76/09/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 11
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ﴾
بحث در اين بود كه ظاهر ترتيب اين كريمه آن است كه اول خلقت انسانها محقق شد بعد صورتسازي شد چون صورت به همان مواد اوليه افاضه ميشود بعد دستور به سجده رسيد آنگاه فرشتگان سجده كردند و شيطان تمرّد كرد در حالي كه آنچه كه در خارج واقع شده است برابر طليعه سورهٴ مباركهٴ «نساء» و آيات ديگر خدا اول آدم(سلام الله عليه) را آفريد كه حوا با او خلق شد آنگاه جريان امر به سجده محقق شد بعد نسل آدم را از راه زاد و ولد آفريده است پس همه انسانها قبل از سجده مخلوق نبودند بلكه فقط آدم(سلام الله عليه) مخلوق بود و مسجود و بعد نسل او پديد آمدند چهار وجهي كه جناب فخر رازي به عنوان مصحح ذكر كردند آن وجوه چهارگانه در بحث ديروز اشاره شد و ظاهراً هيچ كدام از آنها تام نبود وجه پنجمي ارائه شد و آن اين است كه چون مسجود مقام انسانيت است و اين مقام انسانيت به وسيله آدم(سلام الله عليه) محقق شد و مسجود شخص آدم بما انه شخص نيست بلكه بما انه انسان هست لذا مصحح دارد كه خدا بفرمايد كه من انسانيت را آفريدم و همه انسانيت در آن نمونهاش و نمادينش يا آن فرد اولش محقق است كه البته فرد خارجي است نه تنها نماد و مانند آن و همين اين مسجود است كساني كه به حسب شكل و اندام و به حسب ظاهر انساناند ولي باطنشان انسان نيست قرآن كريم آنها را جدا ميداند گاهي به عنوان ﴿إِنْ هُمْ إلاَّ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[1] آنها را از بحث خارج ميداند گاهي به عنوان ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾[2] آنها را از بحث خارج ميداند اگر كسي در راه حيوانيت حالا خواه بهيمي بودن خواه درنده بودن ترقي كرده است خواه گرفتار شهوت شد خواه گرفتار غضب شد مشمول ﴿إِنْ هُمْ إلاَّ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾[3] است يا نه در شهوت و غضب خيلي افراط نكرده است يا نميكند لكن در مكر و نيرنگ و نقشه كشيدن و مانند آن تلاش و كوشش ميكند در بخش شيطنت ماهر هست به عنوان ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ﴾ مطرح است خب عدهاي به عنوان ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ﴾ عدهاي به عنوان ﴿كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ در بخش شهوت عدهاي هم به عنوان ﴿كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ در بخش غضب اين سه گروه مستثناياند ميماند كساني كه واقعاً انساناند سيرتاً و صورتاً انساناند چنين افرادي بالأخره يا معصوماند يا عادل و اگر هم عادل نباشند لمني داشته باشند يعني گناهان مختصري داشته باشند چون از گناهان بزرگ پرهيز كردهاند ذات اقدس الهي ميبخشد ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم﴾[4] سيئات يعني معاصي صغيره به قرينه تقابل كه فرمود اگر از گناهان كبيره بپرهيزيد ذات اقدس الهي از سيئات شما ميگذرد بالأخره اين گروهي كه كارهاي واجب يا مستحب انجام ميدهند اينها ميمانند.
مطلب بعدي آن است كه خلافت درجاتي دارد كه عاليترين درجهاش براي انيباي اولوالعزم است كه در بين انبياي اولوالعزم وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از همه اعلاست و از آن جهت كه اهل بيت(عليهم السلام) در آن عالم نور واحدند آنها هم در حكم پيغمبرند از اين جهت كه نورشان واحد است بعد از انبياي اولوالعزم انبياي غير اولوالعزم است بعد جانشيان آنها هستند كه اينها معصوماند اينها در رديف اول جزء سابقين مقربين در بحث خلافتاند بقيه انسانهاي علماي ربانياند عالم عادلاند و بعد از آنها افراد مؤمن عادلاند و مانند آن همه اينها از خلافت الهي بهرهاي ميتوانند داشته باشند اما آن خلاقتي كه انبيا دارند نصيب اينها نميشود آن خلافتي كه ائمه(عليهم السلام) دارند نصيب افراد ديگر نميشود اما اصل خلافت كه اينها در زمين متخلق به اخلاق الهي باشند اولاً و كارهاي ذات اقدس الهي را انجام بدهند ثانياً اين قابل تصوير هست براي اينكه ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «توبه» به رزمندگان و مجاهدان نستوه ميفرمايد خدا ميخواهد دشمنان دين را به دست شما عذاب كند آيه چهارده سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است كه ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ خداوند دشمنان دين را به دست شما عذاب ميكند يعني شما به منزله نائب خداونديد به منزله خليفه خداونديد حالا البته خلافت قبلاً بحث مبسوطي از او گذشت يك توضيح كوتاهي هم اگر اينجا بازگو بشود بد نيست خب پس خلافت مقول به تشريك است درجاتي دارد نازلترين درجهاش نصيب مؤمن عادل ميشود و خداوند هم به اين مجاهدان فرمود كه دشمنان دين را خدا به دست شما عذاب ميكند ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ اين مرحله نازله است مرحله عاليه همان است كه در سوره 48 كه سورهٴ «فتح» است در آيهٴ ده سورهٴ «فتح» راجع به بيعت با پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اينچنين آمده است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ﴾ خب خيلي فرق است بين دست پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با دست مجاهديني كه به دستور او دشمنان را از پا در ميآورند ولي در هر دو جا ذات اقدس الهي ميفرمايد دست اينها به منزله دست خداست كار اينها به منزله كار خداست كساني كه با پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بيعت ميكنند با خدا دارند بيعت ميكنند و كساني كه به وسيله رزمندهها عذاب ميشوند در حقيقت تعذيب الهي است ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ خب اگر نازلترين مرتبه همان است كه يك مجاهد عادل دارد و عاليترين مرتبه آن است كه پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد و بينهما هم مراتب پس همه اينها هم ميتوانند خليفه الهي باشند مطلب مهم در مسئله خلافت آن است كه خليفه از خلف و از پشتسر و از غياب و در غياب مستخلفعنه شروع به كار ميكند اين يك مطلب مطلب ديگر آن است كه خليفه چون از خلف و از غيبت و در نبود مستخلفعنه كار ميكند خلافت جايي تصور ميشود كه آن مستخلفعنه حضور نداشته باشد و ذات اقدس الهي كه «مع كل شيء است لا بالممازجه»، ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[5] هست جاي غيبت ندارد جايي از او خالي نيست تا كسي خلافت او را داشته با شد قهراً آنهايي هم كه خليفة الله هستند خليفةالله نيستند قهراً خلافت به مظهريت بر ميگردد براي اينكه ذات اقدس الهي جايي غيبت ندارد تا ديگري كار او را انجام بدهد خب.
پرسش: ...
پاسخ: به اندازه خلافت خود بله به اندازه خلافت خود ولايت دارد خب لذا ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾[6] خواهند بود.
مطلب ديگر آن است كه ذات اقدس الهي در بسياري از موارد اوصاف كمالي را براي خود ذكر ميكند اين يك و بعد همين اوصاف را به ديگران اسناد ميدهد منتها ميفرمايد كه بهترينش براي خداست اين دو مثلاً رزق را به خود اسناد ميدهد حفظ را به خود اسناد ميدهد فتح را به خود اسناد ميدهد حكم را ﴿إِنِ الْحُكْمُ إلاَّ لِلَّهِ﴾[7] به خود اسناد ميدهد اما در موارد فراواني ميبينيد گاهي به اين صورت خدا ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴾[8] است ﴿خَيْرُ الْحَاكِمِينَ﴾[9] است ﴿خَيْرُ الْفَاتِحِينَ﴾[10] است ﴿خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾[11] است ﴿خَيْرُ الْغَافِرِينَ﴾[12] است ﴿خَيْرُ الرَّاحِمِينَ﴾[13] است ﴿خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ﴾[14] است ﴿خَيْرُ الْوَارِثِينَ﴾[15] است ﴿خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾[16] است اينها هست خب اگر چنانچه او ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ هست معلوم ميشود رازقيني در عالم هستند منتها او بهترينش هست اوصاف فراواني را در قرآن كريم كه شما بررسي كنيد ميبينيد كه براي غير خدا قائل هست منتها بهترينش را به خدا اسناد ميدهد قهراً در جايي كه گفته ميشود خدا ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است ﴿خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾ است ﴿خَيْرُ الْفَاتِحِينَ﴾ است ﴿خَيْرُ الْوَارِثِينَ﴾ است ﴿خَيْرُ الْمُنزِلِينَ﴾ است ﴿وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ﴾ ﴿وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ﴾ او ﴿خَيْرُ الْحَاكِمِينَ﴾ است ﴿خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾ است ﴿خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ﴾ است معلوم ميشود اين اوصاف كمالي براي غير خدا هم هست اگر براي غير خدا هست چون آنها بالاصالة واجد اين كلمات نيستند قهراً بالخلافه واجدند اينها خليفة الله هستند لذا ذات اقدس الهي به اولياي كودكان ميفرمايد ﴿فَارْزُقُوهُم﴾ نه اطعموهم فرمود ﴿فَارْزُقُوهُم﴾ كه در اوائل سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت خب اينها ميشوند رازق خدا ميشود ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[17] در موارد ديگر فرمود اگر هم خواستيد حكم بكنيد حكم به عدل بكنيد اينها ميشوند حاكم و خدا ميشود ﴿خَيْرُ الْحَاكِمِينَ﴾[18] در نبردها اينها ميشوند فاتح و خدا ميشود ﴿خَيْرُ الْفَاتِحِينَ﴾[19] در فصل خصومت اينها ميشوند فاصل خدا ميشود ﴿خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾[20] و مانند آن عمده آن است كه در خلافت اگر چنانچه انسانها خليفه اللهاند و الله هم جز علم و جز عدل وصف ديگري از او نشأت نميگيرد كسي كه در مسير علم و عدل حركت ميكند ميتواند خليفه باشد لكن چون معناي خلافت آن است كه خليفه در غيبت مستخلفعنه كار بكند و خدا غيبتي نخواهد داشت قهراً اين گونه از امور به ظهور بر ميگردد يعني اگر چنانچه درباره پيغمبر گفته شد ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ﴾[21] درباره همه موجودات هم به اين صورت است منتها با حفظ مراتب نه اينكه واقعاً يك عدهاي رازقاند حقيقتاً خدا هم رازق است حقيقتاً منتها خدا كاملتر است اينچنين نيست اگر اوصاف ذات اقدس الهي نامحدود است جا براي غير نميگذارد كه غير خدا هم فاصل داشته باشيم رازق داشته با شيم منتها خدا بهتر از اوست اين طور نيست قهراً اين ميشود مظهر كار خدا.
پرسش: ...
پاسخ: نه حالا چون در اين بخش از خلافت مخصوص انسان است كه در مسير كرامت بود وگرنه به آن معنا چون گرفتار معاصياند خليفه نيستند بعد از اينكه معاصي تمام شد نوبت به جريان تكوين رسيد البته در بحثهاي تكويني هر چه كه در عالم هست جنود الهياند ﴿مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إلاَّ هُوَ﴾[22] خب.
بنابراين اين گونه از اوصافي كه ذكر شده است خداوند در عين حال كه اين اوصاف را براي غير خود ثابت ميكند يك و بهترينش را براي خود ثابت ميكند دو؛ در بخشهاي ديگر همين اوصاف را به نحو انحصار براي خودش ثابت ميكند سه؛ مثلاً در جريان رزق اگر فرمود او ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[23] است معنايش اين است كه عدهاي رازقاند و خدا بهتر است در بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» ميفرمايد كه ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[24] خب اين معرَّف بودن خبر با ضمير فصل نشانه حصر است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ غير او كسي رازق نيست يا اگر فرمود ﴿وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ﴾[25] در بخشهاي ديگر نظير سورهٴ مباركهٴ «يوسف» فرمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إلاَّ لِلَّهِ﴾[26] خب پس اينچنين نيست كه واقعاً حكم فتح؛ فسخ و مانند آن براي اشخاص ديگر هم باشد حقيقتاً و خدا هم دارد حقيقتاً منتها خدا بهترش را دارد اين طور نيست همان جريان سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾[27] در بخشهاي ديگر نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده است ميفرمايد كه ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَى﴾[28] درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك اثباتي دارد فرمود: ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَى﴾ اما درباره مجاهدين ديگر به صورت سلب محض است ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ نفرمود «فلم تقتلوهم اذ قتلتموهم» تا از باب و ﴿مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾ بشود بالصراحه فرمود شما كاري نكرديد خب اين اينچنين نيست كه با آيه سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾ مخالف باشد كه يعني شما اين دست مظهر خداست تعبير لطيف امام راحل(رضوان الله عليه) در آن پيام اين بود كه من بوسه بر دست اين رزمندگان ميزنم كه دست خدا بالاي دست اينهاست اين وصف به حال متعلق موصوف است يعني من دست الهي را ميبوسم آن جمله را كه يادتان است كه فرمود بعد از فتح خرمشهر و اينها فرمود بوسه بر آن دستي ميزنم كه دست خدا بالاي آنهاست اين وصف به حال متعلق موصوف است يعني دست الهي را من دارم ميبوسم خب ميبينيد اين سورهٴ مباركهٴ «انفال» اينچنين نيست كه با سوره توبه مناقض باشد چون ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[29] در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾[30] اينها را بسيج ميكند به ميدان وقتي رفتند و فاتح شدند و كشتند فرمود شما كاري نكرديد كه ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾[31] نفرمود «و لم تقتلوهم اذ قتلتموهم» نظير ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾ نيست ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَى﴾ آنگاه خلافت هم معناي خاص خود را پيدا ميكند ديگر اينچنين نيست كه اگر كسي خليفه شد به خود ببالد كه من خليفة الله هستم چيزي هم براي او نميماند بالأخره اين است كه در بيان نوراني حضرت سيد الشهداء(سلام الله عليه) در دعاي عرفه هست كه الهي «من كانت حقائقه دعاوي فكيف لا تكون دعاويه دعاوي» خدايا آنجا كه من دارم ندارم چه رسد به آنجا كه ندارم آنجايي كه حقيقت ميگويم دعواست چه رسد به آنجايي كه دعوا دارم و ادعا دارم «الهي انا الفقير في غناي فكيف لا اكون فقيرا في فقري» آنجا كه دارم ندارم چه رسد به آنجا كه ندارم اينها تعارف نيست اگر فعل خدا نامحدود است در قبال نامحدود غير نميگنجد نه اين است كه -معاذالله- خدا قادر هست ديگران هم قدرت دارند قدرت خدا بيشتر است اينكه ميشود محدود كه نه اينكه او هم رازق است ديگران هم رازقاند منتها رزق خدا بيشتر است پس بنابراين همه اين ده موردي كه تقريباً حالا شمرده شده يعني از آن ﴿خَيْرُ الْوَارِثِينَ﴾، ﴿خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ﴾، ﴿خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾، ﴿خَيْرُ الْفَاتِحِينَ﴾، ﴿خير الماكرين﴾، ﴿خَيْرُ الْغَافِرِينَ﴾، ﴿خَيْرُ الرَّاحِمِينَ﴾، ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ همه اين موارد را كه شما بررسي ميكنيد ميبينيد در كنارش يك محكمي هست كه همه اينها را حصر ميكند ﴿إِنِ الْحُكْمُ إلاَّ لِلّهِ﴾[32] اينچنين است.
پرسش: ...
پاسخ: هيچ نيست ظهور نامحدود است نه اينكه سراب باشد آيت است سراب دروغ ميگويد و آيه راست ميگويد صورت مرآتيه راست ميگويد و سراب دروغ ميگويد انسان صورت مرآتيه است آيت است نشان ميدهد و حق را هم نشان ميدهد منتها براي خودش نيست اگر كسي صورتي را در آينه ديد بايد بداند بيرون آينه خبري هست نه در آينه منتها آينه راست ميگويد؛ ميگويد يك خبري هست كودك خيال ميكند در آينه هست آن عالم خبير ميداند اين آينه نشان ميدهد بيرون خبري هست نه درون آينه فرق اين است آن وقت اگر كسي موحّد باشد ميداند هميشه بدهكار است اين دعاي نوراني صحيفه سجاديه را ميبينيد انسان هميشه بدهكار است وقتي نعمتي به او رسيد گفت الحمد لله اين دينش بيشتر ميشود «كلما قلت لك الحمد وجب علي لذلك ان اقول لك الحمد»[33] بار دوم گفتم لك الحمد باز دينم بيشتر ميشود براي اينكه يك نعمت جديدي به من دادي نعمت درك دادي معرفت دادي نعمت شكر دادي بار سوم كه گفتم الحمد لله دِين من بيشتر شد اين است آدمي كه ميفهمد راحت است مثل آينه است درست ميگويد وقتي كه نميفهمد سراب است ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾[34] خب بنابراين در سرشماري بحثهاي تفسيري آنها كه ﴿إِنْ هُمْ إلاَّ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[35] آنها خارجاند آنها كه شياطين الانس و الجناند آنها خارجاند ميماند انسان معصوم در قله انسانهاي عادل در دامنه و انسانهاي مؤمني كه بالأخره اگر لممي دارند از سيئات بزرگ و كبائر اجتناب ميكنند آنها ميمانند هر كسي كار واجب يا مستحب كرد خليفه خداست منتها خليفه از آن اوج گرفته تا حضيض همه خلافت دارد همه رزمندگان كه نظير حضرت امير نيستند كه تا بشود «لضربة علي لعمرو يوم الخندق تعدل عبادة الثقلين»[36] كه يا افراد عادي هم هستند ديگر اينچنين نيست كه ﴿قاتلوهم يعذبهم الله بأيد﴾ همهاش براي بدر و حنين باشد يا همهاش براي حضرت امير باشد كه «لضربة علي لعمرو يوم الخندق تعدل عبادة الثقلين» سربازهاي عادي را هم شامل ميشود ولي اين سرباز عادي كه در مسير عدل و دين حركت ميكند مشمول ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾[37] هست تا وجود مبارك پيغمبر(سلام الله عليه) كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ﴾[38] تا چه كسي در چه مسيري قدم بردارد حالا اگر خلافت مراتبي داشت سجده فرشتهها هم مراتبي خواهد داشت و عداوت شياطين هم مراتبي خواهد داشت.
بحث ديگر اين است كه اگر اين جريان چنانچه مخصوص آدم(سلام الله عليه) بود ذات اقدس الهي آدم را و بني آدم را در يك سو؛ ابليس و ذريه ابليس را در سوي ديگر قرار نميداد در حالي كه در بخشهاي ديگر قرآن كريم اين دو جناح را در مقابل هم قرار داد آدم و بني آدم يك سو ابليس و ذريه ابليس در سوي ديگر فرمود: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ﴾[39] آنها در يك سويند اينها در يك سويند.
مطلب ديگر اين است كه جناب فخر رازي نقل كرده يا خودش بيميل نبود همان طوري كه آدم(سلام الله عليه) اولين انسان است يعني اين انسانهاي كنوني به حضرت آدم ختم ميشوند نه اينكه قبل از حضرت آدم كسي نبود تمام جنها هم فرزندان ابليساند اين البته اثبات ميخواهد محتمل هست اما حالا قرآن كه دارد ما جن را قبل از انس آفريديم ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾[40] اما حالا همه جنها فرزندان ابليساند؟ اين بايد ثابت بشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه آن شواهد سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است كه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[41] خب جمله اسميه هست صفت مشبهه هم هست كل زمين هم هست در حالي كه جريان حضرت آدم يك شخص بود در يك نقطه تاريخ.
پرسش: ...
پاسخ: يعني انسان خليفة الله است بله.
پرسش: ...
پاسخ: خب حالا پس اگر خليفه مقام انسانيت است ظاهر آيات سجده آن است كه آن خليفة الله مسجود است نه شخص آدم.
پرسش: ...
پاسخ: براي اينكه آن خليفة الله است كه عالم به اسماء است يك؛ آن خليفة الله است كه معلم ملائكه است دو؛ و آن خليفة الله است كه مسجود است.
پرسش: ...
پاسخ: مسجود بودنش براي آن است كه معلم ملائكه است در سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش مبسوط گذشت چون ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ﴾[42] آنهايي كه گفتند ما نميدانيم بعد خدا به آدم(سلام الله عليه) فرمود: ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[43] آنگاه امر به سجده آمد خب در برابر معلم اسما سجده هست يك بحث در خلافت است يك بحث در مسجود بودن آيا همه مراتب خلافت مسجود هست؟ يا نه آن كسي كه داراي قله خلافت است. او مسجود است؟ در فرض اول همه تمام افرادي كه خليفة اللهاند همه مراتب خلافت مسجود است منتها همان طوري كه خلافت مراتبي دارد سجده هم مراتبي دارد آن مرحله عاليه خلافت و مرحله عاليه سجده براي كسي است كه معلم اسما است اما «تو كه نا خواندهاي درس سماوات» او كه مسجود ملائكه نيست از معلم بودن نشان ميدهد كه مسجود كسي است كه معلم ساجد باشد خليفه بودن يك مقام از بحث است مسجود بودن مقام ديگر است گاهي ميبينيد بسياري از فرشتهها به سود انسان كار ميكنند سلام ميكنند به استقبال او ميآيند در هنگام رحلت يك مؤمن ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾[44] ميگويند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾ هنگام ورود به آن عالم ميگويند: ﴿طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾[45] اينها خدمه انسان مؤمنند اينجا كه عصمت يا عدالت شرط نشد كه كسي مؤمني باشد بالأخره اهل بهشت اگر لممي مرتكب شد چون از كبائر اجتناب كرده است بخشوده است ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾ فرشتهها هنگام رحلت ميگويند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾ بعد هم ميگويند حالا يا جنت برزخي است يا غير برزخي ﴿طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾[46] خب اين گونه از فرشتهها در برابر انسان تسليم دارند سلام دارند خضوع دارند تواضع دارند عدهاي برتر از اينها كه فرشتگان حامل عرشاند آنها هم نسبت به مؤمنين طلب مغفرت دارند حالا اينچنين نيست كه نظير ملائكه نازله به خضوع و تواضع ستوده شده باشند اينچنين نيست لكن به فكر مؤمنيناند نظير آيه هفت سورهٴ مباركهٴ «غافر» يعني همان سورهٴ «مؤمن» اينچنين است: ﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾[47] اينها براي مؤمنين طلب مغفرت ميكنند ميگويند: ﴿رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ﴾ حالا سجده به چه معنا باشد وگرنه فرشتگان اينچنيناند عدهاي بر آناند كه ﴿قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا﴾ منظور ملائكة الارض است البته خب بعيد است چون دارد ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[48] هم جمع محلي به الف و لام است هم دو تأكيد ﴿أَجْمَعُونَ﴾ و ﴿كُلُّهُمْ﴾ دارد ولي برخي بر آناند كه ملائكة السماء مأمور به سجده نيستند.
پرسش: ...
پاسخ: بله حالا هر اندازه كه تعليم باشد سجده هست اگر تعليم نباشد سجده نيست ولي خلافت فصلش جداي از مسئله سجده است.
پرسش: ...
پاسخ: ابليس كه فاقد آن مراتب بود.
پرسش: ...
پاسخ: نه ابليس كه فاقد آن مراتب بود البته عبادتهاي طولاني داشت طبق آنچه كه در نهجالبلاغه آمده است شش هزار سال عبادت كرد و معلوم نيست كه براي ديگران معلوم نيست كه آيا اين شش هزار سال از سالهاي دنياست يا آخرت ولي اگر چنانچه ابليس وعظ ميكرد معلم بود معلم گروه خود بود چون اينها هم از يك جهت عنوان ملك بر آنها اطلاق ميشد نه اينكه واقعاً از سنخ ملك بودند از اين جهت كه موجودي بودند مشغول عبادت و با اين چشم هم ديده نميشدند بر اينها هم كلمه ملك اطلاق شد.
پرسش: ...
پاسخ: خب آن در نظام تكوين چيزي در عالم نيست مگر اينكه آيت حق است ديگر خداي سبحان كه ميفرمايد: ﴿وَفِي الأرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ﴾[49] همه موجودات زمين هر كدام به نوبه خود آيت خداست آن يك بحث ديگري است كه در جمادات و گياهان و اينها هم هست غرض آن است كه مسئله خلافت جداي از مسئله مسجود بودن است و اگر چنانچه ما معيار مسجود بودن را تعليم اسما قرار بدهيم آنكه معلم اسما نيست او مسجود نيست ولي فرشتگان در خدمت انسانها هستند يا به سود انسانها كار ميكنند.
پرسش: ...
پاسخ: خب اينها كه مسجودند نه ساجد.
پرسش: ...
پاسخ: آخر ساجدين جزء فرشتگاناند و اينها خودشان مسجود لهاند درباره عالين برخيها نقل كردند شايد روايتي هم باشد مثلاً روايتي هم گويا در بحثهاي پيشين آمده كه فرشتگاني هستند كه محيّن در جمال و جلال الهياند و اصلاً نميدانند خدا عالمي خلق كرده است اينها محو جمال الهياند آنها مأمور به سجده نبودند چون كاري با اين عالم ندارند اگر يك چنين موجودي باشد و مستثنا باشد آنگاه اين آيه معنايش اين خواهد شد كه آيا تو جزء عالين بودي كه مأمور به سجده نبودي؟ يا نه جزء ديگران بودي كه مأمور به سجده بودي ولي سجده نكردي؟ خب. اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ درباره ملائكه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث شد كه آيا همه ملائكه مسجودند يا ملائكة الارض مسجودند يا نه اعم از ملائكة الارض و ملائكة السماء مسجودند ولي عالين مستثنا هستند آنجا در سورهٴ مباركهٴ «بقره» تا حدودي بحث شد عمده بحث سجده است كه در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» اشاره شد كه آيا اين سجده به معناي وضع الجبهة علي الارض است يا سجده يعني تواضع كردن؟ ميتوان گفت كه به معناي تواضع كردن است براي اينكه براي فرشتگان مسئله ارض و وضع الجبهة علي الارض و امثال ذلك مطرح نيست به دليل اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» ذات اقدس الهي در آيهٴ سيزده همين سوره به شيطان فرمود كه ﴿فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا﴾ ديگران مأمور به تواضع بودند تو هم مأمور به تواضع بودي آنها تواضع كردند تو تكبر كردي اين تقابل نشان ميدهد كه اين تكبر در مقابل آن تواضع است پس ﴿اسْجُدُوا﴾ يعني «تواضعوا» اين يك احتمال احتمال ديگر اينكه نه واقعاً سجده به معناي خاص خودش باشد كه وجه الجبهة علي الارض است و مانند آن لكن آدم(سلام الله عليه) قبله باشد نه مسجود له مسجود اليه باشد كه فرشتگان مأمور شدند براي خدا سجده كنند منتها به طرف آدم كه ﴿اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾ يعني «اسجدوا الي آدم» مثل اينكه به ما فرمودند وقتي خواستيد نماز بخوانيد ﴿فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ﴾[50] كه كعبه ميشود قبله مسجود اليها نه مسجود لها اين دو احتمال احتمال سوم اينكه نه سجده معناي حقيقي خودش را داشته باشد كنايه از تواضع نباشد يك، و لام هم به معناي الي نباشد به معناي خودش باشد و انسان كامل مسجود له است نه مسجود اليه اين دو، لكن سجده كه عبادت ذاتي او نيست سجده غير از عبادت است سجده گاهي به عنوان احترام است گاهي به عنوان عبادت همان طوري كه انسان گاهي بر ميخيزد براي تكريم گاهي منحني ميشود ركوع ميكند براي تعظيم گاهي اين تعظيم اگر بيشتر شد ميشود سجده حالا يك منع فقهي دارد كه شما اين طور احترام نكنيد طور ديگر احترام كنيد آن يك منع فقهي دارد نه منع كلامي اگر سجده يعني عبادت بله حتماً لام به معناي الي است اما سجده كه به معني عبادت نيست سجده نهايت تواضع است نهايت تكريم است خب نهايت تكريم براي غير خدا به دستور خدا كه عيب ندارد كه عبادت غير خدا محال است و خدا به غير خدا به محال امر نميكند عبادت غير خدا محال است كه جايز باشد و خدا هم به محال امر نميكند ولي سجده يعني نهايت تعظيم عبادت كه ذاتي سجده نيست تا كسي به ﴿خَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾[51] اشكال كند يا مانند آن منتها اين نحو احترام ممنوع است براي غير خدا يعني منع فقهي دارد نه منع كلامي در جريان عبادت منع كلامي دارد اصلاً نميشود براي غير خدا عبادت كرد تا ما بگوييم اين جايز است آن جايز نيست تخصيصپذير نيست ولي سجده كه ذاتاً عبادت نيست سجده تواضع است تخضع است تكريم است گاهي به قصد عبادت است گاهي به قصد عبادت نيست پس سجده مثل ركوع است گاهي ميتواند عبادي باشد گاهي ميتواند غير عبادي باشد لذا امر به سجده ممكن است و ظاهرش همان تواضع است به قرينه تقابل كه فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا﴾[52] يعني آنها مأمور به تواضع بودند و تواضع كردند تو مأمور به تواضع بودي و تواضع نكردي و تكبر كردي ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ﴾.[53]
«والحمد لله رب العالمين»