76/02/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 151 الی 153
﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾﴿151﴾﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشِدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لاَنُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَي وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾﴿152﴾﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾﴿153﴾
پرسش...
پاسخ: اين را ديروز هم بعضي از آقايان سؤال كردند حالا ممكن است امروز هم اشاره بكنيم كه آن براي دفع است، نه براي رفع اين محرّمات دهگانه طبق آنچه كه از ابنعباس نقل شده است از محكمات است البته اين تأييد ميكند وگرنه چون روايت نيست در حدّ تعليل نيست چه اينكه حصر هم از او استفاده نميشود تشابهي در اين احكام دهگانه نيست.
مطلب دوم آن است كه برخيها نقل كردند اين در طليعهٴ تورات هم آمده در مفتتح تورات هم آمده البته با تورات فعلي فرق دارد لكن خطوط كلّي همين احكام دهگانه در جريان سيره علمي و عملي انبيا ديگر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) در قرآن كريم آمده در جريان شعيب آمده، در سورهٴ «هود» آمده مسئله وفاي به كِيل و تحريم نقص در كِيل و ميزان دربارهٴ خيلي از انبياي ديگر آمده [است] بنابراين همان طوري كه نقل شده است انبياي ابراهيمي(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اين احكام دهگانه را به صورت روشن به اممشان ابلاغ كردهاند اختصاصي به شريعت موساي كليم(سلام الله عليه) ندارد قبل از موساي كليم(سلام الله عليه) بعد از موساي كليم(سلام الله عليه) هم هست.
مطلب بعدي آن است كه اين «تعال» هم به معناي جلو بيا، هم به معناي بالا بيا گرچه اصلش به معناي بالا بيا هست ولي به معناي «تقدّم» هم آمده بالأخره آنچه مؤخّر است جلو ميآيد، نزديك ميآيد به حق نزديك ميشود، آنكه از نظر درجهٴ فكري پايين است حرف انبيا و اوليا را كه گوش ميدهد بالا ميآيد در حقيقت آن جلو آمدن يك بالا آمدني را هم به همراه دارد اگر در تفسير قرطبي و مانند آن آمده است كه «تعال» يعني «تقدّم» در حقيقت آن معناي تعالي خواهد داشت چون وقتي شاگرد نزد استاد ميآيد، امت نزد پيغمبر يا امامي مشرّف ميشوند حرفي را فراميگيرند بالا ميآيند علم درجهٴ عاليهٴ انسانيّت است و متعلِّم با تعلُّم بالا ميآيد لذا وقتي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به امت ابلاغ ميكند ﴿تَعَالَوْا﴾ يعني بالا بياييد يعني عالِم بشويد جاهل وقتي عالِم ميشود متعالي ميشود فاسق وقتي عادل ميشود متعالي ميشود در حقيقت بالا ميآيد.
مطلب بعدي آن است كه دربارهٴ ﴿لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ﴾[1] از اين كريمه آن طوري كه در تفسير جامع قرطبي آمده بعضيها خواستند بگويند كنترل جمعيت يعني عزل بدون توافق طرفين ممنوع است براي اينكه ميگويند اين يك وَأد خفي است، وأَد يعني زنده به گور كردند ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ﴾[2] موءوده يعني وأدِ شده وأد يعني زنده به گور كرد آن كودك اگر مذكر باشد موءود است و اگر مؤنث باشد موءوده است و قبر را در جاهليت ميگفتند سحر، سحر يعني داماد ميگفتند قبر سحر ماست، داماد ماست، خب.
اين خوي جاهلي كه تحريم شده است به استناد ﴿لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ﴾ و مانند آن از گناهان كبيره شمرده شده و از محكمات قرآن كريم هم هست اما آيا عزل يا كنترل جمعيت از راههاي ديگر مشمول به اين است يا نه، ظاهراً مشمول اين نيست براي اينكه اين دفع است، نه رفع مصداق قتل نيست، مصداق وأد نيست موجودي پديد نيامد تا انسان او را از بين ببرد ولي جلوي تحقّق آن را گرفتند البته اينهم يك نهي شرعي دارد كه مگر با توافق طرفين امضا ميكنند.
اما حالا
پرسش...
پاسخ: آن حكمت است حالا اگر كسي سرمايهدار هست، خشيهٴ املاق هم ندارد معذلك اين جزء گناهان كبيره و نابخشودني است منتها آن به عنوان حكمت بود و به عنوان اينكه قيد وارد مورد غالب است معنايش اين نيست كه حالا اگر خشيهٴ املاق نبود جايز است و در صورت خشيهٴ املاق ممنوع است اين حكمت كار است چون انگيزه اين كار بود و زمينه اين كار بود در چنين فضايي آيه نازل شده است وگرنه كُشتن فرزند چه خشيهٴ املاق باشد، چه خشيهٴ املاق نباشد، چه طرفين توانگر باشند، چه توانگر نباشند اين حرام است اما قتل يعني رفع يك موجود زنده آن عزل و كنترل دفع است مثل دو باغ هستند.
پرسش...
پاسخ: پس ديگر جاي قياس هم نيست.
پرسش...
پاسخ: نه، نه اينكه چون خشيهٴ املاق هست اين كار هم است اگر خشيه املاق نباشد جايز است اين حكمت كار است به عنوان قيد مورد غالب است چه خشيهٴ املاق باشد، چه در بين توانگرها باشد بعضيها هستند براي اينكه راحت باشند در غرب گاهي دست را به كشتن بچههايشان ميزنند چه اينكه بعضي از رسانهها هم نقل كردند خب آنها براي اينكه عيّاشتر زندگي كنند دست به كشتن بچهها زدنند مشكل مالي نداشتند اين بچه را مزاحم ميديدند خلاصه كشتن بچه چه براي غني، چه براي فقير، چه براي غربي، چه براي شرقي، چه در صورت خشيهٴ املاق، چه در صورت غير خشيهٴ املاق در جميع صور جزء گناهان كبيره است اين زمينه و حكمت است اما قياس دفع با رفع اصلاً قياس مع الفارق هم نيست يك وقتي يك زمينهٴ مشتركي هست بعد آدم قياس ميكند يك وقتي اصلاً بينونة دارد يكي دفع است، يكي رفع است، يكي موجود زنده را از پا در ميآورد، يكي نميگذارد موجود بشود.
پرسش...
پاسخ: منتها لذا آن جزء محرّمات است اگر جزء حقوق مشترك بين زن و شوهر هست لذا گفتند كه اگر توافق بشود مثلاً محذوري ندارد و اگر توافق نشود عزل اشكال دارد.
پرسش...
پاسخ: حرمت ما بخواهيم استفاده كنيم نه نميشود آدم استفاده كرد.
پرسش...
پاسخ: جوازش مطلقات اوليه كافي است ما براي حرمت دليل ميخواهيم نه براي جواز منتها حالا اگر كسي قدرت اقتصادي نداشت، توان اقتصادي نداشت، نتوانست با داشتن اين همه سرمايههاي كلان كشورش را اداره كند آن مطلب ديگر است وگرنه بشر با داشتن الآن شما قسمت مهم بودجههاي بشري كه ميبينيد صرف سه جهت غير مشروع ميشود وگرنه بشر مشكل مالي ندارد يعني آن طور نيست كه جمعيت دنياي كنوني كه بيش از پنج ميليارد است مشكل مالي داشته باشد بلكه قسمت مهم ثروت صرف اين اضلاع سهگانه مثلث ميشود كه نه تنها سودي ندارد بلكه صد در صد زيانبار است شما وقتي رقم ميزنيد سرمايهها را ميبينيد روزانه بخش مهمّ ثروت روي زمين صرف ساختن سلاحهاي آدمكُشي و كُشتن انسانها ميرسد قسمت مهم، اين كارخانههاي عظيم كه مرتب دارند سلاح كشتار دسته جمعي را توليد ميكنند بودجهٴ مهم صرف توليد ميشود، صرف خريد ميشود، صرف حمل و نقل ميشود، صرف بكارگيري ميشود، صرف جابهجا كردن و به خاك كردن اين اجساد كشته شده يا سوخته ميشود اين قسمت مهم بودجه كشور هست در هر روز يعني هر ساعت ميليونها تومان دارد دود ميشود اين يك، و هر ساعت ميليونها تومان در قبال سلاحهاي آدمكشي صرف موادّ مخدّر ميشود كه آنهم اگر... نباشد در همين حد است صرف توليد موادّ هروئيني، فروش هروئيني، توزيع هروئيني، صرف هروئيني، بيماري هروئيني، درمان اين بيماريها بعد از درمان كه نااميد شدند صرف تجهيز اينها ميشود عدهاي هم سرگرم گرفتار شدن حمل و نقل اين كالاي مواد مخدّرند كه يا به اعدام محكوم ميشوند يا به زندان محكوم ميشوند يا متواريند اينهم بخش دوم بودجههاي جهان امروز.
بخش سوم اينهم صرف عيّاشيها و هرزهگيهاست، خب.
اگر شما لااقل يكي از اين اضلاع مثلث مشئوم را شما كنترل كنيد تمام بشر تأمين ميشود حالا يك وقت مشكل اين است كه انسان بگويد بودجههاي زمين و موادّ غذايي زمين محدود است جمعيت را بايد كنترل كرد، نه اينچنين نيست يك وقت است كه نه، كسي در مخاطره و تنگنا افتاده حالا نميتواند اداره كند حالا ميگويد نميتوانم اداره كنم لااقل جمعيت را كنترل كند وگرنه انسان نزد خدا هيچ عُذري ندارد براي اينكه ذات اقدس الهي نعمتها را به اندازه كافي آفريد ولي اين قدرتهاي ستمگر، اين قدرتهاي زورگو، اين نعمتهاي الهي را صرف تخريب ميكنند به جاي اينكه صرف سازندگي بكنند، الآن مشكل، مشكل جهان اين است حالا چه آنهايي كه مسلماناند، چه آنهايي كه كافرند شما از واشنگتن تا تاشكن چه آنجا كه اهل خدايي هستند، چه آنجا كه بودايياند، چه آنهايي كه ماركسيستاند، چه آنهايي كه موحّدند، چه آنهايي كه اهل كتابند، چه آنهايي كه مسلماند فرقي نميكند.
طبق بيان نوراني حضرت سيدالشهداء(سلام الله عليه) كه فرمود: «ان لم يكن لكم دين و لا تخافون المعاد فكونوا احراراً»[3] اينها جزء مسائل دنيايي مردم است بالأخره الآن همانهايي هم كه نه خدا را قبول دارند نه قيامتي را قبول دارند بالأخره به ستوه آمدند همين كشورهاي كمونيستي از آدمكشي به ستوه آمدند، از آدمفروشي به ستوه آمدند خب همان منظرهاي كه چند وقت قبل يكي از رسانههاي گروهي نشان ميدادند اين مادر اين بچه را كه داشت ميفروخت چرا گريه ميكرد بالأخره حيوان اگر بخواهند بچه را بگيرند از نظر عاطفي مشكلي دارد ديگر اين مرغ خانگي همين كه مادر شده است يك حيثيتي احساس ميكند و دفاع ميكند قبل از اينكه مادر بشود از اعضاي منزل حريم ميگرفت و فرار ميكرد اما حالا كه چند تا تخممرغ گذاشتند زير پرش و اين جوجه كرد و مادر شد و بچه پيدا كرد از اينها حمايت ميكند كسي بخواهد به سراغ بچهها برود اين را نوك ميزند.
اين در حيوانات هم هست خب حالا اين زن نه خدا را قبول دارد، نه قيامت را قبول دارد ماركسيست هست ولي بچهاش را دارد ميفروشد و گريه هم ميكند معلوم ميشود بشريت به ستوه آمده است از جاهليت قرن بيستم اين اختصاصي به جاهليت كهن ندارد جاهليت نو هم مثل كهنه است.
غرض آن است كه اگر كسي بخواهد بگويد جمعيت را بايد كنترل كرد كه موادّ غذايي كافي نيست اين سخن باطل است يك وقتي است كه نه حالا ما كه نداريم چه كنيم مشكلي بر مشكلات خود بيفزاييم يا نه صبر كنيم تا اينكه آن مشكل برطرف بشود اين يك راه ديگر است اين است كه گفتند دفع افسد به فاسد بكنيد، خب.
پرسش...
پاسخ: نميكند كه ولي ضرورات «تقدر بقدرها...»
پرسش...
پاسخ: خب اگر ضرر داشته باشد محرّم است يك وقت است اين است كه... دائم است ضرر دارد بله آن حرام است يك وقتي ضرورت را به قدر محذور، به قدر معقول بخواهد كنترل كنيد مصحّح قرار بدهيد آن يك راه ديگر است.
پرسش...
پاسخ: بله اما هر حرامي است كه افسد به فاسد دفع ميشود نه اينكه در اين حال با حفظ ضرورت هم باز حرام است اين مطلب ديگر است اما ضرورتي است كه به سوء اختيار تحميل كرديم اين «امتناع بالضرورة لا ينافي الاختيار» بشر اين ضرورت را به سوء اختيار خود بر خود تحميل كرده است تهاجم فرهنگي هم يك برنامه مشتركي است كه الآن اختصاصي به ايران ندارد كشورهاي ديگر هم واقعاً به ستوه آمدند اما راهحل ندارند اين نظم نوين، اين استكبار، اين صهيونيست اينها كارشان آدمكشي است هر كدام از اين اضلاع سهگانه مثلث مشئوم آدمكشي و مواد مخدر و هرزگي را شما بررسي كنيد ميبينيد سرنخي آن بدست اينها است خب
بنابراين اين يك امتناع به اختياري است كه «لا ينا في الاختيار» بشريت البته در قيامت جهنم خواهد رفت براي اينكه خود را به سوء اختيار گرفتار كرده است آنگاه بخش ضعيفي از سرمايه روي زمين صرف مواد غذايي و خوراك و پوشاك و مسكن بشر ميشود يعني بيست درصد يا سي درصد صرف هزينهٴ خوراك و پوشاك و مسكن اين پنج ميليارد ميشود، هفتاد درصد هم صرف دود كردن و آتش زدن و كشتن ميشود اكثري بودجهها اين است مگر آن كشتار سلاح جمعي وسيلهاش به آساني به قيمتهاي ارزان به دست ميآيد.
پرسش...
پاسخ: بالأخره سايهاش گرفته انسان كه ديگر تافتهٴ جدابافته نيست نميتواند بدون جهان زندگي كند الآن كل اين روي زمين كه بيش از پنج ميليارد زندگي ميكند در حد يك دهكده است شما هر چه خواستيد جلوي ماهواره را بگيريد نتوانستيد گفتيد حرام است نشد، مجلس قانون وضع كرد نشد، او به هر وسيلهاي باشد بالأخره با يك شاسي كوچك در تلويزيون يك راهي نشان ميدهد كه پسر آدم، دختر آدم از دست آدم ميرود اينكه آدم نميتواند مدار كرهٴ زمين را ببندد كه اين در غرب نشسته با يك شاسي شرق را دارد اداره ميكند او وقتي كه به فاصله ميليونها فرسخ اين صفحه را ورق ميزند يا نفس ميكشد صداي نفسش از راديو ميآيد پس كل زمين شده يك دهكده بلكه نزديكتر از دهكده، در يك دهكده يا در يك روستا ممكن است در شرقش يك حادثهاي اتفاق بيفتد فرداي آن روز غرب آن روستا بفهمند اما الآن شما از تاشكن چين تا واشنگتن آمريكا ميبينيد يك لحظه باخبر ميشوند.
پرسش...
پاسخ: در چنين دهكدهاي كه آدم نميتواند بگويد من جلوي ماهواره را ميگيرم مگر يك دينِ كاملي باشد خود انسان كنترل بكند وگرنه نه از مجلس كاري بر ميآيد، نه از قوه قضايي اين تكنولوژيي است كه همه جا رفته وقتي همه جا رفته انسان بايد يك قدرت قاهرهاي داشته باشد ديگر، خب.
پس اين امتناع به اختيار «لا ينافي الاختيار» حالا همه جهنم ميروند يا اكثري بالأخره به سوء اختيار مردم است كه اين تنگنا بر مردم تحميل شده است.
اين بحث را جناب قرطبي در جامع مطرح كرده است كه گفتند عزل، وأد خفي است يعني اينهم يك زنده به گور كردن مخفي است البته اگر با توافق طرفين نباشد كه محرّم است ميتواند يك وأد خفي باشد اما براساس «الضرورات تبيع المعذورات» يك حساب ديگري دارد حُكم ثانوي دارد، خب.
بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ يك قصهٴ تاريخي به عرضتان ميرسانم در پايان روز گرچه اينها را نبايد در درس گفت در بحث گفت در مجلس گفت، در مسجد گفت در جمع شما علما گفت ولي بالأخره بشريت الآن به مراتب از جاهليت پانزده قرن قبل پايينتر است ما وقتي براي معالجاتمان پنج، شش سال قبل بود يك سفري هم كرديم به غرب به بعضي از كشورهاي اروپايي سري به ايتاليا زديم سفير ما در ايتاليا گفت كه آن وقتي كه ايران گرفتار بمباران مناطق مسكوني بود يك پيرمرد ايتاليايي به من گفت كه من ميدانم الآن شما در ايران چه ميكشيد براي اينكه من در جنگ جهاني دوم بودم وقتي مناطق مسكوني را بمباران ميكردند ما چه حادثه تلخي احساس ميكرديم سفير ما در ايتاليا گفت كه من به اين پيرمرد گفتم شما كه تاريخ جنگ جهاني دوم از نزديك ديديد تلخترين حادثه چيست براي شما چه حادثه تلخي به خاطر داريد؟
گفت تلخترين حادثه جنگ جهاني دوم آن وقتي بود كه مناطق مسكوني را بمباران ميكردند و اين منطقهاي كه كارخانهٴ شرابسازي است اين منطقه آسيب ديد و اين كارخانه مخروب شد و ما يك هفته مجبور شديم آب بخوريم اين تلخترين حادثه ما بود كه آنها به جاي آب، شراب ميخوردند بعد ميگفت آدم هم مگر آب ميخورد آب براي قورباغه است، خب شما با اينها چطور ميخواهيد زندگي كنيد حالا قرآن حق دارد بگويد كه ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[4] ميگويد آدم هم مگر آب ميخورد اينها يا كار ميكنند يا مستاند و قدرت هم دست اينهاست حالا اين يك ميليارد مسلمان چه موقع بايد عاقل باشد، چه موقع بايد به هوش بيايد خدا ميداند خب وقتي كسي ميگويد آب براي قورباغه است حيف آدم كه آب بخورد اين حقّ حيات دارد كارها هم به دست اينهاست اين ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[5] وقتي شما اينها را ميبينيد آنگاه ميبينيد اين آيات را بايد بوسيد كه چطور فرمود: ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[6] خب.
تا مسلمانها تكان نخورند بيدار نشوند و كار را از دست اين ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ نگيرند وضع همين است.
﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ نفوسي كه قتل آنها حرام است در قرآن كريم در سنّت اهلبيت(عليهم السلام) مشخص شده است قتل مسلمان حرام است، قتل كافرِ مستأمن كه در پناه دولت اسلامي است حرام است، قتل ضمي حرام است مواردي كه قتل جايز است بخشي از آنها در سورهٴ مباركهٴ «مائده» بحثش گذشت به عنوان آياتي كه وضع محاربين را روشن كرده است ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا﴾ آيهٴ 33 سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين است ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَفٍ﴾ اينها براي قتل است.
در بخشي از امور كه قتال است نه قتل ولي مستلزم قتل است آن جريان كفّار حربي است از يك سو و آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» آيهٴ نُه آمده از سوي ديگر كه فرمود: ﴿وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَي الْأُخْرَي فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّي تَفِيءَ إِلَي أَمْرِ اللَّهِ﴾ اينجا اغتتال و قتال مستلزم قتل هم هست خب اگر كسي طاغي بود و گردنكش بود و حاضر نبود حرف مصلحان اسلامي را بپذيرد ولو به حسب ظاهر جزء رفعهٴ مسلمين است با او بايد مقاتله كرد اينها الاّ بالحق است داخل در مستثناست، پس هم مستثنا منه خطوط كلياش مشخص شد، هم مستثنا.
اما در جريان وفاي به عهد و همچنين كِيد اين در خيلي از آيات ديگر آمده فرمود به عهد خدا وفا كنيد و كِيل و پيمانه را هم تعديل كنيد ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشِدَّهُ﴾ كه ديروز هم غايت، هم مغيّات در دو فصل جدا بحث شد كه اين حدّي ندارد كه حالا ﴿إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ﴾[7] ميتوانيد به «غير التي هي أحسن» نزديك بشويد اينهم حدّ مفهوم ندارد.
دربارهٴ ﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ﴾ آنجا در مواردي نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آمده در جريان شعيب كه به اهل مَدين سفارش كرده نظير آيهٴ 85 سورهٴ «اعراف» اين است ﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ كه اين ﴿وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ من جوامعالكلم است مشابه اين مضمون در سورهٴ مباركهٴ «هود» به تعبير ديگر آمده است كه اين در جريان شعيب بود باز هم در جريان مَدين و شعيب آيهٴ 84 و 85 سورهٴ مباركهٴ «هود» اين است ﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَلاَ تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ﴾ كه تبشير و انذار كنار هم است بعد فرمود: ﴿وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾ كه اينهم جزء جوامعالكلم است.
در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ 34 به بعد اين بود ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً ٭ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ﴾ كه بين كِيل و وزن در اينجا براساس همان اصل اولي فرق گذاشتند هر كدام را جداگانه در جمله خاصّ خود بيان كردند ﴿ذلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾، خب.
چه در جريان سورهٴ «هود»، چه در سورهٴ «اسراء»، چه در سورهٴ «اعراف» معلوم ميشود دربارهٴ غير پيغمبر اسلام، دربارهٴ انبياي ديگر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم سخن از وفاي به كِيل و عهد و وزن به قسطاس مستقيم و امثالذلك آمده است كه اينها در حقيقت جزء احكام مشترك انبياي ابراهيمي است.
آنگاه بعد از اين فرمود: ﴿وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَي وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا﴾ عهد يك وقتي همان تعهّدات ابتدايي خداست كه احكام خداست و هم عقود متقابل بين انسانهاست كه خدا امضا فرموده است و هم عهدي كه خود انسان بين خود و خداي خود دارد هر سه قِسم مشمول اين است آن عقود ابتدايي كه تكاليف الهي است آنها عهد خداست، عهدهايي كه انسانها با يكديگر دارند عهدهاي متقابل است چون به امضاي الهي رسيده است از اين جهت عهدُ الله محسوب ميشود و تعهّدات شخصي كه انسان خود با خداي خود دارد نظير نذر و يمين كه آنها رابطه شخصي انسان با خداست عهد هم يك رابطهٴ شخصي انسان با خداست، خدا تعهّدي دارد با خدا اين رسالهٴ عهد را خيلي از بزرگان مثل مرحوم بوعلي و ديگران دارند گاهي يك صفحه است، گاهي دو صفحه است با خدا تعهّد ميكنند معاهده ميكنند كه اينچنين زندگي كنند نمازهايشان را اينچنين بخوانند، اول وقت بخوانند، نماز شبشان فراموش نشود اين يك عهدي است كه هر كسي بالأخره با خداي خود دارد آنهم عهد الله است ﴿وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا﴾.
آن قدر ذات اقدس الهي رحيم و مهربان است كه ما را طرف عهد خود قرار ميدهد ميفرمايد با من عهد ببنديد ﴿وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا﴾ و تقديم عهد بر وفا هم ناظر به اهميت اوست يك وقت ميفرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[8] اين يك وجوب وفاي متعارف است يك وقتي ميفرمايد: ﴿بِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا﴾ اين تقديم نشانه اهتمامي است كه ذات اقدس الهي به عهد خودش دارد و اين يك تبشيري دارد يك انذاري، انذار اين است كه اگر خيانت كرديد عهد خدا را وفا نكرديد، خب كيفر ميبينيد، تبشيرش آن است كه ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ﴾[9] شما به عهد من وفا كنيد من به عهدي هم كه در برابر شما دارم تعهدي هم كه نسبت به شما دارم وفا ميكنم اينهم كمال بزرگواري ذات اقدس الهي است وگرنه او چه تعهدي نسبت به ما دارد.
بعد از اينكه اين امر نهم تمام شد فرمود: ﴿ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً﴾ آنجا كه گفت: ﴿لاَنُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ كه واسطةالعقد اين امور دهگانه بود جناب فخررازي خود را به زحمت انداخته كه مشكل جبر را بتواند با اين حل كند با اينكه اگر ذات اقدس الهي براساس اين حُسن و قُبح عقلي با ما سخن ميگويد كه ﴿لاَنُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا﴾ فرض ندارد كه ذات اقدس الهي كسي را كه قدرتي ندارد، مجبور بر يك كار است تكليف بكند بعد هم او را به جهنم ببرد در اينگونه از آيات واقعاً عجز اشاعره مخصوصاً فخررازي كاملاً روشن ميشود، خب.
اما دهمين حُكم از احكام دهگانه اينجا كه جزء محكمات است فرمود: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً﴾ اين ﴿وَأَنَّ هذَا﴾ تقريباً معطوف بر آن صدر اين بخش است كه ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً﴾ ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً﴾ گاهي تحريم شرك، گاهي ايجاب توحيد، گاهي تحريم اختلاف، گاهي ايجاب اتحاد، گاهي تحريم انحراف از سبيل حق، گاهي ايجاب طيّ صراط مستقيم به دو تعبير متقابل نفي و اثبات ذكر ميشود فرمود: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً﴾.
اگر ناظر به آن ﴿أَلاَّ تُشْرِكُوا﴾ باشد بر آن ﴿أَنَّ﴾ عطف بشود اين صراطي اينجايش منظور خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است يعني ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ كه ﴿أَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً﴾ بگو كه راه من اين است راهي كه منِ پيامبر آوردم اين است البته ميتواند منظور از اين ياء متكلّم در ﴿صِرَاطِي﴾ الله باشد يعني خداوند به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بفرمايد به مردم ابلاغ بكن كه اين دين كه اين امور دهگانه شعاع اين دين است صراطِ مستقيم به معناي همين است ﴿فَاتَّبِعُوهُ﴾ چون در معناي صراط برخي گفتند استقامت اخذ شده است اگر در معناي صراط استقامت اخذ شده است آن وقت اين مستقيماً يك حالِ مؤكّد خواهد بود ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً﴾ در حالي كه اين صراط مستقيم است.
پرسش...
پاسخ: مفسّره آن اصل كلّي است يعني بياييد بدانيد كه آنكه من تلاوت ميكنم اين است آن ﴿اتْلُ﴾ اين است يعني آن آيهاي كه من براي شما تلاوت ميكنم اين است كه ﴿أَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً﴾ ﴿اتْلُ﴾ اين مطلب را چه چيزي را تلاوت بكنم ﴿أَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً﴾، خب.
بنابر اينكه در معناي صراط استقامت اخذ شده باشد اين ميشود حال مؤكّد، كما هو الحق اگر در معناي صراط استقامت اخذ نشده باشد اين يك حالي است كه پيام جديدي را به همراه دارد ﴿فَاتَّبِعُوهُ﴾ تابع اين صراط باشيد يعني اولاً هم تدبّر كنيد اين صراط را بشناسيد، ثانياً بعد از تدبّر تابع باشيد تبعيّت كنيد.
در جريان توحيد هم به توحيد امر شده است، هم به شرك نهي شده است در اينجا هم بشرح ايضاً [همچنين] هم پيروي صراط امر شده است، هم پيروي سُبل و راههاي فرعي انحرافي نهي شده است ﴿وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ﴾ البته اين دو معصيت نيست، دو تكليف نيست كه انسان را عِقاب بكنند يك عِقاب بكنند كه چرا واجب را ترك كردي، يك عِقاب بكنند چرا حرام را مرتكب شدي يك تكليف بيشتر نيست منتها براي اهميت مطلب گاهي به صورت وجوب ذكر ميشود، گاهي به صورت حرام.
پيروي صراط مستقيم واجب است و پيروي از سبل انحرافي حرام نه اينكه يكي حرام عقلي است، يكي حرام تكليف نقلي است اينچنين نيست كه هر دو حُكم نقلي باشد يعني اينكه شخص را دو عِقاب بكنند يكي اينكه چرا صراط مستقيم را طي نكردي، يكي اينكه چرا سبيل غيّ را طي كردي.
عمده آن است كه خبري را هم از ابنمسعود نقل كردند، هم از جابربنعبدالله در تفسير فخررازي آمده، در جامع قرطبي آمده كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جمعي كه نشسته بودند تشريف داشتند افراد، اصحاب حضور او بودند يك خط مستقيمي كشيدند، بعد در اطراف اين خطّ مستقيم خطوط فرعي، جادههايي جواد، يعني جادههايي در طرف راست و چپ طبق نقل قرطبي اينها را رسم كردند بعد فرمود آن راهي كه من آوردم اين راه مستقيم وسط است و راههاي فرعيِ چپ و راست راهِ انحراف و ضلالت است، لذا اين راهِ مستقيم مفرد است ﴿أَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً﴾ كه آن راههاي فرعي دست راست و دست چپ آن سُبُل غِي است و منهي است.
تا اينجا را در جوامع روايي اين آقايان نقل كردند به صورت مُرسل و كتابهاي آنهم هست عمده آن است كه در تفسير فخررازي يا قرطبي يك چيز زايدي آمده و آن اين است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) طبق اين نقل فرمود اين راههاي چپ و راست راه انحرافي است اين سبل «علي كل منها شيطان» است مواظب باشيد اين شما را گمراه نكند خب اين حق است وقتي كه راه انحرافي بود راه شيطنت است، اما با آن آيهٴ قرآن كريم كه فرمود شيطان ميگويد ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[10] بايد هماهنگ بشود اصلاً شيطان در راههاي انحرافي نيست شيطان در راه مستقيم است اما نه براي اينكه برود و ببرد براي اينكه نرود و كسي نرود خودش حركت نكند چون او اهل صراط مستقيم نيست و سرِ راه مينشيند كه رهزني كند ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ يعني او قعيد صراط است نه قعيد سُبل او سرِ راه راست نشسته وقتي گرفته پَرت كرده خب آنهايي كه پرت شده شياطين انساند زيرمجموعهٴ اويند تمام تلاش او اين است كه سرِ راه مستقيم بنشيند نه راه منحرف، راه منحرف را كسي كه طي كرد او شيطان شده است و خودكفاست اين سرِ راه مستقيم مينشيند كه خودش نرود و نگذارد كسي برود اين قعيدُ الصراط است.
يك بيان نوراني مرحوم مجلسي اول(رضوان الله عليه) در شرح من لا يحضره الفقيه آن روضة المتقين كه شرح من لا يحضره الفقيه مرحوم صدوق است دارد البته آن وقتي كه انسان آنگونه از حرفها را از اين بزرگان ميشنود دربارهٴ خودش خب خيلي اظهار يأس بايد بكند و مرحوم مجلسي اول حسابش با ديگران خيلي فرق ميكند اين با آدمهاي خوب طرف است اصلاً آدمهاي بد را اصلاً آدم نميداند اينكه ميگويد من در مدّت عمرم بيش از صد هزار نفر يا پانصد هزار نفر را هدايت كردم خب بالأخره امام جمعه بود، امام جماعت بود، زعيم بود، مرجع تقليد بود، مؤلف بود، مدرّس بود، كرسي تدريس در حوزه اصفهان داشت فرمود آن وقت هم صد هزار نفر خيلي بودند ديگر فرمود بيش از صد هزار نفر را من تربيت كردم اما يك نفر را پيدا نكردم آن راهي كه من خودم ميخواهم آن راه را طي كند اين معلوم ميشود با علما سخن ميگفت ديگر خب.
اين مرحوم مجلسي اول(رضوان الله تعالي عليه) اين ميگويد كه شما اين درس و بحث را خيال نكنيد اين عبادت است چون اين خواسته شيطان است كاري با شما ندارد شما ميخواهيد درس بخوانيد نزد مردم آبرو پيدا كنيد خب شيطان همين را ميخواهد ديگر كاري با شما ندارد كه با اين درس و بحث كه نان و نام ميخواهيد خب خواستهٴ شيطان هم است حالا اگر يك وقتي خواستيد درسي بخوانيد كه به تهذيب نفوس خود و ديگران بپردازيد اهل هويٰ نباشيد حالا ببينيد او با شما چه ميكند اين حرف را مرحوم مجلسي اول در شرح من لا يحضرهالفقيه دارد ميگويد اگر ديديد اين درس و بحث بدون مزاحمت پيش رفت نگو الحمدلله، اگر رفتي قدم برداري براي اصلاح خودت و ديگران آنگاه اگر ديدي بیمزاحمت دروني بودي بدون وسوسه بودي آنگاه مشكل پيدا ميكني آنكه من بهترم، خب چرا نام من نباشد، چرا من اين كار را نكنم اينها همه حرفهاي اوست منتها ما بلندگويي اوييم، ديگر خب.
ايشان فرمودند كه اينكه ميبينيد در اين درس و بحثهاي عادي پررونق است و رواج دارد و كسي با مشكل روبهرو نيست براي اينكه اين خواسته همان اوست اگر بخواهد انسان راهِ خواسته را طي كند كه خواستهٴ او نيست آنگاه معلوم ميشود چقدر مشكلات در عالم است.
«فاعذنا الله من شرور انفسنا و سيّئات اعمالنا»
به هر تقدير طبق بيان قرآن كريم آدرس شيطان در راه راست است اما راه راست است براي اينكه نه برود، نه بگذارد كسي برود ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[11] خب حالا جمع اين آيهٴ نوراني با آن حديثي كه «علي كلّ السبيل شيطان» اين خواهد شد كه اين سرِ راه راست مينشيند نميگذارد كسي برود به طرف راست يا به طرف چپ پَرت ميكند در همين مقطع چه به طرف راست، يا به طرف چپ پَرت ميكند طليعهٴ اين راه چپ يا راه راست شيطان است، خب اين درست است ديگري هم كه زيرمجموعهٴ او كار ميكند او هم جزء شياطينالانس است بالأخره با اين دو راه ميتوان جمع كرد بين ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ با اينكه «علي كل السبيل شيطان» اين پايان بحث است حالا چون طليعهٴ يك فصل ديگري از بحث از آيهٴ 154 شروع ميشود اين را به خواست خدا براي بعد از تعطيلي.
آن نكتهاي كه بايد در پايان بحث به عرضتان برسانيم اين است كه شما به لطف الهي حاملان قرآنيد و انشاءالله جزء شرفاي اين امتايد كه اشراف اين امت حَمَلهٴ قرآناند به لطف الهي علوم قرآن را حمل ميكنيد، معارف قرآن را حمل ميكنيد هم خودتان انشاءالله عمل ميكنيد، هم به ديگران منتقل ميكنيد چه در گفتارتان، چه در رفتارتان، چه در نوشتههاي مقالهتان، كتابتان اساس كار را به خواست خدا قرآن قرار ميدهيد وقتي اساس كار را قرآن قرار داديد يقيناً به عترت مراجعه ميكنيد چون خود قرآن ما را به عترت ارجاء ميدهد آنگاه حرفتان ميشود حرف نوراني وقتي حرفتان نوراني شد در اول بر خود انسان اثر ميگذارد ثانياً براي مستمعينش، خوانندههاي او، مخاطبان او اثر ميگذارد.
انشاءالله در تبليغاتتان محور اصلي را قرآن و روايت قرار ميدهيد حرفهاي عادي را سعي كنيد كمتر بگوييد حرفي كه پيامي ندارد، نوري ندارد آن را سعي كنيد انشاءالله كمتر بگوييد بعضي از بزرگان در رساله عهدشان گفتند عهد كردم كه قصه نخوانم آدم ميخواهد قصه بخواند خب قصص انبيا ميخواند كه قرآن ميگويد، قصص اوليا ميخواند كه قرآن ميگويد، قصص ائمه را بخواند كه سنّت اينها دارد خلاصه چيزي كه سخن از خدا و قيامت نيست سعي كنيد انشاءالله نه بگوييد، نه بنويسيد براي اينكه آنها نوري بالأخره ندارد و شما سربازان وليعصر هستيد فرمايش آن حضرت را داريد انشاءالله مُحرّم ابلاغ ميكنيد و تبليغ را هم حرمت برايش قائل بشويد، براي منبر حرمت قائل باشيد عظمت انبيا و عظمت مرسلين در همين اين منبر رفتنها بود و آنهايي كه خيال كردند براساس هوس كه منبر يك كار كوچكي است خودشان را سبك كردند نه منبر را بالأخره منبر اداره ميشود ولي اگر خداي ناكرده عالِم منبر را اداره نكند به دست ديگران ميافتد چه اينكه در بعضي از كشورها شما ميبينيد مراكز تبليغي به دست كساني است كه قهراً [ناگزير] مايه علمي ندارند آن وقت آن كشور هم، مردم آنها آن كشور از آن كساني حرف ميشنوند كه مايه علمي ندارند آنها هم مشكل آنها را نميتوانند حل كنند شما پاكستان را ميبينيد، جاي ديگر را ميبينيد، جاي ديگر را ميبينيد بالأخره علما آن نفوذ را ندارند براي اينكه رابطهشان را با مردم كم كردند رابطه عالِم با مردم همان رابطه تبليغ است و بهترين راه هم منبر است منبر هم يك شرفي به انسان ميدهد بقيه ديگر وهم است آدم حيف است كه خودش را ارزان بفروشد بگويد منبر براي من كوچك است نه ما خيلي كوچكتر از آنيم كه اين حرف را بزنيم منبر خيلي بزرگتر از آن است و عظيمتر از آن است كه كسي بگويد منبر براي من كوچك است.
اين كار را انشاءالله حفظ بكنيد به منبر آبرو بدهيد چه اينكه منبر به ما آبرو داد اين شرفي است براي ما و از قرآن هم هرگز نگذريد اين روايتهايي كه مرحوم كاشفالغطاء(رضوان الله عليه) در كتاب شريف كشفالغطايشان نقل ميكنند چون مرحوم كاشفالغطا يك دوره اصول دين را اجمالي را اول كشفالغطا ذكر ميكند بعد يك دوره اصول فقه ذكر ميكند بعد خب چون فقيه ناموري بود مسلّط بر روايات بود بعد از اينكه بحثهاي فقهي را ذكر ميكنند به دنبال مثلاً كتاب صلاة بعد از اينكه بحث صلاتشان تمام ميشود كتاب القرآن است، بعد كتاب الذكر است و كتاب الدعاست در وسائلالشيعه بعد از كتاب صلاة مسئلهٴ كتاب دعا آمده ولي در كشفالغطاء كتاب القرآن بعد از كتاب الصلاة آمده آنگاه كتاب الذكر و دعا هم آمده ايشان در همان كتاب شريف كشف الغطاء مباحث فراواني را در عظمت قرآن ذكر ميكند مبحث دوازدهم آن اين است تعلّم قرآن، تعليم قرآن از فضايل رسمي اسلامي از پيغمبر(صلي الله عليه و آله وسلم) نقل شده است كه «خياركم من تعلّم القرآن و علّمه»[12] و نقل شده است كه اگر معلّم به صبي بگويد «بسم الله الرحمن الرحيم» برائتي براي صبي و پدر ومادر صبي نوشته ميشود و براي معلّم هم برائت از نار نوشته ميشود و اگر كسي قرآن را ياد كسي بدهد ذات اقدس الهي تاج كرامت را بر سر پدر و مادر او در قيامت ميدهد و تاج سلطنت اينها مسلط ميكند در قيامت و دو جامهٴ حلييهٴ بهشتي را بر آنها ميپوشاند كه اهل بهشت مثل آنها را هرگز نديدند و از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند كه «ينبغي للمؤمن أن لا يموت حتي يتعلم القرآن او يكون في تعليمه»[13] انسان در راه تعلم قرآن بالأخره جان بدهد تا اينكه در مبحث چهاردهم ميفرمايد اهل قرآن را اكرام كنيد، اهانت نكنيد پيغمبر(عليه السلام) فرمود اهل قرآن در اعليٰ درجهٴ از آدميين هستند بعد از انبيا و مرسلين، اهل قرآن را مستضعف نشماريد حقوق آنها را تعديه كنيد «فان لهم من الله العزيز الجبار لمكاناً»[14] كساني كه در محضر قرآنند در پيشگاه خداي عزيز عظيماند اينها را ذكر ميكند و حفظ قرآن و در محضر قرآن بودن را هم با ساير روايات تطمين ميكند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»