76/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 159 و 160
﴿إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَي اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ﴾﴿159﴾﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي إِلاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ﴾﴿160﴾
در بخش پاياني اين سورهٴ مباركهٴ «انعام» وصاياي دهگانهاي كه ذات اقدس الهي به انبياي الهي فرمود و به خاتمشان(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) هم تذكر داد اين است كه از توحيد شروع ميكند و به وحدت ختم ميشود يعني همگان را به توحيد دعوت ميكند و پايان آن وصايا هم به اعتصام به حبل وحدت خواهد بود فرمود كساني كه دينشان را متفرق كردهاند و گروه گروه شدهاند حالا ﴿كانُوا﴾ به معناي «صاروا» خواهد بود يا نه ريشهٴ نفاق در آنها بود و ﴿كانُوا شِيَعًا﴾ «و كانوا متفرقاً» از همان قبل دسيسه نفاق و اختلاف در اينها بود نه اينكه بعداً گروه گروه شدند بالأخره يا به معناي ﴿كانُوا شِيَعًا﴾ يعني از همان قبل اينها پراكنده ميانديشيدند يا نه ﴿كانُوا﴾ به معناي «صاروا» يعني بعد از اين تفرقه «صاروا شيعاً لست منهم في شيء» در هيچ كدام از اين كارهاي تفرقهانگيز اينها توي پيامبر از اينها محسوب نميشوي يعني از اينها بيزاري وقتي تو از اينها بيزار بودي اسلام از اينها بيزار است قهراً [ناگزير] خدا از اينها بيزار است و مسلمين هم از اينها بيزار خواهند بود آن جريان اول سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه ﴿وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ﴾[1] نشان ميدهد كه ذات اقدس الهي و رسول او باهم از شرك و مشركين بيزارند چه اينكه باهم به اسلام و مسلمين علاقهمندند در شرح اين آيهٴ مباركه سخني از تفسير المنار نقل شد كه معلوم شد ايشان اگر جهل نبود، تجاهل هست و اگر تجاهل نبود جهل هست يعني اينها حقش اين بود كه معارف شيعه را از خود شيعه و كتابهاي اصلي شيعه بشنوند نه از تبليغات مسموم جريان تشيع در زمان خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود كه عدهاي پيروان حضرت امير(سلام الله عليه) و مسير آن حضرت را طي ميكردند البته خود حضرت امير(سلام الله عليه) مسير پيغمبر(صلّي الله عليه وآله و سلّم) را طي ميكرد و ديگران هم مسير حضرت امير(سلام الله عليه) را كه گاهي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بعضي از جلسات به حضرت امير(سلام الله عليه) اشاره ميكرد ميفرمود علي(سلام الله عليه) و شيعيان او اهل بهشتند يعني پيروان او و همراهان او جريان غدير و امثال غدير هم كه شاهد بسيار خوبي است همان وقت هم عده زيادي به حضرت امير(سلام الله عليه) به عنوان اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) سلام ميكردند و به يكديگر هم ميگفتند كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به ما ميفرمود كه «سلوا عليه بالمره المؤمنين» اگر خواستيد به علي(سلام الله عليه) سلام كنيد بگوييد «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» از جريان غدير به بعد هم كه پيروان حضرت امير(سلام الله عليه) بودند و اول تشيع در داخلهٴ اهلبيت(عليه الصّلاة و عليه السّلام) ظهور كرد و شكوفا شد بعد به مؤمنين مدينه و مكه و ساير منطقههاي عربنشين عربستان رسيد بعد هم به كشورهاي مجاور بعداً به ايران رسيد آنچه را كه در تفسير المنار آمده است كه مجوسيّت ايران در پيدايش تشيع و دسيسهٴ تشيع و فتنهگري تشيع بدعتگذاري تشيع سهيم است اين نه اصلي دارد و نه فرع.
مطلب بعدي آن است كه يك محقق بايد حرف را از آن منبع اصلياش ياد بگيرد و نقل كند گرچه در بين شيعهها هم هر از گاهي پيدا ميشوند افراد غير محققي كه بعضي از مباني و اصولي كه به اشاعره يا معتزله اسناد ميدهند اسناد صحيح نيست براي اينكه بزرگان اشاعره يا بزرگان معتزله اين حرف را نميزدند و نميپذيرند ولي محققين از اماميه هرگز اين كار را نميكنند الآن در بين ماها هم گاهي افرادي پيدا ميشوند كه حرفهايي را به اشاعره يا معتزله نسبت ميدهند كه آنها اين حرفها را نميگويند بنابراين بهترين راه براي اسناد آن است كه انسان حرف را از صاحبان اصلي آن مكتب بشنود و به آنها اسناد بدهد مؤلف تفسير المنار گرفتار همان دسيسهها و شايعههايي است كه بيگانهها پخش كردند ايشان هم به صورت كتاب درآورده باطنيه اگر هستند شيعهها از آنها بيزارند بهائيه اگر درآمدند شيعهها از آنها بيزارند آن طوري كه از تفسير المنار برميآيد اين است كه ـ معاذ الله ـ فقه شيعه هم مثل فقه بهايي ساختهٴ دست استعمار است خب اين كه در بين اينها شيخ طوسيها و شيخ مفيدها و محققها و علامهها تا برسد به صاحب جواهر و شيخ انصاريها در بخشهاي فقهي از طرف ديگر حكما و متكلمان و رياضيدان و فلاسفه بزرگ و عرفاي بزرگ و امثال ذلك در همين مكتب به تبع اهلبيت درآمدند از همهٴ اينها بيخبرند آنگاه ـ معاذ الله ـ خيال ميكنند تشيع هم مثل بهائيت يك حزب ساختگي است در همين در تفسير المنار آمده است كه تشيع اول يك روش سياسي بود بعد به صورت مذهب ديني درآمده است «كان مذهباً سياسياً فصار مذهباً ديناً» نظير بهائيتي كه هست بعد ميگويد از همين گروه بهائيت درآمد خب وقتي كه از اصل و فرع بيخبر باشند به همين صورت در [خواهد] آمد الآن هم كه به بركت امام راحل انقلاب اسلامي و حضور روحانيت انقلاب اسلامي پيدا شد و دنياي اسلام را به وحدت دعوت ميكند ميبينيد دست اينها در دست اسرائيليها است خب اگر شما واقع مشكلي نداريد الآن چه ميگوييد الآن هم كتابهاي شيعه در دست شما نيست؟ حرف شيعه براي شما روشن نيست؟ حرف مراجع براي شما روشن نبود؟ حرف رهبر شيعه براي شما روشن نبود الآن چه ميگوييد؟ هر جا مانور مشترك اسرائيليهاست اينها حضور دارند هر جا اقتصاد اسرائيليهاست اينها حضور دارند هر جا دسيسهٴ اسرائيلي است اينها حضور دارند آن وقت شيعه ـ معاذ الله ـ مثل بهائيت حرف ميزند همينها هستند ديگر خب الآن كه ديگر ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[2] الآن حرفتان چيست؟ آن وقتي كه اين عثمانيه با روسيه در افتادند و شكست خوردند تازه بيدار شدند و همان آن استكباري كه بر تركيه مسلّط شد از آنجا افغان و ايران را هم زير پوشش خود گرفت حتي حروف عربي را از اين كلماتشان برداشتند ايران اين طور بود ديگر يعني در زمان پهلوي عليه من الرحمن ما يستحق ستادي تشكيل شده كه كلمات عربي را بردارد براي اينكه ريشه اصلي مذهب، قرآن و سنت است اينها كتابهاي عربياند و اگر كلمات عربي، فرهنگ عربي، لغات عربي برداشته بشود ديگر دسترسي مردم به اين منابع اصلي قطع خواهد شد همين كار اول در تركيه شد بعد در ايران و افغان الآن كه به لطف الهي همه فهميدند خب اگر يك مذهبي سياسي بود ساختگي بود بالأخره يا ساختهٴ شرق بود يا ساختهٴ غرب [بود] ديگر شما اين تهمتها را داريد اينكه آمده هم شرق را سر جايش نشانده هم غرب را و شما دستتان يا در شرق است يا در غرب الآن ديگر چه ميگوييد؟ اگر يك وقتي يك بزرگواري به نام سيد جمال الدين اسدآبادي برخاست بالأخره از حوزهٴ علميه فقهاي ايران برخاست از اين گروه بود برخاست الآن ديگر كساني كه تفكرهاي تفسير المنار را دارند «بينهم و بين الله» هيچ عذري نداند قبلاً بالأخره ميگفتيم كتابها چاپ نميشد در دسترسشان نبود طغيانگران دولتي نميگذاشتند اين كتابها به دست آنها برسد و مانند آن الآن كه بيش از سيزده زبان رسمي دنيا رسانههاي گروهي ايران اسلامي براي شما پيام دارد تفسير دارند، فقه دارند، احكام دارند، تحليلهاي سياسي دارد خيليها شبها كه شما بالأخره خوابيد آن منطقههايي كه روز آنهاست به وسيلهٴ راديوهاي برون مرزي تأمين ميشود بخش مهم آن را حوزه علميهٴ قم و امثال قم تأمين ميكند براي آنها تفسير ميگويند، احكام ميگويند، فقه ميگويند، اخلاق ميگويند به زبانهاي زندهٴ دنيا هم ترجمه ميشود شما ميبينيد بعد از فروپاشي شوروي سابق دفعتاً اين فلات وسيع اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي برگشت هم مسلمانهايشان آن سفينههايي كه ميفرستادند ديگر حالا نام الله را رويش حك ميكنند الآن اين طور نيست كه آنچه كه به مريخ و غير مريخ ميرود ساختهٴ كمونيستها باشد كه بخش عظيمي را همين مسلمانها دارند ميسازند منتها دولتشان دولت اسلامي نيست خب خوانديد اخيراً آنچه را كه به عنوان سفينههاي فضانورد روسي ميفرستد قبلش همين بود الآن هم همين طور است بعضي از مهندسان رياضيدان عميق مسلمانها حضور دارند كلمه طيبه الله را هم روي اين سفينه حك ميكنند خب الآن پيدا شد اينها آن روزي كه اين نامها خبري نبود يك صفحه قرآن در تمام اين اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي مثل هروئين قاچاق بود كه اگر براي مردههايشان ميخواستند تبرك كنند يك صفحه قرآن را به قاچاق در كفن ميگذاشتند اصلاً قرآن پيدا نميشد تمام خطبههاي نماز جمعهٴ منطقههاي آذري زبان ترجمه ميشد يا خود همان زبان آذري مستقيماً به وسيله راديوهاي برون مرزي پخش ميشد الآن شما ميبينيد سخنرانان ما، مبلغان ديني ما يك آيه را ميخوانند بعد يك حديثي را از مرحوم كليني نقل ميكنند يك حديثي را از مرحوم صدوق نقل ميكنند آن مبلغين شوروي سابق و روسيه كنوني كه دسترسي به كليني و صدوق نداشتند كه كافي كه پيدا نميشد من لا يحضره الفقيه كه پيدا نميشد كه ميگفتند امام جمعه فلان منطقه اينچنين گفته است اين امام جمعهها هم براي آنها كليني و صدوق بودند كه آنها همين اينها را مطالعه ميكردند براي آنها ميگفتند وگرنه دسترسي به كافي نداشتند دسترسي به من لا يحضره الفقيه نداشتند قبل از فروپاشي بعداً كم كم به لطف الهي دفعتاً اين شكوفا شد در طول اين برنامهها غرض آن است كه الآن كساني كه تفكر تفسير المناري دارند بينهم و بين الله هيچ عذري ندارند هم كتابها و هم حرفها و هم نهضتها مشخص شده است خب اگر ايران دستش در دست استعمار بود الآن كه دست همهٴ استعمارگرها را قطع كرد چطور دست شما در دست آنهاست چطور شما ارتباط تنگاتنگي با اسرائيل داريد ايران نه تنها با سفارت اسرائيل را بسته است سفارت مصر را هم كه با اسرائيل هماهنگ بود بسته است خب الآن شما امام را به واقع نميشناسيد اين جز بهانه چيز ديگري نيست پس ﴿إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ﴾ شما هر چه ميخوانيد اين تفسير المنار را ميبينيد تهمت است يك حرف عميق علمي نيست كه انسان او را نقل بكند يا رد بكند اميدواريم خدا همهٴ اينها را هدايت بكند ﴿إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا﴾ حالا اين ﴿كانُوا شِيَعًا﴾ يا به معناي «صاروا شيعاً» كه بعد گروهگروه شدند يا نه همان ﴿كانُوا﴾ معناي خاص خود را دارد اگر اينها از اول يك سلامت روح ميداشتند بعداً گروهگروه ميشدند اين ﴿كانُوا﴾ به معني «صاروا» خواهد بود اما يك عده ﴿في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾[3] بود از همان اول مشكل ديني داشتند و دنبال بهانه ميگشتند و اين امتحان باعث شد آن فساد درونيشان ظاهر شده است اين ﴿كانُوا﴾ به معناي خودش خواهد بود در جريان شيطان هم همين طور است در استكبار شيطان هم ملاحظه فرموديد بخشي از آيات قرآن كريم كه از استكبار شيطان سخن به ميان ميآورد ميفرمايد كه: ﴿أَبي وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ﴾[4] اين ﴿كانَ﴾ را عدهاي به معناي «صار» گرفتند يعني اول شيطان واقعاً موحّد بود و مسلمِ بود بعد كافر شد اما از بخشي از آيات ديگر برميآيد كه در نهان و نهاد شيطان يك بغضي نسبت به توحيد بود چون خداوند وقتي جريان آزمون فرشتهها را ذكر ميكند ميفرمايد كه ما انسان كامل را آفريديم شما را امر به سجده كرديم تا آنچه در درون شماست ما استحصال كنيم، استخراج كنيم بيرون بياوريم ﴿وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾[5] وقتي فرشتهها گفتند كه ما اولاييم، ما اهل تسبيح و تقديسيم ذات اقدس الهي فرمود كه من ميدانم چيزي كه از شما مخفي است بعد فرمود كه خدا ﴿يعلم ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾ در جمع شما بالأخره كساني هستند كه چيزهايي را مكتوم نگه ميدارند فرشتگان معصوم كه اهل كتمان نبودند فرشته وقتي كه خودش را تشريح ميكند ميگويد كه قبليهاي من هر چه هست به اذن خداست بعديهاي من هرچه هست بين خدا، براي خداست بين قبل و بعد هم ما هرچه داريم براي خداست اين براي يك موحّد ناب است وقتي فرشتهها بعد از [اينكه] خودشان را تشريح ميكنند ميگويند كه ﴿لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا﴾ يك، ﴿وَ ما خَلْفَنا﴾ دو، ﴿وَ ما بَيْنَ ذلِكَ﴾ سه، كه اين ﴿وَ ما بَيْنَ ذلِكَ﴾ خيلي مهم است آنچه كه قبل از ما بود يعني علل و مبادي اوليه اين براي خداست به اذن خداست و آن آثار و معاليد هم كه بعد از ماست كه خلف ماست آن هم براي خداست بين آن علل سابقه و معاليد لاحقه خود ماييم در درون ما هم فيض و فوض او حضور و ظهور دارد و چيزي براي ما نميماند ﴿لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ﴾ لذا ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[6] همين بيان نوراني در زيارت جامعه براي خاندان عصمت(عليهم السلام) است در زيارت جامعه وقتي به اهلبيت سلام عرض ميكنيم ميگوييم شما عِباد مكرمايد كه ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ يعني مبادي قبليتان مشهود است كه در دست خداست معاليد و آثار بعديتان مشهود شماست كه براي خداست بين مبادي سابقه و معاليد لاحقه كه خود شماييد هم براي خداست لذا شيطنت در آنجا هيچ راهي ندارد ﴿وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا﴾[7] خب فرشتهها اينچنيناند، انسانهاي كامل اينچنيناند، شيطان در آنجا اصلاً راه ندارد براي اينكه اينها جزء بندگان مخلصاند و آنجا منطقهٴ ممنوعه است وقتي منطقهٴ ممنوعه بود وهم راه ندارد، خيال راه ندارد مگر در منصه عقل ناب خب. در بين اينها شيطان وجود داشت ذات اقدس الهي فرمود كه ما ميدانيم شما در درونتان چه كتمان كردهايد اين را كه نسبت به ملائكه نفرمود كه چون ملائكه كسانياند كه خودش فرمود: ﴿لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ﴾[8] ملائكه كسانياند كه گذشته و حال و آينده يعني مجموع عللِ سوابق، معاليدِ لواحق و ما بينهما را براي الله ميدانند اينكه فرمود ما ميدانيم آنچه را كه ﴿ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾[9] يعني در درونتان يك سلسله افرادي هستند كه چيزهايي را پنهان ميكنند ما ميخواهيم با امتحان آنها را استخراج كنيم استحصال كنيم لذا ﴿كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[10] اي كه دربارهٴ شيطان آمده است ﴿كانَ﴾ همان معناي خودش را خواهد داشت اينجا هم به شرح ايضاً [همچنين] ﴿و كانُوا شِيَعًا﴾ بعضي اصلاً فتنهگري در درون آنها هست منتظر روز امتحانند اينها گروه گروه بودند از اول منتها امتحان اينها را مشخص كرده است اگر اين معنا در جاي خود تثبيت بشود كما لا يبعد آن وقت ﴿كانُوا﴾ معناي خاص خود را خواهد داشت نه معناي «صاروا» ﴿لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيٍْ﴾ اينها ديگر باطل محضاند اين نكره در سياق نفي اين است اين هم ميشود باطل محض در مقابلش ميشود حق صرف خب ديگر كسي در صراط مستقيم نيست مگر در همينهايي كه همراه پيغمبرند اگر ﴿لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ﴾ باشد معلوم ميشود هيچ حقي در آنها نيست ديگر اينچنين نيست كه آنها حقشان مخلوط به باطل، صدقشان مشوب به كذب باشد يك قدري حق با آنها باشد يك قدري حق با ديگران نه اينها باطل محضاند و در قبال باطل محض هر چه هست حق محض است ديگر، ديگر آنها سهمي از حق ندارند تا ديگران مشوب به باطل باشند ديگران هم بشود حقشان مشوب و آنها هم بشود باطلشان مشوب نه آنها باطل صرفاند و اينها هم حق صرف.
پرسش...
پاسخ: اگر اتحاد باشد اتحاد صوري و ظاهري است نه اينكه اينها واقعاً متّحد بودند.
پرسش...
پاسخ: بله ديگر تفسيري نيست اول دينشان را متفرق نكردند اول درونشان متفرق بود بعد آمدند مذاهب ساختند نحل ساختند ملل ساختند بالأخره شما اين ملل و نحلي را كه مطالعه ميكنيد اين ملل و نحل دو جلد است جلد اول ملل است كه انبيا(عليهم السّلام) آوردند جلد دوم نحل است كه تحصيل كردهها آوردند نحله، نحلهها را تحصيل كردهها آوردند ديگر در قبال ملت ملتهايي كه انبيا آوردند ملتي را كه انبياي ابراهيمي آوردند ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «حج» فرمود: ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ﴾[11] آنها هم همين ملت را آوردند انبيا بعدي در قبال مللي كه انبيا آوردند نحلي است كه علما و دانشمندان آوردند اين نحله، نحله منحول منحول يعني مجعول خب و خطر تحصيل كردهها هم هميشه بيشتر و بدتر از خطر امّيهاي فاسق بود براي اينكه اينها نحله ميساختند آنها انتحال ميكردند اينها مذهب جعل ميكردند آنها تمذهب ميكردند آنكه تمذهب ميكند خيلي فتنهگر نيست آنكه مذهب جعل ميكند فتنهگر است اين جزء ائمهٴ كفر است ديگر به هر تقدير فرمود كه اينها ميشوند باطل محض در مقابل ميشود حق صرف اگر اينها هيچ حقي در اينها نيست پس ميشود باطلِ صرف همهٴ حق در نقطه مقابل قرار ميگيرد ﴿لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَي اللّهِ﴾ خدا حالا با اينها چه ميكند مشخص نيست گاهي ذات اقدس الهي اينها را در دنيا مهلت ميدهد و در آخرت به كيفر تلخ گرفتار ميكند گاهي هم نه در دنيا اينها را گرفتار به عذاب الهي ميكند چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» جريان اختلافهايي كه دامنگير و خانمان سوز بود براي يهوديها و براي مسيحيها نقل شده است كه ﴿أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾[12] يا ﴿فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾[13] در بخشي از سورهٴ مباركهٴ «نساء» تفرقهٴ يك عده را هم ذكر ميكند يعني آيهٴ ١٥٠ سورهٴ «نساء» اين است كه ﴿إِنَّ الَّذينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُريدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً ٭ أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذابًا مُهينًا﴾ كه اين ميشود صغريٰ و كبريٰ اينها كافرند و براي هر كافري يك عذاب مُهين است پس براي اينها عذاب مُهين است اين دربارهٴ عذاب جهنم اما آنچه كه مربوط به كيفرهاي تلخ دنيايي است كه دامنگير يهوديها و مسيحيها شده است مشابه آن در سورهٴ مباركهٴ «بقره» به اين صورت آمده است آيهٴ ٢٥٣ سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است كه ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ﴾ فرمود كه بعد از اينكه بينات الهي آمده است عدهاي عالماً عامداً اختلاف ايجاد كردند اين مطلب كه ﴿وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا﴾ ﴿مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾[14] اين مضمون در قرآن كم نيست در اين آيهٴ ٢٥٣ سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود اينها را ما به جان هم انداختيم ما ديديم اينها حق حيات ندارند حالا حيف بود براي اينها سيل و زلزله بفرستيم گفتيم خودشان يكديگر را از پا دربياورند يك وقت است ما سيل و زلزله و صاعقه ميفرستيم كه يك عده را ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ حُسُومًا ...٭ فَهَلْ تَرَى لَهُم مِن بَاقِيَةٍ﴾[15] و مانند آن يك وقت نه اينها را به جان هم مياندازيم كه حيات يكديگر را از بين ببرند فرمود كه ولكن اينها كسانياند كه ﴿وَ لَوْ شاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ﴾ اين «اقتتال» به معني «مقاتله» است مثل «اختصام» به معني مخاصمه است كه گاهي افتعال همان معناي باب مفاعله را تفهيم ميكند «اختصم زيدٌ و عمر» يعني «تخاصم» «اقتتل زيدٌ و عمر» يعني «تقاتلا» فرمود: ﴿وَ آتَيْنا عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ﴾ اين ﴿مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ﴾ را بازگو ميكند كه اختلافشان اختلاف بعد العلم است نه اختلاف قبل العلم اگر خدا ميخواست اينها به جنگ داخلي مبتلا نميشدند به خونريزي داخلي مبتلا نميشدند ﴿وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ﴾[16] خب يك وقت ميبينيد كه مثل افغان درميآيند اختلاف بالأخره هميشه اختلاف قلمي كه نيست وقتي به دست افراد عادي بيفتد اختلاف شمشيري و غداري خواهد بود به آن صورت درميآيد پس هميشه خدا عذاب را به جهنم ارجاع نميدهد گاهي هم دامنگير خود مردم خواهد كرد در دنيا فرمود ما اگر ميخواستيم اينها به جان هم نميافتادند ولي ديديم كه اينها لايق نيستند اينها به جان هم افتادند اين خطر اختلاف است بنابراين اينكه فرمود: ﴿أَمْرُهُمْ إِلَي اللّهِ﴾ يعني ذات اقدس الهي گاهي هم در دنيا عذاب ميكند هم گاهي در آخرت كساني كه اختلاف را دامن ميزنند يك وقت است كه نه فقط در قيامت عذاب اينها را به اينها خواهد داد كه ﴿ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ﴾
مطلب بعدي آن است كه اين وصاياي دهگانه يا كمتر و بيشتر كه از توحيد شروع شد و به وحدت و كلمه ختم شد اين بهترين مصداق براي حسنه است آن تفرقه بدترين مصداق براي سيئه است لذا در بخش نتيجهگيري فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي إِلاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ﴾ در بخش حسنه و سيئه كاملاً عبارت فرق ميكند اولاً معيار در كيفر و پاداش آن نيست كه كسي در دنيا كار خوب كرده باشد يا در دنيا كار بد كرده باشد معيار حساب پاداش و كيفر در قيامت اين است كه در روز قيامت اين شخص با كار خوب محشور بشود يا با كار بد لذا «من فَعَل الحسنه» نيست ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ است در يوم الحساب اگر كسي با حسنه بيايد پاداشش ده برابر است اگر كسي با سيئه بيايد به همان اندازه كيفر ميبيند پس معيار اين معيار در قيامت اين نيست كه كسي در دنيا كار خوب كرده باشد يا در دنيا كار بد كرده باشد ممكن است كسي در دنيا كار بد كرده باشد و به وسيلهٴ توبه، انابه يا دعاي خيرِ ديگري يا علل و عوامل مستور يا بالأخره «آخر من يشفع ارحم الراحمين» خود ذات اقدس الهي ببخشد خب اگر خدا بخشيد اين شخص در قيامت كه «لم يجيء بالسيئه» چون «لم يجيء بالسيئه» كيفر ندارد در سورهٴ مباركهٴ «شوري» جريان عفو الهي را ذكر ميكند در آيهٴ سي سورهٴ «شوري» اين است ﴿وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ﴾ اين دعاي معروف «يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير»[17] هم از اين كريمه و امثال اين كريمه استنباط شد حالا اگر كسي گرفتار گناه شد و مورد عفو الهي شد اين «لم يجع يوم القيامه بالسيئه» اين «فعل السيئة بالدنيا» پس عمده آن است اگر كسي در دنيا گناه بكند مشمول عفو الهي نشود يك، يا مشمول تخفيف الهي نشود دو، در قيامت معادل همان سيئه كيفر ميبيند.
مطلب بعدي آن است كه در همين آيه نسبت به حسنه حصر نشده فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ ولي دربارهٴ سيئه حصر شده است فرمود كه ﴿وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي إِلاّ مِثْلَها﴾ لذا اگر دليل ديگر بگويد كه ﴿مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾[18] كه يكي را به هفتصد برابر يكي را به 1400 برابر يكي را به ﴿واسِعٌ عَليمٌ﴾ كه اصلاً به حساب درنميآيد پاداش ميدهد اين با اين آيهٴ ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ منافات ندارد كه چون اينها هم مثبتاناند تمام اين بخشهايي كه مربوط به حسنات است آياتش مثبتات است هيچ كدام ديگري را طرد نميكند نه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها﴾[19] مزاحم با ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ است نه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ مزاحم با آيهٴ سورهٴ «بقره» است كه ﴿وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ﴾[20] نه آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «بقره» مزاحم با آياتي است كه ميفرمايد خداوند اينها را به قدري پاداش ميدهد كه ﴿بِغير حِساب﴾ است به حساب درنميآيد اينها چهار طايفه است كه مثبتاتاند محمول است بر درجات خلوص، حضور قلب و مانند آن يكي ﴿خَيْرٌ مِنْها﴾ است يكي ﴿عَشْرُ أَمْثالِها﴾ است يكي ﴿وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ﴾ است يكي هم ﴿بِغير حِساب﴾ است اين طوائف اربع هيچ كدام ديگري را طرد نميكند در هيچ جاي قرآن هم نيامده كه در حسنه جزا موافق با عمل است اين فقط دربارهٴ سيئه است در سورهٴ مباركهٴ «نبأ» آيهٴ ٢٦ اين است ﴿جَزاءً وِفاقًا﴾ اين مخصوص كفار و تبهكاران و معصيتكاران است كه جزا وفق عمل است وگرنه دربارهٴ حسنات و مؤمنين و متقيان كه ﴿جَزاءً وِفاقًا﴾ نيامده پس گاهي عفو است كه در سورهٴ «شوريٰ» آمده لذا گفتند كه ﴿وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾[21] به كمك آيهٴ «شوريٰ» اين است كه اگر ذات اقدس الهي بخواهد بدي را به بدي جزا بدهد همين بد است ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ﴾ اگر كسي بخواهد سيئه را كيفر بدهد اين ﴿سَيِّئَةٌ﴾ و خدا كه سيئه نميكند اين سيئه نه از باب گناهان عادي است يك، و نه حتي از باب حسنات الاَبرار سيئات المقربين دو، بلكه دقيقتر و رقيقتر از همهٴ اينهاست سه، و اين به كمك آيهٴ سورهٴ «شوري» استفاده ميشود كه «و يعفو عن كثير»[22] خب به هر تقدير اين ﴿جَزاءً وِفاقًا﴾ اصلاً دربارهٴ حسنات نيامده اين فقط دربارهٴ سيئات است لذا دربارهٴ سيئه لسانش حصر است كه ﴿وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي إِلاّ مِثْلَها﴾ دربارهٴ حسنه لسانش حصر نيست كه با سه طايفهٴ ديگر مخالف باشد لسانش فقط اصل اثبات است پيام سلبي ندارد چون اصل اثبات است اين طوائف چهارگانه مثبتات هماند تتمهاش انشاءالله براي روز بعد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»