76/09/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 11
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ﴾
اينكه ذات اقدس الهي فرشتگان را مخاطب قرار داد فرمود: ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ﴾ خطاب خدا به انسان سه وجه است شايد خطاب خداوند به ملائكه هم همين سه وجه باشد در كريمه ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إلاَّ وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ﴾[1] اينچنين بر ميآيد كه خداوند از سه راه با بشر سخن ميگويد يا بلاواسطه يا من وراء حجاب يا با ارسال فرستاده خاص شايد با فرشتگان هم با همين سه راه سخن بگويد اينچنين نيست كه تمام سخناني كه ذات اقدس الهي با ملائكه دارد مستقيم باشد و بلاواسطه باشد اوحدي از فرشتهها ممكن است بلاواسطه خطاب ذات اقدس الهي را تلقي كنند متوسطين آنها و همچنين نازلين آنها من وراء حجاب يا به وسيله پيك ديگر كلام الهي را دريافت ميكنند قهراً اينكه خدا فرمود: ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ﴾ معنايش اين نيست كه بلاواسطه ما ملائكه گفتيم ممكن است يك مطلب را خداوند به سه طريق به سه گروه از فرشتگان ابلاغ كند همين مطلبي كه امر به سجده است به اوحدي از فرشتهها بلاواسطه ابلاغ كند به متوسطينشان من وراء حجاب ابلاغ كند به آن نازلينشان با ارسال پيك و فرستاده خاص ابلاغ كند چون فرستادهها ملائكه هم يكسان نيستند بعضي مطيعاند بعضي مطاع فرمود: ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ﴾[2] در بين فرشتهها بعضي مطيعاند بعضي مطاع بنابراين چون فرشتهها بعضي مطيعند و بعضي مطاع درجاتي دارند پس ميتوان گفت كلام الهي نسبت به فرشتهها هم درجاتي دارد.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمورد ما به فرشتگان در جريان خلافت البته ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[3] كه اين بحث مربوط به همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» است در غير سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين تعبير نيست يعني در اين سور هفتگانهاي كه قصه امر به سجده در آنها آمده است تنها سورهاي كه جريان اعلام قبلي مطرح شده است همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» است ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ در آن شش سوره ديگر كه جريان امر به سجده است اين قسمت نيامده در نوبتهاي قبل ملاحظه فرموديد كه جريان خلقت عالم در سور فراواني ذكر شده است اما قصه امر به سجده در اين هفت سوره است در بين اين سور سبعه تنها سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه اعلام قبلي را به همراه دارد ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ اين اعلام قبلي هم جنبه مشورت و مانند آن هم ندارد بلكه يك تعميمي است آميخته با امتحان ميخواهد اينها را با خبر كند يك و اينها را بيازمايد دو؛ آنها كه نميدانند كه ذات اقدس الهي ميخواهد خليفه بيافريند كه چون خودشان اعتراف دارند كه ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا إلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا﴾[4] تا خدا اعلام نكند كه من خليفهاي ميآفرينم اينها از خلقت خليفه بيخبرند حالا با اين بيان به آنها اعلام ميكند كه ميخواهم خليفه قرار بدهم اين هم اعلام است هم زمينه آزمون سخن از مشورت و امثال ذلك نيست تا ما بگوييم اين كار جنبه تعليمي دارد ذات اقدس الهي مثلاً با فرشتگان مشورت كرده است تا به بشر بيازمايد كه شما در امور مشورت كنيد نه آنجا بالصراحه امر كرده ﴿أَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾[5] و مانند آن نه دستور داد نه اينكه خودش با فرشتگان مشورت كرده باشد تا آيين مشورت كردن را به ما بياموزاند اين طور نيست اعلام اين كار است تا آنها از اين مطلب باخبر بشوند يك و طليعه آزمون و امتحان الهي است اين دو؛ جريان امتحان فرشتگان و آفرينش انسان اين در خطبههاي نوراني حضرت امير مبسوطاً آمده در اوائل نهجالبلاغه همان خطبه اول و دوم و همچنين در خطبه قاصعه اين بحث مبسوط ذكر شده كه ذات اقدس الهي دو امتحان دارد يكي امتحان مربوط به انسانهاست يك امتحان مربوط به فرشتهها و جن آن امتحاني كه مربوط به انسانهاست با ساختن كعبه و اينكه كعبه را قبله و مطاف قرار داده است بشر را آزمود به وسيله خليل حق البته قبل از ابراهيم خليل(سلام الله عليه) جريان بيت مطرح بود و مكان بيت را ذات اقدس الهي به خليل خود ارائه كرد ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ﴾[6] ولي بالأخره به دست خليل حق اين خانه نوسازي يا بازسازي شد بر اساس ﴿جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ﴾[7] خداوند اين خانه را طبق بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) محور آزمون قرار داد؛ اولاً اين خانه را در يك منطقه سوزان و گرم حجاز آفريد يك منطقهاي كه منابع طبيعي ندارد منطقهاي كه خصوصيتهاي اقليمي او دلپذيرد نيست منطقهاي كه از خودش چيزي ندارد و سنگهاي آن هم همين سنگ خاراست نه آبش مناسب نه هوايش مناسب نه وضع بنايش مناسب با يك سلسله احجاري كه طبق بيان نهجالبلاغه «لا تضر و لا تنفع»[8] فرمود در «اخفض بقاع ارض» در همان جريان مكه هم مستحضريد كه اطرافش كوهها و شيارهاست در آن تمام اين كوهها و شيارها بارانهايش سرازير ميشود به آن نازلترين منطقه كه كعبه در همان پايينترين منطقه قرار دارد در آن گودي قرار دارد و سنگش هم همين احجار خاراست اصل سنگ «لا يضر و لا ينفع» اين هم كه احجار خاراست فرمود هوايش مناسب نيست و منطقه حاصلخيزي هم نيست در «اخفض بقاع ارض» است با احجاري كه «لا تضر و لا تنفع» بعد فرمود اگر ذات اقدس الهي ميخواست كعبه خود را در بهترين آب و هوا قرار بدهد ميتوانست؛ با بهترين مرمر بسازد ميتوانست؛ با دلپذيرترين نقشه بيافريند ميتوانست آنگاه چنين دعوتي و چنين امتحاني سهل الاجابه بود همگان ميرفتند اما وقتي با يك سلسله صعوبتي مخصوصاً جريان عرفات و مشعر و منا و شط و آن ريگها و رملها و شنهاي مشعر خوابيدن و صبح بعد از طلوع آفتاب از مشعر به طرف منا حركت كردن و اينها خب رنجآور است فرمود خداوند به وسيله اين امور بشر را آزمود بعد هم خصوصيات مكه را هم كه مستحضريد فرمود كه استعمال عطر با اينكه جزء سنن اسلامي است و به ما مرتب سفارش كردن كه معطر باشيد نمازتان با عطر باشد در مجامع عمومي معطر حضور پيدا بكنيد اگر سير؛ پياز مانند آن مصرف كردهايد با دهن بد بو وارد مراكز اجتماعي نشويد همه اين دستورات را گفتند اما در جريان حج در جريان احرام حج عمره فرمودند كه استعمال عطر حرام است اگر از كنار يك چيز بد بويي گذشتي حق نداري بيني را بگيري و مانند آن خب همه اينها امتحان است فرمود با اين كعبه با اين احجاري كه «لا تضر وَلاَ تَنفَعُ »[9] انسان را آزمود تا معلوم بشود متواضع كيست و مستكبر كيست كه اين بحث مبسوطي دارد به عنوان نمونه ذكر ميكند در كنار اين خطبه جريان آفرينش انسان را ذكر ميكند و در خطبه قاصعه هم همين را ذكر ميكند فرمود كه انسان را ميتوانست از بهترين نور بيافريند اما فرمود تراب است و بعد طين است و بعد طين لازب است و بعد حمأ مسنون است و بعد صلصال است و آن حمأ مصنون و گنديده است اينها مواد اوليه پيدايش انسان است آن وقت فرشتهها را با اين دارد ميآزمايد انسان را مورد اختبار فرشته و جن قرار داد تا ببيند چه كسي متواضع است چه كسي اهل حميت و تعصب پس كعبه ماده امتحاني انسانهاست خود انسان ماده امتحاني فرشتهها و جن است هم درباره كعبه فرمود خدا اگر ميخواست ميتوانست بهترين مرمرها را مثلاً انتخاب كند در بهترين سرزمين و هم درباره انسانها فرمود كه خدا اگر ميخواست آدم را از بهترين و معطرترين اشيا عالم ميآفريد از متبلورترين اشيا ميآفريد از پر رونقترين اشيا ميآفريد چطور از حمأ مصنون آفريد خب اين براي آزمون است پس جريان ﴿إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[10] سخن از مشورت و امثال ذلك نيست سخن از بيدار باش و هشدار و اعلام است و امتحان بدانيد من ميخواهم شما را امتحان بكنم اين هم يك مطلب.
پرسش: ...
پاسخ: چرا خب فرشته هم مظهر علم و قدرت الهي است همان طوري كه در آنجا ميتوانند سؤال بكنند اينجا هم ميتوانند اعتراض بكنند بالأخره يك راهي هست در سورهٴ مباركهٴ «انبيا» دارد كه اگر كسي از آنها اعتراض بكند ﴿نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ﴾[11] چون يك عدهاي فرشتگان را ميپرستيدند خدا فرمود كه اينها ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[12] و اگر كسي حالا به هر فرضي كه در آنجا راه داشته باشد هر كدام از آنها داعيه داشته باشد ﴿نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ﴾ حالا آن بحث خاص خود را دارد كه فرشتگان تا چه اندازه ميتوانند عصيان بكنند يا نكنند گرچه معصوماند منزّه از عصياناند چه اينكه منزّه از سهو و نسياناند اما حالا نحوه تعبير قرآن درباره اينها در سورهٴ مباركهٴ «انيبا» و مانند آن كه اگر كسي از آنها تخلف بكند ما آنها را كيفر ميدهيم بحث خاص خود را دارد ولي به هر تقدير اين ﴿إِذْ قَالَ رَبُّكَ﴾ سخن از مشورت نيست يك سخن از اعلام است كه آنها بفهمند دو و زمينه آزمون است سه و انسان پديد آمدنش اهداف فراواني دارد كه يكي از آنها آزمون رشتهها و جن است آنها متواضعانه بعد از اينكه فهميدند او استحقاق خلافت دارد خضوع كردند شيطان متكبرانه بر اثر آن عزّت بيجا كه «اعترضته الحمية»[13] سجده نكرده است.
پرسش: ...
پاسخ: مقام معلوم اينها كه بالذات نيست اينچنين نيست كه كسي نميتواند ولو خالق اينها اينها را تنزّل بدهد اينچنين نيست كه اينها هر چه دارند بالذات باشد بالأخره به عنايت الهي دارند ديگر.
پرسش: ...
پاسخ: بله اما انسان يك موجود مجرد محض نيست يك به همان سبكي كه فرشتگان گفتند كه ﴿أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾[14] از اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[15] آنها يا حالا از انسانها قبلي فهميده بودند تا از همين ﴿فِي الأَرْضِ﴾ استنباط كردند كه موجود ارضي موجود مفسك و سافك است آنگاه چگونه ميتواند خليفه بشود؟ يك و چگونه ميشود مسجود ما باشد؟ دو بعد خدا وقتي اينها را آزمود زمينه را فراهم كرد اينها چون معصوم بودند اطاعت كردند غرض آن است كه نحوه تكلم آنها يك مطلب است و اين اعلام هم سخن از مشورت و امثال ذلك نيست هم تعليم است كه يك چنين خليفهاي ميخواهيم در زمين خلق بكنيم و هم زمينه براي امتحان.
مسئله بعدي آن است كه از سورهٴ مباركهٴ «ص» و مانند آن استفاده ميشود كه اين امر به سجده بعد از نفخ روح است كه ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾ خب اين ظاهرش اين است كه ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا﴾ اين افتادن و متواضعانه سجده كردن و فروتنانه تواضع كردن اين بعد از نفخ روح است ولي از سورهٴ مباركهٴ «بقره» بر ميآيد كه اين بعد از تعليم اسما يك و عرضه اسما بر فرشتگان دو و استعلام از فرشتگان كه ﴿أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ﴾[16] سه اظهار عجز فرشتگان چهار امر ذات اقدس الهي آدم را به انباء فرشتگان پنج كه ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[17] و تعلم آنها اين انبا را نه تعلم در قبال تعليم، تعلم در مقابل انبا و خبرها شش آنگاه وقت يكه فهميدند شاگردند و خليفه خدا انسان است(سجدوا) امر به سجده آمد آنجا با فاي تفريع نشان ميدهد كه امر به سجده به دنبال نفخ روح است از ترتيبي كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بر ميآيد اين است كه امر به سجده خيلي فاصله دارد بعد از نفخ روح جريان تعليم اسما و انبا و امثال ذلك مطرح است ظاهراً سرّ اين تفاوت آن است كه گرچه آفرينش بدن انسان در سور فراوان ذكر شده است اما آن بخشهاييي كه با خلفت انسان با جريان امر فرشتهها به سجده مطرح است در هفت سوره است كه شش سورهاش مكي است يك سورهاش مدني است در آن سور مكي به اين صورت باز نيامده يعني در سورهٴ «ص» و سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «طه» و سورهٴ «اسراء» و «حجر» و «كهف» اين شش سوره همين قصه امر به سجده آمده است و اين سور سته مكي است در هيچ كدام از اين نصوص ششگانه جريان تعليم اسما و اينها نيامده اما در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه آخرين سوره است از نظر ترتيب باز گويي قصه امر به فرشتگان چون در مدينه نازل شد اين به منزله شرح آن متنهاست اين را به صورت باز ذكر كرده لذا در سورهٴ «بقره» كه در مدينه نازل شده است آنچه را كه به عنوان متن در سور مكي آمده است اين را باز كرده فرمود اينچنين نبود كه بالأخره جريان امر به سجده مترتب بر نفخ روح باشد بلافصل بلكه جريان تعليم اسما بود بعد امتحان فرشتگان درباره اسما بود عرض اسما بعد اظهار عجز آنها بود بعد دستور خدا نسبت به آنها بود كه ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ﴾[18] تا آخر.
مطلب بعدي آن است كه خلافت ذات اقدس الهي با خلافت انسانها فرق ميكند وقتي خدا خليفه آدم ميشود در آن دعاهايي كه نوبتهاي قبل به عرضتان رسيد كه وجود مبارك حضرت امير اين دعا را دارد اين دعا در نهجالبلاغه هم هست كه شايسته است مسافر اين دعا را بخواند بگويد «اللهم انت الصاحب في السفر و انت الخليفة في الاهل و لا يجمعهما غيرك لان الستخلف لا يكون مستصحبا و الستصحب لا يكون مستخلفا»[19] يعني خدايا تو رفيق مني در سفر و خليفه مني نزد فرزندان من و اهل من و مال من تو هم رفيق مني و حافظ مني در سفر و هم خليفه مني در بين بازماندگان خب وقتي كه انسان استخلاف ميكند خدا را خليفه خود قرار ميدهد اين خلافت مطلق است نه در بعضي از امور براي اينكه تفويض ميكند امر را به او لكن خلافت انسان از خدا به اندازه ظرفيت خود انسان است قهراً يك خلافت محدود و مقيدي خواهد بود پس خدا خليفة العبد است بالقول المطلق عبد خليفة الله است بالقول المقيد چون هيچ موجودي بيش از ظرفيت خود كه نميتواند خلافت بپذيرد.
پرسش: ...
پاسخ: نسبت به ذات اقدس الهي كه كسي مطلق نيست كه خلافتش مقيد رسالتش مقيد امامتش مقيد اهيچ كسي نسبت به خدا كه مطلب نيست نسبت به بندگانش اطلاق و تقييد فرض دارد.
مطلب بعدي آن است كه خلافت باز از دو نظر محل بحث است يكي خلافت عام كه به مظهريت عام برميگردد يكي خلافت خاص چه اينكه رسالت هم همينطور است يك رسالت عام يك رسالت خاص مظهريت همينطور است خلافت همينطور است رسالت همينطور است در يك قسمت كه روشن بشود ساير قسمتها هم روشن خواهد شد در رسالت يا مظهريت عام هر موجودي رسالت الهي را دارد يعني هيچ موجودي بدون دستور خدا كار نميكند در نظام تكوين و به امر الهي كار ميكند بر اساس ﴿مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إلاَّ هُوَ﴾[20] ، ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ﴾[21] همه اينها مظاهر الهياند رسالت الهي را در نظام تكويني دارند و كارشان به ارسال الهي است اين يك اصل كلي اين اصل كلي را ذات اقدس الهي در مواردي بازگو كرد فرمود: ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾[22] اگر تلقيحي در گياهها پيدا ميشود به وسيله باد است بار رسالت نكاح و ازدواج و تلقيح گياهان رستني را به عهده دارد اين رسالت خدا را به عهده دارد در جريان شيطان چون شيطان در نظام تكوين اينچنين نيست كه بدون اذن خدا كار بكند گرچه در نظام تشريع معصيت كرد استحقاق جهنم دارد ولي در نظام تكوين يك كلب معلم است بدون اذن خدا كار نميكند يك وسوسهاي ميكند كه در نظام تشريع چيز بدي است ولي در نظام تكوين چيز بسيار خوبي است چون هر كسي در نظام الهي به جايي رسيده است در اثر جهاد اكبر به جايي رسيده است خب اگر وسوسه نباشد جهاد اكبري نيست تهذيب نفسي نيست اين وسوسه بدون اينكه كسي را ملزم بكند مجبور بكند در حد يك دعوتنامه است منتها دعوت نامه او در درون انسان به انسان ميرسد دعوتنامه عقل هم ميرسد دعوتنامه فرشتگان هم ميرسد دعوتنامه فطرت و رسالت هم به انسان ميرسد خب لذا در قيامت شيطان برابر آنچه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» هست دارد: ﴿لاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ﴾[23] خب من دعوت كردم ميخواستيد نياييد خدا دعوت كرده دعوتنامهاش قرآن بود به دست شما رسيده عقل دعوت كرده؛ فطرت دعوت كرده؛ انبيا دعوت كردند؛ فرشتگان دعوت كردند خب من هم دعوت كردم من به انحراف دعوت كردم آنها به استقامت دعوت كردند خب ميخواستيد نياييد هيچ حجتي انسان تبهكار بر شيطان ندارد شيطان در قيامت در محكمه عدل خدا ميگويد كه از من كاري ساخته نيست كه مشكل شما را حل كنم شما هم مشكل من را حل نميكنيم ولي من بد نكردم من شما را مجبور نكردم من شما را به فساد دعوت كردم به آتش دعوت كردم آنها شما را به بهشت و صلاح دعوت كردند خب اين همه دعوت كنندهها بودند چرا حرف من را گوش داديد؟ اين در حد دعوت است حالا اگر كسي با داشتن عقل از درون نقل و وحي و رسالت از بيرون بيايد ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[24] بشود «نبذوا الفطرة وراء ظهرها» بشود «نبذ العقل وراء ظهره» بشود و بيايد تحت ولايت شيطان قرار بگيرد از آن به بعد ذات اقدس الهي شيطان را بر او مسلط ميكند كه او را بگزد از آن به بعد است كه فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[25] مثل كلب معلم است اين شيطان با همه بدياش رسالت خدا را در نظام تكوين به عهده دارد ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾[26] خب اگر كسي با داشتن همه راههاي صلاح و فلاح ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[27] بشود با اينكه ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بشود خداوند مدتها به او مهلت بدهد كه برگردد از اين مهلت توبه و انابه هم استفاده نكند از اين مهلتها هم بهرهاي نگيرد از آن به بعد ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾ اين رسالت عام است از تلقيح گياهان براي تلقيح گياهان كه باد اين رسالت را دارد شروع بكنيد تا به شيطان اين گونه از خلافتها رسالتها و مظهريتها؛ مظهريتهاي عام است در نظام تكوين و خارج از بحث است يك رسالت خاصي است كه ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾[28] است كه با عصمت همراه است خلافتي كه محل بحث است از اين قبيل است مظهريتي كه محل بحث است از اين قبيل است كه مظهريت خاص است خلافت خاص است رسالت خاص است وگرنه در نظام تكوين همگان بدون اذن الهي هيچ كسي كار انجام نميدهد بر اساس ﴿مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إلاَّ هُوَ﴾[29] دارند كار ميكنند.
مطلب بعدي آن است كه در كريمه ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾[30] فرقي بين معجزه و غير معجزه نيست بر اساس نظام توحيد افعالي تمام كارها به اذن حق است منتها آن كسي كه اهل معرفت است ميفهمد و كسي كه اهل معرفت نيست آگاه نيست وگرنه بر اساس توحيد افعالي هيچ موجودي هيچ كاري را بدون اذن خدا يا مظهريت الهي انجام نخواهد داد و فرقي هم بين كارهاي معجزه و غير معجزه نيست در آنجاهايي كه به نحو عادي مسلمانها پيروز ميشوند آنجا هم ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ آن جايي هم كه به نحو معجزهآسا مسلمين پيروز شدند آنجا هم ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾.
مطلب بعدي آن است كه چون خلافت خلافت خاص است و مسجود بودن هم براي آن خواص درحقيقت اين مقام شامخ انسانيت است حالا يا انسان با اين مقام با عصمت همراه است يا با عدالت همراه است قهراً فرشتگان هم درجاتي دارند و در برابر عصمت و عدالت خاضعاند اين طور نيست كه در همان ازل انسانها سرشماري شده باشند افراد مشخصي باشند كه فرشتگان براي آنها سجده بكنند تا شبهه جبر لازم بيايد و پيش بيايد كه خب اينها در ازل مسجود فرشتهها بودند قهراً خوب در ميآيند نسبت به اشخاص كه نيست نسبت به مقام است يعني در برابر مقام عصمت در برابر مقام عدالت اينها خاضعاند انسانها كه به دنيا ميآيند راه براي اينها باز است هر انساني ميتواند معصوم بشود هر انساني ميتواند عادل بشود منتها عادل شدن واجب است معصوم شدن واجب نيست محال نيست انسان معصوم بشود و اينها هم كسبي است منتها چون كار سخت است خيليها چون عقبه عقبه كئود است خيليها به عدالت نميرسند فضلاً از عصمت عصمت يك مقام كسبي است انسان ميتواند روي تلاش و كوشش در جهاد اكبر معصوم بشود امامت است كه موهبت است رسالت است كه موهبت است نبوت است كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[31] نبوته امامته و مانند آن آنها با درس و بحث و با رياضت و با جهاد حاصل نميشود يك كسي حالا با جهاد اكبر بشود امام اين شدني نيست آنها بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ ذات اقدس الهي اين مقامهاي كليدي را به هر كسي كه ميخواهد ميدهد اما هيچ دليلي ما نداريم كه مثلاً وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) معصومه نبود يا فاطمه معصومه دختر موسيبن جعفر(سلام الله عليها) معصومه نبود يا وجود مبارك قمر بني هاشم معصوم نبود عصمت انحصار به آن ائمه(عليهم السلام) ندارد امامت است كه منحصر آنهاست ديگران هم ممكن است معصوم باشند دليلي بر نفي نيست البته اثبات دليل ميخواهد ولي ما نميتوانيم نفي بكنيم كه غير از اينها كسي معصوم نيست البته ميتوانيم نفي بكنيم كه غير از اينها كسي امام نيست خب برهان داريم.
پرسش: ...
پاسخ: امامت نميتوانند بكنند امامت همين است كه مشخص شد فرمود: «الائمة من قريش»[32] كه بيش از دوازده نفر هم نيستند و.
پرسش: ...
پاسخ: امامت عامه كه خب نصبي نيست آن ديگر هر كسي ميتواند امام جماعت بشود امام جمعه بشود اينها كه كارهاي اعتباري است.
پرسش: ...
پاسخ: نه معصوم ميشود ميتواند شد ولي امام نميتواند بشود آن يك حكم كليدي است كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[33] .
پرسش: ...
پاسخ: البته آن مرتبه غرض اين است كه محال نيست كسي معصوم بشود منتها چون سخت است اين عدالت كه واجب است خيلي از ماها مشكل داريم عدالت؛ كسي بتواند بگويد من بين خود و بين خدا ذنب مُطالب ندارم خيلي سخت است ديگر با اينكه واجب است براي ما و بر اساس ﴿مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾[34] يك كار آساني هم هست چون اگر حرجي بود كه خدا واجب نميكرد كه بر همه ما واجب است عادل باشيم ﴿يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ﴾[35] اين را هم ميگيرد ﴿مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾ اين را هم ميگيرد طبق اين بيان قرآن عدالت يك چيز آساني است اما يك گوهر كميابي است ما در خيلي از موارد به حسن ظاهر اكتفا ميكنيم آن ملكه عدالت با اينكه تحصيلش واجب است چون حالا ما آن راه را نميرويم براي ما سخت است با اينكه براي ما واجب است و شارح چيزي را هم واجب ميكند كه آسان باشد معذلك كبريت احمر است ما به همين حسن ظاهر اكتفا ميكنيم كه انشاءالله اين حسن ظاهر كاشف از آن ملكه باشد.
به هر تقدير يك فرق است بين محال و ممكن يك امر است بين واجب و غير واجب جريان امامت نبوت رسالت براي افراد عادي محال است كه كسي بيايد زحمت بكشد درس بخواند رياضت بكشد بشود امام آن يك پست كليدي است كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[36] اين يك حساب ديگر اما ملكات عصمت ملكات عدالت تحصيلش محال نيست ممنوع هم نيست اين دو، مسئله عدالت آسان است واجب است اما متأسفانه روندهها كماند به هر تقدير آن كه خليفه است در حقيقت مقام عصمت خلافت است خلافت كبرا مقام عدالت خلافت دارد خلافت صغرا و فرشتگان در برابر مقام عدالت خاضعاند خضوع اكبر در پيشگاه عدالت خاضعاند خضوع اصغر اينكه ميبينيد ملائكه «لتضع اجنحتها لطلاب العلم»[37] كدام طلبه؟ آن كه حالا اگر يك سمتي پيدا كرد خودش را ميبازد آبروي خودش را ميبرد آبروي نظام را ميبرد آن؟ اين نميفهمند كه بالش را زير پاي چه كسي پهن بكند؟ اين است كه «فاستجاب له حيتان البحر» نسبت به كدام طلبه است؟ دو مطلب است كه خيلي مهم است يكي اينكه اين بحثها براي شخص است يا شخصيت حقوقي؟ يعني فرشتگان براي زيد و عمرو سجده ميكنند يا براي عصمت و عدالت سجده ميكنند؟ حق اين است كه براي عصمت و عدالت دارند سجده ميكنند نه نسبت به زيد و عمرو اين يكي دوم اينكه در ازل اينچنين نيست كه آمارگيري كرده باشند فرشتگان براي زيد و عمرو سجده كرده باشند كه فرشتگان براي اين مقام سجده ميكنند و اين مقام راه باز است ما ميتوانيم مسجود ملائكه بشويم به آن نسبت خلافتمان و طهارتمان و عدالتمان نه اينكه در ازل اينها براي زيد و عمرو سجده كردند تا ما بگوييم زيد و عمرو حسن عاقبت دارند نه آنها براي مقام خاضعاند و انسان ميتواند به اين مقام برسد قهراً اختيار محفوظ است نه اينكه در ازل براي زيد سجده كردند زيد حسن عاقبت دارد براي عمرو سجده نكردند عمرو سوء عاقبت دارد اينچنين نيست «و قضية في واقعة» هم نيست بر اساس ثبات و تجردي كه آنها دارند و وجود مبارك رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود: «اوتيت جوامع الكلم»[38] «اوتي جوامع العلم حتي علم الاولين والاخرين»[39] يعني همه آنچه را كه خدا به آدم داد ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ كُلَّهَا﴾[40] همه آنها را ميدانم و اگر اضافه باشد آنها را هم ميدانم آن جزء اولين است كه من ميدانم انبياي بعدي هم هر چه داشتند من ميدانم بنابراين مسجود بودن براي آن مقام است و فرشتگان هم خاضعاند در برابر آن مقام و اگر كسي واقعاً عالم با عمل باشد ﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾[41] اگر ديگران در نماز شب عالم مؤمن را دعا ميكنند فرشتگان در عرش اينها را دعا ميكنند دو آيه در قرآن كريم است يكي مطلق است يكي مقيد يكي ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾ يكي ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأرْضِ﴾[42] آن استغفار اگر استغفار تكويني نباشد و بر اساس رحمت رحماني نباشد روي رحمت رحيميه باشد آن وقت ﴿مَن فِي الأرْضِ﴾ گفتند مطلق است ﴿مَن فِي الأرْضِ﴾ بعضي مؤمناند بعضي غير مؤمن آن وقت چگونه فرشتگاني كه در آسمان هستند ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأرْضِ﴾ در آنجا گفتند كه آنها اصلاً كافر را نميبينند ﴿مَن فِي الأرْضِ﴾ مؤمنيناند آن كه نور دارد ديده ميشود آن كه ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾[43] اين روشنها را ميبينند آن كه ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ كه اصلاً ديده نميشود كه اين جزء ﴿مَن فِي الأرْضِ﴾ نيست اگر يك عدهاي ﴿كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اينكه ﴿مَن فِي الأرْضِ﴾ نيست كه اگر يك عدهاي شياطين الانساند ديگر ﴿مَن فِي الأرْضِ﴾ نيستند كه به هر تقدير اگر فرشته او حساب شده كار ميكند «لتضع اجنحتها لطلاب العلم»[44] اين مجاز هم نيست حقيقت است اين يك نحو تواضع است يك نحو سجده است سجده كه وضع الجبهه علي الارض نيست براي آنها همان تكريم است تواضع است خضوع است الآن هم خاضعاند چطور يك خادم مسجد خضوع ميكند فرش پهن ميكند اينها هم خادم مراكز علمياند ولي ميدانند كه زير پاي چه كسي پهن بكنند اين طور است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا آيات سورهٴ مباركهٴ «بقره» همين است ديگر چون تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است اگر گفتند اكرم العالم يعني چه؟.
پرسش: ...
پاسخ: نه منظور آن است كه اگر گفتند اكرم العالم يعني چه؟ يا اگر گفتند اكرم زيدا لعلمه يعني چه؟ يعني بازگشتش به اكرام علم است اينجا سخن از خلافت است يك، سخن از تعليم اسما است دو، خب اگر كسي بخواهد اهل تسبيح و تقديس را تعليم كند او راهش همان راه سبوح و قدوس است.
پرسش: ...
پاسخ: نه تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است يك، در بحثهاي عقلي حيثيتهاي تعليليه به تقييديه برميگردد دو، يعني اگر گفتند اكرم العالم در درجه اول انسان ميفهمد كه اكرم زيدا لعلمه بعد هم حيثيت تعليليه به حيثيت تقييدي برميگردد يعني اكرم العلم لذا وقتي علم از او رفت كرامت هم ميرود.
پرسش: ...
پاسخ: چرا ديگر اين تناسب حكم و موضوع در مسئله تعليم كه اول فرمود تعليم است و بعد انبا است بعد فرمود نگفتم من ميدانم غيب از سماوات والارض را بعد آنها اظهار عجز كردند بعد فرمود: ﴿اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾[45] اين قصهها بيگانه كه نيست كه پس معلوم ميشود كه و اين مقام هم مقام هم مقام بازي است آنكه گفت: «تو كه ناخواندهاي درس سماوات» اين است «به ياران كي رسي» پس راه باز است يك طاهر عريان ميطلبد راه باز است منتها به مقداري كه انسان بتواند به مقام علم با عمل برسد هوس مقام امامت و اينها را نكند كه آنها حكم كليدي است آنها كسبي نيست الا و لابد بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[46] چون خيليها هستند كه عالماند با عملاند اهل كرامتاند بعد بد عاقبتاند چي در ميآيد معلوم نيست مگر سامري آدم كوچكي بود مگر بلعم باعور آدم كمي بود عالم بود عابد بود زاهد بود اهل كشف و كرامات بود خداي سبحان اگر ـ معاذالله ـ يك پست كليدي به او ميداد چه چيزي در ميآمد؟ اما پستهاي كليدي كه نباشد خب عالم كشف خلاف شد مردم اين را رها ميكنند كس ديگر را ميگيرند اما ـ معاذالله ـ كسي كه سكه قبولي خورده لذا آن تهديدي كه نسبت به پيغمبر كرده نسبت به احدي نكرده فرمود اين الآن حرفش مقبول است اين حرف من را ميزند اين اگر خداي ناكرده بخواهد بدون اجازه ما زبانش را حركت بدهد يك چيزي را جملهاي را كم بكند اضافه بكند ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأقَاوِيلِ ٭ لأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ٭ فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ﴾[47] من بلايي به سر او در ميآورم كه به سر احدي در نياوردم اما خب خيليها آدمهاي خوبي بودند بعد ادعاي نبوت كردند خدا به آنها مهلت داد تا به مرگ طبيعي مردند مگر همه متنبيّان را خدا عذاب كرد اينها عالم بودند اهل كشف و كرامات بودند يا بلعم باعور در آمدند يا سامري در آمدند خب مردم ميفهمند اينها نالايقاند اينها را ميگذارند كنار ديگري را ميگيرند اما حالا اگر يك كسي پيغمبر باشد ـ معاذالله ـ كشف خلاف بكند ميگويند هيچ كس نميداند كه چه كسي كشف خلاف نميكند مگر خدا لذا فرمود: ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾[48] .
«والحمد لله رب العالمين»