76/01/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 141 و 142
﴿وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمّانَ مُتَشَابِهاً وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾﴿141﴾﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾﴿142﴾
بعد از اينكه سنّتهاي جاهليِ وثنيين را ذكر كرد فرمود آنها درباره كشاورزي تصميماتي گرفتند، درباره دامداري تصميماتي گرفتند، مقداري از دامها را، مقداري از محصولات كشاورزي را بيجا تحريم كردند آنگاه حُكم عمومي آنها را در دو فصل جداگانه بيان فرمود. فصل اول مربوط به كشاورزي، فصل دوم مربوط به دامداري.
درباره كشاورزي فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ﴾ ضمن اينكه حُكم فقهي اينها را ذكر ميكند ميفرمايد مسئله توحيد ربوبي هم در اينجا از نظر دور نشده مستقيماً احكام فقهي را بيان نفرمود كه شما درباره غلاّت چه كنيد، درباره ميوهها چه كنيد بعد ميفرمود خدا مبدئي است كه هم كشاورزيِ باغي را و هم كشاورزيِ زرعي را انشا كرد براي شما آفريد ﴿وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ﴾ بعد اين جنّات و باغها را تفصيلاً بيان فرمود، فرمود بخشي از اينها معروشاتاند مانند درختهاي انگور كه براي اينها داربست فراهم ميشود و اينها را بر عرش دار مينشانند يعني بر سقف دار مينشانند ميشود معروش و غير معروش اين غير معروش خواه به اين معنا باشد كه ميتوان براي آنها داربست فراهم كرد نظير برخي از انگورها كه در عين حال كه ميتوان براي آنها داربست فراهم كرد ولي داربست نيست يا نه، اصلاً شأنيت داربستي ندارند مثل هندوانه، خربزه، ساير سيفيجات، همهٴ اينها زيرمجموعهٴ ﴿وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ﴾.
بعد به عنوان ذكر خاص بعد از عام براي فضيلت و رواجي كه دارند جريان خرما و زرع را ذكر فرمود: ﴿وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ﴾ كه اين از قبيل ذكر خاص بعد از عام هست چون جنّات همهٴ اينها را شامل ميشود اختصاصي به باغ ندارد بالأخره مسايل كشاورزي زرعي را هم شامل ميشود چه اينكه زرع همهٴ اقسام حبوبات را دربر ميگيرد ذكر نخل و زرع بعد از جنّات، ذكر خاص بعد از عام هست براي اهميت مطلب آنگاه فرمودند: ﴿مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ﴾ «اُكُل» يعني ميوه يعني «ما يؤكل» ضميري كه بعد از «اُكل» ذكر شده است مفرد است يا به كلّ واحد بر ميگردد يا اگر به أحدهما برگردد از باب اكتفاي به «أحدهما ان الآخر» است نظير آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ «جمعه» كه ﴿إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا إِلَيْهَا﴾[1] نه «اليهما» با ارجاع ضمير به أحدهما از ديگري بينياز شد وگرنه ميفرمود: «اذا رأو تجارة أو لهواً انفضلوا اليهما».
در اينجا هم با ارجاع ضمير به أحدهما از ديگري بينياز شد وگرنه ميفرمود: «مختلفاً اكلها» اگر ضمير مضافاليه «اُكُل» به كل واحد از نخل و زرع برگردد كه ديگر نيازي به اين تكلّف نيست، اگر به أحدهما برگردد آنگاه نظير آيهٴ پاياني سورهٴ مباركهٴ «جمعه» خواهد بود كه با ارجاع ضمير به احد مرجعين از ديگري بينياز شد.
جريان زيتون و رمّان را هم بايد بعداً براي اهميتشان جداگانه ذكر فرمودند كه اينها دو گروهند، دو دستهاند﴿مُتَشَابِهاً وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ﴾ اينها يا شبيه هماند از نظر شكل و اندازه و طعم و رنگ و بو يا غير شبيهاند كه خود همينها نشانهها و از آيات الهياند در اوايل سورهٴ مباركهٴ «رعد» آنجا ميفرمايد: ﴿فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ در زمين چند قطعه مجاور هماند، خاك شبيه هم است، آب شبيه هم است، آفتابي كه ميتابد شبيه هم است، هوايي كه در اختيار همهٴ اين كشاورزهاست شبيه هم است، اما معذلك ﴿نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ﴾[2] ميوهها رنگارنگ است، مزههايشان فرق ميكند، كيفيتهايشان فرق ميكند، انواعشان فرق ميكند و مانند آن، كه اينها خودش نشانه توحيد ربوبي است ﴿مُتَشَابِهاً وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ﴾.
بعد از اينكه جريان توحيد ربوبي را در صدر ذكر كرد فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ﴾ آنگاه حُكم فقهي اينها را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿كُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ﴾ همهٴ اينها بر شما حلال است ديگر نگوييد ﴿هذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَيَطْعَمُهَا إِلَّا مَن نَشَاءُ﴾ برخي از اين محصولات را تحريم بكنيد بگوييد مخصوص مردهاست، بعضي مخصوص مثلاً بتكده است، بعضي مخصوص سدنه و خدمهٴ بتكده است اين حرفها را نگوييد ﴿كُلُوا مِن ثَمَرِهِ﴾ اين امر چون در مقام دفع توهّم حرمت است لذا دلالت بر وجوب ندارد دلالت بر استحباب يعني اصل اباحه را ميفرمايد نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» قبلاً گذشت كه ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾[3] كه قتل صيدِ خشكي، نه دريايي، قتل صيد بَرّي در حال احرام حرام است اما فرمود: ﴿وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا﴾[4] اين در حقيقت امر به اصطياد اين براي تجويز بعد از حرمت است يعني در حال احرام حرام بود، الآن آن حرمت برداشته شد نه اينكه بعد از خروج از احرام قتل صيد برّي واجب باشد ﴿وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا﴾[5] اين امر چون واقع است عقيب به توهّم حضر فقط اباحه را ميرساند.
پرسش...
پاسخ: بله ديگر چه از ناحيه خود ذات اقدس الهي است، چه از غير آن ناحيه باشد آنها تحريم ميكردند ميفرمايد اين تحريم اساسي ندارد.
آنچه كه قبلاً از طرف ذات اقدس الهي بود گاهي با امر بعدي برداشته ميشود نظير همان سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه گذشت يا در بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ «جمعه» دارد كه ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ﴾[6] كه اينجا پرهيز از بيع واجب است، انجام خريد و فروش حرام است و مانند آن.
اما فرمود: ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ﴾[7] آنجا كه دارد ﴿فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾ فوراً خودتان را به مراكز نمازجمعه برسانيد اين واجب است خريد و فروش هم وقتي كه نماز جمعه واجب تعييني باشد و تخييري حرام است خريد و فروش ميشود حرام، وقتي نماز جمعه تمام شد دو امر پشتسر او هست يكي انتشار از مسجد در زمين، يكي تحصيل فضل خدا به نام كست آن هر دو امر بر اباحه حمل شده است چون عقيب توهّم حضر است فرمود: ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ﴾ اين معنايش اين نيست كه خروج از مسجد يا مصلّي واجب است فوراً انسان بايد به دنبال كار برود حالا اگر كسي خواست نمازهاي مستحبّي، نمازهاي قضا، ادعيه، اوراد، اذكار، تلاوت قرآن را در همان مسجد يا مصلّي بعد از نماز جمعه داشته باشد خب اينكه حرام نيست اينكه فرمود: ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ﴾[8] اين ﴿فَانتَشِرُوا﴾ در مقابل ﴿فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ﴾ است آنجا آمدن واجب است الآن ديگر وجوب برطرف شد.
چه اينكه آن امر ﴿وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ﴾ در مقابل ﴿وَذَرُوا الْبَيْعَ﴾ است قبلاً كارهاي اقتصادي كردن، مشغول كارهاي دنيا بودن و خريد و فروش كردن حرام بود الآن آن حرمت برداشته شده، پس قبلاً دو تكليف الزامي بود الآن آن دو تكليف الزامي برداشته شده لذا اين دو امر يكي ﴿فَانتَشِرُوا﴾ يكي ﴿وَابْتَغُوا﴾ حمل بر اباحه ميشوند در اينجا هم اينكه فرمود: ﴿كُلُوا﴾ حمل بر اباحه ميشود براي اينكه ذات اقدس تحريم آنها را نقل كرد بعد ميفرمايد اين تحريم بياساس است، تحريم بياساس است معنايش اين نيست كه بر شما واجب است از تكتك اين دامها يا از تكتك اين كشاورزيها استفاده كنيد نه همهٴ اينها بر شما حلال است، خب.
﴿كُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ﴾ اما ﴿وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ﴾ هم ميتواند بر وجوب باقي باشد چون اين در مقام توهّم حضر نيست آن امر ﴿كُلُوا﴾ چون محفوف به قرينه است براي اباحه خواهد بود اما اين ﴿وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ﴾ چون محفوف به قرينه نيست ميتواند بر وجوب دلالت بكند اصلش وجوب است آنگاه «الا ما خرج بالدليل» و اينها چون در دو جمله هستند گرچه وحدت سياق ايجاب ميكند كه هر دو يكسان باشند اما براي امر اول قرينه است، براي امر دوم قرينه نيست لذا ﴿كُلُوا﴾ حمل بر اباحه ميشود و ﴿آتُوا﴾ حمل بر وجوب يا مثلاً استحباب، اما ﴿كُلُوا﴾ بيش از اباحه را نميفهماند.
مطلب ديگر آن است كه در ذيل اين كريمه ﴿وَآتُوا حَقَّهُ﴾ روايات فراواني است كه بخشي از اينها را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرد، بعضي هم در تفسير عياشي است مجموع اينها در تفسير شريف برهان گردآوري شده [است].
اينها چند طايفه از نصوصاند يك طايفه دلالت ميكند بر اينكه اين ﴿وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ﴾ براي اينكه حقّ مستمندان تأديه بشود و آنها در شب حضور ندارند در روز حاضرند لذا چيدن ميوه، كَندن ميوه يا درو كردن محصولات كشاورزي در شب مَنهي است لااقل كراهت دارد و معلّل شده است اين نهي كراهت تنزيهي در نصوص، به اينكه فقرا حضور ندارند تا شما سهم آنها را تأديه كنيد چيدن ميوه و درو كردن محصولات كشاورزي در شب مكروه هست سبزيجات هم همين طور است براي اينكه آن دليل عام است بالأخره اين يك طايفه از نصوص كه مرحوم كليني و ديگران اين را نقل كردند.
طايفه ديگر از نصوص آن است كه فرمودند كه حقّي كه ذات اقدس الهي در اين محصولات كشاورزي قرار داد دو قسم است «حقّ يؤخذ منك و حقّ تؤديه» يك حقّي است كه از تو ميگيرند اين همان زكات مفروضه است كه ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾[9] يك حقّي است كه تو ميدهي غير از آن زكات مفروضه است بنابراين اين ﴿آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ﴾ به عنوان جامع ميتواند ملحوظ باشد شرحش به وسيله آيات بعدي است كه آنچه زكات مفروضه است در مدينه نازل شده، آنچه غير مفروضه است در مكه هم ميتواند نازل شده باشد.
پرسش...
پاسخ: نه، چون بالأخره آن حكمت است حالا اگر اتفاق افتاد فقرا شب حضور داشتند شايد آن كراهت برطرف باشد اين نهي معلّل است، خب اثبات اينكه اين كار در شب مكروه است و در روز مكروه نيست تعبّد محض نيست يك وقت است گفتند شما وقتي آب مينوشيد مستحب است كه روز مثلاً ايستاده عيب ندارد، شب ايستاده نباشد اين پيداست بين شب و روز فرق است اما در اينجا معلّل است ميفرمايد اينكه در شب چيدن ميوه يا درو كردن محصولات كشاورزي مَنهي است براي اينكه فقرا حضور ندارند.
طايفهٴ سوم رواياتياند كه دلالت ميكنند بر اينكه اين ﴿لاَ تُسْرِفُوا﴾ شامل حال انفاق هم ميشود نه تنها مالك در تصرّف مال خود مُسرِفانه صرف نكند و نه تنها فقير بعد از دريافت اموال زكوي در آنها مُسرفانه تصرّف نكند بلكه مالك هنگام تأديهٴ حقوق فقرا هم مسرفانه ندهد در بعضي از نصوص آمده است كه وقتي كه خدمتگزاران برخي از ائمه(علهيم السلام) هنگام صدقه دادن از همين خرمن با دو كف، دو كف را دو كف دست را پُر از گندم ميكردند به مستمند ميدادند امام(سلام الله عليه) صيحه ميزد، فرياد ميكشيد، داد ميكشيد كه چرا اينچنين ميكيند قبضتاً قبضتاً بدهيد يك مُشت يك مُشت بدهيد، خب.
اين از امامي است كه وقتي خودش ببيند مصلحت و حكمت الهي اقتضا بكند كه از تمام مال خود بيرون بيايد نظير امام مجتبيٰ(سلام الله عليه) اين كار را ميكند چند بار وجود مبارك امام مجتبيٰ(سلام الله عليه) تمام مال را بين خود و فقرا تقسيم كرده است «حتي النعل بالنعل»[10] يعني اگر دو جفت كفش داشت يك جفت كفش را ميداد، يك جفت كفش را براي خود نگه ميداشت نه «نعل بالنعل» يعني يك جفت كفش داشت يك لنگه را به ديگري ميداد يك لنگه را خودش نگه ميداشت، نه «حتي النعل بالنعل»[11] يعني اگر دو كفش داشت يك كفش را به ديگري ميداد يك كفش را خودش، خب.
اينها اين خانداناند اما براي تعليم و تربيت ما ميفرمايد شما وقتي بخواهيد حقوق را ادا كنيد اينهم حدّي دارد اينها چرا اين كار را كردند براي اينكه بعضي از افرادي كه به فكر زن و بچهشان نبودند آيات صدقه و انفاق را كه ميديدند تمام آنچه كه محصول كارشان بود به مستمندان ميدادند «يبقي هو و عياله»[12] فرمودند جلوي اين كار را بايد گرفت بالأخره انفاق هم حدّي دارد عايله هم واجب النفقهاند آنها هم بايد تأمين بشوند آنها را تأمين كنيد از ديگران هم غفلت نكنيد لذا بعضي از افراد صحابه در صدر اسلام كه تمام مال را داده بودند دين آنها را مذمّت كرد.
طايفه ديگر رواياتي است كه ميفرمايد اين ﴿وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ﴾ حالا شما شب اين كار را نكرديد روز داريد اين كار را ميكنيد اگر مستمند مسلمان بود به سراغ شما آمد او را نااميد نميكنيد حالا اگر نظير مكه كه مسلمانها كم بودند يك فقيري است مشرك، او آمده ميشود يك انسان گرسنهاي را طرد كرد به بهانه اينكه او مشرك است و بتپرست فرمودند نه، «ان كان مسلما اعطه والله فاعطه المشرك» اين دين است ميفرمايد انسان گرسنه نبايد روي زمين باشد ولو بتپرست.
پرسش...
پاسخ: آن صدقه واجب است آن زكات است كه شرط گيرندهٴ اسلام داشتن ولايت است اما تأمين نيازهاي انسان ولو غير مسلمان هم واجب است حالا حيواني گرسنه است آدم ميتواند بگويد خب او گرسنه است از گرسنگي بميرد يا تغذيهٴ او واجب است؟
آن روحِ بلند الهيِ انساني كه بر اسلام حاكم است آن را در ساير نفقات و مَبَرّات ظهور ميكند حالا ممكن است براي زكاتِ واجب شرطي باشد كه گيرنده و مستحق او گذشته از اسلام بايد داراي ولايت باشد اين حق است، اما حقوق ديگر كه چنين شرطي را ندارند حالا اگر كسي در شهري زندگي ميكند كه در آن شهر كافر هم هست حالا اهل كتاب يا غير اهل كتاب، كمونيست هم هست او درصدد براندازي نظام نيست حالا يا استضعاف فكري دارد يا مشكل ديگري دارد ـ معاذ الله ـ به اين درد مبتلا شد تأمين او بالأخره واجب است يا نه، نميشود گفت حالا او چون كمونيست هست، كافر هست گرسنه بماند و گرسنه بميرد اين طور نيست اين طايفه چهارم از نصوصي كه در تفسير شريف برهان هست دلالت ميكند بر اينكه شما بايد مستمند را تأمين كنيد اگر مسلمان بود چه بهتر، نبود مشرك اگر مشرك شد او را هم بايد سير كنيد.
پرسش...
پاسخ: خب آن معلوم ميشود درصدد براندازي است ديگر كافر حربي است اگر كافر حربي است انسان از خود دفاع ميكند و اما اگر در پناه دولت اسلام است درصدد براندازي هم نيست اينچنين نيست كه انسان بگويد حالا كه گرسنه شد، گرسنه باشد بميرد حالا اگر كسي اسير شد، كافر اسير شد بالأخره تغذيه او واجب است ديگر وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) دستور داده بود كه ابنملجم را تغذيه كنيد بعد حُكم اعدامش را جاري كنيد انسان صبر بكند كافري گرسنه بميرد اينكه مطابق شرع نيست، خب.
پرسش...
پاسخ: خب، حالا اگر اين راجع به زكات باشد چون زكات در مدينه نازل شده است نه در مكه بنابراين اين نميتواند تام باشد.
مطلب ديگر آن است كه، خب پس رواياتي كه در ذيل اين جمله مباركهٴ ﴿وَآتُوا حَقَّهُ﴾ آمده است چهار، پنج طايفه است كه بخشي از مرحوم كليني است بخشي هم از تفسير عياشي.
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: نه، آن روايات كه ميگويند كه شما ليل نكَنيد يا نچينيد نخواستند اين يوم را معنا كنند وگرنه خب خودِ يوم دلالت ميكرد اين يوم در مقابل شب نيست وگرنه ما احتياجي به روايت نداشتيم اين روز يعني ظرف، يعني زمان روايات است كه ميگويد شما شب نچينيد مَنهي است و اگر اين روز در مقابل شب بود كه احتياجي به اين همه روايت نبود، خب.
مطلب بعدي آن است كه برخي فكر ميكردند اين ﴿وَآتُوا حَقَّهُ﴾ زكات مفروضه است وقتي متوجّه شدند كه زكات مفروضه فقهي مصطلح در مدينه نازل شد، نه در مكه آمدند گفتند اين آيه مدني است ولي در سورهٴ مكّي واقع شده اينهم تام نيست براي اينكه ظاهراً سورهٴ مباركهٴ «انعام» همان طوري كه قبلاً بحثش گذشت كه مورد پذيرش بسياري از بزرگان اهل تفسير بود دفعتاً واحدتاً نازل شده است نميشود گفت كه اين آيه در مدينه نازل شد و به دستور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اثناي آيات سورهٴ مكّي قرار دادند گذشته از اينكه اين سياق نشان ميدهد كه براي ابطال آن سنّتهاي جاهلي مشركين است، مشركين كه ميگفتند: ﴿هذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَيَطْعَمُهَا إِلَّا مَن نَشَاءُ﴾[13] ذات اقدس الهي در همين بخش سورهٴ مباركهٴ «انعام» در دو فصل، يك فصل مربوط به كشاورزي، يك فصل مربوط به دامداري آن خرافات اينها را دارد ابطال ميكند.
بنابراين اين نميتواند زكات مفروض باشد ولي زكات مفروض ميتواند زيرمجموعه اين بعداً مشروحاً بيان بشود كه اين ﴿وَآتُوا حَقَّهُ﴾ فيالجمله دلالت بكند بر وجوب اما چه چيزي واجب است، بر چه چيزي واجب است، شرايطش چيست؟ اين ممكن است در مدينه نازل شده باشد كه بر همان نُه چيز واجب است و به همين دليل گفتند گرچه آيه مطلق است همهٴ اقسام باغداري و كشاورزي زرع و امثالذلك را شامل ميشود ولي زكات مخصوص آن غلات اربعه است براي اينكه در طائف انار به خوبي به عمل ميآمد، هلو به عمل ميآمد، پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي جمع زكوات مأمور ميفرستاد و هرگز متعرّض مسئلهٴ انار، باغ انار، باغ هلو كه در طائف داشتند نميشد از خرما و امثال اينها زكات ميگرفت از غلات اربعه زكات ميگرفت، جو و گندم و خرما و كشمش زكات ميگرفت اما از انار و هلو صرفنظر ميكرد معلوم ميشود اين زكاتِ واجب مصطلح نيست بعدها كه جناب ابوحنيفه در كوفه پيدا شدند و بسياري از اين امور را مشمول زكات واجب دانستند آنگاه مورد نقد قرار گرفت كه خب چطور مدينه كه مهبط وحي است، جايگاه وحي است، دارالهجره است، مَهد حكومت اسلامي بود، ده سال پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آنجا حكومت اسلامي را اجرا ميكرد در بسياري از اين سنوات مأموران را براي جبايه و جمع زكوات اعزام ميكرد و به طائف ميفرستاد و از اين غلات اربعه زكات ميگرفت و اما از باغ انار و باغ هلو و امثالذلك زكات نميگرفت بعد شما در كوفه كه آمديد مستقر شديد از همهٴ اينها ميخواهيد زكات بگيريد، البته زكات به معناي عام اعم از مفروض و غير مفروض بر همهٴ اينها هست اما آن زكات مصطلح فقهي را نميشود از اين آيه استفاده كرد و گفت چون در ذيل همهٴ جنّات معروش و غير معروش و زيتون و رمّان و نخل و زرع قرار گرفت همه بايد زكات داده بشود در حالي كه اينچنين نيست.
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: بسيار خب، غرض آن است كه از نظر حقّ زكات مفروض اثباتش مشكل است اما آن حقّ و حقوق واجب كه براي تأمين نيازهاي مستمندان است آن حُكمش وجوب هست و صدقات مستحب هم از اين آيه استفاده ميشود حالا اگر كسي ميداند كه در شهر يا روستاي او چند فقير است و او هم محصولش برنج است و چغندر است و يا انار است و هلوست و خيار است و گلابي است و امثالذلك كه مشمول زكات مصطلح فقهي نيستند فقرا هم در شهر هستند او بايد بگويد كه مالَم كه متعلّق به زكات نيست، پرداخت چيزي به اين فقرا بر ما واجب نيست، يا نه تأمين نياز فقرا واجب است اگر يك شخص ميداند ديگران باخبر نيستند كه واجب عيني است، اگر چند نفر باخبرند واجب كفايي است آنگاه اين واجب را اگر ندادند حاكم شرع چون وليّ ممتنع است ميتواند از اينها بگيرد به مستمندان بپردازد بالأخره گرسنه كه نبايد در يك نظام باشد در شهري گرسنه باشد، در روستايي كسي گرسنه باشد.
يك حرفي در تفسير قرطبي آمده و آن مربوط به توحيد ربوبي است كه ذات اقدس الهي همهٴ اينها را آفريد آنگاه كجا هستند «اين الفلاسفه و اناثها» كجا هستند حُكما و كساني كه علاقهمندان به حُكما هستند كه ببينند قرآن كريم از همهٴ اينها استفاده كرده است براي توحيد ربوبي، لابد منظورش از اين فلاسفه، فلاسفه مادي است وگرنه فلاسفه الهي و حكماي الهي كه قبل از ميلاد جناب قرطبي همهٴ اين براهين را در كتابها نقل كردند بايد گفت شما كجاييد ببينيد فلاسفه نظير فارابي و بوعلي و امثالذلك اينها را در كتابهايشان پُر كردند، خب.
مطلب بعدي آن است كه اين ذيل ﴿إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾ مطلق است و آن رواياتي كه در تفسير برهان و مانند آن آمده است براي بيان بعضي از مصاديق خفي است كه ﴿لاَ تُسْرِفُوا﴾ يعني حين انفاق دو كف دو كف ندهيد قبضتاً قبضتاً بدهيد اينكه فرد نادر است او را تعرّض كردند تا مغفول نماند وگرنه اسراف در مصرف را چه گيرنده، چه مالك بايد بدانند ممنوع است اين يك، چه قانونگذاران بخواهند قانونگذاري كنند مسرفانه نبايد باشد اين دو، چون الآن آنچه كه در اين سياق است قانوني است مسرفانه، نه مصرفي است مسرفانه آنها گفتند: ﴿هذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَيَطْعَمُهَا إِلَّا مَن نَشَاءُ﴾[14] خب اين قانونگذاري مسرفانه است بدون حدّ و بدون دليل عقلي يا نقلي انسان قانوني را بگذراند مسرفانه است.
پس اطلاق ﴿لاَ تُسْرِفُوا﴾ ﴿إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾ مُحَكَّم است چه بخواهد درباره مالك، چه بخواهد درباره مستحق، چه بخواهد در هنگام انفاق و اعطا، چه بخواهد در هنگام قانونگذاري بر حلّيت و حرمت همهٴ اينها زيرمجموعه نهي ﴿لاَ تُسْرِفُوا﴾ است ﴿إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ﴾.
برخي از مطالب ديگر ممكن است در اين فصل اول كه مربوط به كشاورزي است باشد كه در نوبتهاي بعد مطرح ميشود.
و اما آنچه كه در آيهٴ 142 همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» است كه فرمود: ﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً﴾ اين مربوط به فصل دوم است چون ملاحظه فرموديد آنها هم درباره كشاورزي، هم درباره دامداري تصميمات خرافاتي گرفتند گفتند: ﴿هذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَيَطْعَمُهَا إِلَّا مَن نَشَاءُ﴾[15] چه اينكه درباره انعام حُكم ديگري بود كه قبلاً گذشت كه گفتند اين ﴿مَا فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَي أَزْوَاجِنَا وَإِن يَكُن مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكَاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ﴾[16] حالا براي ردّ و ابطال سُنن جاهلي آنها در فصل دوم كه مربوط به دامداري است اينها را بيان ميفرمايد، ميفرمايد: ﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً﴾ خب اين گرچه مُصدّر به «هو الذي خلق «كذا و كذا» نيست اما از نحوه تعبير بر ميآيد كه ميفرمايد خداوند اين اقسام گوناگون دام را آفريد از انعام براي شما حموله خلق كرد و فرش، حموله همان است كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «نحل» بيان كرد كه ما براي شما براي حمل بارتان اسب و غير اسب آفريديم كه ﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ﴾ كه ﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾[17] شما نميتوانيد آنها را جابهجا كنيد از مسافرت ييلاق به قشلاق از قشلاق به ييلاق ﴿إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾ اما آنها براي شما حمل ميكنند ﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾ به دشواري و مشقّت و مانند آن، خب.
اينها را ميگويند حموله، هم سواري ميدهند، هم باربري به عهده آنهاست اين وسيله، و فرشاند فرش آن حيوانات كوچكي است كه مفروش علي الارض است مثل يك برّه، كه اين نه توان باربري دارد، نه توان سواري دارد فرمود اين حيوانات چه كوچك، چه بزرگ، چه آنهايي كه توان حمل بار و مسافر دارند، چه آنهايي كه توان حمل بار و مسافر ندارند ذات اقدس الهي آفريد چون خداوند اينها را آفريد قانون مربوط به دام را هم خداوند بايد مشخص و مقرّر كند فرمود: ﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ﴾ اين ﴿كُلُوا﴾ هم امري است كه وارد شده است براي دفع توهّم حضر آنها گفتند كه ﴿هذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَيَطْعَمُهَا إِلَّا مَن نَشَاءُ﴾[18] ميفرمايد نه، خدايي كه اين انعام را آفريد براي شما حلال كرد ﴿كُلُوا﴾.
يا اينكه ميگوييد ﴿مَا فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَي أَزْوَاجِنَا﴾[19] ما به همهٴ شما خطاب ميكنيم ﴿كُلُوا﴾ اين ﴿كُلُوا﴾ يعني چه مرد، چه زن براي همه حلال است اينچنين نيست كه يك عده مهجور باشند، يك عده ممنوع باشند و مانند آن، خب.
غير از اِباحه از اين امر ﴿كُلُوا﴾ چيزي استفاده نميشود براي اينكه محفوف به قرينه است ﴿كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾ در جرياني كه ذيل آيهٴ كشاورزي [است] فرمود: ﴿لاَ تُسْرِفُوا﴾ اينجا هم ميفرمايد شما جايِ پاي شيطان پا نگذاريد خُطوه يعني گام آنجايي كه شيطان گام برداشت خلاصه پيرو خطّ شيطان نباشيد، پيرو گام شيطان نباشيد آن خرافاتي كه گذاشتيد گفتيد: ﴿هذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَيَطْعَمُهَا إِلَّا مَن نَشَاءُ﴾ يا گفتيد: ﴿مَا فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَي أَزْوَاجِنَا﴾[20] يا گفتيد: ﴿هذَا لِشُرَكَائِنَا﴾[21] همهٴ اينها پيروي خطّ شيطان است شما پيرو خُطوات، خُطوه، گام و مسير شيطان حركت نكنيد ﴿وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ يك دشمني است كه دشمني او آشكار است اين برخلاف عقل مطالبي را بر شما تحميل ميكند، برخلاف نقل مطالبي را بر شما تحميل ميكند تا شما را به جهنم بكشاند.
بنابراين آن قانونگذاريهاي بيجا جزء بدعتهاي مُحرّم است، چه اينكه اسراف در مقام عمل هم جزء خطوات شيطان است.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»