76/01/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 141 الی 144
﴿وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمّانَ مُتَشَابِهاً وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾﴿141﴾﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾﴿142﴾﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمّا اشْتَمَلَتْ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾﴿143﴾﴿وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمّا اشْتَمَلَتْ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾﴿144﴾
در بخشي از اين سورهٴ مباركهٴ «انعام» از آفرينش موجودات گياهي و دامي بر توحيد ربوبي برهان اقامه شد چه اينكه قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» از آيهٴ 95 به بعد گذشت و آنچه فعلاً در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «انعام» مطرح است راجع به مسايل فقهي و حقوقي است و اينكه اينگونه از مسايل فقهي و حقوقي را بايد وحي الهي تدوين كند، نه آراي مردم، لذا در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 99 كه فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِي أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبّاً مُتَرَاكِباً وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّاتٍ مِن أَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَانَ مُشْتَبِهاً وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَي ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ﴾ دعوت به نظريه كرده است حُكم كلامي را بيان كرد نه حُكم فقهي را اما در همين بخشي از آيات سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه امروز تلاوت شد بعد از اينكه فرمود خداوند انواع گوناگون ميوهها را آفريد در پايانش فرمود: ﴿كُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ﴾ نه «انظروا الي ثمره اذا أثمر» دعوت به نظريه نكرد چون مسئله توحيد نبود اينجا مسئله فقهي بود در آنجا ربوبيّت اين امور را به غير خدا اسناد ميدادند ذات اقدس الهي آن را ابطال كرد ربوبيّت اينها را به الله اسناد داد، تدبير اينها، آفرينش اينها، پرورش اينها را به الله اسناد داد لذا فرمود: ﴿انْظُرُوا إِلَي ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ﴾[1] .
و اما در اين آيهٴ محلّ بحث يعني آيهٴ 141 سورهٴ مباركهٴ «انعام» سخن از مسئله توحيد ربوبي نيست سخن از حُكم فقهي است لذا فرمود: ﴿كُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ﴾ يعني آن تحريمها و تشريعها و بدعتگذاريهاي خرافي را رها كنيد از اين ميوهها و از اين موجودات دامي بهرهٴ حلال ببريد خدا براي شما آفريد چرا تحريم ميكنيد همين اقسام پنجگانه را در آن بخش ذكر فرمود و در پايانش فرمود: ﴿انْظُرُوا إِلَي ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ﴾ و در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «انعام» يعني آيهٴ 141 ما را به نظريه دعوت نكرد ما را به جواز انتفاع دعوت كرد كه يك حُكم فقهي است.
مطلب دوم آن است كه اين ﴿وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ﴾ كه بالأخره دلالت بر لزوم ميكند ناظر به آن زكات فقهي مصطلح نيست براي اينكه زكات فقهي مصطلح در مدينه نازل شد گرچه جناب امام رازي احتمال ميدهد كه زكات مصطلح فقهي در مكه هم نازل شده باشد حالا ممكن است اصل وجوب در مكه نازل شده باشد حدودش و قيودش در مدينه تدوين شده باشد و تشريح شده باشد.
لكن اشكالي كه برخي از اهل تفسير كردند اين است كه اين آيه عام يا مطلق نيست كه همهٴ ميوهها را شامل بشود اين فقط كشاورزيها را يعني جو و گندم و برنج و امثالذلك را شامل ميشود چون فرمود: ﴿وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ﴾ «حَصاد» يعني درو كردن ميوهها را درو نميكنند، باغ را درو نميكنند برخلاف كشاورزي كه با درو از باغ برداشت ميشود لذا اين ﴿وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ﴾ عام يا مطلق نيست كه همهٴ اقسام محصولات باغي را شامل بشود بلكه مخصوص كشاورزي است يعني جو و گندم و برنج و امثالذلك، لكن اين استدلال تام نيست چون حَصاد به معناي قطع است كه گاهي قطع با درو كردن همراه است گاهي با چيدن، گذشته از اينكه اگر اين حصاد را ما اختصاص بدهيم به آن زرع لازمهاش اين است كه دو قِسم از امور باغ يعني نظير انگور و خرما كه اينها چيدني است، نه درو كردني اينها مشمول اين اصل نباشند و دو قِسم ديگرش كه باز مربوط به زيتون و رمّان است كه اينها چيدني است نه درو كردني اينها هم مشمول نباشند فقط يك قِسم از اقسام خمسهاي كه در اين آيه ذكر شده است كه آن زرع باشد و آنهم در وسط اينها قرار گرفت اين مرجع ضمير باشد، خب اين نارواست براي اينكه اگر پنج حُكم ذكر شده است يا پنج امر ذكر شده است ضميري برگشت قدر متيقّن مرجع ضمير همين اخيري است در حالي كه براساس اين تفسير آن دو قِسم اول كه انگور و خرما باشند خارج است، اين دو قِسم اخير كه زيتون و رمّان باشند خارج است فقط آن قِسم وسط كه زرع است ميماند و اين نارواست.
بنابراين حَصاد را به معناي درو نبايد گرفت، به معناي قطع بايد گرفت «قطع كلّ ثمر بحسبه» اگر آن جزء كشاورزي و كشت و زرع بود قطعش به درو است و اگر باغ بود و چيدني بود قطع او به كَندن و چيدن و امثالذلك است.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً﴾ اين ناظر به آن بخش ديگري از بدعتگذاري خرافي مردم جاهلي بود كه هم در مسايل كشاورزي تحريمهاي بيجا داشتند، هم در مسايل دامي.
پرسش...
پاسخ: هر چه كه از حدّش بگذرد اسراف است جناب فخررازي در ذيل اين ﴿إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾ نقل ميكند كه وقتي به حاتم طايي گفتند كه «لا خير في سرف» تو اين همه اسراف ميكني خيري ندارد اين در پاسخ گفت: «لا سرفة من الخير» من در راه خير صرف ميكنم خير كه اسرافپذير نيست آنها گفتند: «لا خير في السرف» حاتم طايي در پاسخ گفت: «لا سرف في خيرٍ» چون من كارم خير است خير اسرافي ندارد، اگر بخواهم بر خودم يا بر عائلهام سخت بگيرم بله آن ميشود اسراف، اما درِ خانه باز است براي هر مهماني اينكه خير است چون خير است ديگر اسراف نيست.
آنچه را كه شارع مقدس آن را رجحان به او داده است او ديگر اسرافپذير نيست البته اين وقتي انسان از حدّ تجاوز ميكند خودش و عائلهاش را در زحمت بيندازد اين اسراف است چون «ادّع بنفسك» بعد «ادّع بمن تعد» آنگاه درباره ديگران انسانها كاري بكنند رواست اول خويشتن، بعد عائله، بعد مردم، اما اول خويشتن بعد عائله معنايش اين نيست كه نعمتهاي فراواني را صرف خويشتن بكند چون آنهم ميشود اسراف يا «ادّع بمن تعد» معنايش اين نيست كه همهٴ اينها را صرف عائله بكنيد چون آنهم ميشود اسراف. حدّ معقول و مقبولي كه براي تأمين نيازهاي شخصي و عائله است آن مقدّم است بعد نسبت به ديگران، خب.
در سورهٴ مباركهٴ «نحل» حموله را مشخص كرده است فرمود ما براي شما حيواناتي آفريديم كه وسيلهٴ حمل و نقل را آسان ميكند خواه مسافر را جابهجا كند، خواه بار را، آيهٴ هفت سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است ﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ﴾ اينها حمولهاند ﴿وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا﴾[2] كه اينها حمل مسافر ميكنند، آنها هم حمل بار ميكنند چه اينكه اينها هم يعني خيل و بغال و حمير هم ميتوانند حمل مسافر بكنند حمل بار و حمل مسافر بركتي است كه ذات اقدس الهي به وسيله آفرينش اين انعام نصيب انسانها كرده است اينها حمولهاند اگر از حَمل باشد و اگر از حِمل باشد يعني برخي از اينها باردار ميشوند كه آن باري كه در بطن است حَمل است و آن باري كه بر دوش است حِمل است اين حموله را از حِمل گرفتند اينكه فرمود: ﴿حِمْلُ بَعِيرٍ﴾[3] يعني بار يك شتر، پس بار اگر در درون باشد به آن ميگويند حَمل يعني اين حامل است بچه در بطن دارد، در زهدان دارد و اگر بار روي دوش باشد ميگويند حِمل است اين حموله را از حِمل گرفتند كه «حِملوا بعير» يعني بار يك شتر، خب البته اگر از حَمل باشد اينهم درست است كه ذات اقدس الهي حيواناتي را آفريد كه اينها صاحب حَملاند، حاملاند و حابلاند اينها هم بركت الهي است.
فرمود: ﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً﴾ فرش نسبت به آن حيواناتي كه كوچكاند مثل فرش در زمين مفروشاند به زمين نزديكاند يا نه، براي استفاده از گوشت آنها اينها را مفروش ميكنند روي زمين يعني پهن ميكنند بعد ذبح ميكنند مثل گوسفند، يا نه از مو و كُرك و پشم آنها براي فرش استفاده ميكنند همهٴ وجوهي است كه گفته شد ولي اقرب اين است كه اين فرش حيوانات كوچكاند يا گوسفندند كه براي ذبح مفروش ميشوند و آن حموله حيوانات بزرگاند كه براي حمل و نقل بار و مسافر استفاده ميشود.
﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ اين شيطان شما را وادار ميكند به تشييع و خرافات ياد شده كه برخي از اين گياهها را حرام كنيد، برخي از اين حيوانات را حرام كنيد، برخي از اين حَملها را كه در بطن اين حيوانات است حرام بكنيد آنگاه وقتي كه ذات اقدس الهي خود را به عنوان مبدأ آفرينش و پرورش اين گياهان و حيوانات ذكر كرده است برهان اقامه ميكند ميفرمايد خداوند براي شما انواع و اقسام اين حيوانات را آفريد و بهرهبرداري از گوشت آنها، پشت آنها، پشم آنها، مو و كُرك آنها را تجويز كرده است شما اگر ميگوييد اينها حرام است دليل اقامه كنيد يا دليل عقلي يا دليل نقلي، خب.
پس اول خرافات تشيع و بدعتها و اينها را ذكر كرد، بعد اين را از چند جهت ابطال كرد فرمود قانون تحليل و تحريم درباره اين گياهان يا درباره اين دامها به دست كسي است كه اينها را آفريد شما يا دليل عقلي اقامه كنيد كه آن كس اينها را حرام كرد يا دليل نقلي اقامه كنيد كه آن كس اينها را حرام كرد ﴿نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ﴾ شما كه با خرافات گفتيد اينها ﴿خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَي أَزْوَاجِنَا وَإِن يَكُن مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكَاءُ﴾[4] اين بشود برهان... يا دليل عقلي يا دليل نقلي هيچ دليلي در اين زمينه را نداريد بعد از اينكه فرمود: ﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً﴾ اين را به عنوان بيان يا بدل تشريح ميكند اين ﴿حَمُولَةً﴾ و ﴿فَرْشاً﴾ كه دو نوع از حيواناتاند اينها را تشريح ميكند لذا با نصب اين ﴿ثَمَانِيَةَ﴾ قرائت ميشود ﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ﴾ اين ﴿ثَمَانِيَةَ﴾ بيان يا بدل است براي همان ﴿حَمُولَةً وَفَرْشاً﴾.
فرمود هشت زوج را ذات اقدس الهي آفريد هشت زوج، فرق بين فرد و زوج و زوجين اين است اگر شيئي نظير نداشته باشد از سنخ او همتايي نباشد ميگويند فرد، اگر از سنخ خود همتا دارد به همين شيء واحد ميگويند زوج، نه زوج يعني دو نفر يا دو شيء به همين يك شيء چون همتا دارد ميگويند زوج اين دو مطلب، اگر همتاي او با او ضميمه بشود مجموع را ميگويند زوجين اين سه مطلب، پس بين فرد و زوج و زوجين فرق است زوج به مجموع نميگويند به آن واحدي ميگويند كه همتا دارد.
به دليل اينكه در اينجا ذات اقدس فرمود: ﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ﴾ در هنگام شرح هشت زوج را به چهار زوجين تبيين كرد چهار زوجين آورد كه معلوم ميشود اين زوجين شارح و مفسّر هشت زوجاند و در قرآن كلمه زوجه هم به كار نرفت مرد هم زوج است، زن هم زوج، زوجه لغت فصحيٰ نيست مرد زوج است چون از خود همتايي دارد، زن زوج است چون از خود همتايي دارد در همان طليعهٴ سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه ﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾[5] يعني از نفس واحده زوج او را آفريد كه حوّا زوج آدم(سلام الله عليه) هست چه اينكه آدم(سلام الله عليه) هم زوج حوّاست.
مطلب ديگر آن است كه اين زوج و ازواج در گياهان هم هست آنها هم بالأخره همتا دارند، نكاحي دارند كه ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ﴾[6] درباره عقد نكاح گياهان است لكن آنچه كه به عنوان ازواج در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «انعام» مطرح است و همچنين در سورهٴ مباركهٴ «زمر» ناظر به زوج دامي است نه زوج گياهي، خب.
پس اينكه فرمود: ﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً﴾ آن ﴿حَمُولَةً وَفَرْشاً﴾ كه منصوباند با ﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ﴾ مبيّن شد كه آن حموله و فرش چند تا هستند، چه چيزي هستند، فرمود: ﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ﴾ هشت زوجاند، آنگاه اين هشت زوج را به چهار زوجين تبديل كرده و تفسير كرد فرمود: ﴿مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ﴾ از گوسفند دو تاست، ﴿وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ﴾ از بُز دوتاست، ﴿وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ﴾ از شتر دوتاست، ﴿وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ﴾ از گاو دوتا ميشود هشت تا، خب. همهٴ اينها را مشروحاً بيان ميكند ميفرمايد چه كسي به شما گفته كه گوسفند ماده يا نر حرام است، چه كسي به شما گفته شتر ماده يا نر حرام است، چه كسي به شما گفته بز ماده يا نر حرام است، چه كسي به شما گفته گاو ماده يا نر حرام است، چه كسي به شما گفته ﴿مِّمَّا فِي بُطُونِهَا﴾[7] حرام است شما يك دليل عقلي يا نقلي اقامه كنيد كه يكي از اينها حرام باشد اينكه از نزد خود تحليل كردهايد و بدعت جاهلي گذاشتيد نه به عقل متكي است نه به نقل، خب.
﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ﴾ آنچه كه جناب زمخشري در كشاف نقل ميكند اين است كه شتر نر را جمل ميگويند ماده را ناقل، گاو نر را ثور ميگويند ماده را بقره، گوسفند نر را كبش ميگويند ماده را نعجه، بز نر را تيس ميگويند ماده را عنف، هر كدام يك نام خاصّي دارد و فرق بين هر دو زوج هم اين شد كه اگر اين شيء همتا نداشت ميشود فرد، اگر همتا داشت به ملاحظهٴ همتا او را زوج ميگويند مثل اينكه بين زجاجه و كأس فرق است اين ظرف شيشه، اين پارچ اگر مظروف نداشته باشد، آب در او نباشد به آن ميگويند زجاجه و اگر پر از آب باشد آب داشته باشد ميگويند كأس، حالا البته فرق است اگر نيمِ از اين ظرف پُر باشد نام خاص دارد، بيش از نصف پُر باشد نام مخصوص دارد، لبريز باشد نام خاصّ خود را دارد و مانند آن بالأخره بين زجاجه و كأس فرق است.
حالا ذات اقدس الهي درباره تكتك اينها استفهام انكاري دارد فرمود خداوند از گوسفند نر و ماده آفريد در سورهٴ مباركهٴ «زمر» جريان آفرينش ﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ﴾ مطرح هست اما به عنوان اينكه احتمال دادند بعضيها كه اينها منظور وحشي و اهلي باشند هم هست در سورهٴ «زمر» آيهٴ شش اينچنين است ﴿خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ كه اينجا حوّا زوج آدم است ﴿وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ﴾ هشت زوج را براي شما آفريديم حالا اين هشت زوجي كه در آيهٴ شش سورهٴ «زمر» آمده همان ازواج ثماني است كه فعلاً مورد بحث است در سورهٴ مباركهٴ «انعام» يا نه، آنجا اعم از وحشي و اهلي است گاو وحشي و اهلي، گوسفند وحشي و اهلي، شتر وحشي و اهلي، بز وحشي و اهلي كه اينها را خدا براي شما آفريد حالا وحشيها هم مذكر و مؤنث دارند، اهليها هم بشرح ايضاً [همچنين] اگر آن باشد وسيعتر است آيهٴ شش سورهٴ «زمر» گنجايش اين تفسير را دارد و اما آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه محلّ بحث است گنجايش اين تفسير را ندارد چون به عنوان شرح بعد از متن، به عنوان تفسير بعد از اجمال اين ﴿ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ﴾ را مشخص كرد فرمود: ﴿مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ﴾ ﴿وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ﴾ آنگاه فرمود: ﴿قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ معلوم ميشود آن اثنين، اثنين راجع به ذكر و اُنثا است نه راجع به وحشي و اهلي.
اصل اينكه زوجين را بر ذكر و اُنثا اطلاق بكنند در آيهٴ 45 سورهٴ مباركهٴ «نجم» آمده است كه فرمود: ﴿وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ﴾ اين زوجين چه كساني هستند؟ ﴿الذَّكَرَ وَالْأُنثَي﴾ ﴿وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَي ٭ مِن نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَي﴾ پس هم اُنثا زوج است، هم ذكر زوج است مذكر هم زوج است، مؤنث هم زوج است.
بعد از اينكه اين بخش را ذات اقدس الهي بازگو كرد به عنوان استفهام انكاري فرمود: ﴿قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ آيا مذكرهاي زن و مرد را خدا حرام كرد يا مؤنثهاي زن و مرد را حرام كرد ﴿أَمّا اشْتَمَلَتْ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ يا آن بچههايي كه در زِهدان مادههاي اينهاست، گوسفند ماده يا بز ماده است آن را حرام كرد چون آخر آنها گفتنه بودند كه ﴿مَا فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَي أَزْوَاجِنَا﴾[8] فرمود آنچه كه در بطن مادههاي از گوسفند و بز است چه كسي تحريم كرده [است]؟ خدا نه مذكر را حرام كرده، نه مؤنث را حرام كرده، نه آن حَمل را حرام كرده هيچ كدام از اينها را حرام نكرده، خب.
﴿قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمّا اشْتَمَلَتْ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ شما كه خرافاتگونه تشريح كردهايد ﴿نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ﴾ ﴿نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ يك برهاني اقامه كنيد يا يك دليل اقامه كنيد دليل هم يا بايد عقلي باشد يا نقلي، يا به عنوان برهان يا به عنوان جدال، اولاً شما كه دليل نقلي را قبول نداريد براي اينكه شما وحي را قبول نداريد شما كه نبوت را نميپذيريد نبوت عامّه را انكار ميكنيد ميگوييد اصلاً بشر ممكن نيست پيامبر بشود اگر بشر ممكن نيست پيامبر بشود پس نميتوانيد شما به دليل نقلي تكيه بكنيد خودتان هم كه پيغمبر نيستيد، شاهد وحي هم كه نبوديد، وحي ديگري را هم كه قبول نداريد پس يك برهان عقلي اقامه كنيد كه اينها حرام است و آنها حلال، ﴿نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ يك برهاني اقامه كنيد نسبت به خودمان ميتوان جدال كرد كه بالأخره شما وحي را قبول نداريد ما وحي را قبول داريم شما بگوييد در كتاب موسيٰ(سلام الله عليه) بود، در كتاب عيسيٰ(سلام الله عليه) بود، در صُحف ابراهيم بود يا به عنوان جدال با ما سخن بگوييد ما را در جدال مجاب كنيد يا برهان اقامه كنيد ﴿نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ آنگاه مسئله شهود وحي را توصيه را هم در آيهٴ بعد ذكر ميكند به عنوان جدال، اگر در جمع شما كساني هستند كه وحي را قبول دارند خب ما از آنها ميخواهيم به اينكه بالأخره شما به كتابي از كتابهاي آسماني استناد كنيد بالأخره اگر در بين شما كساني نيست كه وحي را قبول داشته باشد شما با ما جدال كنيد بگوييد در فلان كتاب آسماني فلان چيز حرام شده است شما يعني تويِ پيغمبر نسبت به ما اعتراض نكن گرچه ما او را قبول نداريم بالأخره راهي را بايد طي كنيد ما وحي را قبول داريم، اخباري هم كه به وحي استناد دارد آن را هم قبول داريم، برهان عقلي را هم قبول داريم شما وحي را قبول نداريد ميگوييد بشر كه پيامبر نميشود، حرف مستند به وحي را هم قبول نخواهيد داشت براي اينكه اصلي كه قبول نداشتيد فرع هم قبول نداريد ولي ما به شما راه جدال نشان ميدهيم كه عليه ما جدال كنيد لااقل كتابي از كتابهاي آسماني را بياوريد ولو مورد قبول شما نيست و مورد قبول ماست بگوييد در فلان كتاب آسماني فلان امر تحريم شده است.
اين را به صورت باز در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» بيان كرده [است] آيهٴ چهار سورهٴ مباركهٴ «احقاف» اين است ﴿قُلْ أَرَأَيْتُم﴾ يعني «اخبروني» ﴿أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾، خب متن آيه اين است ﴿قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ ولي تحليل ميكنيد ميبينيد ذات اقدس الهي به اينها ميگويد كه يا برهان عقلي اقامه كنيد يا كتابي از كتابهاي انبياي سلف را به ما نشان بدهيد كه در آن كتاب توحيد ربوبي نقض شده باشد، شرك در ربوبي امضا شده باشد شما كه وحي را قبول نداريد، كتاب آسماني را قبول نداريد، ما كه قبول داريم لااقل عليه ما جدال كنيد نه اين است و نه آن، خب.
پس اگر كسي وحي را قبول دارد ذات اقدس الهي ميفرمايد شما دو برهان داريد يكي برهان عقلي، يك برهان نقلي، آن برهان است يعني قول معصوم حدّ وسط قرار ميگيرد مفيد يقين هم هست البته در صورتي كه سنداً قطعي، دلالتاً هم قطعي، يعني اگر كسي در مَشهد و محضر معصوم(سلام الله عليه) نشسته است، تقيّه هم نيست، هيچ حكمي هم نيست معصوم مطلبي را بيان كرده اين شخص يقين پيدا ميكند براي اينكه اگر بخواهد احتمال خلاف بدهد يا در اثر جهل است، عصمت عالمانه او مانع است يا در اثر خطا و سهو و نسيان است عصمت جامعانهٴ او مانع است و مانند آن قول معصوم به تعبير اين حكيم بزرگ الهي مرحوم صدر المتآلهين مفيد يقين است ميتواند حدّ وسط برهان قرار بگيرد، نشد برهان عقلي اقامه كنيد شما كه نه دليل عقلي داريد نه دليل نقلي، اگر وحي را قبول نداريد عليه ما جدال كنيد كه ما لااقل ساكت باشيم ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ اينجا هم همان برهان است به شكل ديگر ميفرمايد: ﴿نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ﴾ دو نوع شتر، جمل و ناقه ﴿وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ﴾ ثور و بقره آنگاه فرمود: ﴿قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمّا اشْتَمَلَتْ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ آيا مذكّر اينها حرام است، آيا مؤنث اينها حرام است، آيا حَملي كه مؤنثهاي اينها در نهان و نهاد خود دارند حرام است خداي اينها، او كه خداست كه آفريدگار اينهاست اينها را تحريم نكرده شما كه اينها را تحريم ميكنيد دليلتان چيست؟ اين ﴿أَمْ كُنتُمْ﴾ عِدل آن ﴿نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ﴾ است يعني يا برهان عقلي يا برهان نقلي ديگر بالأخره دين به اين دو امر متّكي است آدم حرف ديني ميزند يا به دليل عقلي ميزند كه عقل از منابع غني و قوي دين است يا به دليل نقلي اگر نه عقل بود نه نقل، خب خارج از محدودهٴ دين خواهد بود ﴿أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهذَا﴾ خودتان اهل كشف و شهود بوديد، شاهد وحي بوديد، خدا به شما توصيه كرده است خودتان پيغمبريد كه نيستيد، از پيغمبر نقل ميكنيد كه باور نميكنيم، بالأخره شخص يا بايد پيغمبر باشد يا از پيغمبر نقل كند يا دليل عقلي اقامه كند شما دليل عقلي نداريد كه ميگوييد ﴿نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ شما هم «لا علم لكم» پيغمبر هم كه نيستيد، از پيغمبر هم كه نقل نميكنيد براي اينكه پيغمبري را قبول نداريد ﴿أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهذَا﴾ آنگاه ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً﴾.
ببينيد چقدر اين قرآن شيرين است فرمود از شما ظالمتر احدي نيست كسي كه ما با او از راه عقل سخن ميگوييم حاضر نيست همراهي كند، از راه نقل سخن ميگوييم حاضر نيست همراهي كند، خرافات را به ذات اقدس الهي اسناد ميدهد و ميگويد او تشريع كرده، او تحريم كرده است ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ اين علم جامع آن عقل و نقل است آنجا كه فرمود: ﴿نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ﴾ اين چون تفصيل قاطع شركت است آن علم عقلي است اينجا كه فرمود: ﴿أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهذَا﴾ چون عِدل آن قرار گرفته است اين دليل نقلي است به وحي و نبوت بر ميگردد حالا كه نه دليل عقلي داريد، نه دليل نقلي داريد پس ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ سخن ميگوييد اين علم، علم جامع است نه آن علمي كه در قبال نقل است آن علمي كه در پايان آيهٴ 143 است كه فرمود: ﴿نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ﴾ اين علم عقلي است ﴿أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهذَا﴾ اين به وحي يا منقول از بر ميگردد كه علم نقلي است چون نه آن برهان عقلي است، نه برهان نقلي آنگاه فرمود: ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ اين علم به معناي جامع بينالعقلي و النقلي است ﴿لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ شما كه اظلمايد يقيناً شما را هدايت نميكند اين هدايت نكردن نه به معناي اينكه شما را راهنمايي نميكند همهٴ اين براهين عقلي براي هدايت آنهاست، اما كسي كه به سوي اختيار راه ظلم را طي كرده است به مقصد نميرسد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»