درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

76/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ سوره اعراف/ آیه 1 تا 2

 

﴿المص﴾ ﴿كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾

 

درباره حروف مقطعه هر چه بيشتر بحث بشود به جاست چون كمتر به اين حروف مقطعه پرداخته شد در حالي كه هميشه انسان در برابر اين سؤال قرار مي‌گيرد كه يعني چه؟ مجموعه حروفي كه در قرآن كريم از اين حروف مقطعه ياد شده بودند چهارده حرف هستند تقريباً نصف حروف هجاست اين هم يك سؤال است كه در بين 28، 29 حرف چرا نيمي از اين حروف مقطع در اوائل سور آمده كه اين سؤال هم بالأخره يك روزي پاسخ خاص خود را خواهد داشت.

مطلب ديگر اين است كه چرا در اكثر سور از اين حروف مقطعه خبري نيست تقريباً 83 سوره فاقد اين حروف مقطعه است فقط 29 سوره است كه اين حروف مقطعه را دارد چه رمز و رازي است كه آن 83 سوره فاقدند و اگر گفته شود كه اين حروف مقطع براي آن است كه از تركيب و تلفيق بعضي از اينها با برخي ديگر اسم اعظم پديد مي‌آيد خب اسامي اعظم الهي نظير، الله الرحمن و مانند آن بالصراحه در قرآن كريم آمد چه نيازي به اينكه ما پراكنده بگوييم تا كسي اين پراكنده‌ها را جمع بكند و بشود اسم اعظم بالأخره اينها را ما جمع بكنيم يا الله خوهد شد الرحمن خواهد شد و مانند آن و خود اين اسامي نوراني بالصراحه آمده است از سوي ديگر از اين حروف مقطع به عنوان حروف نوراني ياد مي‌شود چه اينكه از وجود مبارك اميرالمؤمنين ( سلام الله عليه) نقل شده است كه براي هر چيزي صفوه است و اين حروف صفوه قرآن است خب عظمت اين حروف را نشان مي‌دهد اين از يك سو پس اگر هدف اين است كه از تركيب و تلفيق اينها اسم اعظم بدست بيايد خود اسم اعظم بالصراحه در قرآن كريم آمده است گفته شد الله است گفته شد الرحمن است روايت دارد كه بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم آن قدر نزديك است كه سواد العين به بياض العين نزديك است در چشم نقطه سفيدي هست نقطه سياهي هست اينها خيلي به هم نزديك‌اند روايت به اين مضمون است كه بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم آن‌قدر نزديك است كه سواد العين به بياض العين نزديك است يا از آن نزديك‌تر و اگر بگوييم اينها اسماي سور است خب چطور معروف نشدند اين سور به اين امور بالأخره سوره به عنوان سوره «بقره» است سورهٴ «آل‌عمران» است البته برخي از اين 29 سوره كه داراي حروف مقطعه‌اند مثل «يس» «طه» به اين نامها معروف شده‌اند مي‌گويند سوره «يس» و سوره «طه» گفته مي‌شود چه اينكه از پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه «يس» قلب قرآن است اين سوره به عنوان سوره «يس» شناخته مي‌شود اما آن 27 سوره كه داراي حروف مقطع است به اسامي خاص خود مشهورند مي‌گويند سوره «بقره» سوره «آل‌عمران» ولو عليه بالقلم هم باشند نمي‌گويند سوره «الم» سوره «ص» سوره «ص» را شايد بگويند ولي سوره «المص» نمي‌گويند سوره «المر» نمي‌گويند البته همه اينها پاسخ دارد ممكن است بعضي از اسامي مستور باشند بعضي مشهور باشند شهرت يك نام دليل نيست كه نام منحصر در همان مشهور است و آنكه مستور است يا مشهور نيست نام نيست ولي براي استبعاد اينها كافي است و اگر چنانچه گفته بشود كه اين حروف مقطع براي آن است كه به مردم حجار بفهماند كه اين قرآني كه معجزه است از همين حروف تشكيل شده و شما از همين حروفي كه سخن مي‌گوييد بتوانيد مثل اين قرآن بياوريد اين هم گرچه بدئاً احتمال داده مي‌شود ولي خب بالأخره عربي بودن اين قرآن يك چيز بين‌الرشد است مگر آنها نمي‌دانند اين عربي است مگر حروف عربي مشخص نيست حالا نياز دارد كه يك آيه‌اي جداگانه بگويد كه اين قرآن از اين حروف تشكيل شده خب اينها مرتب اين قرآن را مي‌شنوند مي‌دانند كه از همين حروف 28 گانه تشكيل شده است ديگر ديگر نيازي ندارد كه از راه وحي به آنها بفهمانند كه اين قرآن از اين حروف تشكيل شده غرض آن است كه اثبات اينها آسان نيست كه مثلا بگوييم هدف از نزول اين حروف مقطع آن است كه به مردم بفهماند كه قرآني كه ما شما را تحدي كرديم كه مثل آن بياوريد يك امر ماوراء طبيعي نيست موادش در اختيار شماست موادش همين حروف است خب اين بين‌الرشد است همه مي‌خوانند كه اين عربي است ديگر حروفش مشخص است البته همان طوري كه دليل بر اثبات آن وجه نيست دليل بر نفي آن هست نيست آن يك استحسان است اين يك استبعاد اين استحسان از يك سو استبعاد از سوي ديگر زمينه را براي عطش بيشتر فراهم مي‌كند كه انسان تشنه‌تر باشد كه راه حل پيدا كند و قانع نشود چون اگر اين وجوه استحساني كنار هم جمع بشود براي اوساط طمأنيه بخش است چون خيليها گرفتار مظنه‌اند اين ظنون متراكمه را علم مي‌پندارند و ديگر تحقيق نمي‌كنند خيال مي‌كنند به جايي رسيدند وقتي در كنار اين وجوه استحساني وجوه استبعادي ذكر مي‌شود انسان همچنان عطشان است وقتي تشنه شد به دنبال آب مي‌رود تحقيق مي‌كند.

مطلبي كه بايد به عرض شما برسانيم و از شما خواهش كنيم اين است كه هميشه مخصوصاً اين گونه از امور اينها كار يك نفر و دو نفر نيست گاهي مي‌بينيد مثلاً انسان مطالعه زيادي مي‌كند و دستش خالي است اين چنين نيست كه انسان بي‌مطالعه بيايد براي مباحثه ولي گاهي مي‌بينيد چند صفحه را مطالعه مي‌كند مي‌بيند كه مطلب جديدي نيست شما تفسير ابوالفتوح‌رازي را نگاه كنيد تبيان را نگاه كنيد مجمع‌البيان را نگاه كنيد ببينيد خيلي از اينها يكسان حرف مي‌زنند خب شما دو ساعت مطالعه كرديد به اندازه يك صفحه مطلب در دست شماست شما مطالعه كرديد ولي آنها مطلب به شما ندادند اينها نوعش تكراري است شما صافي را نگاه كنيد كنزالدقايق را نگاه كنيد پنج تا تفسير را نگاه كنيد مي‌بينيد عصاره همه اينها يك صفحه مطلب است متأسفانه شما مي‌بينيد روي تفسير كار نشده خيليهايش تكراري است خيليهايش شبيه هم است اين است كه انسان گاهي مي‌بينيد دو ساعت مطالعه مي‌كند خسته مي‌شود چيزي در دستش نيست نه اينكه مطالعه نكنند كه اين‌طور نيست مطلب نيست مطلب قابل عرضه مطلب نو نيست و لذا كار دشواري است اما اگر شما مثل بعضي از بزرگاني كه بالأخره زحمت كشيدند چند صفحه‌اي ارائه فرمودند خب بالأخره همين كار را بفرماييد يك جمع‌بندي مي‌شود كرد غرض آن است همه موارد مخصوصاً اين بحثهايي كه نياز به تتبع دارد بعضي از شما اين بزرگواري را بكنيد اين تفسير شريف برهان را بررسي كنيد رواياتي كه در طليعه اين 29 سوره است جمع بكنيد كه در بحث روايي اين كمك مي‌كند بالأخره يعني آنچه كه در طليعه اين 29 سوره ذيل حروف مقطع آمده اين روايات را جمع بكنيد حالا دسته بندي كردنش و ارجاع متشابه به محكمش اينها بالأخره به عهده ديگري شما اصل آن روايات را جمع بفرماييد و همه هم اين كار را نكنيد بالأخره مشخص بشود كه چند نفر بايد اين كار را بكنند بالأخره وقت شما عزيزان تلف نشود وگرنه ممكن است آدم زحمت زياد بكشد چون مي‌دانيد حرف جديد خيلي كم است كه از اين مفسرين گير آدم بيايد آن وقت، وقت شريف شما تلف مي‌شود نه اينكه آدم خداي نكرده مطالعه نكند.

‌پرسش: ...

پاسخ: خب نه دوتا حرف است بالأخره شما روايات را ببينيد ان‌شاء‌الله از جمع روايات يك كمكي گرفت اين‌طور نيست كه نشود بالأخره يا انسان را سيراب مي‌كند يا تشنه‌تر راهش اين است و سرّ ذكر اين وجوه استبعادي براي آن است كه انسان به آن وجوه استحساني بسنده نكند گاهي مي‌بينيد يك وقت انسان محقق است يك انسان محقق اصلاً فطرتا و تبعاً آن عقل مطبوعي كه دارد به او اجازه نمي‌دهد كه به ظنون اكتفا بكند يك وقت است نه محقق سمعي است نه محقق طبعي اين بيان مأثوري از حضرت امير كه انسان داراي دو عقل است يك عقل مطوبع يك عقل مسموع مادامي كه عقل مطبوع نشاد عقل مسموع سودي ندارد براي همين است يك فطانت روشن دقيقي در دل برخي هست برخي نيست بعضيها ساده لوح‌اند زود باورند هشت ده تا ظن كه كنار هم جمع بشود اين ظنون متراكم را علم مي‌پندارند قانع مي‌شوند بعضي اين‌چنين نيستند هميشه درونشان اينها را نفي مي‌كند مي‌گويند اينها به درد نمي‌خورد يك چنين آدمي بالأخره محقق به عمل مي‌آيد يك كسي كه داراي عقل مطبوع است غير از عقل مسموع اين بالأخره محقق عمل مي‌آيد ان‌شاء‌الله همه‌تان اين‌چنين هستيد غرض آن است كه اين ذ كر استبعاد در قبال آن استحسان براي اينكه انسان را از اين زودباوري نجات بدهد وقتي از زودباوري نجات داد بالأخره تشنه مي‌شود يا خودش تحقيق مي‌كند يا از تحقيق ديگران استفاده مي‌كند يا سؤال مي‌كند يا خودش فحص مي‌كند پس اينكه ما بگوييم اين حروف مقطع مثلاً براي آن است كه به مردم بفهماند قرآن از همين حروف تشكيل شده است گرچه يك وجه استحساني است اما بالأخره استبعادي هم به همراه دارد و آن اين است كه خب همه مردم قرآن مي‌خوانند مي‌دانند عربي است و عربي هم از همين حروف 28 و 29 گانه تشكيل شده است اين ديگر نيازي به نزول يك آيه جديدي از آسمان غيب نيست.

‌پرسش: ...

پاسخ: خب نه اين يك چيزي است نيازمند است به يك يا تعليل است يا تنبيه اما اين چيزي كه آناء الليل و اطراف النهار همه دارند مي‌دانند عربي است و حروفش مشخص است اين ديگر نيازي به وحي مستأنف ندارد.

خب البته مي‌تواند در حد احتمال باشد اما از استحسان مي‌كاهد اين‌چنين نيست كه انسان به اين گونه از احتمالات اكتفا بكند در حد شايد است كه هرگز به او اكتفا نمي‌كند البته دليلي بر نفي نيست اما انسان به او مطمئن بشود به او گرايش پيدا كند هرگز.

‌پرسش: ...

پاسخ: چرا ديگر قرآن همين كه آناء الليل و اطراف النهار همه مي‌خواندند مي‌ديدند ديگر.

مطلب ديگر آن است كه يك سؤالي شده كه اگر قرآن تحدّي شده است كه آيه‌اي مثل اين بياوريد خب آوردن يك آيه‌اي نظير حروف مقطع آسان است؟ پاسخش اين است كه قرآن به آيه تحدّي نكرده قرآن به يك سوره يا ده سوره يا كتابي مثل قرآن تحدّي كرده به يك آيه تحدّي نكرده تا نظير ﴿مُدْهَامَّتَانِ﴾[1] را در بر بگيرد يا حروف مقطع صاد را در بر بگيرد آنچه كه تحدي شده است كل قرآن است فمرود: ﴿فَلْيَأتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ﴾[2] اين يك از او تنزل كرده به ده سوره فرمود: ﴿فَأتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ﴾[3] اين دو و از او تنزل فرموده به يك سوره ﴿فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[4] اين سه هرگز به آية واحدة تحدي نشده.

‌پرسش: ...

پاسخ: در چينش حروف قرآن كريم خب محتمل هست در نظم آيات كه سوره را تشكيل مي‌دهد بله اما در نظم حروف كه جمله را تشكيل مي‌دهد در نظم جمله كه آيه‌اي كه مثلاً مشتمل بر چند جمله است تشكيل بدهد دليلي بر معجزه بودن نداريم لذا تحدّي نشده به آيه به آيه تحدّي نشده سوره البته تحدّي شده نفرمود اگر شما شك داريد كه قرآن كلام خداست يك آيه مثل اين بياوريد فرمود يك قرآن كتاب مثل اين بياوريد يا ده سوره مثل اين بياوريد يا يك سوره مثل اين بياوريد ممكن است چينش حروفي كه آيه را تشكيل بدهد آن هم معجزه باشد ولي ما دليلي براي او نداريم به دليل اينكه تحدّي نشده خب.

همه اين استبعادها سؤال است كه چرا 83 سوره فاقد اين حروف است؟ چرا نيمي از حروف هجا آمده نيم ديگر نيامده؟ چرا اگر اسماء است آن سور به اين اسامي مشهور نشده‌اند و به خلاف آن مشهور شدند؟ چه اينكه گاهي گفته مي‌شود اين حروف براي مرز و جدايي بين سوره قبلي و سوره بعدي است خب اگر اين است خود بسم الله الرحمن الرحيم كافي است چون روايات دارد كه با آمدن بسم الله الرحمن الرحيم معلوم شد كه سوره قبل منقضي شد و منقرض شد و سوره بعد پديد آمد و اگر اين حروف مقطع مرز است بسم الله الرحمن الرحيم كه قبل از اين حروف است خب او مرز است چه اينكه روايت او را تأمين مي‌كند از يك سو و 83 سوره هم اين مرز را ندارد از سوي ديگر و اگر چنانچه گفته بشود اين حروف براي اسكات است خب در بحث ديروز ملاحظه فرموديد آن سوره‌هاي اوليه قرآن بايد اينها را داشته باشد كه ندارد سوره‌هاي آخر عمر پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلم) نبايد داشته باشد هم كه دارد و بايد آن بحبوحه خطري كه اينها گوش نمي‌دادند در آن فضا نازل بشود كه شايد نازل نشده خب حالا اگر اين حروف براي آن است كه آنها ساكت بشوند خب چرا در عتايق سور كمتر از اين حروف آمده؟ چرا آن وقتي كه حالا ساكت شدند ﴿يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾[5] از آن به بعد هم باز سور مدني ما داريم كه حروف مقطع در آغازش هست؟ پس بنابراين اين گرچه مي‌تواند از يك سو استحسان باشد ولي از سوي ديگر استبعاد را هم به همراه دارد لذا انسان همچنان مردد است اگر گفته بشود كه نه اين حروف مقطع به منزله خلاصه آن سوره است پيام اجمالي مضامين و محتواي آن سوره است به منزله عنوان آن سوره است خب اگر اين باشد چطور 83 سوره فاقد اين پيام اجمالي و خلاصه‌گيري و تيتر و عنوان او ما شئت فسمه هستند؟ فقط 29 سوره است كه يا 28 سوره است كه اينها را دارد آن 82 سوره فاقد اينها هستند؟ پس اين هم نمي‌تواند باشد.

‌پرسش: ...

پاسخ: غرض آن است كه اگر اين حروف عصاره سوره است پيام سوره است عنوان و تيتر سوره محسوب مي‌شود چرا آن 82 يا 83 سوره فاقد اين پيام و تيتر و عنوان است.

‌پرسش: ...

پاسخ: چرا خب چرا اكثري ندارند اگر اكثري داشته باشند مورد قبول است بالأخره يك كتاب منسجم بايد يكسان سخن بگويد ذات اقدس الهي قرآن را به عنوان كتاب منسجم ستود فرمود: ﴿ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِيثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِيَ[6] سراسر قرآن متشابه است همدست است يكسان است آن وقت 82 يا 83 سوره فاقد اين عنوان و تيترند 28 يا 29 سوره واجد اين‌اند.

‌پرسش: ...

پاسخ: خب با در باي بسم الله هم هست.

پرسش ...

پاسخ: خب اگر همه حروف در با جمع است و وجود مبارك حضرت امير دارد كه من نقطه تحت با هستم خب با در بسم الله هر سوره‌اي هست تازه آن هم يك مشكلي دارد كه الآن بسياري از اينها به زحمت افتادند بايد ثابت بكنند كه در آن عصر وقتي كه نازل مي‌شد به خط كوفي نوشته مي‌شد آيا خط كوفي داراي نقطه هست يا نيست؟ يا اگر نبود آن عصر حضرت رفع كرده است يا نكرده است؟ كه خب اعراب و حركت را بعدها حضرت از وجود مبارك حضرت امير رسيده است داشتند عبور مي‌كردند يكي از صحابه ديدند كه كسي دارد قرآن مي‌خواند كه اين غسلين طعام اثيم است ﴿لاَيَأْكُلُهُ إِلاَّ الخَاطِئُونَ﴾[7] خاطون يعني كساني كه اهل خطوه و گامند اين متوحش شد آمد به حضور حضرت امير (سلام الله عليه) عرض كرد كه اين يعني چه؟ فرمود نه اصلش خاطئون است نه خاطون اين اشتباه خوانده كساني كه اهل خطا و معصيت‌اند غسلين غذاي آنهاست نه كساني كه اهل خطوه و گام‌اند كساني كه اهل خطايند اين بود كه حركت و اعرا ب و حروف و امثال ذلك را تنظيم كردند كه آنها درست بخوانند يا همان قصه ﴿وَأذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِي‌ءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾[8] كه اگر ـ معاذ‌الله‌ـ رسولِه خوانده بشود آن خطر را به همراه دارد حركت و اعراب به وسيله حضرت امير (سلام الله عليه) از اين به بعد تدوين شده آيا در طليعه امر اين قرآن به خط كوفي نوشته مي‌شد يا خطوطي ديگر؟ ايا نقطه داشت يا نداشت؟ اينها بايد مشخص بشود تا كسي بگويد «انا نقطة تحت الباء».

‌پرسش: ... پاسخ: چرا اين را سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) مشي كردند كه فرمايش ايشان در پايان يا در خلال همين بحث عرض مي‌شود كه ايشان از اين راه مي‌خواهند حروف مقطعه را معنا كنند.

‌پرسش: ...

پاسخ: البته يكي از اين امور محتملاتي كه گفتند همين است اما خب حالا رمز هست سرّ هست آلوسي اسرار دارد كه «والذي يقرب علي ظني» اين كه اين سرّ است بين محب و محبوب سرّي است چه داند آن كه اشتر ... اما خب درست است ولي از اين طرف هم به ما گفتند: ﴿أفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾[9] آن وقت ايشان هم به زحمت افتادند كه اين مشكل را حل كنند اگر بالأخره جزء قرآن است ذات اقدس الهي ما را وادار كرده ترغيب كرده تشويق كرده كه در قرآن تدبّر كنيم خب مي‌خواهيم تدبّر كنيم يكي از چيزهايي كه مي‌واهيم تدبر كنيم همين اين 29 سوره است كه طليعه‌اش حروف مقطعه دارد اينكه نهي نشده بلكه ترغيب شده مي‌رويم تدبّر بكنيم مي‌بينيم نمي‌فهميم آن وقت ايشان به زحمت افتادند كه اين را دارند حمل بر غلبه مي‌كنند و مانند آن، كه تدبّر در قرآن ﴿أفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾[10] براي غير اين حروف مقطعه است صفوه بودن غير از رمز بودن است البته رمزهاي فراواني وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ليله معراج در ذات اقدس الهي داشت درست است علوم فراواني دارد كه به حضرت امير آموخت وجود مبارك حضرت امير فرمود: «ان هاهنا لعلماً جمّا، وأشار بيده الى صدره، لو اصبت له حملة»[11] به چاه مي‌گفت ولي به اصحاب نمي‌گفت كسي كه بتواند تحمل بكند كم است حالا اين هست اما حالا وقتي كه آمده در قرآن آيه‌اي از آيات قرآن شده و در 28 يا 29 سوره جا گرفته انسان بايد تدبّر بكند يا بايد بگويد كه اين رمزي است بين الله و رسول خدا.

‌پرسش: ...

پاسخ: عنوان تشابه هم در بحث ديروز يا پريروز گذشت كه تشابه صفت دلالت الفاظ است و اين هيچ فتنه برانگيز نيست مي‌بينيد تشابه در آن بخشي كه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» بود اين بود كه بعضي از آيات معاني كه حق‌نماست ولي حق نيست آن را تحمل مي‌كنند يعني احتمال مي‌دهند احتمال مي‌دهند يعني چه؟ يعني اين بار را برمي‌دارند تحمل مي‌كنند يعني چه؟ يعني اين بار را برمي‌دارند مي‌شود يك چنين معني را برايش ذكر كرد بعضي از آيات‌اند كه باري را برمي‌دارند به حسب ظاهر لو خليت و طبعها كه اين بار باطل است و حق نيست و حق‌نماست ولي چون اصلش محكمات است مادر و امش محكمات است هيچ كسي حق ندارد اين كودك را از مادر جدا كند اين بايد در حضانت مادر باشد آن كسي كه متشابه را از مادرش جدا كرده از حضانت او به در آورده ظالمانه با اين كودك مي‌خواهد رفتار كند اين حق ندارد اگر ﴿وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ و خدا يك محكمات را نازل كرده همين‌طور ﴿أُمُّ الكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ﴾ آن ﴿أُمُّ الكِتَابِ﴾ حق الحضانه اين متشابهات را عهده دارند اين متشابهات در حضانت و دامن و بغل و دامن آن محكمات قرار دارد خب يك بيرحمي بيايد اين كودك را از آن مادر جدا كند بخواهد با اين كودك بازي كند خب نمي‌شود يك متشابهي را از محكم بگيرند و به محكم ارجاع ندهند آن‌گاه اين متشابهي كه شبهه‌دار است نه شبيه سراسر قرآن متشابه‌اند يعني يك دست‌اند بعد از ارجاع متشابهات به محكمات خود اين متشابهات هم مي‌شوند متشابهات سوره «زمر» نه متشابه سوره «آل‌عمران» اين متشابه سوره «آل‌عمران» يعني شبهه برانگيز است فتنه‌زا است مثل ﴿ وَجَاءَ رَبُّكَ﴾[12] ﴿يَدُ اللَّهِ﴾[13] ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ﴾[14] اين آيات فتنه‌زا را بايد با آن محكماتي كه درمان كننده است ارجاع داد ﴿هُنَّ أُمُّ الكِتَابِ وَأخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي العِلْمِ﴾[15] بنابر عطف ولي اين حروف مقطع فتنه ندارد كه حق نماي ليس بحق نيست كه كجايش فتنه است كجايش شبهه دارد آن متشابه در بحثهاي ديروز و پريروز ملاحظه فرموديد غير از آن متشابهي است كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه فرمود ميوه‌هايي در باغ است كه اينها متشابه است مثل گلابيهايي كه شبيه هم‌اند سيبهايي كه شبيه هم‌اند و بعضي از ميوه‌هايش شبيه هم نيستند مثل سيب و گلابي سيب و هلو اما هلوها شبيه هم‌اند گلابيها شبيه هم‌اند ﴿مُشْتَبِهاً وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَي ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ﴾[16] خب حروف مقطع از سنخ متشابه سوره «انعام» نيست از سنخ متشابه سوره «زمر» نيست آن متشابه يعني همه شبيه هم‌اند اين متشابه يعني شبهه برانگيز است فتنه برانيگز است بايد اين شبه را «انما سميت الشبهة شبهة لأنها تشبه الحق»[17] كه در نهج‌البلاغه بود بايد اين متشابهات را به محكمات ارجاع داد و اين حروف مقطع كه شبهه برانگيز نيست فتنه برانگيز نيست از اين قبيل نيست.

‌پرسش: ...

پاسخ: خب بالأخره آدم از رو مي‌فهمد به كنهش پي نمي‌برد ما آياتي داريم كه از كنهش بي‌خبريم ولي بالأخره يك مقداري كه تطمئن به النفس انسان درك مي‌كند و اما اين هيچ چيزي انسان از او پي نمي‌برد با اين وجوه گفته شده يكي از آن وجوه گفته شده اين بود كه براي قسم است البته دليل بر استحاله اين نداريم اما راه اثباتي او هم بسته است دليلي بر استحاله او نداريم ممكن است قسم باشد اما راه استبعاد او همچنان باز است براي اينكه خدا براي چه دارد قسم مي‌خورد؟ ﴿المص﴾ اين حرف قسم كه ندارد حالا ما بگوييم اين حرف قسمش محذوف خب به چه دارد قسم مي‌خورد؟ براي چه كسي دارد قسم مي‌خورد؟ اگر براي مردم دارد قسم مي‌خورد نظير ﴿ وَالشَّمْسَ﴾[18] مردم بايد بفهمند مقسم به چيست اگر براي رسول خود كه بين او و رسولش راز و رمز است رسول مي‌داند ﴿المص﴾ يعني چه ولي نيازي به قسم ندارد قسم براي كسي است كه مشكل شك داشته باشد و بخواهد با قسم متكلم شك را بزدايد آن كه حالا بينة من ربه است ﴿مَا كَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَي﴾[19] است اين كه نيازي به قسم ندارد كه پس اگر براي توده مردم قسم ‌مي‌خورد مردم كه نمي‌فهمند اين حروف يعني چه براي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد قسم ‌مي‌خورد او كه نيازي به قسم ندارد.

‌پرسش: ...

پاسخ: اين در حقيقت آن است تا مردم بفهمند ولي خب اينجا مردم كه از اين حروف مقطع چيزي سر در نمي‌آورند خب.

بعضي از آقايان مرقوم فرمودند كه اين محتمل است اين حروف كه بعد از بسم الله قرار گرفته ناظر به مفتاح بودن ساير آيات بعد از خود باشد كه بي‌درك آن آيات ديگر از درك نمي‌گردد خب اين معنايش اين است كه هيچ كدام از اين 29 سوره قابل درك نيست براي اينكه ما وقتي مفتاح و كليد را نتوانستيم بفهميم گنجينه را هم نمي‌توانيم بفهميم براي اينكه گنجينه با مفتاح باز مي‌شود اگر اين حروف مقطع كه در آغاز اين 29 سوره قرار گرفته است كليد اينهاست وقتي ما مفتاحش را نفهميم خب از در بسته كه نمي‌شود وارد شد كه احتمال دوم اينكه اين حروف مقدمه سوره خود باشند و بي‌درك مقدمه ذي‌المقدمه درك نگردد اين هم همان اشكال اول را دارد آن وقت ما اين 29 مقدمه را نمي‌فهميم خود آن سور را نمي‌فهميم تقريباً يك پنجم قرآن را ما نمي‌فهميم در حالي كه ذات اقدس الهي ما را به تدبّر در همه اين آيات دعوت كرده بخشي از احكام فقهي در اين سور هست اگر ما بدون اين مقدمه نتوانيم آنها را درك كنيم خب مقدمه كه مُدرَك ما نيست پس آنها را هم نمي‌توانيم درك كنيم وجه سوم آن است كه اين حروف به مثابه ثمره اين سوره باشد كه اگر تالي بخواهد استدراك سوره را نمايد از شهد اين ثمره متمتع خواهد شد البته اگر چنانچه اين به منزله ثمره است خب ما بايد درخت را بشناسيم ما درخت را شناختيم بايد اين ثمره را درك بكنيم خب غالب اين سور براي غالب مفسرين به اندازه‌اي كه تطمئن به النفس قابل درك است ولي بعد از درك آن سور باز مع‌ذلك نسبت به اين مقدمه همچنان عاجزيم آن عمق قرآن كه ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرُونَ﴾[20] ما مكلف به آن هم كه نيستيم ظواهر قرآن كه حجت است براي ما و حجيتش در اصول ثابت شده است مي‌شود به اين ظواهر قرآن هم در بخشهاي اعتقادي استشهاد كرد هم در بخشهاي فقهي استدلال كرد خب ما خود اين سوره و مضامينش را مي‌فهميم درخت را مي‌فهميم ولي متأسفانه از ثمره اين درخت بي‌خبريم.

‌پرسش: ...

پاسخ: صفحه قرآن است اما آن هم يك روايتي است در برابر روايتهاي ديگر يكي مي‌فرمايد كه ﴿الم﴾ ناظر به حروف جمل است و اين ناظر به انقراض دولت بني‌اميه است اين هم يك روايت خب حالا صفحه قرآن است خلاصه قرآن است ما بعد از درك معناي آن سوره بايد از اين حروف چيزي بفهميم آن وقت ما بگوييم اجمالاً خودمان را قانع كنيم بگوييم حالا چون مضمون اين سوره مشخص شد اين حروف ناظر به آن است اين يك حرف اجمالي خواهد بود ولي معناي اين حروف بالأخره به دست نيامده.

وجه چهارم اين است كه احتمال چهارم اينكه اين حروف حكم براق مراتب اين سوره را داشته باشد كه ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرُونَ﴾[21] كه اين رمز در بيايد خب اگر رمز در بيايد يعني غير از اهل بيت كسي نمي‌فهمند البته كنهش را غير از اهل بيت نمي‌فهمند ولي ما مكلف به تدبّر هستيم از ظاهرش باخبر باشيم يا نه پنجم اينكه اين احتمال كه اين حروف رمز بين محب و محبوب بلكه شاهد و مشهود باشد ممكن است باشد ولي براي چي نازل شده ما را به چه چيزي دعوت كردند؟ ششم محتمل است اين حروف حديقه‌اي من حدائق شهود الهي باشد خب در حد احتمال ولي با استبعاد همراه است هفتم محتمل است مجموعه حروف اسمي از اسماي اعظم الهي باشد خب اين هم استحسان دارد هم استعباد ما خود اسم اعظم را در رواياتي كه الله است يا آية الكرسي مشتمل بر اسم اعظم است يا الرحمن اسم اعظم است بالصراحه در قرآن كريم داريم ديگر محتمل است حروف مرئاتيت حق باشد خب آيت حق باشد ولي بايد ما بتوانيم استدلال بكنيم از آيه به ذي الآيه پي ببريم يا نه؟ محتمل است تجلي حقايق الهي باشد خب قرآن سراسرش تجلي است هم از امام صادق (سلام الله عليه) نقل شده هم آن‌طور كه در نهج‌البلاغه است از وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) است كه «فتجلي لهم سبحانه في كتابه من غير ان يكونوا رأوه»[22] خب سراسر قرآن تجلي حق است و قابل درك هم هست محتمل است رمز بين امام معصوم هر عصري با خلص اهل ولايت باشد محتمل هست اما باطنش و كنهش ولي ظاهرش بالأخره قابل درك باشد حالا وجوه ديگر كه ان‌شاءالله ملاحظه مي‌فرماييد.

«و الحمد لله رب العالمين00BB


[1] الرحمن/سوره55، آیه64.
[2] طور/سوره52، آیه34.
[3] هود/سوره11، آیه13.
[4] اعراف/سوره7، آیه1.
[5] نصر/سوره110، آیه2.
[6] زمر/سوره39، آیه23.
[7] اعراف/سوره7، آیه1.
[8] توبه/سوره9، آیه3.
[9] محمد/سوره47، آیه24.
[10] محمد/سوره47، آیه24.
[11] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 147.
[12] فجر/سوره89، آیه22.
[13] فتح/سوره48، آیه10.
[14] قیامه/سوره75، آیه22.
[15] آل عمران/سوره3، آیه7.
[16] انعام/سوره6، آیه99.
[17] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 38.
[18] شمس/سوره91، آیه1.
[19] نجم/سوره53، آیه11.
[20] واقعه/سوره56، آیه79.
[21] واقعه/سوره56، آیه79.
[22] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 147.