76/12/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 19 تا 21
﴿وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ﴾ ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا ووُرِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخَالِدِينَ﴾ ﴿وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ﴾
تتمّهٴ مسائل مربوط به كيفيت نفوذ شيطان در انسان اين است كه شيطان دربارهٴ همه تهديد به اغوا كرده است فقط مخلصين را استثنا كرد. امّا دربارهٴ مخلَصين آيا وسوسه دارد يا نه؟ آن را استثنا نكرده و دليلي هم البته بر اثبات وسوسه نسبت به مخلَصين نيست.
در نوبت قبل به عرضتان رسيد مخلصين هم درجاتي دارند آن كه به مقام فنا و لقاي الهي راه يافت كه قلبش متيّم به حبّ خداست براساس «املأ قَلْبي حبالك و خشية مِنْك»[1] غير خدا را در قلب او راه نيست چون ﴿إِذ جٰاءَ رَبُّهُ بِقَلْبٍ سَلْيمٍ﴾[2]
و در چنين دلي توجه به غير خدا نيست، دربارهٴ آنها البته عقلاً و نقلاً وسوسه راه ندارد، از آنها پايينتر كسانياند كه مخلصاند و توجه به خلق و كثرت و امثال ذلك دارند و معصوماند و منزّه از اغوا و اضلالاند، امّا آيا دربارهٴ آنها وسوسه راه دارد يا نه؟ آن را شيطان استثنا نكرده است.
يك وقت كسي وسوسه ميكند و فوراً انسان بر اساس دستور الهي كه فرمود﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾[3] به خدا پناه ميبرد، اين وسوسه را كأن لم يكن ميگيرد. شيطان را رجم ميكند و بياعتنايي ميكند و اين وسوسه اثري ندارد، چنين چيزي آيا براي مخلصين هست يا نه؟ دليلي بر نفي او نيست چه اينكه دليلي هم بر اثبات
پرسش ...
پاسخ: او نيست؛ چون در مرحلهٴ اغواست ديگر آن مستثنا منه اغواست ﴿لَأُغوِيَنَّهُم﴾ چون دو جا مخلصين مستثنا شدهاند، يكي سورهٴ «حجر»، يكي سورهٴ «ص» در هر دو جا اغوا مطرح شد نه وسوسه، گفت: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لأغوِيَنّهُم أجمَعْين الّا عِبٰادَكَ مِنهُم المُخلَصْين﴾.
پرسش ...
پاسخ: نه، مرحلهٴ عاليهٴ اخلاص است ديگر چون اخلاص مراتبي دارد.
خب، بنابراين نسبت به مخلصين يقيناً اغوا نيست اين يك، نسبت به كمّل و اوحديّ از اهل اخلاص عقلاً و نقلاً وسوسه هم نيست اين دو، اين دو مطلب مفروغ عنه است نسبت به كامل نه اكمل، معصومهاي متوسط نه اوحدي معصومهاي كامل نه اكمل چون معصومها هم درجاتي دارند براي اينكه انبيا درجاتي دارند ﴿لَقَد فَضَّلنٰا بَعْضَ النَّبيّيْنَ عليٰ بَعْض﴾[4] ، مرسلين درجاتي دارند ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ﴾ آيا نسبت به متوسطين از اهل عصمت وسوسه راه دارد يا نه اين مسئلهٴ سوم بود، مسئلهٴ اوّل و مطلب اوّل اين بود كه دربارهٴ احدي از مخلصين اغوا راه ندارد، اين هيچي مطلب دوّم اين بود كه دربارهٴ اوحدي از اهل اخلاص نه تنها اغوا راه ندارد، وسوسه هم راه ندارد، اين دو تا مطلب مفروغ عنهم است. مطلب سوّم آن است كه اوساطي از اهل اخلاص آيا مبتلا به وسوسه ميشوند يا نه؟ دليلي بر نفي نيست كه شيطان آنها را استثنا كرده باشد چون شيطان دربارهٴ اغوا استثنا كرد نه دربارهٴ وسوسه، دليلي هم بر اثبات نيست براي اينكه گرچه اطلاق ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾[5] اين «ناس» مطلق است شامل همه ميشود ولي ظاهراً منصرف به افراد عادّي است دربارهٴ مخلص بعيد الشّمول است، ظهوري ندارد بنابراين نميشود به اطلاق ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾[6] تمسّك كرد و گفت كه «ناس» مطلق است شامل مخلص و غير مخلص ميشود چون ظاهراً اينگونه از اطلاقها منصرف به افراد عادياند. دليلي بر امتناع نيست چه اينكه دليلي هم بر اثبات نيست، اين هم مطلب سوّم.
مطلب چهارم آنكه دربارهٴ پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه: گاهي قلبم را غَين ميگيرد؛ يعني ابرگونه ميگيرد آن شفّافيّتش را از دست ميدهد، من روزي هفتاد بار استغفار ميكنم.
يك بيان لطيفي مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) در كتاب شريف شرح اربعين حديث خودشان دارند، چون اينجا اربعين حديثي را انتخاب كردهاند كه آن را خودشان شرح كردهاند در آنجا همين مطلب را بازگو ميكند، بعد نقل ميكنند كه آن قلب مطهّر منزّه از آن است كه از شفّافي به در آيد و اينچنين نيست كه آن قلب را ابر بگيرد و نياز داشته باشند براي وسوسه زدايي و استغفار. استغفاري كه آن ذات مقدس ميكند براي دفع است نه براي رفع، اينكه ذات اقدس الهي به رسول خودش(صلي الله عليه و آله و سلّم) دستور داد فرمود:﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾[7] آن استغفار براي خودش دفع است و براي مؤمنين دفع و رفع است.
اينها چون استغفار ميكنند همواره به نام و ياد خدا هستند،در مسير وسوسه نيستند. نبايد گفت: حالا كه در مسير وسوسه نيستند چرا استغفار ميكنند؟ استغفار آنها جنبهٴ دفع دارد.
پرسش ...
پاسخ: خب، همين ديگر چون اهل عبادتاند، چون مينالند، چون مسلّحاند«و سلاحه البكاء»[8] محفوظاند. نبايد گفت اينها چرا گريه ميكنند؟ خب اگر گريه نكنند ميشوند بيسلاح ديگر، اينها كه ذات اقدس الهي نيستند كه، كه ذاتاً غني باشند، اينها ذاتاً فقيرند، چون ذاتاً فقيرند و متقرّب الي اللهاند اين تقرّبشان به آن اشك و آه و ناله و تضرّع و عبادت است، اين را از دست اينها بگيريم ـ معاذ الله ـ چه ميماند براي اينها، اينها در مقابل دشمن مسلّحاند و سلاح اينها هم اشك است، دائماً گريه ميكنند، هيچ شبي نيست ننالند. نبايد گفت چرا گريه ميكنند؟ اين گريه براي آن است كه بيگانه نيايد، اين مرتّب دارند تير اندازي ميكنند. شيطان توان آن را ندارد كه به سراغ يك آدمي برود كه مرتب مينالد، چون آدمي كه مينالد اهل تكبّر و تفاخر نيست، خود را نميبيند دستور الهي را ميبيند، چنين انساني مسلّح است، انسان وقتي مسلح بود در مسير شيطنت نيست خب حالا اهل ناله و ضجّه و شيون و گريه و توسّل و دعا و اينها نبود خب غافل ميشود و شيطان هم غفلتگير است.
خب بنابراين وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اگر روزي هفتاد بار يا كمتر يا بيشتر استغفارميكرد، استغفار آن حضرت و همچنين ائمه معصومين براي دفع است نه براي رفع، نظير ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾[9] آن اذهابشان آن تطهيرشان دفع رجس است نه رفع رجس موجود. خب
پرسش ...
پاسخ: چرا ديگر راه دارد دفع ميشود ديگر، راه دارد كه انسان دفع بكند، اگر خداي ناكرده آلوده شد با اين دعا و توسّل و اشك و آه رفع ميكند و اگر إنشاءالله آلوده نشد با همين دعاها مواظب است به چاه نيفتد ديگر، نميشود گفت كه حالا كه شيطان نيامده چرا سلاح به دستتان است؟ خب چون سلاح به دست اوست كه گريه باشد شيطان نميآيد. شيطان به سراغ آدمي ميرود كه اهل ناله نباشد، خب چون ميخواهد بفريبد ديگر. پس استغفار آن ذوات مقدس دفع است نه رفع. مطلب ديگر اينكه،
پرسش:
پاسخ: قلبشان
پرسش ...
پاسخ: خبر همان نميگذارد ابر بگيرد، دائماً نسيم هست، دائماً اين نسيم هست كه نميگذارد ابر بيايد، نه اينكه ابر آمده را برطرف برميدارد، در حقيقت همان بيان لطيفي كه مرحوم شيخ بهايي در شرح اربعين از اصمعي نقلميكند، آن بيان لطيفي است مراجعه بفرمائيد در شرح اربعين همين حديث را ذكر ميكند.
پرسش ...
پاسخ: نه اغوا دعوتنامه نيست وسوسه دعوتنامه است.
پرسش ...
پاسخ: اغوا اگر كسي دعوتنامه را گوش داد جاذبه ايجاد ميكند، ميل ايجاد ميكند، كشان كشان ايجاد ميكند تا به ﴿شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَالأوْلاَد﴾[10] ميرسد، اغوا غير از وسوسه است.
خب، مطلب بعدي آن است كه شيطان تمام اغواها را به خود اسناد داد و ذات اقدس الهي هم تكذيب نكرد چون ايشان گفت: ﴿لاٴغوِيَنَّهُم أجمَعْين﴾[11] پس يك موجودي است كه همه جا به قدرت الهي ميتواند حضور و ظهور داشته باشد آنگاه اين منافات ندارد به اينكه قبيل داشته باشد يك، ذريّه داشته باشد دو، افراد زيادي را به عنوان ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ بپروراند سه، كارها را به وسيلهٴ آنها انجام بدهد چهار، امّا خود در تمام كارها حضور و ظهور دارد. ظاهر ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ آن است كه من نقش حقيقي دارم در اغوا اين يك مطلب، اگر دليل عقلي يا نقلي ما داشته باشيم كه اين شخص خودش حضور ندارد گاهي فرمان صادر ميكند، فرمان اعتباري نه فرمان حقيقي، فرمان صادر ميكند آن وقت زير مجموعهٴ او كه امربر او هستند كار را انجام ميدهند، آن وقت آن كار مأمورين به آمر اسناد پيدا ميكند از طريق«فتح الامير البلد» با اينكه جند او فتح كردهاند، آنگاه انسان ميگويد اينجا مجاز در اسناد است مصحّحش هم همان امر اعتباري است امّا اگر ما چنين قرينهاي نداشته باشيم نظير «فتح الامير البلد» اين ظاهرش حجّت است يعني خود او نقش دارد نه اينكه فقط امر اعتباري بكند، نه نقش تكويني دارد. در طول علل وسطايي يا نازل حضور و ظهور دارد، ظاهرش اين است، چون دليلي كه بر خلاف اقامه نشده كه. پس بنابراين در همه ميتواند حضور و ظهور داشته باشد، ولو با اسباب و علل، كه آنها اسباب و علل، علل اعتباري نيستند، يك وقت است كه امير دستور ميدهد فلان شهر را شما بايد فتح كنيد، يك فرمان اعتباري است و آن سرباز است كه فتح ميكند، آن مباشر است كه فتح ميكند، اسناد فتح آن بلد به امير فرمانده اسنادش اعتباري است، آنكه حقيقتاً مباشرتاً فتح كرده است سرباز است، يك وقت است نه يك كاري است تكويني و در طول هم نه اعتباري، نظير اينكه نفس يك مطلبي را فرمان ميدهد قوّهٴ واهمه امتثال ميكند، بعد قوّهٴ خيال امتثال ميكند، بعد حسّ مشترك امتثال ميكند بعد چشم امتثال ميكند. انسان علاقهمند است است كه عالم بشود، آن علاقه و فرمان نهايي عقل كمكم به چشم سرايت ميكند، چشم كتاب را مطالعه ميكند، گوش حرفها را ميشنود و مانند آن، همه اينها كار خودشان را انجام ميدهند، كار تكويني هم هست به همه هم اسناد دارد، به آن مبدأ اين مبادي هم اسناد حقيقي دارد و كار هم تكويني است نه اعتباري.
شيطان كه گفت: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[12] از قبيل قواي نفس است كه نسبت مادونشان با حفظ مراتب كار تكويني ميكنند يا از قبيل «فتح الامير البلد» است كه يكي اعتبار است بقيّه تكوين؟ ظاهرش اين است كه همهاش تكوين است و حقيقت است و مصحّح در مجاز هم در كار نيست.
مطلب بعدي آن است كه شيطان داراي قبيل است به دليل همين آيهاي كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» در پيش داريم، يعني آيهٴ 27 سورهٴ «اعراف» كه در همين روزها به خواست خدا به آن خواهيم رسيد كه فرمود:﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ امّا قبيل چه كساني هستند؟ از جنس خود او هستند يا نه؟ اين مطلق است. من الانساند أو من الجنّاند أو كليهما؟ مطلقاند ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ كه در آيات ديگر هست ممكن است قبيل او باشند، پس قبيل اختصاصي به گروه خاص به نام انس يا جنّ ندارد، ممكن است از اين راه اينها باشد ممكن است از آن راه باشد آنها.
مطلب ديگر آن است كه او گذشته از اينكه قبيل دارد، داراي ذرّيه است نه تنها داراي دستگاه و قبيل و قبيله و طايفه است، نه داراي زاد ولد هم هست امّا اين زاد و ولد او را قرآن كريم باز نكرده كه به چه صورت فرزندان او به دنيا ميآيند، در سورهٴ مباركهٴ «كهف» از ذرّيهٴ او سخن گفته است، آيهٴ 50 سورهٴ «كهف» اين است كه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِي﴾ امّا چگونه او نكاح دارد چگونه ذريّه دارد؟ اين را قرآن مشخص نكرده بر خلاف جريان آدم و انسان چون براي انسان نافع بود [كه] اين قسمت را بيان فرمود امّا كيفيت تناكح و تناسل شيطان و ذريّه او سود علمي و عملي ندارد، اين را ذكر نفرمود.
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر يعني خود شيطان نه، تا ﴿إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾[13] هست ولي آنها چرا مرگ و مير دارند ﴿قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ﴾[14] آنها زندگي دارند، حيات دارند، ممات دارند، تناكح دارند و مانند آن، جن اينچنين است. خب
پرسش ...
پاسخ: خب بله ديگرتعليق [دارد] به چيز ديگر، اگر اينها تقرّب الي الله نداشته باشند، اگر اينها؟؟؟داشته باشند بله ديگر
پرسش ...
پاسخ: ـ معاذ الله ـ منتها آن وقت ميشود لكن التالي باطل فالمقدم مثله» اگر اينها اهل خشوع و خضوع حضور قلب نباشند البته راه دارد، لكن التالي باطل فالمقدم مثله» يقيناً اينها اهل خشوع و حضورند هستند.
پرسش ...
پاسخ: خب بندهاند ديگر، اگر بندگي نكنند، خب يقيناً شيطان راه پيدا ميكند، «لكن التالي باطل فالمقدم مثله»
پرسش ...
پاسخ: يقيناً بندهاند، آن فرمايش آنها: «كفيٰ لي فَخراً أن ناكون لَكَ عَبداً»[15]
پرسش ...
خب آن وقت وسوسه ابليس منافاتي با استقلال خود انسان ندارد، اينچنين نيست كه مثلاً وسوسه بيش از حدّ دعوتنامه باشد، همين در حدّ دعوتنامه است منتها يك پاكت رنگين، يك كاغذ زرّين، با يك املاي خوب، با يك چيز جاذبهداري عرضه ميكند همين، قرآن كريم هم تأييدات الهي را ذكر ميكند، تأييدات ملائكه را ذكر ميكند، تأييدات انبيا و مرسلين را ذكر ميكند كه اينها همه كمك انساناند، تخريبها و وسوسههاي شياطين را هم ذكر ميكند، ميفرمايد انسان در تصميمگيري مستقل است البته فرشتگان كمك ميكنند اما اينطور نيست آن كسي كه به حالا راه افتاد و مؤمن شد مجبور در ايمان باشد يا مجبور در امتثال و اطاعت باشد، ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ تخريب ميكنند، وسوسه ميكنند امّا آنطور نيست كه اگر كسي بيراهه رفته است مجبور در تمرّد باشد كه ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُر﴾[16] هر دو به عنوان فعل اختياري به خود انسان اسناد داده شده است.
در جريان مثبت يعني تأييد فرشتهها آنجا در سورهٴ مباركهٴ «فصّلت» آيهٴ سي به بعد اين است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ٭ نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ﴾ اينها نازل ميشوند، هراس را از آدم برميدارند، اندوه را برميدارند، گاهي حزن نميگذارد انسان كار مثبت انجام بدهد، گاهي ترس نميگذارد انسان كار مثبت انجام بدهد، خب اين پيامهاي فرشتگان طوري نيست كه انسان را مجبور به اطاعت بكند، اين يك دعوتنامهاي است آن هم با كاغذ زرّين، با املاي خوب، با انشاي خوب، با يك جاذبهاي خوف و غم را از آدم برميدارد، شيطان هم از يك طرفي تخويف ميكند﴿يَعِدُكُمُ الفَقر﴾[17] يعني يُوعِدُكُم، وعيد ميدهد، ميترساند، كه اگر شما اين كار را، كار خير را انجام بِدهي خودت چه ميكني؟ بچّههايت چه بخورند؟ آينده چه ميشود؟ ميترساند.
خب يك دعوتنامه است كه انسان را ميترساند، غمگين ميكند، يك دعوتنامه است كه انسان را مسرور ميكند، فرحناك ميكند، شجاع ميكند، هر دو دعوتنامه است نه آنها كه مطيعاند مجبور در طاعتاند كه ثواب نبرند، نه آنها كه عاصياند مجبور در تمرّدند كه عقاب نبينند، دوتا دعوتنامه است. لذا ذات اقدس الهي انسان را مختار معرفي كرده فرمود كه: ﴿فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[18] اينها مؤيّدات هستند، اينها دعوتكننده هستند، اينها بخشهايي است كه مربوط به قبل از مرگ است.
در جريان قيامت وقتي صحنهها كاملاً براي همه روشن شد آنگاه ذات اقدس الهي اين صحنهٴ اعتراض افراد بر شيطان را ذكر ميكند و پاسخ شيطان را هم تشريح ميكند در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» آيهٴ 22 فرمود: ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ﴾ يعني بعد از اينكه همه آمدند در صحنهٴ قيامت حساب و كتاب و وعد و وعيد همه بررسي شد و عدهاي مجرم و تبهكار شناخته شدند، وقتي امر گذشت و حكم الهي به محكوميت يك عدّه و نجات عدّه ديگر صادر شد ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ﴾ آنگاه روي ميكند به تبهكاران ميگويد: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ﴾ خدا وعده داده وعده او حقيقي بود، من وعده دادم و خلف وعده ميكردم ﴿وَمَا كَانَ لِيعَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ﴾ من كه بر شما مسلّط نبودم كه، اين همه دعوتنامههاي فطرت و عقل را از درون داشتيد، وحي و نقل و فرشتگان را از درون و بيرون داشتيد، خب ميخواستيد آنها را گوش بدهيد، من كه مجبورتان نكردم كه﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي﴾ من دعوت كردم شما هم قبول كرديد، خب ميخواستيد قبول نكنيد ﴿فَلاَ تَلُومُونِي﴾ خب چرا مرا ملامت ميكنيد، اگر تنها دعوتنامه من بود خب ملامت بكنيد، امّا خدا دعوت كرده، كتابهاي آسماني و صحف انبيا دعوتنامه است تأييدات فرشتگان دعوتنامه است ﴿فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ﴾ امروز نه شما مصرخ و صريخ من هستيد كه به ناله من پاسخ بدهيد نه از من كاري ساخته است كه مصرخ باشم، مشكل شما را حل كنم﴿إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[19] خب پس هم از اين سو دعوتنامه است بدون اينكه انسان مجبور باشد، هم از سوي فرشتگان دعوتنامه است بدون اينكه انسان مجبور باشد.
مطلب بعدي آن است كه افراد فرق ميكنند يك وقت است كه انسان يك كار عادي را ميخواهد انجام بدهد، شيطان به وسيله يكي از مأمورين جزء، واحد پياده نظام او را دعوت ميكند حالا يا او قبول ميكند يا نه، يك وقت است نه يك كار خيلي مهم اجتماعي است، اصل دين با اين آبياري ميشود، آنگاه همه واحدهاي سوارهٴ خود را تحريص ميكند و تنها يك نفر و دو نفر نيستند، چندين نفر را ميفرستد، اين خطرها را ذات اقدس الهي هشدار داد فرمود: دعوتنامه هست، بيش از دعوت نيست، ولي گاهي يك شخص از شما دعوت ميكند گاهي هشت، ده نفر دعوت ميكنند و اينها هم گاهي فرادا ميآيند، گاهي مثنا، گاهي دوتا دوتا ميآيند، گاهي گروه گروه ميآيند، گاهي يك وقتي هيئتي هشت، ده نفري آمدند به سراغ شما ميخواهند شما را به يك سمت بكشانند اين همان است كه انسان بايد بداند كه در اينجا ده نفر از شياطين آمدند، گاهي يك نفر ميآيد، گاهي ده نفر ميآيد،﴿وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ﴾[20] ﴿أَن يَحْضُرُونِ﴾، يعني: «أن يحضروني»، اين نون كه مكسور است نشانه حذف ياء است. خدايا من يك نفرم اينها ده نفر هم آمدند، ظاهرشان هم زرق و برق است﴿رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ﴾[21] نه من همزات الشيطان، نه من همزة الشيطان، همزات است يك، شياطين است دو،﴿قُل رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ﴾ ﴿وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ﴾[22] ﴿أَن يَحْضُرُونِ﴾ آدمي وقتي يك سِمَتي پيدا كرد، ميبينيد باند باند ميآيند او را منحرف بكنند، گروه گروه ميآيند او را منحرف بكنند، وقتي آدم عادّي شد نه ده نفر، ده نفر نميآيند، يك نفر كافي است براي او خب اين است كه ذات اقدس الهي همه اين نكات را گوشزد كرده، آدم بايد يك شامّهاي داشته باشد كه حرف را بو بكشد بالأخره، نظير آن شامّهاي كه يعقوب(سلام الله عليه) داشت گفت:﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾[23] اگر آدم شامّهٴ حرفشناسي داشته باشد، ببيند اين حرف معطر است يا متعفّن آن وقت نجات پيدا ميكند.
در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در طبق آيهٴ 97 و 98 چنين دستور داد: ﴿وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ ٭ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ﴾ خب به همه ما گفتهاند وقتي احساس خطر كرديد پناه ببريد، اين به﴿وَإمّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيطٰانِ نَزغٌ فإِستَعِذ بِالله﴾[24] بارها مطرح شد كه ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ پناه ببريد، نه يعني بگوييد «أعوذُ بِالله مِنَ الشّيطٰانِ الرَّجيم» اينكه استعاذه لفظي است البته يك ذكر است، ثواب دارد، امّا يك عبادت لفظي است به همان اندازهٴ لفظ اثر دارد. مثل اينكه آن وقتي كه مناطق مسكوني بمباران ميشد، آژير خطر ميكشيدند، آژير خطر ميكشيدند يعني چه؟ يعني برويد پناهگاه. حالا اگر كسي وسوسه كرد، يك نامحرمي از كنارش ردّ شد، اين مكرّر وسوسه ميكند ببيند، يك پول فراواني آوردند به عنوان اينكه هديه است به عنوان اينكه سهم امام است، خب آخر به تو كه كسي سهم امام نميدهد كه تو حالا تازه يك سِمتي پيدا كردهاي، اين بايد بداند رشوه است به عنوان سهم امام، بايد بداند به اينكه پول حرام است به عنوان هديه، يك بيان نوراني است از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است، به حضرت گزارش دادند فلان كارمندت يك پولي گرفت، حضرت احضار كرده او را فرمود: به من خبر دادهاند كه تو پولي گرفتي عرض كرد بله امّا به من گفتند هديه است، «كانت هديةٌ يا رسول الله» هديه هم كه صحيح است. فرمود: «أرأيت إن كان قعد أحدكم في منزله و لن نولّه عملاً أكان النّاس يهدون اليه شيئا»[25] آن روزي كه در خانهات بودي از اين هدايا خبري بود؟ عرض كرد نه، فرمود اگر حالا بعد هم بازنشست بشوي از اين هدايا خبري هست؟ عرض كرد نه، فرمود خب چه هديهاي است به تو دادهاند؟ فرمود: «أرأيت لو كان قعدأحدكم في منزله و لن نولّه عملا أكان النّاس يهدون اليه شيئا» اگر از طرف ما سمتي نداشته بودي، كسي به تو وجوه نميداد كه. يك وقت است تو مرجعي خب البته مردم نماز ميخوانند، روزه ميگيرند به همان قصد ـ قربةً الي الله ـ بر آنها واجب است و بر مرجع هم گرفتنش واجب است، براي اينكه حفظ كند نظام حوزه را، نظام اسلام را، هم او واجب را انجام ميدهد ـ قربةً الي الله ـ ميگيرد، هم مردم واجب را عمل ميكنند ـ قربةً الي الله ـ ميدهند، «كلاهما في الجنّه». امّا به تو هيچ كسي؟ فرمود: اگر در خانهات بنشيني، بازنشست بشوي از اين هدايا خبري هست؟ عرض كرد نه، فرمود: پس اين ديگر هديه نيست، اينكه وجوه شرعي نيست.
خب وقتي هم آن كسي كه ميخواهد انسان را فريب بدهد به اين نام هديه فريب ميدهد ديگر، اوّل يك قرآن هديه ميكند خب بله كتاب خوبي است بعد يك كتاب دعا هديه ميكند بعد ميبيند نه اين آقا بدش نميآيد، يك قلم يك خودكار، من از كربلا بر گشتم يك مقدار مهر و تربت، ميبيند نه او قبول ميكند، از اين امور گذشته يك خودكار ميبيند نه، يك دفتر ميبيند نه ميگيرد، بعد كمكم ميرسد به جاي ديگر، اگر از همان اوّل حسابش رسيده باشد ديگر بعد آلوده نخواهد شد. اين شيطان هم سوگند ياد كرده و راهش را هم بلد است كه چگونه آبروي آدم را ببرد خب،
پرسش ...
پاسخ: كمتر است، فرمود شما باز نكنيد، من بستم شما باز نكنيد، پس آن گناهان قبلي چون حالا اين آياتي كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است دارد ميخوانيم، آن زمينههايي كه قبل از ماه مبارك رمضان فراهم شده است اين باعث ميشود كه انسان با دست خودش ميرود دست و پاي او را باز ميكند. غرض اين است كه گاهي وقتي انسان مسئوليت پيدا كرده چند نفر به سراغ او ميآيند، و اگر خداوند در قرآن دستور داد كه ﴿امّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيطٰانِ نزغٌ﴾[26] نزغ اين است كه انسان يك سيخي به يك مركوبي بدهد كه بار را بيشتر ببرد، اين سيخي كه فشار ميدهد به اين حمار، آن چهارپادار، آن مُكاري، سيخي كه به پاي يك حمار ميدهد اين را ميگويند: «نزغ» فرمود اگر ديديد يكي به شما سيخ زد فوراً بيا پناهگاه، مثل اينكه گفتند اگر آژير خطر شنيديد پناه ببريد، نه بگوييد «أعوذُ بِالله مِنَ الشّيطٰانِ الرَّجيم»، ﴿وَإمّٰا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيطٰانَ نَزغٌ فَإستَعِذ بِالله﴾ پناه ببر، نه بگو«أعوذُ بِالله مِنَ الشّيطٰانِ الرَّجيم»، «أعوذُ بِالله مِنَ الشّيطٰانِ الرَّجيم» كه پناه بردن نيست، مثل اينكه وقتي گفتند آژير خطر شنيديد برويد پناهگاه، معنايش اين نيست كه اگر آژير خطر شنيديد در همان خيابان بايستيد بگوييد من ميخواهم بروم پناهگاه، خب شما حرفش را زدي نرفتي كه، فرمود پناه ببر. خب انسان وقتي كه احساس خطر بكند، احساس بكند كه الآن يك بيمار صعبالعلاجي دارد چگونه متوسّل ميشود؟ مگر كسي يادش ميدهد؟ كسي لازم نيست يادمان بدهد كه، ما همه چيز را بلديم، واقعاً بلديم. اگر كسي گرفتار باشد چه كسي را ميخواهد؟ مگر كسي به كسي ياد ميدهد كه به آن مركز قدرت توجه بكن، يك آدم غريق را مگر كسي ياد ميدهد كه التماس بكن به منشأ قدرت؟ نه اگر خلاف هم تلقين كرده باشند وقتي ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾[27] نه ظاهراً بگويند ﴿الله مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّيْن﴾ در كمال اخلاص به آن مركز قدرت متوسّل ميشوند انسان كه احساس خطر بكند به آن مركز قدرت متوجّه ميشود بدون اينكه قبلاً به او گفته باشند بلكه تلقين خلاف هم اگر كرده باشند باز به او طوري است كه مثل اينكه بچه شيري را كسي شير خوردن را يادش نميدهد كه، اين ﴿قَدَّرَ فَهَديٰ﴾[28] خدا همهٴ ما را به طرف خود هدايت كرده است، هيچ كسي را لازم نيست تلقين بكنند كه، آنهايي هم كه مشركند عمري بتپرستي كردهاند، وقتي سوار كشتي بشوند با اخلاص ميگويند«يا الله» ﴿دَعَوُا الله مُخْلِصِين لَه الدِّيْن﴾[29] بعد هم وقتي كه به خشكي رسيدند ديگر يادشان ميرود، خب وقتي به ما فرمودند:﴿وَإمّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَالشَّيطٰانِ نَزْغٌ فَإسْتَعِذ﴾[30] يعني پناه ببر، حالا گاهي گروهي به سراغ آدم حمله ميكنند، گاهي سوارهنظام، گاهي پيادهنظام، خب اين گروهي آمدنش در آيه 97 و 98 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» است، امّا سواره نظام و پياده نظام و اينها در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است كه شيطان براي همه، اين گروهها را آماده نكرده، حالا تا افراد در چه حدّي باشند، در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» به اين صورت آمده است آيهٴ 64 فرمود ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ حالا در همين بحثهاي ﴿شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَالأوْلاَد﴾ بعضي از رواياتي آمده است كه اگر كسي مهريّهاي تهيه كند كه عين باشد نه دين اين يك مطلب و عين او غير مخمّس باشد اين دو مطلب، چنان نكاحي سفاح است و چنان نكاحي گرفتار ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ است، آن وقت آن بچه ميشود شيطانزاده، ميشود شياطين الانس، گاهي ممكن است مهريه دِين باشد و انسان در مقام پرداخت از حرام ادا كند، نه آن خارج است ولي مهريه اگر عين بود يك، و آن عين غير مخمّس بود دو، اين مصداق ﴿وشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ﴾ است سه.
حالا اگر ـ معاذ الله ـ كسي نامحرمي را ديد و شب با عيال خود به هوس آن نامحرم همبستر آن هم ﴿شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَال﴾ ﴿وَالأوْلاَدِ﴾ است اين دو، اين ميشود شيطانزاده، گفتهاند ذكر بگوييد حرف نزنيد، مگر نميخواهيد بچهٴ خوب داشته باشيد، بعد هم كه سنّ يك مقدار بالا آمده ميبينيد: اين يك سرطان داخلي است اين بچه، آدم بخواهد داشته باشد نميتواند، طردش كند نميتواند. خب اين همه دستورات گفتيم: «كلامكم نور»، «كلامكم نور»[31] همين است ديگر، همهٴ اين قسمتها نور است به ما گفتهاند، گفتهاند مواظب خاطراتتان باشيد، مواظب حركاتتان باشيد، غير از ذكر نگوييد، بعد دشوار نيست تربيت بچه، آن اوّل مهم است.
خب، اين سيدناالاستاد خدا غريق رحمتش كند فرمودند شيطان يك امر مبتذلي شد، ميگويند لعنت بر شيطان، اما ديگر نميدانيم چه آفتي است او كه او چگونه اثر ميگذارد، ميبينيد چه بحثهاي عميق روانشناسي را به همراه داشت، در خاطرات آدم چگونه اثر ميگذارد ﴿شَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[32] اين بچه دو تا پدر دارد خب چه درميآيد اين بچه، اين قرآن كه ﴿وَمَن أصْدَقُ مِنَ الله قِيْلاً﴾[33] از اين كلام كه صادقتر محال است، شريك فرزند آدم ميشود، خب لذا گفتهاند آن حال مواظب باشيد جز ذكر خدا نگوييد، نامحرمي را نبينيد و اگر ديديد در آن حال به فكر نامحرم نباشيد، خب اين راهش است، آنجا فرمود: شيطان چنين مأموريتي پيدا ميكند كه يك عده را با خيل و سوارهنظام بگيرد، يك عده را با پيادهنظام بگيرد، آنها كه ضعيفاند با پيادهها، آنها كه قويّاند با سوارهها﴿وشَارِكْهُمْ فِيالْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾ امّا ﴿وَعِدْهُم ومايَعِدهُمُ الشَّيطٰان الّاٰ غروْراً﴾[34] بعد فرمود: چه تو سواره بفرستي چه پياده بفرستي، چه شريك مال بشوي، چه شريك فرزند بشوي، كارت در حدّ دعوت است ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ﴾[35] تا مبادا كسي خيال بكند كه خداي نكرده مجبور در گناه است، نه فقط وسوسه ميكند، در حدّ وسوسه.
خب بنابراين آنچه را كه ذات اقدس الهي در اين قسمتها فرمود كه شيطان مجاري ادراكي را ميگيرد محصولش اين است كه اين فقط كارهاي بد ميفهمد، كارهاي بد انجام ميدهد مگر نه اين است كه او نفهمد كه، در بخشي از قرآن كريم آمده است كه شيطان نميگذارد [كه] اينها بفهند، نه اينكه نميگذارد يعني اينها واقعاً چيز نميفهمند، اينها واقعاً چيز ميفهمند منتها كارهايشان در شرور خلاصه ميشود، در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» يعني در همين سورهاي كه در خدمتش هستيم در بخشهاي پاياني اين سوره آيهٴ 179 دارد كه: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ﴾ كه اين «لام» لام عاقبت است نه غايت ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾ اينها كه چشم دارند و نميبينند، گوش دارند و نميشنوند و دل دارند و نميفهمند دربارهٴ همينها قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه اينها محكمترين شبهه، تلخترين شبهه، پيچيدهترين مغالطات را دارند، اينكه فرمود نميفهمند يعني مطالب حق را نميفهمند وگرنه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» قبلاً گذشت كه اين شيطان ﴿لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ اين وسوسههاي مهم آنها و شيطنتهاي شبههافكن آنها در همين باب است، آيهٴ 121 سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بود كه: ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾. ميبينيد در شبههاندازي خب خيلي قويّاند، همينها هستند كه﴿لَهُم قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِها﴾[36] نه اينكه چيز نفهمند شبهه را خوب القا ميكنند، خوب ميفهمند، ذهن اينها آن رسوبات و املاح شبهه را پر كرده ذهن ايشان را، حرف حق در آنها نفوذ نميكند بدون اينكه نه آنها در اطاعت مجبور باشند يعني پرهيزكاران، نه مؤمنين در پرهيزكاري مجبورند، نه تبهكاران در بزهكاري.
در سورهٴ مباركهٴ «انفال» ذات اقدس الهي تثبيت اقدام مؤمنين را بدون جبر به خود اسناد داد، به ملائكه اسناد داد، آيهٴ يازده و دوازده «انفال» اين است كه فرمود: اين كارها را ذات اقدس الهي كرده ﴿وَلِيَرْبِطَ عَلَي قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأقْدَام ٭ إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَي الْمَلاَئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ خب ملائكه مؤمنين را تثبيت ميكنند، ذات اقدس الهي مؤمنين را تثبيت ميكند، بدون اينكه اين مؤمنين در اطاعت مجبور باشند، در حدّ تأييد است، در حدّ دعوت است، در حدّ گرايش و تزيين است، از آن طرف شيطان﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأرْضِ﴾[37] است از اين طرف خدا فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[38] خب انسان است كه احد الطريقين را انتخاب كند. بعد از پذيرش دعوت البته اغوا به او اسناد داده ميشود، يعني بعد از اينكه اين قبول كرده و در قرآن كريم هم آن تأييد شده گفت كه: ﴿إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾[39] اگر كسي دعوتنامه او را قبول كرده و به دنبال راه او راه افتاده و تحت ولايت شيطان قرار گرفته از آن به بعد شيطان وليّ اوست و اين تحت ولايت او دارد كار ميكند و اين ميشود«ضال» ميشود«غاوي» شيطان به خود اسناد ميدهد بعد هم در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» خوانديم كه شيطان در ﴿يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ ميگويد كه من فقط دعوت كردم از آن به بعد خودت بودي، برابر سورهٴ «ق» كه دارد كه ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ﴾ آيهٴ شانزده سورهٴ «ق» اين است ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَاتُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ﴾ اين دعوتنامه را از شيطان گرفته حالا دارد ميشوراند، خب آن دعوتنامهٴ فرشتهها را هم ميخواست بگيرد شكوفا كند ديگر از آن به بعد ديگر نفس طغيان ميكند و خود را در تحت ولايت شيطان قرار ميدهد كه﴿أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ﴾[40]
«والحمد لله رب العالمين»