76/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 151 الی 153
﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾﴿151﴾﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أَشِدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لاَنُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَي وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾﴿152﴾﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾﴿153﴾
بعد از نقل جريان تفكّر جبر از مشركين و ابطال آن به اينكه فرمود: ﴿حَتَّي ذَاقُوا بَأْسَنَا﴾[1] براي اينكه اگر ذات اقدس الهي كسي را بر كفر، كسي را بر عصيان و مانند آن مجبور ميكرد ديگر آنها را معذّب نميكرد در حالي كه فرمود اينها در اثر كفرشان به عذاب گرفتار شدند.
بعد از ابطال جريان جبر آن محرّمات مشترك بين اُمم را اينجا بازگو ميكند كه از ابنعباس نقل شده است اينها جزء محكمات آيات است و از طرفي هم نقل شده است به اينكه انبيا (عليهم السلام) در اين امر مشتركاند اختلافي بين آنها نيست يعني آنچه كه فرمود: ﴿تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ﴾ تا پايان بحث اين مشترك تقريباً بين همهٴ انبياست.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ تحريم دو قِسم است يك تحريم تكويني است كه اين از حيطه تكليف خارج است و تحريم تشريعي است تحريم تشريعي در مقابل ايجاب تشريعي كه فلان چيز حرام است، فلان چيز واجب يا فلان چيز مستحب است، فلان چيز مكروه كه قابل عصيان است وگرنه تحريمِ تكويني از حيطهٴ تكليف خارج است و قابل عصيان هم نيست نظير آنچه كه ذات اقدس الهي دربارهٴ حضرت موساي كليم(سلام الله عليه) در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيهٴ دوازده اينچنين ميفرمايد: ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴾ ما هر شيري را كه زنان دايه و شيرده به موسي(سلام الله عليه) ميدادند بر موسي تحريم كرديم نه يعني اينكه موسي(سلام الله عليه) مكلّف بود كه از آنها پرهيز كند اين تحريم، تحريم تكويني است نه تشريعي، چه اينكه در بخشي از آيات ديگر فرمود كه خداوند بهشت را بر كافران حرام كرده است ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَافِرِينَ﴾[2] آنجا سخن از تكليف و حرمت تشريعي نيست و يا در بخش ديگري كه كافران در جهنم به بهشتيها ميگويند از آب بهشت و از غذاي بهشت چيزي به ما برسانيد آنها ميگويند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ خداوند آب بهشت و غذاي بهشت را بر كافرين تحريم كرده است و آن تحريم هم تحريمِ تكويني است يعني ممنوعشان كرده، محرومشان كرده نه آنجا جاي تكليف باشد كه عصيان پذير باشد در اينجا كه فرمود: ﴿أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ اين حرمت تشريعي است كه قابل عصيان است نه حرمت تكويني.
مطلب بعدي آن است كه در اين مشتركات گاهي توحيد اول ذكر ميشود بعد مشتركات بعدي، گاهي پرهيز از شرك اول ذكر ميشود بعد مشتركات بعدي تفاوتي هم در واقع نيست مگر در تفنّني در تعبير، براي اينكه منشأ همهٴ گناهان شرك است چه اينكه منشأ همهٴ اطاعات توحيد، آن كسي كه موحّد است جز فرمان خدا چيزي را بر حيات و ممات خود حاكم نميكند چه اينكه مشرك در لحظهاي، تبهكار در هر لحظهاي كه ميخواهد گناه كند آن لحظه را وقتي تحليل ميكنيد سر از شرك در ميآورد براساس ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[3] هر كس در هر منصبي كه دارد معصيت ميكند روحش به شرك بر ميگردد.
يك وقت است كسي غافل است، جاهل قاصر است و ساهي است، ناسي است دست به خلاف دراز ميكند آنجا «رفع امتي تسع» يك وقتي عالماً عامداً چيزي را،خلافي را دارد مرتكب ميشود آنجا كه عالماً عامداً خلاف را مرتكب ميشود آنجا معصيت هست و آنجاست كه هويٰ را بر هدايت الهي مقدم داشته است ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾.
غرض آن است كه در هيچ جا گناه نيست مگر اينكه عندالتحليل به شرك بر ميگردد.
پرسش...
پاسخ: نه آن كار خير نكرده آن كار عاطفي كرده، كار الهي كه نكرده لذا پاداش دنيايي دارد پاداش اخروي كه ندارد كه.
پرسش...
پاسخ: كليت دارد او كار خير نكرده او كار عاطفي كرده حيوانات هم اين كار را ميكنند درختها هم اخيراً مستحضريد كه كار ميكنند يك سلسله موادي را مترشّح ميكنند كه همسايههايشان اگر آسيب ديدند از آسيب برهند يك درختي كه در اثر يك سلسله بيماري آسيب ديد، درخت مجاورش سعي ميكند كارهاي كند در آن فضا چيزهايي را مترشّح كند كه درخت همسايه را درمان كند در حدّ گياهان هم هست، در حدّ حيوانات هم هست اين يك كار عاطفي است كار عاطفي منزّه نيست اگر انسان فقيري را براساس احترام احسان كند آن عبادت است نه براساس ترحّم، ترحّم در حيوانات هم هست در كافران هم هست آن اثر دنيايي البته خواهد داشت ما مؤظفيم فقير را به عنوان اينكه فرستادهٴ خداست براساس احترام تكريم كنيم و وظيفهشناسي كنيم نه براساس ترحّم.
اين از بيانات نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه هست اين روايت مكرّر خوانده شد كه وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين آن طوري كه در نهجالبلاغه آمده است فرمود: «الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»[4] يعني كسي كه نيازمند است و به طرف شما آمده خدا او را فرستاده شما ببين با فرستاده خدا چه ميكني.
پرسش...
پاسخ: منافات ندارد ولي استلزام هم ندارد آنكه ما مأموريم احترام است نه ترحّم، ترحّم آدم را به بهشت نميبرد احترام به فقير است كه به بهشت ميبرد لذا در اين جشن نيكوكاري هم مسلمان شركت كرد هم كافر، هم مُوحّد شركت كرد هم مُلحد كدام انسان است كه وقتي به فقير برسد حاضر نيست به او كمك بكند اينكه مهم نيست اما اگر بداند كه حق مسلّم اوست بعد دست خود را ببويد و ببوسد و بر سر بنهد و به صورت بِكَشد كاري كه امام سجاد ميكرد آن مهم است كه بگويد دست من به دست الله رسيد چون ذات اقدس الهي در سورهٴ «توبه» فرمود اوست كه ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾[5] آن ديد غير از اين ديدي است كه كمونيست نبي را قبول دارد، موحّد هم قبول دارد آنكه معتقد است كه دست من به دست بيدستي الله ميرسد بعد دستش را ميبوسد او بهشت ميرود آيهٴ سورهٴ «توبه» ميگويد گيرنده صدقه، الله است ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ﴾ گاهي وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) ميبوييد دست را، خب حالا چون آن شامّهٴ يعقوبي لازم است كه بگويد ﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾[6] مگر هم مزكومي، هر زكام زدهاي او شامّه دارد مثل ماها يك يعقوبي اگر پيدا بشود(سلام الله عليه) ميگويد ﴿إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ يك وجود مبارك امام سجادي پيدا بشود اين دست را ميبويد ميگويد عجب معطّر شده دست من، خب شما اين را برگرديد دوباره نهجالبلاغه را بخوانيد فرمود: «الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»[7] .
پرسش...
پاسخ: نه، آن براساس « انسان و انه انسان» فقرا را احترام ميكند اما «انسان و انه حيوان» براساس ترحّم است آنهايي كه ذات اقدس الهي دربارهٴ اينها فرمود: ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾[8] خب همانها هم عاطفه دارند جشن نيكوكاري دارند ديگر آنهايي كه ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ كدام كافر است كه به فقير كمك نميكند اصلاً كمونيستها سنگِ فقرا را به سينه ميزنند اين غير از آن مكتب است كه اگر دستتان به دست فقير رسيد آن را ببوييد و ببوسيد آن يك چيز ديگر است اين يك چيز ديگر است.
يك وقت است كسي زن ميگيرد، ازدواج ميكند آن طوري كه نر و ماده باهم جمع ميشوند كه غريزه را ارضا كنند، يك وقت است كه نه زن ميگيرد كه براساس «من تزوج فقد احرز نصف دينه»[9] خب اين ديد با آن ديد خيلي فرق ميكند اين ملكوت نكاح هست كه فقط در انسانهاست آن اجتماع نر و ماده است كه در حيوانات هم هست، در گياهان هم هست كار شكلش يكي است اما خب محتوا خيلي فرق ميكند.
به هر تقدير تمام گناهان به شرك بر ميگردد اگر گناه باشد، اگر در اثر غفلت باشد، سهو باشد، نسيان باشد، جهل قصوري باشد، خطاي در تطبيق باشد كه خب گناه نيست، اما اگر عالماً عامداً كسي دارد گناه ميكند معنايش چيست؟ معنايش اين است كه من ميدانم خدا اينچنين فرمود ولي مِيل من آن است ميل خودم را بر هدايت خدا مقدّم ميدارم هيچ گناهي نيست مگر اينكه منشأش ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[10] است چه اينكه هيچ ثوابي نيست مگر اينكه منشأش توحيد است اينكه ثواب باشد نه حُسن فعلي عاطفي كه در سطح حيوانات هم هست لذا ذات اقدس الهي در اينگونه از قوانين مشتركِ بين اديان يا گاهي زبان ايجابي دارد كه ما را به توحيد دعوت ميكند، گاهي زبان سلبي دارد ما را از شرك بازميدارد محتوايش يكي است گاهي ايجاب توحيد است، گاهي تحريم شرك.
در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه محلّ بحث است فرمود: ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً﴾ اما در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» مواد فراواني را ذكر كرده است در آيهٴ 22 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آنجا هم از پرهيز از شرك و دعوت به توحيد شروع كرد فرمود: ﴿لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً ٭ وَقَضَي رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ آنجا بعد از اينكه بسياري از اين قوانين مشترك را ذكر كرد فرمود اينها حكمت الهي است در اين محلّ بحث از سورهٴ مباركهٴ «انعام» وقتي بسياري از اين قوانين مشترك را ذكر ميكند ميفرمايد اينها وصيت الهي است تا عاقل باشيد تا متذكّر باشيد تا متّقي باشيد كه سه هدف را در كنار هم ذكر ميكند، خب.
﴿حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً﴾ اين نكره در سياق نفي هم مفيد عموم است آنها كه اهل معرفتاند ميگويند بدترين بُتها همان لطيفترين بُتهاست، بتها خب دو قِسم است يك بُت كثيف كه همان حجر و صنم و وثن است، يك بت لطيف كه همان هويٰ و هوس است كه هويٰ الطف اوثان است و حجر و صنم و وثن اكثف اوثان است اين نكره در سياق نفي براي طرد عموم و جميع اَنحاي شرك است كه ﴿أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً﴾ چه شرك جلي، چه شرك خفي، چه شركي كه هويٰ را انسان شريك خدا قرار بدهد، چه شركي كه صنم و وثن را قرار بدهد اين از اين مطلب.
مطلب ديگر آن است كه معمولاً بعد از دعوت به توحيد از احترام پدر و مادر سخن به ميان ميآيد و بعد از تحريم شرك از تحريم عقوق سخن به ميان ميآيد عقوق يعني عصيان عاق يعني عاصي فرزند عاقّ پدر و مادر است «عاقهما» يعني «عصاهما»، خب.
اگر سخن از توحيد است دعوت به احسان پدر و مادر كنار اوست، اگر سخن از تحريم شرك است سخن از تحريم عقوق در كنار آنهاست براي اينكه جريان پدر و مادر اينها مجراي فيض خالقيتاند البته، بشر بخواهد متكوّن بشود براساس جريان عادي از راه پدر و مادر متكوّن ميشود خلقتش و اگر بخواهد تربيت بشود با فيوضات پدران روحاني تربيت ميشود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «أنا و علي ابوا هذه الامة»[11] و ذات اقدس الهي در قرآن كريم همهٴ ما را فرزندان ابراهيم خليل(سلام الله عليه) معرفي كرد فرمود: ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ﴾ كه اين منصوب به اغراست يعني «خذوا ملّة ابيكم» دين پدرتان را بگيريد فرزندان اين پدر باشيد ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ﴾[12] ، خب.
پس مهمترين پدر، پدر روحاني است، انبيا و اوليا و ائمه(عليهم السلام)اند و مهمترين عقوق هم عقوق آنهاست، بعد از آنها پدران ظاهرياند كه انسان بدن آنها از پدر ظاهري متكوّن شده فرمود نسبت به اينها احسان كنيد اينكه فرمود: ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ اختصاصي ندارد به اينكه پدر و مادر مسلمان باشند البته پدر و مادر معنوي و روحاني حساب خاص خودشان دارند و اسلام هست، ايمان هست، معرفت هست و ولايت هست و مانند آن، اما پدر و مادر ظاهري اختصاصي به اسلام و كفر ندارد اينها جزء احكام بينالمللي اسلام است چه اينكه در مسئله امانت همين طور است، در مسئله رعايت عدالت همين طور است، حرمت كذب همين طور است، حرمت مال يتيم همين طور است اينها را ذات اقدس الهي براي همهٴ انبيا، براي هدايت همهٴ اممشان فرستاده يك، و به ما مسلمانها فرمود در سطح بينالملل مؤظفيد اينها را رعايت كنيد دو، «الا خرج بالدليل» يعني به مسلمان فرمود تو بايد پدر و مادرت را احسان بكني ولو آنها مسلمان نباشند، خب در صدر اسلام خيلي از جوانها كه اسلام آورده بودند پدرانشان كفر ميورزيدند هنوز اسلام نياورده بودند كه فرزندانشان مسلمان شدند يا الآن هم اگر ممكن است كسي معارف الهي به او برسد و او مسلمان بشود و پدر و مادرش كافر باشند ذات اقدس الهي دستوري كه ميدهد اين است كه شما آنها را از نظر مسايل دنيايي تكريم كنيد در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» آيهٴ پانزده به بعد اين است ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً﴾ البته اطاعت پدر و مادر مرزي دارد «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق»[13] در اين كريمهٴ پانزده سورهٴ مباركهٴ «لقمان» فرمود حالا اگر پسري اسلام آورد، دختري اسلام آورد پدر و مادرش همچنان در حال شرك و كفرند اگر كاري به فرزندانشان ندارند كه خب فرزندانشان راحتند، ولي اگر اصراري ميورزند كه اين فرزندان برگردند مرتد بشوند، مشرك بشوند اينجا ديگر جاي اطاعت از پدر و مادر نيست فرمود: ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ﴾ اگر پدر و مادر تلاش و كوشش كردند ﴿عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾ اينجا جاي اطاعت پدر و مادر نيست.
اما در همين زمينه كه پدر غير مسلمان، مادر غير مسلمان و اصرار دارند كه پسر مسلمان يا دختر مسلمانشان دست از دين بردارد و مرتد بشود در چنين فضايي ميفرمايد: ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً﴾ نفرمود: «وصاحبهما معروفا» فرمود: ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً﴾ انسان موظف است پدرش ولو كافر، مادرش ولو كافر در مسايل دنيايي اينها را تكريم كند نيازهاي اينها را برطرف كند، احتياجاتي كه دارند از هر نظر برطرف كند، نسبت به اينها احسان كند با معروف نسبت به اينها برخورد كند كه اساس خانواده متلاشي نشود اين جزء احكام بينالملي است اين نظير ارث نيست ارث يك حُكم خانوادگي است در حوزهٴ اسلام كه كافر از مسلمان ارث نميبرد اما رعايت ادب و احترام اينچنين نيست يا رعايت حفظ امانت اينچنين نيست ما مؤظفيم مؤدّب باشيم در هر برخورد فرمود: «إن جالسك يهودي فأحسن مجالستهُ»[14] آدم هر جا هست بايد مؤدّب باشد اين ادب كه ديگر مخصوص به حوزهٴ اسلامي نيست. رعايت كردن عهد، رعايت كردن امانت اينها ديگر اختصاصي به حوزه اسلامي ندارد، حالا اينها را ذكر ميكند.
غرض آن است كه جريان احترام پدر و مادر از شئون بينالمللي اسلام است فرمود: ﴿وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً﴾[15] لذا اين كريمهٴ ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ كه در اين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «انعام» است يا در بخشهاي سورهٴ مباركهٴ «اسراء» است آنهم همين پيام را دارد ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ 23 آمده است ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ همين است خواه مسلمان، خواه كافر.
بعد از اينكه جريان احترام پدر و مادر را ذكر فرمود آنگاه به پدر و مادر دستور ميدهد كه شما فرزندانتان را براي مسايل اقتصادي از پا درنياوريد ﴿وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم مِنْ إِمْلاقٍ﴾ اين يك وظيفه متقابلي است كه پدر و مادر را موظف كرده به يك مطلب، فرزندان را موظف كرده به مطلب ديگر با يك تفاوت قابل توجّهي، آن تفاوت اين است كه به پدر و مادر دستور نداد كه به فرزندانتان علاقهمند باشيد چون اين علاقه را براي حفظ فرزند در حدّ طبيعي در نهان و نهاد انسانها گذاشت بالأخره هر پدر و مادري به بچهاش علاقهمند است آن بيمهري است كه نهي ميخواهد، نه مهرباني به پدر و مادر دستورِ مهرباني نداد چون امر طبيعي است خب علاقهمند است و اگر امر ميكرد يك دستاويزي بود براي پدران و مادران آن بيمهري را نهي كرده.
در جريان فرزند اينچنين نيست فرزند وقتي پدر و مادرش پير شدند علاقهٴ طبيعي نشان نميدهد به آنها اينجا بيمهري را تنها نهي نكرده بلكه مهرباني را امر كرده آن را هم مستقل نهي كرده كه ﴿إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً﴾[16] يا ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[17] كه در آنجا هم نهي كرده از بيمهري، هم امر كرده به خفض جناح اما در اين بخشها غالباً از بيمهري نهي كرده و امر كرده به مهرباني كه ﴿بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ براي اينكه وقتي انسان جوان شد و نيازهاي خود را برطرف ميكند حالا فرزنددار هم شد پدر و مادر پيرند آن طراوت هم از دست دادند ديگر محبوب فرزندان نيستند در اين حالت كه ذات اقدس الهي بايد به فرزندان دستور ميداد كه نه تنها نسبت به پدر و مادر بدرفتار نباشيد بلكه احسان كنيد نه تنها عقوقشان حرام است، بلكه احسان و مصاحبت معروفشان واجب است كه دستور داده نسبت به اينها مهربان باشيد ﴿بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ يا ﴿صَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً﴾[18] براي اينكه اساس خانواده متلاشي نشود جامعهاي جامعهٴ برين و فاضل هست كه خانوادهٴ صحيح و سالم داشته باشد بالأخره جامعه را چه كسي ميسازد؟ خانواده، در خانواده اگر اصول قسط و عدل و عاطفه و احترام متقابل باشد آن جامعه، جامعهٴ برين است لذا گاهي از بالا شروع ميكند، گاهي از پايين شروع ميكند گاهي به پدر و مادر ميگويد، گاهي به فرزند ميگويد، گاهي به فرزند ميگويد ﴿بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ گاهي به پدر و مادر ميگويد ﴿لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ﴾ گاهي دستور ميدهد فرزندانتان را خوب تربيت كنيد، گاهي به فرزندان دستور ميدهد پدر و مادر را نرنجانيد مرتب به دو طرف دستور ميدهد.
از نظر مسايل فقهي و حقوقي هم عمودين واجب النفقه يكديگرند بلغُ ما بلغ پدر واجب النفقه آدم است، جد واجب النفقه آدم است، جدّ اعلا واجب النفقه آدم است، اعلاي اعلا واجب النفقه آدم است اگر نداشته باشد پسر واجبالنفقه آدم است، نوه نتيجه واجب النفقه است، نتيجه واجب النفقه آدم است، نبيره واجب النفقه آدم است، نديده واجب النفقه آدم است اگر نداشته باشد اين عمودين را از نظر فقهي داخل حفظ كرده كه همه در كنار يك سفره بنشينند اينچنين نيست كه بگويد به من چه، خب.
آن مسئله اخلاقي، عاطفي و حقوقي را هم كه رعايت كرد اين مسئله فقهي را هم كه بيان كرده تا خانواده شكل بگيرد آن وقت خانواده كه شكل گرفت جامعه اصلاحش آسان است براي اينكه قسمت مهم زندگي مردم در خانوادهها ميگذرد خانواده كه جاي آسايشگاه نيست كه آن طوري كه در غرب آمده اين، آنها كارهايشان را ميكنند اينجا به عنوان يك آسايشگاه به سر ميبرند اين طور نيست، خب.
پس مكرّر در مكرّر از يك سو به فرزندان دستور ميدهد عقوق حرام است، احسان و مصاحبت معروف واجب است از سوي ديگر به پدر و مادر دستور ميدهد كه بيمهري نسبت به فرزندان حرام است و مانند آن تا اين خانواده شكل بگيرد و نظير آنچه كه در غرب است نرسد حالا سرّ متلاشي شدن خانواده در غرب چه چيزي است، براي اينكه آنها ميبينند وقتي سالمند شدند شهرداري بايد آنها را جمع بكند، خب وقتي مردم ببينند در دوران پيري شهرداري بايد آنها را جمع بكند ديگر به فكر تشكيل خانواده نيستند كه ميگويند عمري زحمت بكشم بچه درست كنم و بچه تربيت كنم و زندگيام را به او بدهم، بعد هم وقتي پيرمرد شدم يا پيرزن شدم من را بدهد به شهرداري، خب چه داعي دارم اين كار را بكنم خودم تا هستم، تنها هستم، راحت زندگي ميكنم اين است كه خانواده در غرب متلاشي شده وقتي خانواده متلاشي بشود جامعه هم متلاشي ميشود كسي كه ببيند سرانجام در دوران پيري بايد رفتگران شهرداري او را پيك بهداشت در سالن سالمندان ببرند او داعي ندارد كه تمام تلاش و كوشش را براي فرزندان خلاصه بكند، خب.
اين است كه ذات اقدس الهي عمودين را حفظ كرده در كنار هم فرمود: ﴿بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ اين دستوري است كه به فرزندان ميدهد بعد از آن سوي خوي خشنِ جاهلي را دارد ابطال ميكند فرمود: ﴿وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم مِنْ إِمْلاقٍ﴾ الآن كه از جاهليت جهلهاي اوليٰ و ثانيه خب خيلي بدتر است شما چند وقت قبل ديديد رسانههاي گروهي هم نشان دادند يك زني در همين اين روسيه كنوني اتحاديه جماهير سوسياليستي شوروي سابق اين بچه تميز و نظيف خود را در آغوش گرفته آورده بفروشد ديگر، با اشك بچهاش را بفروشد ديگر خريد و فروش بچه يك چيز عادي است در دنياي پيشرفتهٴ فضايي، خب اين همان زنده به گور كردن است فرق نيست آنكه بچه را خريد كه براي تربيت نميخرد كه براي اينكه از اعضا و جوارح او استفاده كند ديگر اين يك جاهليت مُدرني است همين طور است ديگر.
فرمود: ﴿وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم﴾ از تشريفاتتان بكاهيد به دنبال كار و كسب حلال برويد خدا همهٴ شما را تأمين ميكند شما براي فقر اين كار را ميكنيد ديگر اينها كه رفتند بفروشند گفتند براي فقر بود كه اين كار را كردند ديگر رسماً هم اعلام كردند فرمود: ﴿وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم مِنْ إِمْلاقٍ﴾ خب آن عرب جاهلي بالأخره بچه را زير خاك ميبرد اين صريحاً بچه را ميفروشد تا چشمش را به كسي، گوشش را به كسي، قلبش را به كسي، دستش را به كسي اين را ارباً اربا ميكنند ديگر اين نظير يك بره تودلي از اين بچه استفاده ميكند تازه استفادهٴ معقولشان اين است فرمود: ﴿وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم مِنْ إِمْلاقٍ﴾ اِملاق يعني افلاس چون انسان در اثر اِفلاس، چاپلوسي ميكند از اين جهت كلمه مَلَق و تملّق را به كار بردند فرمود مبادا در اثر خوفِ فقر بچه را از دست بدهيد اين كار را نكنيد چون مؤظفيد بچههايتان را حفظ بكنيد گاهي ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿لاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم مِنْ إِمْلاقٍ نحنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ﴾ در غير سورهٴ «انعام» است يعني در غير اين بخش است گاهي ميفرمايد: ﴿نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ﴾ در اين آيهٴ محلّ بحث است آنجا كه خوف فقر مستقيماً متوجه خودشان است اول برخودشان ميترسيدند بعد بر فرزندان، آنجا ذات اقدس الهي فرمود ما شما و فرزندان همه را تأمين ميكنيم آنجا كه خوف فقر متوجه فرزندان است و بعد خودشان آنجا فرزندان را خدا اول ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ﴾ ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ مِنْ إِمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ﴾، خب.
پرسش...
پاسخ: ...اين من نشئيه است ديگر از ترس گرسنگي اين كشتار نشئت ميگيرد.
پرسش...
پاسخ: خب البته آن نهي شده است اما با آيات ديگر ديگر، با آيات مربوط به نكاح كه رضاي آنها را معتبر كرده است نهي شده است.
بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ در اعراب جاهلي از فواحشِ نهاني احتجابي نداشتند، اهتشامي نداشتند ولي از علن پروا داشتند فرمود از فحشا و كار زشت بپرهيزيد چه ظاهر، چه باطن براي اينكه اينهم اساس خانواده را متلاشي ميكند خب اگر كسي بداند خيال بكند كه نكاح براي آن كار اجتماع نر و ماده و حيواني است خب ميگويد همان طوري كه حيوانات دارند انسان هم همان كار را نياز دارد، خب چه نياز به مهريهٴ سنگين و تهيه مسكن و مشكلات ديگر فرمود آن خانواده را متلاشي ميكند از فحشا بپرهيزيد نزديك فحشا نشويد در بعضي از تعبيرات دارد كه اين راه را مسدود ميكند ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾ از بس زشت است فرمود نزديك اين كارها نباشيد چه علنياش، چه مخفياش.
اما جريان قتل اولاد گذشته از اينكه اَفحَش از بحثهاي ديگر است چون ارتباط تنگاتنگ با اصول خانوادگي داشت در كنار ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً﴾ و در كنار ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ﴾ اين را قرار داد يعني اين سه اصل گرچه پرهيز از اينها منافع اجتماعي فراوان دارد اما منفعت مستقيمش به تحكيم اصول خانوادگي بر ميگردد يعني احسان به پدر و مادر، مهرباني نسبت به فرزندان كه تقريباً ميشود تعامل متقابل پدر و مادر نسبت به فرزند و فرزندان نسبت به پدر و مادر كه اين دو آيه آن تعامل متقابل را ميرساند و پرهيز از جنايتها و فحشا چه علن، چه سرّ اين سه كار براي تشكيل خانواده و تحكيم اصول خانواده است.
بعد فرمود: ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ خونهايي كه ذات اقدس الهي ريختند آنها را حرام كرده و آن خونها را محترم ميشمارد شما هم حريم بگيريد آن خونها را نريزيد مگر بالحق ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ﴾ مگر ﴿بِالْحَقِّ﴾ در جريان قصاص فرمود: ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ﴾[19] يا در جريان اعدام در جريان محصن و محصنه آنجا حُكم خاص خود را دارد يا در جريان محارب ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ﴾[20] آن حُكم خاص خود را دارد يا در جريان مُفسد فيالارض آنجا حكم خاص خود را دارد كه ﴿مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ﴾[21] مثلاً به استثنايي اين مواردي كه بالحق است در ساير موارد قتل نفس حرام است ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾.
در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» آنجا كه وصيّتهاي مشترك انبياي اولواالعزم را ذكر ميكند آنجا فرمود كه وصيتي است كه خدا نسبت به شماها دارد اينجا هم به عنوان توصيه ياد ميكند تا شما عاقل باشيد بخش مهم اين بركات براي تحصيل عقل عملي است عقل عملي همان است كه «ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان»[22] اگر انسان با آن نور دروني در درون او نوري باشد كه او را وادار كند به عبادت حق و تحصيل بهشت چنين كسي عاقل است اگر آن نور را نداشت ميشود سفيه كه فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾[23] بعد در كنار يكي از آن وجه مشترك بين همهٴ انبيا(عليهم السلام) اين است ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ﴾ خب آنها براي مسايل امنيتي بود اينها براي مسايل اقتصادي است اصول خانوادگي را بيان كرده، اصول امنيتي جامعه را بيان كرده، اصول اقتصادي را حالا در مسايل افراد بيسرپرست ذكر ميكند.
فرمود: ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ منظور از يتيم صغير است نه منظور از يتيم يعني بيپدر يا بيمادر، يتيم يعني كسي كه خردسال است برهان مسئله اين است حالا كسي خردسال است و مالي دارد چه پدر، چه مادر، چه بستگان ديگر فرمود نزديك مال يتيم نشويد براي اينكه او قدرت تشخيص ندارد، قدرت دفاع ندارد چون قدرت تشيخص ندارد، قدرت دفاع نداشت علاقه به مالدوستي هم كه در طبع بشر زياد است كه ﴿تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[24] يعني حبّ انبوه داريد اين حبّ به مال جمّ است يعني انبوه است از يك سو، ضعف آن مالدار از سوي ديگر جلوي شما را نميگيرد، خب اشتياق به مال در شما هست، دفاع در صاحب مال نيست وقتي نزديك شديد ميافتيد اما نزديك مال ديگران بخواهيد برويد خب آنها دفاع ميكنند اين خردسال است كه قدرت دفاع ندارد، انگيزهٴ مالدوستي در شما كه زياد هست، مانعي هم كه در صاحبمال نميبينيد مبتلا ميشويد لذا فرمود نزديك نرويد وگرنه در ديگران هم همين طور است «لا يحل مال امري مسلم الا بطيبة نفسٍ منه»[25] ﴿لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ﴾[26] در آنجا خب آدم نزديك مال ديگران برود ديگران طرد ميكنند آدم را، اينجا فرمود نزديك نرو كه سقوط ميكني براي اينكه مالدوستي در تو زياد هست، طرف هم دفاع ندارد خب مبتلا ميشوي ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي﴾ يعني «بالطريقة التي» «بالخصلة التي» ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾.
لذا برخي از بزرگان فقه به پدر، جد و مانند آن گفتند شما حق نداريد نزديك مال بچههايتان برويد ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ يعني غبطه مولّيٰعليه را بايد در نظر بگيريد، غبطه خودتان را در نظر نگيريد، چون نزديك شدن مال خردسال بايد ﴿بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ يعني «بالطريق التي هي احسن لليتيم» باشد نه احسن براي شما لذا غبطه، مصلحت، منفعت مولّيٰعليه بايد منظور باشد.
پرسش...
پاسخ: اگر بچه بدون اذن ولّياش اهدا كرد كه آن اهدا مشروع نيست كه.
پرسش...
پاسخ: بله ديگر، اگر مالي براي بچه پيدا شد انسان در مال بچه حق ندارد تصرف بكند ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ آنگاه البته بحث مبسوطش در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت آنجا فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾ آيهٴ ده سورهٴ مباركهٴ «نساء» اينكه مبسوطاً گذشت. ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً﴾ براي اينكه آنها بيسرپرستند هيچ پناهگاهي ندارند و قهراً [ناگزير] چنين ظلمي هم نابخشودني است.
مطلب ديگر آن است كه فرمود: ﴿حَتَّي يَبْلُغَ أَشِدَّهُ﴾ أشُدّ جمع «شَدّ» است «شَدّ» يعني... محكم بودن انسان اوايل حالت نعومت و خردسالي دارد وقتي به ده، دوازدگي سالگي رسيد به بعضي از اقسام شَدّ يعني احكام رسيد اما به أشُدّ نرسيد اين چند مرحله شَدّ، شَدّ، شَدّ بايد بشود تا بشود أشُدّ، خب.
در بخشهاي ديگر وقتي كه از جريان انبيا(عليهم السلام) سخن به ميان ميآيد ميفرمايد اينها ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَي آتَيْنَاهُ حُكْماً﴾[27] كه ميگويند به چهل سالگي چند تا شَدّ، چند تا اِحكام را بايد پشت سر بگذارد بشود أشُدّ.
دربارهٴ برخي از انبيا كه فرمود اينها به چهل سالگي كه رسيدند مطلبي را با خدا در ميان گذاشتند يا نه انسان وقتي به چهل سالگي رسيد مطلب خاصي را با خدا در ميان ميگذارد نظير آيهٴ پانزده سورهٴ مباركهٴ «احقاف» كه فرمود: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً حَتَّي إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً﴾ بعضيها خواستند بگويند كه اين بلوغ أشُدّ غير از بلوغ اَربعين است براي اينكه اينجا كنار هم آمده، تكرار شده، دو جمله است، دو تعبير است پس بلوغ أشُدّ به چهل سالگي نيست لذا تا 25 سالگي است چه اينكه از برخي از فقهاي عامه هم نقل شده [است]، لكن آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه مبسوطاً عهدهدار اين بخش بود معيار بلوغ را مشخّص كرد فرمود اگر شما احساس رشد كرديد ﴿حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ﴾ آنگاه اموال اينها را به اينها تسليم كنيد آيهٴ شش سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين بود ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ﴾ ابتلا يعني بيازماييد حالا يا بليتُ يا بلوتُ آنجا مفصّل بحث شد شما اگر يك عبايي را، يك قبايي را، يك فرشي را چند سال داشته باشيد ميگوييد من اين را كهنهاش كردم من ميدانم كه اين پارچه چقدر دوام دارد اين تعبير اينكه من كهنهاش كردم يعني من اين را خوب آزمودم بِلا يعني كهنگي «بَلوته» يعني كهنهاش كردم من چون كهنهاش كردم ميدانم او چقدر دوام دارد، رنگش چطور است، دوامش چطور است، تار و پودش چطور است ابتلا كنيد يعني كهنهاش كنيد يعني بيازماييد تا بفهميد، خب.
آنجا حالا بحث شده كه آيا اين ناقص واوي است، ناقص يايي است، «بَليت» يعني چه؟ «بلوت» يعني چه؟ بِلا در اينجا اصل است يا نه؟ ولي فرمود: ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ﴾ ابتلا كنيد، بيازماييد اينها را خوب تشخيص بدهيد ﴿حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ﴾ تا اينكه به سنّ ازدواج رسيدند، خب به سنّ ازدواج رسيدند نماز برايشان واجب ميشود اما مسايل اقتصادي هم باز مستقلاند يعني از سَفَه بيرون ميآيند تجارتشان ديگر لازم نيست اذن وليّ او را همراهي كند يا نه، يا براي بلوغ مسايل اقتصادي يك سنّ برتري است فرمود: ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾[28] پس يك بلوغي است كه نماز بر او واجب ميشود، روزه بر او واجب ميشود يك بلوغي است كه انسان ميتواند اموال او را در اختيارش قرار بدهد.
در آنجا مفصّل بحث شد كه ذات اقدس الهي فرمود شما الآن امين اموال مردمايد مبادا زود كارهاي او را سر و سامان بدهيد خريد و فروش كنيد به سود خودتان كه مبادا اين بزرگ بشود و بگويد من در توزيع مثلاً آن قسمت را ميگيرم مبادا اين كار را بكنيد اسرافاً و بداراً يعني شما مبادرت بكنيد زود تا او بچه است اموال را حالا يا به عنواني كه وليّ هستيد يا به عنواني كه وصيّ هستيد دخل و تصرف بكنيد كه مبادا او بزرگ شده بگويد من آن قسمت مرغوب را ميگيرم اين كار را نكنيد.
بگذاريد او بزرگ بشود شايد آن قسمت مرغوب را گرفته ﴿وَلاَ تَأْكُلُوهَا إِسْرَافاً وَبِدَاراً أَن يَكْبَرُوا﴾[29] يعني مبادرت ميكنيد مبادا كه اينها بزرگ بشوند مثل ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا﴾[30] يعني مبادا اينكه اصابت كنيد اينجا هم به همين معناست ﴿أَن يَكْبَرُوا﴾ يعني زود برويد مبادرت كنيد، خريد و فروش كنيد مبادا اينكه بزرگ اين بشود پس فردا بگويد من آن قسمت مرغوب را ميگيرم اين كارها را نكنيد خب، پس ﴿وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ اين ﴿إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ اينچنين نيست كه غايت داخل در ممغيا نباشد حالا كه ﴿يَبْلُغَ أَشِدَّهُ﴾ هر كاري ميخواستيد بكنيد بكنيد، نه آن وقتي هم كه بلغ اُشدّه هم باز مؤظفيد كه ﴿بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ عمل كنيد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»