76/09/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 6 و 7
﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾ ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ﴾
بعد از اينكه جريان نزول قرآن كريم را ذكر فرمود كه ﴿كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾[1] و اينكه مبدأ نزول هم ذات اقدس الهي است كه در جمله بعد فرمود: ﴿وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم﴾[2] پس مبدأ و وحي و نبوت اين دو اصل از اصول دين بازگو شد در كنار ذكر وحي و نزول قرآن كريم سخن از تكليف و حساب و كتاب هم خواهد بود لذا فرمود اين كتاب را ما نازل كرديم ﴿لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[3] انذار هم اختصاصي به جريان دنيا ندارد بلكه شامل عذاب دنيا و عذاب آخرت خواهد بود در بخشي از قرآن كريم آمده است كه ﴿لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا﴾[4] و همچنين ﴿وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ﴾ چون انذار اختصاصي به عذاب دنيا ندارد بلكه شامل عذاب آخرت هم ميشود لذا هر دو نوع عذاب را به عنوان مصداق انذار ذكر كرد در جريان عذاب دنيا فرمود: ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾[5] درباره عذاب آخرت هم ميفرمايد: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾ كه اين مربوط به جريان قيامت است. مطلب بعدي آن است كه سؤال دو قسم است يك سؤال استعلامي و استفهامي و مانند آن يك سؤال توبيخي تقريعي و مانند آن سؤال استفهامي براي ذات اقدس الهي نيست كه خداوند چيزي را از كسي سؤال بكند كه عالم بشود براي اينكه او نه تنها عالم به شواهد و ظواهر هست مشهودهاست و ظاهرهاست بلكه علاّم الغيوب هم هست او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[6] است ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ﴾[7] است و ﴿عَلَى كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ﴾[8] است بكل شيء شهيد است و مانند آن اما سؤال به معناي تقريع توبيخ كه ميگوييم فلان كس زير سؤال رفت اين سؤال براي ذات اقدس الهي هست تنها اوست كه ميتواند سؤال كند پس اگر گفته شد خدا سؤال ميكند يعني سؤال تقريعي و توبيخي كه چرا اين كار را كرده است. و يكي براي اقرار گرفتن طرف هم هست اين دوتا يك وقتي اعتراض است كه چرا اين كار را كردي يعني من ميدانم اين كار را كردي تو هم ميداني اين كار را كردي خب چرا اين كار را كردي يك وقت است براي محاسبه مقدمه محاسبه سؤال ميكنند كه طرف اقرار بكند كه آيا اين كار را كردي يا نكردي؟ طرف اقرار ميكند بعد برابر اقرارش محكوم خواهد شد پس سؤال به معناي اقرار گرفتن و همچنين سؤال به معناي اعتراض اين دو قسم براي ذات اقدس الهي متصور است اما سؤال به معناي استفهام و استعلام كه چيزي را نداند و بپرسد براي خداوند ممكن نيست چون از صفات سلبيه حق تعالي است «و ما ... عن علمه مصداق ذره» و چيزي از او غايب نيست او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيط﴾[9] است اين يك مطلب.
مطلب بعدي آن است كه مسئله به قدري مهم است كه با لام قسم با نون تأكيد و همچنين با دو تأكيد ديگر كه جمعاً چهار يا يبش از چهار تأكيد است اين عناوين ياد ميشود كه ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾ اما فرمود: ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ﴾ مطلب خيلي مهم است كه با اين تأكيدات چهارگانه يعني لام قسم نون تأكيد ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ﴾ با همه اينها همراه است.
پرسش... پاسخ: حالا برسيم به سراغ ﴿الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾ به اين امر هم ميرسيم به خواست خدا.
مطلب بعدي آن است كه اين ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ﴾ اين فا عطف است بر چه چيزي؟ عطف جريان سؤال اگر از نظر ترتيب ذكري باشد بله ميشود گفت كه آن كه فعلاً ذات اقدس الهي در اين بخش از سوره «اعراف» ذكر ميكند به دنبال گذشته است اما به لحاظ واقع كه بررسي بشود آن سؤال در ظرف قيامت واقع ميشود و بين قيامت و جريان دنيا فاصله فراوان است بايد بفرمايد: «ثم لنسئلن» چرا فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ﴾ اين براي آن است كه گرچه قيامت به نظر عدهاي دور است ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً﴾ اما ﴿وَنَرَاهُ قَرِيباً﴾[10] به همان دليل هم فرمود: ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾[11] و خيلي هم روشن نيست كه قيامت صغرا چه زماني قيام ميكند پس اگر منظور قيامت كبرا باشد گرچه به نظر ديگران دور است ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً﴾ اما به نظر ذات اقدس الهي ﴿وَنَرَاهُ قَرِيباً﴾ لذا مصحح عطف به فا هست چه اينكه فرمود: ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾ قيامت نه تنها قريب است بلكه مقترب است بين اقتراب و قرب همان فرقي است بين اقتدار و قدرت همان فرق است خب اقتدار خيلي بالاتر از قدرت است اقتراب خيلي نزديكتر از قرب است اين قدر ذات اقدس الهي جريان قيامت را نزديك ميبيند اگر به لحاظ گوينده است در فضاي تكلم متكلم است فا مصحح دارد اما آن كسي كه مستشكل است بر اساس ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً﴾ اينجا جاي ثم است نه جاي فا.
مطلب ديگر آن است كه اگر به لحاظ قيامت صغرا باشد كه خيلي روشن است منتها بحث درباره قيامت كبرا است چون بخشي از سؤالها در قيامت صغرا است و قيامت صغرا هم خيلي روشن است كه براي افراد نزديك است مرگ هر كسي گاهي ممكن است كه در همان روز فرا برسد و به روز بعد نرسد اينچنين نيست كه دور باشد بالأخره بعد از موت هم انسان اولين چيزي كه از انسان سؤال ميشود در قبر همان جريان نماز و عمر و امثال ذلك است كه قيامت صغرا كه همان موت است و برزخ انسان مسئول است
مطلب ديگر آن است كه اين سؤالها اگر به معناي درخواست باشد ذات اقدس الهي تنها مسئول جهان هستي است اما به معناي اعتراض باشد تنها ذاتي است كه مصون از سؤال به معناي اعتراض است اما اين دو مطلب يعني خدا تنها ذاتي است كه مسئول جهانيان است مسئول يعني مطلوب و مورد درخواست آن را سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» مشخص كرد كه ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ چون ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ همه موجودات آسماني و زميني از ذات اقدس الهي چيز درخواست ميكنند خدا هم هر لحظه فيض خاص خود را عطا ميكند چون ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ لذا ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ اين يك آيه صدر و ذيلش مربوط به سؤال و جواب است همه موجودات از ذات اقدس الهي چيز طلب ميكنند لذا ذات اقدس الهي هر روز فيض جديد دارد و منظور از اين روز نه در مقابل شب است نه مجموع شب و روز چون گاهي يوم در مقابل ليل است گاهي يوم در مقابل مجموع شبانه روز اين يوم نه در مقابل شب است نه به معني مجموع شبانه روز ﴿كُلَّ يَوْمٍ﴾ يعني كل ظهور نه كل لحظه، لحظه هم چون ظهور اوست آنگاه ذات اقدس الهي هر ظهوري دارد به نيازي پاسخ ميدهد چون پاسخهاي انسانها كه مربوط به شب يا روز نيست هر موجودي هر لحظهاي دارد از خدا فيض درخواست ميكند لذا ذات اقدس الهي هر لحظه دارد پاسخ ميدهد خب پس اگر سؤال به معناي درخواست و طلب باشد چه درخواست علمي چه عملي ذات اقدس الهي ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ اما اگر سؤال به معناي اعتراض و توبيخ باشد ﴿لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ﴾[12] احدي او را زير سؤال نميبرد چه اينكه خودش هم ذات او هم تحت سؤال نيست كه از چه چيزي خلق شده يا چه كسي او را خلق كرده نه خود او تحت سؤال است نه ميشود از او سؤال كرده كه خدا از چه چيزي پيدا شده چه كسي او را آفريده هدف آفرينش او چه بود چون هستي نامحدود است و خود عين مبدأ است و خود عين هدف كارهاي او زير سؤال نيست چون عين حكمت است كسي نيست كه از ذات اقدس الهي بازخواستي به عمل بياورد كه چرا فلان كار را كردي اما ﴿وَهُمْ يُسْئَلُونَ﴾[13] فتحصل كه اگر سؤال به معناي درخواست باشد تنها مسئول خداست و بقيه سائلاند اگر به معناي اعتراض باشد تنها كسي كه مسئول نيست خداست ﴿لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ﴾.[14]
مطلب ديگر آن است كه اين سؤال كه گاهي به معناي درخواست استفهام است استعلام است و گاهي به معناي توبيخ و زير سؤال بردن و اعتراض هم بين افراد است در قيامت با يكديگر هم بين افراد با خداي خود آنهاست اما آنچه كه بين افراد است از او به عنوان تسائل ياد ميشود خاصيت باب تفاعل هم همين است باب تفاعل آن دو طرفي است كه هيچ كدام راجح نيستند بر خلاف باب مفاعله كه بين طرفين است كه بالأخره يكي راجح است و ديگري مرجوح در جريان مضاربه ميگويند «ضارب زيد عمرا» هر دو با يكديگر به ضرب پرداختند ولي بالأخره يكي برنده شد لذا يكي فاعل است و ديگري مفعول اما آنجا كه برنده ندارد نميگويند «ضارب زيد عمرا» ميگويند «تضارب زيد عمرو» آنجا جاي تضارب است است نه مضاربه به هر تقدير در آن گونه از موارد تعبير به تسائل ميشود كه ﴿يَتَسَاءَلُونَ﴾[15] از يكديگر سؤال ميكنند اما اين سؤالي كه از يكديگر ميكنند هم دو قسم است گاهي به معناي استعلام است گاهي به معناي زير سؤال بردن لذا آيات مربوط به تسائل دو قسم است يك جا دارد ﴿يَتَسَاءَلُونَ﴾ يكجا دارد ﴿لاَ يَتَسَاءَلُونَ﴾ آن تسائل كه ﴿يَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ الْمُجْرِمِينَ﴾[16] از يكديگر سؤال ميكنند آن سؤال به معناي استعلام و استفهام است اما آن سوالي كه زير سؤال ميبرند ﴿يَتَسَاءَلُونَ﴾ يعني يكديگر را مجرم و تبهكار ميدانند لذا با ﴿يَتَلاَوَمُونَ﴾[17] همراه است فرمود اينها ﴿يَتَلاَوَمُونَ﴾ هر كدام ديگري را ملامت ميكنند وقتي هم كه اين طرفين ملاومت و مسائلت به دوزخ رفتند ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[18] خب پس تسائل آن رد و بدل سؤال است بين خود افراد در قيامت اين يك مطلب و تسائل افراد در قيامت هم گاهي به معناي استعلام است گاهي به معناي زير سؤال بردن اين دو مطلب آيات مربوط به تسائل هم دو طايفه است يكجا اثبات ميكند يك جا نفي ميكند سه مطلب كه كل اين سه مطلب از بحث فعلي ما خارج است بحث ما در اين كريمه ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ﴾ آن سؤالي است به بين بندگان و ذات اقدس الهي يا بين بندگان و مأموران الهي است خب لذا يك احتمالي كه امين الاسلام (رضوان الله عليه) و ديگران در تفسيرشان ارائه كردند آن احتمال هم خارج از بحث است كه ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ﴾ منظور انبيا باشند ﴿وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾ منظور فرشتگان باشند البته فرشتگان مرسلاند و انبيا ارسل اليهماند اما آنها از بحث فعلي ما بيرون است بحث فعلي در اين است كه ما اين كتاب را براي مردم نازل كرديم آنگاه به همه مكلفين خطاب ميكند ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾[19] بعد فرمود اين قرآن نازل شده است ﴿لِتُنذِرَ بِهِ﴾ بعد فرمود: ﴿كَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا﴾[20] بعد ميفرمايد: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ﴾ خب تمام اين سياق نشان ميدهد كه منظور از ﴿أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ﴾ مردماند نه منظور از ﴿أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ﴾ انبيا باشند و منظور از مرسلين ملائكه البته ملائكه مرسلاند ﴿جاء بالملائكة رسلا﴾ خداوند ملائكه را فرستادههاي خاص خود ميداند كه براي انبيا وحي ميآورند آن در بحثهاي ديگر و بخشهاي ديگر مطرح است نه در خصوص اين پس آن سؤال و جوابي كه بين بندگان با يكديگر است رأساً از محل بحث بيرون است آن ﴿أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ﴾ و مرسليني كه بين ملائكه و انبيا مطرح است آن هم رأساً از محل بحث بيرون است تنها چيزي كه داخل در محل بحث است اين است كه انبيا هستند و اممشان.
مطلب ديگر اين است كه از اينكه فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾ اين كلمه سؤال را با همه تأكيداتش تكرار كرده است معلوم ميشود سؤال دو قسم است يعني دو سنخ سؤال است نفرمود «فلنسئلن المرسلين و الذين ارسل اليهم» خب با يك جمله ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ﴾ ميتوانست به هر دو بيان تأديه كند هر دو مطلب را تأديه كند بفرمايد: «فلنسئلن المرسلين و الذين ارسل اليهم» ما از انبيا و امم ميپرسيم اما اين تكرار نشان ميدهد كه سؤال دو قسم است ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ﴾ از آنها سؤال ميكنيم چون سؤال يعني آنها را زير سؤال ميبريم ﴿وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾ ديگر مرسلين زير سؤال نميروند مرسلين هم معصوماند اينها كسانياند كه خود ذات اقدس الهي فرمود درباره اينها ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾[21] چون فرقي بين پيغمبر اسلام و ساير انبيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) در اين جهت نيست كه هيچ كدامشان روي هوا حرف نميزنند و همه اينها برابر سورهٴ مباركهٴ «احزاب» مصون از خشيت غير الهياند ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إلاَّ اللَّهَ﴾[22] و خود ذات اقدس الهي به صلاح اينها فتوا داد و امضا كرد فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[23] بعد فرمود ﴿كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[24] خب كساني كه ذات اقدس الهي به صلاحيت اينها گواهي داد از اينها زير سؤال نميروند قهراً سؤال اينها از سنخ سؤال از امم نيست لذا اين فعل تكرار شد براي اينكه توهم نشود كه هر دو از يك سنخ سؤال است ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾.
مطلب ديگر اين است كه خب حالا كه معلوم شد سؤال دو قسم است يك سؤال استعلامي داريم يك سؤال توبيخي داريم سؤال توبيخي كه از انبيا نيست به همين شواهد ياد شده سؤال استعلامي هم كه درخور ذات اقدس الهي نيست پس اين چه سؤالي است؟ از انبيا چه سوالي ميكنند؟ بخواهد انبيا را زير سؤال ببرند كه خود خدا فرمود اينها صالحاند معصوماند مصوناند و مانند آن از انبيا بخواهد سؤال استعلامي بكند كه خدا منزه است پس اين چه سؤالي است؟ سؤالي كه از انبيا ميشود به منزله استشهاد خواهد بود در حقيقت در بخشي از قرآن كريم آمده است كه انبيا سمتي دارند مردم هم سمتي ﴿عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَا حُمِّلْتُمْ﴾[25] اين را در سورهٴ مباركهٴ «نور» بيان فرمود فرمود ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَا حُمِّلْتُمْ﴾[26] انبيا يك رسالتي دارند كه بر آنها تحميل شده است و آن ابلاغ است امم رسالتي دارند كه امتثال است وظيفهاي دارند كه امتثال است باري بر آنها تحميل شده است كه امتثال است آنگاه ذات اقدس الهي همه اينها را امم را و انبيا را در قيامت جمع ميكند در حضور امم از انبيا ميپرسد و در حضور انبيا از امم ميپرسد يك عده در بعضي از مواقع اينها زير سؤال ميروند بازداشت ميشوند چرا اين كار را كردي اين سؤال تقريري است اين يك بحث يك سؤال هم هست كه ميخواهند از او اقرار بگيرند بعد او را كيفر بدهند اين يك بحث ديگر اين سؤال مستلزم جهل سائل نيست اين يا توبيخاً سؤال ميكند ميگويد چرا اين كار را كردي؟ اين كار را كردي؟ با همين لحن كه توبيخ است يا نه ميخواهد از او اقرار بگيرد كه او را محكوم كند اين يك سؤال در مشهد انبيا و امم خدا طرفين يا جمع ميكند ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ﴾[27] در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بخش پايانياش گذشت آن هم در كمال ادب عرض ميكنند كه ما نميدانيم هر چه هست شما ميدانيد آيه 109 سوره «مائده» اين بود ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلأّمُ الْغُيُوبِ﴾ ميبينيد سؤالي كه ذات اقدس الهي از انبيا ميكنند نميگويند آيا پيام ما را رساندي يا نه؟ ميفرمايد كه مردم درباره شما چه كردند؟ آنها مخاطباند مسئولاند ولي محور سؤال كار مردم است ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ﴾ نميفرمايد «ماذا فعلتم، ماذا بلغتم» ميفرمايد ﴿مَاذَا أُجِبْتُمْ﴾ آيا دعوت كرديد مردم اجابت كردند يا نه؟ اين در حقيقت سؤال از مردم است حالا يا سؤال تقريري يا سؤال توبيخي ﴿فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا﴾ انبيا عرض ميكنند ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلأّمُ الْغُيُوبِ﴾ خب اين ادب انبياست معلوم ميشود كه اگر انبيا مسئولاند نحوه سؤالشان اين است نه سؤال تقريبي است نه سؤال توبيخي است نه سؤال استفهامي حالا بخشهاي ديگري كه مربوط به سؤال از انبيا است ملاحظه بفرماييد درباره ديگران كه آنها زير بار سؤال واقع ميشوند آنجا مشخص فرمود مشابه اين تعبيري كه در آيه سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است و محل بحث است در آيه 92 سوره «حجر» آمده است كه ﴿فَوَ رَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ كه با لام قسم هست و با سوگندهاي ديگر آميخته است در جريان سؤال كردن كه انبيا مسئولند و امم مسئولند تعبيرات قرآن كريم يكسان نيست در سوره نحل يك تعبير دارد تعبير سورهٴ مباركهٴ نحل به اين صورت است آنها وقتي ميخواهند پاسخ بدهند يا اعضا و جوارح آنها شهادت ميدهد يا خود انبيا به عنوان شاهد عليه آنها شهادت ميدهند يا دهان آنها بسته است و اعضا و جوارح شهادت ميدهد يا نه خود زبان شهادت ميدهد حالا اين آيه سورهٴ مباركهٴ مومنون را ملاحظه بفرماييد كه نحوه سؤال و جواب آنها را به چه صورت بازگو ميكند در بخشي از همين آيات قرآن دارد ما از اينها سؤال نميكنيم لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان يا يومئذ لا يسئل عن ذنوبهم المجرمون و مانند آن كه ما از اينها هيچ سؤال نميكنيم در بخشي ديگر همانطوري كه ملاحظه فرموديد دارد به اين كه ما از همه اينها سؤال ميكنيم وهيچ كسي از سؤال مصون نيست در سوره مومنون آنچه كه فعلاً خارج از بحث است آمده آيه 101 مومنون اين بود كه ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلاَ يَتَساءَلُونَ﴾ يعني لا يتسائلون با يكديگر يعني از يكديگر سؤال نميكنند وگرنه در برابر خدا مسئولند آيه 54 سورهٴ مباركهٴ نور اين است ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَا حُمِّلْتُمْ﴾ پس هر كدام از اينها در برابر تكليفشان مسئولاند چه پيامبر چه امتها در آيه 65 سورهٴ مباركهٴ «قصص» به اين صورت آمده است ﴿وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ﴾ ميبينيد آنچه در بخش پاياني سوره «مائده» است با آنچه در آيه 65 سوره «قصص» است خيلي فرق ميكند انبيا مسئولاند امم مسئولاند از امم سؤال ميكنند ﴿مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ﴾ از انبيا سؤال ميكنند ﴿مَاذَا أَجَبْتُمُ﴾[28] در حقيقت سؤال از انبيا سؤال ازامم است از انبيا سؤال نميكنند آيا شما رسالتتان را انجام داديد يا نداديد بلكه از انبيا سؤال ميكنند كه آيا حرف شما را گوش دادند يا گوش ندادند اين در حقيقت يك بازخواست و يك اعتراضي است نسبت به امم خيلي فرق ميكند كه انبيا مستقيماً زير سؤال برود.
پرسش: ...
پاسخ: عيب ندارد غرض آن است كه بالأخره آنها مكلفاند لكن سؤال به اين معنا كه زير سؤال بروند نيست و اگر چنانچه امم غفلتي كردند و اعتراضي كردند گفتند كه به ما نرسيده است همه شهادت ميدهند كه ائمه (عليهم السلام) كما هو حقه تبليغ كردهاند.
پرسش: ...
پاسخ: بله خب آنها بله همانطوري كه در همان اوائل سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه عدهاي همانطوري كه در دنيا به كتمان و كذب عادت كردهاند در قيامت هم ميگويند: ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾[29] اين ملكاتشان آنجا هم ظهور ميكند لذا اعمالشان به آنها نشان داده ميشود اعضا و جوارح عليهشان شهادت ميدهند انبيا شهادت ميدهند آن زمين شهادت ميدهد همين بشري كه در دنيا كتمان ميكند اين كتمان و كذب براي او ملكه ميشود و در قيامت هم دروغ ميگويد، ميگويد ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ البته وقتي كاملاً اسرار نهاني آنها بيرون آمده است ديگر ﴿لاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً﴾ خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله اين در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» مفصل بحث شد كه اين مربوط به تعدد مواقف است حالا آن بحث را به طور تفصيل اينجا اشاره نميكنيم ولي به طور اجمال اينجا اشاره ميشود و آن اين است كه پس معلوم شد كه ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ﴾ مرسلين با امم يكطور سؤال نميشوند دو نحوه سؤال ميشوند و در حقيقت سؤال از مرسلين هم به اين نيست كه آيا شما تبليغ كرديد يا نه؟ سؤال از مرسلين اين است كه آيا حرف شما را گوش دادند يا نه؟ باز برگشت سؤال از مرسلين به سؤال از امم خواهد بود.
مطلب ديگر آن است كه اينكه ذات اقدس الهي در سوره «حجر» فرمود: ﴿فَوَ رَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ يا در همين آيه محل بحث با لام قسم و نون تأكيد و مانند آن فرمود: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ﴾ و مانند آن با اينكه در بخشهايي از قرآن كريم دارد كه اينها مصون نيستند از اينها سؤال ميكنيم چگونه جمع ميشوند؟ آياتي كه مربوط به سؤال از بندگان است دو طايفه است يك طايفه نفي ميكند مثل آيه 78 سورهٴ مباركهٴ «قصص» كه ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ از ذنوب آنها يعني «لايسئل المجرمون عن ذنوبهم» در حقيقت ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ الرحمن هم آيه معروف اين است كه ﴿فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ در قبال اين طايفه از آيات كه دارد اينها مسئول نيستند آيات فراواني دارد كه اينها مسئولاند نظير آيه سوره «حجر» آيه محل بحث سوره «اعراف» آيه 24 سورهٴ مباركهٴ «صافات» كه دارد ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله اين در حقيقت اعتراض است به امم كه وجود مبارك حضرت عيسي هم عرض ميكند كه خدايا تو اعلمي به آنچه كه ميگذرد هرگز من اين حرف را نزدم در سورهٴ مباركهٴ «مائده» بعد از اينكه ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلأّمُ الْغُيُوبِ﴾[30] كه اصل كلي است كه از همه انبيا سخن به ميان ميآيد آنگاه يك نمونهاي از حضرت عيسي ذكر ميكند وجود مبارك حضرت عيسي همان جوابي را ميدهد كه انبيا همان جواب را دادند حالا در بخش پاياني سوره «مائده» اين بحث شد آن آيه 109 سوره «مائده» اين بود ﴿يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلأّمُ الْغُيُوبِ﴾ اين براي همه انبيا آنگاه به عنوان مصداق يكي از انبيا (عليهم السلام) وجود مبارك حضرت عيسي است در بخش بعدي همان سورهٴ مباركهٴ «مائده» يعني آيه 116 ميفرمايد: ﴿إِذْ قَالَ اللّهُ يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ﴾ براي اينكه ﴿تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ﴾ ميبينيد همان جوابي را كه سلسله انبيا (عليهم السلام) ميدهند همان جواب را عيساي مسيح (عليه السلام) ميدهد خب پس پيداست كه نحوه سؤال بازگشتش به سؤال از امت است نه سؤال از شخص پيامبر كه آيا ابلاغ كردي يا نكردي خب در بحثي كه آيا امت زير سؤال ميرود يا نه؟ دو طايفه از آيات است يك طايفه با تأكيد و سوگند دارد كه ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ﴾ يا ﴿فَوَ رَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[31] يك طايفه هم نظير آيه 78 سوره «قصص» است كه ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ يا آن آيه معروف سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» است كه ﴿فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[32] اين دو طايفه است بعضيها اين طائفتين را بر تعدد موقف حمل كردند يعني در يك موقف جاي سؤال نيست فقط ميگويند اينها را آماده كنيد در يك موطن و در موقف ديگر جاي سؤال هست چون مواقف قيامت فراوان است حالا شايد پنجاه هزار سالش ناظر به پنجاه هزار موقف باشد و مانند آن گفتند چون موقفها فرق ميكند در يك موقف سؤال ميكنند در يك موقف ديگر سؤال نميكنند محتمل است كه سؤالها فرق ميكند نه موقفها آنجايي كه آن طايفه از آيات كه دارد اينها مورد سؤال نيستند يعني سؤال استعلامي يك، سؤال تقريري دو، آنجايي كه سؤال ميشوند سؤال توبيخي بيان ذلك اين است كه شاهد اين جمع همان سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» است سؤال براي چيست؟ اگر سؤال براي آن است كه سائل عالم بشود خدا كه فرمود: ﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ﴾[33] ما به شما خبر ميدهيم كه چه كرديد و آن روز فرمود كه ﴿يُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾[34] ما به انسان تنبئه داريم انباء داريم نبأ ميدهيم گزارش ميدهيم ﴿يُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ ما داريم گزارش ميدهيم ما ديگر لازم نيست سؤال بكنيم كه پس سؤال به معناي استعلامي و استفهمامي نيست اين يك، سؤال به معناي تقرير كه از متهم اقرار بگيرند بعد او را محكوم بكنند اين هم نيست چرا؟ چرا ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾؟[35] براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾[36] خب شما از يك درندهاي داريد سؤال ميكنيد در دنيا كه بودي درندهخو بودي الآن اين به صورت كلب محشور شده چه سؤال ميكني؟ چرا سؤال بكني؟ ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ سيما يعني علامت نشانه نه سيما يعني صورت وسمه، سمه، موسوم اين است آن كسي كه علامت ميگذارد به او ميگويند وسام خب حالا اگر يك كسي به صورت درآمده ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾[37] بعضيها روسياه درآمدند اين اصلاً با پاداش محشور شده با كيفر محشور شده اما آن سؤال بعدي كه چرا كردي كه زجرآور است همچنان هميشه هست چرا اين كار را كردي؟ او گذشته از اينكه خودش به اين صورت درآمده سياهرو شده است و روسياه گذشته از اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ يعني بعلائمهم معذلك در مواقف زيادي از او ميپرسند چرا اين كار را كردي؟ اين سؤال توبيخي است پس بنابراين اين دو طايفه از آيات كه يك طايفه دلالت ميكند بر نفي سؤال طايفه ديگر دلالت ميكند بر اثبات سؤال يا به تعدد موقف حمل ميشود كه لايبعد يا نه به تعدد معناي سؤال حمل ميشود آنجا كه دارد سؤال نميشود قرينهاش هست كه چرا سؤال نميشود ﴿فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ يعني «لايسئل انس و لاجان عن ذنبه» چرا؟ چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ اصلاً سؤال براي چيست؟ اگر يعرف المجرم بسيماه سؤال براي چيست؟ آنگاه ﴿فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالأقْدَامِ﴾[38] و اگر سؤال به معناي اعتراض و توبيخ باشد اين يك عذاب روحي است اين همچنان ادامه دارد كه «اعاذنا الله من شرور انفسنا والحمد لله رب العالمين»