76/12/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 23 تا 25
﴿قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ ﴿قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ﴾ ﴿قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾
در جريان آدم و حوّا(سلام الله عليهما) و وسوسه ابليس مطالب فراواني كه بخشي مربوط به سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود و بخشي مربوط به سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه محل بحث است بود تا حدودي گذشت، چندتا سؤال مانده است كه آن هم بازگو بشود إنشاءالله وارد بحث بعدي بشويم.
سؤال اوّل اين است كه اين جرياني كه شيطان وارد دهان مار شد و از راه مار وسوسه كرد اين سند معتبري ندارد و بخشي از اينها به اسرائليات وابسته است، گروهي از يهوديها عالماً عامداً خرافاتي را هم در دين خودشان جمع كردند هم در دين اسلام، آنها كه ﴿يُحِرِّفُونَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِه﴾[1] همان گروه با دسيسههائي وارد اسلام شدند، بوسيله كعبالاحبارها امور جعلي را به اسلام اسناد دادند. در اين گونه از مسائل كه به مسئله فقهي يا اخلاقي يا حقوقي برنميگردد مستحضريد كه خبر واحد حجت نيست آن هم مخصوصاً اخباري كه به يهوديها منتهي ميشود، اينكه شيطان وارد دهان مار شد و از راه دهان مار وسوسه كرد اين تامّ نيست و يا اينكه اوّل از راه حوّا آدم(سلام الله عليه) را فريب داد اين هم درست نيست گرچه در بعضي از رواياتي كه در تفسير نورالثقلين و امثال ذٰلك آمده است اينها مطرح است، چون در قرآن كريم دارد كه مستقيماً شيطان با خود آدم(سلام الله عليه) تماس گرفت يا با هر دوشان تماس گرفت، يا ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّيْهِ﴾ است ﴿قَالَ يَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لا يَبْلَى﴾[2] .
مطلب بعدي آن است كه چون روايات در اين گونه ازموارد حجت نيست مگر اينكه حكم فقهي يا اخلاقي يا حقوقي را به همراه داشته باشد، اين كه گفته ميشود شيطان به اشكال گوناگون در ميآيد و اصولاً جنّ اين طور است معنايش اين نيست كه اينها نظير يك موم به صورتهاي گوناگون در ميآيند كه تغيّرات مادّي داشته باشند چون محور كار شياطين انديشهٴ انسان است و خودش هم گفته كه ﴿لأُزَيَّنَنَّ لهُم فيالأرض﴾[3] ﴿و لأُمَنِيَنَّهُم﴾[4] ﴿لأضِلَّنَّهُم﴾[5] ﴿وَ لأغوِيَنَّهُم﴾[6] همه اين كارها در محدوده ادراك و انديشه است آنگاه در محور ادراك انديشه انسان به صورتهاي گوناگون ظهور ميكند اين بيش از تمثّل از او استفاده نميشود امّا تجسّم كه فوق تمثّل است اين يك برهان عقلي يا نقلي ميخواهد، اينگونه از امور چون حكم فقهي يا اخلاقي يا حقوقي نيست خبر واحد حجّت نيست، اگر بخواهد اخبار در اينگونه از موارد حجت باشد يا بايد متواتر باشد يا خبر واحد محفوف به قرينه قطعيّه، بنابراين نميشود گفت به اينكه دين ميگويد شيطان كه جنّ است به اشكال گوناگون درميآيد واقعاً، يعني تغيير مادّي ميدهد، تغيير ماهوي ميدهد، گاهي به صورت حيوانات پرنده در ميآيد گاهي به صورت حيوانات «يمشي علي رجليه»، گاهي به صورت حيوانات «يمشي علي بطنه»، گاهي به صورت حيوانات «يمشي علي أربع»، اثبات اين كار آساني نيست چون اينها نه حكم فقهيست نه حكم اخلاقي نه حكم حقوقي كه بايد و نبايد براي آن باشد اولاً و چون مربوط به جهانبيني است و علوم نظريست خبر واحد در آنها حجت نيست ثانياً و اگر كسي بخواهد علم پيدا كند بايد يا برهان عقلي اقامه كند يا دليل نقلي معتبر و دليل نقلي معتبر در اين گونه از امور يا خبر واحد محفوف به قرينه قطعيّه است يا خبر متواتر، بنابراين اثبات اينكه واقعاً شيطان تغيير ماهوي ميدهد، تغيير مادّي ميدهد كار آساني نيست البته تمثلات فراواني دارد آن تمثلات در انديشهاي انسان هست همانطوري كه در رؤيا انسان صور گوناگون ميبيند گاهي در حالت بيداري به همين صورتها در ميآيد و گاهي انسان اينجا نشسته است و ميبيند كه يك كسي به او گفته است يا صدايي را ميشنود، اينها همان تتمثلات شيطانيست چه اينكه اگر در طرف فضيلت باشد آن هم تمثلات فرشته و الهيست.
مطلب ديگر آن است كه اينكه در بحث ديروز اشاره شد ذات اقدس الهي كارش محكوم به قانون نيست براي آن است كه خدا حاكم مطلق است﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾[7] ، هرگز خدا مقهور تحت قانوني قرار نميگيرد، قانون از فعل خدا انتزاع ميشود، اگر بخشهائي مربوط به بود و نبود بود يعني مربوط به علوم تجربي بود نظير بالاخره رياضي و طبيعي و امثال ذٰلك و كار حق بود انسان با برهان ميتواند بگويد چنين كاري را يقيناً خدا ميكند و اگر چنانچه باطل بود ميگوييم يقيناً نميكند، بود و نبودش به اين صورت است و در بحثهائي كه خود خدا به عنوان ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ ... وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ [8] يا ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً﴾[9] ﴿وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾[10] ﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ﴾[11] اين به معناي «يحرم عليه الظلم» نيست نظير آنچه كه در احكام تكليفي انسان ذكر ميشود كه ظلم بر بشر حرام است انسان بگويد ظلم بر خدا حرام است كه يك كتاب فقهي انسان براي ذات اقدس الهي تدوين بكند كه خدا(معاذ الله) برابر اين قوانين فقهي مكلّف باشد، اينچنين نيست بلكه ظلم و ساير قبايح و محرمات ريشهٴ تكويني دارد، منشأش نقص است و چون نقص درباره ذات اقدس الهي محال است قهراً كاري كه ظالمانه باشد «يمتنع عن الله» خواهد بود نه «يحرم علي الله»، يقيناً خدا ظلم نميكند، يقيناً خدا عدل ميكند نه اينكه «يجب عليه عن يعدله، يجب عليه عن يأمر بالعدل و الإحسان، يحرم عليه أن يأمر بالفحشاء و المنكر» اينچنين نيست.
و امّا آنچه كه از بيان امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفهٴ سجاديه آمده است كه «يا من لاتبدّل حكمته الوسائل»[12] اين يك اصل حاكمي است بر همه نصوص، البته اين اصل از ساير مطالب قرآني و امّهات روايي هم استفاده ميشود ولي اين مضمون كه در صحيفه سجاديّه هست بر ظاهر ادلّهٴ نقلي ديگر حاكم است؛ يعني اگر ذات اقدس الهي به ما دستور داد شما دعا كنيد من اجابت ميكنم، اگر سؤال كنيد من به شما عطا ميكنم، اگر شكر كرديد من افزوده ميكنم همه اينها برابر با حكمت است، هرگز ممكن نيست كسي با دعا با توسل با شكر با نيايش و مانند آن كاري كه برخلاف حكمت است از خدا بخواهد و خدا آن را انجام بدهد «يا من لاتبدّل حكمته الوسائل»[13] . قهراً آنچه كه در دعاي ابوحمزهٴ ثمالي و مانند آن آمده است كه «تفعل ماتشاء و لا تفعل ما يشاء» هرچه كه خواستي انجام ميدهي يعني برابر با حكمت، البته آنچه را كه وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) فرمود ريشه قرآنيش همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آمده. در سورهٴ «آلعمران» تقريباً ده چيز است كه در دو آيه كنار هم ذكر شده و جزء غرر آيات سورهٴ «آلعمران» هم بود كه بحثش گذشت و آن اين است كه ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ٭ تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾[14] اين دوتا آيه كه جمعاً ده فضيلت از اسماي حسناي الهي را ذكر ميكنند اينها را گفتهاند جزء آياتيست كه خواندش در تعقيبات نماز خوب است، ميبينيد همه آيات الهي نور است امّا در تعقيبات نماز ميگويند ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ﴾ بخوانيد، اين آيات سورهٴ «آلعمران» را بخوانيد، آيات پاياني سورهٴ «بقره» را بخوانيد كه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[15] ديگر نميگويند در تعقيبات ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ﴾[16] را بخوانيد، خب آن هم آيه است آن هم سوره است، آن هم قرآن است، آن هم نور است امّا هر كدام از اين آيات بالاخره يك حكم كليدي خاص خود را دارند ديگر اينطور نيست كه حالا به ما اصرار بكنند بگويند كه شما در نوافل﴿تَبَّتْ يَدَا﴾ بخوانيد، يا در تعقيبات نماز ﴿تَبَّتْ يَدَا﴾[17] بخوانيد، امّا ميگويند در نوافل﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ﴾ بخوانيد، سورهٴ «اخلاص» بخوانيد، در تعقيبات﴿آمَنَ الرَّسُولُ﴾[18] بخوانيد، ﴿قُلِ اللَّهُمَّ﴾[19] براي اينكه اينها محتواي بلندتري دارند.
خب در پايان آن آيه اوّل كه فرمود﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ﴾ بعد از اينكه فرمود خدايا نه تنها تو مالك هستي بلكه مَلِك هستي، نه تنها مَلِك هستي مالك ملك هم هستي، اگر ديگران به قدرت ميرسند تو قادر بر اعطا قدرت هستي، تو قادر بر اعطا سلطنت هستي، بعد همه كارها را كه به خداي سبحان اسناد داد آنگاه فرمود بگوييد ﴿بِيَدِكَ الخَيْرُ﴾[20] خب چيزي كه مطابق با حكمت است خير است، چيزي كه مطابق با حكمت نباشد كه خير نيست. بنابراين از اين جملهٴ نوراني كه در پايان آيه ذكر شده است و آن حكمي كه در پايان آيه ذكر شده است به منزلهٴ دليل محتواي خود آيه است، ضامن مضمون و محتواي خود آيه است، معلوم ميشود به اينكه﴿تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ﴾[21] يعني آنجا كه خير است، ﴿تَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء﴾[22] آنجا كه خير است، يعني براي نظام خير است، براي كلّ جهان خير است، ممكن است عدّهاي سود ببرند و عدّهاي متضرّر بشوند امّا در جمع اين كار خير است.﴿بِيَدِكَ الخَيْرُ﴾ و اين تقديم خبر هم مفيد حصر است كه تنها خير در دست توست. قهراً آنچه در دعاي ابوحمزهٴ ثمالي و مانند آن آمده است هم برابر با آنچه در دعاي صحيفهٴ سجاديه آمده است تنظيم خواهد شد كه «يا من لاتبدل حكمته الوسائل»[23] و هم برابر بخش پاياني اين آيه سورهٴ «آلعمران» گفته ميشود كه ﴿بِيَدِكَ الخَيْرُ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر، نه جهان جهان أحسن است امّا أحسن بودن در اين است كه انسان بيازمايد، اگر چنانچه أحسن از اين ممكن بود و ذات اقدس الهي(معاذ الله) نيآفريده بود اين براي آن است كه يا نميدانست يا نميتوانست يا بخيل بود و التّالي باصله مستحيل فالمقدم مثله، از اين زيباتر ممكن نيست چون اگر از اين بهتر ممكن بود و خلق نميشد، اين مقدم قياس، يا براي آن است كه خدا نميدانست در حالي كه او﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[24] يا براي اينكه او نميتوانست در حالي كه او ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[25] يا نه هم ميدانست و هم ميتوانست ولي عالماً عامداً (معاذ الله) بخل ورزيد در حالي كه او ﴿يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ﴾[26] اگر نظامي بهتر از اين ممكن بود و خدا خلق نكرده بود إمّا للجهل است أو للعجز است أو للبخل و التّالي باصله محال فالمقدم مثله، لذا عالم از اين زيباتر فرض نخواهد شد منتها ما اگر جهان را روي نقشه ببينيم آنگاه است كه اعتراضي نميكنيم ما البته موظفيم أمر به معروف بكنيم نهي از منكر بكنيم و گاهي هم متأثّر ميشويم از اين جهت كه علم ما محدود است امّا نميدانيم اسرار چيست؟ راز و رمز چيست؟ چه كاري در پشت پرده است؟ و چه منافعي در جمع نصيب جهان خواهد شد؟ در عين حال كه خود خدا ميفرمايد به اينكه:﴿الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ﴾[27] امّا آن فسادهائي كه مال عالم است مال آدم است و از راه آدم به دامن عالم ميرسد آنها مستثناست، فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ﴾[28] امّا آنچه را كه ذات اقدس الهي آفريد نيكو آفريد، هيچ گلي از اين زيباتر نيست حالا يك كسي ميآيد آن را پژمرده ميكند آن ديگر حساب شخصي خودش است.
خب مطلب ديگر آن است كه چون كار خدا بر اساس حكمت است يك حكيم هرگز خلف وعده نميكند، اين محال است يعني خلف وعده «يمتنع عن الله» است نه «يحرم علي الله»، خلف وعيد مخالف با حكمت نيست، ممكن است خدا كسي را تهديد بكند ولي عمل نكند، كجا عمل ميكند كجا عمل نميكند خودش ميداند چون اسرار را خودش ميداند.
حالا رسيديم به آيه سورهٴ مباركهٴ «زمر» و آيه سورهٴ مباركهٴ «نساء»، در سورهٴ «زمر» فرمود: «اگر كسي توبه كرد ما تمام توبهها را ميپذيريم، هر گناهي را هر گنهكاري كه توبه بكند ما ميبخشيم ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً﴾[29] هم نسبت به ذنوب موجبه كلّيه است هم نسبت به مسلمين موجبهٴ كلّيه است چون فرمود ﴿أَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْل﴾[30] اين سياق آيات سورهٴ «زمر» سياق انابه و توبه است نه بدون توبه، در سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه سياقش بدون توبه است فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾[31] البته اگر كسي مشرك بود و توبه كرد توبه او مقبول است مشمول موجبه كلّيه سورهٴ «زمر» خواهد بود براي اينكه اليوم هم اگر هر مشركي توبه بكند توبه او مقبول است در صدر اسلام هم بالاخره مشركين توبه كرده بودند و توبه آنها پذيرفته شده بود امّا اينكه فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾ يعني بدون توبه ﴿وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾[32] يعني بدون توبه ﴿وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ﴾ امّا ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾ لذا هر تبهكاري بين خوف و رجاست، هيچگاه مغرور نخواهد شد چون از آن طرف هم وعيد الهيست. امّا حالا آنجا كه فرمود﴿لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾ آيا اين خبر است يا انشا؟ محتمل است اين هم انشا باشد و محتمل است كه بعضي از مشركين را ذات اقدس الهي ببخشد حالا اگر يك مشركي را خدا بدون توبه بخشيد كار محالي انجام داد؟ نه، وقتي محال است كه اين كار قبيح باشد، ما از كجا ميدانيم آن كار قبيح است؟ اگر خداي ناكرده قبيح بود كه يقيناً انجام نميدهد حالا خيلي از مشركين بودند كه همين شهدا نوههاي آنها هستند چون اجداد ما قبل از اسلام بالاخره گبر بودند، بعد هم كه اسلام آمد يك عدّه فوراً قبول كردند نورانيّت اسلام را، يك عدّه با سربازان اسلام درگير شدند و كشته شدند، حالا فرزندان همانها در دفاع مقدس هشتساله به شربت شهادت رسيدند، حالا اگر ذات اقدس الهي به بركت بعضي از اين شهدا اجدادشان را بيامرزد اين خلاف حكمت است؟
پرسش ...
پاسخ: نه، يعني طوري باشد كه محال باشد، محال باشد كه ذات اقدس الهي اين را ببخشد اينچنين نيست، البته خود خداوند فرمود به اينكه، تهديد كرد اگر كسي اين كار را بكند من تبديل ميكنم او را بالاخره اين عمل كه ميخواهد به آتش تبديل بشود فاعل ميخواهد يا نه؟ اين عمل كه آتش نيست؟ اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[33] يعني واقعاً مال يتيم خوردن نار است؟ اگر واقع باشد كه خود يتيم دارد ميخورد ديگر چه طور نار نيست؟ ولّي يتيم كه به اذن او، وصيّ او به اذن او دارد مصرف ميكند چون دارد ﴿مَن كَانَ غَنِيّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَن كَانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوف﴾[34] حالا اگر كسي وصي بود و متمكّن بود چيزي نگيرد، اين زحمتي كه ميكشد «لله» باشد و اگر كسي وضع ماليش خوب نبود، نيازمند بود خب به اندازهٴ نيازش بگيرد، خب عين مال خارجيست ديگر، يتيم دارد ميخورد، وليّ او دارد ميخورد، وصيّ او دارد ميخورد و طيّب و طاهر است، بيگانه هم دارد ظلماً ميخورد اين معلوم ميشود كه ذات اقدس الهي همين كه مال حرام شد او را «يبدّله ناراً»، اگر ناني بخواهد به نار تبديل بشود مبدّل ميخواهد خود به خود كه نيست، يك واهب الصّوري كه يصوّره آن مصور صورت ناريّه به اين مادّه ميدهد، اوست كه بايد تبديل بكند، حالا اگر ديد مصلحت در اين است كه تبديل نكند و از اين گناه صرف نظر بكند براي اينكه نوهٴ او نظام را حفظ كرده، اسلام را ياري كرده،
پرسش ...
پاسخ: چه استحالهاي دارد؟
پرسش ...
پاسخ: خب بسيار خب پس معلوم ميشود كه ذات اقدس الهي گاهي در اثر استحقاق بعضي از افراد آينده از گناهان گذشته ممكن است بگذرد البته، اين هم خبر نيست اين هم در حدّ احتمال است، غرض آن است كه اين شخصي كه حالا رفته ميدان جبهه و شهيد شد اين هم مستحقّ چيزي نيست هر كس هم كه در راه رضاي خدا كار بكند هر چه بيشتر كار ميكند بيشتر بدهكارتر ميشود، شهيد از ديگران بدهكارتر است براي اينكه ذات اقدس الهي لطفي نسبت به او كرد نسبت به ديگران نكرد، آنها كه به جائي رسيدهاند خود را بدهكارتر ميبينند، اين است كه امام سجاد عرض ميكند كه خدايا «كلّما قلت لك الحمد وجب عليّ لذلك أن أقول لك الحمد»[35] اگر من يك بار توفيق پيدا كردم گفتم ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ﴾[36] بر من واجب است كه براي اين حمد حمد ديگر بكنم، من كه توفيقي پيدا كردم زبانم به نام تو متبرّك شده است،
پرسش ...
پاسخ: البته﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾[37]
پرسش ...
پاسخ: بله حالا اگر فرمود:﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾ اين إخبار است يا إنشا؟ ممكن است نافع باشد حالا اگر يك كسي مشرك بود به خودش ظلم كرد، نوهاي پيدا كرد كه با خونش هزارها نفر را زنده كرد اگر ذات اقدس الهي به بركت آن نوه شهيدش از جرم آن جدّ مشرك بگذرد اين محال است؟ ما كه نميدانيم كه، اين ميشود وعيد، فقط ما برابر دوتا اصل كلّي اطمينان داريم، يكي اصل كلّي كه در ذيل اين آيه سورهٴ «آلعمران» است﴿بِيَدِكَ الخَيْرُ﴾[38] هر چه خير است از خدا صادر ميشود، اگر(معاذ الله) اين خير نباشد نميكند اصل كلّي ديگر آن است كه در صحيفه سجاديّه است «يا من لا تبدّل حكمته الوسائل»[39] .
حالا اگر(معاذ الله) شهادت يك شهيدي بخواهد وسيله بشود كه ذات اقدس الهي يك مشرك، تبهكاري را بيامرزد كه اين بر خلاف حكمت است هرگز چنين چيزي نيست، حالا اگر مطابق با حكمت بود مخالف با حكمت نبود برهاني داريم بر استحالهٴ چنين مغفرتي؟ كه بگوئيم حتماً خدا نبايد ببخشد، همچين دليلي نداريم كه. امّا اگر كسي شهادت نصيب او شد، فتح و پيروزي نصيب او شد جانباز شد آزاده شد اين از ديگران بدهكارتر است براي اينكه خدا بر او منّت نهاد و دينش را به دست او زنده كرده است، اين است كه امام سجاد عرض ميكند: خدايا هر وقت من گفتم الحمد لله بر من واجب است كه حمد ديگر بكنم براي اينكه من بدهكار شدم «منتك ابتداء»[40] اين هم يكي از بيانات ديگر امام سجاد(سلام الله عليه) است، عرض كرد خدايا هر كاري كه تو ميكني همهاش ابتدائيست، اينچنين نيست كه حالا ما براي تشويق ديگران ميگوئيم «پاداش» و خودت هم به عنوان تشويق فرمودي: جزاء، آخر ما براي خودمان كار بكنيم از تو مزد بگيريم؟ خودت فرمودي أجر براي تشويق فرمودي جزا براي تشويق فرمودي، خب چون كه با كودك سر و كارت زبان حرف كودكيست ديگر، الآن شما به فرزندتان ميگوئيد اگر اين كار را كرديد اينقدر من به شما جايزه ميدهم، او براي خودش درس ميخواند، براي خودش رشد ميكند، اينچنين نيست كه براي شما درس بخواند كه ولي تعبير اجر ميكنيد، جايزه ميكنيد، خب اين است كه ذات اقدس الهي فرمود اگر اين كار را كرديد ما به شما اجر ميدهيم با اينكه خودش در سورهٴ «ابراهيم» فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[41] خب ما براي خودمان كار ميكنيم از او مزد ميگيريم، اين تعبير مزد پس تعبير تشويقي است ديگر، چه طور؟ آن وقت اتحاد عوض و معوّض خواهد شد كه
در جريان بيع فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ﴾[42] پس اين هم كه محال است اگر ما بخواهيم به ظواهر الفاظ، يا لااقل باطل است اگر بخواهيم اين الفاظ را به ظواهرشان ابقا بكنيم، خب اتحاد عوض و معوّض كه باطل است، مگر ما واقعاً مالك مال و جان هستيم كه به خدا ميفروشيم؟ اصل مالكيّت را ذات اقدس الهي براي حفظ روابط فردي و اجتماعي در بين بشر امضا كرده است امّا واقعاً در برابر خدا مالك چيزيست كه بعد به خدا بفروشد؟ اين واقعاً بيع حقيقيست؟ اينكه فرمود ﴿مَنْ أَوْفَي بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِه﴾[43] يعني بيع حقيقيست؟ يا ثمن و مثمن هر دو مال اوست؟ خب اگر ثمن و مثمن هر دو مال اوست كه اتحاد عوض و معوّض است چنين بيعي باطل است ديگر، آن وقت مالالاجاره و كار مورد اجاره هر دو مال خود انسان است، انسان براي خودش كار ميكند از او مزد ميگيرد، اين براي تشويق است مثل اينكه طبيب به بيمار بگويد اگر به نسخهٴ من عمل كردي من مزدي به تو ميدهم و آن مزد من سلامتي توست يعني با اين عمل به نسخه سالم ميشوي، تعبير اجر كه در قرآن دارد همين است، اينكه فرمود﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾[44] بعد در بخش ديگر فرمود﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾[45] در نماز شب همين طور است، اتّخاذ سبيل همين طور است، اوّل لسانش لسان اجر است بعد وقتي كه آدم آگاه شد، عالمتر شد يك قدري بالا آمد فرمود كه: اينكه من گفتم به سود توست ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ ما كه چيزي نخواستيم از شما كه
پرسش ...
پاسخ: نميبخشد ديگر يعني اينكه خبر نيست، اينكه خبر نيست كه اگر خداي ناكرده مثلاً خدا يك مشركي را ببخشد بگوئيم دروغ شده، كذب شده، اين جمله در مقام تهديد است. كجا ميبخشد كجا نميبخشد؟ غالباً موافق حكمت است، البته غالباً.
پرسش ...
پاسخ: نميبخشد ولي تهديد است ديگر مثل اينكه فرمود اگر اين كار را بكني ما عذاب ميكنيم، جهنّم ميبريم همه اينها اين طوري است، يك بخشي مربوط به اخبار است مثل اصل جريان معاد، اين خبر است لاريب فيه، چون خودش فرمود﴿إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[46] ، اين خبر است، بهشت خبر است جهنّم خبر است، سوختن فيالجمله خبر است، بهشتيان در بهشت متنعم ميشوند خبر است، صراط خبر است، حساب خبر است، ميزان خبر است، تطاير كتب خبر است، انطاق جوارح خبر است، اينها خبر است اينها محال است خلاف در بيايد، اينها خبر است امّا درباره زيد كه تهديد كرد فرمود اگر كسي اين معصيت را بكند من او را به جهنّم ميبرم، حالا زيد اين معصيت را كرده اينجا خبر است يا وعيد است؟
پرسش ...
پاسخ: نه اينها تهديد است.
پرسش ...
پاسخ: نه آنها كه نه دوتا حرف است اگر چنانچه دربارهٴ آن خطوط كلّي كه عرض شد آنها همه خبر است و اگر (معاذ الله) اختلاف باشد خلاف دربيايد كذب لازم ميآيد، اين محال است، اين كه در دعاي عهد و مانند آن «إنّ الموت حقّ و الجنة و النّار حقّ»[47] اينها خبر است امّا حالا زيدي كه معصيت كرده ذات اقدس الهي فرمود هر كه معصيت بكند من اين را عقاب ميكنم حالا نسبت به چون قضيه بنابراين موجبهٴ كلّيه است كه فرمود هر كسي معصيت بكند ما آن را عقاب ميكنيم، حالا در بين اينها بعضي مشمول شفاعتاند بهضيها مشمول لطف الهياند «آخَرُ مَنيَشفَعُ أرحَمُ الرَّاحِمِين» خودش خواست ببخشد، حالا اين زيد را خواست بخشد اين محال است كه اگر ببخشد مثلاً ميشود كذب؟ يا نه درباره اين موارد جزئيّه وعيد است؟ وعد و وعيد انشا هستند منتها روي دو اصل كلّي عمل ميشود، يكي برابر سورهٴ مبارك «آلعمران» كه هر جا خير است خدا ميكند كه اگر چيزي شرّ بود و قبيح بود(معاذ الله) از خدا محال است كه صادر بشود يك، و يكي هم برابر آن صحيفهٴ سجّاديّه كه فرمود: «يا من لاتبدل حكمته الوسائل»[48] ، حالا شفاعت همه انبيا هم باشد اگر كسي دينش مرضي نباشد فرمود: من اين شفاعت را قبول نميكنم﴿لاَ يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضَي﴾[49] يا ﴿لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْد﴾[50] آن هم محدودهاش را مشخص كرده لذا دربارهٴ خيليها فرمود﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾[51] بالاخره يك جايي كه خير باشد يك، حكمت باشد دو، اگر چنين چيزي شد ما دليلي نداريم بر استحالهٴ اين كار، جاهاي ديگر غالباً مطابق با خير نيست، غالباً مطابق با حكمت هم نيست، حكم غالب غير از حكمت دائم است.
امّا اينكه گفته شد اگر كسي حالا شهيد شد جانباز شد اينها استحقاق دارند اين هم درست نيست، براي اينكه تعبيرات استحقاق و امثال استحقاق تعبيرات تشويقي است وگرنه كيست كه بر خدا استحقاق حقّ داشته باشد؟ كه حالا اگر ذات اقدس الهي پاداش به اين ندهد مثلاً بشود ظلم، براي اينكه هر دو نعمت براي اوست. حالا ما در شبهاي ماه مبارك رمضان از ذات اقدس الهي مسئلت كرديم گفتيم تو كه دينت را حفظ ميكني، توفيق بده كه آن دين به دست ما حفظ بشود «و تجعلني ممّن تنتصر به لدينك ولا تستبدل بي غيري»[52] حالا اين دعا مستجاب شد خدا توفيقي داد كه كسي از اين حيات مردارگونه نجات پيدا كند، هم آن چند لحظه آن شبهاي عمليّات و اينها بر عزيزان سخت گذشت يا آن لحظهاي كه در خاكريز بودند و تير آمد، بقيه ديگر اينها احساس سختي نكردند كه، همان آن«روضةٌ من رياضِ الجنة»[53] هيچ لذتي هم براي اينها بالاتر از آن مرحلهٴ تير خوردن به بعد نيست، اينها در خونشان دست و پا ميزنند، ديگران گريه ميكنند ولي در واقع مثل اينكه يك انسان خستهاي وارد استخر بشود براي شنا، براي آنها اين است هيچ رنجي ندارند. خب حالا اينها تازه اوّل بدهكاريشان است بعد اينها ميتوانند بگويند خدايا ما دينت را ياري كرديم ما طلبكار هستيم؟ اين است كه امام سجاد فرمود: «منتك إبتِداء»[54] يعني تمام نعمتهاي و منّتهاي تو ابتدائيست، هيچ چيزي تو به كسي نميدهي كه ديگري طلبكار باشد.
حالا خود ذات اقدس الهي كه بر اساس نعمت و منّت اين كار را انجام ميدهد حالا اگر خواست كسي را كه فرزندان او اين توفيق را پيدا كردهاند كه دين را ياري كنند از او بگذرد، اين كه محال نيست كه
پرسش ...
پاسخ: اين حكم فقهي است، الآن هم ما منهي هستيم از طلب مغفرت امّا ما كه بحث فقهي نميكنيم كه بحث كلامي ميكنيم، ما حق نداريم آن كار را بكنيم، براي ما حرام است، ما حق نداريم براي مشركين طلب مغفرت بكنيم نهي شدهايم، اين بحث فقهي ماست امّا خود خدا چه طور؟
پرسش ...
پاسخ: نه، نه، انسان حق ندارد براي مشركين طلب مغفرت بكند اين حكم فقهيست، اين درست است امّا خود خدا چه طور؟ خود خدا هم حق ندارد ببخشد؟ ما از كجا يك همچنين فتوائي دربارهٴ خدا صادر كنيم؟ اگر خير نبود يقيناً نميبخشد، اگر حكمت نبود يقيناً نميبخشد، حالا اگر يك جايي خير يا حكمت بود در همين مثالي كه ما زديم براي اينكه كسي حالا فرض كنيد حالا الآن كه چند قرن فاصله شده، در همان صدر اسلام، در صدر اسلام بعضيها با نظام اسلامي درگير شدند جنگيدند و كشته شدند، گبر بودند در همين سرزمين و كشته شدند، پسرانشان، پسرشان اسلام را پذيرفته و پاي ركاب حضرت امير شربت شهادت را نوشيده و دين را ياري كرده، آيا محال است كه ذات اقدس الهي به بركت آن پسر از جرم آن پدر بگذرد؟ برهاني كه ما نداريم كه، چون عقل در اينگونه از امور واقعاً راجل است چون امور جزئيست، البته كلّيش كه در سورهٴ «آلعمران» آمده است و در دعاي صحيفهٴ سجّاديه آمده است عقل ميفهمد كه اگر چيزي حكمت بود خدا ميكند، اگر چيزي خير بود خدا ميكند امّا كجا خير است؟ كجا حكمت است؟ اينكه مشخص نيست.
امّا مطلب بعدي اين است كه اينكه فرمودند به اينكه﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[55] لازمهاش تباين اسماست يا تكثّر اسماء؟ البته لازمهاش تكثر اسماء هست امّا تباين اسماء نيست. اسماي الهي دو قسم است، در مقام ذات اينها الفاظشان فرق ميكند، مفاهيمشان فرق ميكند ولي مصداقاً عين هم هستند، هم صفات ذاتي عين هم هستند يك و هم صفات عين ذاتاند دو، صفات ذاتي، امّا بعد از صفات ذات نوبت به صفات فعلي ميرسد، در صفات فعلي بعضي عظيماند بعضي أعظم، اسماء هم همين طورند آن وقت آنكه أعظم است بر عظيم حاكم است، آنكه عظيم است بر غير عظيم حاكم است، مثلاً ذات اقدس الهي شافيست، اين شفا زير مجموعهٴ رزق است چون خدا كه رازق است گاهي روزي ظاهري ميدهد گاهي روزي باطني ميدهد، گاهي مال ميدهد، گاهي سلامت ميدهد، خب اينكه هوالشافيست تحت هوالرّازق است، اينكه هوالرّازق است تحت هوالخالق است، اينكه هوالخالق است تحت هوالقدير است، آن اسم قدير ميشود اسم أعظم نسبت به اينها. حالا، حالا كه ميخواهد خلق بكند يا رزق بدهد يا شفا بدهد بر اساس حكمت شفا ميدهد يا نه؟ بر اساس حكمت روزي ميدهد يا نه؟ اينكه فرمود﴿يَبسُطُ الرِّزقَ لمَن يَشَاءُ وَ يَقدِرُ﴾[56] ﴿اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ﴾[57] او لطيفانه و حكيمانه روزي را تقسيم ميكند، حالا لطف او بر رزق او حاكم است، اين حكومت هماهنگيست يعني اسماء برابر با هماهنگي يكديگر كار ميكنند، كثرت اين اسماء با هماهنگي همراه است نه با بينونت و تباين و درگيري، يكي حاكم است يكي محكوم، همين مثالهائي كه زده شده كارهاي او زير مجموعه حكمت او انجام ميگيرد حتيٰ قهر او هم حكيمانه است و مانند آن. بنابراين كثرت در اسماي فعليّه است امّا بينونت نيست.
مطلب ديگر اينكه احكام حكمت نظري و حكمت عمليين چه آنكه مربوط به جهانشناسي و جهانبيني است و به بود و نبود برميگردد چه آنكه مربوط به فقه و اخلاق و حقوق است كه به بايد و نبايد برميگردد هيچكدام «برخدا» نيست همهشان «از خدا» است.
مطلب ديگر اينكه در جريان پيدايش شيطان روايات گوناگوني هم نقل شده و چون اين حكم فقهي يا اخلاقي يا حقوقي بر او مترتب نيست اينگونه از اخبار حجّت نيست، البته آن بخشهائي كه حكم فقهي دارد مثلاً گفتهاند روز ايستاده ميتواني آب بخوري ولي شب ايستاده آب نخور يا ظرفها را بيرو نگذاريد يا دستمالهاي چركين را، چرب را نگذاريد يا زبالهها را دم در منزل نريزيد براي اينكه شيطان آنجا مأويٰ ميكند جا ميكند، ما آنچه كه از اين روايات ميفهميم اين است كه اينها كراهت دارند يا اگر به حد ضرر برسد بالاتر از كراهت حكم فقهي ديگري بر آن مترتب است، حكم اخلاقي هم بر آن مترتب است، اين كار بر خلاف فقه است، اين كار بر خلاف اخلاق است، اين كار بر خلاف حقوق همسايههاست، اين سه مطلب را از اين روايات ميفهميم امّا حالا اين مطلب هم ميفهميم كه شيطان آنجا لانه ميكند؟ اين را كه نميفهميم بنابراين با اين روايت بخواهيم زاد و ولد شيطان را با اين روايت ثابت بكنيم اين روايت در اين زمينه حجّت نيست، بخواهيم حكم حقوقي را كه نظافت شهر و رعايت محيط زيست است بله كاملاً ميشود از اينها استفاده كرد، حكم اخلاقي را ميشود استفاده كرد، حكم فقهي را كه فلان كار مكروه است يا فلان كار مستحب است ميشود استفاده كرد امّا واقعاً شيطان اينجا زاد و ولد دارد؟ شايد نكاح دارد؟ اين را كه نميشود استفاده كرد. كيفيّت پيدايش ذرّيه او كه در سورهٴ «كهف» آمده است ﴿أفتَتَّخِذُونَه وَ ذُرِّيَّتَهُ﴾[58] آيا ذريّه او به نحو توالد است؟ نكاح است؟ نميدانيم، به نحو تخمگذاري و توليد است كه ماهيها دارند؟ نميدانيم، به نحو ثالث است؟ نميدانيم چون هيچ راهي براي استحاله پيدايش نسل از غير اين دو راه كه اقامه نشده كه، ما آنچه كه يافتيم و تجربه كرديم همين است كه بالاخره نسل يا روي تخمگذاريست يا روي نكاح است و بارداري امّا راه سوم محال است يا مستحيل است كه ما راهي براي اثبات چنين چيزي نداريم بنابراين با اينگونه از روايات نميشود اثبات كرد به اينكه حالا اينها چگونه زاد و ولد دارند، اين مقدار هست كه بين رعايت نكردن بهداشت با وسوسههاي شيطاني و دخالت شيطاني رابطه است چه اينكه با رعايت كردن بهداشت و تأييدات فرشتهها رابطه است، اين مقدار را ما ميفهميم يعني حكم فقهي با اين ثابت ميشود، حكم اخلاقي ثابت ميشود، حكم حقوقي ثابت ميشود امّا آن مسئلهٴ بود و نبود واقعاً اثباتش مشكل است.
از وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) سؤال كردند: چند روز است وحي نميآيد فرمود: چگونه وحي بيايد در حالي كه شما تقليم اظفار نكردهايد، ناخنهايتان را نميگيريد. خب از اينجا معلوم ميشود كه لااقل هفتهاي يك بار انسان بايد ناخنش را بگيرد، ناخن را كوتاه كند، تميز كند، لاي ناخنش تميز كند، هميشه دستهايش را با صابون بشويد، شستشو كند، طاهر باشد اينها را ميفهميم. موقع غذا خوردن آن امام رضا(سلام الله عليه) با آن حسن خلقش ديد كسي كه كنار سفرهاش نشسته فرمود: دستت را بشور بيا اينجا، حالا بعد از اينكه غذا خوردي ميخواهي با ما باشي ميخواهي نباشي حق ما را بايد رعايت بكنيد بالاخره ما كنار هم داريم غذا ميخوريم، حالا فرقي نميكند ولي همين طوري با دست كثيف آمدهاي اينجا زندگي ميكني بگوئي اين امام است و خوش اخلاق است اين كه نميشود، ما با همه غذا ميخوريم براي ما فرقي نميكند امّا حال با دست تميز بايد باشي، اين غَسلِ اوليٰ حق ماست، بالاخره ما با هم، هم غذائيم، حالا غسلهٴ بعد از غذا رفتيد كنار خودت حق ما نيست، حق شخصي خودت است امّا اينجا «لك مِنّا غَسلةُ الأوليٰ» خب اينها يك حساب ديگريست اخلاق ثابت ميشود با اين روايات، فقه ثابت ميشود با اين روايات، حقوق ثابت ميشود با اين روايات امّا بحثهاي تكويني كه مربوط به علوم تجربيست با اينها البته اثبات نميشود.
پرسش ...
پاسخ: خب نه، آن ميكروب كه آن وقت خداي ناكرده آدم با همين وضع بخواهد شيطان را معنا بكند قهراً وسوسهها و همه اينها به يك امور ديگر تبديل ميشود، شيطان ثابت شد كه يك موجوديست حقيقي در انديشهٴ آدم تصرّف ميكند، در دل آدم راه دارد، تصرّف ميكند و ابزار كار او هم حرام است﴿يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ﴾[59] و مانند آن، آن وقت از اين ميكروب كه كاري ساخته نيست.
پرسش ...
پاسخ: آن ميكروبها آنها كه ميبينيد از همه تميزترند بزرگتر از ديگران از نظر شيطنت چون ميشوند شيطان أكبر، يك وقت است كه انسان همين طوري جلو ميرود بدون اينكه مرزبندي بكند مرز فقه و اخلاق و حقوق را از آن مرزهاي بود و نبود جدا بكند خب ميبينيد يك مشكل پيش ميآيد، يك وقت است نه آنها كه تميزترند كثيفترند. گفتند حكيمي وارد شد براي تنبيه صاحب خانه، خواست آب دهن بريزد به صورت صاحب خانه گفت چرا اين كار را كردي؟ گفت بالاخره آب دهن را آدم جاي كثيف ميريزند، من كثيفتر از تو جائي نديدم براي اينكه اتاق تميز است، در و ديوار تميز است، فرش تميز است تنها تو كثيف هستي، اگر كسي بخواهد آب دهن بريزد بايد به صورت همين كلينتون بريزد ديگر، به صورت اسرائيل بريزد ديگر، خب او به حسب ظاهر از همه تميزتر است ولي به حسب باطن از همه كثيفتر است. اگر ما اينطور بخواهيم با اينها برخورد بكنيم سر از جاي ديگر در ميآورد.
بنابراين اينچنين نيست كه شيطان يعني ميكروب، البته اين يك رابطهٴ طبيعي ممكن است بين رعايت نكردن بهداشت با ابزار او باشد چنين كه يك رابطهايست بين فرشتهها و رعايت كردن بهداشت با جريان فرشتهها
«والحمدللهربّ العالمين»