76/11/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 11 تا 14
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ﴾ ﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلأّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ ﴿قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتكبّر فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾ ﴿قَالَ أَنظِرْنِي إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ ﴿قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ﴾
در جريان آفرينش آدم بعد از اينكه خطوط كلي را بازگو فرمود، فرمود انسان معيار آزمون فرشتهخويي و شيطنت است ما بعد از آفرينش انسان به ملائكه امر كرديم كه در برابر انسان خاضع باشند سجود تكريمي و تعظيمي داشته باشند همه آنها خضوع تكريمي و تعظيمي داشتند مگر شيطان كه در جمع آنها بود ولي از ساجدين نبود ذات اقدس الهي يك سؤال اعتراضآميزي به شيطان دارد از شيطان ميپرسد كه مانع سجده چه بود چرا سجده ن كردي درباره كلمه لام بايد جداگانه بحث بشود كه اين ﴿أَلأّ﴾ ﴿مَا مَنَعَكَ أَلأّ تَسْجُدَ﴾ آيا زايده است يا نه؟ يا بيان همان ممنوع است ﴿مَا مَنَعَكَ﴾ كه خلاصه منع چيست؟ ﴿أَلأّ تَسْجُدَ﴾ وگرنه اگر اين ﴿أَلأّ﴾ زايد نباشد و براي بيان ممنوع هم نباشد معنايش اين ميشود كه تو سجده كردي مانع عدم سجود داشتي نه مانع سجود در حالي كه او مانع سجود داشت نه مانع عدم سجود اين ﴿أَلأّ﴾ را بعضيها زايده دانستند بعضيها هم بيان ممنوع دانستند تفصيلش در خلال بحث انشاءالله روشن خواهد شد ﴿مَا مَنَعَكَ أَلأّ تَسْجُدَ﴾ آنگاه شيطان در پاسخ اين سؤال اعتراضآميز گفت چون من بهتر از آدم هستم و هيچ كاملي براي ناقص سجده نميكند لذا من بر او سجده نكردم ﴿قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ آنگاه ذات اقدس الهي فرمود اين تكبّر است و تو عالي نيستي و انسان داني نيست گرچه عالي براي داني سجده نميكند ولي تو عالي نيستي تو جوهره حقيقي انسان را كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ نديدي فقط همان ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾ را ديدي و گفتي چون من از آتش خلق شدم و او از طين و گل خلق شده است و آتش از طين بالاتر است لذا كامل براي ناقص سجده نميكند اين غفلت و جهل است براي اينكه حقيقت انسان را آن ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ تشكيل ميدهد نه طين و ثانياً معلوم نيست كه نار از طين افضل باشد بنابراين اين جهالت تو باعث سجده نكردنت شد و تكبّر تو مانع سجده كردن شد نه اينكه تو واقعاً كاملي و كامل براي ناقص سجده نميكند ﴿قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از آن منزلتي كه داري بايد هبوط كني، سقوط كني معلوم ميشود قبل از اين اعتراض و قبل از اين تكبّر منزلتي داشت و ذات اقدس الهي فرمود از آن منزلت بايد هبوط كني و سقوط كني براي اينكه اين منزلت جاي متكبّران نيست ﴿فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا﴾ براي متكبّران دركهاي است كه متكبّران آنجا زندگي ميكنند ولي درجه براي متكبّر نيست تو الآن صاحب درجهاي بايد هبوط كني متكبّر گرفتار دركه است نه صاحب درجه ﴿فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا﴾ در منزلت عاليه جاي تكبّر نيست ﴿فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾ حالا كه تفصيل اين مسائل به خواست خدا بايد بيان بشود در جريان سجده شيطان در برابر آدم آيات چند طايفه است بعضي از آيات كه قبلاً نازل شد در مكه نازل شد سخن از ابا است كه شيطان ابا كرده سجده كند طايفه ثانيه با اين سؤال و جواب راز اين ابا مشخص شد كه اين ابا اباي مذموم است نه اباي ممدوح چون براي ابا سه قسمت هست بعضي اباها بد است بعضي اباها خوب است بعضي نه بد است نه خوب معلوم شد كه اين ابا اباي بد است طايفه ثالثه بعد از اينكه معلوم شد اين ابا اباي مذموم است آنگاه با استكبار همراه است خدا ميفرمايد: ﴿أَبَى وَاسْتَكْبَرَ﴾ پس در طايفه اولي ابا با استكبار ذكر نميشود دارد كه شيطان ابا كرده از سجده حالا منشأ ابا چيست مشخص نيست طايفه ثانيه خوب روشن ميكند كه منشأ اين ابا همان تكبّر اوست طايفه ثالثه ديگر سؤال و جواب ندارد خلاصه جريان را گوشزد ميكند كه ﴿أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ چون بعد از اينكه سؤال شده جواب آمد معلوم شد كه براساس تكبّر است ديگر جا براي گفتن اينكه چرا سجده نكردي نيست خب اين سه طايفه بايد جداگانه بحث بشود اين يك مطلب.
مطلب ديگر آن است كه ابا سه قسم است ابا آن است كه يك موجودي كاري را به او پيشنهاد بدهند او درك بكند و آن كار را انجام ندهد اين يا براي اينكه ميفهمد از عهدهاش به در نميآيد كه جاي حمد و ثنا نيست ولي بالأخره جاي ذم هم نيست؛ قسمت دوم آن است كه يك كاري است كمال و خير و آن شخص ميتواند انجام بدهد ولي به سبب تكبّر آن كار را انجام نميدهد اين ابا اباي مذموم است؛ قسم سوم يك كاري است نقص و ناروا و يك مبدئي توان آن را ندارد كه جلوي اين كار ناروا را بگيرد و ابا دارد از اينكه جلوي اين كار را نگيرد چون ابا دارد كه جلوي اين كار را نگيرد لذا جلوي اين كار را ميگيرد آن كار را به ثمر ميرساند كه اين ابا اباي محمود و ممدوحي است پس سه طايفه در قرآن كريم سه دسته از آيات است كه عهدهدار اين سه قسم اباست اما آن اباي اول كه در اثر ضعف و ناتواني است كه كار كار خوبي است ولي شخص يا اين موجود ديگر اين ميداند كه از عهدهاش بر نميآيد لذا از انجام اين كار ابا ميكند اين همان است كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آمده است كه اباي او اباي اشفاقي است ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ آيه 72 سوره «احزاب» ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ اين يك اباي اشفاقي است اينها گفتند ما مقدورمان نيست ميترسيم انجام وظيفه نكنيم ذات اقدس الهي اينها را هم مذمت نكرد چون امر نكرد عرضه كرد پيشنهاد داد اينها هم گفتند ما مقدورمان نيست نميتوانيم انجام بدهيم مسئوليتش سنگين است اباي اشفاقي است مذموم هم نيست ولي از ضعف حكايت ميكند قسم دوم اباي استكباري است يعني يك كاري است كمال و زمينه تعالي روح را فراهم ميكند و شخص هم ميتواند انجام بدهد ولي در اثر سوء اختيار خود انجام نميدهد اين همان است كه درباره شيطان آمده ﴿أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ كه نتيجه آن سه طايفه بود و در سورهٴ مباركهٴ «بقره» به آن اشاره شد آيه 34 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ كه اين طايفه ثالثه بود يعني بعد از اينكه ذات اقدس الهي از شيطان به عنوان اعتراض سؤال كرد كه چرا سجده نكردي او خوي تكبّرانه خود را علني كرد گفت: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ آنگاه در طايفه ثالثه ذات اقدس الهي از اباي شيطان كه گزارش ميدهد نميفرمايد ابا بلكه ميفرمايد: ﴿ابا و استكبر﴾ كه اين اباي استكباري است اين اباي استكباري با آن اباي اشفاقي خيلي فرق ميكند اباي اشفاقي در خيلي از مؤمنين هست به آنها پيشنهاد كار خير ميدهند ميگويند من ميترسم اين مسئوليت را قبول بكنم مذموم هم نيست اما اباي استكباري در انسان فرعونمنش است چون همين تعبيري كه ذات اقدس الهي درباره شيطان دارد درباره فرعون دارد درباره خيلي از كفار و مستكبران دارد درباره فرعون هم مشابه اين تعبير آمده است كه او هم استكبار كرده است در سورهٴ مباركهٴ «طه» جريان گزارشي كه وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) به فرعون داده است و فرعون اعتراض كرد و ايمان نياورد ذات اقدس الهي از اين صحنه چنين ياد ميكند آيه 55 به بعد سوره «طه» اين است كه ﴿وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى﴾ خب اين ابا اباي اشفاقي كه نيست اباي استكباري است چون در بخشهاي فراوان هم از فرعون ياد كرد ﴿و كان من المستكبرين﴾ ﴿تولي بركنه و استكبر﴾ خب اين خوي شيطنت كه براي شيطان ياد شده است همين وصف را شما ببينيد براي فرعون ياد ميكند متقابلاً آن وصف ممتازي كه براي فرشتهها در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» ياد ميكند همان را شما ميبينيد براي ائمه در زيارت جامعه ذكر ميشود در سوره «انبياء» براي فرشتگان ياد شده است كه ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ ميبينيد همين تعبير شريف در زيارت نوراني جامعه هست ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ خب حالا انسان يا فرشتهخوست نظير ائمه(عليهم السلام) يا شيطانمنش است نظير همان فرعون و اكثر كفار ﴿فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إلاَّ كُفُوراً﴾ يا نه همراه با نظام آفرينش حركت ميكند كاري كه مقدورش نيست ميگويد من نميتوانم ﴿فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ وقتي انسان كاري را نميتواند انجام بدهد نه خودش مدعي اوست نه اگر به او عرضه كردند ميپذيرد «رحم الله امرء عرف قدره» بالأخره هر كسي درون خود را ميداند كه ميتواند آيا اين مسئوليت را انجام بدهد يا نه پس جهان يك سلسله ابايي دارد اباي بالأخره يا محمود است يا لااقل مذموم نيست يك اباي استكباري است كه شيطان دارد و فرعون دارد و اكثري كفار گرفتار آن هستند كه ﴿فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إلاَّ كُفُوراً﴾ يك اباي محمود و ممدوحي هم هست كه آن وصف خداست و وصف كساني كه متخلقين به اخلاق الهياند حالا ببينيد مقام انسان كامل در حد فرشتهها نيست كه آنجا خلاصه خضوع كند و همانجا وقوف كند كسي كه مسجود فرشته است لااقل از فرشته ميگذرد ميبينيد اباي ممدوح و محمود آن است كه ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود خدا ابا دارد از اينكه نورش را تمام نكند ﴿و يابي الله الا ان يتم نوره﴾ يعني ترك اتمام نور يك نقيصه است فعل اتمام نور يك فضيلت است و ذات اقدس الهي آبي است ابا دارد از اينكه به آن رذيلت رضا بدهد و اين فضيلت را ترك بكند آيه 32 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است كه ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾ اين اباي ممدوح و محمود است چون انسان كامل مسجود فرشتههاست و از فرشتهها بالاتر است چون هر مسجودي از ساجد بالاتر است پس مقام ائمه(عليهم السلام) تنها آن نيست كه در زيارت جامعه آمده ﴿بل عباد مكرمون﴾ كه اين وصف در سوره «انبياء» براي ملائكه آمده مقام انسان كامل همان است كه در بيانات نوراني سيدالشهداء(سلام الله عليه) آمده است كه من از دودماني هستم كه داراي نفوس ابيهاند اينها از كارهاي نقص ابا دارند ما ابا داريم كه اعطا بكنيم يدمان را به ذليل بر ما طاغي حاكم باشد و مانند آن؛ ما ابا داريم از اينكه بيعت بكنيم با لئام بلكه ميپذيريم مصارع كرام را بر بيعت كردن با اين گروه؛ نفوس ابيه مرا تربيت كردند كه اينها ابا دارند ما هم ابا داريم از اين كار بالأخره تن به شهادت ميدهيم ميخواهيم نور الهي را تتميم بكنيم و نفوس ابيه خب اين ميشود تخلق به اخلاق الهي كه «تخلقوا باخلاق الله» اين است كه انسان ابا دارد از اينكه يك فضيلتي عمل نشود يا رذيلتي در جامعه ظهور كند خب اين اباي محمود و ممدوح است اباي شيطان همان اباي استكباري است كه فرعون گرفتار آن بود ﴿فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إلاَّ كُفُوراً﴾ هم گرفتار آنها هستند حالا هر كسي گرفتار يك فرعونيت خاصي است اين هم مطلب بعدي پس آنچه كه درباره شيطان آمده است آياتش سه طايفه است آنچه هم كه مربوط به اباست آياتش سه طايفه است اباي شيطنت اباي استكباري است البته خب اباي كبريايي اباي محمود است يك وقتي انسان چون مظهر كبرياي محض است ابا دارد از نقص اين اباي محمود است يك وقت اباي تكبّري است اباي مذموم است آن نفوس ابيه چون مظهر كبرياي حقاند اينچنين است.
مطلب بعدي آن است كه اگر ما اين سه طايفه از آيات را برابر با سور مكي و مدني بررسي بكنيم آنگاه معلوم ميشود كه اين خوي تكبّر و استكبار در نهان و نهاد اين شيطان از ديرزمان بوده است از همين آيه يازده سوره «اعراف» كه فرمود: ﴿لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ﴾ بر ميآيد كه او اصلاً اهل اين نبود كه سجده بكند يك وقت است كه ميفرمايد «لم يسجد» اين حال را نشان ميدهد اما ﴿لم يكن من الساجدين﴾ اين آن خوي ملكهاي را نشان ميدهد مثل ﴿كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ اين ﴿كَانَ﴾ كه به معناي صار نيست اين ﴿كَانَ﴾ يعني از درون او چنين كفري نهفته بود چه اينكه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم گذشت كه ذات اقدس الهي فرمود كه ما ميدانيم چيزي را كه در درون بعضي از شما هست و مكتوم نگه داشتيد ﴿وَاللّهُ﴾ ما عالميم ﴿بَِمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾ يك چيزهايي در درون شما هست كه ما ميخواستيم با اين امتحان ظاهر كنيم حالا اين آياتي كه ملاحظه ميفرماييد آخرين آيهاي را كه بايد بخوانيم آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» است ولي به ترتيب در سوره «حجر» همين جريان را كه بازگو ميكند آيه 31 سورهٴ مباركهٴ «حجر» اين است ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ﴾ ديگر استكبار كنارش نيست آنگاه سؤال و جواب ميكند ﴿قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَالَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ﴾ آنگاه ﴿قَالَ لَمْ أَكُن لأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ﴾ آنگاه خدا فرمود: ﴿فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ﴾ كه اين نشان ميدهد كه اول به عنوان ابا بود بعد با اين سؤال و جواب مشخص شد كه اباي او اباي تكبّر است اين اباي تكبّر برگشتش به استكبار علي الله است نه تكبّر بر آدم چون تكبّر بر آدم گناه متعارف است نظير گناهان ديگر اما تكبّر علي الله كفر است مشكل شيطان تنها تكبّر بر آدم نبود مشكل اساسي شيطان كه كفر را به همراه داشت تكبّر بر خداست يعني ذات اقدس الهي دستوري ميدهد او ميگويد كه من نظرم اين است خب اين رد حرف خداست رد حرف خدا البته كفر است ديگر؛ تنها مشكل او ترك سجده نبود وگرنه ترك سجده جزء معاصي متعارف است ترك استكباري علي الله بود ترك امري خدا بود استكبارا علي الله در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه 61 و 62 اين است: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِيسَ﴾ آنگاه اين ﴿قَالَ﴾ جواب سؤال مقدر است ﴿قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً﴾ از اينجا معلوم ميشود كه اباي او اباي تكبّر بود در سورهٴ مباركهٴ «كهف» به اين صورت بازگو شده است آيه پنجاه سوره «كهف» ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ اين ﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ نقص نيست براي اينكه جن دو طايفهاند مؤمن دارند كافر دارند مثل انسان ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إلاَّ لِيَعْبُدُونِ﴾ و در سوره «احقاف» هم دارد عدهاي از جنها آمدند حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد ايمان آوردند گفتند ما بعد از موساي كليم كتابي كه بعد از موسي نازل شده است عدهاي فكر ميكردند ديگر آن موسي خاتم انبياست كتابي نميآيد بعد حالا ما وحي جديدي را فهميديم خب آنها هم مؤمن دارند كافر دارند مسلمان دارند سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) از بعضي از كساني كه با اين گروه رابطه داشتند نقل ميكردند كه بعضي از اينها كه مثلاً حاضر ميشدند يا با آنها ارتباط داشتند ميگفتند در بين ما غير شيعه نيست در طايفه ما براي اينكه در بين ما هنوز معمّريني هستند كه جريان غدير را درك كردند و حاضر بودند لذا در جمع ماها كسي غير شيعه نيست به هر تقدير جن بودن نقص نيست گرچه سطح درك اينها ضعيف است جن مسلمان دارند كافر دارند و مانند آن اما ﴿ففسق عن امر ربه﴾ اين است اين ﴿ففسق عن امر ربه﴾ نشانه استكبار و كفر و امثال ذلك ندارد اين سوره هم در مكه ظاهراً نازل شده است و سؤال و جواب هم در اينجا نيامده بعد از آن سؤال و جواب معلوم ميشود كه آن استكبار است يعني براي ماها معلوم ميشود لذا آياتي كه در طايفه ثالثه قرار گرفته است ابا را با استكبار يا با كفر ذكر ميكنند در سورهٴ مباركهٴ «طه» جريان شيطان به صورت ابا ذكر شده است آيه 116 سوره «طه» اين است ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى﴾ همين ﴿وَاسْتَكْبَرَ﴾ ديگر ندارد براي اينكه بعدها آن جريان مشخص شده است آيات ديگر كه در سوره «ص» و امثال ذلك است آنها ديگر به اين صورت بازگو نكرده جريان سجده نكردن را اصل آفرينش را آفرينش آدم(سلام الله عليه) و اينها را بازگو كرده البته در بخشي از سورهٴ مباركهٴ «ص» آيه 73 به بعد اين است ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾ كه از اينجا معلوم ميشود كه در حقيقت مسجود بودن همان جنبه خلافت انساني است چون جنبه بدني او و طبيعي او مسجود نيست ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾ در حقيقت براي روح سجده كنيد ﴿فَسَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ اين ﴿اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ ظاهراً بعد از آن سؤال و جوابها خواهد بود خدا از درون او خبر داد كه بهسبب او استكبار بود ولي براي مقام تبيين و اثبات اينچنين سؤال و جواب را نقل كرد ﴿قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ﴾ من با دو دستم انسان را آفريدم حالا يا با دست طبيعت و فرا طبيعت يا با جلال و جمال يا ملك و ملكوت يا دنيا و آخرت وگرنه ذات اقدس الهي كه منزه از يد جارحهاي است ﴿أَسْتَكْبَرْتَ﴾ يعني «أاستكبرت» ﴿أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ﴾ معلوم شد استكبار است ﴿قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ ٭ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ٭ وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ﴾ اين تقريباً پنج شش سوره است كه جريان اباي شيطان را ذكر ميكند جامعش همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه خوانده شد آيه 34 سوره «بقره» كه ﴿أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ اين آياتي كه ابا را به اين سه طايفه تقسيم ميكنند آن هم آياتي است كه استكبار شيطان و امتناع شيطان را به چند مرحله تقسيم ميكند خب منشأ جهل او هم اين است كه نه خود ميداند و نه به حرف معلم گوش ميدهد چون ذات اقدس الهي كه نفرمود «اني خالق بشرا من طين فاذا سويته» يعني اعضا و جوارح او را تسويه كردم ﴿فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾ كه بلكه فرمود ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾ معلوم ميشود در حقيقت مسجود آن حيثيت روحانيت انسان است خلافت الهي اين نه ميداند نه حاضر است بعد از تفهيم گوش بدهد آنگاه بهسبب جهلش خيال ميكند مسجود همان بدن انسان است و خود را هم بالاتر از آن ميبيند پس يك انسان جاهل گرفتار شيطنت شيطان است و يك انسان متكبّر گرفتار شيطنت شيطان است انسان هر چه ميكشد يا بهسبب جهل ميكشد يا بهسبب جهالت يا بهسبب اينكه مسئله را نميداند ميشود جاهل يا ميداند ولي عمل نميكند گرفتار جهالت است ميشود عامل بيعمل كه هر دو در شيطان بود يك مقدار جهل او بود كه خيال ميكرد مسجود بدن انسان است با اينكه ذات اقدس الهي تفهيم كرد يك مقدار بهسبب جهالت اوست حالا كه خدا تفهيم كرد باز هم ميگويد ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ هر كسي بگويد من از او بالاترم اين معلوم ميشود گرفتار شيطنت شيطان است خب ﴿قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ حالا آن فيض الهي را هم به حساب خودش آورد خب اگر تو معتقدي كه مخلوقي اگر فضيلتي هست براي خالق است به تو چه و خود را فاضل تلقي كرده است ﴿خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ لذا ذات اقدس الهي فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ و قول خدا هم فعل اوست ديگر «لا بصوت يسمع و لا نداء يقرء» ﴿قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از آن منزلت هبوط كن براي اينكه اينجا جاي متكبّران نيست براي متكبّران جاي ديگر است ﴿فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾
«و الحمد لله رب العالمين»