درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

76/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 3 تا 5

 

﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلاً مَاتَذَكَّرُونَ﴾ ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ ﴿فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا إِلاَّ أَن قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ﴾

 

امر اتبعوا شامل همه مكلفين مي‌شود حتي خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين ﴿مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم﴾ گرچه به قرينه آيه قبل ظاهراً قرآن كريم است ولي چون خود قرآن كريم سنّت معصومين (عليهم السلام) را تصويب كرد و امضا فرمود: قهراً ﴿مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم﴾ اعم از قرآن و سنّت خواهد بود براي اينكه خود قرآن فرمود درباره احكام هر چه را كه پيغمبر بفرمايد وحي الهي است ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي﴾[1] و همچنين در سوره «حشر» فرمود: ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُو﴾[2] به استناد اين آيه سوره «نحل» و سوره «حشر» معلوم مي‌شود كه هر چه درباره احكام از اين ذات مقدس نشأت گرفت است وحي الهي است و خود آن حضرت هم بر اساس حديث ثقلين اهل بيت (عليهم السلام) را تالي تلو قرآن كريم قرار داد قهراً به استناد خود قرآن كريم سنّت هم جزء ما انزل الينا من ربنا خواهد بود.

مطلب بعدي آن است كه اتّباع واجب است نه متّبع، متّبع حكمي از احكام پنج‌گانه است «اتباع كل شيء بحسبه» اتباع واجب به اين است كه انسان حتماً آن را به جا بياورد اتّباع حرام اين است كه حتماً ترك كند اتباع مستحب و مكروه و مباح آن است كه در مستحب فعل راجح است در مكروه ترك راجح است در مباح طرفين متساوي است غرض آن است كه اتّباع واجب است نه متّبع، متّبع گاهي حرام است گاهي مكروه گاهي حكم ديگري از احكام خمسه «و اتّباع كل شيء هم بحسبه» ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ﴾ گرچه اين لسان و سياق حصر است يعني غير ما انزل را پيروي نكنيد ولي بالصراحه از پيروي غير ما انزل الله نهي شده است فرمود: ﴿وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾ اگر كسي تحت ولايت الله بود پيرو حكم غير خدا نخواهد بود و آن هم پيروي در هر حكمي تابع همان حكم است اختصاصي به واجب يا محرم ندارد آن‌گاه فرمود گرچه قرآن براي انذار و تذكره است اما متذكران از وحي الهي گروه كمي‌اند ﴿قَلِيلاً مَاتَذَكَّرُونَ﴾ هم افرادي كه متذكر بشوند كم‌اند و هم آن متذكرين در كمترين فرصت متذكر خواهند بود بالأخره تذكر كم است و متذكرين هم كم‌اند قهراً كساني كه متذكر نيستند گرفتار انذار خواهند شد حالا انذار هم بازگو مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا﴾ كه اين ﴿كَم﴾ براي تكثير است چقدر منطقه‌ها را ما به هلاكت كشانديم وقتي قريه به هلاكت برود قهراً اهلش هم به هلاكت مي‌روند لذا چون متذكر كم است ناسي و غافل زياد است چون ذكراً اندك است اعراض زياد است چون اعراض زياد است هلاكت هم زياد خواهد بود ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا﴾ قريه منظور روستا نيست جايي كه گروهي در او جمع‌اند و زندگي مي‌كنند خواه روستا خواه شهر در بخشي از آيات قرآن كريم ذات اقدس الهي قريه را به شهرهاي مهم اطلاق كرده است براي اينكه به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد اين مشركين و سناديد قريش هرگز به يك دهم امكانات پيشينيان نرسيدند كه ما آنها را به هلاكت رسانديم و درباره هلاكت آنها هم به عنوان هلاكت قريه نام مي‌برد پس قريه به معناي روستا نيست در اصطلاح قرآن اعم از روستا يا شهر جايي كه افراد كم يا زياد در آنجا زندگي مي‌كنند فرمود: ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا﴾ هرگز ذات اقدس الهي جايي را ويران نمي‌كند و مردم را عذاب نمي‌كند مگر بعد از اتمام حجت در سورهٴ مباركهٴ «طه» آيه پاياني‌اش يعني آيه 134 سوره «طه» فرمود: ﴿وَلَوْ أنَّا أهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَي﴾ نه عذاب دنيا نه عذاب آخرت هيچ كدام قبل از اتمام حجت نيست برابر اين آيه 134 سورهٴ مباركهٴ «طه» با همان آيه معروف كه ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[3] تعذيب چه در دنيا باشد چه مربوط به آخرت باشد بعد از اتمام حجت است لذا در بخش ديگري از قرآن فرمود: ﴿وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلاَّ لَهَا مُنذِرُونَ﴾[4] نه تنها «الا و له منذر» بلكه ﴿إِلاَّ لَهَا مُنذِرُونَ﴾ افراد فراواني آمدند اينها را انذار كردند انذار به نصاب خود بالغ شده است حجت خدا تمام شده است آن‌گاه وقتي آنها قابل هدايت نيستند به هلاكت محكوم شده‌اند لذا در سورهٴ مباركهٴ «انفال» مي‌فرمايد هر كسي هلاكت دامنگير او مي‌شود چه در دنيا چه در آخرت بعد از تماميت حجت است در سورهٴ مباركهٴ «انفال» به اين صورت بيان فرمود آيه 42 سوره «انفال» اين است ﴿وَلكِن لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرَاً كَانَ مَفْعُولاً لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ خب بعد از بينه و بعد از تمام شدن حجت آن‌گاه ذات اقدس الهي افرادي را اگر مصلحت بداند به هلاكت محكوم مي‌كند.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا﴾ اين فا نشانه تفريع است آمدن بأس بعد از هلاكت كه نيست هلاكت همان آمدن بأس است چگونه با فاي تفريع جاء بر اهلكنا عطف شد؟ پاسخش اين است كه اين يا نظير اين است كه فرمود: ﴿إِذَا قَرَأْتَ القُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[5] يعني «اذا اردت ان تقرأ القرآن» نظير آنچه كه اديب مي‌گويد: «فنمط و عرفت قل فيه النمط» فنمط عرفت يعني كلمه نمط را وقتي بخواهي معرفه كني بگو النمط عرفت يعني اذا اردت تعريفها اينجا هم ﴿إِذَا قَرَأْتَ القُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ يعني «اذا اردت ان تقرأ القرآن» اينجا هم كه فرمود: ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا﴾ يعني «اذا اردنا اهلاكها يجيءها بأسنا» به اين معناست پس تفريع به آن صورت كه مجيء بأس بعداز اهلاك باشد نيست نظير اينكه استعاذه بعد از تماميت قرائت نيست خب پس ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا﴾ يعني «اذا اردنا اهلاكها» يا نه «اذا حكمنا بهلاكها» كه آن هم به همين بر مي‌گردد ﴿فَجَاءَهَا بَأْسُنَا﴾ يا نه اصلاً اين فا تفسير اهلاك است نه عطف بر اهلاك چگونه اينها را هلاك كرديم؟ با آمدن بأس و عذاب ما به هلاكت رسيدند پس طبق اين وجوه اين فا مصحح دارد ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا﴾ منتها عذاب الهي چند قسم است ذات اقدس الهي مؤمن را از عذاب الهي به دور داشت فرمود: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ﴾[6] كه اين امن امن صادق است وعده الهي است و چنين گروهي در امان‌اند برخي در امن كاذب‌اند يعني احساس امنيّت مي‌كنند لكن احساسشان كاذب است و اين كساني‌اند كه غافل‌اند لذا فرمود: ﴿فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ القَوْمُ الخَاسِرُونَ﴾[7] اين امن كاذب است يعني كسي كه از مبدأ و معاد بي‌خبر است احساس امنيّت كاذب مي‌كند جز آدم خاسر كسي خود را در امنيّت نمي‌بيند براي اينكه مؤمن بين الخوف و الرجاست و ذات اقدس الهي گرچه وعده داده است كه ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ﴾ ولي مؤمن همواره بين الخوف و الرجاست است فتحصل كه امن يا امن صادق است نظير ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ﴾[8] يا امن كاذب است نظير ﴿لاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ القَوْمُ الخَاسِرُونَ﴾[9] آن‌گاه اين چنين گروهي كه گرفتار امن كاذب‌اند و احساس آرامش مي‌كنند در بحبوحه آرامش آنها عذاب مي‌آيد كه اين عيش و نوش را در كام آنها نيش كند اولاً در تمام مدت عمر اينها احساس امنيت كاذب دارند يعني احساس كاذب دارند كه در امان‌اند اين يك همين گروهي كه احساسشان نسبت به امنيت كاذب است بهترين حال رفاهشان اين است كه يا شب در حال بيتوته و خواب‌اند يا روز نيمه روز در حال آسايش و خواب‌اند كه اين خواب با آن احساس كاذب امنيت يك امنيت مضاعف است اين امنيت مضاعف اگر از آنها سلب بشود اين عذابي است فوق عذاب چه اينكه در حال عادي هم اگر اين امنيت از اينها سلب بشود بالأخره عذاب است لذا فرمود: ﴿فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ بيت را كه بيت مي‌گويند براي اين كه مردم در آنها بيتوته مي‌كنند شب را به روز مي‌آورند خب انسان در حال خواب در كمال امنيت ظاهري به سر مي‌برد در خواب اگر معذب بشود زلزله‌اي صاعقه‌اي سيلي مانند آن بيايد كه ﴿قُلْ هُوَ القَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾[10] او مي‌تواند از بالا به صورت سيل و صاعقه و امثال ذلك شما را عذاب كند ﴿أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ﴾ با زلزله عذاب كند يا با ايجاد اختلاف او ﴿يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ﴾ كه خود اختلاف عذاب الهي است از هر زلزله و سيلي هم بدتر است اينكه فرمود: ﴿بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ اگر كسي در حال بيتوته باشد و عذاب بيايد رنجش مضاعف است براي اينكه راه فرار به سوي او بسته است يا همچنين در حال قيلوله باشد اين ﴿قَائِلُونَ﴾ از قال يقيل است نه قال يقول قال يقول به معناي گفتن است قال يقيل به معناي قيلوله و آرامش در قائله است نيمروز را مي‌گويند قائله كسي كه در نيمروز مشغول خوابيدن يا آسايش است مي‌گويند قال يقيل فهو قائل آن هم كه مرحوم امين الاسلام در مجمع‌البيان ذكر كرده است كه اقاله از اين باب است درست است كه اقاله از اين باب است براي اينكه اگر كسي كالايي را خريد بعد پشيمان شده است آمده استقاله كرده مستحب است كه انسان استقاله مؤمن را اقاله كند يعني اگر مؤمني چيزي را خريد به فروشنده گفت من پشيمانم پس بگير اين مستحب است پس بگيرد اقاله كند اقاله براي آن است كه اين را به قيلوله مي‌رساند يعني به آرامش مي‌رساند آن اضطراب و نگراني كه از خريد اين كالا در دل خريدار است با اقاله فروشنده برطرف مي‌شود اقاله يعني او را آرام كرده است خب اين معنا گرچه براي اقاله ياد شده است همان طوري كه مرحوم طبرسي در مجمع‌البيان آورده است لكن در اقرب و مانند آن آمده است كه اين خيلي لغت رايج و دارجي نيست كه اقاله به معناي يعني در فسخ معاملات به كار برود البته در اصطلاحات فقهي رايج است كه معامله را نمي‌شود به هم زد مگر بالتقايل يا بالخيار اگر خيار داشت كه حق لزومي است مي‌تواند فسخ كند و اگر خيار نداشت بايد با تقايل طرفين باشد يعني يكي استقاله كند ديگري اقاله وقتي آيه كريمه سورهٴ مباركهٴ «توبه» نازل شد كه ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ المُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ﴾[11] آن گاه فرمود ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم﴾[12] آنجا گروهي از مؤمنين گفتند «بيع ربيح لا نقيل ولا نستقيل» يعني يك معامله سودآوري است يك خريد و فروش ربح‌آوري است «بيع ربيح لا نقيل ولا نستقيل» نه خودمان ابتدائاً استقاله مي‌كنيم اين معامله را پس مي‌دهيم نه اگر كسي استقاله كند ما اقاله مي‌كنيم پس نمي‌دهيم خلاصه چون اين داد و ستد به سود ماست.

‌پرسش: ...

پاسخ: بله آن در نسبت به دعاها به قرينه همراه است در دعاها هم داريم كه «و أقلني عثرتي و أغفر زلتّي»[13] اين اقاله كردن اين است ولي اصلش از ماده قال يقيل است يعني انسان را آرام و راحت بكند آن وقت مصداقش فرق مي‌كند در خريد و فروش پس دادن كالاست كه با آن پس گرفتن و پس دادن انسان به قيلوله مي‌رسد به آرامش مي‌رسد در بخشايش گناه هم اين‌چنين است «و أقلني عثرتي و أغفر زلتّي» اين استقاله‌اي كه ما به درگاه ذات اقدس الهي مي‌كنيم همين است يعني اين گناه ما را مضطرب كرده شما وقتي عذر ما را بپذيري اين گناه ما را ببخشي از آن اضطراب به در مي‌آييم آن‌گاه به نام تو و به ياد تو مطمئن خواهيم شد ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ﴾[14] يك انسان مذنب كه به ياد خدا نيست قهراً مضطرب است ديگر خب.

فرمود: ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ حالا درحال عذاب اين امن كاذب از اينها گرفته مي‌شود آنچه كه الآن محل بحث است آيه دوم و سوم سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است در همين سوره «اعراف» به صورت مبسوط اين جريانها بازگو خواهد شد كه به صورت شرح اين متن است تفصيل بعد از اجمال است در اول اين سوره سخن از اهلاك در حال بيات يا غيلوله است ولي در آيه 97 و 98 و 99 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» به صورت مبسوط آمده فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ القُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ خب چگونه اخذ كرديم؟ به اين صورت ﴿أفَأَمِنَ أَهْلُ القُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ﴾ اين يك ﴿أوْ أَمِنَ أَهْلُ القُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحيً وَهُمْ يَلْعَبُونَ﴾ اين دو خب پس اينكه فرمود: ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ آن اجمال در چند آيه در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» تفصيل شده است فرمود گاهي ما اينها را در حال بيتوته و نوم مي‌گيريم گاهي اينها را در حال قيلوله و عند الضحي كه از كار روز آمدند در نيمه روز دارند بازي مي‌كنند آسايش دارند و مانند آن مي‌گيريم آن‌گاه در بخش بعدي كه آيه 99 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است مي‌فرمايد: ﴿أفَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ القَوْمُ الخَاسِرُونَ﴾ اين امن كاذب است آنهايي كه خدا را فراموش كردند خود را در امنيت مي‌پندارند اين پندارشان و اين احساسشان كاذب است وگرنه فرمود امنيت براي مؤمنين است لا غير ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ﴾[15] پس اين امنيت كه فرمود جز خاسر كسي در امان نيست يعني كسي جز خاسر احساس كاذب نسبت به امنيت ندارد خب اين راجع به ﴿فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ در چنين حال اينها سراسيمه‌اند وقتي عذاب را ببينند اينها سراسيمه‌اند آن وقتي كه بايد متذكر بشوند به دعا بپردازند به غفلت پرداختند الآن كه بيدار شدند به هوش آمدند دعاي اينها سودمند نيست ﴿ فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا إِلاَّ أَن قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ﴾ دعوا گاهي به معناي ادعاست گاهي به معناي دعوت است گاهي به معناي دعاست اينجا به معناي دعوت و دعاست نيايش اينها دعوت اينها گفتار اينها در حال نزول عذاب اين است كه اعتراف به ظلم مي‌كنند كه ما بد بوديم خب اعتراف خودش نعمت است طليعه توبه است يا درجه‌اي از درجات توبه است ولي در وقت عادي آمدن وقت عذاب آن وقت هيچ سودي ندارد فرمود اينها در قيامت هم همين‌طورند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[16] اعتراف وقتي نافع است كه انسان در حال امنيت باشد اعتراف يكي از بهترين وسيله است براي بخشش در مناجات شعبانيه هست در مناجاتهاي ديگر هست كه عرض مي‌كنيم خدايا تو كه فرمودي ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الوَسِيلَةَ﴾[17] خب ولايت اهل بيت وسيله است نماز وسيله است روزه وسيله است قرآن وسيله است روزه گرفتن وسيله است «فقد جعلت الإقرار إليك بالذنب وسيلتي»[18] همين اقرار وسيله است فرمودي ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الوَسِيلَةَ﴾ خب من هم اقرار مي‌كنم اقرار به گناه وسيله است ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الوَسِيلَةَ﴾ حالا آن وسايل عالي كه ربوبيت وسيله است اعتقاد به ربوبيت وسيله است اعتقاد به توحيد وسيله است «والربوبية وسيلتي» آنها وسايل عالي است بخشي در همين دعاها آمده ولي در مناجات شعبانيه و مانند آن آمده است كه «فقد جعلت الإقرار إليك بالذنب وسيلتي» وسيله‌ام را اقرار قرار دادم خب همين اقرار درجه‌اي است از توبه ديگر اما همين اقرار كه وسيله است و ذات اقدس الهي به اين وسيله حرمت مي‌نهد فرمود اين در حال عادي مقبول است و در حال عذاب چه سودي دارد نه در دنيا سودي دارد كه عذاب دنيايي اينها برطرف بشود نه در آخرت سودي دارد كه عذاب اخروي اينها برطرف بشود آنجا هم ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾ اما ﴿فَسُحْقاً لأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ اينجا هم مي‌فرمايد هيچ سودي ندارد ﴿فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا إِلاَّ أَن قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ﴾ در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه وقتي عذاب الهي آمده است ﴿يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ﴾ آيه 158 سورهٴ مباركهٴ «انعام» همين بود ﴿يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً﴾ وقتي عذاب الهي بيايد آنها كه ايمان نياورند يا ايمان آوردند ولي عمل صالح نكردند از اين ايمان نفعي نبردند خيري كسب نكردند عذاب الهي برداشته نمي‌شود.

‌پرسش: ...

پاسخ: غرض آن است كه در ظرف نزول عذاب ديگر اقرار سودي ندارد.

پرسش: ...

پاسخ: در باب خصوص قوم يونس در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» آنجا مبسوطاً اين آيه اشاره شد كه ﴿إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ﴾[19] در ذيل همان آيه 158 سورهٴ مباركهٴ «انعام» جريان قوم يونس مفصل بحث شد خب اينكه فرمود: ﴿فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ اين به نحو تقسيم است نه ترديد ﴿أو﴾ در اينكه از موارد ترديد نيست تقسيم است تقسيم نظير آنچه در منفصله است كه با جزم به تحقق اين اقسام است نه ترديد باشد درباره قوم لوط گفتند بعث خدا بياتاً دامنگيرشان شد درباره قوم شعيب گفتند بعث خدا در حال قيلوله دامنگيرشان شد بعضي از عذابها نيمروز است بعضي از عذابها شب هست و مانند آن.

پس اين دعوت اينها سودي ندارد و حرفشان هم اين بود كه ﴿إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ﴾ اين اعتراف به ظلم در حال عادي سودمند است و در حال غير عادي سودمند نيست حالا چون فردا مناسبت شهادت امام كاظم (سلام الله عليه) تعطيل است و پنج شنبه جمعه هم خدمت شما نيستيم چون روز جمعه روز پر بركت مبعث است اين بيان نوراني را از اقبال مرحوم ابن طاووس بخوانيم همه‌تان ان‌شاءالله آماده باشيد و بالأخره در خانه‌تان اين برنامه را داشته باشيد آن‌كه مقدورش هست حالا بچه‌ها هيچ اين روز را روزه بگيريد بالأخره چون درس و بحث يك گوشه كار را انجام مي‌دهد عمده همان ارتباطهاي عبادي است در بعضي از تعبيرات روايي ما آمده است به استثناي ماه مبارك رمضان هيچ روزي در تمام ايام سال به عظمت روز مبعث نيست روزه روز مبعث را ان‌شاءالله فراموش نمي‌كنيد مرحوم ابن طاووس (رضوان الله عليه) در جلد سوم اقبال به طبع جديد در همان بحثهاي اعمال ماه پر بركت رجب جلد سوم طبع جديد اقبال صفحه 266 مي‌فرمايد كه در ماه رجب شبي است كه «خير للناس مما طلعت عليه الشمس و هي ليلة سبع و عشرين منه» براي اينكه در فرداي آن روز وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مقام شامخ نبوت رسيده است و عمل او با عمل شبهاي ديگر يا روزهاي ديگر فرق مي‌كند اين را در صفحه 266 بيان كردند در صفحه 269 مي‌فرمايند كه «فما ظنك بمن هذا بعض اوصافه» برخي از اوصاف وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد فرمود اينها تازه بعضي از اوصاف اوست و چه‌كسي مي‌تواند شرافت و جلالت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را شرح كند؟ آن‌گاه مي‌فرمايد كه «وبأي بيان او لسان او جنان يقدر علي وصف مواهبه و اسعافه و لقد دعونا» حالا خودش مي‌گويد ما به عقل گفتيم بيا اين مطلب را كشف كن عقل غافل شد «و لقد دعونا العقل الي الكشف فذهل فدعونا القلب الي الوصف فوجل فدعونا اللسان الي البيان فاستقال» يعني استقاله كرد گفت من را معذور بداريد «فدعونا القلم الي الامكان فذل وتزلزل و زال فدعونا الجوارح جارحة بعد جارحة فشردت عنا هاربة و نازحة»[20] به دست گفتيم تو كمك بكن به پا گفتيم تو كمك بكن كه بيا ما گوشه‌اي از مواهب بركت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را بازگو كنيم همه اينها گفتند ما عاجزيم آن‌گاه در 271 عظمت روزه روز مبعث را ذكر مي‌كنند يك لطيفه خوبي دارند چون رواياتش در كتاب شريف وسائل در بحث استحباب صوم 27 رجب هست و اين جزء مستحباتي نيست كه مثلاً فقها به اجمال بگذرانند اصلاً به جواهر كه مراجعه مي‌كنيد مي‌بينيد همه اين رواياتي كه مرحوم صاحب وسائل درباره روزه روز 27 رجب ذكر كرده ايشان در جواهر ذكر كرده غرض آن است كه بعضي از مستحبات است كه با آنها معامله واجب مي‌شود نه اينكه حكمش واجب باشد ولي فضيلتش فضيلت واجب است مرحوم سيد ابن طاووس (رضوان الله عليه) در همان جلد سوم اقبال به طبع جديد صفحه 271 آن لطيفه‌اي كه دارد اين است چون رواياتي كه مربوط به عظمت روزه گرفتن 27 رجب است دارد كه اگر كسي اين روز را روزه گرفت ثواب روزه هفتاد سال را دارد «سبعين عاماً» در بعضي از روايات آمده است «ستين شهراً»[21] ايشان مي‌فرمايد كه اين چند تا توجيه دارد يك توجيه آن است كه همه صائمين كه يكسان نيستند كه بالأخره اولياي الهي روزه‌شان يك حد است افراد عادي يك حد است اوحدي يك حد است و مانند آن اما توجيه ديگر اين است كه اين روايتي كه فرمود اگر كسي 27 رجب روزه بگيرد صومش معادل شصت ماه است نفرمود معادل روزه شصت ماه است كه شصت ماه اگر كسي تمام انحاي عبادت را انجام بدهد روزه يك روز مصادف با تمام عبادتهاي شصت ماهه است اين لطيفه خوبي است نه اينكه در روايت داشته باشد روزه يك روزه معادل با روزه شصت ماه است بلكه دارد روزه يك روز معادل با شصت ماه است نه معادل با روزه شصت ماه خب ممكن است معادل با همه عبادات شصت ماه باشد.

مطلب بعدي كه بخش پاياني عرض ماست اين است كه وجود مبارك امام كاظم (سلام الله عليه) روز 27 ماه رجب آن سالي كه قبل از شهادت بود به طرف زندان بغداد آن حضرت را مي‌بردند و 25 پر بركت ماه رجب سال بعد بدن مطهرش از زندان در آمد تقريباً يك سال فاصله شد آن روزي كه عازم زندان بغداد بودند 27 رجب بود اين دعاي معروف 27 رجب از وجود مبارك امام كاظم است اين دعا را يك دعايي است كه مربوط به شب مبعث است يك دعايي است مربوط به روز مبعث است آنچه كه مربوط به شب مبعث است و بخشي از آن در روز هم آمده اين است كه «اللهم إني أسئلك بالتجلي الأعظم» ولي برخي از نسخ دارد كه «بالنجل الاعظم»[22] نجد در اينجاها معناي مناسبي ندارد همان طور كه مرحوم محدث قمي و ديگران نقل كردند همان تجلي اعظم است نه نجد اعظم خب وجود مبارك امام كاظم (سلام الله عليه) روز 27 رجب كه عازم زندان بودند اين دعا را خواندند كه بخشي از اين دعا با طليعه دعاي ابوحمزه ثمالي يكسان است كه «ان الراحل اليك قريب المسافه» و آن اين است آن اضافه‌اي كه دارد اين است عرض مي‌كند كه پروردگارا من مي‌دانم كه آنچه كه در دست توست «عوضاً من منع الباخلين و مندوحة عمّا في ايدي المستأثرين و انك لا تحتجب عن خلقك الا ان تحجبهم الاعمال دونك و قد علمت ان افضل زاد الراد اليك عزم إرادة» هم در دعاي ابوحمزه ثمالي هست اينها مشترك بين اين دعاي روز 27 است با دعاي ابوحمزه ثمالي اما آنكه مخصوص روز 27 است وجود مبارك امام كاظم خواندند اين است «و قد علمت ان افضل زاد الراحل اليك عزم ارادة يختارك بها و قد ناجاك بعزم الارادة قلبي» خب اين هست كه «ان الراحل اليك قريب المسافة» سفر به طرف خدا سير و سلوك به طرف خدا يك راه دوري نيست راه نزديك است منتها همين يك قدم سخت است «يك قدم بر خويشتن نه وان دگر در كوي دوست» آن قدم دوم آسان است قدم اول سخت است خب حضرت عرض مي‌كند كه «و قد علمت ان افضل زاد الراحل اليك عزم ارادة» كه تو را بخواهد «عزم ارادة يختارك بها» اين يك مقدمه و من هم با اين عزم تو را مي‌خواهم اين هم دو مقدمه «و قد ناجاك بعزم الارادة قلبي» خب چنين كسي قريب الراحله است و رحلت به سوي الله نزديك است و يقيناً به مقصد مي‌رسد چه اينكه رسيده است بهترين تهيت الهي به ارواح اين خاندان مخصوصاً امام كاظم (سلام الله عليه).

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] نجم/سوره53، آیه3.
[2] حشر/سوره59، آیه7.
[3] اسراء/سوره17، آیه15.
[4] شعراء/سوره26، آیه208.
[5] نحل/سوره16، آیه98.
[6] انعام/سوره6، آیه82.
[7] اعراف/سوره7، آیه99.
[8] انعام/سوره6، آیه82.
[9] اعراف/سوره7، آیه99.
[10] انعام/سوره6، آیه65.
[11] توبه/سوره9، آیه111.
[12] توبه/سوره9، آیه111.
[13] ـ مفاتيح‌الجنان، دعاي كميل.
[14] الرعد/سوره13، آیه28.
[15] انعام/سوره6، آیه82.
[16] ملک/سوره67، آیه11.
[17] مائده/سوره5، آیه35.
[18] ـ مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.
[19] یونس/سوره10، آیه98.
[20] ـ اقبال، ج3، ص269.
[21] ـ اقبال، ج3، ص271.
[22] ـ مفاتيح الجنان، ص150.