76/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 159
﴿إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَي اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ﴾﴿159﴾
قبل از اين جريانِ ايمانِ حالِ احتضار و امثال ذلك مطرح بود كه دو سه آيهاي هم مناسب آنهاست كه اگر اينها هم ضبط بشود در تتمهٴ بحث اينكه ايمان با عمل صالح بايد در حال اختيار باشد و در حال احتضار سودمند نيست نافع است يكي آيهٴ ٨٥ سورهٴ مباركهٴ «غافر» كه همان سورهٴ «مؤمن» هست ضبط ميشود آن آيهٴ ٨٥ اين است ﴿فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرِكينَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا﴾ و اين هم مربوط به يك گروه خاص نيست بلكه ﴿سُنَّتَ اللّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ في عِبادِهِ﴾ اين سنت لايتغير الهي است كه ايمان با عمل صالح وقتي سودمند است كه انسان در حال حيات با اختيار باشد در حال احتضار يا در حال مشاهدهٴ عذاب الهي آن ايمان سودمند نيست چه اينكه در آيهٴ ٢٩ سورهٴ مباركهٴ «سجده» هم به اين صورت آمده است ﴿قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذينَ كَفَرُوا إيمانُهُمْ﴾ وقتي فرشتگان الهي نازل بشوند و بين پيغمبر و امت او داوري كنند و پيغمبر پيروز بشود و آنها به عذاب الهي هلاك بشوند در آستانهٴ هلاكت و مانند آن اگر ايمان بياورند ايمان آنها مفيد نيست نظير آنچه كه فرعون در آستانه هلاكت خواست ايمان بياورد در پايان سورهٴ «منافقون» هم به اين صورت آمده است آيهٴ ده سورهٴ «منافقون» اين است منتها آن لسان ديگري دارد فرمود: ﴿وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَني إِلي أَجَلٍ قَريبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصّالِحينَ﴾ در آن حال ميفهمد كه بايد برود از دنيا به آخرت برود اين يك، و ميفهمد كه در آن حال ايمان سودمند نيست اين دو، لذا از خدا درخواست ميكند كه مرا به دنيا برگردانيد عمرم را اضافه بكنيد كه من ايمان بياورم و صدقه بدهم از اين آيه هم معلوم ميشود كه ايمان در حال احتضار يا عمل صالح در حال احتضار يا مقدور نيست يا سودمند نيست اما آنچه كه مربوط به آيهٴ محلّ بحث است خب ايمان روي ترس معلوم است ايمان واقعي نيست نظير ايمان حالت مرگ فرعون بعضي از افراد در حال ترس ايمان آوردند اما آن حالت احتضار يا عذاب قطعي نبود نظير كساني كه وقتي سفر دريايي ميكنند وقتي خطر دريا تهديدشان كرد ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾[1] ولي كسي در آستانهٴ خطر قطعي باشد در آستانهٴ احتضار باشد عذاب الهي را بخواهد ببيند ايمان او سودمند نيست واقعاً در آن لحظه براي او سودمند نيست چون آن لحظه ايمانش روي اضطرار است ايمان بايد روي اختيار باشد به هر تقدير فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ﴾ در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ ١٥٣ كه قبلاً بحثش گذشت فرمود: ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ﴾ كه دعوت پيروي از صراط واحد را اعلام كرد فرمود انحراف از آن صراطِ واحد زمينهٴ گمراهي را فراهم ميكند اين را در آيهٴ ١٥٣ همين سورهٴ «انعام» فرمود در آيهٴ ١٦١مي كه در پيش داريم آنجا هم ميفرمايد: ﴿قُلْ إِنَّني هَداني رَبّي إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ دينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ﴾ بين آن آيهاي كه صراط مستقيم حق را واحد ميداند و بين آيهٴ ١٦١اي كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را مهتدي و مهدي به صراط مستقيم واحد ميداند آيهٴ ١٥٩ كه محلّ بحث است قرار گرفت فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ﴾ در آيهٴ ١٥٣ فرمود اين صراط مستقيم من است ﴿فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ﴾ به منزلهٴ صغراي قياس است خب حالا اگر كسي متفرق شد چه ميشود فرمود اگر كسي متفرق عن سبيل از صراط مستقيم شد مفارق است اينچنين نيست كه تفرقه يك شيء معقول و مقبولي باشد تفرقهٴ در دين همان مفارقت از دين است تفرقهٴ يك امورِ واحدِ منسجِم هماهنگ مفارقت اوست چيز ديگري نيست او تفرقهپذير نيست لذا در آن آيهٴ قبل فرمود يعني آيهٴ ١٥٣ فرمود اگر راههاي پراكنده را پيروي كرديد و اين صراط مستقيم را ترك كرديد ﴿فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ﴾ اين تفرق عن سبيل الله با مفارقت از صراط مستقيم آميخته است اگر زمينهٴ كبراي كلي را در آن آيهٴ ١٥٣ فراهم كرد تصريح به اين انحراف و مفارقت را در آيهٴ محلّ بحث بازگو كرد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ﴾ اين نكره در سياق نفي است تو از آنها بيزاري مطلقاً پس معلوم ميشود اينچنين نيست كه آنها يك بخش از دين را داشته باشند يك بخشي [از دين را] نداشته باشند اگر دين تفرقهپذير باشد، تجزيهپذير باشد خب اگر كسي مبتلا به تفرقه شد يك گوشهٴ دين را رها كرده گوشهٴ ديگر را كه دارد اگر گوشهٴ ديگر دين را دارد پس پيغمبر در آن گوشهاي كه اين شخص متدين است با او هست ديگر از او بيزار نيست در حالي كه فرمود: ﴿لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ﴾ معلوم ميشود كه تفرق در دين با مفارقت از دين همراه است اين يك مطلب، مطلب دوم آن است كه پيغمبر كجاست هر جا حكم خداست پيغمبر است اگر ذات اقدس الهي به پيغمبر فرمود تو از اينها بيزاري ﴿لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ﴾ يعني من هم از اينها بيزارم آنگاه وزان اين آيه وزان آيهٴ اولي سورهٴ مباركهٴ «برائت» خواهد بود كه اعلان الهي بر اين است ﴿بَراءَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ﴾ ﴿ وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَي النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ﴾[2] اگر الله از يك گروهي بري بود رسولش هم بيزار است اگر رسول خدا از گروهي بري بود الله هم بري است اين اعلان برائت خداست از متفرقين در دين يعني اعلان برائت خدا و پيامبر است از مفارقين عن الدين ولو در جامع دين باشد مطلب سوم آن است كه اين مفارقت از دين هم براي مشركين بود هم براي اهل كتاب بود و هم براي مسلمين هست در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه قبلاً بحثش گذشت از آيهٴ ١٠٣ تا ١٠٥ به اين صورت بود ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾ آنگاه در آيهٴ ١٠٥ فرمود: ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾ امر به اعتصام قبلاً در ذيل همين آيهٴ محلّ بحث گذشت كه معنايش اين نيست كه همهٴ شما مسلمان باشيد معناي ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا﴾ اين نيست كه همهٴ شما به قرآن عمل كنيد همهٴ شما به حبل خدا عمل كنيد معنايش اين نيست بلكه معنايش اين است كه همه شما باهم عمل كنيد نه همه شما به قرآن عمل كنيد اگر به ما دستور نماز جماعت دادند خب اگر همه ما در مسجد نماز بخوانيم فرادي هيچ كدام به اين دستور عمل نكرديم يك وقت است به ما ميگويند ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ يك وقت است ميگويند «اقيموا الصلاة جماعةً» خب اگر به ما گفتند: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾[3] هر كدام وظيفهاي داريم خب نماز ميخوانيم ميگوييم به امر امتثال كرديم ولي اگر گفتند جماعت بخوانيد اگر همه ما فراديٰ نماز بخوانيم هيچ كدام به اين آيه عمل نكرديم و به اين دستور عمل نكرديم ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا﴾ معنايش اين نيست كه همهتان مسلمان باشيد همهتان آدم خوب باشيد نه همهتان باهم آدم خوب باشيد يعني يكديگر را خوب درك كنيد امر به اعتصام جميعاً يك سو، نهي از تفرق از سوي ديگر كه تأكيد همين امر است از سوي ديگر نشان ميدهد كه باهم بايد دست در دست هم اين طناب را بگيريم حالا اگر اين طناب فرض كنيد نخهاي فراواني داشت همهٴ ما نخهاي هر كدام نخي از اين طناب را ميگرفتيم هيچ كدام به آيه عمل نكرديم بلكه دست در دست هم بايد اين حبل متين را بگيريم ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا﴾[4] البته چيزي كه واجب شد ترك او عقلاً حرام است نه نقلاً لذا دو تا عقاب ندارد اگر كسي معصيت كرده است يكي چون فعل واجب را ترك كرده است و يكي حرام را مرتكب شده اگر كسي به دام تفرقه افتاد دو تا عقاب ندارد كه يكي ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا﴾ را عمل نكرده باشد يكي به دام ﴿وَ لا تَفَرَّقُوا﴾ افتاده باشد آن لازمه عقلي امر اول است لكن عقاب او... شديد است خب پس امر به وحدت معنايش اين [است] كه دست در دست هم مسلمان باشيد بعد هم تهديد كرد فرمود: ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ﴾[5] هم مشركين بعد از نصاب حجت و قيام بيّنه تفرقه را دامن زدند هم اهل كتاب اينچنين بودند اهل كتاب اينچنين بودند كه در آيات فراواني ذات اقدس الهي جريان تفرقهٴ اهل كتاب را ذكر ميكند ولي دربارهٴ مشركين آنها كه حاضر نشدند دين الهي را بپذيرند در توحيد بين توحيد ربوبي و غير ربوبي تفرقه ايجاد كردند و مانند آن در سورهٴ مباركهٴ «روم» آيهٴ سي به بعد اين است بعد از اينكه آيهٴ فطرت را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ٭ مُنيبينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكينَ ٭ مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾
مطلب ديگر آن است كه پس تفرقه دامنگير مشركين بود دامنگير اهل كتاب شد ذات اقدس الهي به مسلمين هشدار ميدهد كه آن تفرقهٴ تبهكاراني كه دامنگير مشركين شد دامنگير يهوديها و مسيحيها شد دامنگير شما نشود در سورهٴ مباركهٴ «مائده» ملاحظه فرموديد كه تفرقه دو قِسم است مثل ضلالت يك تفرقهٴ ابتدايي است و يك تفرقهٴ كيفري تفرقهٴ ابتدايي اين است كه عدهاي ﴿مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾[6] به سوء اختيار خود تفرقه را دامن بزنند ذات اقدس الهي اول دستور ميدهد ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا﴾[7] اين اختصاصي به قرآن ندارد به مسيحيها هم ميفرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعا﴾ يعني به انجيل به يهوديها دستور ميدهد ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا﴾ يعني به تورات منتها به يهوديها در آن عصر خودشان قبل از نزول انجيل، به مسيحيها در عصر خودشان قبل از نزول قرآن الآن به همه موحّدان عالم دستور ميدهد به قرآن معتصم باشيد جميعاً مطلب مهم آن است كه اول ذات اقدس الهي دستور به اعتصام ميدهد، نهي از تفرق ميكند و مانند آن خطر تفرقه را ذكر ميكند اگر كسي ـ معاذ الله ـ مبتلا به تفرقه شد او را نصيحت ميكند درِ توبه و اِنابه را بمسراعيه روي اينها باز ميكند كه برگردند اگر نشد، اگر نشد آنگاه خود ذات اقدس الهي ميفرمايد ما اين افراد مبتلاي به تفرقه را متفرقتر ميكنيم چه دربارهٴ يهوديها چه دربارهٴ مسيحيها اين دو تا آيه با يك تفاوت مختصري در سورهٴ مباركهٴ «مائده» بحثش گذشت كه فرمود: ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾[8] يك، ﴿فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾[9] اين دو، يكجا اغراء است يكجا القا اين تفرقهٴ كيفري است فرمود ما اينها را به جان هم انداختيم بعد به ما هم هشدار ميدهد ميفرمايد اگر شما هم بيراهه رفتيد ممكن است ذات اقدس الهي عذاب زميني، عذاب آسماني، عذابهاي ديگر بر شما مسلط كند و بالاتر از زلزله كه عذاب زميني است بالاتر از سيل و صاعقه كه عذاب آسماني است اين است ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ شما را گرفتار اختلاف داخلي بكنيم كه به دست خودتان جهنم برويد ديگر لازم نيست حالا سيلي، زلزلهاي، صاعقهاي بيايد اگر سير طبيعي اين آيه از خفيف به شديد باشد كما لا يعبد ميفرمايد كه يا به وسيله سيل و زلزله يا عذابهاي ديگر كه اينها عذابهاي خفيف است يا آن درجه نهايت عذاب كه اختلاف است دامنگيرتان خواهد شد ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا﴾ شما را شيعه شيعه، گروه گروه، باند باند، جناح جناح ميكنيم ﴿وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ يا اينكه به جان هم مياندازيم بين خدا و بين هيچ ملتي حواده و قرابتي نيست دربارهٴ يهوديها آن كار را كرد دربارهٴ مسيحيها آن كار را كرد دربارهٴ مسلمين تهديد كرد دربارهٴ يهوديها دربارهٴ مسيحيها اين دو تا آيه در سورهٴ «مائده» گذشت فرمود اين كار را ما كرديم ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾[10] ﴿فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾ اين تفرقهٴ كيفري است دربارهٴ ماها يك چنين چيزي را نفرمود ولي تهديد كرد فرمود: ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾[11] اگر ملتي مواظب خود نبود اهل مراقبت، اهل مشاركت، اهل محاسبه نبود هوامدار بود همين وضع را دارد خب يك بحث مبسوطي جناب الرشيدرضا در تفسير المنار دارد كه اين را حتماً ببينيد حالا نميدانم از اين ﴿شِيَعًا﴾ ايشان فريب خورده شيعه را ـ معاذ الله ـ فتنهگر اختلاف ميداند يا تعصب وهابيت است كه در اين كتاب بود كه در اينجا دهانكجي زياد نسبت به شيعه دارد اين را حتماً ملاحظه بفرماييد تا معلوم بشود كه كدام عامل است كه اين را راه اندازي كرده شايد قبلاً هم به عرضتان رسيد كه بالأخره غالب حوزويان تشنهٴ تفسير بودند قبل از اينكه الميزان به بازار عرضه بشود اين المنار آمده بود و بعضي از معممين و روحانيون و طلبهها اين المنار را هم ميگرفتند و ميخواندند غافل از مباني و مبادي ناخودآگاه يك شبه روشنفكري مزمني در ذهن برخيها پديد آمد انسان چه بخواهد چه نخواهد بالأخره پنج سال، شش سال ندانسته يك كتاب وهابي را بخواند خب همين درميآيد ديگر مكرر سيدناالاستاد مرحوم علامهطباطبايي ميفرمود كه بيش از بيست معجزه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» است زير همهٴ اينها را المنار آب بست خب يك طلبهاي كه آن مباني تشيع را كه نخوانده منتها يك فقهي خوانده يك اصول خيلي هم خوشبين باشيم در اين دو كتاب فاضل شد اما كلام نخوانده، فلسفه نخوانده، تفسير نخوانده، عرفان نخوانده امامت نميداند چيست نبوت نميداند چيست خب پشت سر هم با تفسير المنار مأنوس باشد خواه و ناخواه آن تيرگي شعور اين را دامنگيرش ميشود ديگر چه بخواهد چه نخواهد بعد از اينكه المنار به اين صورت فتنهگرياش را كرد الميزان كه آمده است تحول ايجاد كرده لذا شما اگر انشاءالله به جايي رسيديد كه در تفسير صاحب نظر شديد ان شاءالله براي شما فرقي نميكند كه اول الميزان را مطالعه كنيد يا المنار را اما اگر به آن حدّ اجتهاد نرسيديد اول الميزان را، مجمع البيان را، صافي را، تفسير برهان را، نورالثقلين را اينها را مطالعه كنيد كه ﴿عَلي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾[12] باشيد بعد هم دستتان به هر كتابي رسيد عيب ندارد غرض آن است كه اين تيرگي را ميآورد حالا اين از كلمه ﴿شِيَعًا﴾ استفاده كرده گفت شيعه اين است يا از راههاي ديگر خب﴿شِيَعًا﴾ را كه قرآن در قرآن كريم در مورد مشركين گفته چه كار به شيع و شيعه دارد به هر تقدير ايشان يك بحث مبسوطي دارد كه شيعه ـ معاذ الله ـ يا دستنشانده بيگانگان است دسيسهٴ عبداللهابنسباب بود ساختگي است، بافتگي است، باطنيه اين را به راه انداختند و مانند آن كه اين را حتماً ملاحظه بفرماييد تا بعد خب پس اين تفرقه هم دربارهٴ مشركين بود و هم دربارهٴ اهل كتاب و هم خطرش دربارهٴ مسلمين اين يك مطلب و مطلب مهم آن بود كه تفرقه دو قسم است يك تفرقهٴ ابتدايي مثل ضلالت يك تفرقهٴ كيفري، تفرقه كيفري اگر آمد چيزي جلوي او را نميگيرد با نصيحت و با سمينارِ وحدت و با گردهمايي حل نميشود اين يك تحول دروني ميطلبد اگر كسي ـ معاذ الله ـ به بلاي تفرقه مبتلا شد او با سمينارِ وحدت و هفتهٴ وحدت حل نميشود اگر ذات اقدس الهي به صورت ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾[13] يا ﴿فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾[14] ظهور كرد سمينار او را حل نميكند يا اگر خداي ناكرده اين كيفر و تهديد ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾[15] عملي شد كه چيزي جلوي او حل نميگيرد مگر تحولِ روحي خب غرض آن است كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» از تفرقهٴ مشركين خبر داد اينها ميگفتند: ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾[16] وقتي آياتي به سود آنها بود ميپذيرفتند به سود آنها نبود نميپذيرفتند و مانند آن دربارهٴ اهل كتاب هم اينچنين است و ذات اقدس الهي فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْءٍ﴾ اين آيه را بين دو تا آيهاي كه دربارهٴ وحدت صراط مستقيم است ذكر كرده است يكي آن آيهٴ ١٥٣ بود كه فرمود: ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ﴾ يكي هم آيهٴ بعدي يعني آيهٴ ١٦١ كه ﴿قُلْ إِنَّني هَداني رَبّي إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ دينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفًا﴾
مطلب بعدي آن است كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) تبركاً چند تا حديث از نهج البلاغه بخوانيم تا خطر تفرقه در دين مشخص بشود وقتي خطر مشخص شد ما آيه را با يك عنايت بيشتري محور بحث قرار خواهيم داد خود حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود احدي در بين امت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اندازه من داعيهٴ وحدت نداشت سخنان حضرت(سلام الله عليه) در نهج البلاغه بخشي به منفعت اتفاق و بخشي به مضرت اختلاف و بخشي هم به اينكه من بهترين كسيام كه داعيهٴ وحدت دارم برميگردد در نهج البلاغه خطبهٴ ١١٣ منشأ اختلاف را ذكر ميفرمايند خطبهٴ ١١٣ كه در ذَمِ دنياست فرمود يك عده كسانياند كه «فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الآخِرَةِ، وَ العَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الآجِلَةِ، وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمَائِر» اگر يكي از دوستان ما در يك كاري موفق شد ميگفتيم خب چرا به دست ما انجام نشد خب ما هم اگر راه ديگري را برويم يك كار خيري ديگر به دست ما انجام ميشود يك، اگر راضي باشيم به كار او كارشكني نكنيم در تمام ثواب او سهيميم دو، اين به بركت انقلاب اين حديث مشخص شد وگرنه دركش خيلي مشكل بود «انما يجمع القوم الرضا و السخه» درك اين حديث براي همه ما مشكل بود خب چطور كسي دارد كار خير انجام ميدهد ديگري فقط راضي به كار اوست اين چطور در همهْ ثواب او سهيم است حالا معلوم شد كه اين ديگري اگر ثوابش بيشتر نباشد يقيناً كمتر نيست حالا دو تا دانشجو يا دو تا طلبه يا يك طلبه و دانشجو درسهايشان تمام شده و يكي شده امام جمعه و يكي هم شده فرماندار يا بخشدار يا شهردار اينها در يك شهر دارند كار ميكنند يكي موفقتر از ديگري است اگر آن ديگري اين را حمايت كند راضي باشد دندان روي جگر بگذارد با اين عدو مبين بجنگد اين شيطاني كه ميگويد چرا تو نشدي چرا براي تو صلّ علي نگفتند چرا اسم تو را در روزنامه ننوشتند اگر با اين سمّ بجنگد بگويد اينها همهاش سمّ است چيزي در آن نيست خب اين ثوابش اگر بيش از آنها نباشد يقيناً كمتر نيست اين در جهاد اكبر پيروز شد شما همهٴ اختلافاتي كه در طي اين پانزده، شانزده سال متأسفانه ميبينيد در همين جهت است كه چرا من نه و وقتي اين امر را تحليل ميكنيد ميبينيد به غير از وهم چيزي ديگر در آن نيست اين خطبهٴ ١١٣ ميفرمايد همهشان مسلمان بودند متدين بودند منتها كم كم خبث سرائر و سوء ضمائر بين اينها اختلاف ايجاد كرده است «مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ. فَلاَ تَوَازَرُونَ وَ لاَ تَنَاصَحُونَ، وَ لاَ تَبَاذَلُونَ وَ لاَ تَوَادُّونَ. مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ، وَ لاَ يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ» خب چطور با يك پشيزي از دنيا كه گيرتان آمده اينقدر خوشحاليد آن بركات آخرت از دستتان رفته نگران نيستيد اين را در خطبهٴ ١١٣ فرمود در خطبهٴ ١٢٧ كه بعضي احكام دين را بيان ميكند و براي خوارج شبهه آنها را برطرف ميكند ميفرمايد كه «وَ سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَ خَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالاً الَّنمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ» بعد فرمود: «وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ» سواد اعظم يعني جمعيت زياد نماز جمعه سواد اعظم است تظاهرات سواد اعظم است روز قدس سواد اعظم است ٢٢ بهمن سواد اعظم است سواد يعني سياهي نه سواد اعظم يعني شهر بزرگ فرمود تو جمعيتهاي زياد باشيد وقتي مسلمين حركت كردند اين سواد اعظم شد با اينها باشيد «وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَة» بعد فرمود: «وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ» از تفرقه بپرهيزيد «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ، كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ» همان طوري كه يك گوسفند وامانده از رمه به طمع تك چراني اين طعمهٴ گرگ ميشود يك آدم منزوي تكرو به طمع استفادههاي شخصي از غافلهٴ جامعه فاصله بگيرد يعني طعمهٴ شيطان است «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ، كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هذِهِ» اگر كسي مردم را به تفرقه و اختلاف در دين دعوت كند او را از پاي دربياوريد ولو عمامهٴ من در سر او باشد براي اينكه مردم هرچه ميكشند از اختلاف ميكشند حالا ببين خود حضرت امير دربارهٴ اختلاف چه كرده است فرمود: «أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ» ي كه خوارج دادند و گفتند منا كذا منكم كذا به اختلاف دعوت كردند «فَاقْتُلُوهُ، وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هذِهِ»[17] بعد جريان حكميت حكمين را بازگو ميكند كه ما آنها را به حكميت برگزيديم كه اينها قرآن را احيا كنند و احياي قرآن اجتماع بر آن است.
پرسش...
پاسخ: نشنيدم
پرسش...
پاسخ: بله خب «الكفر ملة واحدة»[18] باطنشان مجتمع هستند اما خود آنها وقتي غنائم را ميخواهند تقسيم كنند ﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[19] در دنيا اين طورياند در آخرت هم اين طورياند در خطبهٴ ١٧٦ اينچنين ميفرمايد: «فَإِيَّاكُمْ وَ التَّلَوُّنَ فِي دِينِ اللَّهِ، فَإِنَّ جَمَاعَةً فِيما تَكْرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ، خَيْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِيما تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ» اين تفرقه كه الباطل است گرچه محبوب شماست ولي آن اجتماع كه حق است گرچه خوشايند شما نيست اما اجتماع شما گرچه براي شما سخت است بهتر از تفرقهاي است كه در كام شما به حسب ظاهر شيرين ميآيد «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَى، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِيَ» فرمود ذات اقدس الهي هيچ كسي را از راه اختلاف و تفرقه خير نداد نه در گذشته و نه در آينده اين را وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) روي علم غيبش بيان ميكند نه روي تجارب گذشته اگر مربوط به تجربه باشد كه خب خيليها سنشان از حضرت امير(سلام الله عليه) بيشتر بود يا بر فرض تجربه باشد كه دربارهٴ گذشته اثر دارد دربارهٴ آينده چه، حضرت فرمود سنت اله بر اين است كه هيچ كسي كه داعيه اختلاف دارد خير نميبيند در گذشته اين طور بود، در آينده هم همين طور است اينها نصايح كلي است كه از حضرت(سلام الله عليه) مانده گوشهاي از نصايح كلي اما آنچه كه مربوط به خود حضرت(سلام الله عليه) است در نامهاي كه مرقوم فرمودند براي ابوموسي اشعري كه جريان حكمين را تحليل ميكنند ميفرمايد شما كه ميگوييد ما اختلاف نيندازيم و مانند آن «وَ لَيْسَ رَجُلٌ، فَاعْلَمْ» كه اين فاعلم در پرانتز است يعني بدان ابوموسي «وَ لَيْسَ رَجُلٌ، فَاعْلَمْ، أَحْرَصَ عَلَى أُمَّةِ مُحَمَّدٍصلى الله عليه وآله وسلم وَ أُلْفَتِهَا مِنِّي، أَبْتَغِي بِذلِكَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ كَرَمَ الْمَآبِ»[20] فرمود ابوموسي شما در بين امتِ اسلامي هيچ كس را مثل من نميبينيد كه به اتحاد علاقهمندتر باشد و حريصتر باشد چون ما از همهٴ حقوقمان گذشتيم هيچ كس مثل من حَريص به وحدت نيست امر دائر بود بين نبوت و امامت گفتيم خب حالا امامت را ما صرفنظر ميكنيم مردم حديث العهد بِالاِسلاماند ولي هرگز از تحليل كلامي نگذشتيم از تحليل فلسفياش نگذشتيم امامت را معنا كرديم تا آخرين لحظه گفتم حق با من است اما به دست زيد و عمر بسپارم از مرحله علمي در بياورم به دست ديگري بيفتد آن يكي هم قداره به دست است شما حرف را وقتي به عوام برساني عوام كه قلم به دست نيست او قداره به دست است چيزي نميماند براي آدم كه فرمود من نگذاشتم حرف به دست قداره به دستها برسد ولي تا آخرين لحظه گفتم، كتاب نوشتم، برهان اقامه كردم، دليل اقامه كردم، ولايت خودم را تثبيت كردم ولي از محدودهٴ علم نگذشتم هر جا سخن علمي بود گفتم خب اين خطباي علمي من، من [را] كه همه نميفهمند كه جاي احتجاج بود گفتم جاي مناظره بود مناظره كردم اما حرف را به دست كوچه و بازار بدهم كه آنها به جاي قلم قداره دارند اين كار را نكردم «وَ لَيْسَ رَجُلٌ، فَاعْلَمْ، أَحْرَصَ عَلَى أُمَّةِ» رسول خدا و الفت آنها از من حريصتر نيست پس يك بحث علمي داريم كه تا آخرين لحظه تا آخرين قطرهٴ مركب قلم بايد باشد اين دليلش محفوظ است يك بحثي داريم كه به دست مردم بيفتد فرمود اين كار را من نكردم خب در دنباله آن هم فرمود: «وَ سَأَفِي بِالَّذِي وَ أَيْتُ عَلَى نَفْسِي، وَ إِنْ تَغَيَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِي عَلَيْهِ، فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ، وَ التَّجْرِبَةِ، وَ إِنِّي لَأَعْبَدُ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ، وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اللَّهُ. فَدَعْ مَا لاَ تَعْرِفُ، فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَيْكَ بِأَقَاوِيلِ السُّوء»[21] فرمود كه حرفهاي اطرافيان را گوش نده من آن مطالب علمي را كه دارم بايد بگويم با خود معاويه تا آخرين لحظه براهين اقامه ميكرد نامههايي كه بين حضرت امير(عليه السلام) و معاويه است نشان ميدهد براهين آنها را هم اقامه ميكند و اما اوضاع اسلام و مسلمين را به هم نميزند خب الآن آنچه كه لازم هست بررسي اين نوشتهٴ المنار است كه شيعه منزه از تهمتهايي است كه جناب المنار شنيده ايشان ميگويد بالأخره منشأ تفرقه يا اختلافات فكري است يا بالأخره راه پنجمي هم كه ذكر ميكند اَيادي بيگانگان است كه اين نقش را دارد شايد خودش هم ـ معاذ الله ـ مبتلا شده باشد به يك چنين ايادي سوئي.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»