76/09/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 6 تا 9
﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِينَ﴾ ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ﴾ ﴿وَالوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ المُفْلِحُونَ﴾ ﴿وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ﴾
در بحث روايي چيزي روشن نميكند كه ﴿فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾[1] منظور از اين بأسي كه ﴿بَيَاتاًٍ﴾ آمده درباره كدام قوم است منظور از آن بأسي كه در حال قيلوله نازل شده است كدام قوم است بنابراين آنچه كه در تفسير كنزالدقايق آمده است كه عذاب بيات و شب براي قوم لوط است و عذاب قيلوله براي قوم شعيب اين برهان روايي ندارد برهان آيه و قرآني هم ظاهراً نيست براي اينكه در جريان قوم لوط فرمود كه ﴿إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾ آنگاه چگونه ميشود گفت كه عذاب اينها در شب بود آيه 81 سوره «هود» اين است كه ﴿قَالُوا يَالُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ﴾ اين تفسير شريف كنزالدقايق بعضي از لطايف روايي را دارد رواياتي را دارد كه در بعضي از كتب تفسيري ديگر نيست اگر به استناد يك روايتي ايشان فرمود كه عذاب قوم لوط بياتا بود خب نعم المطلوب اگر نبود شاهد قرآني بر خلافش هست حالا بايد بينيم روايت آن را توضيح ميدهد يا نه روايتي هم كه حالا در بحث روايي امروز ميخوانيم چيزي پيدا نشد چون بسياري از انبيا (عليهم السلام) قصصشان در قرآن كريم نيامده همان طوري كه در آيه 164 سوره «نساء» قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾ ممكن است آن عذاب بيات براي آن قومهايي بود كه قصهشان مبسوطاً در قرآن كريم نيامده يا آمد و هنوز شواهد روشني در دست نيست در بحث روايي هم ملاحظه فرموديد امروز اشاره ميشود چيزي نيست كه راجع به عذاب بيات مشخص كند و ظاهر آيه سورهٴ مباركهٴ «هود» هم بر خلاف فرمايش ايشان است مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود در كريمه ﴿أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾[2] قيلوله همان آرامش وسط روز است كه ﴿ضُحيً وَهُمْ يَلْعَبُونَ﴾[3] هم او را تأييد ميكند لازم نيست كه با خواب همراه باشد يعني اگر در نيمه روز مشغول استراحت و تفقه و بازي و سرگرمياند آن هم قيلوله خواهد بود براي اينكه در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» وقتي از جريان اصحاب الجنة سخن به ميان ميآيد ميفرمايد اينها اصحاب الجنة كسانياند كه مستقرشان خوب است و مقيلشان احسن آيه 24 سوره «فرقان» اين است ﴿أَصْحَابُ الجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِيلاً﴾ قيلوله خوبي دارند البته در جنت برزخي باشد احتمال نوم هست اما نه نوم دنيا و اما اگر مربوط به جنت كبرا باشد كه در آنجا نوم نيست اصلاً پس اينكه در آيه 24 سوره «فرقان» فرمود: ﴿أَصْحَابُ الجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِيلاً﴾ يعني آرامش خوبي دارند نه خواب قيلوله خوبي به هر تقدير آيه ﴿ضُحيً وَهُمْ يَلْعَبُونَ﴾ از يك سو ﴿أَصْحَابُ الجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِيلاً﴾ از سوي ديگر اين دو شاهد ميتواند بازگو كند كه ﴿أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ مربوط به آرامش نيمروز است ولو خواب هم نباشند خب اما درباره مطالبي كه مربوط به تتمه بحث ديروز است فرمود كه ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِينَ﴾ براي اينكه داعي و مدعو را قبلاً در آيه قبل مشخص كرد فرمود داعي همان پيغمبر است كه ﴿لِتُنذِرَ بِهِ﴾[4] او مأمور انذار است مأمور دعوت است مأمور تذكره است او منذر است او مذكر است ﴿لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ بعد به عموم مردم كه حتي خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم داخل در آن جمع است فرمود: ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَيْكُم﴾[5] پيغمبر از آن جهت كه جزء امت است و مدعو مشمول ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِم﴾ است از آن جهت كه پيامبر است در رديف انبياست مشمول ﴿وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِينَ﴾ است همه انبيا اين طورند از آن جهت كه مكلفاند مشمول ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِم﴾اند لذا در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه مبسوطاً گذشت فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤْمِنُونَ﴾[6] اول كسي كه به ما انزله الله ايمان آورد و عمل كرد خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود بعد مؤمنين اينچنين نيست كه پيغمبر دعوت بكند و مشمول تكليف نباشد كه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ﴾ بعد ﴿وَالمُؤْمِنُونَ﴾ آنگاه ﴿كَلٌّ﴾ يعني همه اين افراد ممرورالذكر يا مار الذكر ﴿آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ﴾[7] خب پس وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دوبار مشمول اين سؤال است يكي از آن جهت كه جزء امت است چون همه احكامي كه بر ديگران واجب است بر ايشان واجب است و اضافه جزء ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِم﴾ است چون پيغمبر مبعوث شد براي همه حتي براي خودش و از آن جهت كه رسالت مخصوص اوست فرمود: ﴿وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِينَ﴾ در زمره مرسلين است و سؤالي كه از مرسلين ميشود از ايشان ميشود.
پرسش ...
پاسخ: اين يكي از محتملات بود كه در بحث ديروز اشاره شد و رد شد براي اينكه سياق با او هماهنگ نيست سياق اين است كه ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾[8] يا فرمود: ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم﴾[9] بعد از اينكه فرمود رسول براي هدايت مردم آمده است بعد ميفرمايد كه ما از همه سؤال ميكنيم خب اين پيداست كه منظور از «ارسل اليهم» خصوص مردماند نه منظور از «مرسل اليهم» انبيا باشند و منظور از مرسلين ملائكه آيه 54 سورهٴ مباركهٴ «نور» كه فرمود: ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَا حُمِّلْتُم﴾ مضموني است كه طبق اين مضمون روايتي در كتاب شريف برهان است كه امروز ميخوانيم يعني پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور به ابلاغ است شما مأمور به اطاعت و امتثال ﴿فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَا حُمِّلْتُم﴾ برابر همين آيه روايتي است در ذيل ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِينَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: بله همه احكام شامل آن حضرت و امت خواهد شد منتها گاهي خطاب متوجه حضرت است ولي مخاطب همه مردماند گاهي مخاطب همه مردماند.
پرسش ...
پاسخ: زير سؤال نميرود البته.
پرسش ...
پاسخ: آنكه مخصوص خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود آن در جريان ايلاء كه مخصوص خود حضرت بود كه وجود مبارك حضرت نذر كرد يا عهد كرد خدا فرمود كه ﴿قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُم﴾[10] براي همه حلال است چرا شما خودت را به زحمت مياندازي البته آن قضيهاي كه واقع شده است شأن نزولش مخصوص حضرت است ولي حكم عام است البته و در آنجا با تحبيب همراه است نه با تحديد.
پرسش ...
پاسخ: نه با تحبيب همراه است نظير اينكه ﴿عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُم﴾[11] خدا از تو بگذرد چرا اجازه دادي خودت را به زحمت اندختي ديگران را به زحمت انداختي آن جايي كه ذات اقدس الهي با پيامبرش حبيبانه حرف ميزند همين است ﴿عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُم﴾ اين غير از آن زير سؤال بردني است كه با توبيخ همراه است چون اينها كسانياند كه در همه موارد به اذن خدا سخن ميگويند منتها ذات اقدس الهي گاهي ميفرمايد كه اين كار جايز است خودتان را به زحمت نيندازيد نظير ﴿طه ٭ مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ القُرْآنَ لِتَشْقَي﴾[12] اين هم يك نحوه سؤال است.
پرسش ...
پاسخ: بله اين فرض است ديگر مثل ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[13] فرمود من الآن كل نظام را با تو هماهنگ كردم تو از اين به بعد آخه آنها گفتند كه فريه است قرآن افتراست -معاذالله- ذات اقدس الهي فرمود محال است فريه باشد براي اينكه اين كتاب فريه بردار نيست ﴿مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَي﴾[14] آخر بدلي و جعلي و امثال ذلك در كلام بشر راه دارد خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از آن جهت كه بشر است بدلي و جعلي در احاديث او راه دارد يعني كسي ممكن است خداي ناكرده حديثي را جعل بكند و به پيغمبر نسبت بدهد چه اينكه اين كار را كرده است اما قرآن يك سنخي نيست كه بدلي بردار باشد كه جعل بكند اصلاً صلاحيت نه اينكه مردم نبايد اين كار را بكنند اصلاً قرآن بدلي برنميدارد ﴿مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَي﴾ مثل اينكه كسي بگويد كه تو خانه مردم را خراب نكن خب ممكن است كسي خانه مردم را خراب بكند اما ميگويد نكن اما ممكن نيست كسي زمين را خراب بكند يا كل نظام را خراب بكند آن فقط به دست الله است كه ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ﴾[15] يك كسي نميگويد كه آقا شما كل نظام را كه خراب نكن كه سموات و ارض را خراب نكن كه سماوات و ارض به دست كسي است كه ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ﴾ به دست اوست او خداست و لا غير كلام خدا هم از همين قبيل است مثل آن كلمه تكويني است فرمود قرآن اصلاً بدلي بر نميدارد بعد ميگويد كه شما كه ميگوييد او افترا بست -معاذالله- اگر او بخواهد افترا ببندد من رگ حيات او را قطع ميكنم خيليها هستند كه متنبّي بودند داعيه نبوت داشتند ما به آنها نبوت داديم اما كسي كه ما رسالت او را امضا كرديم او سكه قبولي دارد از اين به بعد -معاذالله- هر چه بگويد خداي ناكرده اگر خلاف بگويد به نام دين محسوب ميشود ما به ديگران مهلت بدهيم خيلي حرف هم بزنند متنبّيها خيلي كم از انبيا نبودند مدتها هم عمر كردند مبارزه كردند كشتند كشته شدند و مانند آن اما كسي كه حالا سكه قبولي دارد حرف او مقبول عند الله است اين اگر بخواهد اوضاع را به هم بزند خدا مهلت نميدهد ﴿لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا﴾[16] اين را درباره بهائيها نگفته در باره مسيلمه كذاب نگفته درباره آن بيگانهاي كه در برابر پيغمبر صف آرايي كرده نگفته شما سلسله آمار متنبّيها را كه بررسي ميكنيد ميبينيد كمتر از انبيا نيست خب اين همه اديان باطل را متنبّيها آوردند ديگرو خدا همه اينها را مهلت داد ﴿لِيَمِيزَ اللّهُ الخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ﴾[17] ولي اگر كسي حالا موساي كليم عيساي مسيح ابراهيم خليل درباره همه اينها اين حرف صادق است بعد از اينكه اينها به مقام نبوت رسيدند و خدا امضا كرده است رسالت آنها را شهادت داد تأييد كرد از آن به بعد -معاذالله- يك حرفي بزنند يقيناً به حساب دين تمام ميشود اين است كه خدا هيچ مهلت نخواهد داد به هر تقدير.
پرسش ...
پاسخ: نه غرض آن است كه اين اطمينان مردم بيشتر ميشود اطمينان مردم بيشتر ميشود كه ذات اقدس الهي از دين خود نميگذرد و يقيناً حافظ دين است و حتي خود پيغمبر هم اجازه نميدهد براي اين كه فرمود: ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾[18] بعد هم امضا كرد تصديق كرد فرمود زبانش بدون اجازه ما حركت نميكند ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي﴾[19] به او گفتند دهنت را بدون اجازه ما باز نكن او هم باز نميكند ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي﴾ گفتم نه گفت چشم چه دليلي بهتر از عصمت اين گفتم زبانت را حركت نده بعد خود من تصديق ميكنم كه او زبانش را بدون اجازه ما حركت نميدهد خب از اين عصمت بالاتر.
به هر تقدير فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِينَ﴾ چون پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان امين و گزارشگر امين و صدوق و صادق معروف بود اين گزارشگر اگر گزارش بدهد مخصوصاً تأكيد كند تقريباً يا باعث طمأنينه است يا لا اقل از شك آنها ميكاهد لذا با تأكيد همراه است اين قصهها را هم كه فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِينَ﴾ با آن طايفه ديگري كه فرمود: ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ المُجْرِمُونَ﴾[20] يا ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[21] وجوهي جمع شده است كه دو وجه در بحث ديروز گذشت يكي به تعدد موقف حمل كشد يكي به تعدد معناي سؤال آنجا كه دارد سؤال نميشود يعني سؤال استعلامي ما سؤال بكنيم و از آنها بخواهيم اقرار بگيريم در آن لحظه سؤال نميشود چرا براي اينكه او با علامت ميآيد چرا ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[22] ؟ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ المُجْرِمُونَ بِسِيَماهُم﴾[23] اينجا كه سؤال ميشود سؤال توبيخي است يعني زير سؤال رفتن زير سؤال بردن اين يك جمع بين دو طايفه از آيات يكي هم به تعدد موقف است كه خب آن هم گذشت ولي جناب فخر رازي يك جمع ديگري دارد كه او ناتمام است ميگويد به اينكه ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ﴾ آن طايفه از آيات كه دارد ما سؤال ميكنيم با آن طايفه از آيات كه دارد ما سؤال نميكنيم موردا فرق ميكند يعني مورد سؤال فرق ميكند پس تا كنون يكي اينكه سؤال دو معنا دارد لذا اين دو طايفه بر آن دو معنا حمل ميشود يك يكي اينكه مواقف قيامت زياد است اين دو طايفه بر آن تعدد موقف حمل ميشود دو يكي اينكه ايشان ميگويد، ميگويد مورد سؤال فرق ميكند مسئولعنه فرق ميكند يك سائل داريم يك مسئول داريم يك مسئولعنه سائل ذات اقدس الهي است و مأموران الهي مسئول اشخاصاند ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[24] مسئولعنه آن مطلب است ما در فارسي اين كلمه از را روي شخص در ميآوريم ميگوييم از آقا بپرست از فلان كس بپرس ولي در عربي اينچنين نيست كه كلمه از را روش شخص در بياورند كلمه از را روي آن مطلب در ميآورند مثل ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾[25] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾[26] ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الأَهِلَّةِ﴾[27] يسئلونك عن كذا و كذا اينچين است كه مسئولعنه آن مطلب است مسئول آن شخص است ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الأَهِلَّةِ﴾ ﴿يَسْألُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾ آن مسئولعنه مختلف است طبق بيان جناب رازي و آن اين است كه اعمال انسان چون مشهود است معلوم است مضبوط است مكتوب است جاي سؤال نيست اما انگيزهها و علل و موانع كه چرا اين شخص فلان كار را انجام نداد چرا آن فلان معصيت را انجام داد اينها چون معلوم و مكتوب نيست از اين جهت سؤال ميشود اين جمع ناتمام است براي اينكه كتابت اعمال كه مربوط به عمل جارحه نيست جوانح را هم مينگارد آنها هم مشخص است فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾[28] فرمود مردم آن را كه در دل داريد خدا ميداند از او بترسيد ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾[29] اين هم محسوب است اينچنين نيست كه فقط اعمال را بنگارند خاطرات را ننويسند اين طور نيست كه اين جمع يا اعمال زير سؤال برود آنها زير سؤال نرود اينچنين نيست اعمال جارحه و جانحه علن خواهد شد اين جمعشان تام نيست ولي آن دو جمعي كه ديگران هم گفتند ايشان هم مرقوم داشتند درست است.
پرسش ...
پاسخ: نه چون دارد كه ﴿لِتُنذِرَ﴾ اين صدر سوره اين است كه ﴿كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[30] اين يكي از محورهاي اصلي اين سوره است آن وقت نه به دنبالش دارد ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ﴾[31] حالا در بحث روايي ميخونيم كه ﴿مِن دُونِهِ﴾ ضمير به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) برميگردانند در روايتي كه برهان نقل ميكند يعني «و لا تتبع من دون المنذر المذكر و اولياء قليلاً ما تذكرون» آنگاه حالا كه پيامبر منذر است پيغمبر مذّكر است پيغمبر مأمور است كه ولي اينها باشد و ايناه حق ندارند غير پيامبر احدي را تولي كنند به ولاي احدي متولي بشوند آنگاه انذار شروع ميشود خب.
بحث بعدي آن است كه فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِينَ﴾ ما همه اينها را زير سؤال ميبريم اينكه اينها مسئول ما هستند براي آن است كه خود سؤال يك نحوه توبيخي است براي اينكه ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ﴾[32] اين چهار مطلب است كه به تدريج از ضعيف به متوسط از متوسط به قوي و از قوي به اقوي راه پيدا كرده فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِم﴾ اين يك بخش ﴿وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِينَ﴾ تا محصول سؤال و جواب ما يك باري روي بارهاي امم اضافه كند چون محصول سؤال و جواب از انبيا اين است كه ما همه حرفها را گفتيم اينها هم نشنيدند خب يك شهادتي عليه اين مرسل اليهم خواهد بود كه باري روي بار اينهاست اول خود اينها زير سؤالاند يك ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِم﴾ دوم از مرسلين سؤال ميكنيم كه ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُم﴾[33] يا آيه سورهٴ مباركهٴ «مائده» بود كه شهادت ميداد محصول اين سؤال وجواب ذات اقدس الهي با انبيا عليه امم است اين دو بعد خود خدا ميفرمايد كه ما تمام جزئيات را براي اينها خواهيم گفت يكي پس از ديگري ما نه تنها اينها را تعليم يا انباء ميكنيم كه ﴿يُنَبَّؤُ الإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾[34] گاهي ميفرمايد كه ﴿فَلَنَقُصَّنَّ﴾ گاهي در خود اين ماده آن تتابع و تتالي را درج ميكند گاهي با قيد زايد بيان ذلك اين است كه گاهي ميفرمايد ما تمام جريان گذشته و حال آنها نو و كهنه اينها را به آنها گزارش ميدهيم اين يك طور حرف زدن است يك وقتي ميفرمايد نه ما قصه ميگوييم يعني آنچه را كه در سورهٴ مباركهٴ «قيامة» فرمود: ﴿يُنَبَّؤُ الإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ يعني كهنه و تازه در جواني و پيري هر چه كرد ما ميبينيم به جاي اينكه بفرمايد قدم و اخر ميفرمايد ﴿فَلَنَقُصَّنَّ﴾ قصه يعني چه در بحث سورهٴ مباركهٴ «مائده» ذيل كريمه ﴿وَلَكُمْ فِي القِصَاصِ حَيَاةٌ﴾[35] در بحث سوره «بقره» و سورهٴ مباركهٴ «مائده» هر دو جا مسئله قصاص آمده آنجا مسئله قصاص و قص و مقص و قصه و امثال ذلك آمده در آنجا روشن شد كه بالأخره يك وقتي آدم يك حرف ميزند يا يك كار ميكند اين قصه نيست يك وقتي چندتا كار است يا چند تا حرف است اين چند تا كار و چند تا حرف اگر منقطعات منفصلات باشد باز قصه نيست اگر متصلات متواترات متواليات باشد قصه است حالا يا فعلاً قصه است يا قولا فعلاً قصه است مثل آنچه كه مادر موسي به خواهر موسي (سلام الله عليهم اجمعين) فرمود: ﴿قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾[36] فرمود قدم به قدم مقطع به مقطع به دنبال اين جعبه برو ﴿قُصِّيهِ﴾ اين قصه فعلي است يعني اينچنين نباشد كه يك قدم بروي يا يك مقدار بروي بعد خسته بشوي بنشيني بقيه راه را آب اين جعبه را ببرد تا بيخبر باشي نه اين جعبه را كه من انداختم به دريا ﴿فَلْيُلْقِهِ اليَمُّ بِالسَّاحِلِ﴾[37] را چون در بر دارد ﴿قُصِّيهِ﴾ قدم به قدم به دنبال اين جعبه برو ببين كجا ميافتد اين را ميگويند قصه فعلي يعني كار را به دنبال هم انجام دادن قصههاي قولي هم كه معروف است قصه قولي اينجاست ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ﴾ خب به جاي اينكه بفرمايد «بما قدموا و أخروا» ميفرمايد همه حرفها را پشت سر هم ما ميگوييم يعني كارهايي كه در جواني و پيري كردند براي شما ما گزارش ميدهيم لذا انسان تعجب ميكند ميگويد كه ﴿يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا﴾[38] در آيه شش سورهٴ «مجادله» فرمود كه اينها خودشان فراموششان شده كه چه كردند آيه شش سورهٴ «مجادله» اين است كه ﴿يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ﴾ اينها يادشان رفته اما خدا همه را احصا كرده چنين عملي را ميگويند قصه خب پس گاهي به صورت باز ذكر ميكند كه ﴿يُنَبَّؤُ الإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾[39] يا ﴿أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ﴾ يا ﴿مَالِ هذَا الكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا﴾ گاهي به جاي اينكه بگويد هيچ صغيره و كبيرهاي نيست هيچ مقدّم و مؤخّري نيست هيچ كاري در جواني و پيري نكردند الا مگر اينكه ما ميگوييم به جاي همين حرفها تعبير نقص دارد.
مطلب بعدي آن است كه اين نقص روي علم است فخر رازي ميگويد كه اين ناظر به ابطال سخن معتزله و امثال معتزله است كه نفي علم قائل شدند چون البته معلوم نيست كه همه آنها اين حرف را گفته باشند البته منصوب به گروهي از اعتزال هست كه اينها قائل به نيابتاند يعني قائلاند كه ذات اقدس الهي علم ندارد ولي كارش عالمانه است قدرت ندارد ولي كار قديرانه است و مانند آن براي اينكه آنها مشكلي داشتند ديدند اشاعره به اين مشكل مبتلا شدند و ملتزم شدند آنها نتوانستند آن تالي فاسد را حل كنند به تالي فاسد ديگري تن در دادند اگر قائل باشند كه ذات اقدس الهي علم دارد قدرت دارد اين علم يا حادث است يا قديم اگر حادث باشد خب احتياج دارد كه يك مبدئي او را بيافريند پس خدا در وصفش محتاج به ديگري است -معاذالله- اينكه نميشود و لازمهاش اين است كه قبلاً عالم نبود بعد علم آفريد خب كسي كه عالم نيست چگونه علم ميآفريند و اگر عالم باشد علمش قديم باشد تعدد قدما لازم ميآيد كه محذورش اين است كه اشاعره ملتزماند به او درك اين معنا كه صفت عين ذات است مصداقاً غير ذات است مفهوماً اين در روايات اهل بيت است كمال اخلاص نفي صفات زايده است آنكه در نهجالبلاغه و امثال نهجالبلاغه است اين ديگر با تفكر معتزله حل نميشود لذا عدهاي از آنها به اين تن در دادند كه قائل به نيابت شدند يعني ذات اقدس الهي كارش عالمانه است قديرانه است براي اينكه اگر او علم داشته باشد علم اگر قديم باشد مشكلي دارد حادث باشد مشكلي دارد موجود هم كه يا قديم است يا حادث غافل از اينكه علم دارد قديم است عين ذات است به قدم ذات عين ذات است مصداقاً عين هماند مفهوماً غير هماند به هر تقدير اين همان طوري كه حرف معتزله را نفي ميكند حرف اشاعره را هم اثبات نخواهد كرد اين مرحله سوم پس ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِم﴾ يك مرحله، ﴿وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِينَ﴾ باري است روي دوش امت مرحله دوم، ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ﴾ مرحله سوم است بعد ميفرمايد ما نه تنها عالميم يعني كسي به ما گفته و ما نه تنها عالميم براي اينكه علم به غيب داريم علم به غيب نيست ما خودمان در صحنه بوديم اين علم به شهادت است نه علم به غيب نزد شما غيب است اصولاً علم كه با غيب سازگار نيست علم يعني شهود حضور افتادگيصوتي جمع نميشود مثل اينكه علم با جهل جمع نميشود معناي علم به غيب اين است كه آنچه كه از ديگران غائب است از عالم غائب نيست وگرنه علم با غيب غيب با علم اصلاً جمع شدني نيست علم به غيب مستحيل است اگر ميگويند ذات اقدس الهي علم به غيب دارد به اهل بيت علم به غيب داده است يعني براي آنها پرده را برداشت ارشاد به نفي حجاب است نه اينكه غيب هست غيب بما انه غيب معلوم است اين طور كه نيست بعد ميفرمايد كه اينكه ما عالميم نه اينكه علم به غيب داريم واگر در بخشهايي از آيات آمده است ﴿عَالِمِ الغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾[40] اين غيب مقيض است نه غيب بالذات يعني آنچه كه نسبت به شما غيب است نزد خدا غيب نيست به دليل اينكه فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ﴾[41] خب اگر ﴿وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ﴾ ديگر ﴿عَالِمِ الغَيْبِ﴾ يعني چه اينكه شهيد محض است چون شهيد محض است پس آن ﴿عَالِمِ الغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ تقسيم و توضيحي است به لحاظ مردم يعني بعضي از اشيا براي مردم عالم شهادت است بعضي از اشيا براي مردم عالم غيب است و ذات اقدس الهي به هر دو نشئه عالم است نسبت به او مشهود است چون او ﴿عَلَي كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ﴾ است خب فرمود كه اينكه ما گزارش ميدهيم نه اينكه حالا ملائكه براي ما گزارش دادند يا اعمال كتبه اعمال كه ﴿وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ ٭ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ﴾[42] اينچنين نيست «ان رسلنا يكتبون ما لديهم» اينچنين نيست ما قبل از اينكه فرشته بفهمد ميفهميم اين راه نظام يعني نظام علّي و معلولي كه راه حكمت و كلام است يك راه خوبي است راه سلسله اسباب و علل راه خوبي است اما يك راهي است كه در عرفان است كه مستقيماً از قرآن و روايت گرفته شده و آن اين است كه در عين حال كه نظام نظام علّي است هيچ كاري بيعلت و معلول نيست خدا از هر علتي به معلول نزديكتر است از هر معلولي به علتش نزديكتر است از هر كسي به او نزديكتر است اين است كه انسان يك راه ميانبري هميشه دارد و در دعاها انسان از خدا نميخواهد بيسبب كار بكند كه ولي ميگويد سببها فراوان است ما بعضي از علل و اسباب را شناختيم بقيه نزد توست اينچنين نيست كه حالا اگر كسي مشكلي داشت مريضي بود و درماني نداشت حالا راهها بسته باشد اين طور نيست غرض آن است كه اين راه را دعا و قرآن ارائه كردند و عارف به دنبال اين رفته حكيم و متكلم كمتر به سراغ اين راه ميان بر رفتند الا اوحدي از حكما اينكه فرمود ما خودمان حضور داشتيم اينجا يعني اين طور نيست كه حالا ملائكه به ما گفتند آنها هم البته گزارش ميدهند مرسلين هم گزارش ميدهند نشانهاش اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «يونس» در بخشهاي مثبتش فرمود هر كار خيري انجام بدهيد ما آنجا حضور داريم آيه 61 سوره «يونس» اين است كه ﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ﴾ صدرش متوجه به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ذيلش براي همه ﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيه﴾ همين كه ميخواهيد وارد بشويد ما آنجا هستيم نه اينكه بعد بفهميم شما داريم چه كار ميكنيد.
پرسش ...
پاسخ: آنها هم شاهدي است روي شهود ديگر مثل گزارش شهود كه شهادتي است روي شهود باري است روي بار ديگر در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و همچنين در سورهٴ مباركهٴ «نساء» به آنهايي كه شبنشينيهاي نامشروع و همچنين مشموم دارند و تصميمهايي ميگيرند ميگويند خدا آنجا با شماست آيه 108 سوره «نساء» اين است ﴿يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ﴾ حالا شما شب رفتيد پشت درهاي بسته رفتيد كار كرديد بالأخره خدا آنجا حضور دارد ديگر﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ القَوْلِ وَكَانَ اللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطاً﴾[43] خب در مثبت و منفي زشت و زيبا هر جا فرمود من حضور دارم فرمود: ﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيه﴾[44] بخواهي قرآن تلاوت كني در هنگام نماز شب ما آنجا حاضريم پشت درهاي بسته بخواهي تصميم خلاف بگيري ما آنجا حاضريم هر دو را حاضر است فرمود: ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ القَوْلِ﴾ مطلب ديگر آن است كه اين سؤال گاهي از افراد است گاهي از اجزاء از لحاظ افراد ملاحظه فرموديد كسي مستثنا نيست چه امم چه انبيا اما از لحاظ اجزا حالا هر فردي مسئول است حالا هر فردي مسئول است اينچنين نيست كه او را رها كنند كه بگويند تو چه كار كردي از دستش سؤال ميكنند از سرش سؤال ميكنند از گوشش سؤال ميكنند اين طوري دستش را زير سؤال ميبرند سرش را زير سؤال ميبرند آن در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است كه فرمود: ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾[45] يكي از بياناتي كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) با درد ميگفت همين مسئله سؤال از دل است كه ميگفت اين از چيزهايي است كه دركش بسيار مشكل است و دردش هم زياد است خب ما را احضار ميكنند ميگويند با اين چشم چه كردي؟ خب اين معنا را ما ميفهميم حالا يا ميگوييم كار بد كرديم يا كار خوب كرديم عذرخواهي ميكنيم توبه ميكنيم اين معنا قابل فهم است ما را احضار ميكنند سؤال ميكردند كه با چشم چه كردي؟ خب اين معنا قابل فهم است اما ما را حاضر ميكنند سؤال ميكنند با دل چه كرديد؟ ما همان دليم اينجا مسئول و مسئولعنه يكي است در جريان سمع و بصر مسئول و مسئولعنه دو تا است ما مسئوليم سمع مسئولعنه است اين معنايش مفهوم است يا ما مسئوليم و بصر مسئولعنه است اين معنايش مفهوم است اما ما و دل ما و دل ديگر دو تا حقيقت نيست كه يك مني هم در درون من نهفته است كه از او سؤال ميكنند با اين من بيروني چه كردي يا از من بيروني و دل بيروني سؤال ميكنند با آن دل دروني چه كردي حالا انشاءالله به خواست خدا به آن آيه كه رسيديم بايد مشخص بشود حالا تبركاً اين حديث را هم بخوانيم يعني گرچه غالب احاديثي كه در تفسير شريف برهان هست ذكر شده روايتي ندارد كه اشاره نشده باشد ولي همين روايتي كه روايت اول اين باب كه ﴿كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾[46] است از عليبن ابراهيم نقل ميكند كه فرمود: ﴿فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ﴾[47] من اي ضيغ ديگر دلش تنگ نباشد براي اينكه كتاب كتاب الله است وقتي كتاب كتاب الله است با خود نور را به همراه دارد ﴿لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[48] دارد «ثم خاتم الله الخلق فقال: ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم﴾[49] اين اشاره شد كه خلق شامل خود پيغمبر هم ميشود براي اينكه خود پيغمبر هم مشمول اين امتثالهاست ﴿وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ﴾ اين ﴿دُونِهِ﴾ ضمير را به حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) برگرداند طبق روايت عليبن ابراهيم روايتي كه از عياشي نقل ميكند كه از امام صادق از امير المؤمنين (عليهم الصلاة و عليهم السلام) نقل ميكند در يك خطبهاي ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَيْكُم﴾ فرمود: «ففي اتباع ما جائكم من الله الفوز العظيم و في تركه الخطأ المبين» كه خب اين هم روشن است روايت سوم «﴿فَجَاءَهَا بَأْسُنَا﴾[50] يعني عذابنا، ﴿بَيَاتاً﴾ يعني بالليل، ﴿أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ يعني نصف النهار بعد ﴿فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا﴾» فرمود اين محكم است ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِينَ﴾ فرمود از انبيا سؤال ميشود «عما حملوا من الرسالة» برابر همان آيه 54 سورهٴ مباركهٴ «نور» ﴿فلنقصن عليهم بعلم و ما كنا غائبين﴾ يعني «لم تغب عنا افعالهم» افعال آنها از ما غائب نبود در مشهد ما بود پس بنابراين ما آنجا حضور داشتيم و خودمان گزارش ميدهيم حالا حديث بعد مربوط به ﴿وَالوَزْنُ﴾ است.
«و الحمد لله رب العالمين»