76/09/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 11
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ﴾
پرسش: ...
پاسخ: ثم براي ترتيب هست تأخير هست تأخير گاهي زماني است گاهي رتبي است و اينجا هم ذات اقدس الهي او تقدير كردند بعد طرح و برنامه و نقشه كشيدند بعد آفريدند چه اينكه از آيه سورهٴ مباركهٴ حديد استفاده ميشد كه ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِيَبةٍ فِي الأرْضِ وَلاَ فِي أَنفُسِكُمْ إلاَّ فِي كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا﴾[1] كه قبلاً همين آيهٴ سورهٴ «حديد» بحث شد كه هر آفرينشي در طبيعت مسبوق به طرح برنامه نقشه است در فرا طبيعت خب.
فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ﴾ گرچه جناب فخر رازي و امثال فخر رازي اين شمارشي كردند كه ذات اقدس الهي جريان آفرينش آدم و سجده فرشتهها را در هفت سوره ذكر كرد لكن طبق بررسيهايي كه در نوبت قبلي به عرض رسيد آيات قرآن كريم چند طايفه است در يك طايفه از خلقت انسان سخن به ميان ميآيد در طايفه ديگر از امر به سجده براي انسان سخن به ميان ميآيد در طايفه سوم جمع ميشود بين اين دو مطلب و آنچه كه جناب فخر رازي ذكر كردهاند كه در هفت سوره است در بخشي از آن هفت سوره سخن از خلقت انسان و نحوه آفرينش انسان از تراب طين؛ طين لازب، حمأ مسنون، صلصال و اينها اصلاً نيست فقط از خلقت انسان سخن به ميان ميآيد نظير سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[2] اما حالا انسان را از چه آفريد كه آن بخش اول بحث بود در اينها نيست بنابراين اگر كسي خواست درباره انسانشناسي بحث كند يك بخشش مربوط به پيدايش بدن اوست كه مربوط به علوم تجربي و طبيعي است يك بخشي مربوط به روح اوست كه فرا طبيعي است بخشهايي كه مربوط به طبيعت اوست در غير اين هفت سوره بايد جستجو كرد بعضي از آنها را هم در اين هفت سورهاي كه فخر رازي و امثال فخر رازي ذكر كردند جستجو ميشود چون مثلاً سورهٴ «سجده» يا سورهٴ «صافات» يا سورهٴ «ص» در آن گونه از موارد سخن از طين و تراب و طين لازب و حمأ مسنون و صلصال و اينها مطرح است آنها را بايد جستجو كرد و خيليها بيش از اين آيات هم يافت ميشود و اما جريان دستور به سجده در همين اين سور هفتگانهاي است كه اشاره شد.
مطلب ديگر آن است كه بر اساس تفسير قرآن به قرآن اگر چنانچه يك آيهاي با يك مضمون و با يك لفظ با يك تعبير در چند سوره ذكر بشود اينها شواهدي كنار هم ضميمه ميشود و آيه را خوب روشن ميكند اما اگر تعبيراتي كه در اين مطلب هست در بعضي از سور باشد و مشابه آن تعبير در سور ديگر نباشد آنگاه تفسير قرآن به قرآن دشوار خواهد بود تفسير قرآن به قرآن آن حدي كه مثلاً با المعجم حل بشود خب اين خيلي سخت نيست قبل از الميزان هم بود بعد از الميزان هم كه رواج پيدا كرد طبري كه خب تفسير براي يازده قرن قبل است او دارد «القرآن يفسر بعضه بعضا» بعدها نوبت به فخر رازي كه رسيد ايشان تصريح ميكند كه «القرآن يفسر بعضه بعضا» چون قرآن قرآن «يفسر بعضه بعضا» بنابراين بعضي از آيات را شاهد تفسير كردن آيات ديگر قرار ميدهند اما قسمت مهم تفسيرشان در محور المعجم و امثال المعجم بود يعني اگر يك لفظي در يك آيهاي ذكر بشود و همين لفظ را همين تعبير يا مشتقات اين در آيه ديگر ذكر بشود انسان به كمك المعجم اين آيات را فيشبرداري ميكند بعد جمعبندي ميكند شاهد و مشهود و تقييد و تخصيص و تعميم و امثال ذلك را حساب ميكند از مجموع اينها يك مطلبي برداشت ميكند اما اگر چنانچه محتواي اين آيه در آيات ديگر باشد اما الفاظش نباشد اين ديگر در قدرت المعجم نيست اين يك حضور كامل چون اينچنين تفسير يك حضور كاملي نسبت به خود قرآن كريم ميخواهد يعني تا كسي در خدمت قرآن كريم نباشد محتواهاي آيه براي او آشنا نباشد اين توان تفسير آيه به آيه را ندارد مگر در حد همان المعجم و فيشبرداري و لغت اگر محتواي آيهاي مضمون يك آيهاي در آيات ديگر بود ولي از اين الفاظ و از اين تركيبات هيچ كدام در آيه ديگر نبود آن كه سرمايهاش المعجم است در اين قسمتها ميماند يكي از رموز موفقيت سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي آن حشرش با قرآن كريم بود كه اگر يك محتوايي در يك آيه بود ولي آن الفاظ در آيات ديگر نباشد باز ميتوانند از شواهد فراواني كمك بگيرند از باب تفسير آيه به آيه مسئله را حل كنند كه اين مربوط به روش تفسيري بر ميگردد.
مطلب سوم اين است كه در جريان امر به سجده و يا خلقت آدم تعبيري مشابه تعبير محل بحث در سورهٴ «اعراف» در هيچ كدام از آن سور نيست يا سخن اين است كه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[3] يا سخن اين است كه ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾ و مانند آن اما اين تعبير كه خدا ميفرمايد ما همه شما را خلق كرديم همه شما را تصوير كرديم بعد به فرشتهها گفتيم كه به آدم سجده كنيد اين چون در خصوص سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است در آن شش سوره ديگر نيست در جاهاي ديگر نيست اين با دشواري روبهروست لذا ميبينيد زمخشري مثلاً به يك وجه اكتفا ميكند بعديها اين وجوه را تكثير كردند نوبت به فخر رازي ميرسد ميگويد چهار وجه در اينجا هست البته اينها كه برهان عقلي اقامه نميشود كه ميشود وجوه ديگر اضافه كرد اصل سؤال و اشكال اين است كه ظاهر آيه اين است كه ﴿خَلَقْنَاكُم﴾ يك ﴿ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ﴾ دو ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ اين ﴿ثُمَّ﴾ ترتيب را ميرساند حالا يا با تراخي به تأخير زماني يا رتبي بالأخره هم ترتيب است هم تأخر و تراخي پس انسانها اول باشد خلق بشوند بعد صورتبندي و صورتسازي بشوند بعد جريان امر به سجده پديد بيايد ظاهر ﴿ثُمَّ﴾ اين است لذا براي توجيه اين چهار وجه امام رازي در تفسير ذكر ميكند كه بعضي از آنها مورد انتخاب خود ايشان هم هست ميگويد «و هو اقرب» يكي از آن وجوه چهارگانه اين است كه اين ﴿ثُمَّ﴾ براي ترتيب ذكري است يعني اين ترتيب در مقام گزارش و در مقام اخبار است نه براي مخبر عنها نه آن وقايع اينچنين چيده شدهاند بلكه گزارش اينچنين ارائه ميشود مثل اينكه انسان خبرهاي مهم را اول ذكر ميكند ميگويد اولاً خبري كه اهم باشد ميگويد اولاً مهم باشد ميگويد ثانياً بعد غير مهم باشد ميگويد ثالثاً و رابعاً درحالي كه اين اول و ثالث و رابع براي اخبار است نه براي آن مخبر عنها آن وقايع يكي پس از ديگري ممكن است به عكس گزارش و اخبار واقع شده باشد ممكن است آن رخداد غير مهم اول واقع شده باشد و رخداد مهم بعد ولي در مقام اخبار انسان آن اهم را اول ذكر ميكند پس اين ثمها مربوط به اخبار است چون جريان خلقت اول بايد باشد خلقتهاي انسان و تصوير انسان بايد باشد اينها چون مهم است براي اينكه اگر اصل خلقت بشر نباشد اصل تصوير بشر نباشد آدمي هم در كار نيست تا مسجود اين فرشته باشد لذا اين ترتيب به لحاظ ذكري است خب اين وجه اول اين وجهي كه ايشان ذكر كردهاند گرچه خود ايشان هم خيلي روي اين وجه تكيه نميكنند اين شاهد ميخواهد چون ظاهر ﴿ثُمَّ﴾ آن ترتب مخبر عنهاست نه اخبار اگر ما قرينه داشته باشيم البته حمل ميكنيم بر اينكه اين ترتيب بر اخبار است اما قرينه نداشته باشيم دليلي نداريم صرف احتمال و جواز كافي نيست كه ما آيه را بر اين حمل بكنيم.
وجه بعدي آن است كه ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ﴾ يعني «خلقنا اباكم آدم ثم صورنا اباكم آدم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لآدم» خب چرا خلقتي كه براي آدم است تصويري كه براي آدم است به بنيآدم اسناد داده شد براي اينكه آدم اصل و ريشه بنيآدم است و اگر يك وصفي و يك حكمي براي اصل و ريشه باشد ميتوان آن را به فروعات هم اسناد داد نظير ﴿أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ﴾[4] اين ﴿رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ﴾ كه براي يهوديهاي اصل پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عصر نزول قرآن نبود كه اين براي يهوديهاي اعصار گذشته بود كه در زمان موساي كليم(سلام الله عليه) بودند اما قرآن ميفرمايد كه ﴿أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ﴾ و مانند آن نظير ﴿حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ﴾[5] خب آن انسانهاي يكه معاصر نزول قرآن بودند آنها كه در كشتي نوح نبودند كه خدا بفرمايد ما شما را در كشتي جمع كرديم و حمل كرديم كه؛ اين وجه ممكن هست ولي مصحح ميطلبد و اگر ما دليل معتبر ديگري نداشته با شيم ممكن است انسان بر اين وجه حمل بكند ولي شايد دليل معتبر ديگري يافتيم وجه سوم آن است كه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ﴾ يعني ما شما را در ظَهر آدم آفريديم و بعد تصوير كرديم شما را در همان ظَهر يكي پس از ديگري آنگاه به آدم(سلام الله عليه) گفتيم كه به فرشتگان گفتيم كه بر آدم سجده كنيد اين جا هم خلقت انسانها را به همان آفرينش انسانها در ظَهر آدم تصوير انسانها را به تصوير آنها در ظهر آدم حمل بكنيم اين هم خلاف ظاهر است چون ظاهرش اين است كه خود انسانها را خلق كردند خود انسانها را تصوير كردند.
پرسش: ...
پاسخ: چون خلق به معناي تقدير است لغتاً ديگر استعمال خلق در مخلوق به عنايت است وگرنه خَلَقَ يعني قَدَّرَ وقتي به لغت مراجعه ميكنيد ميگويند «خلق الخراز خلق الخياط» يعني «قدّر الخياط قدر الخراز» خَلَقَ به معناي قدّر است استعمال خلق به معناي آفرينش و خلق يعني مخلوق اين به عنايت و تسامح است كه كم كم رواج پيدا كرد وگرنه لغتاً خلق به معناي قدر است.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر چون تصوير بعد از خلق است خلق آن مادههاي اولي را ميآفريند بعد به آن صورت ميدهند ديگر اول اندازهگيري ميشود بعد صورتسازي ديگر چون صورت بايد بعد از اندازهگيري باشد الآن يك خياط آستينها را جدا ساير قطعات لباس را جدا بعد صورت ميدهد اينها را به هم ميدوزد ميشود قبا يا لباده يا عبا هميشه تصوير بعد از تقدير است ديگر خب.
پرسش: ...
پاسخ: حالا به خواست خدا در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» همان آيه ذريه خواهد آمد كه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾[6] آن بحثش به خواست خدا در همين آيه كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هست مطرح ميشود.
وجه بعدي كه جناب فخر رازي او را اقرب دانستند اين است كه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ﴾ چون خلق به معناي تقدير است يعني ما اندازهگيري را در آن مرتبه و مخزن اسبق انجام داديم اين يك؛ ﴿ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ﴾ بعد از مرتبه تقدير صورتبندي است در مخزن ديگر و پايينتر دو؛ بعد در جهان خارج به فرشتهها گفتيم كه بر اين انسان سجده كنيد اين دو مرحله براي قبل از اينكه انسان يعني بنيآدم به عالم طبيعت بيايند مربوط به مراحل و مخازن قبلي است بخش قضاي الهي؛ قدر الهي؛ مخزن تدوين نقشههاي الهي؛ آنجاست و نه اينكه شما را ما به دنيا آورديم و شما را آفريديم بعد از اينكه همه شما را خلق كرديم به فرشتهها گفتيم براي آدم سجده كنيد نه بلكه شما را در مخزن قضا و قدر به تقدير و تصوير كشانديم آنگاه به فرشتهها گفتيم كه براي آدم سجده كنيد اين سخن حق است كه البته هر موجودي كه ذات اقدس الهي در عالم طبيعت ميآفريند ريشهاش در مخزن الهي هست ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[7] نه تنها ﴿أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ﴾[8] ﴿أَنزَلَ لَكُم مِنَ الأنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ﴾[9] همه اينها از يك مخزن ديگري تنزّل كردهاند اما ظاهر اين كه خداوند افراد عادي بشر را مخاطب قرار ميدهد ميفرمايد: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ﴾ يعني در همين نشئه نه نشآت قبل پس اين وجه گرچه نزد جناب فخر رازي اقرب الوجوه است اما برهاني بر صحت اين نيست خب اين چهار وجهي بود كه ايشان در تفسير كبيرشان داشتند آنكه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) داشت اگر با شواهد ديگري آن تقويت بشود شايد خيرالوجوه باشد و آن اين است كه گرچه در شش سورهٴ ديگر غير از سورهٴ «اعراف» خداوند جريان آفرينش انسان و سجده فرشتگان را ذكر ميكند تعبيري به اين صورت نيست كه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ﴾ اما از آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» بر ميآيد كه خدا ميخواهد خليفه بيافريند و اين خليفه مسجود است ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[10] حالا آنها سؤال كردند: ﴿أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ﴾ فرمود: ﴿إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[11] بعد از اينكه اين خليفه را آفريد اين خليفه مسجود ملائكه شده خب خليفه خدا شخص آدم است يا مقام انسانيت است اگر شخص آدم باشد لازمهاش اين است كه آن انسانهاي كاملي كه از آدم(سلام الله عليه) افضلاند آنها خليفة الله نباشند يك و لازمهاش اين است كه كل اين كارها بدون خلافت بماند دو؛ چون خليفه خدا مامور است از طرف خدا كه كارها را انجام بدهد اين معناي خلافت است خب اين بشريت كه نسلش تا كنون ادامه دارد و معلوم نيست كه قيامت چه موقع قيام بكند زمين وز مينيها و موجودات زميني آيا نياز به خلافت دارد يا ندارد؟ اگر نياز به خلافت نداشت خب چرا فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾؟ اگر نياز به خلافت دارد آيا فقط در همان چند سالي كه آدم ابولبشر(سلام الله عليه) زندگي ميكرد او خليفة الله بود؟ و كساني كه بعدها بعد از آدم آمدند و با اين كه آدم جزء انبياي اولوالعزم نبود انبياي ديگر آمدند كه از آدم بالاتر بودند و از اولوالعزماند آنها خليفه الله نيستند؟ اين يك استبعاد از نظر لفظي اينكه فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ﴾ نه اني اجعل آن را به صورت جمله اسميه ذكر كردند اين مفيد استمرار است اين جاعل هم ظاهراً صفت مشبهه است نه اسم فاعل كه معناي حدوثي داشته باشد معناي ثبوتي دارد من آنم كه در زمين خليفه قرار ميدهم خب خليفه در زمين براي همان يك مقطع است كه دنيا اصلاً ارتباطي به هم نداشتند يك گوشه زمين بود و آن هم چند سال يك سرزمين محدود آن هم يك زمان محدود اين است معنايش؟ اين را ميگويند خليفه في الارض؟ يا نه خليفه در زمين بالأخره زمين خليفه ميخواهد موجودات زميني خليفه ميخواهند؟ نه اينكه يك گوشه زمين در چند سال فقط خليفه بخواهد آن هم وقتي كه بشري نبود فقط فرزندان آدم بودند در يك محدوده خاصي پس خود ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[12] نشان ميدهد كه اين خليفه براي موجودات زميني است اختصاصي به آن تاريخ خاص و زمان مخصوص ندارد يك؛ خود تعبير به جمله اسميه نه جمله فعليه آن هم با صفت مشبهه نه اسم فاعل نشانه استمرار است نه «اني اجعل في الارض خليفة» ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ من آنم كه در زمين خليفه قرار ميدهم اين هم يك نمونه؛ از طرفي هم اگر چنانچه شيطان مأمور بود كه براي شخص آدم سجده كند خب حالا يك درگيري حسدورزانهاي بين شيطان و آدم(سلام الله عليه) بود و آن هم اين كار را نكرد حالا چرا تصميم گرفته كه تمام بنيآدم را اغوا كند چه حادثهاي اتفاق افتاد؟ و چرا مهلت خواست؟ اصولاً كه ﴿أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[13] براي اينكه اينها را من اغوا كنم معلوم ميشود آن كه مسجود است همان است كه خليفه است آن كه خليفه است همان است كه شيطان با او درگير است آن كه خليفه است همان است كه فرشتگان در برابر او خضوع ميكنند اينها همه نشان ميدهد كه اين مقام انسانيت مراد است نه شخص آدم البته همين تعبير كه ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾[14] در كريمه سورهٴ مباركهٴ «اسراء» به اين صورت آمده است كه ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً﴾[15] ما بنيآدم را گرامي داشتيم و بنيآدم نزد ما كراماند و ﴿عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾ تكريم كرديم حالا يا كثير به معناي جميع است يا نه يك عده فرشتگاني هستند كه آنها اصلاً نميدانند كه ذات اقدس الهي بشري خلق كرده است كه محو در جمال و جلال الهياند كه بعضي از رويات هم احياناً ﴿أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ﴾[16] را بر آن فرشتهها تطبيق كردهاند خب اين بنيآدم ﴿عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾[17] كه از جن و انس باشند افضل است خب كدام بنيآدم است كه افضل است؟ همين بنيآدمي كه خليفة الله است همين بنيآدم است كه مسجود ملائكه است چون اينجا افضليت اعتباري كه نيست كه مثلاً بگوييم فلان شخص رئيس است فلان شخص معاون كه يك قراردادي باشد افضليت وجودي است يعني در نظام هستي بنيآدم از فرشتهها برترند و از آنها بالاترند چه اينكه از جن هم بالاترند و منظور از مقام هم مقام انسانيت است نه كسي كه به حسب ظاهر انسان باشد و از نظر شناسنامهاي و سرشماري انسان باشد چون همين قرآني كه ميفرمايد: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ درباره عدهاي از افرادي كه صورتاً انساناند ميفرمايد كه ﴿أُولئِكَ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[18] خب اينكه ميفرمايد: ﴿أُولئِكَ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اين گروه كه جزء ﴿كَرَّمْنَا﴾ نيستند ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا﴾[19] نيستند خب پس خليفه داشتن نشانه آن است كه يك موجودي بايد باشد كه زمين را تحت استخلاف خود قرار بدهد و كار خدا را در زمين به اذن خدا انجام بدهد يك تعبير با جمله اسميه كه دلالت بر استمرار دارد نشانه آن است كه خليفة الله مرتب در زمين هست دو؛ تكريم بنيآدم «علي كثير ممن خلقه الله» نشان ميدهد كه تنها شخص آدم مكرّم بر كثير نيست بلكه بنيآدم است كه مكرّم است و افضل بر كثير است سه؛ منظور از بنيآدم يعني كساني كه فرزندان آدماند آن طوري كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «انا و علي ابوا هذه الامة»[20] نه پدر شناسنامهاي چهار؛ و نظير آنچه كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «حج» آمده است كه ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ﴾[21] شش؛ كه اين انسانهاي شايسته فرزندان خليلاند حالا چه عبري زبان چه عربي زبان چه تازي زبان چه فارسي زبان اگر كسي بالأخره عرب باشد يا عجم باشد يا شرقي باشد يا غربي باشد شيعه اين خاندان باشد فرزند عليبن ابيطالب است «انا و علي ابوا هذه الامة»[22] آن قصه عاق والدين هم بر همين قسمت تطبيق ميشود كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آن اواخر عمر پر بركتش فرمود كسي كه عاق والدين باشد از رحمت خاص خدا دور است خب والدين حقيقي وجود مبارك پيغمبر و اميرالمؤمنيناند اين است كه ميبينيد بعضي از مردان الهي ميگويند خدايا ما را عاق والدين حقيقي و مجازي نميران همين است اين پدر و مادر ظاهري والدين مجازياند آنها والدين حقيقياند عقوق آنها مهم است «انا و علي ابوا هذه الامة» اگر كسي خداي ناكرده بيراهه رفت كه ميشود ﴿كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[23] پس معلوم ميشود كه اينها فرزندان آدم نيستند آن ﴿كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[24] يعني كساني كه انسان واقعياند و اينها هستند كه «علي كثير ممن خلقه الله» افضلاند اينها هستند كه خليفة اللهاند منتها همان طوري كه ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾[25] يك، ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ﴾[26] دو، مسئله خلافت هم به شرح ايضاً [همچنين] «لقد فضلنا بعض الخلائف علي بعض» اين طور نيست كه خليفه خدا همهشان يك حد باشند كه از آدم تا خاتم الاوصياء(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اينها خليفة اللهاند اما يكسان كه نيستند كه بعضيها خليفه اسم اعظم خدايند بعضي خليفه اسم عظيم خدايند ملائكه هم در بخشهاي خاص خودشان اينچنيناند همه ملائكه كه حاملان عرش نيستند كه خب بنابراين اگر اين شواهد و همچنين شواهد بعدي به خواست خدا متراكم شد و روشن كرد كه آنكه خليفه است آنچه كه خليفه است مقام انسانيت است نه شخص آدم و آنچه كه مسجود است مقام انسانيت است نه شخص آدم و آنچه كه «مما فضله الله علي كثير مما خلقه الله» است مقام انسانيت است نه شخص آدم آنكه ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ هست مقام انسانيت هست نه شخص آدم اين شواهد وقتي متراكم شد آنگاه معلوم ميشود كه ذات اقدس الهي با انسانيت دارد حرف ميزند و انسانها از آن جهت كه حامل بار انسانيتاند مخاطباند ميفرمايد ما انسانيت را خلق كرديم انسانيت را مصور كرديم انسانيت را مسجود ملائكه كرديم.
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر چون آيا سجده براي شخص آدم است؟ آيا خليفة الله شخص آدم است؟ آيا دشمني شيطان با شخص آدم است؟ يا اين همه شواهد نشان ميدهد كه خليفة الله مقام انسانيت است؟ اگر شخص آدم خليفةالله باشد خب اولي العزم كه بالاتر از او هستند وجود مبارك خاتم كه بالاتر از اوست پس اين خليفة الله نيست؟.
پرسش: ...
پاسخ: نه منظور آن است كه در جريان اينكه فرمود: ﴿اني جاعل في الارض خليفة﴾[27] يعني شخص آدم(سلام الله عليه) خليفة الله آيه اين را ميخواهد بگويد؟ پس چطور به صورت جمله اسميه كه دلالت بر استمرار دارد ميگويد؟ آيه فرمود: ﴿خليفة في الارض﴾[28] ارض كجا و آن يك چند متري كه وجود مبارك حضرت آدم زندگي ميكرد در طي زمان مخصوص كجا؟ اين نشان ميدهد كه ﴿اني جاعل في الارض خليفه﴾ ذات اقدس الهي ميخواهد يك موجودي را در زمين به صورت مستمر به عنوان خليفه خود قرار بدهد.
پرسش: ...
پاسخ: خب آن ديگر خليفه نيست او بايد امور مردم را اداره كند اگر روح باشد كه خب فرشتگان هم در عالم ارواح هستند يك كسي بايد باشد كه بالأخره مشكلات مردم را حل كند نظير اينكه به داوود فرمود: ﴿يا داود انا جعلناك خليفة في الارض فاحكم بين الناس بالحق﴾[29] كه با فاء تفريع فرمود؛ فرمود تو خليفه مني بين مردم حكومت كن و حاكم باش حكم باش و حاكم باشد خب بعد هم اين ميشود رهبر انقلاب ﴿قتل داود جالوت﴾ يك چنين كاري است بالأخره اگر چنانچه خليفه است بايد در بين مردم باشد كه مشكل مردم را حل كند ﴿يا داود انا جعلناك خليفه في الارض فاحكم بيبنكم بالعدل﴾[30] خب.
بنابراين اين شواهد نشان ميدهد كه آنكه خليفة الله است انسانيت است آنكه مكرّم است انسانيت است آنكه مفضّل علي كثير مما خلقه الله است انسانيت است قهراً آنكه مسجود ملائكه است انسانيت است و آن هم كه طرف مبارزه با شيطان است انسانيت است وگرنه بعضيها هستند كه ﴿كالانعام بل هم اضل﴾[31] اينها هيچ؛ بعضيها هستند كه جزء شياطين الانس و الجناند اينها هيچ اينها كه جزء شياطين الانساند شيطان انسياند اينها كه عداوتي با شيطان ندارند كه خب اينها نشان ميدهند كه اين گروه خارج از محل بحثاند در حقيقت استثنا منقطع است براي اينكه اينها به سوء اختيار خودشان انسانيت را از خودشان سلب كردند اينها نيستند آن همه آيات نشان ميدهد كه آنكه مكرّم است آنكه مفضّل است آنكه طرف عداوت شيطان است آنكه خليفه خداست مقام انسانيت است اگر اين شد اين احتمال پنجم يك مقداري ظهور پيدا ميكند و آن اين است كه ما انسانيت را آفريديم نمونهاش آدم بود انسانيت را مصور كرديم نمونهاش آدم بود و به فرشتگان گفتيم كه براي آدم سجده كنيد يعني براي انسانيت سجده كنيد شيطان هم با انسانيت درگير است هر جا شخص انسان است بايد جهاد اكبر داشته باشد حالا ببينيم شواهد ديگر اين احتمال پنجم را تأييد ميكند يا نه.
«و الحمد لله رب العالمين»