درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

76/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 12

 

﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾

 

تا حدودي روشن شد كه فرشتگان چون معصوم‌اند امر تشريعي ندارند يعني وحي و نبوّت و رسالتي كه براي انسانهاست براي آنها نيست قهراً امرآنها نمي‌تواند تشريعي باشد و چون عصيان ندارند سؤال آنها از ذات اقدس الهي سؤال استفهامي است نه سؤال استكباري و استنكاري در همان اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه فرشتگان كه عرض كردند ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾ اولِ سؤالشان و آخر سؤالشان تسبيح مطرح است اگر آنها اعتراف دارند به نزاهت خدا از كارِ غير صحيح قهراً سؤال آنها استنكاري و استكباري و مانند آنها نيست سؤال آنها استفهامي است مطلبي براي آنها روشن نبود و بعد روشن شد لذا با سؤالِ شيطان خيلي فرق مي‌كند سؤال شيطان سؤالِ استنكاري و استكباري است سؤال اعتراض‌آميز است يعني خدا را زير سؤال قرار داد اما سؤال فرشتگان خدا را مسئول قرار داد مي‌خواستند از ذات اقدس الهي چيزي ياد بگيرند در بحثهاي سؤال هم ملاحظه فرموديد كه سؤال دو قسم است يك سؤال استفهامي است مثل اينكه دارند فرمودند: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ يك سؤال استنكاري است نظير ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ وقتي عالِم مسئول است سؤال استفهامي است ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ وقتي عاصي مسئول است از باب ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ﴾ سؤال اصولاً دو قسم است سؤال فرشتگان از قبيل ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ است كه نه تنها زشت نيست بلكه محمود و ممدوح هم هست سؤال جن، شيطان، ابليس از قبيل سؤال استنكاري است او حق ندارد خدايي را كه ﴿لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ﴾ او را زير سؤال ببرد.

مطلب دوم آن است كه اگر عصياني به فرشته اسناد داده شد بايد ببينيم سند آن دليل نقلي تام است يا نه، اگر سند آن دليل نقلي تام بود آن‌گاه محتواي او را بايد توجيه كرد وگرنه روايتي كه با قرآن كريم مطابق نيست حجّت نخواهد بود و لسان آياتي كه عصمت را براي فرشته‌ها ثابت مي‌كند اين لسان آبي از تخصيص است.

پرسش:

پاسخ: خب چرا، نه اينكه مجبورند به اطاعت و عدم عصيان او منزّه از معصيت است منشأ عصيان يا جهل است يا بخل است يا عجز است يا حسد است يا تكبّر است اينها همه‌اش نقص است در فرشتگان اين مَناشي نيست خب جاي مدح دارد ديگر مثل اينكه خود ائمه(عليهم السلام) منشأ عصمت آنها علم آنهاست منشأ اينكه ديگران معصوم نيستند و گرفتار گناه‌اند جهل‌ آنهاست، عجز آنهاست، بخل آنهاست، حسد آنهاست اينها همه صفات سلبيه است براي انسان كامل.

پرسش:

پاسخ: اينها غير اختياري نيست اينها اختيار است منتها يك وقت است

... متعلق به معصيت بود آن معصيت كار فرشته بود يا نه بايد مشخص شود سند اين تام است يا نه دلالت اين تام است يا نه اين فرشته بود يا نه آيا عصيان اينجا عصيان مصطلح است يا نه؟ بعد از تمام شدن سند آن‌گاه حتماً دلالت بايد توجيه بشود چون اين آيات قابل تخصيص نيست لسانش عاري از تخصيص است.

‌پرسش: ...

پاسخ: خب چرا مثل اينكه در اثر نه اينكه مجبورند به اطاعت و عدم عصيان آن منزه از معصيت است منشأ عصيان يا جهل است يا بخل است يا عجز است يا حسد است يا تكبّر است اينها همه‌اش نقص است در فرشتگان اين مناشي نيست خب جاي مدح دارد ديگر مثل اينكه خود ائمه(عليهم السلام) منشأ عصمت آنها علم آنهاست منشأ اينكه ديگران معصوم نيستند و گرفتار گناه‌اند جهل آنهاست عجز آنهاست بخل آنهاست حسد آنهاست اينها همه صفات سلبيه

است براي انسان كامل.

‌پرسش: ... پاسخ: اينها غير اختياري نيست اينها اختيار است منتها يك وقت است ما مي‌گوييم مثلاً شمس نور مي‌دهد اين را مدح مي‌كنند نه حمد يك وقت است ما مي‌گوييم كه «كنتم انواراً» اينها نور مي‌دهند اين نور دادنشان با علم و اختيار همراه است يعني خود اختيار نور است خود قدرت نور است خود اراده نور است اين وجود وجود علمي است وجود وجود ارادي است اين وجود ارادي كه نور مي‌دهد قابل حمد است.

مطلب سوم آن است كه چون در مطلب دوم روشن شد كه عقاب اينها معنا ندارد عتاب اينها هم معنا ندارد اگر در بعضي از روايات آمده است كه فرشته‌اي مورد عتاب قرار گرفته شده به ادريس(سلام الله عليه) متوسل شده كه ادريس از او شفاعت كند نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «زمر» و مانند آن آمده است بايد توجيه بشود كه مثلاً مخاصمه در بين فرشتگان به چه معناست در سورهٴ مباركهٴ «زمر» آيه 67 به بعد اين است كه ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ از جريان قيامت و اينها كه سخن به ميان مي‌آيد مي‌فرمايد كه اين خبر مهم آن است وقتي از قيامت خبر مي‌دهد ﴿عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ﴾[1] چه اينكه ولايت و رهبري اين خاندان عصمت و طهارت هم نبأ عظيم است در بعضي از ادعيه ما به وجود مبارك حضرت(سلام الله عليه) عرض مي‌كنيم «يا ابن النباء العظيم»[2] مصداق نبأ عظيم هم وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است رهبري خاندان پيغمبر خبر مهم صدر اسلام بود جريان قيامت خبر مهم بود در آن روزها سؤال مي‌كردند خبر مهم چيست؟ فرمود: ﴿عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ﴾ خبر مهم اين است خدايي هست و قيامتي هست انسان بعد از مرگ از بين نمي‌رود و چه اينكه رهبري اين خاندان عصمت هم خبر مهم است كه وجود مبارك حضرت امير نبأ عظيم است و از حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) و ساير ائمه تعبير مي‌شود كه «يا ابن النباء العظيم» غرض آن است كه خبر مهم پيش مؤمنين جريان قيامت است يعني انسان يك شصت هفتاد سالي در يك عالمي زندگي مي‌كند بعد به ابد سفر مي‌كند و هر چه هست آنجاست بالأخره ديگر لذا در لوح قبر بعضي از كساني كه صاحبدل بودند نوشته مي‌شد اين آيه ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴾ خلاصه اينجا يك خبر مهمي است كه شما از آنجا بي‌خبرانه مي‌گذاريد بعد فرمود: ﴿مَا كَانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الأعْلَى إِذْ يَخْتَصِمُونَ﴾[3] حالا فرشتگان چگونه خصامي دارند؟ چگونه نزاعي دارند؟ مخاصمه بين فرشته‌ها بايد با يك فصل الخطابي حل بشود آن فصل الخطابي كه مخاصمه بين فرشته‌ها را حل مي‌كند آن محكمه انسان كامل است انسان كامل محكمه‌اش به روي فرشتگان باز است مخاصمه آنها هم يك مخاصمه محمود و ممدوح است براي اينكه در مسائل مالي و مانند آن از مسائل حقوقي درگير نيستند تا اينكه خصامي داشته باشند خصام اينها مخاصمه اينها درباره بررسي اسماي حسناي الهي است آن كه انسان كامل است و مظهر اسم اعظم است و گزارشگر حقايق اسما است نسبت به فرشتگان آن بايد كه فصل الخطاب را ارائه كند به هر تقدير فرمود: ﴿مَا كَانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الأعْلَى إِذْ يَخْتَصِمُونَ ٭ إِن يُوحَى إِلَيَّ إلاَّ أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ﴾[4] البته آنچه را كه انسان كامل مي‌داند به تعليم الهي است براي فرشتگان يك مخاصمه‌اي است محمود و ممدوح اين مخاصمه بين اسماي حسناي حق است خود اسماي الهي هر كدام بخواهد ظهور و حضور داشته باشند در آن مجمع البحرين يك تخاصمي پيدا مي‌شود كه كدام اسم بر اسم ديگر حاكم باشد كدام اسم محكوم اسم ديگر باشد تناكح اسما هم يك راه خاصي دارد اين تنا كح اسما در ذيل خيلي از آيات هست چون هر آيه‌اي كه بالأخره بازگو مي‌شود بسياري از آيات هست كه اسماي حسناي الهي در پايان آن آيه عهده‌دار مضمون و محتواي آن آيه است آياتي كه پيامش مثلاً رحمت و گذشت و اينهاست ذيلش ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[5] است آيه‌اي كه دستور عذاب مي‌دهد ذيلش ﴿إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾[6] هست و مانند آن اين اسماي الهي گاهي يكي شان در آيه ذكر مي‌شود گاهي دوتا ان دوتا با تناكحشان با ازدواجشان محتواي آن آيه را تأمين مي‌كنند هر مضموني كه در آيه است اسمي از اسماي حسناي الهي كه در پايان آن آيه است برهان آن آيه است به هر تقدير خب تناكح اسما تنازع اسما همه اينها با محكمه انسان كامل حل مي‌شود اگر براي فرشتگان يك عتابي هست نظير اين مخاصمه يك عتاب محمود و ممدوحي است و گرنه اگر ذات اقدس الهي به عصمت آنها فتوا داد كه آنها معصوم نيستند و اصلاً بدون اذن حق كاري نمي‌كنند هم درباره فرشتگان عذاب فرمود: ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[7] هم در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» به طور عام فرمود: ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[8] اصلاً بدون اذن خدا كاري نمي‌كنند نه اينكه اول كاري مي‌كنند بعد خدا اجازه مي‌دهد همواره مسبوق به اذ‌ن‌اند نه ملحوق به اجازه فضولي در كار فرشتگان اصلاً نيست كه بعد خدا اين بيع فضولي كار فضولي حرف فضولي اينها را تنفيذ كند اجازه بدهد اينها همواره مسبوق به اذن‌اند با اذن كار مي‌كنند نه با اجازه اگر ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[9] پس خصام اينها يك خصام محمود است نزاع اينها يك نزاع محمود است بر مي‌گردد بر تنازع اسما الهي به نكاح اسما الهي و مانند آن.

‌پرسش: ...

پاسخ: خب فرشتگان هم البته درجاتي دارند ولي آن طوري كه درباره انسانها متصور است درباره فرشتگان متصور نيست براي اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انبيا» فرمود اول خدا اذن ‌مي‌دهد بعد اينها مدبّرات امرند اينها مأمورات الهي‌اند اينها نازعات‌اند اينها سائحات‌اند اينها سابحات‌اند اينها مدبرات‌اند اينها اولاً اصلاً دستور الهي را دارند اجرا مي‌كنند اينها هميشه مسبوق‌اند نه سابق اذن خدا سابق است اينها مسبوق‌اند ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾.

‌پرسش: ...

پاسخ: حالا آن در بحث وجود مبارك حضرت نوح گذشت كه ذات اقدس الهي اولاً به او اجازه داد بعد دستور داد آن وقت درباره دعاي نسبت به فرزند هم آنجا خدا موعظه كرد كه ﴿إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[10] .

مطلب سوم آن است كه ما آنچه را كه از فرشته‌ها مي‌شناسيم همين است كه خدا مي‌فرمايد: ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾[11] يا در سورهٴ «انبياء» فرمود: ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ ولي ممكن است ذات اقدس الهي فرشتگاني خلق بكند از نور خلق بكند كه خواص انساني داشته باشند اين محال نيست اما دليلي بر وجود چنين موجودي ما نداريم قبال اثبات بايد باشد اگر دليلي دلالت كرد كه فرشتگاني هستند مكلف قابل شريعت‌اند و مانند آن آدم آن را مي‌پذيرد برهان عقلي بر استحاله چنين موجودي اقامه نشده اين فرشتگاني كه موجودند و در قرآن در ادعيه در روايات از آنها نامي به ميان آ مده اينها معصوم‌اند يك سلسله موجودات ديگري كه آنها هم به نام فرشته باشند و خواص انساني داشته باشند كه در حقيقت با انسان مشتركات فراواني داشته باشند وجود آنها محال نيست اما البته اثبات مي‌خواهد آن‌گاه آنها البته قابل شريعت‌اند .

‌پرسش: ...

پاسخ: نه اصلاً زمينه گناه نيست زمينه گناه شهوت است غضب است وسائل مالي است حقوقي است كسي كه هيچ چيزي از اينها را ندارد آن وقت چه زمينه گناهي دارد.

‌پرسش: ...

پاسخ: انجام مي‌دهد لذا عرض كردم در قرآن روايات هيچ جايي براي آنها پيغمبر وحي شريعت دين كتاب نيامده.

‌پرسش: ...

پاسخ: بسيار خب اگر يك كسي بايد پيامبر آنها باشد آنها را دريافت كند همه‌شان كه پيغمبر خدا نبودند كه اينكه ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إلاَّ لِيَعْبُدُونِ﴾[12] معلوم مي‌شود حساب فرشتگان جداست گرچه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اينها را هم تهديد به جهنم مي‌كند ولي اين براي هشدار كساني است كه گروهي از فرشتگان را به عنوان ارباب پذيرفتند فرمود فرشته كه رب نيست ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[13] و اگر مثلاً به فرض محال اينها بخواهند ادعاي ربوبيت بكنند ﴿ذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ﴾ اما در غالب آيات و روايات و اخبار و ادعيه كه از فرشتگان سخن به ميان مي‌آيد از رسالتي كه مثلاً براي آنها باشد شريعتي براي آنها باشد صحيفه‌اي براي آنها باشد كتابي براي آنها باشد بهشت و جهنمي باشد حساب و كتاب و تطاير كتبي باشد آن طوري كه براي جن و انس هست براي آنها نيست ديگر خب.

‌پرسش: ...

پاسخ: اينها بدء و حشرشان يكسان است البته براي فرشتگان درجاتي هست آن فرشتگاني كه در محدوده لوح محفوظ‌اند غير از فرشتگاني‌اند كه در محدوده لوح محو و اثبات‌اند بعضيها قابل تكامل هستند.

مطلب چهارم آن است كه امر تشريعي نداشتن با عصمت تكويني منافات ندارد فرشتگان عصمت تكويني دارند و عصمت تك ويني براي همه موجودات هست يعني در نظام هستي هيچ چيزي معصيت نمي‌كند براي اينكه همه آنها مطيع فرمان تكويني حق‌اند ولي بعضي امر تشريعي دارند بعضي امر تشريعي ندارند انسان در برابر بعضي از روايات هم دارد كه كافر سايه او سجده مي‌كند و خود او سجده نمي‌كند منظور از سايه هم سايه است هم بدن سايه روح است يعني كافر نظام هستي او مطيع مقررات آفرينش است ولي خودش به سوء اختيار خود آن امر تشريعي را اطاعت نمي‌كند وگرنه در نظام تكوين كه كسي معصيت نمي‌كند در كريمه‌اي كه فرمود خداوند به آسمان و زمين خطاب كرد فرمود: ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[14] نشان مي‌دهد كه زمين و آسمان همراه با ساير موجودات با طوع و رغبت اينها دارند كار انجام مي‌دهند ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ نه طائعَين با اينكه اول تثنيه است بعد به عنوان جمع ياد مي‌كند يعني نه تنها آسمان و زمين ما دوتايي طائعين بلكه همراه همه عبادت كننده‌ها طائع توييم ﴿فَقَالَ لَهَا﴾ يعني للسماء ﴿وَلِلأرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾ ائتيا تثنيه است ﴿قَالَتَا﴾ تثنيه است ﴿أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ يعني ما هم مثل همه موجودات بنده توييم خب چنين نظامي معصيت‌بردار نيست ولي تفاوتي كه هست آن است كه در محدوده نظام طبيعت تزاحم هست درخت مي‌خواهد اطاعت كند باد هم مي‌خواهد اطاعت كند نسيم هم مي‌خواهد اطاعت كند همه در راه‌اند چون عاقل نيستند عالم نيستند معصوم نيستند يك برخوردي هست وقتي برخورد شد اين موجودي كه در راه به ثمر نمي‌رسد مي‌گويد من آنجايي كه مطابق با خواسته طبيعي من است كه مي‌آيم آنجا هم كه با تزاحم درگيرم بالأخره تلاش و كوشش مي‌كنم كه حرف تو را اطاعت كنم لذا در بخش ديگر قرآن فرمود كه اينها مطيع امر خدايند ﴿طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾[15] خب هيچ موجودي كه در نظام تكوين كراهت ندارد كه در نظام تكوين همه طائعند براي اينكه خودشان گفتند ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[16] اما گاهي با دست و بال شكسته مي‌آيد گاهي با دست و بال سالم خب اين شاخه درخت گاهي شكسته مي‌آيد گاهي بسته گاهي سالم گاهي ناسالم هم باد تابع فرمان خداست هم درخت هر دو مي‌خواهند به ثمر برسند باد هم راه خاص خود را دارد مأموريتي دارد ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾[17] رسالت خاص خود را دارد اين درخت نهال تازه به ثمر رسيده هم مي‌خواهد به بار بنشيند خب او به سرعت مي‌رويد چهارتا شاخه را هم مي‌شكند اينجا مي‌شود ﴿كَرْهاً﴾ اينجا كه نشئه طبيعت است يك تزاحمي هست ولي اين با بال شكسته مي‌آيد بالأخره يعني ما بگوييم نظام طبيعت باشد بال هيچ درختي را نشكند معنايش اين است هم باد بايد عالم و عاقل و معصوم باشد هم درخت كه خودش را جمع كند آن باد هم وقتي كه به درخت رسيده مسيرش را عوض كند اينكه موجود طبيعي نشد يك چنين وجودي در بهشت هست لازمه‌اش اين است كه دنيا و عالم طبيعت خلق نشود اينكه نيست در نشئه طبيعت چون تزاحم هست يك عصيان اين‌چنيني هست اين البته عصيان تشريعي نيست يك كراهت اين‌چنيني هست كه اين كراهت تشريعي نيست كراهت تشريعي درباره منافقين در سورهٴ مباركهٴ «انفال» و «توبه» و امثال ذلك آمده كه از منافقين خدا نفقات و احسانات اينها را قبول نمي‌كند براي اينكه ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ﴾[18] براي اينكه اينها انفاق نمي‌كنند ﴿الا و هم كارهون﴾[19] مايل كه نيستند كه اينها اين انفاق را يك غرامت مي‌دانند مي‌گويند زكات يك غرامت است خمس يك غرامت است ما چه غرامتي داريم بدهيم ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إلاَّ وَهُمْ كُسَالَى وَلاَ يُنفِقُونَ إلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ﴾ اينها ﴿يَتَّخِذُ مَايُنْفِقُ مَغْرَماً﴾[20] بر خلاف مؤمنين كه ﴿يَتَّخِذُ مَايُنْفِقُ مَغْرَماً﴾ مؤمن مي‌گويد اين غنيمت است چه بهتر كه من يكي بدهم چندين برابر بگيرم هم در دنيا هم در آخرت اما منافق مي‌گويد اين چه غرامتي است كه بر ما تحميل كردند ﴿يَتَّخِذُ مَايُنْفِقُ مَغْرَماً﴾[21] اين مي‌شود كراهت يك كراهت تشريعي است و حرام هم هست اما آن درخت شكسته‌اي كه سر شكسته دست و بال شكسته مي‌آيد كراهت تكويني است ﴿ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾[22] در بعضي از آيات دارد كه بعضيها ﴿طَوْعاً﴾ مي‌آيند بعضي ﴿كَرْهاً﴾ مي‌آيند خب اين درخت بالأخره با بال شكسته مي‌آيد اما بالأخره چيزي را ثمري را از دست داد يا آن باد وقتي مي‌خواهد ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾[23] به رسالت خود عمل كند به سينه سخت كوه الوند مي‌رسند بر مي‌گرد به مقصد نمي‌رسد اين باد هم سرش مي‌شكند باد كه نمي‌تواند همه جا رسالت خود را ايفا كند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾ لذا آن قسمت كوه خشك مي‌ماند تلقيح نشده براي اينكه اين باد به آن قسمت نرسيده خب همه اينها ﴿طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾ مي‌آيند آن‌گاه فرق نظام فرشته‌ها با نظام طبيعي اين است كه در نظام فرشته‌ها برخورد نيست تزاحم نيست هميشه طوع است در نظام طبيعت برخورد هست تزاحم هست سر و بال شكستن هست بعضي طوع است بعضي كره اين است كه امر تشريعي نه براي فرشتگان هست نه براي نشئه طبيعت امر تكويني براي همه جا هست منتها امر تكويني گاهي در محدوده طبيعت است با تزاحم همراه است ﴿ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾ بعضي طوعاً مي‌آيند بعضي كرهاً مي‌آيند در نشئه فرا طبيعي همه‌اش طوع است ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ هيچ تزاحمي هم نيست براي اينكه ﴿ما منا الا له مقام معلوم﴾[24] هر كسي كار خودش را انجام مي‌دهد اينطور نيست كه حالا هر موجودي مزاحم موجود ديگر بشود ولي اين باد سخن از ﴿مَا مِنَّا إلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ نيست اين ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾ اين بايد برود تا دورترين نقطه مأمورتش را انجام بدهد تلقيح كند خب چهارجا هم چهارتا شاخه مي‌شكند يا چهارجا هم به چهارتا ديوار سخت مي‌رسد سرش مي‌شكند بر مي‌گردد اين است ك تزاحم در نشئه طبيعت است طوع و كره هست.

مطلب بعدي آن است كه انسان كامل مسجود است و شيطان نمي‌گذارد و اين جهاد اكبر هست بالأخره انسان مي‌كوشد با اين كسي كه نه براي انسان سجده مي‌كند نه مي‌گذارد ديگري براي انسان سجده كندا نسان با او در جهاد اكبر دست و پنجه نرم مي‌كند به جهاد او مي‌پردازد از بند او مي‌رهد بعد مي‌شود مسجود ملائكه اين است كه گفتند كه ملائكه «لتضع اجنحتها لطلاب العلم»[25] خب اين يك نحوه خضوع است اگر كسي واقعاً در مسير عالم رباني شدن باشد همان ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[26] خواهد بود حالا تا عالم چه كسي باشد چه اينكه ملائكه هم يك سنخ و دو سنخ و يك صنف و دو صنف نيست ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ﴾[27] ملائكه ارض است ملائكه سما است ملائكه علم است بعضيها زير مجموعه عزرائيل(سلام الله عليه)‌اند موقع جان گرفتن خيلي مؤدبانه با سلام مي‌آيند ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾[28] با ادب مي‌ايند با احترام جان يك عالم را قبض مي‌كنند بعضي زير مجموعه عزرائيل(سلام الله عليه)‌اند با احترام پر پهن مي‌كنند كه اين طلبه روي بال او بنشيند بعضي زير مجموعه ميكائيل(سلام الله عليه)‌اند شهريه و روزي او را با عزّت مي‌دهند همين روزي و همين شهريه را بعضي با ذلّت مي‌دهند بعضي با عزّت روزي همان روزي است فرق نمي‌كند ولي بعضي عزيزانه زندگي مي‌كنند بعضي ذليلانه به سر مي‌برند اين است اين چنين نيست كه آن فرشتگاني كه زير مجموعه ميكائيل(سلام الله عليه) باشند براي همه بال پهن بكنند كه يك طلبه آبرومندي تا آخر عزيز زندگي مي‌كند بعضي هم ذليل زندگي مي‌كنند هر دو دارند نان مي‌خورند اما يكي با عزت يكي با ذلت آنها حساب شده كار مي‌كنند خب انسان اگر درگير شد با در جهاد اكبر پيروز شد و به شيطنت شيطان تن در نداد گرچه شيطان براي او سجده نمي‌كند و مي‌كوشد كه ديگري هم براي او سجده نكند ولي او بالأخره سجده مي‌كند ديگر حالا چطور مرحوم ابن طاووس مي‌گويد كه من سرير اقلام ملائكه را مي‌شنوم خب او كه ديگر گرچه معصوم نيست ولي همه با عدالت او اذعان دارند مي‌گويد و سرير اقلام ملائكه كه اعمال بندگان را مي‌شنوم صداي قلمهايشان را مي‌شنوم اين قلمي كه ديروز روايتش را از نور الثقلين خوانديم خب ابن طاووس يك آدم كوچكي كه نيست كه اين راه بالأخره براي همه باز است حالا امام شدن محال است ابن طاووس شدن كه محال نيست كه اين راه بالأخره باز است انسان مي‌تواند در مبارزه با شيطان مسجود فرشته‌ها بشود البته حاملان عرش حساب ديگري دارند ملائكه مقرّب حساب ديگري دارند همه فرشتگان كه براي همه انسانها سجده نمي‌كنند كه چه اينكه براي همه اولياي الهي يا براي همه انبيا جبرئيل(سلام الله عليه) كه نازل نمي‌شود كه جبرئيل يا مثلاً در هنگام قبض روح همه انسانها كه عزرائيل(سلام الله عليه) نازل نمي‌شود كه خيليها هستند ملائك ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[29] عهده‌دار قبض روح آنها هستند البته كساني كه بخواهند از بند شيطنت شيطان برهند جزء ﴿قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾[30] اند كه به آن مقام مي‌رسند اما اينكه بعضيها فرمودند چطور اولياي الهي ناله مي‌كنند خود را خسر الدنيا و الاخره مي‌بينند براي اينكه اين ناله اسلحه آنهاست انسان تا مي‌نالد به جايي مي‌رسد چون «سلاحه البكاء»[31] و اگر اين سلاح را از دست داد خلع سلاح شد كه به جايي نمي‌رسد كه اينها تا مي‌نالند موفق‌اند شيطان به سراغ آنها نمي‌آيد مي‌گويند ما خسر الدنيا و الاخره هستيم يا خودشان را با انبيا و اوليا مي‌سنجند يا با همين ناله محفوظ مي‌مانند يا دفع است بالأخره يا رفع يا در گذشته اشتباهاتي دارند حالا مي‌خواهند رفع كنند يا نسبت به آينده هراسناك‌اند مي‌خواهند دفع كنند انسان تا مي‌نالد به جاي مي‌رسد خب اگر سلاح اينها را از دست اينها بگيريد ديگر چرا اين‌قدر گريه بكنند خب اگر گريه نكند خودش را مي‌بيند شما مي‌خواهيد او خلع سلاح بشود اين يك اسلحه دارد به نام ناله «سلاحه البكاء»[32] وقتي آدم ضجه را از و بگيري او ديگر خودبين مي‌شود ديگر به جايي نمي‌رسد كه لذا اين ناله كردن هم براي دفع است هم براي رفع.

مطلب هفتم آن است كه گرچه ابليس به عنوان جزء مجموعه فرشتگان محسوب شد لكن جزء مقربين شده تا كسي اشكال بكند كه با اينكه در درون او خوي استكبار بود چطور بالا رفته آزمون از اينجا دارد شروع مي‌شود گزينش از اين به بعد دارد شروع مي‌شود يعني آفرينش انسانيت كلاس آزمون است قبلاً كسي مقام ندادند كه قبلاً در سالن الوهيتهاي الهي باز بود هر كسي خواست برود برود رفت مقام نبود مقام از اين به بعد است يعني بعد از آفرينش انسان آن‌گاه ﴿و امتاز اليوم اليها المجرمين﴾ شد ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾[33] شد يكي ساعد شد ديگري هابط شد اين دما سنج انسانيت انسان است يكي رفته بالا يكي آمده پايين به شيطنت شيطان نگاه كردند گفتند: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾ به فرشتگان گفتند كه به انسان گفتند شما فرشتگان را گرامي بداريد ﴿أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[34] به آنها جايزه معرفتي دادند به اين كيفر هبوط و صغار و ذلت دادند قبلاً مقام تقسيم نشد همين‌طور بدون آزمون بود.

‌پرسش: ...

پاسخ: براي اينكه بايد به اين فرصت مناسب برسد شش هزار سال نسبت به ابدي كه انسان در پيش دارد چيزي نيست گفتند او اولين جن است همان طوري كه آدم(سلام الله عليه) ابوالبشر است او ابوالجان است بعداً كه تكثير مي‌شود براي اين نسل يك آزموني پديد مي‌آيد تنها براي يك نفر آزمون نمي‌كند براي اينكه نسل كه پديد آمد اين نسل را بخواهند ‌آزمون بكنند مقام انسانيت ظهور مي‌كند.

‌پرسش: ...

پاسخ: بله ديگر از سنخ اين بود از اين جنس بود نه اينكه جن فراواني ما قبلاً داشتيم ممكن است جني هم قبلاً باشند اما بالأخره فرمود: ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾[35] اما نسل آنها به قدري فراوان باشد كه امتحان بيايد نبود البته اگر هم بود امتحانات خاص خودشان را داشتند چون قبل از حضرت آدم(سلام الله عليه) انبيايي آمدند انسانهايي آمدند منتها نسل آنها منقرض شد.

‌پرسش: ...

پاسخ: عالم زر حالا بحث خاص خود را در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» دارد كه آن عالم ذريّه چه عالمي است حالا ان‌شاءالله در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ﴾[36] خواهد آمد.

‌پرسش: ...

پاسخ: حالا آن ان‌شاءالله در ذيل همان آيه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ﴾ بايد بحث بشود ديگر.

مطلب هشتم آن است كه قرطبي در جامع الاحكام خود بين قياس باطل و قياس صحيح فرق گذاشته به زعم خودشان ايشان همين حرفها را نقل مي‌كنند كه ابن عباس گفته حسن گفته ابن سيرين گفته اين بزرگان هم فرمودند كه اول كسي كه قياس كرد ابليس است و اگر كسي قياس بكند خدا او را با ابليس قرين مي‌كند و مانند آن بعد ايشان هم مثل فخر رازي تلاش و كوشش مي‌كند كه قياس را به دو قسم تقسيم بكند يك قياس جايز و يك قياس باطل قياس محمود و قياس مذموم آن وقت مي‌گويد آنجايي كه مثلاً نص نيست آنجا كه دليل خاص نيست مي‌شود قياس كرد آنجا كه نص هست دليل خاص هست نمي‌شود قياس كرد و ادله‌اي هم براي جواز قياس ذكر مي‌كند كه خود ادله ايشان هم مثل خود قياس مذموم است مي‌گويد كه مثلاً ابي‌بكر گفته اقيلوني لست بخيركم اقاله كنيد استقاله كنيد من اقاله مي‌كنم شما استقاله كنيد من اقاله مي‌كنم پشمان مي‌شوم دست از خلافت بر مي‌دارم آن‌گاه ـ معاذ الله ـ مثلاً حضرت علي گفته باشد كه نه شما براي خلافت آماده هستي براي اينكه وقتي پيغمبر شما را امام جماعت ما قرار داد براي دين ما رهبر قرار داد براي دنياي ما شما نمي‌توانيد رهبر باشيد؟ خب علي‌بن ابيطالب قياس كرد دنيا را به دين گفت همان طوري كه شما براي نماز امامت داري به دستور پيغمبر براي رهبري هم صلاحيت داري اين را هم دليل بر قياس گرفته خب مي‌دانيد خيلي از سخنان صغراً و كبراً ممنوع است تلاش و كوشش جناب قرطبي ناتمام است البته تفسيرش به علم اصول بر مي‌گردد اگر چنانچه واقعاً منظور آنها همين اجتهاد مصطلحي است كه اماميه دارند اجتهاد يك ضابطه خاص خود را دارد كه صحيح است.

مطلب نهم آن است كه اينكه ذات اقدس الهي به شيطان فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾ از اينجا پايين بيا اينجا جاي تكبّر نيست نه معنايش اين است كه تكبّر جاي ديگري دارد بلكه معنايش اين است كه متكبرين جايشان جداست نه اينكه تكبّر جاي ديگر رواست تكبّر اصلاً نارواست ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از اين منزلت.

‌پرسش: ...

پاسخ: هنوز بحث باقي است البته الآن بيان سيدنا الاستاد را طرح مي‌كنيم.

اين ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از اين منزلت هبوط بكن براي اينكه ﴿فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا﴾ تو نمي‌تواني در اين منزلت تكبّر كني معنايش اين است كه جاي ديگر براي تكبّر رواست يا نه معنايش اين است كه متكبّر جايش اينجا نيست وگرنه تكبّر همه جا بد است متكبر جايش جهنم است پايين است در سورهٴ مباركهٴ «زمر» گوشه‌اي از اين مطلب بازگو شد آيه 59 سورهٴ «زمر» اين است قبلش كه خطاب به كافران است اين است فرمود از آيه 55 به بعد سورهٴ «زمر» ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ ٭ أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَي عَلَى مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ ٭ أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِي لَكُنتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ٭ أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴾ اين بهانه‌ها را در قيامت مي‌آورد آن‌گاه در قيامت به او گفته مي‌شود ﴿بَلَى قَدْ جَاءَتْكَ آيَاتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ٭ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ﴾ خب اينكه مي‌گويند جهنم جاي متكبران است معنايش اين است كه متكبر را به جهنم مي‌برند نه يعني در جهنم جا براي تكبّر است تكبّر هيچ جايي ندارد چون امر باطلي است اينجا هم كه ذات اقدس الهي به شيطان فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا﴾ در اينجا جاي براي تكبّر نيست نه معنايش اين نيست كه اگر بخواهي تكبّر كني پايين جايز است پايين‌تر جا براي تكبّر هست معنايش اين است كه اينجا جا براي تكبّر نيست و چون جا براي تكبّر نيست متكبر نمي‌تواند اينجا منزلت داشته باشد از اين منزلت هبوط بكند وگرنه تكبّر همه جا مذموم است خب حالا بالأخره اين امر امر تكويني شد يا امر تشريعي شد اشاره شد كه اگر امر متعدد بود واقعاً دو تا امر بود ممكن بود براي فرشته‌ها تكوين براي جن تشريع دليلي بر تعدد امر نيست ظاهرش اين است كه ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِيسَ﴾[37] اگر واقعاً دو امر بود يكي ممكن بود تكوين باشد ديگري تشريع حالا كه يك امر است اين يك امر بخواهد تكوين باشد كه عصيان‌پذير نيست در حالي كه ابليس مصيت كرد اگر بخواهد تشريع باشد براي فرشتگان شريعت و رسالت و وحي و امر تشريعي نيست لذا سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) يك راه ديگري را انتخاب مي‌كند قبل از اينكه راه ايشان بيان بشود اصل تمثيل در قرآن ذكر مي‌شود تمثيل دو گونه است يك وقت است كه يك چيزي واقع نشده خداوند بخواهد او را به صورت يك امر واقع شده ذكر بكند ـ معاذ الله ـ اين هرگز در قرآن نيست اين يك فريب و غروري است يك چيزي كه واقع نشده خدا او را به عنوان يك امر واقعي ارائه كند بعد بگويد منظورم تمثيل بود سنبليك بود اين اصلاً نيست آنچه كه واقع شده گاهي قرآن كريم به عنوان قضيه شخصي ياد مي‌كند كه بعضي از امور شخصي است نظير مباهله نظير آيه تطهير نظير ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[38] كه اينها مخصوص خاندان پيغمبر است اين ديگر عمومي نيست بعضي از موارد است كه آنها به عنوان مصداق كامل‌اند راه براي ديگران باز است آنجاهايي كه به پستهاي كليدي برخورد نكند و به سمت اينها برخورد نكند به ايمان و درجات ايمان و اينها بخواهد برخورد بكند لذا اينها مي‌شوند اسوه مي‌شوند مثل ضرب المثل و مانند آن اين هم يك مطلب يك وقت است كه ذات اقدس الهي جرياني كه واقع شده مي‌فرمايد اين جريان اختصاصي به آن سرزمين ندارد اين را به عنوان مثل براي ديگران بازگو بكن ﴿واضرب لهم مثلاً اصحاب القريه وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ﴾[39] كه اين يك نمونه است يك جريان است فرمود اختصاصي به انطاكيه يا فلان جا ندارد براي مردم بازگو كن به عنوان مثل يك وقت است كه نه يك چيزي واقع نشده خدا او را به عنوان مثل ذكر مي‌كند مي‌فرمايد كه ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا﴾[40] اين واقع نشده ولي ما داريم براي تبيين و عظمت قرآن براي شما مثل ذكر مي‌كنيم اين يك نمونه است در بخشهاي ديگر فرمود ما خيلي از موارد مثل زديم اين اصل كلي را هم در سورهٴ «روم» هم در سورهٴ «زمر» فرمود: ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ﴾[41] در سورهٴ مباركهٴ «زمر» آيه 27 اين است ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ﴾ مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «زمر» هست كه آنجا هم از اينكه در بحثهاي قرآني مثلهاي فراواني ذكر كردند آنجا هم مي‌فرمايد كه ما در قرآن از هر مثلي براي تفهيم مردم استفاده كرديم 27 سورهٴ مباركهٴ «زمر» است ﴿وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ﴾ اما اين معنايش اين نيست كه هر جايي كه ما دستمان كوتاه بشود بگوييم اين مثل است مرحوم آقا سيد عبدالحسين شرف الدين(رضوان الله عليه) اين كريمه ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[42] اين را حمل بر مثل كرده اين ناصواب است چطور مثل است؟ در حالي كه خودش در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» و مانند آن يعني خداوند در سورهٴ «اسراء» و مانند آن فرمود هر موجودي مي‌فهمد تسبيح مي‌كند تقديس مي‌كند ﴿إِن مِن شَيْ‌ءٍ إلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[43] اينها درك مي‌كنند حرف مي‌زنند خب با همان زباني كه تسبيح مي‌كنند گرچه ديگران نمي‌فهمند ولي خدايي كه ﴿انطق كل شيء﴾[44] اينها را به زبان مي‌آورد از زبان اينها باخبر است از اينها اقرار گرفته ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[45] ما همان طوري كه جزء لاتفقهونيم تسبيحشان را نمي‌فهميم اين گفتگو و ديالوگ را هم نمي‌فهميم اين معنايش اين نيست كه اينجا مثل است نه واقعاً امر است واقعاً سؤال است واقعاً گفتن است واقعاً جواب است نه مثل اما بياني كه سيدنا الاستاد پس فتحصل كه اصل كلي را در سورهٴ «زمر» و در سورهٴ «روم» به عنوان مثل ذكر كرد يك، و هر جا كه ما دستمان كوتاه بشود بگوييم مثل است اين‌چنين هم نيست براي اينكه ما بايد فحص و جستجو كنيم شايد واقعيت باشد ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ ائْتِيَا﴾ واقعيت دارد اين‌چنين نيست كه مثل باشد اما در جريان آدم و امر به آدم و امر به فرشته‌ها و امر به شيطان تا حال ما به يك نتيجه قاطعي نرسيديم كه امر بشود يك امر تكويني يا امر بشود امر تشريعي اينجاست كه سيدنا الاستاد مي‌فرمايد كه مي‌تواند تمثيل باشد يعني چه تمثيل باشد؟ يعني يك واقعيتي است به نام انسانيت يك واقعيتي است به نام عالم فرشته‌ها يك واقعيتي است به نام شيطنت اينها همه‌اش واقعيت است نه سنبليك است نه داستان كليله و دمنه است و مانند اين اين همه امور واقعي‌اند اين سه اصل امر واقعي و خارجي است مما لاريب فيه ارتباط فرشتگان به مقام انسانيت ارتباط خدمت است احسان است ايثار است تعليم و تعلّم است روابط حسنه است اين هم واقعيت خارجي است ارتباط شيطنت با مقام انسانيت ارتباط درگيري است نزاع است مخاصمت است عداوت است اين هم يك امر واقعي است كيفيت ربط انسان با فرشته‌ها امر واقعي است كيفيت جهاد انسان با شياطين امر واقعي است خضوع نكردن شيطنت در برابر انسانيت انسان امر واقعي است خضوع فرشتگان درباره مقام انسانيت امر واقعي است اين مجموعه به صورت امر و نهي اجتماعي درآمده يعني مي‌فرمايد ما كه انسان را آفريديم فرشتگان فرشته‌خويي در خدمت اوست و شيطنت با او درگير است و مي‌كوشد او را به استخدام بگيرد او را برده خود قرار بدهد و مانند آن اين خلاصه بيان سيدنا الاستاد است كه مي‌فرمايد اين راه همچنان باز است اگر كسي واقعاً رسيد به جايي كه امر را تكويني دانست خب نيازي به تمثيل نيست اگر كسي واقعاً بر او حل شد كه امر امر تشريعي است نيازي به تمثيل نيست اگر واقعاً بر او ثابت شد كه دو تا امر است نيازي به تمثيل نيست اگر همه آن راهها بسته شد و قرآن كريم هم خودش در سورهٴ «روم» و «زمر» فرمود ما خيلي از چيزها را با مثل بيان كرديم اين مي‌تواند تمثيل باشد.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] نبأ/سوره78، آیه1 ـ 2.
[2] ـ مفاتيح‌الجنان، دعاي ندبه.
[3] ص/سوره38، آیه69.
[4] ص/سوره38، آیه69 ـ 70.
[5] مائده/سوره5، آیه39.
[6] ابراهیم/سوره14، آیه47.
[7] تحریم/سوره66، آیه6.
[8] انبیاء/سوره21، آیه27.
[9] انبیاء/سوره21، آیه27.
[10] هود/سوره11، آیه46.
[11] تحریم/سوره66، آیه6.
[12] ذاریات/سوره51، آیه56.
[13] انبیاء/سوره21، آیه26 ـ 27.
[14] فصلت/سوره41، آیه11.
[15] فصلت/سوره41، آیه11.
[16] فصلت/سوره41، آیه11.
[17] حجر/سوره15، آیه22.
[18] توبه/سوره9، آیه54.
[19] توبه/سوره9، آیه54.
[20] توبه/سوره9، آیه98.
[21] توبه/سوره9، آیه98.
[22] فصلت/سوره41، آیه11.
[23] حجر/سوره15، آیه22.
[24] صافات/سوره37، آیه164.
[25] ـ كافي، ج1، ص34.
[26] ص/سوره38، آیه73.
[27] فتح/سوره48، آیه7.
[28] نحل/سوره16، آیه32.
[29] انعام/سوره6، آیه61.
[30] سبأ/سوره34، آیه13.
[31] ـ مفاتيح‌الجنان، دعاي كميل.
[32] ـ مفاتيح‌الجنان، دعاي كميل.
[33] انفال/سوره8، آیه37.
[34] بقره/سوره2، آیه33.
[35] حجر/سوره15، آیه27.
[36] اعراف/سوره7، آیه172.
[37] کهف/سوره18، آیه50.
[38] مائده/سوره5، آیه55.
[39] یس/سوره36، آیه13.
[40] حشر/سوره59، آیه21.
[41] روم/سوره30، آیه58.
[42] فصلت/سوره41، آیه11.
[43] اسراء/سوره17، آیه44.
[44] فصلت/سوره41، آیه21.
[45] فصلت/سوره41، آیه11.