درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

76/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 1 تا 4

 

﴿المص﴾ ﴿كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلاً مَاتَذَكَّرُونَ﴾ ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾

 

آلوسي در ذيل ﴿المص نقل مي‌كند كه برخي بر اين پندارند كه هر سوره‌اي كه مصدر به ﴿الم﴾ است اين مطالبش در سه محور خلاصه مي‌شود مبدأ و معاد و بين مبدأ و معاد كه آئين زندگي و معاش است كه صراط مستقيم همان را به عهده دارد و اين ﴿المص﴾ چون هم ﴿الم﴾ را دارد هم صاد قصص انبيا را هم گذشته از آن محورهاي سه گانه در بر دارد استشهاد آنها به اين است كه اين ﴿الم﴾ سه حرفي است كه يكي از مخرج ادا مي‌شود از حلق ادا مي‌شود لام از وسط زبان تاديه مي‌شود ميم از حروف شفوي است و با لب ادا مي‌شود پس ميم كه مربوط به مبدأ اين فضاي دهن است بحثهاي مبدأ عالم در اين سوره مطرح است لام كه مربوط به فضاي دهن است كه بين مبدأ و منتهاي كام است مسائل مربوط به صراط مستقيم و معاش و امثال ذلك مطرح است الف كه از حلق ادا مي‌شود ناظر به پايان عالم است بحثهاي معاد در آن مطرح مي‌شود مي‌دانيد اين حرف همان طوري كه خود آلوسي متفطن شده و گفته فيه ما لا يخفي نه ريشه علمي دارد نه ريشه روايي بنابراين هيچ اعتمادي به اين حرفها نيست اما صاد از قصه شروع كرده چون در اين سوره بعضي از قصص آمده است اين صاد مخفف قصه است اولاً هيچ تناسبي بين اينكه اين حروف چون از حلق ادا مي‌شود يا حروف شفوي است يا بين حلق و شف است آن عناصر سه گانه اصول دين مطرح بشود هيچ ارتباطي با هم ندارند و ثانياُ حالا صاد از كجا ادا مي‌شود چطور مي‌گفتيد وقتي به صاد رسيديد گفتيد مخفف قصه است مي‌بينيد اين طور پركردن كتاب است بدون اينكه حرف علمي همراه داشته با شد.

مطلب بعدي آن است كه فرق بين كتاب و كلام در نوبتهاي قبل اشاره شد در بحثهاي ديگر هم به لطف الهي در پيش خواهيم داشت كه ذات اقدس الهي وحي خود را گاهي به صورت كلام گاهي به صورت كتاب ياد مي‌كند فرق كلام و كتاب هم فراوان است يكي از آن فروق آن است كه آن جنبه ثباتش را كتاب مي‌گويند و آن جنبه سيلان و گذرايي آن را كلام مي‌گويند از آن جهت كه سيال است و عابر است كلام گفته مي‌شود و از آن جهت كه ثابت است كتاب نام دارد چون هم صبغه طبيعي دارد هم صبغه فرا طبيعي هم صبغه ثبات دارد هم صبغه تغيّر لذا هم كتاب خداست هم كلام خدا.

مطلب بعدي آن است كه اگر منظور از اين كتاب سوره باشد كه جناب زمخشري در كشاف دارد و عده‌اي او را همراهي كرده‌اند اطلاق كتاب بر سوره لابد از جهت مبالغه است يعني اين سوره آن‌قدر اهميت دارد كه بر او كتاب اطلاق شده بالأخره اطلاق كل بر جزء مصحح مي‌طلبد اينكه مي‌بينيد سرشماري مي‌كنند سرشماري مي‌كنند دست شماري نمي‌كنند پا شماري نمي‌كنند مي‌گويند چند سر براي اينكه سر جزء اعضاي رئيسه است اطلاق شخص بر سر از آن جهت است كه سر حيات را به همراه دارد و اگر سر باشد حيات هست و اگر سرّ بريده بشود حيات نيست و مانند آن در حقيقت شخص شماري مي‌كنند نه سرشماري به جاي اينكه بگويند نفر را مي‌شمارند نفوس را مثلاً مي‌شمارند و افراد را مي‌شمارند مي‌گويند سرشماري مي‌كنند نمي‌گويند دست شماري مي‌كنند اطلاق كل بر بعض يا اطلاق بعض بر كل مصحح مي‌طلبد اطلاق سر بر كل يا اطلاق كل بر سر براي مبالغه است براي اينكه اين از اعضاي رئيسه است اطلاق كتاب بر سوره «اعراف» براي آن است كه اين سوره يك سلسله مضاميني دارد كه در ديگر سور نيست حالا ان‌شاء‌الله به لطف الهي بحث ميثاق و آيه ذريه و امثال ذلك كه رسيديم كه جزء غرر اين سورهٴ مباركهٴ است معلوم خواهد شد كه بسياري از معارف توحيدي را سوره «اعراف» به همراه دارد به هر تقدير اگر منظور از اين كتاب خصوص سوره باشد كه جناب زمخشري ادعا كرده‌اند اطلاق كل بر بعض مصحح مي‌طلبد و مصححش مبالغه است آن‌گاه اگر منظور از اين كتاب خصوص سوره باشد اين ﴿أنْزِلَ﴾ كه فعل ماضي است معناي خاص خود را دارد و اما اگر منظور از كتاب كل كتاب باشد اين ﴿أنْزِلَ﴾ نسبت به آن مقدراي كه گذشت معناي ماضي است و نسبت به آن مقداري كه در آينده نزديك يا دور نازل مي‌شود چون محقق الوقوع است مضارع محقق الوقوع در حكم ماضي است از اين جهت از او به عنوان فعل ماضي ياد كردند فرمود: ﴿أنْزِلَ إِلَيْكَ﴾ پس اگر منظور از كتاب تا آن بخشي باشد كه هنگام سوره «اعراف» نازل شده است خب ﴿أنْزِلَ﴾ معناي خاص خود را دارد كه فعل ماضي است و اگر مجموع كتاب باشد كه بخشي نازل شده و بخشي هم در مكه و بعداً در مدينه نازل مي‌شود چون مضارع محقق الوقوع است در حكم ماضي است لذا از آن به فعل ماضي ياد شده است ﴿كِتَابٌ أنْزِلَ إِلَيْكَ﴾.

مطلب بعدي آن است كه اين قرآن كريم هم به سوي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است يك هم به سوي پيغمبر و مردم نازل شده است دو اين‌چنين نيست كه هم به سوي پيغمبر نازل شده باشد هم به سوي مردم كه دو انزال باشد در يك انزال پيامبر سهيم باشد دون الامه در انزال ديگر امت سهيم باشند دون النبي اين‌طور نيست اين دو مرحله انزال است در يك مرحله فقط پيغمبر سهيم است در ملحه دوم هم پيغمبر و هم مردم نه اينكه مردم سهيم نباشند مردم باشند و پيغمبر در بخش دوم انزال سهيم نباشد اما آن بخش اولي كه مستقيماً متوجه پيغمبر است اين يا بلا واسطه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بخشي از قرآن را ادراك كرده است و دريافت نظير بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ﴾[1] كه اين بخش را گفتند در معراج مشافهتاً دريافت كرده است يا احياناً آيات ديگر بخشي هم ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾[2] تلقي مي‌شود و بخشي از ﴿أوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ﴾[3] به وسيله فرشته وحي مي‌آيد كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ﴾[4] به احد انواع سه گانه اين قرآن كريم به طرف پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است اين يك از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به امت اسلامي هم انزال است كلام خداست كتاب خداست مردم هم منزل اليهم‌اند چه اينكه در خيلي از موارد فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[5] يا همين بحثي كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هست كه ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم﴾ ما هم از آن جهت كه بشريم طرف كلام خداييم دريافت كننده كتاب خداييم وحي خدا هم به طرف ما نازل شده است وحي را رسول خدا مي‌آورد آن رسول گاهي فرشته است كه براي رسول بشري مي‌آورد و اگر براي افراد عادي بخواهد خداي سبحان وحي بفرستد به وسيله رسول بشري مي‌فرستد خب هيچ فرقي از اين جهت نيست فرشته‌اي وحي را براي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌آورد پيغمبري وحي را براي مردم پس مردم هم طرف خطاب خدايند تا به سطح مردم برسد وحي است كلام خداست كتاب خداست از آن به بعد ديگر با انديشه‌هاي بشري آميخته است گاهي تحريف مي‌شود گاهي كتمان مي‌شود گاهي فلان تا به سطح امت اسلامي برسد كه حجت بر مردم تمام بشود وحي است اين‌چنين نيست كه وحي به قلب پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) برسد و آنجا پايان مسير باشد آنجا بين راه است از قلب مطهرش به لبان مطهرش كه مي‌آيد وحي است چون ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَي﴾[6] نطق او وحي است از لبان مطهر حضرت تا به سطح امت اسلامي مي‌رسد به گوش مردم مي‌رسد كلام الله است كتاب الله است وحي است همه شرايط و اوصاف عامه وحي را داراست وقتي به جان مردم رسيد از آن به بعد عده‌اي مي‌پذيرند نمي‌پذيرند تحريف مي‌كنند كتمان مي‌كنند و مانند آن از آن به بعد اگر كسي نقل كرد نقل وحي است نه تتمه وحي حالا يك كسي دارد قرآن مي‌خواند يا قرآن را تفسير مي‌كند حالا فرض بكنيم درست هم تفسير كرديم حالا مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) يك آيه را در تبيان كما هو حقه تفسير كرده اين‌چنين نيست كه از آن به بعد بايد زبان جناب شيخ طوسي يا قلم جناب شيخ طوسي تتمه وحي باشد اين‌چنين نيست آن نقل وحي مي‌كند نه عابر وحي باشد معبّر وحي باشد رسول وحي باشد اين‌طور نيست پس تا قلب پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) وحي است از آنجا به لبان مطهرش مي‌آيد وحي است از آنجا به فضاي آن نظام اسلامي مي‌رسد وحي است به گوش و جان مردم مي‌رسد وحي است از آن به بعد ديگر حالا يا عمل مي‌كنند يا نمي‌كنند يا نمي‌پذيرند يا مي‌پذيرند و مانند آن لذا قرآن كريم را ذات اقدس الهي هم به سوي پيغمبر نازل شده مي‌داند ﴿كِتَابٌ أنْزِلَ إِلَيْكَ﴾ هم به سوي مردم كه ﴿ اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم﴾.

مطلب بعدي آن است كه در اين بخش اول غير از پيغمبر احدي سهيم نيست ﴿كِتَابٌ أنْزِلَ إِلَيْكَ﴾ اما اين‌چنين نيست كه در بخش دوم مردم سهيم باشند و پيغمبر سهيم نباشد اين‌طور نيست آنجايي كه مي‌فرمايد: ﴿كِتَابٌ أنْزِلَ إِلَيْكَ﴾ يعني ايها الناس كه پيغمبر هم جزء ناس است ايها المؤمنون كه پيغمبر هم جزء مؤمنون است ﴿ ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾[7] كه پيغمبر جزء بشر است ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[8] كه پيغمبر جزء عالمين است لذا در آن بخش مي‌فرمايد: ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم﴾ پيغمبر را هم شامل مي‌شود هر چه كه خدا به مردم مي‌فرمايد به قرآني كه به طرف شما نازل شده است عمل كنيد اين شما شامل پيغمبر و امت هر دو خواهد شد خب پس ﴿كِتَابٌ أنْزِلَ إِلَيْكَ﴾ كه در اين مرحله احدي راه ندارد بعد كه مي‌فرمايد: ﴿ذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ يا ﴿لتنذر به﴾ يعني اول خودت را بترسان بعد ديگران اول خودت را ياد آوري كن تذكره بعد ديگران نه اينكه «لتنذر به غيرك» اين‌طور نيست نه اينكه «لتذكر به المؤمنيني» كه تو جزء آنها نيستي اين‌طور نيست «لتنذر به الناس» كه تو از آنهايي ﴿وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ كه تو از آنهايي آن‌گاه در آيه بعد كه مي‌فرمايد: ﴿اتَّبِعُوا﴾ اين خطاب به همه هست هم به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم امت خب ﴿كِتَابٌ أنْزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾ پس اين كتاب كه با كلام فرق دارد هم به طرف پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است همبه طرف امت هم به طرف همه كه بعد مي‌گويد اينكه فرمود: ﴿فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾ اين متفرع است حالا يا چون خود اين كتاب با آمدنش رفع حرج مي‌كند يا نه در بخشهاي ديگري نظير آنچه كه در آيه اول سوره «انشرح» آمده است ﴿ألَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ﴾ كه آن هم مكي است ﴿ألَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ٭ وَوَضَعْنَا عَنكَ وَزْرَكَ ٭ الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَكَ﴾ چون ما به تو شرح صدر داديم پس ﴿فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾ آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «نمل» يا «نحل» آمده است آنها هم براي نفي ضيق است آيه هفتاد سورهٴ مباركهٴ «نمل» اين است ﴿ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُن فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ﴾ كه اينها نهي است و مستقيم به خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سورهٴ مباركهٴ «نحل» هم آيه 127 فرمود: ﴿وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُ فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ﴾ از نقشه‌هاي اينها دلبسته نباشد.

مطلب ديگر آن است كه ضيق صدر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مانند رهبران ديگر از دو جهت است يكي اينكه اول هراس دارند كه چگونه با مردمي كه هم مبتلا به جهل علمي‌اند هم مبتلا به جهالت عقلي چه كنند؟ مشكل ديگر آن است كه حالا ما ابلاغ كرديم اتمام حجت كرديم آنها گوش دادند ما هم بدون ترس پيام را رسانديم آسيبي به ما نرساندند حالا اگر باور نكردند چه كنيم؟ آن اولي پذيرشش يك قدري مشكل است كه آدم بپذيرد كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در تبليغ دين خدا يك هراسي داشت كه مثلاً حالا اين را ابلاغ بكند با او چه مي‌كنند چه عكس العملي به او نشان مي‌دهند اين ظاهراً اثباتش مشكل است بلكه دليل بر نفي اوست يك مبلغ عادي در دو جا گرفتار ضيق صدر مي‌شود يكي اينكه با خطر روبه‌رو است خب با چه عكس العملي با او برخورد كند شايد بي‌اعتنايي كنند شايد او را مضروب و مشتوم كنند چه كند؟ بعد از اينكه حالا بر فرض او به نصاب تمام رساند و رسيد و ابلاغ كرد حالا اگر حرف او را نپذيرفتند او چه كند؟ يعني سعي او هدر رفته است افراد عادي ممكن است كه اين دو مرحله را داشته باشند ولي اولياي الهي فقط داراي يك مرحله‌اند نه داراي دو مرحله يعني آنها از آن جهت ترسي ندارند كه كسي آنها را مسخره كند يا آنها را بزند يا آنها را بكشد اين ترس در آنها نيست اما حالا نگراني شان از اين جهت هست كه حالا اين همه فرشته‌ها تلاش و كوشش كردند ذات اقدس الهي وحي را نازل كرده است و يك انساني هم به يك حدي رسيد كه وحي‌ياب شده و به قوت آن را درك كرده دارد مردم را احيا مي‌كند مردم نمي‌پذيرند اين دومي هست چون دومي چيز بدي نيست چيز خوبي هم هست اين ﴿بِالمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾[9] است اين چيز بدي نيست كه جزء اوصاف سلبي مؤمنين نيست تا انسان نخواهد اما اولي نقص است چون اولي نقص است نمي‌توان گفت انبيا به اين اولي موصوف‌اند بلكه شاهد برخلافش هست در سورهٴ مباركهٴ.

‌پرسش: ...

پاسخ: بله آن را وجود مبارك حضرت موسي به همين جهت به ذات اقدس الهي عرض كرد كه من نزد اينها مجرمم نه اينكه من واقعاً ذنبي دارم من يك طاغوتچه‌اي را از پا درآوردم او را كشتم نه نزد تو مذنبم ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ﴾[10] چون من آن شخص طاغي و ظالم را كشتم ﴿فَوَكَزَهُ مُوسَي فَقَضَي عَلَيْهِ﴾[11] نزد آنها مجرم هستم اگر حرف من را گوش ندهند چه كنم اين است.

‌پرسش: ...

پاسخ: آن وقت كار تو هدر مي‌رود حالا مگر من را كشتند به رسالت نمي‌رسم خوف من اين است كه پيام شما به آنها نرسد وگرنه از قتل خوفي ندارم يك وقت است كه قبل از نبوت است حساب ديگري دارد خب او ممكن است خوف باشد اما وقتي به نصاب نبوت رسيدند براي خودشان خوف ندارند چون در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» ذات اقدس الهي مبلغان الهي را به توحيد در خوف ستود كه سرسلسله اينها انبيايند فرمود: ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ﴾[12] ترس نداشتن چيز بسيار بدي است آدم نترسد اصلاً ترس يك فضيلتي است يك ملكه‌اي است آدم را از هر خطري حفظ مي‌كند آدمي كه متحوّر باشد نترسد نه از دريا بترسد نه از صحرا بترسد خب به هر خطري تن در مي‌دهد زود هم از پا در مي‌آيد ولي از مار و عقرب بترسد از دريا بترسد از صحرا بترسد اين ترس نعمت الهي است خوف نعمت الهي است منتها بايد تعديل بشود نه تعطيل خب انسان خودش را حفظ مي‌كند ديگر كسي كه نترسد كه نمي‌تواند كه خودش را حفظ بكند كودك نمي‌ترسد چون نمي‌فهمد مجنون نمي‌ترسد چون نمي‌فهمد حالا در هر جايي هم عبور مي‌كند گاهي هم تصادف مي‌كند گاهي هم خودش را به آب و آتش مي‌زند ولي يك آدم عاقل خائف است اين خوف را ذات اقدس الهي به عنوان وسيله حراست براي آدم قرار داده است نعمت خوبي است منتها افراطش بد است تفريطش هم بد است خب.

پرسش: ...

پاسخ: اين خوف بسيار چيز خوبي است بهترين خوف آن است كه انسان فقط از خدا بترسد همين در خوف موحد باشد چون خوف مقابل رجاست اگر كسي در خوف موحد بود در رجا هم موحد است مي‌داند كه به كجا تكيه كند و به چه چيزي اميدوار باشد و لا غير اين يرجون ربه فرمود مبلغان الهي كساني‌اند كه اولا مي‌ترسند لكن فقط از خدا مي‌ترسند ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ﴾ اين‌چنين نيست كه از خدا بترسند از غير خدا هم بترسند ترس از خدا يك طرف قضيه است توحيد در ترس كمال است فرمود: ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ﴾[13] توحيد در ترس نعمت است وگرنه خب خيليها مي‌ترسند بنابراين چون ذات اقدس الهي مبلغان الهي را كه نمونه بارزش انبيايند مخصوصاً اولوا العزم (عليهم الصلاة و عليهم السلام) با اين شاهد قراني انسان مي‌فهمد كه اينها نه از جهل در مقابل علم مردم مي‌ترسيدند نه از جهالت در مقابل عقل مي‌ترسيدند اينها مأموريت الهي را ابلاغ مي‌كردند.

‌پرسش: ...

پاسخ: بسيار خب، خب اينها هم تأييد مي‌كند كه اينها سرانجام پيروز مي‌شوند اما تلاش آنها اين است كه مكتبشان پيروز مي‌شود نه شخص ايشان لذا خيلي از اينها بر اساس ﴿وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ﴾[14] به مقاتله تن در مي‌دادند سرانجام ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[15] در مي‌آيد يا ﴿قَتْلَهُمُ الأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾[16] حق در مي‌آمد و مانند آن اينها به مقاتله تن در مي‌دادند يك مقتول مي‌شدند دو آن وقتي كه هم كه احدي اينها را همراهي نمي‌كرد مأمور بودند تبليغ كنند سه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ المُؤْمِنِينَ عَلَي القِتَالِ﴾[17] حالا اما هيچ كسي تو را ياري نكرد ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ﴾[18] حالا هيچ كس حاضر نشد تو تنهايي موظفي اينكه تنها موظف است در برابر همه كفار صف ببندد تك هم صف ببندد از كسي كه نمي‌ترسد كه ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ وَحَرِّضِ المُؤْمِنِينَ﴾.

‌پرسش: ...

پاسخ: آن در بحثهاي ولايت به عرضتان رسيد كه آن خوف سياسي بود نه خوف نظامي براي اينكه آن وقتي كه ديگران مي‌ترسيدند و جاي ترس بود كه پيغمبر نترسيد اما حالا كه همه خلع سلاح شدند كه اين كريمه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾[19] درباره نصب حضرت امير (سلام الله عليه) آنجا فرمود كه ﴿وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[20] اين در حجة الوداع است جريان حجة الوداع بعد از آن است كه ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالفَتْحُ ٭ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾[21] است بعد از خلع سلاح همه سناديد قريش است آن وقتي كه همه مسلح بودند و اين چوب دستي هم نداشت نمي‌ترسيد اما حالا همه كه خلع سلاح شدند الآن از چه كسي بترسد؟ اين پيداست يك خوف سياسي است حالا اگر تو مي‌ترسي كه آنها بگويند داماد خود را مي‌خواهد براي ما خليفه كند اين حرفها را بزنند تشويشي در افكار ايجاد بكنند تبليغ سوء بكنند بدان خدا رسالت تو عصمت تو مقام تو را حفظ مي‌كند جلوي اين تبليغات سوء را هم مي‌گيرد وگرنه آن وقتي كه وقت ترس بود كه حضرت نمي‌ترسيد الآن كه فاتح شد كه الآن همه سناديد قريش رفتند در خانه ابوسفيانها و تو بست نشتند حضرت فرمود: «اذهبوا فأنتم الطلقاء»[22] از اين به بعد كه حضرت ترسي در جزيرة العرب نداشت.

‌پرسش: ...

پاسخ: بسيار خب آن هم كه باشد ﴿وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[23] چون الناس غير از آن تروريستهاي مخفي كار است در فضاي سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه حجة الوداع است فضايي است كه حكومت مطلقه براي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آن وقتي كه همه مي‌ترسيدند و جاي ترس هم بود پيغمبر نترسيد الآن كه همه مي‌ترسند پيغمبر چه ترسي دارد ولي عمده اين تبليغ سوء است كه نمي‌گذارد حرف اثر بكند خب.

پس اينكه فرمود: ﴿فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾ در دو مقام بايد بحث بشود يكي اينكه مثلاً پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هراسي دارد تنگ دل است اينكه مردم جاهل با من چه مي‌كنند مردم گرفتار با جهالت با من چه مي‌كنند مي‌زنند مي‌رانند طرد مي‌كنند اينكه نبود اين نيست اگر حرجي هست از اين جهت غصه است كه اگر نپذيرند چه كنم آن‌گاه آن آيات ياد شده تأييد مي‌كند و اين دو آيه سورهٴ مباركهٴ «كهف» و «شعراء» هم به خوبي تأييد مي‌كند در سورهٴ مباركهٴ «كهف» آيه ششم اين است آيه ششم سورهٴ مباركهٴ «كهف» اين است ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الحَدِيثِ أَسَفاً﴾ بخوع داري مثل اينكه داري قالب تهي مي‌كني مثل اينكه داري جان مي‌دهي خب نپذيرفتند نپذيرفتند اين قدر چرا غصه مي‌خوري در آيه سه سورهٴ مباركهٴ «شعراء» اين است كه ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ ألاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾ خب حالا ايمان نياوردند ولي بالأخره يك عده‌اي ايمان مي‌آورند كه نسبت به آن عده من گفتم ﴿وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ پس غصه‌اي از بي‌ايماني مردم نداشته باش و اجمالاً هم بدان كه يك عده ايمان مي‌آورند و اين حرفها براي آنها تذكره است خب آن‌گاه اين «لتنذر بالقرآن» يعني همه مكلفين را حتي خود منتها بعضيها را از جهنم بترسان بعضي را از محروميت بهشت بترسان بعضي را از محروميت جنة اللقاء بترسان چون انسان هم درجاتي دارد بالأخره اين‌چنين نيست كه لتنذر به غيرك نه ﴿لِتُنذِرَ بِهِ﴾ مكلف را كه تو هم جزء مكلفيني و ذكري باشد «و ذكر ذكري للمؤمنين» كه تو هم جزء مؤمنيني آن‌گاه فرمود: ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم﴾ اين ﴿اتَّبِعُوا﴾ خطاب به همه است اعم از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و امت برخيها خيال كردند كه چون وجود مبارك پيغمبر (سلام الله عليه) منزه از حرج و تنگ‌نظري يا تنگ قلبي و مانند آن است اين خطاب به پيغمبر است ولي در حقيقت مخاطبين اصلي امت‌اند يعني شما مردم حرج نداشته باشيد اين درست نيست براي اينكه آن رسالت اصلي براي پيغمبر است و نقصي هم نيست كه انسان بگويد كه خطاب براي پيغمبر است ولي مخاطبين اصلي مردم‌اند منتها مردم موظف‌اند از باب ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[24] به آن حضرت تعصي كنند اگر در امر اول موفق نشدند در امر دوم لااقل تأسي كنند تبليغشان را بكنند و جز از خدا نترسند به هر اندازه كه مقدور آنهاست و شايد يك عده‌اي متذكر بشوند.

‌پرسش: ...

پاسخ: بله آنجا يك عده استبتاع كردند يك عده استجابت اما متاع همه گفتند خدايا چه وقت؟ اما مي‌گويند چرا دير كردي يك عده مي‌گويند خدايا زود باش همان جا هم فرمودند به اينكه اين ﴿مَتَي﴾ را همه گفتند: ﴿حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾[25] اين ﴿مَتَي﴾ براي افراد عادي استبطاع است طلبكارانه مي‌گويند دير شده نسبت به وجود مبارك پيغمبر استجابت است يعني درخواست اجابت دعاست بدون استبطاع بدون اينكه طلبكارانه بگويد خدايا چرا دير كردي خيلي فرق است خب.

بنابراين وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بشر هست اما با ﴿ألَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ﴾[26] مسلح است اين آيه بعد كه فرمود: ﴿اتَّبِعُوا﴾ خطاب به خصوص مردم نيست خطاب به همه است اعم از پيغمبر و مردم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم﴾ اين ﴿إِلَيْكُم﴾ هم شامل هر دو است اين‌چنين نيست كه پيغمبر پيك ابلاغ باشد و در بخشهاي اعتقادي اخلاقي عملي با مردم نباشد در رسالت او تنهاست در لزوم اعتقاد و عمل و تخلف با مردم است لذا ﴿اتَّبِعُوا﴾ شامل همه مي‌شود ﴿مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم﴾ شامل همه مي‌شود و مانند آن ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾ از اينجا كه فرمود: ﴿وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ﴾ اين ضمير ﴿مِن دُونِهِ﴾ را بعضي خواستند به قرآن ارجاع بدهند و بعضيها مي‌خواهند به رب اولي همين رب است كه نزديك‌ترين مرجع ضمير است ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾ يعني الله را ولي خود قرار بدهيد و اتخاذ ولايت الله هم به پذيرش دين اوست و اگر غير الله را پذيرفتيد مكتب غير اله را قبول كرديد به تولّي آنها درآمديد آنها را ولي خود قرار داديد لذ چهار مطلب است دو به دو مقابل هم «اتبعوا ما انزل اليكم و لا تتبعوا ما انزله الشيطان علي غيره» چون ﴿تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ٭ تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ﴾[27] اين دو، تولي كنيد الله را تولوا الله را ﴿ وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾ اين چهار تا منتها در اين امور چهارگانه از هر دو مقابل يك طرفش را ذكر كرد ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم﴾ پس «ولا تتبعوا ما هوت و غيره» و مانند آن تولي الله را اتخاذ كنيد ﴿وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾ خب راه تولّي هم اين است كه انسان دينش را مي‌فهمند مي‌پذيرد متخلق مي‌شود و عمل مي‌كند معلوم مي‌شود كه اگر كسي مكتبي را پذيرفت تحت ولايت آن مكتب درآمده چون ﴿مَاذَا بَعْدَ الحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ﴾[28] اگر كسي تحت مكتب حق درنيامده تحت ولايت شيطان خواهد بود اين كه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾[29] خب اينكه فرمود: ﴿اتَّبِعُوا مَا أنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾ در حقيقت اين است كه ﴿وَلا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾ اين ضمير ﴿دُونِهِ﴾ هم به رب بر مي‌گردد چون نزديك‌ترين مرجع است و اتباع دين خدا تولي خود ذات اقدس الهي خواهد بود.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] بقره/سوره2، آیه285.
[2] شوری/سوره42، آیه51.
[3] شوری/سوره42، آیه51.
[4] شعراء/سوره26، آیه193 و 194.
[5] نحل/سوره16، آیه44.
[6] نجم/سوره53، آیه3 و 4.
[7] مدثر/سوره74، آیه31.
[8] فرقان/سوره25، آیه1.
[9] توبه/سوره9، آیه128.
[10] شعراء/سوره26، آیه14.
[11] قصص/سوره28، آیه15.
[12] احزاب/سوره33، آیه39.
[13] احزاب/سوره33، آیه39.
[14] آل عمران/سوره3، آیه146.
[15] آل عمران/سوره3، آیه21.
[16] آل عمران/سوره3، آیه181.
[17] انفال/سوره8، آیه65.
[18] نساء/سوره4، آیه84.
[19] مائده/سوره5، آیه67.
[20] مائده/سوره5، آیه67.
[21] نصر/سوره110، آیه1 و 2.
[22] ـ كافي، ج3، ص513.
[23] مائده/سوره5، آیه67.
[24] احزاب/سوره33، آیه21.
[25] بقره/سوره2، آیه214.
[26] انشراح/سوره94، آیه1.
[27] شعراء/سوره26، آیه221 و 222.
[28] یونس/سوره10، آیه32.
[29] بقره/سوره2، آیه257.