76/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 16 تا 19
﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ المُسْتَقِيمَ﴾ ﴿ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ ﴿قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ﴾ ﴿ وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾
پرسش ...
پاسخ: البته شيطان عوامل دروني و بيروني فراواني دارد كه در بحث ديروز اشاره شد و در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 27 خواهد آمد كه فرمود: ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُم﴾ معلوم ميشود كه شيطان اعوان و انصاري دارد، حزب الشيطان دارد، شياطين الانس و الجناند كه آنها اعوان و .؟. دارند در بخش ديگر هم ذات اقدس الهي فرمود: ﴿أفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ﴾[1] معلوم ميشود كه او زراري دارد اعوان دارد انصار دارد قبيل دارد كه قبيله او از اعوان اويند ذريه او از انصار اويند و مانند آن. خب از اينكه شيطان مهلت خواست و امتداد مهلت را هم تا يوم بعث دانست بعضيها خواستند استفاده كنند كه شيطان ابديت را طلب كرد گفت: ﴿أنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[2] چون يوم البعث ديگر جا براي مرگ نيست انسان ميميرد وارد برزخ ميشود آن گاه از برزخ وارد قيامت كبرا خواهد شد با نفخه اولي همگان رخت بر ميبندند ﴿إِلاَّ مَن شَاءَ﴾ و با نفخه ثانيه همه در بعث ظهور ميكنند ﴿فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ﴾[3] در يوم البعث ديگر سخن از مرگ نيست اينكه شيطان گفت: ﴿أنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[4] آن در خواست ابديت كرده است اين استظهاري است كه بعضي اهل تفسير كردهاند لكن ذات اقدس الهي به اين خواسته پاسخ مثبت نداد فرمود: ﴿إِنَّكَ مِنَ المُنْظَرِينَ﴾[5] در سوره «حجر» و سوره «ص» هم مشخص كرد كه فرمود: ﴿مِنَ المُنظَرِينَ ٭ إِلَي يَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾[6] بنابراين مرگ براي شيطان هم حتمي است ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾[7] چه نفس انساني چه نفس جن به آن خواسته شيطان عمل نشد.
مطلب دوم آن است كه اينكه فرمود: ﴿مِنَ المُنظَرِينَ ٭ إِلَي يَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾ نه يعني براي شيطان معلوم است بلكه براي ذات اقدس الهي و كساني كه الهياند معلوم است چون اگر براي شيطان معلوم باشد ممكن است يك موجود عنود لجوج متمردي وقتي علم داشته باشد به زمان مرگ خود طغيان خود را ادامه بدهد و نزديك مرگ توبه كند لذا اين مصلحت نيست ممكن است يك انسان كاملي كه معصوم است وقت مرگ خود را بداند چه اينكه بابي است براي علماند (عليهم السلام) كه «انهم يعلمون متي يموتون»[8] لكن چنين علمي غرورآور نيست باعث اغوا و فريب نيست انسان معصوم چه بداند كه رحلت ميكند چه نداند معصوم است چون از زشتي گناه به عنوان يك سمّ با خبر است بنابراين آنجا كه علم به زمان مرگ تباهي را به همراه ندارد ذات اقدس الهي چنين علمي را به انسانهاي كامل و معصوم عطا ميكند آنجايي كه چنين علم ممكن است زمينه تباهي را فراهم بكند خداوند نميدهد اين است كه وقت مرگ ابليس براي خود او معلوم نيست البته براي ذات اقدس الهي و مأموران خاص الهي معلوم است اينكه فرمود: ﴿إِلَي يَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾[9] يعني براي خدا و اولياي الهي معلوم است.
مطلب بعدي آن است كه اينكه گفت: ﴿إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[10] معلوم ميشود كه اصل بعث را معاد را مانند آن، كه حق است او ميدانست و معلوم ميشود كه آدم و ذريه او معادي دارند و مبعوث ميشوند اين را هم او ميدانست منشأ اين علم هرچه بود ولي بالأخره شيطان جريان بعث انسان و فرزندان آدم را ميدانست و ذات اقدس الهي هم اين را امضا كرده است چه اينكه بالصراحه خودش جريان بعث را و نشور را مكرر در قرآن كريم بازگو فرمود.
مطلب بعدي آن است كه غوايت و ضلالت گاهي روي جهل است گاهي روي جهالت غوايت شيطان روي جهل نبود روي جهالت بود گاهي انسان ندانسته معصيت ميكند در قيامت به او ميگويند چرا گناه كردي؟ ميگويد نميدانستم بعد سؤال ميكنند كه چرا نرفتي ياد بگيري «هلا تعلمت» ولي شيطان عالماً عامداً معصيت كرده است روي جهالت از اين جهت از او به عنوان ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ﴾[11] ياد كردهاند عالم بيعمل بود نه جاهل متهتّك.
مطلب بعدي آن است كه قرطبي در تفسير خود اينها كه اهل سنت به اصطلاح اشعري مذهباند و جبري ميانديشند از اين آيه و مانند آن آيه مكتب جبر را كه مكتب باطلي است به زعم خود اثبات ميكنند ميگويند كه شيطان در اينجا غوايت را به خدا اسناد داد گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَيْتَنِي﴾ معلوم ميشد -معاذالله- خدا اغوا كننده است يعني ضلالت و استكبار و كفر را خدا -معاذالله- در قلب او ايجاد كرده است و اين را چون حق ميدانند اين حرف را ميپذيرند تفويض را به قدريه اسناد ميدهند اماميه كه قائل بين جبر و تفويضاند ميگويند نه جبر است نه تفويض و ائمه (عليهم السلام) فرمودند جبر و تفويض نقيض هم نيستند كه ارتفاع آنها محال باشد بين الجبر و التفويض مابين الارض و السماء يا اوسع مما بين الارض و السماء فاصله و واسطه است اينچنين نيست كه اگر جبر نبود تفويض است و اگر تفويض نبود جبر است بلكه «لا جبر و لا تفويض أمر بين الأمرين» اگر آنها نقيض هم بودند ارتفاعشان محال بود ولي چون نقيض هم نيستند ارتفاعشان محال نيست گرچه اجتماعشان محال است اينها مانعة الجمعاند نه مانعة الخلو سرّ اينكه مانعة الجمع و مانعة الخلو نيستند اين است كه نقيضين نيستند نقيضين جمعشان محال رفعشان محال لذا آن منفصله حقيقيه كه جمعش محال رفعش محال از نقيضان تشكيل ميشود هر جا مقدم و تالي نقيض هماند اينجا منفصله حقيقيه است كه جمعشان محال و رفعش محال اما اگر نقيض هم نباشند ممكن است جمعشان محال باشد دون الارفع يا رفعشان محال باشد دون الجمع قرطبي ميگويد كه اشاعره كه به اصطلاحشان اهل سنّتاند قائلاند كه اغوا -معاذالله- كار خداست در اينجا هم شيطان هم اغوا را به الله نسبت داد اما اماميه و قدريّه اماميه و معتزله اماميه قائلاند به نفي جبر و تفويض «امر بين الاميرن» قائلاند و مفوضه و معتزله قائل به تفويض و قدرند حرف تند و تعبير تندي كه قرطبي در جامعالاحكام دارد اين است كه ميگويد -معاذالله- اماميه و قدريّه همه جا تابع استادشان ابليساند مگر در اين مسئله خب لازمهاش اين نيست كه شما تابع اوييد حرف ايشان تعبير تند قرطبي اين است كه اينها همه جا مطيع شيطاناند «تابعوه في كل ما زينه لهم و لم يتابعوه في هذه المسئلة» همه جا تابع شيخ و استادشاناند مگر اينجا آن گاه ميگويد بسيار خب حالا اگر شما بگوييد كه ابليس كه گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَيْتَنِي﴾ او ابليس است و اشتباه كرده نوح (سلام الله عليه) برابر آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» كه در بحث ديروز هم اشاره شد او كه معصوم است او كه اشتباه نميكند نوح طبق آنچه در سوره «هود» بود و در بحث ديروز اشاره شد اين است كه ﴿إِن كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ﴾[12] خُب اين فرق نگذاشتن بين اغواي ابتدايي و اغواي كيفري همه اينها را به زحمت انداخت ذات اقدس الهي هرگز اضلال ابتدايي ندارد هيچ كس را خدا گمراه نكرد براي اينكه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[13] است ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[14] است ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ﴾[15] است ﴿مَا هِيَ إِلاَّ ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾[16] است و مانند آن اضلال ابتدايي را قرآن كلاً نفي ميكند و هدايت ابتدايي را اثبات ميكند لكن اگر كسي با داشتن عقل و فطرت از درون و داشتن وحي و ادله نقلي ديگر از بيرون راه طغيان را طي كرده است و خدا به او مهلت داد براي توبه در توبه را هم عمداً به روي خود بست از آن به بعد خدا او را گمراه ميكند و اين اضلال اضلال كيفري است نه ابتدايي است اولاً و اضلال هم امر وجودي نيست كه خدا يك چيزي را به عنوان ضلالت به كسي بدهد ثانياً بلكه لطف خاص خود را ميگيرد و فيض را به و نميرساند او را به حال خود رها ميكند ثالثاً از آن به بعد او سقوط ميكند رابعاً خب فرق نگذاشتن بين اغواي ابتدايي و اغواي كيفري اين مشكلات را چه در تفسيرقرطبي چه در تفسيركبيرفخررازي به بار آورد همين حرف را مشابه اين حرف را امام رازي در تفسيرش دارد ميگويد كه گرچه شيطان اغوا را به خدا اسناد داد گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَيْتَنِي﴾ لكن چون او ابليس است و سخن ابليس حجت نيست ما نميتوانيم اين را شاهد بر جبر بگيريم لكن دليل بر قطعي جداگانه داريم بر حقيّت جبر آن وقت به خيال واهي خود دليل جبر را بازگو ميكند خب.
مطلب بعدي هم در تفسير زمخشري هست هم در تفسير جامع قرطبي اينها براي طرد يكديگر قصههاي جعلي هم دارند گذشته از استظهارهاي ناصواب قصههاي جعلي هم دارند منتها زمخشري در كشاف اين قصه را بازگو ميكند و به جعل بودن او اشاره ميكند ولي قرطبي اين قصه را به عنوان يك داستان مقبول معقول تلقي ميكند اصل داستان اين است كه طاووس يماني در مسجدالحرام نشسته بود يكي از فقهاي بزرگ كه متهم بود به تعبير ايشان به قدريّه كه تفكر اعتزالي داشت آمد كنار طاووس نشست طاووس يماني از اين فقيه سؤال كرد «تقوم او تقام» با اراده و ميل خود برميخيزي يا كسي هست كه تو را بلند كند؟ آيا اين قيام تو به قدرت خود توست يا وقتي برميخيزي ديگري تو را اقامه ميكند؟ «تقوم او تقام» به طاووس گفتند كه اين فقيه بزرگ است اين از فقهاي كبار است با او يك چنين گفتگويي كردن يك چنين سؤالي را با او در ميان گذاشتن شايسته نيست طاووس در پاسخ آن اعتراض كننده گفت كه ابليس كه از او افقه است اغوا را به خدا اسناد ميدهد اينكه نسبت به ابليس آن قدر آگاهي ندارد اغوا را به خود اسناد ميدهد براي اينكه ابليس گفته ﴿فَبِمَا أغْوَيْتَنِي﴾ اما اين شخص كه قول به معتزله را دارد و قول به قدر است به اصطلاح تفويض است ميگويد «اغوي نفسي» من خودم خودم را گمراه ميكنم؟ خب اين داستان جعلي را زمخشري نقل ميكند و طرد ميكند لكن قرطبي در جامع ذكر ميكند با تلقي به قبول.
مطلب بعدي آن است كه فخر رازي ميگويد شيطان اغوا را گاهي به خود نسبت ميدهد گاهي به خدا در جريان سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و مانند آن گفت: ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ المُسْتَقِيمَ﴾ در بخشهاي ديگر گفت: ﴿لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[17] غوايت غاويان را گاهي به خدا اسناد ميدهد مثل اينكه غوايت خود را به خدا اسناد داد گفت: ﴿فَبِمَا أغْوَيْتَنِي﴾ غوايت غاويان ديگر را به خودش اسناد داد گفت: ﴿لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ اگر ضلالت و گمراهي و غوايت به خدا اسناد دارد -معاذالله- اين ميشود جبر اگر به مردم اسناد دارد ميشود قدر و تفويض فخر رازي ميگويد اينكه شيطان گاهي غوايت را به خدا اسناد ميدهد گاهي به خود اسناد ميدهد نشانه تحيّر اوست در مسئله جبر و قدر اين خلاصه حرف جناب رازي است خب اگر بدانند شيطان مظهر مضل است چنين حرفي را نميزنند و اگر بين غوايت ابتدايي و غوايت كيفري فرق ميگذاشتند چنين حرفي را نميزدند شيطان هيچ كس را گمراه نميكند مگر در حد وسوسه، وسوسه كه گمراهي نيست دعوت نامه است در قبال اين همه دعوتنامههايي كه صحف انبياست و عقل است و فطرت و اگر كسي با داشتن همه دعوتنامههاي نقلي و عقلي آنها را پشت سر گذاشت و به دنبال دعوتنامه وسوسهآميز شيطان رفت از آن به بعد شيطان مظهر مضل خواهد بود بالأخره مضل اسمي از اسماي الهي است همان طوري كه هادي اسمي از اسماي الهي است فرشتگان، انبيا، اوليا، معصومين (عليهم السلام) بعد از آ نها علماي رباني اينها مظهر هادياند ابليس شياطين الانس و الجن اينها مظهر مضلاند لكن مظهر بودن واسطه در اغوا بودن اين نه جبر است و نه تفويض سخن قبلي فخررازي هم كه اشاره شد كه ميگويد كه گرچه شيطان اغوا را به خدا اسناد ميدهد اما اين دليل صحت جبر نيست چون گوينده شيطان است لكن ما دليل قطعي ديگر داريم به گمان خود ولي قرطبي به استناد آيه سوره «هود» اغوا را الهي ميداند -معاذالله-.
پرسش ...
پاسخ: نه اصل اضلال چون شيطان مثل كلب معلم است اين طور نيست كه در نظام تكوين بدون اراده خدا كاري انجام بدهد ذات اقدس الهي او را مهلت داد براي وسوسه كردن همين بيش از اين قدرتي ندارد حالا اگر كسي به سوء اختيار خود تحت ولايت شيطان رفت از آن به بعد است كه خدا مهلت ميدهد تا برگردد توبه كند و اگر كسي در توبه را عمداً به روي خود بست از آن مرحله به بعد است كه فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الكَافِرِينَ﴾ كه ﴿تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[18] ، ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾[19] از آن به بعد تحت ولايت شيطاناند.
پرسش ...
پاسخ: آنكه تعذيب است اضلال كيفري است و آنجا كه بخواهد كسي را بگزد يعني لطف خاص خود را ميگيرد وقتي لطف خاص خود را گرفت اين شخص به حال خود رها ميشود اين است كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بارها ميگفت: «ربّ لا تكلني إلي نفسي طرفة عين»[20] روي همين جهت است و صديقه كبرا (سلام الله عليها) هم اين جمله نوراني پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را دستور داد روي نگين انگشترشان حك كردند كه دائماً اين جمله را ببيند «ربّ لا تكلني إلي نفسي طرفة عين أبداً» يك لحظه اگر خدا كسي را به حال خود رها كند سقوط ميكند آن گاه اين گونه از وسوسهها در افرادي كه به حال خودشان رها شدهاند اثر ميكند خب وگرنه شيطان اينچنين نيست كه در دستگاه الهي بدون اذن خدا كاري انجام بدهد او سه گونه دستور داد يك دستور اين است كه درباره مخلصين حق وسوسه هم ندارد ﴿إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ المُخْلَصِينَ﴾[21] دستور ديگر اينكه نسبت به آحاد مردم وسوسه ميكند وسوسه هم نعمت بسيار خوبي است هر كس به هر جا رسيده است در اثر اينكه وسوسهاي بود و با وسوسه مبارزه كرد شد جهاد اكبر اگر جهاد نباشد جنگي نباشد دشمني از درون حمله نكند كه انسان به جايي نميرسد بخش سوم كسانياند كه تحت ولايت شيطاناند آنها كه تحت ولايت شيطاناند ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[22] .
پرسش ...
پاسخ: گفت من به استثناي بندههاي مخلص تو همه را وسوسه ميكنم به استثناي مخلصين بله نسبت به آنها قدرت ندارم براي اينكه آنها چيزي ميخواهند كه من نميتوانم بدلي او را بسازم من ابزارم دنياست اينهايي كه گفتند: «طلقتك ثلاثاً»[23] چيزي ديگر هم كه من نميدانم آنها كه آنها ميخواهند كه دسترس من نيست آنها كه دسترس من است كه اينها طلاق دادند با چه عاملي من اينها را فريب بدهم؟.
مطلب ديگر كه فخررازي در تفسيرش بر اساس انكار حسن و قبح عقلي دارند و كريمه سورهٴ مباركهٴ «انبياء» را كه ﴿لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ﴾[24] -معاذالله- به اراده جزافيه معنا ميكنند اين است كه ميگويند اينكه ذات اقدس الهي شيطان را مهلت داد ﴿إِلَي يَوْمِ الوَقْتِ المَعْلُومِ﴾[25] كه او را عمر طولاني داد از يك سو به او عمر طولاني ميدهد از طرفي هم انبيا و اوليا هم معصومين و انسانهاي كامل و انسانهاي شايسته را مهلت نميدهد اينها زود رحلت ميكنند و ابليس را مهلت ميدهد معلوم ميشود -معاذالله- خداوند كارهاي او بر اساس مصالح و مفاسدي كه بشر ميفهمد نيست او ﴿لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ﴾ هر چه بخواهد بكند ميكند خب اگر كسي تحليل نكند و نداند كه وسوسه نعمت است عين اين كار را مفسده ميداند خب همه زهّاد و عبّاد و عارفان بالله هر كس به هر جا رسيده است در اثر وسوسه بود اگر وسوسهاي در عالم نباشد هيچ كس كامل نميشود هر كسي هر چه هست هست او خيال ميكند كه شيطان يك موجود شرّي است در عالم براي خودش شرّ است و اگر نسبت به كسي تحت ولايت اوست نسبت به او آسيب ميرساند اين به سوء اختيار خود آن متوليان است ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الغَاوِينَ﴾[26] آن وقت چه ميداني از اين بهتر و زيباتر چه جهاني از اين بهتر يك وسوسه اگر بكند كسي يك وسوسه را ترتيب اثر بدهد يك گناه بكند خدا يك كيفر براي او فراهم كرده اگر حرف عقل و فطرت را از درون انبيا و اوليا و مرسلين و فرشتگان را از بيرون اطاعت بكند يكي را ده برابر يا بيش از ده برابر پاداش ميدهد اين ميدان جهاد همچنان هست پس وجود او در كل نظام حكمت است نه اينكه مصلحت نباشد.
پرسش ...
پاسخ: هواي نفس ابزار كار است يك محرك ميطلبد اين حالتهاي دروني كه انسان پيدا ميكند كه گرايشهايي پيدا ميكند، خلجانهايي دارد خطوراتي دارد، تصوراتي دارد بعد زمينه تصديق ظني فراهم ميشود بعد تصديق ميشود بعد تصميم ميگيرد همه اينها به القائات شيطان است نفس اماره يك ابزار خوبي است نفس قدرت قابلي دارد نه فاعلي اين مايل است به طرف زشتي نفس اماره يعني شهوت و غضب در بحثهاي قبل هم به عرضتان رسيد اين كه به طرف گناه مايل نيست اين به طرف شهوت مايل است يعني لباس خوب داشتن غذاي خوب خوردن نكاح كردن همه اينها حلالش هم هست حرامش هم هست هرگز نفس به طرف حرام كه مايل نيست حالا كسي به طرف مشتهيات پوشاكي و خوراكي گرايش دارد خب داشته باشد اينها كه حرام محض نيست همه اينها دو قسم است حلال است و حرام اگر يك وقتي انسان گرايش پيدا كرد به يك چيزي كه او منحصر در حرام بود يعني عند الاضطرار تكليف هم رخت بر ميبندد «رفع ... وما اضطروا»[27] مثل اكل ميته اگر انسان مضطر شد به يك غذايي كه آن غذا حرامح است خب اينجا تكليف هم نيست «رفع ... وما اضطروا» مضطر شد به پوشيدن جامهاي مضطر شد كه آن غصبي است آن هم ديگر حرمتش گرفته شد «رفع ... وما اضطروا» انسان هرگز به حرام مضطر نيست اين نفس دروني هم انسان را به شهوت ميكشاند نه به حرام شهوت هم دو قسم است هم حلالش هم هست حرامش هم هست اگر يك جا منحصر در حرام بود تكليف هم رخت بر ميبندد منتها آن كه انسان را وادار ميكند كه حرام را انتخاب بكند او شيطان است ﴿إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ﴾[28] ، ﴿يَعِدُكُمُ الفَقْرَ﴾[29] اين كار شيطان است نفس اماره ابزار دست اوست چه اينكه فطرت ابزار دست انبيا و اولياست اين را شكوفا ميكنند عقل ابزار دست انبيا و اولياست اين را شكوفا ميكنند «و يثيروا لهم دفائن العقول»[30] انبيا اين دفينهها را اثاره ميكنند ميشورانند و شكوفا ميكنند ابيلس آن دفينههاي شهوت و غضب را ميشوراند و به سمت حرام سوق ميدهد ﴿يَعِدُكُمُ الفَقْرَ﴾ ﴿يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ﴾ خب.
پرسش ...
پاسخ: مگر اول سنگر ساخته بودند به عنوان نفس اماره؟ يا انسان مهلت داد با بيگانه ساخت كه او بيايد سنگر بسازد؟ وگرنه ذات اقدس الهي فرمود من دوتا سنگر به شما دادم «لا اله الا الله حصني»[31] «ولاية عليبن ابيطالب حصني»[32] اينها سنگرند اينها را كه داد به ما كه فرمود اينجا برويد ما اينجاها را به دست خودمان تخريب كرديم -معاذالله- به بيگانه راه داديم كه بيايد سنگر بسازد از آن به بعد «امتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار» خب اين ولايت حصن است آن توحيد حصن است همه چيز را كه به ما گفتند كه گفتند به دنبال گناه نرويد كم كم اين مكروهات شما را به گناهان صغيره ميكشاند بعد به گناهان كبيره بعد ميآيد داخل وقتي درون آمد «فباض و فرّخ»[33] اين آشيانه ميكند تخم گذاري ميكند فرخ و فروخ جوجه ميپروراند «دب و درج»[34] اينجا دامداري راه مياندازد چقدر بيان علي (صلوات الله و سلامه عليه) شيرين است آن خطبه را كه مفصل در بحثهاي قبل خوانديم اين در همان اوائل نهجالبلاغه است فرمود شما به او مهلت ندهيد اين كه وسوسه ميكند اين آرام آرام پاورچين باورچين جاي پاي اوست فوراً استعاذه كنيد اگر به او مهلت داديد ميآيد داخل وقتي آمد داخل در اثر غفلت انسان آنجا كم كم اشيانه ميكند وقتي آشيانه كرد تخمگذاري ميكند وقتي تخمگزاري كرد اين تخمها را زير پر خودش جوجه درست ميكند وقتي جوجه و مرغداري درست كرد همه اين جوجههاي تازه پر درآورده در همين صحنههاي دل راه ميروند وقتي راه رفتند كل فضاي دل را سرو صداي اينها ميگيرد فرمود «فباض» اول آشيانه ميسازد بعد بيضه و تخمگذاري ميكنند «و فرخ» اين بيضه را فرخ و فرخ جوجه درست ميكند بعد «دب و درج» دبيب دارند اينها ميشوند دابه وقتي دابه شدند جنبشي در دل ايجاد ميكنند آدم ميخواهد نماز بخواند حواسش جمع نيست بحث بكند حواسش جمع نيست اين همه جنب و جوشي كه در قلبش هست صداي رفت و آمد همين شيطان زادههاست ديگر خب اول كه دوتا حصن به ما دادند دوتا سنگر به ما دادند ديگر بعد انسان اين سنگرها را رها كرده به بيگانه سپرده بعد هم امتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار.
پرسش ...
پاسخ: خب البته ولي فرمانده كل ذات اقدس الهي است آن بيان نوراني را از مجتناي مرحوم ابن طاووس يك وقتي به عرضتان رسانديم اين رساله بسيار زيبايي است در پايان مهجدعوات ايشان كه حالا اين در بحث آيه 27 به خواست خدا بايد بخوانيم آنجا كه ذات اقدس الهي ميفرمايد شيطان شما را ميبيند و شما او را نميبينيد يعني از راه غفلت آن رساله راه حل نشان داد فرمود كه در اين ميدان جهاد اكبر كه شيطان شما را ميبيند ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾[35] اين جنگ ميشود نابرابر براي اينكه همه ابزارهاي زرق و برق را دارد يك، شما را ميبيند دو، شما او را نميبينيد سه، در چنين جنگي قطعا شكست ميخوريد خب راه حل چيست راه حل اين است كه شما هم با كسي رابطه داشته باشيد يك، كه او شيطان را ميبيند دو، شيطان او را نميبيند سه، تمام قدرتها در اختيار اوست چهار كه ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾[36] وقتي شما ﴿ وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾[37] به خدا پناه برديد به خدا پناه ميبريد كه خدا شيطان را ميبيند شيطان خدا را نميبيند چون خودبين مستكبر كه خدا بين نيست وقتي خدا را نديد دوست شما كه خداي شماست به سود شما كار ميكند از آن سو هم ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾ همه عالم سپاه اويند آن وقت انسان نجات پيدا ميكند ميبينيد يك وقتي كه انسان «أعوذُ بِالله مِنَ الشّيطٰانِ الرَّجيم» گفت در خودش يك روشني احساس ميكند ميگويد راحت شدم مثل اينكه باري روي دوش او بود كنار رفت اين خناس است ديگر اين آماده است مثل دزدي كه روز روشن رفت كالايي را از مغازهاي بدزدد اينكه «قائماً علي رجليه» نميدزدد كه اين خناسانه ميدزدد «يقدم رجلاً و يؤخر اُخري» يك پا جلو يك پا عقب كه آماده فرار است كه اگر صاحب مغازه او را نديد بگيرد اگر ديد بگريزد شيطان «يقدم رجلاً و يؤخر اُخري» است وقتي انسان ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾[38] شد احساس سبكي ميكند معلوم ميشود كه اين بيگانه است و اين راه باز است ديگر همان دوستي كه دشمن ما را ميبيند و دشمن ما او را نميبيند به ما فرمود هر وقت ديدي صداي او به گوشت رسيد بگو يا الله من مشكلت را حل ميكنم خب چه راهي بهتر از اين.
پرسش ...
پاسخ: نه در كل نظام وسوسه به وسيله ابليس است.
مطلب بعدي آن است كه از شقيق بلخي نقل شده است كه هر روز شيطان از چهار طرف ميآيد و او اهل معرفت است البته اين سخنها به موعظت شبيهتر است حالا ممكن است اين گونه از وسوسهها باشد ولي ايشان خوب تحليل كرده تبيين كرده گفت كل صباح هر بامداد شيطان از چهار جهت ميآيد از جلوي رو ميآيد كه دارد ﴿لآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِم﴾ را دارد تطبيق ميكند گفت از جلوي روي من ميآيد و من را درباره آخرت فريب ميدهد ميگويد: ﴿لاَ تَخَف﴾ نترس ﴿فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ چون خيليها كه دست به گناه ميزنند ميگويند خدا ميبخشد بالأخره خب در قيامت هم ميگويند ﴿مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الكَرِيمِ﴾[39] ﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الكَرِيمُ﴾[40] يعني عزيز بيجهتي نه اينكه عزيز واقعي هستي كسي كه ﴿أخَذَتْهُ العِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾[41] به او ميگويند ذق انك انت العزيز الكريم اين كرامت بيجا و عزت بيجا از اينجا پيدا شده خب شيطان از جلوي رو كه مربوط به آخرت است به من چنين فريبي را بر من تحميل ميكند ميگويد: «لاتخف فان الله غفور رحيم» من فوراً اين آيه را ميخوانم كه خدا ميفرمايد: ﴿وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾[42] خدا البته غفور و رحيم است اما نسبت به توابين نسبت به مؤمنين نسبت به كساني كه عمل صالح دارند از پشت سر من ميآيد ميگويد به فكر زن و بچهات باش به فكر اولاد باش من اين آيه را ميخوانم ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا﴾[43] خب همان طوري كه خدا رازق من هست رازق بچههاي من هم هست خب كدام مار و عقرب است كه خدا براي او روزي فراهم نكرده ميبينيد هر جا ما آسيب ميبينيم در اثر ضعف توحيد ماست اين همه مار و عقرب را خدا آفريد براي همه هم روزي فراهم كرده اينچنين نيست كه حالا روزي فقط براي طاووس و هزار دستان باشد كه هيچ ماري و هيچ عقربي را خدا بيروزي خلق نكرده انسان را بيروزي خلق كند ﴿وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ خب اين آيه را ميخوانم و از طرف يمين كه جنبه قدرت و شهرت و امثال ذلك است به من ميگويد كه تو خوشنامي مشار بناني محبوبيت اجتماعي داري پيش مردم محترمي و بالأخره كارت رو به راه است من اين آيه را ميخوانم ﴿وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[44] معلوم نيست آينده چه ميشود «بسا امير كه آنجا اسير ميآيد بسي اسير كه آنجا امير خواهد شد» «بسي پياده كه آنجا سواره ميآيد بسي سواره كه آنجا پياده خواهد شد» روشن نيست كه كار به چيست حرف با كيست كه سواره بودن اينجا و امير بودن اينجا كه معيار نيست گاهي از طرف شمال ميآيد يعني از جنبه شهوت و مشتهيات من ميآيد من اين آيه را ميخوانم ﴿حِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ﴾[45] يك حيلولهاي و يك مانعي بين انسان و مشتهيات او اتفاق ميافتد خب پس از هر راهي كه او بخواهد بيايد قرآن راه دفاع را به سوي انسان گشوده كه انسان بتواند از خود حمايت كند.
مطلب ديگر آن است كه اين چهار جهت ظاهراً گرچه در بعضي از روايات آمده است كه وقتي اين حرفها را شيطان گفت فرشتگان رقت كردند به حال انسان گفتند انساني كه از چهار طرف مورد تهاجم شيطان است چه كند آن گاه خدا فرمود از طرف بالا و از طرف پايين اين دو تا راه باز از طرف بالا راه باز است دست به دعا و نيايش بردارد از طرف پايين باز است سر به سجده و خاك بگذارد اين تا حدودي اثر دارد اما اينچنين نيست كه او از راه دعا نيايد از راه سجده و نماز نيايد اين طور نيست از آن دو طرف هم ميآيد منتها آن دو طرف بهترين راه است براي نجات يعني اگر هم او بيايد باز انسان ميتواند خودش را نجات بدهد وگرنه از آن طرف هم ميآيد دعا را هم برميدارد جلوي سجده را هم ميگيرد آن روايتي كه از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است اين است كه شيطان از همه جهات ميآيد خلاصه گاهي نسبت به اصل اسلام ميآيد كه ميگويد تو ميخواهي از دين نياكانت دست برداري «دع دين آبائك»[46] انسان در برابر شيطان ميايستد و اسلام ميآورد او را شكست ميدهد در صدر اسلام اينچنين بود گاهي بعد از اسلام راجع به هجرت شيطان وسوسه ميكند كه از وطن و ميهنت صرفنظر نكن به ديار غربت نرو آب و خاك را رعايت بكن آن گاه شخص هجرت ميكند و شيطان را از اين جهت مخذول ميكند بعد از هجرت نوبت به جهاد ميرسد شيطان او را فريب ميدهد كه «تقاتل فتقتل»[47] اين مقاتله را و قتل في سبيلالله را انتخاب ميكند براي اينكه با خداي خود مناجات ميكند و داد و ستد ميكند از اين بيان معلوم ميشود كه گرچه حضرت سه جهت را ذكر كردند معلوم ميشود كه در همه شئون اصلي و فرعي شيطان بالأخره وسوسه ميكند اين طور نيست كه جايي را رها بكند اما اين تعبير ﴿مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ﴾ گرچه وجوهي براي اينكه چطور طرف امام و طرف ايدي و خلف «من» آمده طرف يمين و شمال «عن» آمده شايد اصطلاح ادبي و فصاحت هم اقتضا بكند كه درباره ايدي و خلف با «من» بگويند و درباره ايمان و شمائل كه دو طرف است و نشانه انحراف است و كلمه «عن» براي تجاوز است عن استعمال بكنند لكن همان طوري كه در بحث ديروز اشاره شد هيچ كدام از اين جهات چهارگانه جهات اقليمي نيست همان جهتهاي انديشه و فكر است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 119 قبلاً گذشت كه شيطان اينچنين گفت ﴿وَلأُضِلَّنَّهُمْ وَلأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلأَمُرَنَّهُم﴾ از راه امنيه وارد ميشود خب امنيه و ايجاد وسوسه و ايجاد انديشه ديگر يمين و يسار و امثال ذلك ندارد كه آنها البته ابزار كار ميتواند باشد ولي چپ و راست جغرافيايي نيست كلمه يمين هم نشانه حسنه است يا نشانه قوت و قدرت است كه در سورهٴ مباركهٴ «صافات» آيه 29 تبهكاران در جهنم به آن عاملان ظلم ميگويند كه ﴿وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَي بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ﴾[48] با يكديگر گفتگو دارند ﴿ قَالُوا إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ اليَمِينِ﴾[49] اين مستضعفينشان به مستكبرين ميگويند شما ما را گمراه كرديد از ناحيه يمين آمديد يعني از ناحيه دينمان از ناحيه حسناتمان آمديد يا از نقطه قوتمان آمديد ما را گرفتيد بالأخره آن مستكبري كه مستضعف را ميفريبد از راه عقيده و فكر و انديشه ميفريبد نه از راه شهوت لذا نگفتند كه «انكم تاتوننا عن الشمال» گفتند ﴿إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ اليَمِينِ﴾[50] و يمين هم به معناي نقطه قوت و اتكاست چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «حاقه» آن تهديد ذات اقدس الهي نسبت به رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود: ﴿لأَخَذْنَا مِنْهُ بِاليَمِينِ﴾[51] نشانه آن است كه من نقطه قوت او را ميگيرم و حسنات و بحثهاي اعتقادي اينها نقطه قوت انسان است كه شيطان از آن طرف ميآيد شمال هم در مقابل اوست اين حرفهاي تهديدآميز را كه وقتي شيطان در قبال ذات اقدس الهي ارائه كرد آن گاه خداوند فرمود: ﴿أخْرَجَ مِنْهَا﴾[52] از آن منزلت ﴿مَذْءُوماً مَدْحُوراً﴾ ذئم با ذال همان ذم است مذموم بودن با مذؤم بودن نزديك هم است ﴿مَذْءُوماً﴾ يعني مذموماً، ﴿مَدْحُوراً﴾ يعني مطرودا چون لعن همان طرد است ابعاد است دور كردن است آن گاه تهديد كرد فرمود: ﴿لَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ﴾ كه اينچنين نيست كه حالا شما بتوانيد هر كاري بكنيد بدون كيفر بماند در سورهٴ مباركهٴ «زمر» و مانند آن هم مشابه اين تهديد آمده.
«و الحمد لله رب العالمين»