درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

76/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

الموضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 1 تا 2

 

﴿المص﴾ ﴿كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾

 

بحث در حرف مقطعه بود سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي بعد از نقل اقوال در سورهٴ مباركهٴ «شوري» چون ايشان بحث حروف مقعطه را به آن سوره «شوري» ارجاع دادند آنجا بعد از نقل چند قول نظر نهايي خودشان را بيان مي‌كنند و نظر ايشان درباره تفسير اين حروف مقطع همان روشي است كه در تفسير ساير آيات دارند اولاً اين آيه را قابل تفسير مي‌دانند مثل ساير آيات و روش تفسيري اين حروف مقطعه را هم همانند روش تفسيري ساير آيات مي‌دانند اين دو ساير آيات را بر اساس القرآن يفسر بعضه بعضها تفسير مي‌كنند و روايات را هم به عنوان شاهد در بحث روايي ذكر مي‌كنند و كمك مي‌گيرند روي همين روش تفسيري كه درباره ساير آيات دارند حروف مقطع را هم تفسير مي‌كنند مي‌فرمايند كه از بررسي سوري كه در آغاز آنها اين حروف مقطع وجود دارد برمي‌آيد كه اين حروف اشاره به محتواي آن سوره است براي اينكه بعضي از سور ﴿الم﴾ دارد بعضي از سور ﴿المر﴾ دارد بعضي از سور نظير سوره «رعد» ﴿المر﴾ كه مولف است از ﴿الم﴾ و ﴿الر﴾ ما اين سه سوره را كه بررسي مي‌كنيم مي‌بينيم سوره ﴿الم﴾ يك سلسله مختصاتي دارد كه در ﴿الر﴾ نيست و يك سلسله مشتركاتي كه در ﴿الر﴾ هست ﴿الر﴾ يك سلسله مختصاتي دارد كه در ﴿الم﴾ نيست يك سلسله مشتركاتي بين ﴿الر﴾ و ﴿الم﴾ هست وقتي به سوره «رعد» مي‌رسيم كه مجموعه ﴿الم﴾ و ﴿المر﴾ بعد از حذف مكررات است مي‌شود ﴿المر﴾ مي‌بينيم اين سوره «رعد» همان مطالب مشترك بين ﴿الم﴾ و ﴿الر﴾ را دارد از اين بررسي معلوم مي‌شود كه اين حروف مقطع ناظر به پيام و مضمون آن سوره است چه اينكه از بررسي سه سوره ديگر هم همين نتيجه به دست مي‌آيد سوره ﴿الم﴾ يك سلسله مضامين خاص خود را دارد يك سلسله مضامين مشترك سوره «ص» يك سلسله مضامين خاص دارد يك سلسله مضامين مشترك سوره اعراف كه مولف از ﴿الم﴾ ﴿ص﴾ است مي‌شود ﴿المص﴾ آن مضمون و مشترك بين ﴿الم﴾ و سوره «ص» را در بر دارد از اينجا معلوم مي‌شود كه اين حروف مقطع ناظر به مضمون آن سوره‌اي است كه در آغاز آن سور اين حروف قرار دارد البته اين نياز دارد به بررسي دقيق كه اگر واقعاً اين‌چنين بود يك اماره‌اي است كه اين حروف مقطع ناظر به آن مضمون سوره است اگر اين راه به پايان برسد و اين شجر ثمر بدهد راه خوبي است يعني همان طوري كه هر آيه‌اي را با يك ديگر بايد تفسير كرد اين حروف مقطع هم آيات قابل تفسيرند و با يكديگر تفسير مي‌شوند آن‌گاه همان طوري كه شواهد روايي اين مضمون هر آيه را تأييد مي‌كند شواهد روايي هم كه مربوط به حروف مقطع است بايد اين را تأييد بكند.

‌پرسش: ...

پاسخ: آن‌گاه اين مي‌شود اجمال و تفصيل نظير اينكه اول يك بحث اجمالي را عنوان بكنند مثلاً يك وقتي است كه يك فصلي يا اصلي يا قانوني را محقق قمي دارد يا صاحب معالم دارد يا صاحب فصول دارد مي‌گويد فصل يا قانون يا اصل اين گنگ است يك وقت است كه نه عنوان مي‌دهند به اين فصل فصل في فلان قانون في فلان اصل في فلان آنكه صاحب معالم به عنوان اصل ذكر كرده محقق قمي به عنوان قانون ذكر كرده صاحب فصول به عنوان فصل ذكر كرده اگر عنوان بدهد انسان كه وارد مي‌شود منتظر است كه آن عنوان را در اين فصل بيابد بالأخره يك اطلاع اجمالي دارد اگر چنانچه اين حروف ناظر به آن مضمون مشترك باشد اين به منزله عنوان آن سوره است اگر ما مستحضر باشيم اين است خب.

‌پرسش: ...

پاسخ: معناي خودش معلوم نشده ولي همين اين ما را وادار مي‌كند به تدبّر آن‌گاه ما هرجا اين حروف را بيابيم به آن معنا پي مي‌بريم ما به يك آيه‌اي بر مي‌خوريم كه اين آيه اول براي ما روشن نيست خود قرآن ما را دعوت به تدبّر كرده است ما تدبّر مي‌كنيم معناي آيه را مي‌فهميم اين دو اين حروف مقطع هم مثل ساير آيات است كه اول براي ما روشن نيست بعد از تدبّر مي‌فهميم معنايش را حالا نكته‌اش چيست؟ راز و رمزش چيست؟ آنها منافعي است كه يكي پس از ديگري كشف مي‌شود اين يك مطلب.

مطلب ديگر اينكه گفته شد اين حروف ناظر به آن است كه همان طوري كه ذات اقدس الهي اول به كل قرآن تحدّي فرمود بعد به دست سوره بعد به يك سوره بعد مي‌خواهد بفرمايد كه اين قرآن از همين حروف تشكيل شده و شما با اينكه مواد اصلي‌اش در اختيار شما هست توان آوردن يك سوره كوچك مثل قرآن را نداريد اين حروف ناظر به معجزه بودن قرآن است قرآن با اينكه از اين حروف تشكيل شده مع ذلك تركيبش تصويرش صورت سازي‌اش صورت‌گري‌اش طوري است كه از عهده بشر خارج است اين يكي از محتملات بود و شاهد را اين قرار دادند كه بعد از اين حروف مقطع درباره عظمت قرآن معجزه بودن قرآن ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[1] بودن قرآن آمده اين سخن في‌الجمله تا است نه بالجمله براي اينكه در بين اين 29 سوره كه حروف مقطع دارد سوره «مريم» سوره «عنكبوت» سوره «روم» سوره «قلم» اينها حروف مقطع دارد ولي درباره قرآن سخني گفته نشده لكن آنچه را كه بايد اعتراف كرد اين است كه در سوره «مريم» اين حروف مقطع هست بحث قرآني و اعجاز قرآن درباره آن نشد سوره «عنكبوت» اين‌چنين است سوره «روم» اين‌چينن است اما سوره «قلم» اين‌طور نيست چون سوره «قلم» دارد ﴿ن وَالقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ٭ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ﴾[2] يعني بعد از آن سوگند فوراً درباره وحي و نبوّت و رسلات و امثال ذلك بحث شده است چون آنها اين قرآن را ـ معاذ‌الله‌ـ افسانه و اسطوره مي‌پنداشتند و پيامبر را هم مجنون يا ساحر يا كاهن اگر بعد از اين حروف مقطع درباره خود قرآن سخن بگويد مثل ﴿الم ٭ ذلِكَ الكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[3] يا طواسين يا حواميم سبعه ارتباطي با وحي دارد ارتباطي با قرآن دارد بالأخره اين سخن تا حدودي تام است اما درباره بعضي از آقايان مرقوم فرمودند درباره «آل‌عمران»، «آل‌عمران» اين‌طور نيست چون در طليعه سوره «آل‌عمران» آنجا باز سخن از نزول قرآن كريم است و عظمت قرآن كريم است و حياني بودن قرآن كريم است و مانند آن آيه اول سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» ﴿الم﴾ آيه دوم ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ﴾ آيه سوم ﴿نَزَّلَ عَلَيْكَ الكِتَابَ بِالحَقِّ﴾ پس سوره «آل‌عمران» نظير سوره «بقره» است اما سوره «مريم» و «عنكبوت» و «روم» اين‌طور نيست البته كه بعد از حروف مقطع مطلبي مربوط به وحي و قرآن داشته باشد نيست اما سوره «روم» مثل ساير سوري است كه بعد از حروف مقطع از وحي سخني به ميان آمده.

‌پرسش: ...

پاسخ: آن قصه ذكريا (سلام الله عليه) است ديگر مربوط به وحي قرآني نيست البته.

‌پرسش: ...

پاسخ: چرا؟ غالباً اين طور بود آن‌گاه الظن يلحق الشيء بالاعم الاغلب در حد يك مظنه‌اي به دست مي‌آيد كه در بين اين 29 سوره 26 سوره‌اش اين‌چنين است در 26 سوره بعد از اين حروف راجع به وحي و نبوت و قرآن و عظمت قرآن سخن به ميان آمد.

‌پرسش: ...

پاسخ: خب نه قرآن از اين حروف تشكيل شده كه اينها مي‌دانند عربي است مي‌دانند از اين حروف است مرتب مي‌خوانند مي‌بينند ولي آن نحوه تحدّي‌اش مهم است مي‌خواهد بفرمايد اين مواد خام در اختيار شماست اينكه يك نفر است شما تمام جن و انس جمع بشويد از همين مواد يك سوره بسازيد ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالجِنُّ عَلَي أن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا القُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾[4] .

‌پرسش: ...

پاسخ: چرا مواد ناظر به اين است كه معنايش همين است يعني الم گفتن معنايش اين است كه ايها الناس ما شما را تحدّي كرديم به آوردن چيزي كه همه موادش در اختيار شماست شما مثل اين بياوريد.

‌پرسش: ...

پاسخ: نه لازم نيست معنا داشته باشد معنايش همين است يعني وقتي كه مي‌خواهد بفرمايد تحدّي بكند كه ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[5] مي‌خواهد بفرمايد كه ما از جهان غيب مواد نياورديم موادش در دسترس شما هست اگر شما مي‌گوييد اين گفته بشر هست يا ﴿لسان الذي .... لسان عربي﴾[6] اگر بگوييد عجمي اين را آموخت يا خود او ـ‌معاذ‌الله‌ـ افترا بست اينكه درس نخوانده است شما همه علمايتان را جمع بكنيد مواد هم كه در اختيار شماست اگر همه اين 29 اين را مي‌داشت تا حدودي اين مظنه كامل‌تر مي‌شد.

‌پرسش: ...

پاسخ: خب نه تحدّي در آن نيست در اين آيه‌اي كه قرائت كرديد تحدّي نيست.

‌پرسش: ...

پاسخ: معنا دارد معنايش همين است يعني ايها الناس قرآن از همين حروفي كه در اختيار شماست قرار دارد معنايش همين است يعني قرآن مركب است از اين حروف اين معنايش است.

‌پرسش: ... پاسخ: آن وقت مواد در اختيار شما هست او يك نفر هست يك چنين قرآن آورده شما همه‌تان جمع بشويد يك سوره مثل اين بياوريد اگر همه اين 29 سوره اينها را داشته باشد تا حدودي مظنه‌اي است كه به عنوان احدي الوجوه قابل قبول البته يكي از وجوه.

مطلب بعدي آن است كه آقاياني كه سعي شما مشكور زحمت كشيديد اين يادداشتها را مرقوم فرموديد سعي‌تان مشكور حالا يكي پس از ديگري اينها مطرح مي‌شود كار خوبي است مي‌بينيد وقتي كار گروهي شد ثمره‌اش فراوان است خب تا الآن بحث نيمه‌راه است خيلي هم خام و نپخته است هنوز به جايي نرسيديم دوباره بحث را با يك ساختار ديگر شروع مي‌كنيم آن دوباره را هم باز نيمه راه مي‌گذاريم تا بالأخره انسان به يك جايي برسد كه نظير آيات يك اطميناني پيدا بكند رد بشود پس فعلاً بحث خيلي خام و نپخته است بحث روايي را هم بعضي از آقايان سعي‌شان مشكور زحمت كشيدند روايات هم فراهم شد الحمدالله حالا شما هم زحمت بكشيد اگر روايات جا مانده است از آن روايات استفاده بكنيم كه بحث روايي در مقام ثاني قرار داد فعلاً بحث قرآن است نه بحث روايي دوباره برگرديم يك سازماني به بحث داده بشود و آن اين است كه در بين اين اقوال بعضيها به اين بر مي‌گردد كه اين حروف صفوه است صفوه قرآن است «لكل شيء صفوة و للكتاب صفوة و صفوة القرآن حروف مقطعة» است و اين راز و رمز است «بين ‌المحبين سر ليس يفشيه قول و لا قلم للخلق يحكيه»[7] خدا مي‌داند و آن كسي كه وحي را دريافت كرده خب عده‌اي البته نه زياد عده از بزرگان حامي اين قول‌اند كه اين سرّ است راز و رمز است بين الله و بين رسول خدا و بين اولياي الهي (عليهم الصلاة و عليهم السلام) و ديگران دسترسي به آن ندارند براي ديگران ايمان به غيب است و ديگران خضوعشان در اين است كه چيزي را نفهميده بپذيرند چون مي‌دانند معنايي دارد عميق و اينها دسترسي پيدا نمي‌كند هر اندازه انقياد و تسلمشان بيشتر باشد در برابر چيزي كه عقلشان به آنها نمي‌رسد خاضع‌اند و خاضع‌ترند بعد براي تأييد اين مي‌فرمايند به اينكه خدا خيلي از كارها را به ما امر كرده كه ما انجام مي‌دهيم كه معنايش را نمي‌فهميم حالا اينكه حروف است اينكه الفاظ است خب ما راز و رمز رمي جمره را نمي‌فهميم راز و رمز آن تعليق نعل بر گردن اين شتر يا گوسفند را نمي‌فهميم به ما فرمودند اين حج به اين عظمت يكي از مباني اسلام است وقتي مي‌خواهد احرام ببنديد احرامش به اين است اگر حج افراد يا تمتع بود كه حكمش مشخص و اگر حج قِران بود همين كه آن لبيك را گفتيد و اين نعلتان را روي اين گردن شتر را گوسفند انداختيد احرامتان بسته است اين يعني چه؟ خب اين يك عبادتي به آويختن يك نعل حالا اين نعلي است كه بالأخره كهنه شده مي‌خواست بيندازد دور اين را به يك نخي بست و اين را به گردن شتر آويخت اين احرامش بسته مي‌شود احرام حجش بسته مي‌شود يا رمي جمره معنايش چيست؟ چرا بايد رمي كرد؟ چرا بايد هفت تاريگ رمي كرد؟ چرا بايد ريگ از مشعر باشد؟ هيچ چيزي آدم سرّش را نمي‌فهمد خب ما را به افعالي امر كردند كه ما امتثال مي‌كنيم بدون اينكه چون و چرا بكنيم خب ما را هم به اقوالي امر كردند اينها حرفهاي كساني است كه مي‌گويند اينها سرّ است و رمز است و قابل درك نيست قهراً آب خالص به دست آدم مي‌ريزند كه سعي بي‌جا نكنيد البته يك راهي هم به ما نشان دادند گفتند كه اگر كسي به قرب نوافل راه پيدا كرد آن‌گاه مي‌فهمند آنچه را اولياي الهي فهميدند از راه خاص قرب نوافل هم كار بسياري دشواري است محبوب خدا شدن كار آساني نيست خدا زبان انسان مي‌شود چشم و گوش انسان مي‌شود مجاري ادراكي و تحريكي انسان مي‌شود اين حديث هم به طريق صحيح نقل شده هم به طريق موثّق نقل شده هم در جوامع روايي ماست هم در جوامع روايي آقايان اهل سنت است جزء غرر روايات اهل بيت جزء احاديث قدسي است البته هم بزرگان اهل سنت روي اين حديث قرب نوافل شرح كردند هم بزرگان خاصه مرحوم كليني نقل كرده است ديگران از اعاظم محدثين در جوامع روايي‌شان نقل كردند كه «و إنه ليتقرّب إليّ بالنافلة حتي احبه فاذا احببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها»[8] هم من مجاري ادراكي او مي‌شوم هم مجاري تحريكي او مي‌شوم اگر كسي با قرب نوافل محبوب خدا شد البته دست مي‌يابد به اينها و گرنه با اين جريانهاي عادي مشكل است اين يك راه البته روندگان اين راه زياد نيستند اما عده‌اي از بزرگان نظرشان اين است گروهي ديگر كه اكثري اهل تفسير را تشكيل مي‌دهدن آنها كساني‌اند كه مي‌گويند اين حروف مانند ساير آيات قابل درك است البته كنهش مثل ساير آيات مربوط به نزاهت روح است ولي بالأخره قابل درك است معنادار است اين‌چنين نيست كه ظاهر و باطنش جزء راز و رمز باشد بلكه ظاهرش براي عموم مردم است باطنش راز و رمز است مثل آيات ديگر اين بزرگاني كه قائل‌اند و معتقدند براي اين حروف معنايي هست قابل تفسير هست اينها ده بيست قول تا حال از آنها نقل شده اينها اين‌طور است پس اين يك سرفصل است بحث است البته همان طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» فرمود: ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾[9] راجع به ساير آيات اين‌چنين است راجع به اينها هم همين‌طور است اما شرط درك اولي اين‌طور نيست شرط درك اولي اين‌طور نيست كه انسان با تقوا باشد قرآن بفهمد خب اينكه مي‌شود دور كه اگر كسي با تقوا بشود قرآن بفهمد اينكه مي‌شود دور قرآن با كافر و بت‌پرست و يهودي و مجوسي و زرتشت و ملحد و كمونيست احتجاج مي‌كند خب اگر قابل فهم نباشد كه احتجاج معنا ندارد كه يك سلسله مناصب انساني است كه آن مشترك بين البرّ و الفاجر است بين موحد و ملحد است ملحد هم مي‌فهمد موحّد هم مي‌فهمد يك سلسله معارف الهي است نه انساني آن است كه ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرُونَ﴾[10] آن است كه ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾[11] وگرنه اگر تزكيه شرط اصل فهم باشد كه قرآن كتاب حجت نيست آنها احتجاج مي‌كند ﴿فَلِلّهِ الحُجَّةُ البَالِغَةُ﴾[12] خب با چه كسي احتجاج مي‌كند؟ با مشركين و ملحدين ديگر با كفار و اوساط احتجاج مي‌كند اگر قابل درك نباشد مگر بعد از قبول كه مي‌شود دور كه بنابراين يك سلسله از دركها همان شرايط انساني داشتن كافي است يعني همين كه انسان باشد سليم الحواس باشد سليم العقل باشد مي‌فهمد يك سلسله از معارف عميق الهي است كه آن شرطش ان ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ﴾ است آن‌گاه ﴿يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾ بنابراين براي حروف مقطع هم مثل ساير آيات همين دو مرحله خواهد بود يك سلسله مراتبي است كه صرف درك انساني كافي است يك سلسله مراتب عميق است كه درك الهي لازم است.

‌پرسش: ...

پاسخ: خب بله آن وقت ما به چه دليل ثابت كنيم كه آن بعض اين‌چنين است بعض هست كه نيست چرا؟ خب ما كار نكرديم رويش شايد بفهميم پس اگر كار بكنيم شايد بفهميم غرض آن است كه شاهد هم بر خلاف است براي اينكه كل قرآن را ذات اقدس الهي به عنوان محور تدبّر قرار داد فرمود: ﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ﴾[13] فرمود اين قرآن را ما براي تدبّر فرستاديم ديگر حروف مقطع را كه استثنا نفرمود، ﴿أفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾[14] اين قرآن شامل حروف مقطع هم مي‌شود همان طوري كه ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرُونَ﴾[15] شاملش مي‌شود مگر بي‌وضو مي‌شود اين حروف مقطع را بوسيد بي‌وضو همين‌طور كه نمي‌شود دست كشيد بوسيد ساير آيات را بوسيد يا دست كشيد بي‌وضو هم نمي‌شود حروف مقطع را اين الف را دست زد احكامي كه براي قرآن است شامل اين هم مي‌شود چه احكام كلامي چه احكام فقهي حالا.

پس بنابراين فعلاً دو مشرب رو در روي هم است يكي اينكه صفوه قرآن است راز و رمز است احدي به او دسترسي ندارد با علوم حصولي مدرسه و دانشگاه حل نمي‌شود و پيامبر و ائمه (عليهم السلام) مي‌دانند و كساني كه راه خاص اينها را طي كردند شاگردان مخصوص اينها هستند بر اساس ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً﴾[16] مشرب دوم اين است كه نه اين حروف مقطع مثل ساير آيات كاملاً قابل درك است تفسير پذير است و البته كنهش مثل ساير آيات است كه مخصوص پيغمبر و اولياي الهي (عليهم السلام) است و كساني كه اهل تقوا باشند و به قرب نوافل راه پيدا كندن به نوبه خود درك مي‌كنند يا اين حروف مقطع باطن بيشتري دارد كه اكثر آنها در دسترس اكثري مردم نيست ولي ظاهرش بالأخره قابل درك است اين آقاياني كه نظرشان اين است ظاهرش قابل درك است وجوه فراواني گفتند بعضي از وجوه در نوبتهاي قبل به عرضتان رسيد بعضي از وجوه ديگر كه شايد قبلاً هم اشاره شد اين است كه اينها اصلاً رسم عرب بود اين طرز حرف زدن رسم عربهاست كه گاهي اينها حروف اختصاري مي‌آورند مثل اينكه در اين شعر معروف كه:

«قلنا لها قفي لنا قالت قاف»[17] گفتيم بايست اين گفت «ق» همين حرف «ق» را گفته نه «ق» كه فعل امر است اين «ق» حرف است نه فعل امر از «وقي ، يقي» اين حرف ق علامت اختصار وقفت است «قلنا لها قفي لنا قالت قاف» «ق» يعني وقفت پس مي‌شود كه انسان يك فعلي يا يك اسمي را در نظر بگيرد از آن اسم را از آن فعل يك حرف را انتخاب بكند و همان حرف را بزند چه اينكه زهير شاعر اين‌چنين گفته است «بالخير خيرات و ان شرا فا ٭٭٭ و لا اريد الشر الاّ ان تا»[18] اين «بالخير خيرات و ان شرا فا» يعني «ان كان خيراً فخير ان كان شراً فشر» از اين فشر يا فشر حرف «فا» انتخاب شده علامت اختصار «و لا اريد الشر الا ان تا» من نمي‌خواهم كار بد بكنم مگر اينكه تو بخواهي «الاّ ان تشاء» اين «ت» حرف اختصاري آن تشاء كه فعل مخاطب هست قرار گرفته به جاي اينكه بگويد «الاّ ان تشاء» گفت «الاّ ان تا» به جاي اينكه بگويد «فشر» گفت «ف» پس مي‌شود يك حرف اختصاري از يك كلمه‌اي ذكر بشود.

‌پرسش: ...

پاسخ: بله اينجا هم قرينه است مي‌خواهند بگويند اين رسم هست.

ديگري سومي گفته «نادوهم أن الجموا الا تا ٭٭٭ قالوا جميعاً كلهم الا فا»[19] خب آن يكي كه مي‌گويد «الا تا» يعني «ألا تركبوا» اينها كه گفتند «قالوا جميعا كلهم الا فا» يعني «الا فاركبوا» پس اين رايج است كه يك حرفي را علامت اختصار يك اسم را فعل قرار مي‌دهند و به آن حرف اكتفا مي‌كنند اينجا هم علامت اختصاري است نسبت به يك سلسله اسماء و افعال اين يك وجه در قبال وجوه ديگري كه گفته شد.

‌پرسش: ...

پاسخ: بله اين هست دو حرف است يك وقتي مي‌گوييم ضرورت شعر است يك وقتي كه همه شاعري كه همه مهر و موم در اختيار اوست مي‌تواند طرزي تنظيم بكند كه نيازي به ضرورتي نداشته باشد تا بگويد ف ت أ اين‌چنين نيست كه دست شاعر بسته باشد راه دارد ولي علامت اختصاري هست.

‌پرسش: ...

پاسخ: حالا فرق نمي‌كند پس غرض آن است كه مي‌شود با حرف اختصاري از يك فعل يا اسمي خبر داد اين يك.

‌پرسش: ...

پاسخ: خب بله الغرض اين است كه اين علامت اختصاري هست.

آن‌گاه آن بزرگاني كه مي‌گفتند ما اين الفاظ سرّ است و اگر كسي ندانسته ايمان بياورد ايمان او ايمان به غيب است و بهتر است به اشعاري از اين قبيل «بين المحبين سر ليس يفشيه قول و لا قلم للخلق يحكيه»[20] تمسك كردند «لو قال فيها قف علي جمرالقضي لوقفت ممتثلاً و لم أتوقفي» تمسك كردند يعني اگر محبوب من بگويد روي اين اخگر گداخته بايست من بدون توقف وقوف مي‌كنم بدون اينكه توقفي در امتثال داشته باشم روي همان جمره قضا مي‌ايستيم ايمان به غيب داشتن نسبت به چيزي كه انسان نمي‌فهمد خيلي بهتر است در جريان طواف كردن ممكن است يك سلسله مسائل باشد اما در هروله كردن بين سعي صفا و مروه چون انسان راز و رمزش را نمي‌فهمد عبوديت انسان آنجا بهتر ظهور مي‌كند رمي جمره چون حكمتش مشخص نيست عبوديت و خضوع انسان آنجا بيشتر ظهور مي‌كند اين هم آن آقايان گفتند كه طرفدار قول اول بودند.

مطلب بعدي آن است كه اين كه گفته شد مثلاً «ن» ، «ق» ، «ص» در آن سوري كه اين حروف قرار گرفت ناظر به اين است كه روي بررسيهايي كه ما مي‌كنيم مثلاً در سورهٴ مباركهٴ «قلم» حروف آن سوره را كه بررسي كرديم ديديم بيشترين حرف حرف نون است يا ﴿ق وَالقُرْآنِ المَجِيدِ﴾[21] بيش‌ترين حرف در آن سوره حرف «ق» است البته اين نياز دارد به بررسي دقيق شما لكن از دير زمان در اين زمينه كارهاي فراواني شده الآن كه وسائل كامپيوتري و اينها هست خيلي سهل است اما قرآن يك كتابي نبود كه با او نظير كتابهاي ديگر معامله كنند سابقاً كه حشر قرآني حوزه‌ها بيشتر بود كارهاي وسيع‌تري روي قرآن كريم انجام شده شما كتاب شريف وافي اين طبع جديد جلد نهم آخرين صفحه‌اش مربوط به همين بخش است در آخرين صفحهٴ آخرين صفحه نه يعني صفحه 1781 دو ورق مانده به آخر ايشان بعد از اينكه تبيين كردند قرآن كريم منزه از تحريف است همين قرآني كه بشر كنوني در خدمت اوست اين عين آن است كه ذات اقدس الهي بر قلب پيغمبر (صلّى الله عليه و آله و سلّم) نازل كرده يك، و از قلب پيغمبر به زبان مطهر آن حضرت رسيده دو، و از زبان آن حضرت به گوش مردم رسيده سه، اين قرآني كه فعلاً ما در خدمت آن هستيم اين عين همان است كه از زبان مطهر پيغمبر رسيده نه كم نه زياد البته آنكه نزد اهل بيت (عليهم السلام) است با معاني است با تأويل است با تفسير است و مانند آن بعد از گذراندن آن يك بياني دارند چون معمولاً بحث قرآن را در كتاب الصلاة ذكر مي‌كنند مرحوم كاشف الغطاء هم همين كار را كرده يعني در وسائل هم مي‌بينيد همين‌طور است بزرگان فقه اين كار را كردند بعد مرحوم صاحب وسائل هم به روال بزرگان فقهي اين كار را كردند آنها بعد از كتاب الصلاة يك كتاب القرآن دارند يك كتاب الذكر دارند يك كتاب الدعا اين سه كتاب در كنار كتاب الصلاة است كتاب القران كتاب الذكر كتاب الدعا مرحوم كاشف الغطاء در كشف الغطاء اين راه را دارد مرحوم فيض در وافي اين راه را دارد بعد از اينكه روايات مربوط به صلات را در كتاب الصلاة وافي بررسي كردند به كتاب الذكر و دعا و قرآن مي‌رسند در كتاب القرآن بحثهايي كه مربوط به نزول قرآن و درجات قرآن و تفسير قرآن و امثال ذلك است ذكر مي‌كنند در بخش پاياني مي‌فرمايند: «بيان قد اشتهر اليوم بين الناس ان القرآن ستة الاف و ستمائة و ست و ستون آيه» مي‌فرمايد فعلاً آنچه كه معروف بين مردم است اين است كه قرآن داراي 6666 آيه است در تفسير مجمع البيان يعني مرحوم فيض نقل مي‌كند مي‌فرمايد در تفسير مجمع البيان آمده است كه قرآن 6203 آيه است و اينها نشان مي‌دهد كه بقيه مخزون‌اند آن بقيه مخزون‌اند مربوط به معارف است و معاني است و تأويل است و امثال ذلك بعد از آن جريان مي‌فرمايد: «قال السيد حيدر ابن علي ابن الحيدر العلوي الحسني» همان مرحوم سيد حيدر آملي (رضوان الله عليه) طاب‌ثراه في تفسيره الموسوم بالمحيط الاعظم» كه تا كنون دو جلدش چاپ شده ايشان مرحوم سيد حيدر مي‌گويد: «ان اكثر القراء ذهبوا الي ان سور القرآن بأسرها مئه و أربعة عشر سورة» اكثر قاريان بر اين‌اند كه قرآن 114 سوره است چون در بين قاريان عده‌اي هستند كه مي‌گويند قرآن 113 سوره است براي اينكه سورهٴ مباركهٴ «توبه» را تتمه سوره «انفال» مي‌دانند از اين جهت مي‌گويند بسم الله نيامده بعضيها هم اين قول را دارند كه مجموع سوره «انفال» و سوره «توبه» يك سوره است و چون سوره «توبه» وسط سوره قرار گرفته بسم الله ندارد نه اينكه يك سوره مستقل باشد از ابن‌عباس هم نقل شده ولي معروف اين است كه قرآن كريم 114 سوره است اين راجع به سور خب اكثر قراء بر اين‌اند كه قرآن 114 سوره دارد يك، و آيات قرآن 6666 آيه است اين دو، كلمات قرآن 77437 كلمه است اين سه، حروف قرآن 322670 حرف دارد فتحه‌هاي قرآن «ثلاث و تسعون الف‌ و مئتان و ثلاث و اربعون فتحه» 93243 تا فتحه دارد ضمه‌هاي قرآن «اربعون الف»اند 40804 ضمه دارد كسره‌هاي قرآن 39586 كسره دارد تشديدهاي قرآن 19253 است كه اين مقدار تشديد در قرآن هست الف مديهاي قرآن 1771 الف مدي دارد همزه‌هاي قرآن 3273 تا همزه در قرآن است الفهاي قرآن نه الف مدي الفهاي قرآن 48872 الف دارد تا آخر حروف 28 گانه قرآن را شمردند چند تا كاف دارد چند تا دال دارد چند تا ذال دارد اين است اينها را هم عبادت مي‌دانستند چه اينكه عبادت است اصلاً قرآن در جان اينها بود با خون اينها بود آن وقت كسي بيايد بگويد ـ معاذالله‌ـ قرآن تحريف شده كم شده اصلاً مسلمين اين‌طور بودند ايشان كه از خود ايشان از معاصران شاگردان مرحوم در فقه البته مرحوم فخر المحققين پدر علامه بود در عرفان حساب ديگري دارد اين تنها عارف شيعه است كه در برابر خيليها مي‌ايستد اين است كه مي‌گويد والله ثم والله آن‌قدر خدا به من داد كه اگر همه ملائكه جن و انس نويسنده بشوند و درياها مركب بشود و درختها قلم بشوند نمي‌توانند آنچه را خدا به من داد بنويسند و اين اغراق هم نيست اين معنايش اين است كه او يك نماز جماعت صحيحي خوانده يك، و اثرش را هم ديده دو، چون اين را كه ديگر همه فقها نقل كردند كه اگر نماز جماعت عددش از ده بگذرد ثوابش اين است اين را كه كسي انكار نكرده كه همه فقها (رضوان الله عليهم) نقل كردند اگر نماز جماعت عددش از ده بگذرد ثوابش اين قدر است اين يك چنين نماز جماعتي خواند يك، و اين را ديده دو، هم خواندن چنين نماز جماعتي محال نيست هم ديدن چنين چيزي محال نيست خود قرآن كه وعده داده ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ اليَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الجَحِيمَ﴾[22] مرحوم سيد حيدر در جامع الأسرار اين را ادعا مي‌كند و كسي هم نيامده در طي اين هفت هشت قرن كه مثلاً بگويد اين ـ معاذالله‌ـ گزاف گفته غرض آن است كه اينها ايشان مي‌گويند اكثر قاريان روي اين كار كردند حالا الآن با روي كار آمدن كامپيوتر كسي بگويد چند تا تشديد دارد چند تا الف دارد چند تا لام دارد اينكه سهل است آن روز با نداشتن امكانات با قلم و دوات و انگشت و تسبيح شمردند بالأخره حالا ممكن است در 19800 يك صد تا يا كمتر و بيشتر اشتباه بكنند ولي منظور اين است كه قرآن يك كتابي نبود كه روي اين همين‌طور اين را بخوانند اين با جان مردم با خون مردم هماهنگ است.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] بقره/سوره2، آیه2.
[2] قلم/سوره68، آیه1 و 2.
[3] بقره/سوره2، آیه1 و 2.
[4] اسراء/سوره17، آیه88.
[5] بقره/سوره2، آیه23.
[6] سوره، آيه 103.
[7] ـ تفسير مجمع البيان، ج9، ص289.
[8] ـ كافي، ج2، ص352.
[9] انفال/سوره8، آیه29.
[10] واقعه/سوره56، آیه79.
[11] انفال/سوره8، آیه29.
[12] انعام/سوره6، آیه149.
[13] ص/سوره38، آیه29.
[14] محمد/سوره47، آیه24.
[15] واقعه/سوره56، آیه79.
[16] انفال/سوره8، آیه29.
[17] ـ متشابه القرآن، ج2، ص139.
[18] ـ متشابه القرآن، ج2، ص139.
[19] ـ تبيان، چ1، ص47.
[20] ـ تفسير مجمع البيان، ج9، ص289.
[21] ق/سوره50، آیه1.
[22] تکاثر/سوره102، آیه5 ـ 6.