76/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 164 و 165
﴿قُلْ أَ غَيْرَ اللّهِ أَبْغي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾﴿164﴾﴿وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ اْلأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيمٌ﴾﴿165﴾
دربارهٴ ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾ آيهاي است كه نشان ميدهد كه اين يك اصل كلي است كه خداي سبحان براي همهٴ انبيا مقرر كرده است همان طوري كه در بخش پاياني اين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آن وصاياي دهگانهاي كه در قرآن هست در تورات بازگو كرد و در تورات هست در قرآن بازگو كرد اين اصل كلي كه ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾ اين را در سورهٴ مباركهٴ «نجم» مشخص فرمود كه حرف انبياي گذشته هم هست در سورهٴ «نجم» به اين صورت بيان فرمود آيهٴ ٣٦ به بعد سورهٴ «نجم» اين است ﴿أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما في صُحُفِ مُوسي ٭ وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفّي ٭ أَلاّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري ٭ وَ أَنْ لَيْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعي﴾ معلوم ميشود اين يك اصل كلي است كه در صُحف انبياي گذشته هم آمده است اگر در صحيفهٴ ابراهيم خليل(سلام الله عليه) آمد معلوم ميشود انبياي ابراهيمي هم همين حرف را دارند كه ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾ اينهم در قبال آن وصاياي دهگانه جزء اصولي است كه همهٴ انبيا آن را به مردم اعلام كردند يعني در حقيقت جزء سُنَن الهي است كه ﴿فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْويلاً﴾[1] عمده آن است كه آيا مسئلهٴ شفاعت، مسئلهٴ توسل، مسئلهٴ دعا، مسئلهٴ وقف، حبس، عُمرا، سُكن، رُقبا و مانند آن مخالف با اين است كه تفسير المنار مخالف پنداشت يا نه ايشان يك بحث مبسوطي دارد كه دعا براي مرده، طلب مغفرت براي مرده، وقف براي اموات و مانند آن بدعت است و مخالف آيهٴ ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾ است و سودي هم ندارد غافل از اينكه ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾ پيامش اين است كه هيچ نفسي بارِ تبهكار ديگر را حمل نميكند اما معنايش اين نيست كه عمل هيچ كسي دربارهٴ تخفيف گناهِ ديگران اثر ندارد كه شفاعت، توسل و مانند آن براي اين معناست كه كاري را كه ذات اقدس الهي ممكن است با وسايل مخفي انجام بدهد يا بيوسيله انجام بدهد به وسيلهٴ شفاعت يا توسل انجام بدهد خودش فرمود كه ﴿وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ﴾[2] فرمود خداوند از خيلي از گناهان شما ميگذرد و آنچه كه دامنگير شما شد در اثر تبهكاريهاي خود شماست و آن مقداري كه خدا عفو ميكند فراوان است ﴿وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ﴾ خب اگر خداوند تخفيف ميدهد يا عفو ميكند و بسياري از گناهان را ممكن است عفو بكند پس اگر شفاعت شافعان، توسل خود متوسل، دعاي خير مؤمن زمينهاي فراهم كرد براي تخفيف يا براي عفو الهي محذوري ندارد آنهايي كه نميآيند بار اين را حمل بكنند كه آنها ميآيند بار اين را از دوش اين بردارند يعني گناه او بخشوده بشود اگر خداوند گناه يك تبهكار را ممكن است ببخشد چه اينكه فرمود: ﴿وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ﴾ ممكن است با توسل، با شفاعت با دعا و مانند آن بخشيده بشود پس هرگز آن كارها مخالف اين كريمه نيست مطلب ديگر آن است كه رواياتي كه اهل بيت(عليهم السّلام) نقل كردند اين است كه «اذا مات ابن آدم اِنقطع عمله الا عن ثلاث ولد صالح»[3] كه همهٴ اينها به عنوان تمثيل است نه تعيين جامع اينها همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «يس» آمده است كه ﴿نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ﴾[4] تا اثر انسان زنده است ذات اقدس الهي ثواب را به صاحب عمل ميدهد و آنچه كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «من سنّ سنةً حسنه»[5] هم ناظر به همين است حالا گاهي به صورت مِثال سه نمونه ذكر ميشد ولدِ صالح، صدقهٴ جاريه، علمِ نافع و كتاب سودمندي كه از او مانده گاهي هم پنج خصلت، گاهي هم شش خصلت، هرگز برهاني بر حصر اعمال سودمند در اين امور پنجگانه يا ششگانه نيست هر اثر خيري از انسان بماند تا آن اثر محفوظ است در نامهٴ عمل صاحب اثر حسنه مينويسند و اين هرگز با ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾ منافاتي ندارد چون كسي بارِ ديگري را حمل نميكند بلكه وسيلهاي ميشود و ذات اقدس الهي بار او را از دوش او بگيرد پس آنچه كه در پايان سخنان جناب تفسير المنار آمده است كه «فَعُلم مما شرحناه و ذكرنا» كه قرائت قرآن اذكار يا اجير گرفتن يا نمازهاي نيابي و مانند آن هيچ سودي به حال مرده ندارد اين توهمي است كه دامنگيرشان شده نه با آيه مخالف است نه با سنت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم).
پرسش...
پاسخ: بله اينها هم جزء سعي اوست اثر او سعي اوست ﴿وَ أَنْ لَيْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعي ٭ وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري﴾[6] اگر مؤمني در اثر اينكه شخص متوفيٰ مؤمن بود طلب خيري براي او انجام داد اين در حقيقت اثر ايمان اوست به دليل اينكه اگر كسي جزء امت اسلامي نباشد، مؤمن نباشد، كافر باشد يا منافق باشد هر اندازه انسان براي او طلب مغفرت بكند سودي ندارد ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللّهُ﴾[7] به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اگر براي منافقين هفتاد بار هم استغفار بكني خدا اينها را نميبخشد شخص بايد مؤمن باشد زمينهٴ تكامل را در خود فراهم بكند با اعمال صالح كه محصول اين سعي او اين باشد كه زمينه فراهم بشود كه اگر كسي طلب مغفرت كرد به حال او سودمند باشد خب پس اينكه گفتند شما طلب مغفرت كنيد خود قرآن فرمود اگر پيغمبر براي كسي طلب مغفرت كند اثر دارد ﴿إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّابًا رَحيمًا﴾[8] خب اين را در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» مشخص كرد كه اگر پيغمبر براي كسي طلب مغفرت بكند اثر ميكند اين را از زبان يعقوب(سلام الله عليه) كه برادران او پسرش را به چاه انداختند فرمود: ﴿سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ﴾[9] خب اين آيات قرآن است ديگر اگر وجود مبارك يعقوب به فرزندان تبهكارش ميگويد من براي شما از ذات اقدس الهي طلب مغفرت ميكنم و اگر در همان سورهٴ «يوسف» ذات اقدس الهي فرمود اگر تبهكاران به حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بيايند طلب مغفرت كنند و پيغمبر براي آنها طلب مغفرت بكند ﴿لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّابًا رَحيمًا﴾ ﴿وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّابًا رَحيمًا﴾[10] خب معلوم ميشود استغفار پيغمبر اثر دارد به ما هم كه گفتند به پيغمبر تأسي كنيد اين جزء مختصات پيغمبر كه نيست كه دعاي پيغمبر و طلب [مغفرت] پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جايز باشد طلب مغفرت ديگران شرك باشد دو تا مسئله است يكي اينكه اگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي كسي طلب مغفرت كرده است يقيناً آن اثر دارد اين يك مطلب و ديگران اگر طلب مغفرت كنند ممكن است اثر بكند ممكن است اثر نكند اثر هم اگر بكند ممكن است به آن اندازه اثر نكند اين مطلب اول، مطلب دوم آن است كه استغفار پيغمبر جايز باشد ولي استغفار امتهاي او بشود شرك و بدعت اين سخن، سخنِ باطلي است ما ميتوانيم بلكه مؤظفيم، مأموريم براي مؤمنين طلب مغفرت بكنيم حالا ذات اقدس الهي تا چه اندازه اين استغفارِ ما را براي مؤمنين ترتيب اثر ميدهد آن حكيم مطلق است و مشيت حكيمانهٴ او كار ميكند اما اينچنين نيست كه استغفار كردن، قرآن خواندن يا اجير گرفتن يا وقف كردن كه صدقهٴ جاريه باشد براي متوفي اينها بشود بدعت اين بشود مخالفِ ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾ اصلاً با ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾ تماسي ندارد كه.
پرسش...
پاسخ: كجا؟
پرسش...
پاسخ: پس معلوم ميشود شرك در زمان حيات جايز است ـ معاذ الله ـ هان؟ اين برهان عقلي كه تخصيصبردار نيست كسي ميگويد اين شرك است اينچنين نيست كه پس شرك در زمان حيات جايز است بدعت در زمان حيات جايز است او ميگويد طلب مغفرت كردن بدعت و شرك است خب مگر زمان حيات و ممات دارد يك امر عقلي؟ معلوم ميشود كه اولاً وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حيات و مماتش يكي است و اگر كه آن روحِ مطهر زنده است و اثر هم بر او بار است و مانند آن تمام اين نمازها با «السلام عليك ايها النبي و رحمة الله و بركاته»[11] ختم ميشود و اين طليعهٴ ختم او اين است خب اگر او متوفايي است كه بيخبر است سلام كردن چه سود به يك انسان متوفايِ بيخبر؟ سلامي كه او نشنود يا جواب ندهد ترتيبِ اثر ندهد اينكه در متن نماز قرار نميگيرد او زنده است، ميشنود و پاسخ ميدهد خب و اگر شرك بود حيات و ممات نداشت چون احكامِ عقلي كه تخصيصپذير نيست نظير دليل نقلي نيست كه تخصيصپذير باشد كه بنابراين چه در زمان حيات چه در زمان ممات استغفار ممكن است و ديگران هم ميتوانند طلب مغفرت كنند گرچه در بعضي از موارد خود المنار دعا و امثالذلك را استثنا كرده است اما در اين بخش ميفرمايد كه استغفار كردن، اجير گرفتن براي قرائت قرآن، حبس اوقاف همهاش بدعت است خيال ميكنند با ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾ هماهنگ نيست.
پرسش...
پاسخ: آن جريان قيامت را بعد ذكر ميكند ﴿ثمَّ إِلي رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ﴾ نه اينكه در قيامت كسي بارِ ديگري را بر نميدارد چه در قيامت، چه در دنيا هيچ كسي بار ديگري را بر نميدارد سؤالهايي كه مرقوم ميفرماييد مواظب باشيد كه از بحث نگذشته باشد اگر سؤالي در ذهن شريفتان مانده و مربوط به بحث گذشت آن را بعد از مباحثه سؤال كنيد جريان صراط مستقيم مبسوطاً گذشت ديگر نميشود سؤال كرد كه فلان جا آيا صراط مستقيم واحد است يا نه اگر در ذهن شريفتان سؤالي هست آنها را بعد از مباحثه سؤال كنيد مطلبي كه در اين نوشتهها آمده خب ائمهٴ معصومين شفاعت ميكنند بحث شفاعت كه اشاره شد از بحث ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾ جداست در جريان اينكه رابطهٴ عمل با عامل تكويني است و حكومتِ دليلِ عقل مربوط به حكومتِ دليل مربوط به غيبت نسبت به ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري﴾ چه معنا دارد اين است كه آيهٴ ﴿مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾[12] اين يك اصل كلي است كه هر كسي عمل خودش را ميبيند اين مربوط به قيامت است چون دارد كه ﴿إِذا زُلْزِلَتِ اْلأَرْضُ زِلْزالَها ٭ وَ أَخْرَجَتِ اْلأَرْضُ أَثْقالَها﴾[13] آن روز است كه ﴿يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها ٭ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحي لَها﴾[14] آن روز ﴿مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ﴾ آن روز كسي، هر كسي كه در دنيا عمل كرد محصول عمل خود را ميبيند ادلهٴ غيبت و مانند آنكه ميگويند حسنات غيبت كننده در ديوان عمل غيبت شده نوشته ميشود و سيّئات غيبت شده در ديوان عمل غيبت كننده منتقل ميشود اين رابطهٴ عمل تكويني است، رابطهٴ عمل قراردادي نيست اما رابطهٴ عمل تكويني است به عهدهٴ ذات اقدس الهي است صورت دادن به اين اعمال، حفظ اين اعمال بالذّات كه نيست يك عملي را به صورت مار و عقرب درآوردن اين به ذات اقدس الهي كه مصوّر است بر ميگردد انساني كه عمل بد انجام ميدهد زمينهاي فراهم ميكند كه ذات اقدس الهي به او صورت بدهد صورتگر و صورت دهنده خداست آنگاه معنايِ انتقال عمل هم اين نيست كه اين عمل از ديوان اين پر بكشد و به ديوان او بنشيند بلكه اينجا محو ميشود و آنجا ثبت ميشود ذات اقدس الهي اين غيبت شدهٴ مظلوم را كه گناهي كرده است از او عفو ميكند و همين اغتياب كه يك زمينهٴ تيرگي و تاريكي در غيبت كننده فراهم كرده است اين زمينه را خداوند به صورتهاي تبهكار در ميآورد و اگر بخواهد زمينهٴ بدي كه غيبت كننده در خود فراهم كرده است اثر تلخش را ببيند، ميبيند كه معادل گناهي كه صورت گناهي كه آن شخص غيبت شده انجام داده است به اين زمينهٴ تيره و تار او افاضه و اضافه شده است انسان كه گناه ميكند زمينه را فراهم ميكند تا آن مصوري كه ﴿يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ﴾[15] يا صورتگري كند بنابراين معناي انتقال گناه از ديوان غيبت شده به غيبت كننده اين نيست كه اين مِثل يك كبوتري پر بكشد بلكه ذات اقدس الهي ميتواند اين را محو كند و آن تيرگي را كه در غيبت كننده پديد آمد او را به يك صورت ديگري در بياورد كه معادل همين صورتي است كه غيبت شده قبلاً داشت.
پرسش...
پاسخ: بله، يك مظلومي كه آبروي او رفته است ذات اقدس الهي كه خبير است جبران ميكند پاداش به او عطا ميكند اين الآن مظلوم شده خداوند پاداشي به او مرحمت ميكند و آن اين است كه از گناهان او ميگذرد آن غيبت كننده كه تيرگي و تاريكي در درون او پيدا شده است اين زمينه پيدا ميشود براي اينكه خدا يك صورتگري كند خب يك ميوهٴ فاسد منشأ پيدايش كرمهاست اينچنين نيست كه خود آن ميوه كرمآفرين باشد كه فساد زمينه است كه آن مصور آنكه صورت عطا ميكند چنين صوري را به زمينهٴ بدبو عطا كند.
مطلب ديگر اين است كه اگر در عالم ذَرَّ كه قبلاً بود يا مثلاً عالم ذُريه كه قبلاً بود انسان تعهد سپرد و اكنون غبار روي آن دل نشست و انسان به يادش نيست بچهها نبايد فراموش بكنند آنها كه حديث العهد بالاسلامند واقعاً هم همين طور است بچهها كاملاً يادشان است مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) يك روايت نوراني بسيار لطيفي در كتاب شريف توحيدشان نقل ميكنند كه ميفرمايند به پدر و مادر دستور بدهند كه بچهها را تا يك سال كه گريه ميكنند نزنيد اگر گريه كردند آنها را كتك نزنيد براي اينكه گريهٴ فصل اولشان يعني آن چهارماهه اولشان «لا اله الا الله» است اينها دارند توحيد ميگويند گريهٴ آن فصل دومشان شهادت به رسالت است گريهٴ آن فصل سومشان آن چهار ماهه آخر دعا به پدر و مادر است اين بچه كه بيخود گريه نميكند كه گريهٴ او صادقانه است اين روايت خيلي لطيف است فرمود اين بچهها را تا يك سال كه گريه ميكنند نزنيد و معناي گريه آنها اين است منتها حالا آن توحيد را آن رسالت را اين طلب مغفرت به والدين را اينها با زبان اشك جاري ميكنند و يك لطيفهاي را هم سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در بحث روايي يك بخشي از اين الميزان در تفسير همين اين حديث نوراني دارند شايد ذيل همين آيهٴ ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا﴾[16] باشد يا ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها﴾[17] باشد آنجا كه اين حديث را نقل ميكنند يك بيان لطيفي دارند غرض اين است كه اينها حديث العهد بالاسلامند و يادشان است كاملاً.
مطلب بعدي آن است كه اگر حق در دنيا روشن نميشود پس چطور در زمان ظهور حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) دين عالمگير خواهد شد ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[18] خب همين آيه دليل است براي اينكه عالمگير نيست معلوم ميشود يك عده مشركاند و بدشان ميآيد حكومت عالمگير است نه عقيدت نه همه موحّد ميشوند عدهاي يهودياند منتها جزيه ميدهند عدهاي مسيحياند منتها جزيه ميدهند البيعة لله، الحكومة لله عدل حاكم است زمين پر از عدل و داد ميشود نه اهل زمين همه موحّد و شيعه ميشود وگرنه هست در آن آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مائده» قبلاً گذشت كه خدا فرمود تا روز قيامت يهوديها هستند تا روز قيامت مسيحيها هستند ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾[19] ﴿فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾[20] يكجا اغراست يكجا القاست خب همين كريمه ﴿وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾ يا ﴿لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[21] نشان ميدهد كه مشركون هستند بدشان ميآيد منتها دين حاكم است و اگر حقِ محض ظهور ميكرد كه مشركي نبود تا كراهت داشته باشد كه مطلب بعدي آن است كه.
پرسش...
پاسخ: بله چون به زبان او آشنا نيستيم اگر به زبان او آشنا بوديم ميفهميديم او چه ميگويد آن كسي كه به زبان اينها آشناست فرمود گريه اينها شهادتِ وحدانيت است و شهادت به رسالت است و طلب مغفرت براي والدين است و خب.
پرسش...
پاسخ: بله، براي اينكه «كل مولود يولد علي الفطرة حتي يكون ابواه يهودانه و ينصرانه و يمجسانه»[22] او حديث العهد بالاسلام است مگر تربيتِ غلط و شيوهٴ باطل يك غباري باشد روي آن فطرت الهيشان.
مطلب بعدي آن است كه خب اين دربارهٴ اينكه شيطان كلب معلّم است يا نه خب مربوط به بحث كنوني ما نيست و اما اينكه اين كلمه ﴿قُلْ﴾ چطور آمده در بعضي از جاها آمده [در] بعضي از جاها نيامده خب اين ناظر به آن است كه ذات اقدس الهي در هر كريمهاي كه در آنجا در طليعهاش ﴿قُلْ﴾ فرمود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همان را شنيده و عين همان را نقل كرده آنجايي كه بدون واسطه با ما سخن ميگويد آنجا را هم نقل كرده گاهي خدا با واسطه سخن ميگويد گاهي بيواسطه گاهي در همهٴ موارد واسطه محفوظ است يعني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گاهي به پيغمبر ميفرمايد: ﴿قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ امنوا﴾ گاهي مستقيماً به ما ميفرمايد: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ آنجايي را كه ﴿قُلْ﴾ گفته شد پيغمبر هم نقل ميكند آنجايي كه گفته نشد پيغمبر نميفرمايد اما در جريان اينكه چطور در ادعيه و در اذكار ما نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ميبريم تسليماً را نداريم در حالي كه آيه دارد ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليمًا﴾[23] اين ﴿تَسْليمًا﴾ را در بخش ديگري از روايات معنا كردند گفتند كه شما مسلّم باشيد ناظر به آن است كه ﴿فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّي يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليمًا﴾[24] كه اين ناظر به آن است ﴿وَ سَلِّمُوا تَسْليمًا﴾ يعني در تمام اوامرش سِلم محض باشيد و مطيع صرف باشيد به هر تقدير، خب اينكه فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ اْلأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ﴾ اين بخش سوم است كه مربوط به جريان آفرينش انسان و انسانشناسي از نظر قرآن كريم است خب خلافت هم ملاحظه فرموديد گاهي خلافت اختصاصي است كه خدا كسي را خليفهٴ خود قرار ميدهد نظير ﴿إِنّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَليفَةً﴾[25] ﴿يا داوُودُ إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي اْلأَرْضِ﴾[26] يا خليفههاي اختصاصي و خليفهٴ محمود و ممدوح است نظير آنچه كه فرمود: ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ﴾ يعني آيهٴ ٥٥ سورهٴ مباركهٴ «نور» اينها خلافتهاي اختصاصي است نه نظير آن خلافتي ﴿إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي اْلأَرْضِ﴾ ولي خلافتي است خاص پس يك خلافت اَخصّ است كه ﴿إِنّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَليفَةً﴾ يا ﴿يا داوُودُ إِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي اْلأَرْضِ﴾ كه اين طايفهٴ اوليٰ است و از بحث بيرون [است] كه اين اَخصّ است يك خلافت خاصه است كه آيهٴ ٥٥ سورهٴ «نور» است ﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئًا﴾ يك خلافت عامه است كه ﴿هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ اْلأَرْضِ﴾ إو ﴿خَلاَئِفَ فِي الْأَرْضِ﴾[27] هر نسل بعدي خليفهٴ نسل قبلي است اينها ديگر خليفه الله نيستند وگرنه خليفةُ الله اين همان دو گروهند البته، البته ذات اقدس الهي كه يك عدهاي را ميبرد و يك عدهاي صالح را به جاي آنها مينشاند آنها در عين حال كه خليفهٴ گذشتگانند خليفةُ الله هم محسوب ميشوند براي اينكه ذات اقدس الهي از اينها توقع خاص دارد آيهٴ سيزده و چهارده سورهٴ «يونس» اين است كه﴿وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمينَ ٭ ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي اْلأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ گاهي به صورت متكلم مع الغير است كه فرمود ما شما را خليفهٴ آنها قرار داديم بعد از آنها آورديم حاكميت را به شما داديم ﴿لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ گاهي به صورت فعل مغايب است ﴿لِينْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾ خدا نگاه بكند بيند شما چه ميكنيد گاهي هم ﴿لِنَنْظُرَ﴾ يا ﴿لِينْظُرَ﴾ ندارد تعبير طرزي است كه ميفهماند كه خدا ميخواهد نگاه كند ببيند ما چه ميكنيم ميفرمايد: ﴿وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾[28] فرمود شما به جاي ظالمين نشستهايد همين اين هشدار ميدهد يعني يك عده قبل از شما بودند ظلم كردند در اثر ظلم به هلاكت رسيدند آنها رفتند شما به جاي ظالمين نشستيد اين شما به جاي ظالمين نشستيد يعني مواظب باشيد شما هم اگر ظلم كرديد مثل آنها به هلاكت خواهيد رسيد ﴿وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ پس گاهي به صورت فعل متكلم مع الغير ﴿لِنَنْظُرَ﴾ نظير آيهٴ چهارده سورهٴ «يونس» گاهي به صورت فعل مغايب ﴿لِينْظُرَ﴾ كما در يك آيهٴ ديگر گاهي سخن از نظر و نظريه نيست نميفرمايد ما نگاه بكنيم در ضمنِ بيان هشدار ميدهد و زنگ خطر ميزند فرمود: ﴿وَ سَكَنْتُمْ في مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ خب اينكه در آيهٴ محلّ بحث فرمود كه ﴿وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ اْلأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ﴾ اين ناظر به آن است كه هر وضعي كه براي انسان پديد ميآيد خواه وضع فردي باشد، خواه وضع اجتماعي، خواه نفسي باشد، خواه نسبي امتحان است يعني در دنيا ذات اقدس الهي هيچ چيزي به هيچ كس نخواهد داد ولو به عنوان پاداش مگر اينكه صبغهٴ آزمايش هم دارد يعني اگر كسي كار خوب كرد خدا به او پاداش داد اين در عين حال كه پاداش گذشته است آزمايش آينده هم است اين تنها بهشت است كه پاداش محض است بدون امتحان در دنيا هرگز انسان به يك نعمتي نميرسد كه صبغهٴ امتحان نداشته باشد ولو محصول كار قبلياش هم باشد چون انسان در دار تكليف است در دار تكليف معنا ندارد كه خدا چيزي به او بدهد و كار نخواهد كه اگر در اثر بديهاي او ذات اقدس الهي كيفر داد اين كيفر نسبت به سيّئات گذشته كيفر و عقاب است نسبت به اعمال آينده امتحان، ببيند او چكار ميكند اگر در برابر كيفر الهي صابر بود هيچ خدا ميبخشد و آيندهٴ خير به انتظار او قرار ميدهد و اگر نسبت به اينهم اعتراض داشت سيّئات او مضاعف ميشود حالا اگر كسي قاتل بود و او را اعدام كردند نسبت به اين اعدام راضي بود گفت خدا را شكر ميكنم كه مرا در دنيا تطهير كرد اين در قيامت ديگر نميسوزد ﴿انَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[29] اما نه، اما اگر نسبت به اين اعدام اعتراض داشت هم عذاب دنياست هم جهنم آخرت در جريان حسنات هم به شرح ايضاً [همچنين] اگر كسي اعمال خوب انجام داد پاداش است نسبت به اعمال آينده امتحان، هيچ چيزي در دارِ امتحان به كسي نميدهند خواه نفسي، خواه قياسي، خواه فردي، خواه جمعي مگر اينكه عامل امتحان است گاهي هم ميفرمايد: ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[30] انسان مريض ميشود يك سرماخوردگي امتحان است مرحوم امينالاسلام ذيل همين كريمهٴ ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ نقل ميكند كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) كسالتي پيدا كرده برخي رفتند به عيادت آن حضرت عرض كردند «كيف حالك»؟ فرمود: «علي شرّ» عرض كردند يا اميرالمؤمنين شما هم تعبير به شرّ فرمود بله چون خدا فرمود: ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[31] و مرض شرّ است اين يك تعبير است ديگر اينكه شرّ در عالم نسبي است و ذاتي نيست آن مطلب ديگر است هر حادثه و رخداد ناخوشايندي آزمون الهي است كه براي ما شرّ محسوب ميشود هم ﴿وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ﴾[32] است هم ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ است و هم ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾[33] اين هست مالي به آدم، فرزند آدم مسايل فردي همهاش آزمايشي است و مسايل اجتماعي هم اينچنين است اين آيه ناظر به مسايل اجتماعي است كه فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ اْلأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ﴾ اين ﴿لِيَبْلُوَكُمْ﴾ نه يعني آنهايي كه حالا به مقامي رسيدند خدا دارد آنها را ميآزمايد براي اينكه ابتلاي طرفيني است آن كسي كه عالي است او را ميآزمايد ببيند كه قدر نعمت را ميداند شاكر است يا نه اين كسي كه فعلاً نازل است او را به تلخ كامي ميآزمايد ببيند صابر است يا نه، اين را به صبر ميآزمايد او را به شكر امتحان ميكند اگر او موفق بود ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ﴾[34] اگر اينهم موفق بود خدا ﴿يُحِبُّ الصَّابِرِينَ﴾[35] او را هم به مقاماتي ميرساند اگر اين ناموفق بود كيفر تلخ به انتظار اوست اگر او ناموفق بود ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى﴾[36] ﴿لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾[37] هر چيزي در دار امتحان، امتحان است ممكن نيست ما در عالمِ امتحان زندگي بكنيم و به يك نعمتي برسيم يا نقمتي دامنگير ما بشود مگر اينكه امتحان است ﴿لِيَبْلُوَكُمْ﴾ اختصاص به آن رفيع الدرجهها ندارد آن نازلها هم در تحت آزمون الهياند آنچه در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» آمده است او هم ناظر به امتحانات در مسايل قياسي و نسبي و اجتماعي است نه مسايل فردي، مسايل فردي يك وقتي انسان در داخله منزل فرزندي پيدا ميكند زندگيش رو به راه است سلامت بدن دارد و مانند آن، اين را در بخش پاياني سورهٴ «فجر» دارد كه ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَنِ ٭ كَلاّ﴾[38] فرمود بعضيها مبتلا به سلامتاند بعضيها مبتلا به مرضاند در هر دو بخش تعبير به اِبتلا كرده، بعضي مبتلا به ثروتند، بعضي مبتلا به فقرند، بعضي مبتلا به علماند، بعضي مبتلا به جهلاند، بعضي مبتلا به شهرتاند، بعضي مبتلا به خُمولاند، همهٴ اينها ابتلاست خب بخشي مربوط به مسايل فردي است بخشي هم مسايل مربوط به جمعي و نسبي و قياسي است در آيهٴ ٣٢ سورهٴ مباركهٴ «زخرف» فرمود: ﴿أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا﴾ نه سِخرياً، كسي كسي را مسخره كند حق ندارد ﴿لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ﴾[39] اما مُسخَر كند نه مسخره هر كسي دارد بايد ديگري را تسخير كند هر كسي ندارد بايد تسخير ديگري بشود الآن شما ميبينيد پزشك آن طب را دارد و يك باربر آن را ندارد ولي توان بار بردن را دارد بار طبيب را آن ساك و جامهدانش را از جايي به جايي ميبرد اين تسخيري است كه طبيب نسبت به اين باربر ميكند اما همين باربر اگر بيمار شده است آن پزشك جامهٴ پزشكي را در بر ميكند مدفوع او را آزمايش ميكند به بالين او مينشيند تا او را درمان كند اين تسخيري است كه يك باربر نسبت به يك طبيب كرده است تسخير متقابل نعمت است آن تَسخيرِ يك جانبه است كه به سِخريه بودن سر در ميآورد فرمود: ﴿لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا﴾ نه سِخرياً آن ﴿لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسي أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ﴾[40] اما تَسخيرِ متقابل نعمت است جامعه همهٴ اعضايش اگر باربر باشند ناقص است، همهٴ اعضايش طبيب باشند ناقص است يكي باربر است، يكي طبيب آن طبيب قبلاً باربر زاده بود و اين باربر هم آيندهٴ نزديك يا دور پدر يك طبيبي خواهد شد اين روشن نيست كه اوضاع چگونه تقسيم ميشود ما كه نبايد يك مقطع و يك حلقه را ببينيم بگوييم اين چه تقسيمي است وقتي انسان از بالا نگاه ميكند ميبيند سلسلهٴ جهان خيلي منظم و زيباست خيلي از طبيب زادگانند كه باربر در ميآيند خيلي از باربر زادگانند كه پدران طبيب خواهند شد و بالعكس عالِم زادگانند كه باربر ميشوند باربرانند كه پدران عالِمها خواهند شد ميبينيد كارها تقسيم است شما شَجرات را كه نگاه ميكنيد ميبينيد خيليها هستند كه مرجعيت تامه داشتند اما طولي نكشيد كه چراغ خانهشان خاموش شد خيليها هستند كه روستا زادگانند بعد مَرجَع آيندهاند اينها همهاش آزمايش است، همهاش تقسيم است، همهاش تناوب است اينچنين نيست يك عده براي هميشه آنچنان و يك عده اينچنين فرمود: ﴿نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا﴾[41] فتحصل هيچ چيز در عالم دنيا بما هي دنيا به آدم نميدهند مگر اينكه صبغهٴ امتحان دارد البته اگر كسي وارد بهشت شد چيزي ذات اقدس الهي به او داد هنيا و طوبيٰ له و حسن مآب.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»