76/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 11
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ﴾
درباره آفرينش انسان مطالب فراواني را سورهٴ مباركهٴ «اعراف» در بر دارد بخشي از آنها مربوط به خلقت انسان است بعضي از آنها مربوط به سجده فرشتگان در برابر انسان است قهراً بحث در دو مقام خواهد بود فعلاً در دو مقام بحث است يكي درباره آفرينش انسان يكي درباره سجده فرشتگان در برابر انسان درباره انسان تا كنون قرآن كريم بحثهاي تا حدودي مبسوطي را ارائه فرموده است قرآن كريم انسان را مركب از امر طبيعي و فرا طبيعي ميداند يعني مركب از بدن و روح مجرد ميداند درباره بدن او ميفرمايد: ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾[1] درباره روح او ميفرمايد: ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[2] پس انسان مثل فرشته نيست كه يك روح مجرد باشد چه اين كه مانند حيوان يا گياه هم نيست كه از آن تجرد عقلي بيبهره باشد بلكه مركب از بدن است و روح اين يك مطلب. مطلب ديگر آن است كه بخشي از آياتي كه خلقت انسان را تشريح ميكند خصوصيتهاي بدني و طبيعي او را بازگو ميكند بخش ديگري كه مربوط به بيان روح اوست خصوصيتهاي روح درجات روح شئون روح اوصاف روح و مانند آن را شرح ميدهد اما آن قسمتي كه مربوط به طبيعت انسان و بدن انسان بر ميگردد آيات سه طايفه است در يك طايفه خود ذات اقدس الهي بازگو ميكند كه من انسان را از طين آفريدم در طايفه ديگر خدا نميفرمايد من انسان را از گل خلق كردم درباره او سخني ندارد ولي جريان سجده را بازگو ميكند و سجود فرشتگان را شرح ميدهد و تمرد بليس را هم بازگو ميكند آنگاه در اين بازگو كردن تمرد ابليس حرف ابليس را نقل ميكند ميگويد كه من كسي نيستم كه در برابر چيزي كه از طين خلق شده است سجده كنم يا ﴿خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾[3] و خداوند همين را هم امضا ميكند يعني آنچه را كه شيطان گفته است خداوند قبلاً فرموده بود و شيطان هم اين را گفت و خدا هم نفي نكرد پس در يك طايفه خدا خودش بالصراحه ميفرمايد ما انسان را از طين خلق كرديم در طايفه ديگر خدا بالصراحه نميفرمايد ما انسان را از طين خلق كرديم لكن شيطان ميگويد كه ﴿خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ و خداوند تقرير ميكند طايفه سوم شايد جمع بين اين دو آيات باشد شايد چنين طايفهاي هم كم باشد اين هم يك مطلب.
مطلب ديگر كه مربوط به تبيين آفرينش طبيعي انسان است ميفرمايد انسان آن انسان اولين از تراب هست گاهي ميفرمايد از طين هست گاهي ميفرمايد از طين لازب است گاهي ميفرمايد از حمأ مسنون است گاهي ميفرمايد از صلصال است اين پنج عنوان و مانند آن براي بازگو كردن مراحل طبيعي انسان است و آنچه كه روشن است اين است كه قرآن هرگز مخالف با دليل عقلي معتبر يا نقلي معتبر سخن نخواهد گفت و اگر ظاهر يك آيهاي مخالف با برهان عقلي را نقلي بود البته همان برهان عقلي يا نقلي دليل لبي را لفظي متصل يا منفصل بر حمل آيه بر خلاف ظاهر خواهد بود لكن به هر فرضيهاي هم نميتواند دست از ظاهر قرآن برداشت و ظاهر را بر خلافش حمل كرد اين يك اصل كلي است مربوط به تفسير و درك معارف قرآن كه اگر يك برهان عقلي يا نقلي معتبر بر خلاف نداشتيم ظاهر حجت است صرف فرضيه نميتواند باعث حمل ظاهر بر خلافش بشود.
مطلب ديگر آن است كه طفره البته محال است يعني يك موجودي از مرحله نقص به مرحله كمال حركت كند بدون طي اين اوساط و خلال يعني يك چيزي از مبدأ حركت كند بدون اينكه وسطها را بپيمايد به مقصد برسد اين ممكن نيست سرعت ممكن هست اما طفره ممكن نيست ممكن نيست كه يك موجودي از مرحله جماد به مرحله حيات عقلي و تجرد روحي برسد مگر اينكه مراحل وسطا را طي بكند يعني مرحله گياهي را حيواني را ميپيمايد بعد انسان خواهد شد حالا يا سريعاً طي ميكند يا بطيعاً طفره در كار نيست ولي سرعت و بطئ ممكن است و ذات اقدس الهي هم در اينجا مشخص نفرمود كه چگونه تراب يا طين يا طين لازب يا حمأ مصنون يا صلصال اينها انسان شدند آيا با طفره انسان شدند؟ آيا خداوند يك مجسمهاي را خلق كرد؟ بعد در اين مجسمه دميد و او انسان شد؟ يا نه اين مراحل متوسط و متخلل را طي كرد و ذات اقدس الهي اين اوساط را هم نصيب انسان كرد منتها به نحو سرعت؟ حالا يا به نحو سرعت بغير عادت بشود معجزه يا به نحو عادي آن را ديگر قرآن بازگو نفرمود آنچه كه محال است اين است كه يك موجودي از مرحله تراب و طين به مرحله تجرد انساني برسد بدون اينكه مراحل وسطا را طي كرده باشد يعني طفره اما حالا چگونه اين مراحل پيموده شد؟ آيا به نحو عادت بود يا فوق عادت و خرق عادت بود به نحو سرعت و اعجاز بود اين را بازگو نفرمود هر دو آن ممكن است چه اينكه در بحثهاي سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه آفرينش طير به وسيله عيساي مسيح مطرح شد آنجا هم همينطور بود ذات اقدس الهي به عيساي مسيح(سلام الله عليه) فرمود: ﴿إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونَ طَيْراً بِإِذْنِي﴾[4] آنجا اينطور نبود كه حضرت مسيح يك مجسمهاي ساخته باشد بعد در او دميده باشد او بشود پرنده چون مجسمه ظاهرش ظاهر آدمي است اما دستگاه گوارش داشته باشد قلب داشته باشد روده و ريه و امعاء و امثال ذلك داشته باشد كه نيست آنچه را كه وجود مبارك مسيح ساخته بود همه خصوصيتهاي ظاهري و باطني يك پرنده را دارا بود بعد چون مظهر هوالمحيي بود و همانطوري كه خداوند با نفخ با افاضه روح حيات انساني به بشر داد وجود مبارك مسيح هم كه فرزند مريم(سلام الله عليهما) كه مظهر ذات اقدس الهي بود مظهر هو المحيي بود با نفخ عيسوي روح حيواني به چنين موجودي افاضه شد كه همه دستگاههاي ظاهر و باطن را دارا است آنجا هم بحث شد كه سرعت و خلاف عادت ممكن است به نحو اعجاز اما طفره ممكن نيست يعني ممكن نيست كه يك موجود جماد و تراب بدون طي مراحل متوسط به حيات حيواني راه پيدا كند حتماً اين مراحل طي ميشود حالا يا به نحو عادت است يا غير عادت يا سرعت است و معجزه يا غير معجزه و بصورت طبيعي.
پرسش ...
پاسخ: بله مشكل اين است كه هم در جريان آفرينش انسان هم فرشتگان به آن عمق راه پيدا نكردند هم شيطان هم فرشتگان از جريان طبيعت و تن و افساد و سفك دماء خبر دادند گفتند كه ﴿أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾[5] و هم شيطان گفته بود كه ﴿ أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ﴾[6] ، ﴿خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾[7] خب فرشتگان هم از آن ﴿عَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾[8] آگاه نبودند فرشتگان از جريان طبيعي انسان با خبر بودند گفتند كه ﴿أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾ ذات اقدس الهي هم به فرشتگان فرمود: ﴿إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[9] هم به شيطان هم فرمود منتها البته سؤال شيطان سؤال استكباري است و اعتراضي سؤال فرشتگان سؤال استفهامي است و استعلامي لذا با تسبيح همراه است از اول هم گفتند ﴿سُبْحَانَكَ﴾ در پايان امر هم كه قضيه بر آنها روشن شد گفتند: ﴿سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاّ مَا عَلَّمْتَنَا﴾[10] خب.
به هر تقدير غرض آن است كه در جريان آفرينش انسان گرچه در بعضي از سور نظير سورهٴ مباركهٴ «بقره» امر به سجده و سجود فرشتگان و استكبار شيطان مطرح است ولي در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و مانند آن از خلقت انسان سخني به ميان نيامده نميشود گفت كه خداوند در هفت سوره خلقت انسان را بيان كرد يكي در سوره «بقره» است يكي هم در سوره فلان خيلي از اين سوري كه معمولاً ميشمارند مربوط به جريان امر به سجده و امثال ذلك است نه مربوط به خلقت انسان تا كنون آنچه كه مربوط به خلقت انسان بود آيه دوم سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود كه بحثش گذشت فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلٌ مُسَمّيً عِندَهُ﴾ چه اينكه بحث از تراب هم در قرآن كريم بازگو شد.
پرسش ...
جواب: بله يا مادي يا معنوي يا متعارف يا غير متعارف آنها نقشي دارند در اينكه اين مراحل وسطي طي ميشود وگرنه اگر ما يك مبدئي داشته باشيم يك مقصدي داشته باشيم يك موجودي در مبدأ باشد بدون اينكه فاصله بين مقصد و مبدأ را طي بكند در حالي كه در مبدأ است بدون طي وسط در مبدأ و منتها قرار بگيرد اين مستحيل است عقلاً محال است منتها اين مراحل وسطا را گاهي با نيروي طبيعي طي ميكنند گاهي با نيروي فرا طبيعي طي ميكند گاهي با سرعت طي ميكند گاهي با تندي طي ميكند بالأخره بايد طي بشود گاهي طيالارض است گاهي مانند آن؛ درجات نميشود پيموده نشود و شيء از مبدأ به مقصد برسد.
پرسش ...
پاسخ: حالا آن علل و عوامل گاهي بعضيها معروفاند بعضيها غير معروف بعضيها متعارفاند بعضي غير متعارف ولي بالأخره طبق يك عاملي بايد اين مراحل طي بشود هر چه هست ممكن نيست كه يك موجودي تراب باشد و از تراب بودن دفعتاً سر از انسانيتي كه ﴿عَلَّمَ آدَمَ الأسْماء﴾ سر در بياورد بدون اينكه مراحل وسطي پيموده بشود اين مراحل يقيناً طي ميشود حالا يا به سرعت يا به بطئ يا به عادت يا به خلاف عادت
در سورهٴ مباركهٴ «حجر» آيهٴ 26 فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ٭ و الجان خلقناه من قبل من نار السموم﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گرچه مستقيماً جريان خلقت انسان از طين را به خود اسناد نميدهد اما در آيهٴ 61 سوره «اسراء» ميفرمايد: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً﴾ خب همين مشكلي كه فرشتگان داشتن همان مشكل را شيطان دارد البته با يك فاصله فرشتگان ميگفتند ﴿أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ﴾[11] اينها جريان طبيعي آدم را ميديدند ديگر از آن ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْماءَ﴾[12] خبر نداشتند شيطان هم اين جريان طبيعي انسان را ديد گفت: ﴿ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً﴾[13] و ديگر از آن جريان ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[14] بيخبر بود در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون».
پرسش ...
پاسخ: بله يكي استكبار است يكي استعلام يكي در برابر خدا ميگويد به خدا عرض ميكند كه شما نظرتان اين است ولي من نظرم چيز ديگر است يكي به خدا از اول عرض ميكند ﴿سُبْحَانَكَ﴾ وقتي ميخواهد سؤال بكند فرشتگان از همان اول تسبيح ميكنند ميگويند تو منزه از هر نقص و عيبي ما را متوجه بكن سرّش چيست بعد هم كه فهميدند عرض كردند كه ﴿سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاّ مَا عَلَّمْتَنَا﴾[15] اين ميشود استعلام آن ميشود ﴿أَبَى وَاسْتَكْبَرَ﴾[16] جرم شيطان تنها اين نيست كه سجده نكرده است يك گناهي مرتكب شده چون گناه كبيره اينطور نيست كه انسان رجيم ابد بشود «جرمش آن بود كه در آينه عكس تو نديد» گفت بله به نظر تو عيب ندارد ولي به نظر من عيب دارد اين استكبار بر خدا و كفر ورزيدن بود كه او را رجيم ابد كرد وگرنه اين يك معصيت است مثل اينكه كسي نماز نخواند خب يك بار نماز نخواند كه ديگر رجيم ابد نميشود كه مشكل شيطان اين است كه ﴿أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾ در برابر خدا گفت تو نظرت آن است من نظرم اين است خب ميشود كفر ديگر نه براي اينكه سجده نكرد
به هر تقدير در سورهٴ مباركهٴ «مومنون» آيهٴ چهارده به اين صورت است آيهٴ دوازده اين است ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِينٍ﴾ اين براي انسان اولي ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ﴾ كه براي .. اوست در سورهٴ مباركهٴ «سجده» آيه هفت به اين صورت ذكر شده است ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإنسَانِ مِن طِينٍ﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «صافات» از طين لازب بودن منشأ خلقت آدمي نيز خبر داد آيهٴ يازده سورهٴ «صافات» اين است: ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِينٍ لاَّزِبٍ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «ص» آيهٴ 71 به اين صورت است: ﴿إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾ خب در اين گونه از موارد پس از تراب كه خب هست طين هست ﴿طِينٍ لاَّزِبٍ﴾ هست ﴿حَمَأ مَّسْنُونٍ﴾ هست ﴿صَلْصَالٍ﴾[17] هست كه اين آياتش اشاره شد اينها مراحل طبيعي انسان است آنچه كه محال است آن است كه يك موجودي از جمادي حركت بكند به صورت انسان در بيايد بدون طي اين اوصاف اين محال است البته حالا چگونه طي كرده؟ به نحو عادت يا غير عادت؟ اينها هر دو قسمش هم ممكن است قرآن در اينجا بالصراحه چيزي هم نفرمود بخشي كه مربوط به روح اوست آن هم اينچنين است خواص روح شئون روح درجات روح مراتب روح را يكي پس از ديگري ذكر ميكند در بخشي لوامه است در بخشي ملهمه است در بخشي مطمئنه است در بخشي اماره است در بخشي مسوله است اينها را يكي پس از ديگري ذكر ميكند و آنجا هم اينچنين است كسي بخواهد از نفس مسوله برهد از ملهمه كمك بگيرد از لوامه مدد بگيرد از شرّ اماره بالسوء برهد به ﴿رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[18] برسد به مقام مطمئنه راه پيدا كند اينجا هم طفره محال است بالأخره يا به نحو عادت هست كه به تدريج اين مراحل يا يكي پس از ديگري طي ميكند يا به جذبه الهي است و عنايت اهلبيت(عليهم السلام) است كه به سرعت طي ميكند ولي بالأخره اين فاصلهها اين مراتب بايد يكي پس از ديگري طي بشود اما حالا آيا انسان از يك حيوان ديگري به اين صورت درآمده است كه آن احتمال تكامل داروين و مانند آن است يا نه؟ البته اين هيچ محال عقلي نيست كه يك تحولي به آن حيواناتي كه در طول هم باشند البته نه در عرض هم ولي ظاهر قرآن كريم اين است كه به آن صورت نبود از يك حيواني به صورت انسان در نيامده ولي بر فرض هم كه اين سخن داروين كه يك فرضيهاي بيش نبود يك عده خيال ميكردند اين يك مطلب علمي است اخيراً هم بطلانش روشن شد كه خود آنها هم اعلام كردند بطلان اين فرضيه را يعني آن محققين زيستشناس بطلان چنين فرضيهاي را اعلام كردند خب بر فرض محال كه يك چنين چيزي باطل نباشد و حق باشد اين با توحيد منافات ندارد بالأخره اين خلقت يك خالقي ميخواهد حالا از اين راه خلق كرده يا از راه ديگر خلق كرده اينچنين نيست كه حالا اگر به آن صورت باشد و مسائل توحيد و مانند آن آسيب برساند بالأخره اين حركت است محرك ميخواهد خلقت است خالق ميخواهد نظم است ناظم ميخواهد و مانند آن لكن بطلان آن فرضيه براي محققين زيستشناس اخيراً روشن شد آن هم اعلام كردند خب پس آيات قرآن از اين جهت سه طايفه است كه در يك طايفه خصوص آفرينش انسان از جريان طبيعي بازگو ميشود بدون اينكه جريان امتحان دستور فرشتهها امر به سجده به فرشتگان و مانند آن طرح ميشود يك مقدار از آيات خصوص دستور فرشتهها را بازگو ميكند يك مقدار از آيات ملفق از هر دو گروه است در جريان آياتي كه فعلاً محل بحث است مستقيماً از كرامت انسان درباره مسجود بودن او سخن به ميان آمده فعلاً چيزي درباره اينكه انسان از طين آفريده شده يا به آن صورت نيست البته در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» سخني از آفرينش طبيعي انسان و جنبه طبيعي انسان مطرح هست اما در بحثي كه فعلاً ما داريم ميفرمايد كه ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ﴾ اما از چه چيزي خلق كرديم آن را اينجا بازگو نميكند شيطان فقط در آيهٴ دوازده همين سورهٴ «اعراف» ميگويد: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ و خدا هم رد نكرده اين را بلكه امضا كرده هم اينكه خلقت شيطان از آتش است آن را امضا كرده كه فرمود: ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾[19] هم خلقت انسان از طين است آن را امضا كرده است كه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن طِينٍ﴾[20] و ساير آياتي كه خوانده شد عمده بحثي كه در اين كريمه يازده سورهٴ «اعراف» هست اين است كه فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ آنهايي كه خيال ميكنند جريان سجده فرشتگان براي شخص آدم(سلام الله عليه) است اين «قضية شخصية في واقعة» به زحمت افتادند كه خب مناسب بود كه خدا بفرمايد كه «لقد خلقنا آدم ثم صورناه ثم قلنا للملائكة اسجدوا له» چرا فرمود ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾؟ اين نشان ميدهد كه منظور از ﴿خَلَقْنَاكُمْ﴾ يعني «خلقنا اصلكم و مبدأكم ثم صورنا اصلكم و مبدأكم» يعني «خلقنا اباكم و صورنا اباكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لابيكم» خب آن وقت شواهدي هم ذكر ميكند غافل از اينكه در آن شواهد يك مصححي دارند مثلاً در جريان بني اسرائيل آنچه كه بر اقوام گذشته اتفاق افتاده است ذات اقدس الهي بر بني اسرائيل موجود در عصر نزول قرآن هم حمل ميكند براي اينكه اينها يك خلق و خو داشتند و راضي بودند به كردار زشت پيشينيانشان چه اينكه فرزندان نوح هم ميفرمايد: ﴿حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ﴾[21] خب يعني ما شما را در كشتي سوار كرديم اما اينجا چه مصححي ما داريم كه خدا بفرمايد كه ما شما را خلق كرديم بعد تصوير كرديم بعد به ملائكه گفتيم كه سجده كنيد خب اگر اين است بايد بفرمايد «ثم قلنا للملائكة اسجدوا لكم» اينكه نيست برخي گفتند كه اين از باب ترتيب ذكري است يعني از نظر گزارش اين است ما بعد از اينكه حضرت آدم(سلام الله عليه) را خلق كرديم و به فرشتگان دستور سجده داديم آنگاه شما را خلق كرديم و تصوير كرديم كه اينها از نظر ترتيب در گزارش جلو هستند وگرنه در تحقق پشتسر هستند اين هم تام نيست براي اينكه اين قرينه ميطلبد ظاهرش همان ترتيب است اما سرّ اينكه تصوير برخلق با ثم عطف شده است اين روشن است البته چون در سورهٴ مباركهٴ «حشر» كه بعضي از اين اسماء حسني آمده است ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ﴾[22] گرچه آنجا با فا يا ثم عطف نشده ولي اين تقديم ذكري هم بياثر نيست نشان ميدهد اول خلقت است بعد برئ است بعد تصوير خلق به معناي تقدير است منتها حالا گاهي آفرينش شيء مقدر را هم ميگويند خلق وگرنه ميگويند خلقالخراز خلق الخياط يعني اندازه گرفت تقدير كرد منتها فعلاً بر آفرينش برابر اندازه خلق اطلاق ميشود وگرنه ﴿خَلَقْنَاكُمْ﴾ يعني «قدرناكم» منتها اين برء يعني روي نقشه قبلي و روي برنامه از پيش تعيين و طرح شده اگر كسي كار بكند اين را ميگويند برء نشانهاش آن چيزي است كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آمده است كه ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِيَبةٍ فِي الأرْضِ وَلاَ فِي أَنفُسِكُمْ إِلاّ فِي كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا﴾[23] هيچ حادثه تلخي اتفاق نميافتد مگر اينكه ما قبلاً در كتابي طراحي كرديم پيشبيني كرديم تثبيت كرديم بعد او را برء كرديم يعني آفرينش يك چيزي كه طبق نقشه قبل است طرح قبل است پيشبيني شده قبل است چنين آفرينشي را ميگويند برء؛ برئه يعني اول طرح كرد و نقشه كشيد بعد آفريد ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِيَبةٍ فِي الأرْضِ وَلاَ فِي أَنفُسِكُمْ إِلاّ فِي كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا﴾ كه ضمير (نبرأها) به انفس بر نميگردد به مصيبت بر ميگردد چون بين مصيبت و سيئات و همچنين حسنات و معائش راضيه كه امور معانياند فرقي نيست چه اينكه بين معاني و ذوات هم فرقي نيست با عبور از اين دو مرحله قهراً خدا كه باري است به اين معناست كه چه مصائب چه چيزهاي مسرّت بخش مسار چه مسرّت بخش چه مصيبتبار يك؛ چه معاني و چه ذوات دو؛ همه اينها قبلاً طرح شده تدوين شده است و خدا بارئ است نسبت به همه اينها وگرنه آيه سورهٴ «حديد» به حسب ظاهر گرچه درباره مصيبت آمده است خب مسرّت هم همينطور است مصائب و مسار كه جزء معناياند در حكم ذواتاند ذوات هم همينطور است يا ذوات در حكم اين معاني است اما تصوير يعني صورت دادن سامان بخشيدن نظم دادن لذا اين سه اسم از اسماي حسناي الهي در سورهٴ مباركهٴ «حشر» كنار هم و با ترتيب لفظي ذكر شده است كه ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ﴾[24] گاهي يكي از اين اسما ذكر ميشود گاهي خصوص خلق ذكر ميشود نظير ﴿خَلَقَكُم مِن طِينٍ﴾[25] آنجا برء و تصوير را هم به همراه خود خواهد داشت گاهي خصوص تصوير ذكر ميشود ﴿هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الأرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ﴾[26] آنجا خلق و برء هم در ضمنش ملحوظ هست گاهي خلق و تصوير ذكر ميشود بدون برء؛ برء هم آنگاه در اثناي اينها مندمج و مندرج است اين آيه محل بحث يعني آيهٴ يازده سورهٴ «اعراف» از اين قبيل است كه خلق و تصوير آمده برء نيامده فرمود: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ﴾ اول آفرينش آن مواد اصلي است چون اصولاً جامه كهنه را ميگويند خلق «لا جديد لمن لا خلق له»[27] يعني كسي كه لباس نو دارد ولي يك كهنه منزلي ندارد اين لباس نو هم براي او نميماند بالأخره يك لباسي انسان براي منزل داشته باشد تا لباس نو براي بيرونش باشد «لا جديد لمن لا خَلِق له» خلِق هم همان لباس كهنه كه مواد اصلي را به همراه دارد خب.
مطلب مهم در اينجا آن است كه چگونه خلقت همگان تصوير همگان اول محقق شد بعد جريان سجده فرشتگان طرح شد آنها كه فكر ميكردند امر به سجده مخصوص آدم(سلام الله عليه) است آنها بايد به زحمت بيفتند و اما اگر كسي بگويد آنچه كه مسجود است مقام انسانيت است چه اينكه آنچه كه مورد عداوت است آن هم انسانيت است آنگاه راحت است يعني انسانيت محقق شد خلق شد تصوير شد و آدم نمونه انسانيت است نه شخص آدم در اينجا دخيل بود كه سجده براي شخص آدم بود ولاغير سجده براي مقام انسانيت است هر كه كاملتر است مسجودتر است آنگاه اگر اينچنين باشد ديگر ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ معناي خاص خود را خواهد داشت ترتيب هم محفوظ است مشكلي هم پيش نميآيد از اين جهت كه شيطان كمر به عداوت بني آدم بست كه ﴿لأحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾[28] معلوم ميشود كه در مصاف با خود آدم نيست با انسانيت است خب وگرنه اگر حسد است بايد آدم محسود او باشد چرا انسان هر انساني كه شد و اگر عداوت است بايد شيطان عدو مبين آدم باشد چرا عدو مبين انسان اينكه ذات اقدس الهي ميفرمايد (يا بنيآدم) اين شيطان عدو مبين شماست ﴿فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً﴾[29] يا خود شيطان آنطوري كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آمده است گفت من فرزندان آدم را احتناك ميكند ﴿لأحْتَنِكَنَّ﴾ احتنك يعني تحت حنك اينها را ميگيرم حنك اينها در اختيار من است آن راكب مقتدر اين اسب مركوب را احتناك ميكند افسارش را دهانهاش را حنكش را همه را در اختيار دارد شيطان هم تهديد به احتناك كرده است كه تحت حنك اينها به دست من است حنك اينها به دست من است خب وقتي كه گلوي آدم؛ زمام آدم دست او باشد خب هر جا كه او بخواهد ميبرد ديگر خب اينكه گفت: ﴿لأحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ معلوم ميشود او با انسانيت درگير است نه با شخص آدم از آن طرف هم معلوم ميشود مسجود انسانيت است نه شخص آدم اگر مسجود انسانيت بود نه شخص آدم به شهادت اينكه عدو و محسود انسانيت است نه شخص آدم آنگاه اين تعبير جايگاه خاص خود را پيدا ميكند كه ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ﴾ يعني انسانيت را ﴿ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ﴾ چون تصوير بعد از خلقت است يعني انسانيت ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ چون آدم عصاره انسانيت است نمودار انسانيت است نماد انسانيت است به عنوان انسانيت مسجود است نه به عنوان شخص خاص آنگاه همگان سجده كردند ﴿إِلاّ إِبْلِيسَ﴾.
«والحمد لله رب العالمين»