76/12/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 16 تا 19
﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ المُسْتَقِيمَ﴾ ﴿ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ ﴿قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ﴾ ﴿وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾
در جريان اغوا اينچنين نيست كه شيطان اغوا را به ذات اقدس الهي اسناد داده باشد به عنوان اغواي ابتدايي تا اينكه مستلزم جبر باشد چه اينكه مبسوطاً گذشت به دليل اينكه خداوند استكبار او را به خود او نسبت داد و خود او اغواي ديگران را هم به خودش اسناد ميدهد كه ميگويد: ﴿لْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين﴾[1] اين اغوا اغواي كيفري است نه اغواي ابتدايي بنابراين از جبر بودن بيرون است اين مطلب اول، دوم اينكه البته همه معاصي خواه معاصي علمي خواه معاصي عملي ريشهاي در شيطنت شيطان دارد شيطان در مسائل عملي اول انسان را با شهوت و غضب در اثر ﴿لَأُمَنِّيَنَّهُم﴾[2] ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأرْضِ﴾[3] و مانند آن فريب ميدهد در مسائل علمي گرفتار مغالطه ميكند تمام انحاي مغاطله با دخالت مستقيم شيطان انجام ميگيرد در جريان اينكه شيطان ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُم﴾[4] آنجا بحثش گذشت كه تمام اين وسوسهها شبهات القائات باطل كار شيطان است شيطان در مسير ادراك افرد خاص حضور و ظهور دارد آنها را به دام مغالطه مياندازد تا آنها با انبيا و اوليا و شاگردان آنها مجادله كنند كه ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُم﴾ آنگاه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد: ﴿إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ﴾[5] يعني يك عده ميآيند اصلاً كه با تو مجادله كنند نه اينكه حرف تو را گوش بدهند اگر صحيح بود بپذيرند ميآيند كه حرف خودشان را بزنند نه حرف تو را گوش بدهند ﴿إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ﴾[6] اينها كساني هستند كه بر اساس ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُم﴾[7] هست گاهي ميبينيد يك شبهه قوي از يك انسان ضعيف يا يك شبهه پخته از يك انسان نپخته شنيده ميشود غافل از اينكه اين مأمور شيطان است شيطان چنين شبههاي را در ذهن او القا كرده است كه او با اهل دين به مجادله برخيزد گاهي ميبينيد وقتي فطرت انسان و طينت انسان و طبيعت انسان صاف بود بعضي از مطالب عميق را فرشتگان رحمت در ذهن كسي القا ميكند گاهي هم ميبينيد اگر كسي ناپاك بود شياطين شبهه عميقي را درذهن كسي القا ميكنند حالا بعد به خواست خدا به آن جريان جعلي كه از انجيل يا به نام انجيل به كتابهاي جبريه مسلمين راه پيدا كرده است آن هم به عرضتان ميرسانيم كه فخر رازي وقتي آن شبهات را نقل ميكند ميگويد كه اولين و آخرين جمع بشوند نميتوانند اين شبهات شيطان را پاسخ بدهند مگر اينكه مكتب جبر ميتواند اين شبهات را حل كند حالا به خواست خدا آن شبهات هم بازگو ميشود خب پس اگر كسي بخواهد راه باطل را طي كند با داشتن همه وسايل پيمودن راه مستقيم اين با وسوسه شيطان آلوده ميشود در بخشهاي عمل و شهوت و غضب هم ابزار دروني وسوسههاي شيطان است و اگر بخواهد در بحثهاي علمي به دام مغالطه بيفتد وهم و خيال ابزار مغالطه اندازي شيطاناند شيطان از بيرون وهم و خيال از درون انسان را مغاطله آلوده ميكنند و غالب كارهاي فساد اخلاقي در اوائل امر به استناد آن فساد برداشتها يعني وقتي مغالطههاي علمي پديد آمد كسي از نظر مسائل علمي مشكل مغالطه شد كم كم دست به انحراف عملي ميزند وقتي آلوده شد كم كم او را خوب ميداند و ادامه هم ميدهد بنابراين اگر كسي بگويد به اينكه چون جبر باطل است منشأ شيطاني دارد اين سخن حق است اما تفويض هم به شرح [و همچنين] تفويض هم باطل است كه مقابل جبر است و آن هم منشأ شيطاني دارد خطر تفويض كه به مراتب بدتر از خطر جبر است خطر جبر اين است كه ـ معاذالله ـ همه اين كارهاي معاصي و اينها را خدا انجام ميدهد بعد هم تبهكار را به جهنم ميبرد چون قائل به حسن و قبح و اينها هم كه نيستند خطر تفويض كه بدتر از خطر جبر است اين است كه اصلاً خدا معزول است خدايان فراواني در عالماند هر كسي مستقل است در كار منتها در بدء پيدايش خدا اينها را آفريد ولي در مرحله بقا اينها مستقل در كارند ﴿يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾[8] است ـ معاذالله ـ خطر تفويض به ارباب متفرقون ميرسد كه بدتر از جبر است خب او هم ريشه در شيطنت شيطان دارد هر كاري چه كارهاي علمي چه كارهاي عملي وقتي انحراف باشد منشأ شيطنت دارد اگر گفته بشود اول كسي كه پايهگذار جبر بود خب بايد گفت اول كسي كه پايهگذار تفويض است و اما جريان ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ از قبيل جبر نيست چون اين اغوا اغواي كيفري است به دليل اينكه خود شيطان ميگويد: ﴿لْأُغْوِيَنَّهُم﴾[9] به دليل اينكه پرچمداران جبر ميگويند شيطان گاهي جبري حرف ميزند گاهي تفويضي حرف ميزند گاهي ميگويد: ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾[10] گاهي ميگويد: ﴿لْأُغْوِيَنَّهُم﴾ خب اين فخر رازي بود كه پرچمدار جبر است ميگويد كه شيطان گاهي ميگويد: ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ بعد گفت: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ﴾[11] اغواي ديگران را به خود اسناد ميدهد نه به خدا خب پس يك مسئله اين است كه هر كسي چه در كارهاي علمي چه در كارهاي عملي بيراهه ميرود يا بيراهه ميانديشد در اثر شيطنت شيطان است اين سخن حق است يك مسئله اين است كه اولين كسي كه پايهگذار شيطان است به اين معنا اول كسي كه پايهگذار تفويض است او هم شيطان هست بايد او را هم بگوييد اين را هم بگوييد مطلب سوم آن است كه اين ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ كاري به جبر ندارد به دليل اينكه همين شيطان ميگويد كه﴿لْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين﴾ خب اگر اين است آنجا بايد قائل به تفويض باشد همانطوري كه فخر رازي گفت كه شيطان گاهي سخن جبري دارد گاهي سخن تفويضي پس نميشود گفت او اول كسي كه پايهگذار جبر است بايد گفت او اول كسي است كه پايهگذار مكتب تفويض است هر دو را او پايه گذاشت.
مطلب بعدي آن است كه اينكه گفت: ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ گاهي قرآن كريم از كثرت تباهي تبهكاران سخن ميگويد گاهي از وحدت تباهي بزهكاران حرف ميزند آنجايي كه از كثرت تباهي تبهكاران حرف ميزند همين است كه از جهات مختلف انسان آسيب ميبيند تا اينكه به جايي ميرسد كه ﴿وأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه﴾[12] اين ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه﴾ اينچنين نيست كه فقط از چهار طرف او محاط خطيئه است و از جهت بالا و پايين مصون است نه از شش جهت آلوده است هم از بالا ﴿مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[13] هم ﴿مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ ﴿وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه﴾ چنين آدمي كه﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه﴾ به جهنم ميرود كه از چهار جهت آتش ببيند يك، و از بالا و پايين هم ميسوزد دو، وقتي جهنم بردند اينچنين نيست كه روپوش جهنم نباشد كه اين دارد كه ﴿عَلَيْهِمْ نَارٌ مُؤْصَدَةٌ﴾[14] اينها را در اين اطباق جهنم ميگذارد اطباقش كه گداخته است بالاپوش هم دارند زيرش هم كه خب سوخته است مؤصد يعني مطبق يعني اينها را ميگذارند آنجا روپوش داغ هم بالاي سرشان هست خب اينها كساني هستند كه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه﴾ اين كثرت تباهي تبهكاران به صورت ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه﴾ در ميآيد لكن از نظر تجزيه و تحليل گاهي تربيع است گاهي تثنيه است گاهي هم وحدت گاهي ميفرمايد كه اينها از چهار جهت آسيب ميبينند گاهي ميفرمايد از دو راه آسيب ميبينند گاهي اين دو راه را به يك اصل ختم ميكند كه در حقيقت آن تنها راه منشأ همه اين سيئات است آنجا كه سخن از تربيب است همين آيات و امثال آنهاست كه ﴿لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ آنجا كه سخن از تثنيه است همان بيان نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است كه فرمود: «ان اخفف ما أخوف عليكم اثنان اتباع الهوي و طول الامل»[15] آنگاه اين تثنيه هم به يك وحدت ختم ميشود منشأ همه اين چهار جهت پيروي هوا و آرزوهاي طولاني است بعد وقتي كه اين دو امر هم تحليل ميكنيم ميبينيم اصلش همان پيروي هوا در ميآيد چون طول امل هم محصول هواست لذا دارد: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[16] اينچنين نيست كه انسان غير از هوا منشأ ديگري داشته باشد كه همهاش هواست آن هوا طول امل را هم به دنبال دارد آنگاه هواپرست از چهار جهت آسيب ميبيند وگرنه اين امور چهارگانه و جهات چهارگانه مستقل در انحراف انسان نيستند تمام كار هواست و هيچ كسي معصيت نميكند مگر اينكه هوا را بر خدا مقدم بدارد اگر «عند الغفلة و السهو و النسيان» است كه معصيت نيست و اگر «عند العلم و العمد» است معلوم ميشود كه ميل خود را بر فرمان الهي ترجيح ميدهد و اين هواست ديگر ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ پس قرآن گاهي به زبان كثرت سخن ميگويد گاهي هم از راه وحدت سخن ميگويد.
مطلب ديگر آن است كه در بحثهاي قبل هم گاهي اشاره ميشد به اينكه قرآن دوتا سوگند از زبان شيطان نقل كرد كه حالا آن سوگندهاي بعدي خواهد آمد ولي اين سؤالها يا اشكالاتي كه برادرها مطرح ميكنند مواظب باشند كه اين آيات بعدي كه ما در پيش داريم بعضي از اين سؤالها يا اشكالها مربوط به آيات بعد است ولي حالا اين سؤالها چون آمده اين سؤالها را يك پاسخ موقت بدهيم تا به آن بحثهاي بعدي برسيم در قرآن كريم دوتا سوگند از شيطان نقل شده است يك جا سوگند نصيحت و اخلاص و ارادت ياد كرد يكجا هم سوگند عداوت و كينه اينكه ميگويند دشمن قسم خورده دشمن قسم خورده همين است آنجا كه سوگند نصيحت ياد كرد همين آيهٴ 21 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است كه به خواست خدا در پيش داريم ﴿وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ﴾ به آدم و حوا سوگند ياد كرد كه من نسبت به شما ناصحانه خالصانه عمل ميكنم و چون يك موجود فريبكاري بود گرچه به صورت نصح و خلوص سوگند ياد كرد ولي كرد آنچه را كه نبايد ميكرد قسم خورد كه من نسبت به شما ناصحم و نسبت به آنها اعدا عدو درآمد ولي نسبت به بنيآدم كه سوگند عداوت خورد چه خواهد كرد نه اينكه آنجا خلاف كرد سوگند دوم هم خلاف ميكند آن مطلبي كه قبلاً گفته ميشد اين بود كه وقتي سوگند نصيحت خورد خلاف كرد سوگند عداوت ياد كرد چه خواهد كرد؟ يقيناً به بدترين وجه به مبارزه برميخيزد اين را ميگويند دشمن قسم خورده دشمن قسم خورده دشمن قسم خورده همان شيطان است ديگر سوگند ياد كرد كه انسان را فريب بدهد ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[17] آن وقت چه خواهد كرد؟ اين بود معناي دوتا سوگند.
مطلب بعدي آن است كه آيا آدم(سلام الله عليه) جزء مخلصين نبود؟ خب اين هو سؤال بعدي است كه ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ﴾[18] كه بعد خواهد آمد ولي اجمال بحث اين است كه مواظب باشيد سؤال و اشكال اولاً عميق باشد علمي باشد يك، تكرار نباشد دو، محصول مطالعه و مشورت باشد سه، كه قابل طرح باشد چهار، به هر تقدير آدم(سلام الله عليه) جزء مخلصين بود ولي آن نشئه هنوز نشئه تكليف نبود بيان ذلك اين است كه شيطان گفت من در قلمرو تكليف در محدوده تكليف در آنجا كه بايد و نبايد شرعي حضور و ظهور دارد دستم به همه ميرسد مگر مخلص اما در آن جنت حالا هر مرحلهاي بود آنجا هنوز جاي تكليف نبود هنوز جاي حلال و حرام نبود هنوز جاي بايد و نبايد اعتباري نبود هنوز جاي واجب و حرام شرعي نبود بايد آنجا را معنا كرد كه آنجا يعني چه؟ چون در همين بحث در بخش سورهٴ مباركهٴ توبه «بقره» مفصل گذشت كه آنجا بعد از اينكه از آيهٴ 34 به بعد جريان سكونت آدم و حوا(سلام الله عليهما) در بهشت مطرح شد بعد از وسوسه شيطان و خروج اينها از بهشت و تلقي آدم كلماتي را و توبه الهي بر آدم از آن به بعد در آيهٴ 38 سورهٴ مباركهٴ «بقره» آنجا بحث شد كه خدا ميفرمايد: ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً﴾ همه شما از اين منزلت برويد پايين ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُدي﴾[19] اگر هدايتي و ديني و شريعتي آمد از اين به بعد ﴿فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «طه» هم آنجا آمده است كه ﴿وَلَكُمْ فِي الأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ﴾[20] بعد ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُدي فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي﴾[21] پس در محدوده جنتي كه آدم و حوا(سلام الله عليهما) بودند آنجا تكليف نبود بايد و نبايد شرعي نبود حرام و حلال شرعي نبود منتها راه خاص خود را طي كرده كه پس آنجا چه بود آن بهشت كجا بود آن؟ ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾ چه نهيي بود؟ اين وسوسه چه وسوسهاي بود؟ كه تا حدودي در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث شد و اينجا هم به مقدار لازم اشاره خواهد شد پس مخلص بودن آدم(سلام الله عليه) منافاتي ندارد با اينكه در آنجا كه نشئه تكليف نبود يك وسوسه مناسب با آن عالم راه پيدا كرده باشد در آدم.
مطلب بعدي آن است كه اين كه شيطان گفت: ﴿إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[22] چون تا روز قيامت جا براي مرگ هست اما قيامت به بعد كه جا براي مرگ نيست كه قبلاً هم داشت ﴿لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاّ الْمَوْتَةَ الْأُولَي﴾[23] در قيامت كه جا براي مرگ نيست تا روز قيامت هم كه او مهلت ميطلبد پس ميخواست حيات ابد داشته باشد چون اگر مرگي هست مادون القيامة هست در قيامت و بعد از قيامت كه ديگر مرگي نيست پس اينكه گفت ﴿إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ يعني براي ابد من زنده بمانم.
مطلب بعدي آن است كه اينكه ذات اقدس الهي فرمود ﴿إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾[24] اين وقت معلوم معنايش اين نيست كه يك چيزي تازه معلوم شده باشد چيزي كه در ازل معلوم هست هم معلوم است چيزي كه بعداً معلوم هست هم معلوم است منتها براي ذات اقدس الهي در ازل معلوم بود چه اينكه ﴿يَعْلَمُ مَا فِي الأرْحَام﴾[25] معلوم در لايزال است نه علم حق بنابراين شيطان موجود ازلي نيست انزال او موجود ازلي نيست محدوده انزال و امهال او موجود ازلي نيست اما همه اينها در ازل براي خدا معلوم بود اگر گفته شد. ﴿إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ﴾ ﴿إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾[26] معلوم به معناي مشخص نيست معلوم براي ما كه ذات ما حادث است علم ما حادث است معلوم بودن يك شيء هم براي ما حادث است اما معلوم بودن براي ذات اقدس الهي كه علمش ازلي است علمش ازلي است ولو معلوم حادث باشد خب پس منافات ندارد كه در ازل ذات اقدس الهي به همه اين امور عالم باشد ولو معلوم حادث باشد چه اينكه به ما فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾[27] فرمود بدانيد خدا خاطرات شما را ميداند با اينكه ما هم حادثيم خاطرات ما هم حادث است و او هم در ازل ميدانست كه فلان كس كه به دنيا آمده است با حسن اختيار خود چه خاطره زيبا يا با سوء اختيار خود چه خاطره تلخي را در ذهن ميپروراند.
پرسش ...
پاسخ: علم كه با معلوم وجود دارد منتها معلوم لدي العالم وجود دارد علم غيب معنايش همين است ديگر معدوم محض معلوم نيست علم معلوم ميخواهد معلوم معدوم محض نيست منتها لدي العالم وجود دارد لذا ميگويند كه ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُه﴾[28] وجود خارجي او در نشئه طبيعت معدوم است نه اينكه در مخزن غيب در لوح محفوظ و مانند آن معدوم باشد البته علم به معدوم محض تعلق نميگيرد منتها معدوم در يك نشئهاي وجود خواهد داشت
مطلب بعد آن است كه چطور ذات اقدس الهي دعاي شيطان را مستجاب كرده است مگر كافر دعايش مستجاب ميشود؟ البته در بحث استجابت دعا يك مطلبي است كه آيا دعاي كافر مستجاب ميشود يا نه؟ يكي اينكه اينجا از باب استجابت دعاست يا نه؟
پرسش ...
پاسخ: همه اينها مگر آهن موجود طبيعي نيست مگر دام موجود طبيعي نيست ميفرمايد همه اينها را ما نازل كرديم اصل كلي را در سورهٴ مباركهٴ «حجر» ميفرمايد ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾[29] اين اصل كلي فرمود هرچه هست ريشه اصلياش در مخزن غيب هست و خدا نازل ميكند بعد فرمود ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ﴾ آهن را ما براي شما فرستاديم دامها را ﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ﴾[30] يك خلقت است و يك انزال خلقت حساب ديگري دارد كه ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[31] اما انزال فرمود ما دام را براي شما نازل كرديم آهن را براي شما نازل كرديم نازل كرديم نه يعني خلق كرديم ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ﴾[32] يا ﴿أَنزَلَ لَكُم مِنَ الأنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاج﴾[33] انزال در بحثهاي قبل هم مشخص شد كه به نحو تجلي است نه به نحو تجافي آن طوري كه خدا باران نازل كرده كه آهن نفرستاد آنطوري كه برف نازل كرده كه دام نفرستاد قرآن را چطور نازل كرد قرآن را يعني مثل باران -معاذالله- نازل كرد مثل برف نازل كرد يا تنزل به صورت تجافي است كه تجلي «فيه سبحانه في كتابه من غير ان يكون يروه» تنزل فيض خدا تجلي فيض خداست كه «الحمد لله المتجلي لخلقه بخلقه»[34] كه در نهجالبلاغه آمده اگر تمام افاضات الهي به صورت تجلي است و اگر اين تجلي انزال است بدون تجافي آنگاه آنچه فرمود ما دامها را براي شما نازل كرديم آهن را براي شما نازل كرديم معناي خاص خود را خواهد داشت آن وقت جامع همه اينها همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «حجر» بيان كرده كه ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾[35] شما هم وقتي كه به كوي و برزن سري ميزنيد ميبينيد همه اين در و ديوار را معماران و مهندسان نازل كردهاند از كجا نازل كردهاند قبلاً نقشهاش را كشيدند عالم بودند از مخزن غيب عقلشان اينها را به مرحله خيال به صورت نقشه درآوردند از خيال به صورت نقشه روي كاغذ پياده كردند با يك خودكار با يك كاغذ اين نقشهها را كشيدند بعد با بيل و كلنگ شده مسجد اعظم اين مسجد مسبوق به نقشهاي است كه نقشه را خودكار و كاغذ به عهده گرفته اين خودكار و كاغذ تابع آن صور حسي و خيالي است كه يك مهندس ترسيم كرده آن صور خيالي كه در ذهن مهندس است مسبوق به آن قواعد هندسي است كه در عاقله معمار و مهندس تدوين عقلي يافته است اول عاقلانه معمار ميشوند بعد مهندسانه نقشه ميكشند بعد بنّاگونه دست به كلنگ ميكنند و اين ميشود مسجد اعظم خب اينها همه تنزل يافته آن است ديگر معناي تنزل كه تجافي نيست معناي تنزل كه جا خالي كردن نيست معناي تنزل كه نظير نزول قطرات برف و باران نيست هر مدرّسي كه تدريس ميكند يا هر مؤلّفي كه كتاب مينويسد آن آهنگهايي كه در نوار پر شده يا آن نقوشي كه روي كتاب آمده همه تنزل يافته معقولات آن حكيم يا آن فقيه يا آن اصولي يا آن اديب و مانند آن است ديگر به هر تقدير در اين گونه از موارد وقتي به صورت تنزل باشد محذوري با به همراه ندارد.
مطلب بعد آن است كه آيا دعاي كافر اصولاً مستجاب است يا نه؟ اين يك مطلب دوم اينكه اين شيطان كه ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[36] اگر دعاي كافر مستجاب نيست اين جا چگونه خدا دعاي او را مستجاب كرده؟ اين دو مطلب اما مسئله استجاب دعاي كافر ذات اقدس الهي يك رحمت خاصه دارد اين رحمت خاصه به نام معنويات معارف بهشت و كرامتهاي انساني اينها هرگز نصيب كافر نخواهد شد فرمود: ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[37] آن سمائي كه فرمود ﴿وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ﴾[38] آن روزي معنوي هرگز درش به چهره كافران و منافقان باز نميشود ﴿لاَتُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[39] اما يك رحمت رحمانيه دارد كه برابر آن رحمت رحمانيه همگان را روزي ميدهد مؤمن و كافر را روزي ميدهد حيات ميدهد و مانند آن برابر آن رحمت رحمانيه اگر كافري مظلوم واقع شد پاداش دنيايي او را ذات اقدس الهي ميدهد لذا در برخي از نقلها آمده است كه دعاي مظلوم مستجاب است ولو كافر باشد چون خدا خداي عادل است اگر ظلمي به يك كافري شده باشد خب خدا آن ظالم را كيفر ميدهد پس دعاي كافر اگر چنانچه مربوط به معارف باشد چون او عقيدهاي ندارد چنين دعايي از او متمشي نيست مگر اينكه توبه كند وگرنه مستجاب نخواهد شد بخشهايي كه مربوط به دنياست رحمت رحمانيه حق شامل كافر هم خواهد بود به دليل اينكه او حيات داد روزي ميدهد و مانند آن اما در جريان ابليس اين دو جواب هم راه دارد اولاً معنويت كه به او نداد معارف الهي كه به او نداد خير و بركت كه به او نداد اين هم يك امر دنيايي است نه امر مادي يعني حيات طولاني داشتن ثانياً اين در حقيقت استجابت دعاي او نيست اين يك امهال زيانباري به حال اوست ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً﴾[40] خب بعضي از كفارند كه اينها ساليان متمادي به كفرشان ادامه ميدهند اينكه كيفر الهي است كه فعلاً دامنگير اينها شده فرمود اينها خيال نكنند ما اين امهالي كه داديم مهلتي كه داديم به سود اينهاست ما ميخواهيم اينها را بيشتر بگيريم لذا بيشتر به اينها ميدان ميدهيم اگر كسي بخواهد سقوط كند و با سقوط همه اعضايش مسحوق بشود يعني پودر بشود اين را خيلي بايد بالا ببرند در اين بخشهاي داروخانه ملاحظه فرموديد آن سابق كه اينطور بود حالا آن چيزهايي كه پودر شده است آنها را در يك قفسه مشخص داشتند ميگفتند مسحوقات، مسحوقات سحيق يعني پودر شده در كريمه هم آمده است كه ﴿مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيق﴾[41] فرمود اگر كسي مشرك باشد شرك بورزد مثل كسي است كه در بين ارض و آسمان در يك فضاي باز و بلندي رها بشود يا همان جا شاهينها و كركسها او را ميربايند يا تند باد او را در ته دره سحيق ميكند كه فعيل يعني مفعول است مسحوقش ميكند پودرش ميكند ذات اقدس الهي بعضي افراد را در همان فاصله يك متري يا دو متري همان جا پرت ميكند دستش ميشكند پايش ميشكند بالأخره يا درمان ميشود يا ميتواند يك زندگي عاجزانهاي را ادامه بدهد يك وقتي را بالا ميبرد آنقدر بالا ميبرد كه اگر افتاد چيزي از او نميماند فرمود: ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ﴾ منتها حالا انما نوشته ميشود ﴿أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾[42] كه همين آيه را زينب كبري(سلام الله عليها) براي يزيد(عليه اللعنه) در دربار شام خواند او كه گفت: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ﴾[43] ايشان فرمود: «مهلا يا يزيد»[44] اين آيه را بخوان خيال كردي اين ملك است «أظننت يا يزيد حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق السماء فأصبحنا نساق كما تساق الأساري ان بنا علي الله هواناً و بك عليه كرامةً»[45] اين آيه را بخوان ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾ خب بعضي از امهالها عذاب است نه اينكه استجابت دعاي مطلوب باشد گذشته از اين، اين كريمهاي كه فرمود: ﴿إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ﴾[46] آيا انشاست؟ يعني تو از ما چيزي خواستي ما هم اجابت كرديم يا نه محتمل است اخبار باشد؟ كه نه تو در علم ازلي ما بنا بر اين بود كه به تو مهلت بدهيم براي اينكه اگر تو نبودي ديگري بالأخره كسي بايد باشد وسوسه كند يا نه حالا تو اين راه سوء را اختيار كردي يك كسي بايد باشد وسوسه كند يا نه ﴿فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِين ٭ إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾[47] اگر اخبار باشد كه رأساً از بحث بيرون است اجابت دعا نيست اگر انشا باشد محذوري ندارد.
پرسش ...
پاسخ: نه اين تسخير الهي است اين قصر است قصر با سين نيست تسخير است در كل عالم وجود يك شيطان لازم است مثل بيماري اگر بيماري نبود اين همه اسرار پزشكي ترقي ميكرد اگر كسي مريض نميشد خب يك زندگي گياهي داشتند كسي نميفهميد اسرار عالم چيست پيشرفت همه شئون گوناگون پزشكي محصول بيماري است در عين حال كه هر يك از ما موظفيم خومان را از سرد و گرم حفظ بكنيم مريض نشويم يك وسوسه كنندهاي لازم است اما همه ما وظفيم ما آن نباشيم در كل نظام اصل وسوسه خير است يك مطلب است وسوسه كننده آدم پليدي است به جهنم ميرود بايد مواظب باشد اين كار را نكند مطلب ديگر است اصل مرض در نظام خير است اين همه پي بردن به اسرار اشيا گياهها و داروها و درمانها به بركت مرض است ديگر و اگر مرض نبود كه انسان سرّي پي نميبرد كه در عين حال كه همه ما موظفيم مريض نشويم بكوشيم مريض نشويم و حرام است بر اساس حرمت اضرار به نفس اگر كسي رعايت بهداشت نكند و خود را مريض بكند اين يك حساب است و كل مرض در جهان بركت است حساب ديگر است.
غرض اين است كه اگر ﴿إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِين﴾[48] اخبار باشد كه محذوري ندارد و اگر هم انشا باشد اجابت دعاست ولي اكرام نيست گاهي يك خواستهاي است كه امهال زيانباري را به همراه دارد اينها خطوط كلي بحث بود حالا وارد مطلب ديگر شديم و آن اين است كه ﴿يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِين﴾.
پرسش: ... پاسخ: نه از سنخ شما چرا تبعيض بگيريم از جنس شما از سنخ شما تبهكارها من پر ميكنم البته پر ميكنم معنايش اين نيست كه حالا جهنم نيست كه اگر يك مجرم ديگر را آوردند نوبت بگيرد اين نيست او هميشه ميگويد كه ﴿يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾[49] او به غضب الهي وابسته است كه غضب الهي نامتناهي است اين پر ميكنم يعني تا جا دارد ميرويد نه يعني شماها حالا ديگر پر ميشود و حالا اگر يك مجرم ديگر را آوردند ديگر جا نيست از آن سنخ نيست تا اين گفته بشود كه با كريمهاي كه ميگويد: ﴿يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾[50] اين ﴿هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾ هميشه هست بر فرض پر بشود باز جا دارد الآن پر شده مجرم ديگر بياورند باز جا دارد مجرم ديگر بياورند باز جا دارد درباره بهشت چنين وعدهاي نداد كه من بهشت را پر ميكنم چون آدم خوب كم است گذشته از اينكه بهشت خب اوسع از جهنم است جهنم است كه اينها جايشان تنگ است اينچنين نيست كه حالا به يك كسي يك اتاق سه در چهار بدهند بگويند اينجا بسوز كه به همان اندازه كه جا ميگيرد ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الأصْفَادِ﴾[51] در يك مدار بستهاي ميگويند اينجا باش و بسوز اين انسان تنگنظر در دنيا در فشار است ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكا﴾[52] در فشار است از ترقي ديگران زحمت ميبيند در حسد است از سعادت ديگران رنج ميبرد در حقد و كينه است اين دائماً در فشار است وقتي هم كه ميميرد گرفتار فشار مرگ است وقتي هم در قبر رفت مبتلا به ضغطه و فشار قبر است وقتي هم در قيامت قيام ميكند بسته است وقتي هم در جهنم ميرود ﴿مُقَرَّنِينَ فِي الأصْفَادِ﴾ است اينطور نيست كه حالا مثلاً يك جاي سه در سه را به يك كسي بدهند بگويند اينجا بسوز نه به همان اندازهاي كه جا ميگيرد به همان جا ميگويند بسوز يك انسان تنگنظر هميشه در مدار بسته ميسوزد دنيا هم بود اينطور بود اما كسي كه از شرح صدر برخوردار است اينكه ذات اقدس الهي انسان مشروح الصدر را وعده ميدهد ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾ نه يعني مجموع بهشت به اندازه آسمان و زمين است نه منزل يك بهشتي به اندازه آسمان و زمين است همه مؤمنين همه مردم دنيا در روايت سعه بهشت اينچنين است اگر همه اهل دنيا مهمان يك مؤمن بهشتي بشوند اتاقش جا دارد يك چنين اتاقي است الآن چطور اين طبق بياني كه از امام رضا(سلام الله عليه) آمده است انسان در دعاها موظف است بعد از اينكه خودش و پدر و مادر و معلمين و ذويالحقوق و اينها را دعا كرد بعد ميگويد: «و اغفر لمن في مشارق الارض و مغاربها من المومنين والمؤمنات» خب يك انسان بلند نظر در قيامت خانهاش هم اينقدر وسيع است اينكه فرمود ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾[53] اينكه فرمود ﴿سَابِقُوا﴾[54] اينكه فرمود ﴿وَسَارِعُوا﴾[55] بعد معيار اين بهشت را هم فرمود ﴿جَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّماء﴾[56] يك، ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرْضُ﴾[57] دو، نه يعني مجموع بهشتيها در بهشتي زندگي ميكنند به مساحت كل نظام بلكه خانه يك بهشتي به اندازه سماوات و ارض است كه اگر همه مردم دنيا بخواهند مهمان اين يك بهشتي بشوند جا دارد حالا چقدر بهشت خدا دارد خودش ميداند يك انسان مشروح الصدر ميتواند ميزبان اهل الارض باشد همه مردم را.
پرسش ...
پاسخ: آن چون اكثري گرفتار شيطنت شيطاناند بعضيها در دنيا فشار ميبينند بعضي عند الموت فشار ميبينند بعضي در برزخ فشار ميبينند بعضي در صحنه قيامت فشار ميبينند بعضي عند الصراط عند الميزان عند تطاير الكتب فشار ميبينند پاك ميشوند اينها كه پاك شدند كه به بهشت ميروند و بعضيها هم اگر با اين دردها و رنجها و عذابها پاك نشدند به جهنم ميروند وقتي جهنم رفتند مقداري كه سوخت و سوزشان شد بعد مشمول شفاعت ميشوند پاك ميشوند مخلدين خيلي كماند يعني كسي كه اهل خلود باشد براي ابد بخواهد در جهنم بماند شايد انگشت شمار باشند.
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر، نه چون ما كه در كل جهان بيني كه بحث ميكنيم در كل نظام دنيا يك حلقهاي است در فلات ابد گذشته ازلي را كه پشت سر گذاشته آينده ابدي را كه در پيش دارد كل دنيا اصلاً
«قد جعل القوم اولي افطانة ٭٭٭ عناصرا كحجر المثانه»[58]
آن ابديتي كه ما در پيش داريم اصلاً كل دنيا نسبت به او قابل قياس نيست ميگويند كل جهان حالا گذشته براي ما روشن نيست نسبت به آينده يعني از برزخ و صحنه قيامت و ابديت بهشت اين مجموعه را كه ما حساب بكنيم به صورت يك انسان دربياوريم اين محدوده عالم عنصر و طبيعت را ميگويند
«قد جعل القوم اولي الفطانة ٭٭٭ عناصرا كحجر المثانه»
ميگويند منطقه طبيعت نسبت به كل جهان مثل سنگ مثانهاي است كه در بدن يك انسان پديد ميآيد اين تازه محدوده دنياست اگر ﴿أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾[59] ﴿وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأرْضِ يُضِلُّوكَ﴾[60] اينها نسبت به ابديتي كه ما در پيش داريم اصلاً قابل قياس نيست و اكثري مردم هم كه گرفتار گناه ميشوند اكثري اينها يا دنيا تنبيه ميشوند يا عندالموت تنبيه ميشوند يا در برزخ تنبيه ميشوند يا در ساحره قيامت تنبيه ميشوند كماند كساني كه به جهنم بروند و مبتلا به خلود باشند منتها اين دردها و اين عذابها قابل تحمل نيست مگر فشار جان كندن قابل تحمل است اگر قابل تحمل بود كه آدم نميمرد كه يا فشار برزخ فشار قبر مگر قابل تحمل است مگر فشار قيامت آن پنجاه هزار سال روزي پنجاه هزار سال مگر قابل تحمل است عند الصراط عند تطاير الكتب آن عطش را تحمل كردن و به كوثر راه نيافتن مگر قابل تحمل است بالأخره آدم پاك ميشود ديگر اما چطور پاك ميشود بالأخره خيليها هستند كه وقتي كوره داغ ميرود خب البته پاك ميشود ولي اينطوري داغ ميكنند آدم را بعد پاك ميكنند ولي خلود يك وقتي انسان ميخواهد بحث بكند كه پس اكثري به مقصد نميرسند وقتي كل نظام آدم از دنيا سر بردارد دنيا و برزخ و قيامت را يكسره به صورت فيض حق بياورد ميبيند كه «و انت الذي تسعي رحمته امام غضبه»[61] خواهد بود.
«و الحمد لله رب العالمين»