درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

76/12/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 12 تا 17

 

﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ ﴿قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾ ﴿قَالَ أَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ ﴿قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ﴾ ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾

 

درباره آن ﴿مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ يكي از محتملات اين بود كه اين ﴿أَلَّا تَسْجُدَ﴾ تفسير همان قبل باشد كه اين احتمال قبلاً گذشت.

مطلب بعدي آن است كه اينكه شيطان گفت ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ اين چه اغوايي است؟ يعني اين ابا و اين استكبار و اين كفر دروني ـ معاذ‌الله ـ طبق اغواي الهي است اينكه ذات اقدس الهي هر گونه زشتي را از خود سلب كرده است در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿كُلُّ ذلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً﴾[1] هرگز سيئات به ذات اقدس الهي اسناد ندارد، شرور به خدا اسناد ندارد و مانند آن پس اغواي ابتدايي نخواهد بود بلكه اغواي كيفري است اغواي كيفري در همين جريان شيطان به اين صورت است اول ضلالت و غوايت خود شيطان مطرح بود كه ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[2] بعد ذات اقدس الهي از او توضيح خواست بلكه او توبه كند اين راه توبه هم به سوء اختيار خود او بسته شد آن‌گاه خداوند او را از آن منزلت پايين آورد و او را از آن مرتبت خارج كرد فرمود ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾ اين قهر الهي مي‌شود اغوا كه اين اغواي كيفري است و معناي اغواي كيفري هم در نوبتهاي قبل مثل اضلال كيفري گذشت و غوايت هم يك امر وجودي نيست كه خداوند كسي را غاوي كند بلكه همين كه لطف خاص خود را از او بردارد او گرفتار ضلالت و غوايت مي‌شود پس اين غوايت غوايت كيفري است نه غوايت ابتدايي گذشته از آن دليل عقلي و نقلي كه غوايت ابتدايي به ذات اقدس الهي اسناد ندارد اگر منظور شيطان از اين ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ يعني تو مرا گمراه كردي ـ معاذ‌الله ـ تو مرا بي‌هدف كردي بگوييم گرچه غوايت ابتدايي براي خدا نيست ولي شيطان در اثر آن جسارت و ترك تأدّبي كه دارد اين اغواي ابتدايي را به خدا اسناد داد اگر هم چنين چيزي باشد كه منظور از شيطان منظور شيطان از اين اغوا اغواي ابتدايي باشد ذات اقدس الهي هرگز سخن باطلي را بدون رد و نقد نقل نمي‌كند هر حرفي را كه ذات اقدس الهي در قرآن كريم نقل كرد يا حق است يا اگر باطل است فوراً به ابطالش اشاره مي‌كند قرآن كه مجمع اقوال نيست.

‌پرسش: ...

پاسخ: پس معلوم مي‌شود اين اغواي ابتدايي نيست اگر منظور شيطان از اين اسناد اسناد اغواي ابتدايي باشد يقيناً خدا ابطال مي‌كند چون كتاب عادي نيست كه مجمع اقوال در آن باشد كه فلان كس اين‌چنين گفت فلان كس آن‌چنان گفت حرفي را كه قرآن نقل مي‌كند يا حق است يا اگر باطل است همراه او قبل از او بعد از او بطلانش را اعلام مي‌كند در اينجا چيزي ابطال نكرده است معلوم مي‌شود اين غوايت غوايت كيفري است نه ابتدايي.

در قرآن كريم غوايت يعني بي‌هدف بودن اگر بدون ضلالت ذكر بشود ضلالت را هم مي‌گيرد اين دو قسم است يك قسم غوايت ابتدايي است كه مشركان و همچنين بت‌پرستان و معبودان آنها اعتراف مي‌كنند كه چنين غوايتي دامنگير خود آنها بود آنها خودشان غاوي‌اند كه مي‌گويند: ﴿أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا﴾ آيه 63 سورهٴ مباركهٴ قصص سخن اهل شرك و معبودان آنها را كه ذ كر مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هؤُلاَءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ﴾ در قيامت معبودها به پيشگاه ذات اقدس الهي اعتراف مي‌كنند همان طوري كه ما خودمان گم شده‌ايم اينها را هم گمراه كرده‌ايم هرگز غوايت خود را به خدا اسناد نمي‌دهد چه اينكه غوايت ديگران را هم به خود اسناد مي‌دهند پس اغواي ابتدايي ديگران به عهده تبهكاران از موجودات امكاني است غوايت خود معبودها هم به عهده خود آنهاست هرگز غوايت ابتدايي به خدا اسناد ندارد اما غوايت كيفري به ذات اقدس الهي اسناد پيدا مي‌كند چه اينكه اضلال كيفري به خدا اسناد دارد فرمود: ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾[3] مشابه اضلال كيفري همان اغواي كيفري است كه در آيه 34 سورهٴ مباركهٴ «هود» به اين صورت آمده است ﴿وَلاَ يَنفَعُكُمْ نَصْحِي إِنْ أَرَدْتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ نوح(سلام الله عليه) بعد از گذشت برنامه‌هاي دراز مدت ديد كه قوم او گفتند: ﴿يَانُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ٭ قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ﴾[4] آن‌گاه فرمود من اگر بخواهم شما را هدايت كنم در صورتي كه شما در اثر كفر مستمرّتان مشمول لطف الهي نباشد و خدا بخواهد بر اساس همان به عنوان اضلال و اغواي كيفري لطف خاص خود را از شما بردارد هرگز تبليغ من در شما اثر نمي‌كند ﴿وَلاَ يَنفَعُكُمْ نَصْحِي إِنْ أَرَدْتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ﴾ اين را در پايان عمر مي‌گويد با اينكه ساليان متمادي از طرف خدا مامور شد كه ديگران را هدايت بكند به هدايت ابتدايي و هدايت ابتدايي حاصل شده است ولي آنها مهتدي نشده‌اند بنابراين اغواي ابتدايي هرگز به خدا اسناد ندارد اغواي كيفري نظير اضلال كيفري به خدا اسناد دارد و البته قبيح نيست و به عنوان يك نحوه عذاب است پس اين اغوا اغواي كيفري است گرچه چندين وجه در تفسير امين الاسلام و مانند آن آمده است ولي راه ظاهري‌اش همين است ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾.

مطلب بعدي آن است كه اينكه گفت: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ اين صراط منصوب به نزع خافظ است ظرف نيست «لاقعدن لهم في صراطك المستقيم» هر جا راه راست است شيطان آنجا حضور دارد يا نمي‌گذارد سالكان طريق حق راه راست را طي كنند يا اگر ورود در صراط مستقيم شدند ادامه ندهند يا ناقص ادامه بدهند يا معيوب ادامه بدهند و مانند آن مي‌بينيد انسان همين كه وارد نماز شد وسوسه‌ها شروع مي‌شود همين كه وارد روزه گرفتن شد وسوسه‌ها شروع مي‌شود و مانند آن يا نمي‌گذارد كسي وارد عبادت بشود يا نمي‌گذارد با خلوص و حضور قلب عبادت را ادامه بدهند.

مطلب بعدي آن است كه چگونه يك موجود به نام ابليس بر بشرهايي كه رقمشان از ميليادرها مي‌گذرد و در مشارق ارض و مغارب ارض قرار دارند تحت سلطه يك نفر شيطان قرار دارند؟ پاسخ اين سؤال اين است كه اولاً شيطان بر خلاف عادت يك موجود خارق العاده‌اي است كسي كه شش هزار سال عبادت كرده است و به تعبير اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) معلوم نيست آن شش هزار سال از سالهاي دنياست كه هر سالي سيصد و شصت و‌اند روز است يا از سالهاي آخرت است كه هر روزش هزار سال ماست چنين موجودي قدرتي هم پيدا مي‌كند به اذن الله كه بر مشارق ارض و مغارب ارض حضور داشته باشد و سلطه داشته باشد، دوم اينكه اگر يك موجودي در اثر همان عبادتهاي شش هزار ساله‌اش و در اثر مصلحت الهي قدرتي را از خدا دريافت كرد كه الي يوم القيامة بماند و خداوند او را تا يوم القيامة مهلت نداد اما ﴿إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ مهلت داد چنين موجودي هم مي‌تواند بر مشارق ارض و مغارب ارض احاطه داشته باشد او از يك تجردي هم برخوردار است البته تجرد تام عقلي نصيب شيطان نخواهد شد اما يك تجردي كه بتواند در محدوده وهم و خيال بشر تصرف بكند و همچنين در محدوده وهم و خيال جنها تصرف بكند چنين چيزي را دارد پس از دو جهت خارق عادت بودن او را قرآن تصديق كرد يعني دين تصديق كرد يكي در جمع فرشتگان بودن و شش هزار سال عبادت كردن كه در نهج‌البلاغه است يكي هم اينكه معمّرترين موجودي است كه بالأخره انسان سراغ دارد گذشته از اينكه اعوان و انصار درون و بيرون هم كار او را تأييد مي‌كنند انصار بيروني او همان شياطين‌الانس و الجن‌اند انصار دروني او شئون نفساني خود آدم‌اند نفس مسوّله است در اوائل امر بعد نفس اماره است و مانند آن خب اينها وسيله است كه شيطان بتواند در زمان واحد در آن واحد در مشارق ارض و مغارب ارض حضور داشته باشد چه اينكه يك انسان اگر بخواهد از نحوه تجردش استفاده كند مي‌تواند با مشرق‌زمينيها مغرب‌زمينيها از نظر روح ارتباط برقرار كند گرچه احضار ارواح درست نيست يعني ارتباط ارواح است نه احضار ارواح ولي پس مي‌شود انسان در يك جايي باشد روحي كه در اهلش در مشرق‌زمين هستند يا در مغرب زمين هستند انسان با آن ارواح ارتباط برقرار بكند سرّش اين است كه وقتي روح مجرد شد مكان ندارد وقتي مكان نداشت همه جا براي ارتباط برقرار است ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ يعني في صراطك المستقيم حالا نحوه حضور و اغواي خود را بازگو مي‌كند.

﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ گفت من اين حرفها را با لام و با نون تأكيد هم ياد مي‌كند حتماً اين كارها را مي‌كنم از طرف راست اينها مي‌آيم از طرف چپ اينها مي‌آيم از جلو و از دنبال مي‌آيم و اينها را اغوا مي‌كنم و اينها ديگر نعمت الهي را كفر مي‌ورزند و شاكر نيستند معلوم مي‌شود هدف شيطان اين است كه انسان را در برابر نعمت الهي وارد كفران كند و كسي كه شاكر نعمت حق باشد از گزند اين راههاي شيطنت مصون است شكر نعمت هم اين است كه انسان نعمت را بشناسد ولي‌نعمت را بشناسد و نعمت را در راهي كه ولي‌نعمت دستور داده است صرف بكند اگر كسي نعمت را شناخت و ولي نعمت را شناخت و نعمت را در راهي كه ولي نعمت رهبري كرده است صرف بكند از وسوسه شيطان مصون است شاكر مصون است البته در بخشهاي مختلف قرآن كريم آن حسنات و فضايلي كه انسان را از اغواي شيطان نجات مي‌دهد به طور تناوب ذكر مي‌كند گاهي شكر است گاهي رعايت عهد است گاهي صبر است گاهي صلات است گاهي صوم است گاهي تقواست و مانند آن اينجا حالا شكر آمده البته شكر وقتي در مقابل صبر قرار بگيرد معناي خاص خود را دارد وقتي در مقابل تقوا قرار بگيرد در مقابل عدالت قرار بگيرد معناي خاص خود را دارد و اما وقتي در مقابل آنها نباشد جامع همه اينهاست مي‌تواند همه اينها را زير مجموعه خود بگيرد چه اينكه تقوا هم همين‌طور است عدالت هم همين‌طور است صبر هم همين‌طور است و مانند آن، آن مطلب مهم آن است كه شيطان كه اين راههاي جغرافيايي را ذكر كرده است و چهار جهت را ذكر كرد منظور جغرافياي اقليمي نيست براي اينكه آن راه نفوذ خود را راه انديشه معرفي كرد معلوم مي‌شود كه ما بيرون از فضاي اقليم جلو و دنبال داريم چپ و راست هم داريم بيان ذلك اين است كه شيطان بالصراحه راه نفوذش را مشخص كرد كه من اين‌چنين نيست كه از راه اقليم از طرف راست بيايم از طرف چپ بيايم اولاً مؤمن «كلتا يديه يمين»[5] مؤمن دست راستش راست است دست چپش هم راست كسي كه اصحاب اليمين است اصحاب الميمنة هست با دست راست كار ميمنت و مبارك انجام مي‌دهد با دست چپ كار با ميمنت و مبارك انجام مي‌دهد همان طور كه با دست راست انجام مي‌دهد چون مؤمن «كلتا يديه يمين» منظور چپ و راست كه نيست منظور ميمنت و مشئمت است چه اينكه كافر و منافق كه اصحاب شمال‌اند اينها اصلاً دست راست ندارند اينها يمين ندارند چون اهل ميمنت نيستند كارشان ميمون و مبارك نيست اينها با دست راست گناه مي‌كنند همان طوري كه با دست چپ گناه مي‌كنند با چشم راست گناه مي‌كنند همان طوري كه با چشم چپ گناه مي‌كنند منافق «كلتا يديه شمال» مؤمن «كلتا يديه يمين» خب وجود مبارك ابي ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) هم درباره امام فرمود امام «كلتا يديه يمين» و در كتب اهل معرفت هست كه ذات اقدس الهي كه فرمود ﴿لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ﴾[6] ﴿بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ﴾[7] «كلتا يدي ربي يمين» هر دو دست خدا يمين است او كه دست چپ ندارد آن كه در مسير وسوسه شيطان است «كلتا يديه شمال امامه خلف و خلفه خلف» كسي كه بصير نيست جلو و دنبال ندارد او هميشه دنبال دارد او جلو ندارد اصلاً كسي كه گرفتار وسوسه شيطان است چپ و راستش چپ است چه اينكه كسي كه از وسوسه شيطان مصون است جلو و دنبال او جلوست پشت و روي او روست چه اينكه هر دو طرف او راست است «كلتا جهتيه امام كلتا يديه يمين» خب منظور چپ و راست و جلو و دنبال جغرافيايي نيست چون او راه خود را مشخص كرده است كه من از چه راه مي‌آيم بازگو كرد چه در سورهٴ «حجر» چه در سور ديگر اين‌چنين گفت در آيهٴ 38 به بعد سورهٴ مباركهٴ «حجر» اين‌چنين گفت: ﴿رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ خب اين ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ يعني من در مسير ادراك آنها اثر مي‌گذارم خب ادراك كه يمين و خلف ندارد يمين و يسار ندارد امام و خلف ندارد از راه انديشه آنها را مي‌گيرم چه اينكه گفت: ﴿وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾[8] البته آن در سورهٴ مباركهٴ «حجر» نيست من از راه تمنيات باطل آنها را فريب مي‌دهم خب تمني باطل تمني كه چپ و راست و جلو و دنبال ندراد محدوده انديشه است اصولاً يك موجود متفكر را بخواهند بفريبند از راه فكر فريب مي‌دهند اينكه سنگ نيست كه او را جا به جا بكنند يا از يمين يا از شمال يا از امام يا از خلف كه مثل درخت نيست كه از چهار طرف باد بيايد يا از يك طرف باد بيايد كه يك موجود انديشمند را از راه انديشه فريب مي‌دهند انديشه هم كه چپ و راست ندارد امام و خلف ندارد لذا طبق روايتي كه از وجود مبارك ابي جعفر(سلام الله عليه) نقل شده است و تعبيرات ديگر اين جهات چهارگانه از محدوده اقليم طبيعي به فراطبيعي مي‌رسد بايد ببينيم انديشه چپ و راستش چيست؟ جلو و دنبالش چيست؟

پرسش...

پاسخ: آنجا چون بدن انسان بالأخره در قيامت با بدن محشور مي‌شود اين‌چنين است لذا در راستش هم دعاي چپ هست چون مؤمن «كلتا يديه يمين» وقتي دست راست را مي‌شويند «اللهم اعطني كتابي بيميني و الخلد في الجنان بيساري»[9] او هنگام شستن دست راست اين دعا را مي‌خوانيم ديگر مي‌گوييم خدا را بهشت را در دست چپ من بده براي اينكه من دست چپ ندارم اصلاً دست راستم راست است دست چپم هم راست است كسي كه اصحاب اليمين است «كلتا يديه ميمنة» لذا در هنگام وضو در هنگام شستن دست راست دعاي دست چپ هم مي‌خوانيم «و الخلد في الجنان بيساري» حالا آنها به زحمت افتادند گفتند اين يسار از يسر است نه يسار يسار است اصلاً مؤمن اهل چپ نيست.

اينكه انسان را فريب مي‌دهد يعن از راه انديشه انديشه كه چپ و راست ندارد جلو و دنبال هم ندارد لذا از وجود مبارك ابي جعفر(سلام الله عليه) رسيده است كه منظور از جلو چيست؟ منظور از دنبال چيست؟ نسبت به امر آخرت كه در پيش داريم اَمام است نسبت به امر دنيا و ورثه كه پشت سر مي‌گذاريم خلف است و مانند آن عمده آن است كه شيطان وقتي بخواهد انسان را كه يك موجود متفكر است اغوا كند از راه انديشه مي‌گيرد ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾[10] يعني من مغالطه مي‌كنم اولاً خود او را تخليه مي‌كنم اين شستشوي مغزي شستشوي مغزي كار شيطان است خود او را از او مي‌گيرم آنكه انسان است از او مي‌گيرم به جاي او يا سنگ مي‌نشانم يا درخت مي‌نشانم يا حيوان مي‌نشانم مي‌بينيد خيليها مجسمه سگ و گربه زينت طاق و طاقچه آنهاست مگر نيست؟ خب آنها احيايشان چكار كردند كه حالا مجسمه زينت باشد اين شيطان چه كار كرد يعني اين زيد را شستشوي مغزي داد انسانيت را از او گرفت يك چيز ديگري باد كرده آنجا گذاشته يك كسي در حد يك درخت زندگي مي‌كند متأسفانه برخيها يك درخت خوبي‌اند يك جواني كه ـ معاذ‌الله ـ در مسير صحيح حركت نكرده او يك درخت خوبي است اين خوب مي‌خرامد يعني خوب تغذيه مي‌كند آن طوري كه درخت جوان تغذيه مي‌كند خوب مي‌بالد آن طوري كه يك نهال مي‌بالد خوب سرسبز و خرم است آن طوري كه يك درخت سرسبز و خرم است همين، اين در حيات گياهي زندگي مي‌كند اين هنوز به حيوانيت نرسيده چه رسد به انسانيت برخي هم در حد حيوانيت‌اند من آن مقام را دارم من آن تكاثر را دارم، شيطان اين هنر اوست يعني بدلي را به جاي اصلي مي‌نشاند مي‌گويد تو اين هستي حالا كه اين هستي بايد با لوازم اين بدلي زندگي كني ذات اقدس الهي مغالطه او را بر طرف كرد اصل واقعيت را ذكر كرد فرمود زرق و برق در عالم زياد است بعضي از چيزها زرق و برق زمين است كاري به انسان ندارد ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[11] يا ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾[12] نه لكم باغ زينت است داشتن زينت است اتومبيل زينت است فرش زينت است خانه زينت است اما آنها زينت الارض است نه زينت زيد و عمر اگر يك كسي يك زمين مواتي را سرسبز كرد باغي، راغي خانه خوبي ساخت بسيار خب اما اين خانه زينت الارض است نه زينت صاحبخانه اگر باغي را آباد كرده است زمين مزيّن شده است نه صاحب زمين ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾ نه «لكم» آن هم ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ آن وقت شيطان چكار مي‌كند شيطان انسانيت انسان را از او مي‌گيرد مي‌گويد تو زميني با اين باغ مزيّن مي‌شوي او هم باورش مي‌شود اور ا در حدّ جماد پايين مي‌آورد ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾[13] ذات اقدس الهي آن طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» مشخص كرده است فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[14] آنكه زينة الانسان است ايمان است يك انسان مؤمن مزيّن است به همراه اين زينت هم سفر مي‌كند آن كه هر دو دستش را گاز مي‌گيرد كه من چرا راهم را در آنجا صرف كردم اينكه مزيّن نيست ﴿يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَي يَدَيْهِ﴾[15] آخر در دنيا اگر انسان پيشمان شد اين سبابه را مي‌گزد سبابه متندم سبابه متندم معروف است سبابه مردم پشيمان‌اند كه من را گاز مي‌گيرند اما در آخرت سخن از سبابه متندم نيست كه اگر كسي نادم شد انگشت سبابه را بگزد هر دو دست را گاز مي‌گيرد روي شدّت ندامت ﴿يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَي يَدَيْهِ﴾ چرا؟ براي اينكه شستشوي مغزي ديد يعني تخليه شد انسانيت او را گرفتند و دوزخ دادند يك چيز ديگري به جاي او نشاندند گفتند تو اين هستي آن وقت اين به فكر زينت است اين خيال مي‌كند زمين است و او را مرتب دارد تزيين مي‌كند خب يك وقت است انسان باغ دارد راغ دارد احداث مي‌كند نظير اينكه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) يك باغي در مدينه داشت به زحمت زياد چندين بار كندو كاو كرد باغبانش مي‌گويد يك روزي خسته بود عرق كرد كلنگ خواست بالأخره با آن كندو كاو سنگي را كنار زد و چشمه‌اي در آمد گفت من ديدم حضرت امير با آن عرق ريختنش اين كارگري را كرده باغ را با آن چشمه‌اي كه در مدينه بجوشد بالأخره باغ پر قيمتي است همين كه آب جوشيد حضرت هم صيغه وقف را جاري كرد فرمود: «هذه صدقة جاريه» خب اين احياي خود انسان است احياي ارض نبايد مايه موات خود انسان بشود كه آن كار كار خوبي است انسان تا زنده است كار بكند يك نعمت خوبي است اما خود را باغ نداند خود را زمين نداند شيطان انسان را از اين راه مي‌گيرد و خدا ميفرمايد كه مغالطه او اين است اين چيزي كه زينت شما نيست من مي‌گويم: ﴿خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾[16] اين مي‌گويد «خذوا زينتكم عند كل باغ و راغ» اين فرق است ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾[17] اين معنا كه چپ و راست ندارد كه ﴿لَأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾[18] آنها را به تمنيات وادار مي‌كنم تمني كه چپ و راست ندارد كه امام و خلف ندارد كه معلوم مي‌شود اين اقليمهاي چارگانه جغرافيايي نيست بايد ديد كه منظور از اين جهات چهارگانه چيست اين است كه از ابي جعفر(سلام الله عليه) روايت شده بزرگان ديگر تفسير كردند حالا يا به امر دنيا يا به امر آخرت يا از جهت حسنه يا از جهت سيئه اين جهات چهارگانه را توجيه كردند مشابه اين تعبير در قسمتهاي ديگر هم هست كه ﴿لَأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾ هست البته اول تزيين است فريب است وقتي انسان فريب خورد به دام او افتاد از آن به بعد ديگر فريب نيست ﴿لْأَمُرَنَّهُمْ﴾[19] بعداً عالماً عامداً گناه مي‌كند اول تمنيه است بعد امر، اول تزيين است بعد امر، چه اينكه نفس مسوّله زمينه را براي نفس اماره حاضر مي‌كند مگر اول نفس اماره حضور دارد؟ هيچ كسي كه عالماً عامداً اول گناه نمي‌كند كه اول فريب مي‌خورد بعد عادت مي‌كند وقتي اسير شد عالماً عامداً اطاعت مي‌كند ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[20] اين بعد از تسويل است ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ﴾[21] و مانند آن مدتها نفس مسوّله كار مي‌كند زشت را زيبا نشان مي‌دهد زيبا را زشت نشان مي‌دهد تا آدم را بفريبد مي‌گويد اين كار كار خوبي است وقتي آدم فريب خورد عادت كرد بعد هم كه بفهمد كار بدي است عالماً عامداً گناه مي‌كند چرا؟ چون اسير است ديگر اين ﴿لَأَمُرَنَّهُمْ﴾ كه بعدها مي‌آيد اين متفرع بر ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾[22] است بعد از تزيين نوبت به احتناك مي‌رسد ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾[23] كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است حالا وقتي احتناك كرد حنك و تحت حنك در اختيار او شد از آدم سواري گرفت آن وقت «ثم آمرنهم» وگرنه اول كه «آمرنهم» نيست اول «ازينن» هست ﴿لَأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾ هست با ايجاد امنيه و آرزوي باطل و تزيين بر آدم سوار مي‌شوند وقتي سوار شد حالا سواري مي‌گيرد از آن به بعد ﴿لْأَمُرَنَّهُمْ﴾ هست خب بنابراين اينكه جهات چهارگانه آمده است معلوم مي‌شود كه جهات طبيعي نيست و فرا طبيعي است اقليمي نيست و انديشه و فطري است ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ كه گفتند ﴿مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ﴾ مربوط به امر آخرت است آنها را فريب مي‌دهند مي‌گويند ـ معاذالله ـ نيست يا اگر باشد خدا ارحم الراحمين است خب يك طوري مي‌شود ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ﴾ هم راجع به آيندگان است نسبت به فرزندانت چه كردي آنها را بايد تأمين بكني و مانند آن ﴿وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ﴾ ناظر به جهت حسنه است كه آنها را جهت حسنه فريب مي‌دهند يا به ريا آلوده‌شان مي‌كنند و مانند آن ﴿وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ آن است كه معصيتها را براي او تزيين مي‌كنند تقويت مي‌كنند و مانند آن ﴿وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ خب.

‌پرسش: ...

پاسخ: چون انسان هم عقلي دارد و فطرتي كه او را به طرف فضيلت دعوت مي‌كند شئون ديگر هم دارد كه به طرف رذائل مائل‌اند اين جنگ دروني در نهان انسان برقرار است بعضي از شئون انسان كه بسيط الحقيقه نيست داراي شئون فراوان است بعضي از شئون با شئون ديگر ناهماهنگ مي‌شوند آن عاقله بايد عقل بكند عقل يعني عِقال كردن و زانوي شتر را بستن از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است عقل را عقل گفتند براي اينكه آن نور الهي آن نيروي الهي زانوهاي سركش شهوت و غضب را عِقال مي‌كند اين شتر جموح و چموش را با زانوبند عِقال مي‌كردند كه اين تندي نكند بايستد يك جا آن عقل را عقل گفتند براي اينكه اين شهوت و غضب را زانوهايش را مي‌بندد اينها را تعديل مي‌كند نه تعطيل اين مي‌شود عِقال اگر كسي آن عقل را نداشت اين زانوهاي سركش شهوت و غضب به هر طرفي خواستند مي‌روند اين جنگ هميشه هست.

‌پرسش: ...

پاسخ: نفس قوايي دارد اينها قواي نفس‌اند.

پرسش: ...

پاسخ: يك بخشش نفس مسوّله است يك بخشش نفس اماره است يك بخشش نفس ملهمه است يك بخشش نفس مطمئنه است يك بخشش نفس لوامه است همه اينها شئون نفس‌اند بعضي از شئون قوي‌اند بعضي از شئون ضعيف‌اند اينها درگيرند بالأخره با جهاد اكبر بايد اين جنگ را به پيروزي عقل ختم كرد.

اينكه شيطان گفت و ﴿لاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ اين از كجا فهميد؟ آيا اين را به اِخبار ملائكه فهميد؟ كه ممكن است يا نه اين را روي مظنه گفت نه روي جزم؟ در بخشي از آيات قرآن كريم هست كه شيطان گمانش اين بود و عده‌اي هم برابر با گمان شيطان حركت كردند و مظنه او را تصديق كردند آيه بيست سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اين است ﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾ شيطان گماني كه درباره اين تبهكاران داشت گمانش را به صدق رساند اول مظنه بود بعد حالا به خارج اين خبر ظني كه داد اين خبر ظني را تصديق كرد يعني جعله صادقا جعله صدقا در اثر وسوسه و مانند آن خب يا روي مظنه گفت كه آيه بيست سورهٴ مباركهٴ «سبأ» شاهد است يا روي اخباري كه از فرشتگان و مانند آن دريافت كرده‌اند ذات اقدس الهي در موارد فراواني از قرآن كريم اين معنا را تصديق كرده است كه اكثري مردم به طرف شيطنت حركت مي‌كنند در آيه 36 سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» وقتي از جريان قوم ابراهيم و بخش ديگري كه زير مجموعه رسالت و نبوت ابراهيم خليل بودند ياد مي‌كند مي‌فرمايد كه ﴿فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ٭ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ ما در آن محدوده فقط يك خانوار مسلمان داشتيم بقيه مسلم و منقاد و مطيع امر اله نبودند چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم در همين سورهٴ «اعراف» به خواست خدا خواهد آمد آن هم تصديق كرد ذات اقدس الهي كه اكثر آنها به طرف فساد حركت مي‌كنند آيه 102 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است كه ﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ﴾ اينجا معلوم مي‌شود كه آنچه جلوي فسق را مي‌گيرد رعايت عهد است عهد خداست عهد انسان با خدا عهد انسان با خود عهد انسان با سايرين همان طوري كه شكر مانع نفوذ شيطنت شيطان است رعايت عهد هم به شرح ايضاً [همچنين] فرمود: ﴿وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ﴾.

‌پرسش: ...

پاسخ: گفت اغوا مي‌كنم من كارم را مي‌كنم اما آنها مي‌پذيرند يا نه؟ گمانم اين است كه مي‌پذيرند براي اينكه من پدر ايشان را تخطئه كردم بيرون كردم اينها كه ضعيف‌ترند اين را در حد قياس گفته يا مظنه گفته نسبت به كار خودش به صورت جزم گفته لذا با ادات تأكيد ذكر كرده با لام با نون تأكيد و مانند آن اما آنها هم مي‌پذيرند يا نه؟ گمانم اين است كه بپذيرند اين منافات ندارد كه از كار خود با جزم ياد كند و از تبعيت انسانها با مظنه.

مطلب ديگر آن

است كه.

‌پرسش: ... پاسخ: اين نقض غرض مخلوق است نه نقض غرض خالق آن عبادت هدف مخلوق است نه هدف خالق خالق كه منزه است در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم»(سلام الله عليه) فرمود كه ﴿وَقَالَ مُوسَي إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾[24] فرمود حالا همه مردم كافر باشند خدا چيزي را از دست نمي‌دهد كار خدا تا بر نمي‌دارد نه جهان را خلق كرد كه سودي ببرد و نه جهان را خلق كرد كه جودي بكند كه حالا اگر اين كار را نمي‌كرد و خلق نمي‌كرد و جود نمي‌كرد ـ معاذالله ـ ناقص بود كار خدا كه غني بالذات است تا بر نمي‌دارد تمام اين تاها به مخلوق برمي‌گردد نه به خالق چرا جهان خلق شده است؟ براي فلان هدف چرا انسان خلق شده است؟ براي آن هدف چون خدا غني عن العالمين است خود هدف است نه هدفدار باشد يعني چيزي در جهان هستي باشد به نام هدف ـ معاذالله ـ كه خداوند عالم را خلق كرده كه به آن هدف برسد اينكه با توحيد سازگار نيست اينكه با نامحدود بودن هستي محض حق سازگار نيست اينكه انسان نيست كه يك كاري را بكند كه با آن كار به يك كمالي برسد هر كسي كاري انجام مي‌دهد براي كمال تا برسيم به كمال نامحدود حالا خود كمال نامحدود دارد كار مي‌كند او براي چه كار مي‌كند؟ او چون كمال است كار از او نشأت مي‌گيرد نه براي چيزي لذا در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» فرمود كه ﴿وَقَالَ مُوسَى إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾ اين خطاب اليوم هم زنده است ﴿تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾ او چون غني بالذات است كاري را انجام نمي‌دهد كه با اين كار منفعتي را جذب بكند يا منقصتي را دفع بكند و مانند آن اين يكي، و چون حكيم علي‌الاطلاق است هر كاري كه مي‌كند منفعتي بر آن كار مترتب است كار هدف دارد نه صاحب‌كار كمال كار اين است كه عابد بشود نه كمال صاحب‌كار اين است كه معبود كه حالا اگر خدا معبود نشد ـ معاذالله ـ نقصي دامنگير او مي‌شود اين طور نيست خب.

فرمود: ﴿وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ ذات اقدس الهي حرف شيطان را به اين صورت نقل كرد حالا شيطان از كجا فهميد؟ اين دو راه بود كه ذكر شده است يكي از سؤالات اين است كه آيا تكامل علمي بعد از تكامل هست بعد از مرگ يا نه؟ تكامل علمي هست البته خيلي از چيزهاست كه انسانها بعد از مرگ مي‌فهمد مثل اينكه در خواب خيلي از چيزها براي انسان حل مي‌شود آن علم تحصيلي نيست كه انسان بعد از مرگ زحمت بكشد يك چيزي را ياد بگيرد از آن قبيل نيست بعد از مرگ كه پرده‌ها برداشته مي‌شود خيلي از اسرار براي انسان كشف مي‌شود اين تكامل علمي هست اما تكامل عملي نيست كه انسان بعد از مرگ كاري را انجام بدهد كه از راه آن كار به كمال برسد اگر عمل صالح و طالح بعد از مرگ راه داشته باشد آنجا هم بالأخره بايد يك شريعتي باشد كه انسان عمل را برابر با آن شريعت انجام بدهد اگر صلاح است و اگر طلاح براي اينكه موافق با شريعت است يا مخالف شريعت آن وقت تازه مي‌شود دنيا ديگر برزخ نيست.

‌پرسش: ...

پاسخ: صدقه جاريه آثار دنيايي خود انسان است كه در سورهٴ مباركهٴ «يس» فرمود: ﴿نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾[25] حالا صدقه جاريه يكي از آنهاست هر اثري كه از انسان بماند الي يوم القيامه خواه آن پنج چيز يا شش چيز خواه خيلي بيش از آنها به او مي‌رسد ديگر سخن از «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا عن ثلاث»[26] يا اربع او خمس او است كه در روايات آمده تا شش تا نيست «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا ان اثره» هر اثر هر چه مي‌خواهد باشد آن پنج شش تا به عنوان مثال ذكر شده چون فرض رايج و غالب است وگرنه برابر سورهٴ مباركهٴ «يس» كه فرمود: ﴿نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾[27] هر اثري كه حسن باشد از انسان بماند ثواب دارد سيئ باشد از انسان بماند عقاب دارد وگرنه بعد از مرگ راه عملي نيست كه انسان از راه عمل به جايي برسد.

‌پرسش: ...

پاسخ: اثر خود آدم است ديگر يقيناً باعث كمال مي‌شود باعث ثواب مي‌شود هر اثر خيري كه از انسان بماند ثوابش به آدم مي‌رسد نه اينكه انسان بعد از مرگ يك كار عملي داشته باشد كار علمي چرا كشف علمي چرا كمال علمي چرا اما بعد از مرگ يك كاري بكند كه از آن كار طرفي ببندد اين طور نيست كارهايي كه قبلاً كرده است پاداش او يكي پس از ديگري به او مي‌رسد.

مطلب بعدي آن است كه اگر شاكر مصون از حمله‌هاي چهارجانبه شيطان است بايد ديد كه سرّش چيست سرّش اين است كه شكر حصن خداست مثل رعايت عهد حصن خداست عدل حصن خداست اگر ذات اقدس الهي فرمود: «لا اله الا الله حصني»[28] حالا اگر كسي وارد دژ مستحكم توحيد شد از چهار جهت مصون است ديگر اگر گفته شد: «ولاية علي ابن ابي‌طالب(سلام الله عليه) حصني»[29] اگر كسي ولي الله بود ولي علي(سلام الله عليه) بود اين از چهار جهت مصون است آن وقت عكس نقيضش هم اين است اگر كسي خداي ناكرده ديد از يكي از اين جهات آسيب ديد معلوم مي‌شود در قلعه توحيد نرفت ديگر و معلوم شد در قلعه تشيّع نرفت ديگر وگرنه چطور مي‌شود ولاية علي ابن ابي‌طالب حصن باشد آن وقت شيطان هم در آن باشد شيطان كه ديگر در حصن نفوذ ندارد شيطان هم كه در حصن توحيد نفوذ ندارد خب و اينكه شيطان تا برزخ حضور دارد در برزخ حضور ندارد براي همين جهت است اگر انسان بعد از موت .... تازه مي‌شود گوشه‌اي از دنيا ديگر برزخ نمي‌شود كه و هم شيطان بايد آنجا حضور داشته باشد براي اينكه اگر شيطان دستش آنجا بسته باشد خب كاري ندارد انسان در آنجا به عمل صالح موفق بشود كه اينكه هنر نيست اگر هيچ عامل فسادي نيست هيچ اغوايي نيست هيچ اضلالي نيست راه يك‌طرفه است آن ديگر هنر نيست پس به اين دو جهت معلوم مي‌شود كه نشئه برزخ ديگر نشئه تكليف نيست.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] اسراء/سوره17، آیه38.
[2] بقره/سوره2، آیه34.
[3] بقره/سوره2، آیه26.
[4] هود/سوره11، آیه32 ـ 33.
[5] ـ كافي، ج2، ص126.
[6] ص/سوره38، آیه75.
[7] مائده/سوره5، آیه64.
[8] نساء/سوره4، آیه119.
[9] ـ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص42.
[10] حجر/سوره15، آیه39.
[11] کهف/سوره18، آیه46.
[12] کهف/سوره18، آیه7.
[13] حجر/سوره15، آیه39.
[14] حجرات/سوره49، آیه7.
[15] فرقان/سوره25، آیه27.
[16] اعراف/سوره7، آیه31.
[17] حجر/سوره15، آیه39.
[18] نساء/سوره4، آیه119.
[19] نساء/سوره4، آیه119.
[20] یوسف/سوره12، آیه53.
[21] یوسف/سوره12، آیه18.
[22] حجر/سوره15، آیه39.
[23] اسراء/سوره17، آیه62.
[24] ابراهیم/سوره14، آیه8.
[25] یس/سوره36، آیه12.
[26] ـ مستدرك الوسائل، ج12، ص230.
[27] یس/سوره36، آیه12.
[28] ـ بحارالانوار، ج49، ص127.
[29] ـ بحارالانوار، ج39، ص246.