76/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 165
﴿وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ اْلأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيمٌ﴾﴿165﴾
بعضي از نكاتي كه مربوط به اين آيهٴ پاياني سورهٴ مباركهٴ «انعام» است اين است كه بين سرعت و عجله فرق است سرعت وصف فعل است و عجله وصف فاعل حركت و مانند آن متّصف به سرعت ميشود ولي متحرك است كه متّصف به عجله ميشود عجله، وصفِ فاعل است و سرعت، وصفِ فعل.
مطلب دوم آن است كه معمولاً از عجله نكوهش شده است مذمّت شده است و از سرعت مدح و ثنا به عمل آمد دستور سرعت دادند ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾[1] اما عجله را مذمّت كردند، گاهي البته عجله مقرون به قرينه است محفوف به قرينه است نظير آنچه كه در قرآن كريم از سيرهٴ وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) سخن به ميان آمده است كه هنگام لقاي خدا ﴿وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَي﴾[2] و دربارهٴ تعجيل صلاة و مانند آن هم آمده است كه «عجل بالصلاة» اينها به شواهد خاصّه خارج شده است و گرنه «العجلة من الشيطان»[3] عجله خيلي محمود و ممدوح نيست اما سرعت محمود و ممدوح است معلوم ميشود آنجا كه محمود است سرعت است در حقيقت نه شتابِ بيجا.
مطلب سوم آن است كه اگر سرعت وصف فعل است نه وصفِ فاعل عِقاب خدا سريع است عِقاب خدا در برابر گناهاني است كه هر گناهي يك عقاب خاصي را به همراه دارد كه بخشي از آنها در جملههاي دعاي كميل آمده است «اللهم اغفر لي الذنوب التي تهتك العصم، تغيّر النعم، تحبس الدعاء، تنزل البلاء» و مانند آن هر كدام از اين دعاها گذشته از اينكه اثر مشتركي دارند اثر خاص خود را به همراه دارد و اگر عِقاب خدا سريع است ممكن است بعد از آن گناه، آن اثر تلخ كه عِقاب الهي است به سرعت دامنگير آدم بشود گرچه خداوند غفور و رحيم است گرچه خداوند به سرعت نميگيرد اما احتمال اينكه عقابِ سريع خدا دامنگير انسان بشود هست لذا بين خوف و رجا آدم بايد به سر ببرد شايد خدا نبخشد شايد آن عِقاب سريع، زود دامنگير آدم بشود چه اينكه گاهي اينچنين است گاهي انسان در اثر يك گناه آنچنان كيفر تلخ ميبيند كه به اين زوديها جبرانش سخت است و قبلاً هم به عرضتون رسيد كه مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در وافي يك بابي را منعقد كرده است براي تشخيص گناهاني كه آثار سوئش در دعاي كميل آمده در آنجا رواياتي هست كه مشخص ميكند كه كدام گناه است كه «تهتك العصم» است كدام گناه است كه «تغيّر النعم» است كدام گناه است كه «تحبس الدعاء» است كدام گناه است كه «تقطع الرجاء» است و مانند آن غالب آن ذنوبي كه آثار خاصّهٴ خود را دارند در آن باب جمعآوري شده، خب ممكن است خداي ناكرده يكي از اين عقابهاي سريع دامنگير آدم بشود و جبرانش بايد سخت باشد اين هم مطلب بعدي.
مطلب ديگر آن است كه اينكه ذات اقدس الهي فرمود ﴿سَرِيعُ الْعِقَابِ﴾ است ممكن است همين عِقابها در دنيا زود دامنگير آدم بشود يك، يا نه ممكن است ناظر به قيامت باشد اگر ناظر به قيامت بود برابر «كل ما هو آت فهو قريب»[4] از اين جهت خدا ﴿سَرِيعُ الْعِقَابِ﴾ است چون جريان قيامت محقق الوقوع است اين صغريٰ «وكل ما هو آت فهو قريب» اين كبريٰ بنابراين عقاب خدا قريب و نزديك است اين نتيجه، قُرب در اينجا همان سرعت را تداعي ميكند يا نه، جريان قيامت از آن جهت نزديك است كه نسبت به ارادهٴ الهي و دستورِ حق خيلي سريع و آسان است و تند است براي اينكه فرمود: ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِيباً﴾[5] پس ممكن است ديگران عقاب خدا را دور و كُند بپندارند ولي عقاب الهي طبق تهديدي كه به عمل آمد هم نزديك است دور نيست، هم سريع است وطيء نيست اين چهار، پنج مطلب مربوط به كلمه ﴿سَرِيعُ الْعِقَابِ﴾ است.
مطلب ششم آن است كه
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: بعيد معلوم ميشود كه آتي نيست.
پرسش بعيد چرا آتي نيست؟
پاسخ: معلوم ميشود اگر «كل ما هو آت فهو قريب» پس آنچه را كه بقريب نيست، آتي هم نيست اگر «كل ما هو آت فهو قريب» «ما ليس بقريب فليس بآتٍ».
پرسش...
پاسخ: اگر «كل ما هو آت فهو قريب»[6] ، پس «كل ما ليس بقريب فهو ليس بآتٍ».
پرسش...
پاسخ: نه، سرّش آن است كه ممكن است ذات اقدس الهي ببخشد از اين جهت آن جملههاي بعدي كه ﴿إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِيباً﴾[7] تأييد ميكند اين مطلب را و از طرفي هم چون روشن نيست كه چه كسي، چه موقع ميميرد و به عذاب قبر مبتلا ميشود روشن نيست كه، ممكن است در كوتاهترين مدت عِقاب الهي برسد اگر «من مات فقد قامت قيامته» اگر قبر يا «روضة من رياض الجنّة» يا «حفرة من حفر النيران»[8] ممكن است زود بيايد لذا انسان بين الخوف و الرجاء بايد به سر ببرد.
مطلب ششم اين است كه.
پرسش...
پاسخ: چون در دنيا كه باشد بالأخره خدا سريع است اين به نحو قضيهٴ مهمله است قضيهٴ موجبهٴ كليه نيست كه، جميع تبهكاران گرفتار عِقاب خواهند بود و گناهان هم در دعاي كميل و مانند آن كيفرهايش مشخص شده است چرا قضيه موجبهٴ كليه نيست و قضيهٴ مهمله است در قوهٴ قضيهٴ جزئيه براي اينكه جملهٴ بعد دارد كه ﴿وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾.
آن مطلب ششم اين است كه در اينجا ذات اقدس الهي عقاب را در مقابل ثواب قرار نداد عقاب را در مقابل مغفرت قرار داد يعني هر دو براي گناهكاران است يك انسان پرهيزكار حسابش مفروقاً عنه است خوبان خوباند دربارهٴ بدان است كه خدا اين دو وعده و وعيد را داده است.
فرمود: بدان را ممكن است عِقاب سريع بگيرد يك، ممكن است خداي غفور رحيم ببخشد دو، چون سخن از غفران است نه سخن از ثواب، خوبان خوباند انشاءالله چون اكثري مردم مشكل گناه دارند لذا هر دو قسم مربوط به همين اكثري است وگرنه نظم صناعي اقتضا ميكرد كه ثواب در مقابل عقاب قرار بگيرد اما اينجا آن نيست خوب غفران براي گرفتاران گناه است ديگر در عين حال كه تهديد كرده است به سرعت عِقاب، وعده هم داده است به غفران و بالاتر از غفران هم هست رحمت است معمولاً غفور قبل از رحيم قرار ميگيرد چون رحمت اگر بخواهد بيايد بايد بعد از مغفرت باشد شما اگر خواستيد يك جامهاي را رنگ كنيد آن صبغهٴ زيبا را كه روي جامهٴ چركين پياده نميكنيد اول شستشو ميكنيد لكهگيري ميكنيد وقتي جامه لكهگيري شد بعد رنگ ميكنيد هميشه در قرآن رحمت بعد از مغفرت است بايد لكهگيري بشود، شستشو بشود بعد رحمت بياد.
پرسش...
پاسخ: خب، نه چون به نحو قضيهٴ جزئيه است چون ﴿لَذُو مَغْفِرَةٍ﴾[9] و ﴿غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ هم كنارش آمده اگر به نحو موجبهٴ كليه بود هر تبهكاري را سريعاً ميگرفت اما فرمود: ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا﴾[10] يا فرمود: كه ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾[11] اينها همهاش به عنوان قضيه موجبهٴ جزئيه است چون زِمامش به دست خداي حكيم است فرمود: ﴿لِمَن يَشَاءُ﴾[12] چون او، مشيت او حكيمانه است ميداند چه كسي را مهلت بدهد، كجا مهلت بدهد، كجا مهلت ندهد و مانند آن. دربارهٴ يك عده فرمود: ﴿أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً﴾[13] اين مقدار كمي مهلت بدهيد بعد هم آنها را ميگيريم، خب.
لذا انسان بين الخوف و الرجاء به سر ميبرد غرض آن است كه صعهٴ رحمت الهي در همين بخش پاياني سورهٴ «انعام» مشخص است خدا ثواب را در مقابل عِقاب قرار نداد خوبان خوباند حق و حقوقشان روشن است دربارهٴ بدان فرمود يا ممكن است عقابِ سريع دامنگيرشان بشود يا خداي غفور اول ببخشد، حالا كه شستشو شد، مغفور شد، شخص مغفور نيست، ذَنب مغفورله است «اللهم اغفرلي»[14] در كار است نه «مغفرني» گناه را ميبخشد نه آدم را، هِبه است بر انسان چيزي هِبه ميكند انسان ميشود مُتَّهب اما غفران براي ذنب است آن لكهگيري اول به عمل ميآيد وقتي اين لكهگيري شد كه ميبينيد گاهي انسان به بَرَص مبتلا ميشود، گاهي به سياهي مبتلا ميشود خب ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾[15] ، اگر اين لكههاي سياه باعث سياه شدن چهره ميشود اينها بايد شستشو بشود بعد از اينكه آن لكهها مغفورٌله شد شخص مغفور نيست، ذنب مغفورٌله است گناه بخشيده ميشود نه شخص، آن گناه لكهگيري شد آن وقت شخص مرحوم ميشود خداي رحيم نسبت به او اثر ميگذارد اگر در غالب آيات غفران قبل از رحمت است براي همين مسئله است چه اينكه تسليم هم قبل از رحمت است ما عرض ادب به پيشگاه معصومين ميكنيم ميگوييم «السلام عليكم و رحمةالله» اين سلام كردن وتسليم و اظهار تسليم به پيشگاه معصومين اول سلامت دل خواستن است يعني دلتان سالم باشد شكسته نباشد خوب حالا براي چه سالم باشد؟ براي دريافت رحمت الهي حالا قلب سالم بود ظرف سالم بود، ظرف سالم كه به درد نميخورد كه ظرف سالم، سلامت ظرف براي ريختن مظروف است و اگر مظروف نيايد بله اين ظرف شكسته نيست، سالم هست اما مظروف هم ندارد اينكه ميگوييم «السلام عليكم و رحمةالله» اول سلامت دل مسئلت ميكنيم كه شكسته نباشد، حالا كه اين ظرف سالم شد مظروف مناسب هم براي اين ظرف طلب ميكنيم و آن رحمت خداست.
غرض آن است كه مغفرت براي ذنب است اولاً و قبل از رحمت است ثانياً در پايان اين سورهٴ مباركه هم غفور و رحيم بودن با اين نظم و ترتيب ذكري رعايت شده است ثالثاً، حالا برگرديم به مضمون مشترك اين سوره و پيامهاي اين سوره كه قهراً [ناگزير] فضاي اين سوره هم به تبع اين مضمون روشن ميشود.
پرسش...
پاسخ: آنجا كه سلام تنهايي مطرح شده است چون قبلش يا بعدش رحمت خاصّه آمده.
پرسش...
پاسخ: بله آن وقت بعدش هم مژده ميآورند ديگر در همان جريان ديدار ملائكه با ابراهيم(سلام الله عليه) يا لوط مژده آوردند ديگر.
مطلب بعدي آن است كه در طليعهٴ سورهٴ مباركهٴ «انعام» بحث شد كه اين سوره دفعتاً واحدتاً نازل شده است رواياتي هم آن را تأييد ميكند در تفسيرآلوسي آمده است كه ما يك حديث معتبري يك روايت صحيحي در اين زمينه نداريم روايات مثلاً مختلف است ما بياييم بين اين روايات جمع بكنيم بگوييم آن رواياتي كه گفته است اين سوره دفعتاً نازل شده است با آن شواهدي كه ميگويند اين سوره تدريجاً نازل شده است هر دو قابل جمع است براي اينكه اين سوره دو بار نازل شده نظير مثلاً سورهٴ «فاتحة الكتاب» كه دو بار نازل شده است بعضي از سور دو بار نازل شده اين سوره هم دو بار نازل شده يكي تدريجاً و يكي دفعاً چه اينكه دربارهٴ كل قرآن هم همين تعدد و نزول آمده گفتند يك بار دفعتاً نازل شده يك بار تدريجاً اينچنين بگوييم شاهدي بر چنين جمع نداريم اين جمع، جمع تبرعي خواهد بود ما دليلي نداريم كه اين سوره دو بار نازل شده يكي تدريجاً يكي دفعتاً و چون سند معتبري نداريم بر نزول دفعي بنابراين همان تدريج معتبر است براي اينكه در بعضي از اين آيات شأن نزول ذكر شده خب شأن نزول نشان ميدهد كه اين آيات به تدريج نازل شده است.
لكن در طليعهٴ بحث سورهٴ مباركهٴ «انعام» روشن شد كه شأن نزول داشتن منافات با نزول دفعي ندارد و تا حدودي روايات تأييد ميكند كه اين سورهٴ مباركه دفعتاً نازل شد.
مطلب بعدي آن است كه در همان طليعهٴ سوره مشخص شد كه هفتاد هزار فرشته به مناسبت هفتاد نام يا كمتر و بيشتر كه در اين سوره است هفتاد هزار فرشته اين سوره را مشايعت كرده [است] حالا اين هفتاد هزار ناظر به كثرت باشد يعني فرشتگانِ زياد يا رقم مخصوصِ هفتاد هزار ملحوظ باشد منافات ندارد با آنچه كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «جن» آمده، در سورهٴ «جن» اينچنين آمده است كه آيات قرآن كريم كه نازل ميشود فرشتگان هم پيشاپيش، هم پشتسر، هم همراه اين آيات ميآيند تا با چنين حفاظتي از نفوذ شيطان مصون باشند آيهٴ 27 سورهٴ «جن» اين است كه ﴿فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَي كُلَّ شَيءٍ عَدَداً﴾ اين آيات نوراني كه نازل ميشود پيشاپيش آيات فرشته است، دنبال آيات فرشته است كه مبادا بيگانهاي، شيطنتي و مانند آن در اينجا راه پيدا كند اين منافات ندارد با مشايعت هفتاد هزار ممكن است آن هفتاد هزار نفر جزء همان ﴿مِنْ خَلْفِهِ﴾ باشد يا نه، غير از آن فرشتگانِ مخصوصي كه رصدبانان هر سورهاياند و كلّ آيات قرآناند غير از آنها به احترام نامهاي مبارك الهي كه در اين سورهٴ «انعام» است فرشتگان مخصوصي هم اين سوره را مشايعت كردند اين هم يك مطلب.
مطلب ديگر آن است كه در پايان بحثِ روز قبل اشاره شد كه اين سورهٴ مباركهٴ «انعام» يك تناسبي با «فاتحة الكتاب» دارد، يك ارتباطي با سورهٴ «بقره» دارد يك پيوندي با سورهٴ «آل عمران» دارد يك نسبتي با سورهٴ «نساء» دارد يك مناسبتي هم با سورهٴ «مائده» آنگاه اشكال ميشود كه قرآن كريم كه به سبك، به ترتيب نزول جمعبندي نشده خب خيلي از سُوَرند كه در مدينه نازل شدهاند و بعدها نازل شدند و خيلي از سُوَرند كه در مكه نازل شدند و قبلاً نازل شدند در حالي كه قرآني كه بشر فعلاً در خدمت آن است ترتيبش طوري است كه سُوَر مدني قبل از سُوَر مكّي است شايد در بحثهاي قبل اشاره شده يقيناً ترتيب تدويني قرآن با ترتيب نزولي قران هماهنگ نيست البته سُوَر مكّي در آخر قرار دارند و سور مدني در اول قرار دارند اما آيا اين ترتيب به دستور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است يا همين طور جمعآوري شده صُدفتاً و صِدفتاً جمع آوري شده اين طور كه نيست كه اين لابد به دستور آن حضرت بود، به اشارهٴ اهلبيت بود، به دستور خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود كما هو الحق شاهدِ اينكه اين دستور و اين جمعبندي به دستور خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بوده و در زمان خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جمعآوري شده است اين است كه فرمود: «إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»[16] خب اين را در موارد گوناگون هم فرمود. اگر جمعآوري نشده، تدوين نشده چند سورهاي، روي كاغذي در يكجايي بود، چند سورهااي ديگر روي چوبي در جايي ديگر بود، چند سورهاي روي پوستي در جايي ديگر بود خب اين را كه نميشود به يك امتي گفت كه «إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي» آن همه اِصرار كه اگر بخواهيد گمراه نشويد به كتاب خدا مراجعه كنيد به عترت مراجعه كنيد خب چهار پوست يكجا چهار تخته يكجا، چهار كاغذ يكجا اين را ميشود كتاب گفت كتاب، اين را ميشود به مردم سپرد اين را ميشود حجت بين مردم و بين خدا قرار داد يا كتاب است بالأخره كتابي است مدوّن، جمعآوري شده خب البته بعدها در زمان وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) يك شهرت بيشتري، يك كار بيشتري روي اين كتاب مدوّنِ مجموع به عمل آمده وگرنه در عصر خود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در زمان خود آن حضرت كتاب به وديعت گذاشته شده نه اينكه چهار تخته يكجا، چهار كاغذ يكجا، چهار پوست يكجا اينكه حجت بين مردم و بين خدا نخواهند بود.
بنابراين اگر كيفيت نزول، سُوَر باشد البته آن نزولش مشخص است كه سُوَر مكي مقدم است و سُوَر مدني بعد اما اينكه كتاب شده، مدوّن شده، جمعآوري شده به وديعت گذاشته شده به دستور پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است دستورِ آن حضرت هم حساب شده است كه «فاتحة الكتاب» اول، «بقره» دوم، «آلعمران» سوم.
پرسش...
پاسخ: آن با تأويل و تفسير آميخته شده بود ديگر خيلي از مطالب تفسيري در آنجا اشاره شده و آنها نخواستند كه اين تبيين بشود، خب.
پرسش...
پاسخ: البته حالا آن ديگه برميگردد به مسائل «حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة»[17] كه نپذيرفتند خود حضرت را قبول نكردند چه رسد به حرف او.
مطلب ديگر آن است كه اگر در اين كتاب قصه نيست و آنجايي هم كه قصه است ﴿أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾[18] است و چيزهايي كه جنبهٴ تاريخي دارد، جنبهٴ داستاني دارد ولي جنبهٴ تفسيري ندارد، جنبهٴ حكمت ندارد و جنبهٴ معرفت ندارد و قرآن ذكر نميكند قبلاً گفته شد كه بعضي از قسمتهاي قصه حذف ميشود و كه حساس و مهم است، بعد هم در خلال بحث روزِ قبل گفته شد آن مقداري كه محذوف است چون مهم نبود محذوف است پس دو مطلب تا كنون گفته شده يكي اينكه آن مقداري كه محذوف است جزو اسرار و نكات مهم است لذا حذف شده، يكي اينكه آنچه كه حذف شده براي اينكه مهم نبود، مفيد نبود حذف شده و هر دو حق است.
بيان ذلك اين است كه يك سلسله اَسراري بين پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و بين ذات اقدس الهي است كه درك آن اَسرار مقدورِ تودهٴ مردم نيست لذا آن را خدا مستقيماً به پيغمبر آموخت و پيغمبر را مبيّن، شارع، مفسّر و معلّم قرآن قرار داد تا با استمداد از آن اصولِ كليدي اين بخشِ آيات قرآن كريم كه به اطلاع مردم رسانده اين را حل كند چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه ﴿وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾[19] اين عطف بر محذوف در قرآن كم نيست يعني از وسط جريان شروع ميكند خب چرا ملكوت آسمان و زمين را نشان ابراهيم خليل الله داديم و براي اينكه اين و براي اينكه يعني براي اسرار و حِكَمي كه بين خدا و خليفه اوست كه آنها را تودهٴ مردم نميتوانند درك كنند و براي اينكه او از اصحابِ يقين باشد كه اين عطف بر محذوف است اينها ديگر اختصاصي به قصه ندارد در بخشهاي معرفتي هم همين طور است كه عطف بر محذوف كم نيست.
مرحوم ابنطاووس(رضوان الله عليه) در كتاب شريف اقبال در همين دعاهاي ماه رجب نقل ميكند كه ابوحمزهٴ ثمالي ميگويد من ماه رجب، اول ماه رجب در مسجدالحرام در حجر اسمائيل در حضور امام سجاد(سلام الله عليه) قرار داشتم ديدم وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) شروع كرده به دعا خواندن «فأنصتُ إليه» اِنصات كردم گوش فرا دادم ببينم حضرت چه ميگويد ديدم عرض ميكند خدايا «يا من يملك حوائج السائلين و يعلم ضمير الصامتين لكل مسئلة منك سمع حاضر و جواب عتيد اللهم و مواعيدك صادقة و اياديك الفاضته و رحمتك الواسعة فأسألك أن تصلي علي محمد و آل محمد وأن تقضي حوائج للدنيا والآخرة انك علي كل شيء قدير قال و أسرّ البواقي فلم أفهمه»[20] تا اينجا حضرت اين دعاها را صريح و سريع و روشن گفت من هم شنيدم بقيه ديگر شروع كرد به زمزمه كردن من نفهميدم حضرت چه گفت خب اين يا براي اينكه نفرينهاي سياسي و دعاهاي سياسي بود چون در همان سَنِهٴ فتنهٴ ابنزبير بود يا نه همان طوري كه بزرگان گفتند تا رسيد به مرحوم آقا ميرزا جواد آقا و بعد رسيد به مرحوم آقاي شاهآبادي استاد امام(رضوان الله عليهم اجمعين) كه دعا قرآن ساعد است اين جزو كلمات قصار اهل معرفت است مرحوم آقا ميرزا جواد آقا اعتقاد دارند كه دعا قرآن ساعد است خب اين يا رسيد به آن اسراري كه به درد ابوحمزه و امثال ابوحمزه با اينكه شاگرد حضرت است نميخورد حضرت آرام زمزمه ميكند يا نه، همان مشكل سياسي بود حالا روشن نيست چون اتفاق افتاده كه در همان سال فتنهٴ ابنزبير بود كه در حِجر اسماعيل وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) در اول ماه رجب اين دعا را خوانده خب، «قال و أسرّ البواقي فلم أفهمه»[21] گاهي اِسرار اين است يعني اِسرار يعني سرّي گفتن اين است رازداري اين است خب قصهها هم همين طور است اگر آن بَخشش كه خيلي اوج دارد او را هم خب خداي سبحان با موساي كريم(سلام الله عليه) چهل شبانه روز سخن گفتند همين اربعيني كه موساي كريم(سلام الله عليه) گرفتهاند در اين چهل شبانه روز نه خوابيد، نه غذا خورد، چه چيزي شنيد، چه چيزي گفت، چطور عبادت كرد اينها را كه براي افراد عادي نقل نميكند كه ثمرهٴ عملي ندارد كه اينها كه نه دركش ممكن است، نه راهش، رفتنش براي افراد ديگر مقدور آن مقداري كه ﴿فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾[22] تورات بود براي حجت مردم و امثال ذلك وگرنه چهل شبانهروز نه غذا بخورد، نه بخوابد، نه آب بخورد هيچ چيزي خب. فرشته بودن همين است ديگر وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در اوصاف فرشتهها دارد كه آنها نميخورند، نميخوابند و غذاي آنها تسبيح است آدم يك اربعين فرشتهمنش باشد.
پس محذوف در قرآن دو قسم است يا خيلي بالاست كه در دسترس ديگران نيست آنها را ذكر نميكند يا نه نيازي نيست مثلاً قسمتهاي تاريخي وقتي كه وجود مبارك موساي كريم(سلام الله عليه) از مَدْين دوباره داشت به مصر برميگشت چه تاريخي بود، از مصر كه فرار كرد ﴿خَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَبُ﴾[23] به طرف مدين چه تاريخي بود روز بود شب بود، صبح بود، بعد از ظهر بود معاصرين او چه كساني بودند از كدام مزرع و مرتع عبور كرده تاريخنويسان اينها را نقل ميكنند هوا سرد بود، گرم بود، چه فصلي بود، هيچ كدام از اينها نيست چه فصلي بود، چه سالي بود، اصلاً ميشود آدم تاريخ را بگويد سال را نگويد تاريخ به سال و ماه وابسته است هيچ كدام از اين قصههاي تاريخي به سال و ماه در قرآن كريم نيامده [است] اين نقشي ندارد خب البته آن را روايات و اينها تأمين ميكند ولي منظور آن [است] كه محور اصلي جريان يوسف اينكه كه بگويد ﴿رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ﴾[24] حالا چه سالي بود نقش ندارد كه، جريان چاه افتادنش هم اين بود كه وقتي ميخواست به چاه بيفتد خدا فرمود روزي هم تو آزاد ميشوي و همين جريان را به برادرانت ميگويي ﴿لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هذَا﴾[25] در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» آمده است ما هنگام چاه افتادن او به او اطمينان داديم گفتيم يك وقتي آزاد ميشوي همين قصه را به برادرانت ميگويي يك وقت،حالا اين چه فصلي بود، چه تاريخي بود، چه سالي بود اصلاً در قرآن نيست براي اينكه محور اصلي تاريخ به همان زمان است هيچ كدام از اين مسائل تاريخي زماندار، زمانش در قرآن كريم نميآيد، خب.
پرسش...
پاسخ: غرض آن است كه قرآن به منزلهٴ قانون اساسي است آن حرفهاي كليدي را ذكر ميكند مفاتح غيب را ذكر ميكند.
پرسش...
پاسخ: به خود حضرت البته خيلي از و همهٴ اينها مشخص شده فهماند لذا در روايات آمده اما آنچه كه براي تودهٴ مردم سودمند است آنها را ذكر ميكند مثلا مدين كجا بوده ﴿وَمَا كُنتَ ثَاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ﴾[26] با ﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾[27] در چه تاريخي بود اينها كه در قرآن نيست البته خصوصياتش [را] به خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرموده است.
مطلب ديگر اينكه آيهٴ عهد و ميثاق چگونه شده آيا بعضي يادشان است يا بعضي يادشان نيست اينها به خواست خدا اين سؤال مربوط به آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است كه انشاءلله در پيش داريم كه آيا اگر خداوند از ما تعهدي گرفته يادمان هست يا يادمان نيست انشاءالله در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» خواهد آمد.
اما ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾[28] و مانند آن، كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث مبسوطش گذشت با اين سورهٴ «انعام» بيارتباط نيست در سورهٴ «انعام» فرمود ظاهر و باطن شما بايد پاك باشد گاهي به زبانِ نفي، گاهي به زبان اثبات. گاهي به زبان نفي ميفرمايد: ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ اين ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ يكي از آياتي بود كه، يعني آيهٴ 120 همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود كه گذشت ﴿وَ ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ هم به اين معنا گناهان ظاهري و گناهان باطني را ترك كنيد، خلوت و جلوتتان از گناه مصون باشد يك، هم ظاهر و باطن خود را از گناه حفظ كنيد دو، نه گناه قلبي، نه گناه قالَبي. گناه قالَب يعني گناه اعضا و جوارح، گناه قلبي كه خب مربوط به نيت و اينهاست هم ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ﴾ هم «ذروا باطن الاثم» ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾[29] يك وقت است كه انسان در خلوت گناه ميكند فرمود: «إتقوا المعاصي الله في الخلوات فانّ الشاهِدَ هو الحاكم»[30] فرمود همان طوري كه در حضور مردم گناه نميكنيد در غياب مردم هم گناه نكنيد يك وقت است نه كسي از گناه ظاهري و فسق جوارح مصون است اما نيتهاي پليد، حسدها، زمزمهها و خاطرههاي تلخ و سوء مرتب از كنار ذهنش ميگذرد. فرمود ازآن باطناً بپرهيزيد در اسرار و عبادات ملاحظه فرموديد وقتي كه.
پرسش...
پاسخ: يعني اسم باطن اين اضافهٴ صفت و موصوف است ظاهر اسم يعني اسم ظاهر و باطنِ اسم يعني اسم باطن. گناه ظاهري داريم و گناه باطني، آن گناه علني، گناه ظاهر است ميگويند فلان كس متجاهر به فسق است گناهي كه در خلوت آدم انجام ميدهد گناه باطني است اين يك، گناههاي ظاهري گناهي است كه انسان با اعضا و جوارح انجام ميدهد با چشم و گوش انجام ميدهد گناهِ باطني آن است كه با نيت انجام ميدهد خب اين لسان نفياش، لسان اثباتش همان است كه فرمود: ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[31] اين لسانِ اثباتش است خب اگر محيا و ممات كسي ﴿لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ بود قهراً از ظاهر اسم و باطن اسم نجات پيدا ميكند پس آن ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ لسان نفي است و اين ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي﴾ لسانِ اثبات است و هدف هر دو مشترك است يعني تمام هستي شما بايد براي رضاي خدا باشد.
مطلب ديگر كه جزء غرر اين آيات محسوب ميشود همان است كه خداوند هر جنبندهاي را با يك امت بودن ستوده است فرمود: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلاَ طَائِرٌ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ﴾ آيهٴ 38 سورهٴ «انعام» دربارهٴ همين آيه آمده است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «لولا أن الكلاب اُمّة لأَمرت بقتلها»[32] اگر سگها نظير امتهاي ديگر يك ملتي نبودند، يك جامعهاي نبودند، يك امتي نبودند، يك حساب و تشكيلاتي نداشتند، من ميگفتم سگها را بكُشيد ولي آنها هم يك امتي هستند، يك ملتي هستند، يك حسابي دارند، يك كتابي دارند و مانند آن «لولا أن الكلاب امّة لأمرت بقتلها» خب اينكه فرمود: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلاَ طَائِرٌ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ﴾ اين هم از غرر آياتي است كه چون ما بحث غرر آيات داريم يعني در هر سورهاي آن واسطةالعقدِ مشخص ميشود اين از غرر آيات اين سوره است يك، يك بحث فضاي نزول داشتيم دو، يك بحث پيام مشترك داشتيم سه، كه اينها مرتب در كنار هم بازگو ميشود، خب.
اگر مطلب، يكي از مطالبي كه باز مربوط به همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود اين بود كه در عصر جاهليت اينها يا فريب ميدادند يا فريب ميخوردند و حتي به اين فريب عدهاي را مغرور كردند ميگفتند كه اين حرفهايي كه مثلاً كسي كه مدّعي رسالت است دارد يك آهنگر رومي آمده در مكه مشغول آهنگري است اين رفته اين حرفها را از او ياد گرفته كه آيهٴ 103 سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است كه فرمود اين چه فريبكاري و عوام فريبي است كه اينها دارند خب بالأخره اين آهنگر خودش رومي است آن خودش عربي بلد نيست چه رسد به عربي مبين و لغت فُصحاي عرب اين حرف عادياش را بلد نيست ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾ خب اگر يك عده عوام باشند ميشود آنها را اين طور هم فريب داد خب يك عده باورشان شده كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ اين حرفها را از آن آهنگر رومي ياد گرفته [است] قرآن فرمود آخر چرا فكر نميكنيد آن آهنگر حرف عادياش را بلد نيست كه به عربي ادا كند اين با ايما و اشاره و همين حرفها حرفهايش را بيان ميكند حالا شما ميگوييد اين معارف گذشته و آينده را تلقين كرده خب حضرت مگر كنار آهنگري رفته بود آنجا مدرسه ميرفت خب شما كه حشرتان با او بيشتر از او است كه، همهٴ شما با او كار داريد پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چقدر با اين آهنگر كار دارد ارتباط شما با اين آهنگر كه بيشتر [است] كه خب همهٴ شماها جمع بشويد مثل اين بياوريد ديگر او يك نفر رفته است خود او بيايد يك سوره مثل اين بياورد ديگر چون اسلام آن آهنگر را هم دعوت كرده به دين و او هم تحدّي كرده ديگر فرمود: ﴿إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَي عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[33] خود آن آهنگر هم تحدّي كرده ديگر، خود آن آهنگر طرف تحدّي است يك، همهٴ شما با آن آهنگر جمع بشويد ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ دو، ﴿لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾[34] .
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»