76/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 12 تا 17
﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ ﴿قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾ ﴿قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ ﴿قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ﴾ ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾
در تعبير ﴿مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ﴾ كه دو احتمال بود يكي اينكه منع به معناي حمل و اضطرار و امثال ذلك تضمين شده باشد يكي اينكه لا زايد باشد در جريان تضمين و مانند آن همان طوري كه قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت آن آيه هم به حسب ظاهر نياز به توضيح داشت كه كلمه لا زايد است يا نه؟ آيه 151 سورهٴ «انعام» اين بود ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً﴾ خب فرمود بياييد آنچه كه خدا بر شما حرام كرده است من آنها را بر شما تلاوت كنم خب يكي از آنها شرك است كه خدا تحريم كرده است نه عدم شرك ﴿تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ آن ما حرّم چيست؟ ﴿أَن تُشْرِكُوا﴾ است نه ﴿أَلاَّ تُشْرِكُوا﴾ آنجا توجيه اين «لا» ﴿لاَ تُشْرِكُوا﴾ بازگو شد چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «طه» هم كه به خواست خدا خواهد آمد آنجا هم مشابه اين تعبير هست آيه 92 به بعد سورهٴ مباركهٴ «طه» اين است كه وجود مبارك موساي كليم وقتي از ميقات الهي برگشت و جريان گوسالهپرستي را ديد به هارون (سلام الله عليه) گفت ﴿قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا﴾ بايد ميفرمود «ما منعك ان تتبعن» نه ان لا تتبعن چه چيز مانع شد كه تو اطاعت بكني نه چه چيز مانع شد كه اطاعت نكني در اين گونه از موارد يا تضمين است يا لا زايده است كه دو وجه است كه مطرح است.
مطلب بعدي آن است كه در انذار كه ذات اقدس الهيي به او فرمود: ﴿إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ﴾ معلوم ميشود كه اين تا روز قيامت نيست به دو دليل هم به دليل متصل هم به دليل منفصل به دليل منفصل همان آيات سورهٴ «حجر» و آيات سورهٴ «ص» بود كه ﴿فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ ٭ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ در قبال ﴿يَوْمَ يُبْعَثُونَ﴾ ﴿إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ است معلوم ميشود كه شيطان تا روز قيامت منظر نيست و به او مهلت داده نشد اين قرينه منفصل قرينه متصل اين است كه فرمود: ﴿فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ﴾ خب منظرين چه كسانياند؟ هر كسي هست الي يوم القيامة نيست كه چون در نفخه اولي همه رخت بر ميبندند ديگر هيچ كسي مهلت ندارد كه در برزخ هم زنده با شد تا قيامت زنده باشد همه ميميرند برزخ براي همه هست چون گرچه اين كريمه ﴿مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾[1] اطلاق ندارد شامل جن و انس ميشود فرمود: ﴿مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ﴾[2] اما كريمه كل نفس ذائقة الموت كه اطلاق دارد آن ديگر اختصاص به انسان ندارد كه.
پرسش: ...
پاسخ: بسيار خب پس منظرين بالأخره تا برزخاند ديگر هيچ كسي از برزخ به بعد منظر نيست كه.
پرسش: ...
پاسخ: بسيار خب پس معلوم ميشود كه اين ﴿فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ﴾ نشان ميدهد كه تا اول برزخ نفخه اولي كه همه ميميرند تو تا آن وقت مهلت داري اينچنين نيست كه تا يوم القيامة مهلت داشته باشي.
پرسش: ...
پاسخ: آن قرينه منفصل است كه ﴿يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ غير از يوم القيامة است و ذات اقدس الهيي به او فرمود كه تو تا روز قيامت مهلت نداري تا وقت معلوم كه وقت معلوم منطبق ميشود به همان روز مرگ عمومي.
پرسش: ...
پاسخ: نه معلوم ميشود كه ﴿فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ ٭ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ اين غير از يوم يبعثون است ديگر خب.
آن قرينه منفصل قرينه متصل آن است كه درهمين كريمه فرمود: ﴿فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ﴾ خب ﴿فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ﴾ منظرين تا چه وقت منظرند؟ تا نفخه اولي وقتي كه بساط دنيا برچيده ميشود كه كسي نميماند كه به دو دليل هيچ كس تا قيامت زنده نيست يكي اينكه درباره خصوص بشر فرمود: ﴿وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾[3] يكي اينكه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[4] اين كريمه ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ﴾ شامل همه انسانها ميشود ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُم مَيِّتُونَ﴾[5] ، ﴿مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾ شامل همه بشر ميشود اما غير بشر را نميگيرد اما غير بشر يعني جن را شامل نميشود نه به اين معناست كه دلالت دارد بر اينكه جنها تا قيامت زندهاند اينكه دلالت بر عدم مرگ جن ندارد كه فقط دلالت دارد كه انسانها تا نفخه اولي زندهاند همگان ميميرند اما كريمه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ كه اطلاق دارد آنكه اختصاصي به انسان ندارد هر زندهاي بالأخره ميميرد چه جن چه انس به دليل اينكه مكلفاند و مانند آن خب پس خود همين ﴿فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ﴾ نشان ميدهد كه شيطان تا قيامت زنده نيست كه در ديگران كه در برزخاند او هم زنده باشد او هم يك مرگي دارد اما در برزخ او قدرت مسلط نيست كه بيازارد براي اينكه وقتي انسان مرد ديگر تكليفش برداشته ميشود گرچه برزخ مربوط به عالم مثال است اين يك مقدمه گرچه سقف اعلاي شيطنت شيطان نشئه مثال است او در محدوده عقل نيست اين دو مقدمه اما معنايش عكس موجبه كليه كه موجبه كليه نيست يعني شيطان تا محدوده عالم مثال ميتواند مؤثر باشد نه هر چه نشئه مثال است شيطان در آنجا حضور و ظهور دارد اين شيطان تا نشئه تمثل تا نشئه مثال درخواب در بيدراي در حالت مناميه براي افراد عادي اين ميتواند نفوذ داشته باشد اما معنايش اين نيست كه چون برزخ جزء عالم مثال است اين پس در عالم مثال هم حضور دارد تا عالم مثال حضور دارد يعني الآن كه زنده است تا نشئه مثال در نشئه تجرد عقلي حضور و ظهور ندارد براي اينكه آنجا يك چيزي هست كه شيطان او را درك نميكند شيطان اگر بخواهد فريب بدهد چكار ميكند؟ ابزار شيطنت شيطان تا عالم مثال است و خيال چيزهايي را به انسان نشان ميدهد كه انسان عاقل از آن سطح گذشته است به آنها علاقه ندارد به چيزهايي علاقه دارد كه شيطان درك نميكند تا بدلي آنها را بسازد شيطان افراد عادي را از دو راه گول ميزند ابزاري به او نشان ميدهد كه بالأخره ﴿زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[6] اينها ابزار شيطنت شيطان است حوائل شيطان است اين دامها را ميگستراند و صيد ميكند و اگر كسي از اين نشئه طبيعت يك مقداري فاصله گرفت يك چيزهاي برتر از طبيعت خواست منتها در محدوده عالم مثال شيطان بدلي آن جعلي آن را دارد ميگويد تو كه فلان مطلب و كمال را ميخواهي كمال اين است اما اگر كسي از نشئه مثال هم بگذرد به تجرد عقلي تام راه يابد به اصطلاح جزء مخلصين باشد آنچه كه در دست شيطان است آن جزء ابزار فريب اوست مورد علاقه آن انسان مخلص نيست چون فرمود كه «قد طلقتك ثلاثاً»[7] آنچه كه او ميطلبد بدلي او و جعلي او در شيطان نيست تا فريبش بدهد لذا آن مخلَص نه اينكه مورد رحم شيطان است شيطان به او رحم كرده يا ادب كرده اينچنين نيست در تيررس شيطان نيست خب پس بنابراين اگر شيطان جزء تا محدوده عالم مثال ميتواند مؤثر باشد معنايش اين نيست كه هر جا عالم مثال هست شيطنت هست به دليل اينكه فرشتگاني كه در نشئه مثال به سر ميبرند از گزند وسوسه شيطان مصوناند.
اما سؤالي كه مربوط به ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾[8] كه بعضي مرقوم فرمودند آن در آيه ب بعدي كه همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» در پيش داريم يعني آيه 27 مبسوطاً خواهد آمد كه ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ﴾ يعني چه؟ شيطان از راهي ميآيد كه شما او را نميبينيد اين كاري به عالم مثال ندارد اين از راه غفلت است انسان غافل خب نميبيند هر جا غافل هست آنجا كماند شيطان است و كمين شيطان كه آن بحث به خواست خدا خواهد آمد.
اما يكي از مطالبي كه سؤال شده تمثيل بود چون تمثيل به طور اجمال بحث شد تفصيلش مربوط به آيات سورهٴ «روم» و مانند آن است كه ﴿لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ﴾ كه به طور مبسوط آنجا بحث ميشود مقداري از جريان تمثيل هم در اوائل سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث شد و اما آنچه كه مربوط به آيه 83 سورهٴ «نساء» كه مورد سؤال بعضي از آقايان بود كه ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ آن البته چون در سورهٴ مباركهٴ «نساء» به طور مبسوط بحث شد ديگر الآن تكرارش لطفي ندارد يعني آيه 83 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين بود ﴿وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ آن تفصيل مربوط به سورهٴ مباركهٴ «نساء» بود ولي در همين بخش از سورهٴ مباركهٴ «اعراف» ما داريم كه ﴿وَ لاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾[9] گاهي به اين لسان است كه جز قليل كسي اهل نجات نيست گاهي به لسان سلب ونفي است كه اكثري اهل نجات نيستند ﴿وَ لاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ حالا ﴿وَ لاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ به خواست خدا خواهد آمد در همين بحث امروز.
اما آن مطلب كه وقتي وجود مبارك حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) ظهور كرد بر اساس ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[10] ، ﴿كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً﴾[11] و مانند آن ظاهراً معنايش اين نيست كه وقتي وجود مبارك ظهور كرد همه مسلمان واقعي ميشوند معنايش آن است كه اسلام حاكم است هيچ ديني حكومت ندارد الا اسلام ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ نه اينكه اديان همه رخت برميبندند و اسلام ميماند روي آن تحليل كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[12] دين حقيقي نه تثنيه دارد نه جمع وقتي تثنيه نداشت جمع هم نخواهد داشت نميشود گفت اديان اما روي اين تعبيرات رايج كه همه اينها شعب فرعي يك دين جامعاند ميگوييم يهوديت مسيحيت و مانند آن اينها ميمانند به دو آيه سورهٴ مباركهٴ «مائده» قبلاً استشهاد شد كه قبلاً فرمود: ﴿وَ أَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾[13] ﴿فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾[14] هم اغراء است هم القاء است فرمود اينها چون خيلي بيراهه رفتند ما خيلي مهلت داديم در توبه را باز كرديم اينها توبه نكردند تبه كاري كردند ما صرف نظر كرديم اغوا و اضلال كردند ما صرف نظر كرديم در توبه را باز كرديم اينها عمداً به روي خود بستند ما اينها را به عذاب داخلي مبتلا كرديم كه عذاب اختلاف است گاهي ميبينيد هيچ عاملي در يك جامعه پيدا نميشود اما خودبهخود اينها سقوط ميكنند به جان هم ميافتند معلوم نيست كه از كجا دارند چوب ميخورند اين ﴿هُوَ الْقَادِرُ عَلَي أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾[15] قبلاً بحث شد اين كريمه اگر انسان فرد يا جامعه بالأخره بيراهه رفت خدا يك مدت مهلت ميدهد بعد او را ميگيرد حالا يا با سيل يا با زلزله يا با ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[16] و مانند آن يا با بدترين عذاب كه اختلاف داخلي است اينها به جان هم ميافتند در رسانههايشان در سخنرانيهايشان درمنبرهايشان در ... به جاي هدايت مردم به جان هم ميافتند ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾[17] بعضيها گفتند به اينكه اين عذاب از خفيف به شديد و از شديد به اشد رفته است فرمود: ﴿هُوَ الْقَادِرُ عَلَي أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ﴾ حالا يا سيل و صاعقه از بالاست يا زمين لرزه از پايين است ﴿مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ﴾ يا نه بالاتر از صاعقه و زلزله همين اختلاف داخلي است كه يك مرگ تدريجي است بالأخره سيل و زلزله كه ايمان آدم را از بين نميبرد كه خب آدم از بين ميبرد اما اختلاف داخلي هم يك ملت را از بين ميبرد هم ايمان او رااز بين ميبرد يك بيان نوراني دارد وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه همان بيان در نهجالبلاغه هم آمده كه «اياكم و البغضاء فانها الحالقة لدينكم» فرمود اختلاف و بغضاء و كينه اين دين را حلق ميكند حلاق به آن آرايشگر به آن سلماني ميگويند كه سر را تيغ ميكند نه ماشين خب اگر كسي سرش را تيغ كرده به اينكه در روز دهم كسي كه در صروره است و سرش را تيغ ميكند اين تا يك ماه بعد از مراجعت از مكه ميبينيد سرش مو نروييده تيغ شده اين است حالا اگر كسي هر روز سرش را تيغ بكند ديگر مويي نميرويد وجود مبارك حضرت فرمود اختلاف داخلي بين دوتا روحاني يا بين يك روحاني و مسئول يا بين دوتا مسئول يا فرمود اين حلقه دين است هر روز دين را تيغ ميكند اين براي اينكه خودش را تثبيت بكند ناچار است با تهمت و دروغ و افترا او را از پا در بياورد و بالعكس اين بدترين عذاب است از هر صاعقهاي بدتر است از هر سيلي بدتر از هر زلزلهاي بدتر است بالأخره سيل و صاعقه و زلزله ايمان را كه از بين نميبرند كه خانه آدم را خراب ميكنند و خود آدم را خراب ميكنند لذا فرمود كه ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾ اين ميشود عذاب اين چنين عذاب را ذات اقدس الهيي دامنگير اهل كتاب كرده براي اينها يك گناه ريشهاي دارند و ـ معاذالله ـ چنين گناهي را هم تهديد كرده نسبت به افراد ديگر حالا آن عذابهاي عمومي استئصال نظير ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ﴾[18] نظير طوفان و مانند آن را فرمود براي امت مرحومه نيست اما اين عذابهاي عادي كه هست اين سنخ عذاب هست يك وقتي ميبينيد همه شرايط استقلال و امنيت يك ملت هست اما به جان هم افتادند و بعد از يك مدتي ـ معاذ الله ـ سقوط كردند اين است كه شيطان وقتي ببيند هيچ راهي ندارد خب از اين راه وارد ميشود ديگر هر لحظه مراقبت لازم است آدم يك حرفي را ميزند براي چه كسي دارد ميزند اين است كه گفتند مؤمن قلبش سنگر زبان اوست يعني هرگز زبان باز نميكند هرگز دست به قلم نميكند هرگز حرف نميزند مگر اينكه در سنگر دل تهذيب بكند تصفيه بكند اگر ديد صاف است عبور ميدهد حرف را ميزند يا مطلبي را مينويسد وگرنه او خيلي ماهر است بالأخره خب اينكه حضرت فرمود كه ﴿إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ﴾ پس آن سؤال كه زمان ظهور حضرت (سلام الله عليه) ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ ميشود و سراسر جهان را اسلام ميگيرد ظاهراً به اين معناست كه اسلام حاكم است حكومت حكومت اسلامي است نه اينكه همگان مسلمان ميشوند يك يا آنهايي هم كه مسلمان شدند همگان واقعي ميشوند دو اينچنين نيست براي اينكه يك عده معصيت ميكنند منتها حدود و قصاص و ديات اسلامي اجرا ميشود اينچنين نيست كه كسي گناه نكند كه مثل صدر اسلام بر فرض همان چند لحظهاي كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) حكومت داشتند آنجا گناه ميشد منتها حدود الهي اجرا ميشد.
پرسش: ...
پاسخ: تا آخرين انسان هست بله او هم هست براي اينكه تا آخرين انسان به او اغوا ميكند وسوسه ميكند ديگر اينچنين نيست كه شيطان قبل از يك عده بميرد آن وقت آن عده هيچ وسوسهاي ندارند اگر وسوسهاي نداشتند كه به كمال نميرسند انسان وقتي به كمال ميرسد كه جهاد اكبر داشته باشد اگر هيچ گرايشي به ظرف رذيلت نبود انسان كه طبعاً به طرف رذيلت گناه ندارد كه انسان شهوت ميخواهد غذا ميخواهد لباس ميخواهد نه حرام خب همه اينها از سنخ حلالش هست نكاحش هست به جاي سفاح، طيب و طاهرش هست به جاي غصب مگر انسان چقدر ميخواهد همه اقسام حلالش هم هست آنكه انسان را به حرام تشويق ميكند آن مبدأ ديگر است وگرنه انسان طبعاً كه به طرف حرام مايل نيست برفرض به طرف شهوت مايل باشد بسيار خب شهوت حلال داريم و حرام به خوردت علاقه داشته باشد به پوشيدن علاقه داشته باشد به زينة الحياة الدنيا علاقه داشته باشد دو قسمش هست حلالش هست حرامش هست و اگر شيطان نباشد خب كسي را اغوا بكند ديگر هنري نكرده آن شخص به كمال برسد.
مطلب بعدي آن است كه يكي از سؤالها جريان اضلال كيفري بود كه اين هم باز در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾[19] مفصل بحث شد حالا رسيديم به اين جمله كه ﴿أَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ ذات اقدس الهيي هم فرمود: ﴿إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ﴾ پس اين قرينه داخلي هست به اينكه تا يوم بعث نيست حالا در قبال اين مهلتي كه يافت چه ميكند حالا برنامه ريزي كرده ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ٭ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ به حسب نظم تفسيري ذكر بنيآدم قبلاً گذشت ذكر جامع انساني قبلاً گذشت در تحت اين عنوان ﴿وَلَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَاتَشْكُرُونَ ٭ وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ﴾[20] اينها گذشت اما در آن نشئه تمام تزاحم و تعارض و درگيري بين شيطنت شيطان و فرشتهخويي انساني بود كه معلم ملائكه است سخن از بنيآدم اصلاً نيست سخن از جوامع انساني نيست لكن در همان نشئه شيطان عداوتش را نسبت به جامعه بشري اعلام كرد هر كسي انسان است شيطان با او دشمن است معلوم ميشود شيطان مأمور شد براي انسانيت خضوع كند و نكرد لذا با انسانيت درگير است هر كسي انسان است شيطان دشمن اوست ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ اين با يا مقابله است يا معيت است يا سببيت است و مانند آن ظاهراً نميتواند باي قسم باشد يعني به سبب اغوايي كه كردي اين اغوا جسورانه و غير مودبانه تعبير اغوا را شيطان به ذات اقدس الهيي اسناد داد درحالي كه شيطان را خدا اغوا نكرده است اگر اغواي كيفري باشد اين درست است اما اغواي ابتدايي باشد سخني است باطل و او روي شيطنت گفت وقتي ذات اقدس الهيي او را مهلت داد و در بين فرشتگان حضور و ظهور داشت شش هزار سال عبادت كرد اين راه را طي كرد امر كرد كه سجده كند او به سوء اختيار خود استنكار كرد استكبار كرد ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[21] همان جا هم باز راه براي توبه باز بود لذا ذات اقدس الهي فرمود: ﴿مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ﴾ فوراً ميتوانست كه بگويد «تبت اليك» اما به عنوان قال اقول به عنوان قال قلت با خدا دارد گفتگو ميكند از آن به بعد ذات اقدس الهي فرمود بيرون رو و پايين بيا ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ ﴿فَاخْرُجْ﴾ اين ديگر ميشود اغوا اين ديگر اغواي كيفري است نه اغواي ابتدايي ابتدا كه ذات اقدس الهي او را هدايت كرد اين ميشود اغواي كيفري اغواي كيفري معنايش اين است كه اين لطفي كه به تو دادم حالا نميدهم نه اينكه تو را گمراه كردم گمراهي امر وجودي نيست كه ذات اقدس الهي كسي را گمراه بكند وقتي لطف را از او بگيرد بگويد تا حال اينجا بودي حالا برو بيرون تا حال در اين مرحله والا به سر ميبردي حالا برو پايين ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از آن منزلت ﴿فَاخْرُجْ﴾ از اين جنت و از اين منزلت همين اين ميشود اغواي كيفري چون اغواي كيفري است ميگويد در قبال اين اغوا من هم ديگران را گمراه ميكنم حالا يك فرقي است بين غوايت و ضلالت گاهي اين فرق رعايت نميشود گاهي نظير فقير و مسكين اذا اجتمعا افترقا است گاهي هم افترقا اجتمعاست دارد ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَي﴾[22] آنجا چون ضلالت با غوايت كنار هم آمده هر كدام معناي خاص خود را دارند ضلالت نسبت به طريق است غوايت نسبت به هدف وقتي انسان راه را گم بكند بيراهه ميرود ميگويند ضال است گم شده است وقتي هدفمند نباشد ميگويند غاوي است غاوي آن متحرك بيهدف اصلاً نميداند كجا برود ضال آن متحرك منحرف از صراط مستقيم وقتي يكي از اين دو به تنهايي ذكر شد ممكن است جامع بيراهي و بيهدفي از او اراده بشود اينجا هم كه به ذات اقدس الهي عرض كرد ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ يعني هم من بيراهه ميروم هم بيهدفم البته اگر كسي بيراه باشد يقيناً بيهدف است اما اگر بيهدف باشد ممكن است راه را برود رياءاً برود همين راه را به حسب ظاهر دارد طي ميكند گرچه ريا راه نيست اما به حسب ظاهر راه است خب آنجايي كه سوگند است نظير سورهٴ مباركهٴ «ص» آيه 82 سورهٴ «ص» اين است كه ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ سوگند به عزت خدا عزت هم آن سمت نفوذناپذيري است كه سرزمين سخت نفوذناپذير را ميگويند ارض عزاز وقتي زميني با كلنگ برنميدارد شيار نميشود ميگويند ارض عزاز و اگر يك كسي نفوذناپذير بود چون بر ديگران بر دشمنان و رقيبان فاتح و پيروز است و لازمه نفوذناپذيري غلبه است از اين جهت گاهي عزّت به غلبه تفسير ميشود وگرنه ظاهراً معناي عزّت همان نفوذناپذيري است گفت من طرزي در اينها اثر بكنم كه نفوذناپذيرند بعد هم در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» نفوذناپذيري خودش را گفته، گفت: ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾[23] خب اين مركوب بيچاره چگونه ميتواند بر راكب مسلط بشود براي اينكه حنكش كه در دست اوست تحت حنكش در دست راكب است و اگر كسي جهات چهارگانه انسان را احاطه كرده است از هر طرف ميآيد انسان چگونه ميتواند بر او مسلط بشود و اگر كسي از راهي ميآيد كه انسان او را نميبيند چگونه ميتواند بر او مسلط بشود پس ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ﴾ يك، ﴿لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ دو، آن هم ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾[24] سه، خب چنين موجود قهاري با عزّت ميآيد اينكه سوگند ياد كرد ﴿فَبِعِزَّتِكَ﴾[25] يعني من عزيزانه ميآيم يعني من به عنوان نفوذناپذير ميآيم قهراً اينها نفوذپذيرند اينها ضلولاند و بعد ذليل ميشوند وقتي ضلول بودند نرم بودن نفوذپذير بودند آنگاه فرومايه و خوار ميشوند اينها را من ذليل ميكنم اين تهديدهايي است كه او كرده.
پرسش: ...
پاسخ: بله سرّش اين است كه اكثري مردم حرف وحي را حرف فطرت را حرف عقل و نقل را گوش نميدهند آنها اقواي از شيطاناند حالا ميرسيم ذيل كريمه ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ به صورت مبسوط انشاءالله آن رساله مرحوم ابن طاووس اگر فرصت شد خوانده ميشود يا اگر فرصت نشد همين الآن هم اشاره ميكنيم مرحوم ابن طاووس (رضوان الله عليه) يك رسالهاي دارد كه در پايان مهجالدعوات ايشان چاپ شده يك رساله مختصري است اما خيلي زيباست معمولاً ابن طاووس لطيف نويس است چون از بين علما اين چند نفر جزء اوحدي اهل معرفت و علماند در آن رساله المجتني ميگويد كه خطر شما با شيطان و خطر شيطان با شما كه مشخص است براي اينكه از راهي ميآيد كه شما را ميبيند و شما او را نميبينيد و همه زرق و برق هم در اختيار اوست خب حالا اگر دشمني مصلح بود و از راهي حمله كرد كه انسان را ميبيند و انسان هم او را نميبيند چه بكند راه چيست در آن رساله راه حل نشان دادند گفتند شما هم ميتوانيد به يك پناهگاهي برويد به كسي مراجعه كنيد از يك سلاحي كمك بگيريد كه آن كمك شما شيطان را ميبيند و شيطان ديگر او را نميبيند و آن خداست شما اگر ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾[26] اگر واقعاً پناه برديد به توحيد الهي به رحمانيت الهي به رحمت خاص الهي خب لا اله الا الله حصن اوست ديگر حالا شما وارد قلعه شديد وقتي وارد قلعه شديد جزء ضيوف الرحمان شديد حافظ شما خداست آن وقت خدايي كه حافظ شماست به سود شما دستور ميدهد خدا شما را ميبيند شما را حفظ ميكند شيطان را ميبيند طرد ميكند شيطان خدا را نميبيند او كه خدا بين نيست يك موجود مستكبر كه ﴿أَبَي وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[27] كه خدا را نميبيند كه پس اين راه باز است كه انسان به كسي مراجعه كند كه به همه امور اشراف دارد ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾[28] ، ﴿وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ﴾[29] و آن خداست و آن خدا شيطان و جنودش را ميبيند اين دو، شيطان و جنود خدا را نميبينند اين سه، چون اگر خدا را ميديدند كه ﴿وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ نبودند حالا اين بحث به خواست خدا اگر آن روز مفصل بحث نشد اجمالش همين است اين هست كه ﴿فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي﴾ اين اغواي كيفري ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ اين عظمت جهاد اكبر را ميرساند نه عظمت اينكه دشمن بر انسان ميتواند مسلط بشود يا سلاح او بيشتر است اين طور نيست البته اگر كسي از اسلحه خودش كه «سلاحه البكاء»[30] استفاده نكند اهل ناله نباشد همين است ديگر دو تا كلمه درس خوانده ميگويد من اعلم هستم دو تا مقام پيدا كرده ميگويد من صاحب فلانم اينكه اهل ناله نيست وقتي اهل ناله نبود مسلح نيست وقتي مسلح نبود به او حمله ميكند ديگر تمام تلاش و كوشش او اين است كه اين اسلحه را از آدم بگيرد خب آن كه مينالد متواضع است «و سلاحه البكاء» خب كسي اهل ناله نباشد اهل درد نباشد خب البته طعمه قرار ميگيرد ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ﴾ قعيدا قعيد نه يعني نشسته يعني در كمين در بعضي از امور قيام معتبر است در بعضي از امور قعود معتبر است انسان كه بخواهد مردانه حمله كند يا دفاع كند بايد بايستد اگر بخواهد خائنانه كسي را از پا در بياورد بايد بنشيند لذا آن كه كمين ميكند رهزن است او كه خودش را نشان نميدهد كه او مينشيند آن كه ميخواهد حمله كند مردانه حمله كند يا مردانه دفاع بكند ميايستد لذا قيام كنايه از ايستادگي است نه ايستادن ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَي وَفُرَادَي﴾ قيام كنيد يعني مقاومت كنيد ايستادگي داشته باشيد نه بايستيد الآن شما كه در بحثها مينشينيد نشستهايد ايستادهايد آنها كه ايستاده مشغول اتلاف عمرند نشستهاند اين يك مطلب يك وقت است يك كسي ميخواهد با حيله بگيرد «مكاره مينشيند و محتاله ميرود» وضع دنيا اين است دنيا «مكاره مينشيند و محتاله ميرود» اين با حيله ميگذرد آنكه نميخواهد مردانه دفاع بكند كه يا مردانه حمله كند كه اين ميخواهد خائنانه زير پا را خالي كند اين بايد بنشيند خب او گرچه گاهي ممكن است ايستاده اين كار را بكند ولي نشسته است چه اينكه آنها كه اهل مقاومتاند گرچه گاهي ممكن است نشسته باشند ولي ايستادهاند خب اينكه فرمود شيطان چنين ميگويد كه ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ يعني در كمينم نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «ق» آمده است كه ﴿عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ﴾[31] اينچنين نيست كه فرشتگان نشسته باشند يا ايستاده قيام و قعود عادي داشته باشند كه آنجا هم كه قعيدند يعني در كميناند ببينند ما چه ميكنيم هر چه ميكنيم بنويسند اين قعيد بودن براي كمين بودن آماده است مثل اينكه قائم بودن براي دفاع كردن يا حمله كردن آماده است من در كمينم ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ آدرس هم دارد سر راه راست اينها مينشينم چون از راه راست كه گذشتند ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلاَلُ﴾[32] آنها ديگر زير مجموعه خود شيطاناند ديگر شيطان به آنها اجازه نميدهد كه وارد صراط مستقيم بشوند يعني توبه كنند اما اينها كه در صراط مستقيماند شيطان در كمين اينهاست نميگذارد اينها قدم به قدم بردارند جلو بروند براي اينكه نگذارد اينها جلو بروند از چهار طرف حمله ميكند ﴿لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ از جلو ميآيم ميگويم كجا ميروي خدا ارحمالراحمين است نسبت به آينده نگران نباش او ارحم الراحمين است از پشت سر ميآيم ميگويم براي بچهها چه گذاشتي آينده اينها را در خطر نيندازد آينده خودت را در خطر نينداز براي پيريات چه گذاشتي اين ﴿مِنْ خَلْفِهِمْ﴾ ميآيد و از ناحيه قدرت اينها ميآيم ﴿وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ﴾ ميآيم از يمين اينها از ناحيه قدرت اينها ميآيم از طرف شمال و طرف چپ و طرف معصيت و طرف شهوت و طرف گناه هم ميآيم هم خوبيها را براي او زشت جلوه ميدهم هم زشتيها را براي او خوب جلوه ميدهم از چهار طرف ميآيد حالا چند تا بحث است يكي اينكه چرا نسبت به من بين ايدي و من خلف تعبير به من شده و درباره ايمان و شمائل تعبير به «عن» شده؟ كه اين بايد بحث بشود يك، و يكي اينكه چرا فوق و تحت ذكر نشده در بين جهات ششگانه بالا و پايين ذكر نشده؟ دو، درباره ايدي و خلف گفته شد كه چون يكي مربوط به جلوست يكي مربوط به دنبال هدايت بالأخره يا هدايت قيادي است يا هدايت سياقي يا كسي از جلو رهبري ميكند يا از پشت سر سوق ميدهد در اينگونه از موارد كه هدايت متوقع است كه از آنها نشأت بگيرد من تعبير شده است به جاي اينكه هدايت نشأت بگيرد قوايت نشأت ميگيرد و در طرف يمين و شمال كه بوي تجاوز ميدهد چون الشمال واليمين مضله آدم را از صراط مستقيم منحرف ميكنند و انحراف و تجاوز با كلمه عن فهميده ميشود ﴿وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ كه از طرف چپ و راست ما ميآييم اينها را منحرف ميكنيم و از طرف جلو و پشت سر هم ميآييم منشأ قوايت خواهيم شد اما درباره اينكه چرا بالا و پايين نيامده در بعضي از روايات آمده است كه ذات اقدس الهي بالا را به عنوان دعا كه انسان دستي به دعا بردارد اين راه را باز گذاشته است پايين را هم به عنوان امر به سجده راه سجده باز گذاشته است كه انسان با سجده از خطر غوايت و ضلالت شيطان برهد اين روايت لطيف است بد نيست اما مرحوم مجلسي (رضوان الله عليه) اين را هم در بحارالانوار نقل كرده اما ظاهراً آنچه كه در تعبيرات هست بالا و پايين را هم در بر ميگيرد سرّش آن است كه در قرآن كريم گاهي سير به صورت افقي ذكر ميشود گاهي به صورت عمودي گاهي ميفرمايد اين صراط صراط مستقيم است گاهي ميفرمايد صراط به طرف بالاست و الي لقاء الله است آنجا كه تعبير همين صراط مستقيم است تعبيرات مناسب با بستر مستقيم را دارد ميفرمايد اينها كه گناه ميكنند از صراط منحرف ميشوند ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾[33] يا از طريق منحرف ميشوند و مانند آن آنجا كه تعبير اين است كه انسانها بايد به طرف بالا ترقي كنند دارد گناه باعث سقوط اينهاست نه انحراف سقوط ناظر به اين است كه كسي از بالا به پايين بيايد دارد ﴿لاَ تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَي﴾[34] فرمود گناه نكنيد طغيان نكنيد اگر كسي گناه كرد غضب خدا بر او حلول ميكند و هر كه غضب خدا بر او حلول كرد او سقوط ميكند پس يك جا تعبير ﴿عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾ است نكب عن الصراط انحرف يك جا تعبي هوي است ﴿فَقَدْ هَوَي﴾ يعني سقط اين سقوط براي كسي است كه از بالا به پايين ميآيد آنجا كه صراط ناظر به همان سير افقي است از جهات چهارگانه ياد ميشود آنجا كه به سير افقي و تعالي مطرح است آنجا شيطان از پايين هم زير پاي آدم را سست ميكند انسان را ميلغزاند بالاي سر هم توسري ميزند درباره آدم و حوا (سلام الله عليهما) دارد كه ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾[35] اين در سورهٴ مباركهٴ «طه» است يعني به بهانه دلالت رفته است ولي آنها را تدليه كرده دلالت كه مضاعف است راهنمايي است تدليه كه ناقص است يعني متدلي كردن زير پا را خالي كردن لغزاندن انسان را معلق نگاه داشتن اول به بهانه ﴿يَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَي﴾[36] آمده به بهانه دلالت آمده بعد ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ تدليه كرده دلّيه كه از باب تفعيل است از دليه است اينها را متدلي كرده يعني زير پايشان را خالي كرده اينها را آويزان كرده خلاصه خب اگر كسي زير پايش خالي باشد سقوط ميكند ديگر پس گاهي تعبير به نكوب است گاهي تعبير به هبوط است گاهي تعبير به هوي است گاهي تعبير به تدليه است كه «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا و الحمد لله رب العالمين»