76/01/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 145
﴿قُل لَا أَجِدُ فِي مَاأُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَي طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾﴿145﴾
يكي، دو نكته مربوط به آيات قبل مانده است كه آن بازگو بشود انشاءالله بعد وارد بحث بعدي ميشويم.
رواياتي در تفسير شريف برهان ضمن آيهٴ ﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ﴾ نقل شده است كه اين ﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ﴾[1] بعضي از خوارج از بعضي از اصحاب ائمه(عليهم السلام) سؤال كردند كه چه قِسمي از حيوانات حرام است و چه قِسمي از حيوانات از اين ازواج حلال؟
آنها آشنا نبودند مگر اينكه در سفر حج يا غير حج به حجاز آمدند حضور مبارك امام صادق(سلام الله عليه) مشرّف شدند سؤال كردند اين هشت زوج كدام قِسم از اينها حلال است، كدام قسِم از اين حرام؟
وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) طبق اين رواياتي كه در تفسير شريف برهان است فرمود اهليهاي اينها براي مُحرم در جريان حج عمره حلال است، وحشيهاي اينها در منا و غير منا ذبح بشوند يا نحر بشوند حرام، براي اينكه وحشي اينها گرچه حلال گوشت است ولي صيد بَرّي محسوب ميشود و مُحرم گرچه از صيد بحري محروم نيست ولي از صيد برّي محروم است.
اين سخن حق است ولي استفادهاش از اين آيات دشوار است ائمه(عليهم السلام) براساس الهامات الهي كه دارند و از طريق وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه احكام الهي را از راه وحي تشريعي فراگرفته است به اهلبيت(عليهم السلام) ابلاغ كرده است آنها ميدانند كه در بين اين ازواج اهليها حلال است براي مُحرم و وحشيها حرام، آن در سورهٴ مباركهٴ «زمر» قابل تطبيق هست كه آن روز هم خوانده شد آيات سورهٴ «زمر» قابل تطبيق بر وحشي و اهلي هست اما آيات محلّ بحث در سورهٴ مباركهٴ «انعام» قابل تطبيق بر وحشي و اهلي نيست چون آنچه را كه مشركين حرام كرده بودند اين بود كه ميگفتند: ﴿مَا فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَي أَزْوَاجِنَا وَإِن يَكُن مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكَاءُ﴾[2] و بعضي از انعام را به عنوان حجر محجور براي برخي تحريم ميكردند.
قرآن كريم بعد اينكه تحريم خرافي اهل جاهليت را نقل ميكند ميفرمايد خداوند هشت زوج و چهار زوجين از گوسفند و بز و شتر و گاو آفريد شما دليلي اقامه كنيد كه كدام يكي از اينها حرام است، كدام يك از اينها حلال است آيا خداوند نرها را حرام كرده [است]، مادهها را حرام كرده [است]، اجنّه و جنينهايي كه در بطون مادههاست حرام كرده، اگر شما سندي بر تحريم داريد ارائه بكنيد اين سند تحريمتان يا برهان عقلي است يا دليل نقلي شما نه برهان عقلي توان اقامه آن را داريد، نه برهان نقلي، نه داعيهٴ شهادت داريد كه مشافهتاً از ذات اقدس الهي چيزي را دريافت كرده باشيد براي اينكه نه پيامبريد و نه پيامبري را قبول داريد ميگوييد بشر نميتواند پيامبر باشد دليل عقلي هم كه بر حرمت اينها نداريد.
بنابراين فرق گذاشتن بين وحشي و اهلي به اينكه وحشي صيد بَرّ است و بر مُحرم حرام است اين به بركت ولايت اهلبيت(عليهم السلام) روشن ميشود به نصوص خاصه استفادهاش از اين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «انعام» مشكل است.
مطلب بعدي آن است كه اگر دربارهٴ احكام كسي بدعت بگذارد جزء ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً﴾[3] ميشود اگر دربارهٴ اصول دين بدعت بگذارد، دربارهٴ وحي و نبوت داعيهٴ پيامبري داشته باشد تنبّي كند و يا داعيه ربوبيّت داشته باشد يا براي خدا شريكي در ربوبيّت قايل بشود آن البته ظلمش بدتر و گناهش بيشتر است.
اما اينكه فرمود: ﴿قُل لَا أَجِدُ فِي مَاأُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَي طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ﴾ يعني تنها برهان براي تحريم و تحليل وحي الهي است و من كه صاحب وحي الهيام و صاحب نبوتم در بين اموري كه نسبت به من وحي شده است محرّمي جز اينها نميبينم پس آنچه را كه شما تحريم كرديد بعضي از اقسام كشاورزي را، بعضي از اقسام دامي را اينها را تحريم كرديد دليلي بر حرمت آنها نيست من كه بايد محرّمها را بيابم غير از اينها را نمييابم.
مطلب بعدي آن است كه اين حصر ناظر به اعيان محرّمه است، نه ناظر به افعال محرّم و نه ناظر به مكاسب محرّم خصوص اعيان و محرّم را در بردارد اين معنايش اين نيست كه كارهاي محرّم همينها هستند تا گفته بشود كه گناهان كبيره فراواناند، محرّمات خيلي بيش از اينها هستند آيه درصدد بيان افعال محرّم نيست تا كسي گويد دروغ و تهمت و افترا جزء محرّمات است زنا و سرقت و قتل جزء محرمات است چون آيه درصدد بيان افعال محرّم نيست آنها مرز خاصّ خود را دارند نه اينكه آيه مطلق است آنها به تخصيص يا تقييد خارج شدند اصلاً آيه ناظر به افعال محرّم نيست اين يك، و آيه ناظر به مكاسب محرّم هم نيست تا كسي نقض كند كه ربا حرام است، رشوه حرام است، مال وقف حرام است، مال يتيم حرام است و مانند آن چون آيه در صدد بيان محرّمات بالذات است، نه مكاسب محرّمه آنها را در آيات ديگر به صورت روشن بازگو كرد كه ﴿لاَ تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً﴾[4] و دربارهٴ رباخوار هم فرمود: ﴿لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[5] دربارهٴ حرمت رشوه هم فرمود مبادا كاري بكنيد كه ﴿تُدْلُوا بِهَا إِلَي الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ﴾[6] و دربارهٴ حرمت اكل مال يتيم هم فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[7] اينگونه از مكاسب محرّمه خارج از بحث است آيه فقط ناظر به اعيان محرّمهٴ بالذات است.
پس افعال محرّم خارج از بحث، مكاسب محرّمه خارج از بحث، ميماند اعيان محرّمهٴ بالذات، اعيان محرّمهٴ بالذات آيا همين چهارتايند يعني ميته است و خون مسفوح است و گوشت خوك است و آن حيواني كه لغير الله ذبح بشود يا بيش از اينهاست.
آنچه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» است همين چهارتاست مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «نحل» هم آمده يك اختلاف نظري بود كه آيا سورهٴ «نحل» قبل از انعام آمده است يا نه آن طوري كه معروف است سورهٴ «نحل» بعد از انعام آمده است به هر تقدير هر دو در مكه نازل شدند آيهٴ 115 سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ﴾[8] كه آن سوره هم كه ظاهراً بعد از سورهٴ مباركهٴ «انعام» است طبق آن نقل معروف آنهم محرّم را در اين چهار چيز منحصر كرد با كلمهٴ ﴿إِنَّمَا﴾ خدا فقط اين چهار چيز را حرام كرده، اگر كسي بگويد منافات ندارد كه برخي از اعيان و محرّمهٴ ديگر بعداً تحريم شده باشد و اين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «انعام» در مكه نازل شده است و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) طبق اين وحي الهي ميگويد تاكنون آياتي كه بر من نازل شده است در بين آنها دليلي بر حرمت اعيان پيدا نكردم مگر نسبت به اين چهار چيز، خب اين منافات ندارد به اينكه بعداً مثلاً سورههايي كه در مدينه نازل ميشود اعيان ديگر را تحريم ميكند، لكن وقتي به سُوَر مدني مراجعه ميكنيم ميبينيم سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه در مدينه نازل شد آنهم اعيان محرّمه را در همين چهار چيز خلاصه ميكند در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 173 اينچنين است ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ كه اينهم با ﴿إِنَّمَا﴾ ياد شده است اين حصر است در حالي كه اعيان محرّمه خيلي بيش از اين چهار تا هستند.
در جواب گاهي گفته ميشود تا آن زماني كه اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «بقره» در مدينه نازل شد اعيان محرّمه همين چهارتا بود و اما سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه بعد از سورهٴ «بقره» نازل شده است محرّمات ديگري را يادآور شد آيهٴ اول سورهٴ «مائده» اين است كه ﴿أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ آن ﴿مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ﴾ همان است كه در همان سورهٴ «مائده» آيهٴ سه مبسوطاً ذكر شد فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبْعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذلِكُمْ فِسْقٌ﴾[9] ، خب.
اين محرّمات در سورهٴ مباركهٴ «مائده» نازل شد و سورهٴ مباركهٴ «مائده» هم بعد از «بقره» است تقريباً اواخر عمر مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شد قهراً [تقريباً] اين مخصّص آن عمومات يا اطلاقاتي است كه در سورهٴ «انعام» و سورهٴ «نحل» و سورهٴ «بقره» آمده است.
پاسخ ديگري كه از اين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «انعام» داده شد اين است كه اينها اجمال و تفصيل است، نه اطلاق و تقييد يا عموم و تخصيص، چرا؟ براي اينكه فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ﴾ آن سه چيز ديگر را هم كنارش ذكر كرد كه جمعاً ميشود چهار چيز اما منخنقه، موقوذه، متردّيه، نطيحه اينها زيرمجموعه ميتهاند چيز جدايي نيستند اگر اينها زيرمجموعه جدا نيستند پس رابطه اينها با آن قبلي رابطه تفصيل و اجمال است، نه تقييد مطلق يا تخصيص عام اينها عام و خاص نيستند بلكه مُجمل و مفصلاند يكجا ميفرمايد ميته حرام است، بعد زيرمجموعه ميته كه منخنقه، موقوذه، متردّيه، نطيحه باشد كه بحثش در اوايل سورهٴ مباركهٴ «مائده» گذشت بيان ميكند.
مطلب ديگر آن است كه گرچه از آيهٴ سورهٴ «انعام» و «نحل» و «بقره» حصر در ميآيد، اما خب اين حصر، حصر اضافي است كاملاً قابل تقييد است هم به وسيلهٴ آياتِ قرآن تقييد شد، هم به وسيلهٴ نصوص معتبر، در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه اعيان محرّمه را در چهار چيز خلاصه ميكند در آيهٴ 219 همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» جريان حرمت خَمر هم آمده است ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ﴾[10] .
جريان قمار از دو جهت خارج است يكي اينكه فعل قمار حرام است و بحث در افعال محرّم نيست، يكي اينكه آن مالي كه به وسيله قمار بُرده ميشود آن محرّم است آنهم از بحث خارج است چون بحث در مكاسب محرّمه نيست اما خَمر كه يك عين محرّمي است مشمول بحث است جزء اعيان محرّمه است و اين قرآن هم آن را تحريم كرده فرمود اثمراش اكثر از نفعش هست در بخشهاي ديگر هم فرمود اين رِجس است در بخشهاي ديگر فرمود شيطان شما را به شرابخوري دعوت ميكند و اين رِجس است و رجس را در همين آيات محلّ بحث سورهٴ «انعام» و سورهٴ «نحل» خدا تحريم كرده است يعني در همين آياتي كه اين چهار چيز تحريم شده است جريان خمر در جان خنزير به عنوان رجس مطرح شده است پس اگر رجس است هرجا قرآن كريم چيزي را رجس معرفي كرد ميشود محرّم مگر دليل خاص داشته باشيم براي حليتش، همين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» يعني آيهٴ 145 فرمود: ﴿إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾، خب.
پس خمر از آن نظر كه رجس است زيرمجموعهٴ اين ﴿فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ كه عموم تعليل است قرار ميگيرد چه اينكه منخنقه، موقوذه، متردّيه، نطيحه زيرمجموعه ميته قرار ميگيرد و احتياجي به تخصيص ندارد تا كسي بگويد اين عام، مخصّص است يا اين مطلق، مقيّد است و عام مخصّص در باقي حجت است نيازي به آن بحث نيست اين رجس كه باشد محرّم بودن هم شامل او خواهد شد چون عموم تعليل او را ميگيرد.
مطلب بعدي آن است كه مرحوم امينالاسلام(رضوان الله عليه) دربارهٴ دَم دارد كه اين دَم مسفوح حرام است اما آن خوني كه با گوشت مخلوط ميشود در ذبيحه ميماند او مباح است اولاً بايد توجه داشت كه بحث در حرمت است يا نجاست، ثانياً بايد توجه داشت كه آن دمِ متخلّف در ذبيحه از جهت نجاست استثنا شد يا از جهت حرمت، آنكه از جهت حرمت استثنا نشد دمِ متخلّف در ذبيحه يعني اگر كسي گوسفند يا گاوي را ذبح كرد يا شتري را نحر كرد آن خونِ متعارفش مَسفوح شد يعني ريخت از راه حلقومش بعد از فرع اوداج اربعه اين دم مسفوح است ريخته شد چون حيوان داراي نفس سائله است خونش جهنده است و ميجَهد و خارج ميشود مقداري از خون در كبدش در لابهلاي گوشت اعضايش مانده است اين را ميگويند دمِ متخلّف در ذبيحه اين از نظر نجاست استثنا شد وگرنه از نظر حرمت كه استثنا نشد خب اينهم خوردنش حرام است.
اطلاقات حرمت دَم شامل آن ميشود و اينها مثبتيناند مقيّد يكديگر هم نيستند اگر يكجا بفرمايد دَم حرام است، جاي ديگر بفرمايد دمِ مسفوح حرام است تا ما احراز نفي و ترك نكنيم تقييد ممكن نيست اينها مثبتيناند اصل دَم حرام است، دم مسفوح هم چون حرمتش غليظ است و... بيشتر است ذكر شده و اگر استثنا شده است نجاستش استثنا شده نه حرمتش، البته اگر آن خون به قدري كم باشد كه در گوشت حيوان مستهلك باشد البته از حرمت هم استثنا شده [است].
غرض آن است كه دَم متخلّف مباح نيست گرچه پاك است و اطلاقات حرمت دم شامل آنهم ميشود كه فرمود دَم حرام است البته براي آن چيزي كه داراي خون جهنده باشد دربارهٴ ماهي و امثال ماهي كه خب داراي نفس سائله نيستند حسابشان جداست.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿قُل لَا أَجِدُ فِي مَاأُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَي طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ﴾ اين خودش روشن ميكند كه منظور آن عين محرّم است نه فعل محرّم يا كسب محرّم ﴿إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً﴾ يعني آن محرّم ﴿أَوْ دَماً مَسْفُوحاً﴾ كه ظاهراً اين مسفوح بودن حالا يا قيد، قيد غالبي است كه مفهوم ندارد يا براي غزارة بيشتري است كه در دم مفسوح است از آن جهت ذكر شده و اين صلاحيّت آن را ندارد كه مطلق دمي كه در سورهٴ «مائده» و مانند آن نازل شده است كه ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ﴾[11] كه مطلق است اين دمِ مسفوح مقيّد آن باشد اينچنين نيست.
﴿أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ شامل غير لحم خنزير هم ميشود از رجسهاي ديگر ﴿أَوْ فِسْقاً﴾ اين جريان فسق در سورهٴ مباركهٴ «مائده» هم گذشت يعني اگر حيواني را براي بت سَر ببُرند و به نام بت سَر ببُرند هنگام ذبح يا نحر آن حيوان نام مقدّس اله را نبرند از بس اين كار پليد است كه خود اين حيوان فسق است.
پرسش...
پاسخ: نه، عمل آنها فسق است عمل آنها كه خب بيّنالغي است يقيناً فسق است ملاحظه بفرماييد اين استثنا از اعيان است يعني من هيچ عيني را محرّم نميبينم مگر چهار عين، چهار ذات، چهار چيز.
يك عين اول ميته است، عين دوم دَم است، عين سوم لحم خنزير است، عين چهارم فسق كه همه اينها منصوباند و ﴿إِلَّا أَن يَكُونَ﴾ خبر ﴿يَكُونَ﴾اند ﴿إِلَّا أَن يَكُونَ﴾ آن طعام ﴿مَيْتَةً﴾ باشد ﴿إِلَّا أَن يَكُونَ﴾ آن خوراكي ﴿دَماً﴾ باشد ﴿إِلَّا أَن يَكُونَ﴾ آن خوراكي ﴿لَحْمَ خِنزِيرٍ﴾ باشد ﴿إِلَّا أَن يَكُونَ﴾ آن خوراكي ﴿فِسْقاً﴾ از بس اين كار قبيح است كه خود آن حيوان فسق است در حالي كه فسق وصف شخص است و فعل شخص است در آيات ديگري هم عنوان فسق چه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» و مانند آن ﴿أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ آمده است از بس اين كار آلوده است، خب.
﴿أَوْ فِسْقاً﴾ كه ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ چون هنگام ذبح كردن يا نحر كردن صدا را بلند ميكنند به جهر نام كسي را ميبرند انسان صدا را بلند ميكند ميگويد «بسم الله الرحمن الرحيم» به نام الله، آنها هم اهلال ميكردند صدا را بلند ميكردند ﴿لِغَيْرِ اللّهِ﴾ ميگفتند به نام هُبَل، به نام عزّا، به نام مَنات به نام كذا و كذا ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾.
پرسش...
پاسخ: بله، آن براي همهٴ اينها فسق شمرده شده براي غير اضلام هم فسق شمرده شده براي اينكه بازگشت آنها يا به ميته است يا به همين اين شئون بتپرستي در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم تعليل ميتواند به خصوص اخير باشد، هم براي عام يعني آيهٴ سوم سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين بود ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبْعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ﴾ آنگاه ﴿وَمَا ذُبِحَ عَلَي النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلاَمِ ذلِكُمْ فِسْقٌ﴾ اين ﴿ذلِكُمْ﴾ يا به همه بر ميگردد يا قدر مطلقينش اخيري است اين اخيري هم دربارهٴ بتهاست.
بنابراين خودِ اين كار، خود اين شيء يعني عين حيوان ميشود فسق از بس اين مشئوم است و رجس و قبيح براي اينكه ﴿لِغَيْرِ اللّهِ﴾ اهلال شده است.
﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ خب اينها جزء اعيان محرمهاند اگر كسي مضطر شد اكل ميته و ساير محرّمات براي او حلال است در صورتي كه او قصد تغذيه شهوتراني شدهٴ خود را اينجا اعمال نكند به قصد بَغي شهوت نباشد يك، براي ضرورت باشد حالا كه ضرورت هست تعدّي نكند از مقدار سدّ رمق، سير نشود آن مقداري كه رمقش را سدّ كند نه مقداري كه سير بشود آن مقداري كه از مرز نجات پيدا كند تعدّي نكند و دربارهٴ باقيان و ياغيان هم باز تطبيق شده است كه آنها در عين حال كه مضطرند حق بهرهبرداري از اين مُردارها را ندارند چون حيات آنها محترم نيست آنهم يك تطبيق ديگري است ﴿فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ خب.
بنابراين وقتي دامنهٴ بحث مخصوص اعيان و محرّمه شد ديگر نميشود گفت تخصيص اكثر لازم ميآيد براي اينكه ما افعال محرّم زياد داريم، مكاسب محرّم زياد داريم براي اينكه افعال محرّم و مكاسب محرّم رأساً از بحث بيروناند ميشود اعيان محرّم، اعيان محرّم هر چه باشد بالأخره اين عام قابل تخصيص يا اطلاق قابل تقييد است اما آنچه كه دربارهٴ محرّمات بعدي دارد اين ديگر ناظر به ظلمهايي است كه اهل كتاب كردند، يهوديها كردند كه ذات اقدس الهي ميفرمايد كه بعضي از اعيان محلّله را ما به عنوان كيفر آنها را تحليل كرديم كه بحث خاصّ خود را دارد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»