76/01/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 130 و 131
﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾﴿130﴾﴿ذلِكَ أَن لَمْ يَكُن رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَي بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ﴾﴿131﴾
بعد از اينكه فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[1] اين سؤال مطرح است كه اگر تبهكاران در تحت ولايت ظالميناند قهراً [ناگزير] در قيامت معذور خواهند بود براي اينكه اولياي اينها، اينها را به ضلالت و تباهي كشاندند.
آنگاه ميفرمايد كه همان طوري كه در قيامت خداوند جن را مورد اعتراض قرار ميدهد كه شما بسياري از افراد انس را گمراه كرديد ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُم مِنَ الْإِنْسِ﴾[2] مجموع جن و انس را هم مخاطب قرار ميدهد و آنها را توبيخ ميكند ميفرمايد: ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ﴾ معشر را هم ملاحظه فرموديد منظور آن جمعياند كه باهم معاشرند و عِشرت دارند هر جمعي را معشر نميگويند گرچه در قيامت همگان تنها ميآيند در عين حال كه همه هستند هر كدام مفردند ﴿كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾[3] يا ﴿لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَي كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[4] باهماند ولي هر كسي كنار سفرهٴ خود نشسته است معشر بودن آنها به لحاظ دنياست كه در دنيا معاشر هم بودند وگرنه در قيامت هيچ ارتباطي بين افراد نيست ﴿كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾[5] در عين حال كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[6] وقت معلوم اما معذلك همهشان تنهايند.
پس معشر آن قومي است كه با يكديگر معاشر باشند و معشر بودن افراد هم در قيامت به لحاظ دنياست نه به لحاظ خود قيامت براي اينكه قيامت ﴿كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً﴾ آنگاه جن و انس را كه مخاطب قرار داد خطابش اين است كه فرمود: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا﴾ به آنها ميفرمايد مگر انبياي از شما نيامدند، مرسليني از شما نيامدند كه آيات ما، احكام ما، حِكم ما، سنن ما را بر شما تلاوت بكنند و شما را تعليم بدهند و از جريان قيامت شما را باخبر بكنند و هشدار بدهند و انذار كنند احتجاج خدا در قيامت اين است.
﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ كه اين رُسل از شماست اولاً، رسالت آنها هم تبيين آيات ما، احكام ما، سُنن ماست بر شما ثانياً، و هشدار و انذار داشتند ثالثاً كه قيامت حق است، روز سؤال و جواب حق است ﴿قَالُوا شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ بله گفتند ما شهادت ميدهيم عليه خودمان كه رُسلي از ما بود اولاً، و احكام و آيات و سُنن شما را بر ما خواندند و براي ما تشريح كردند ثانياً، و خطر كفر را هم به ما تذكّر دادند ما را ترساندند ثالثاً.
پرسش...
پاسخ: حالا اين هم يكي از فروعات زيرمجموعه اين آيه است كه انشاءالله روشن خواهد شد.
﴿قَالُوا شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ آنگاه ذات اقدس الهي ميفرمايد كه سرّ كفر آنها اين است كه ﴿وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾ چون «حبّ الدنيا رأس كل خطيئة»[7] منشأ همه گمراهيها علاقهٴ به دنياست و منظور از دنيا عبارت از چيزي است كه انسان را از خدا غافل كند هر شيئي كه انسان را از خدا غافل كند او دنياست، گاهي مال و جاه است، گاهي علم است، گاهي مقام است و مانند آن هر چه كه انسان را از خدا غافل كند دنياست.
و اين افراد هم كفر ورزيدند، هم اعتراف كردند كه كافرند ﴿وَشَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ اين ترجمهٴ صوري اين آيه است اما نكاتي كه مربوط به اين آيهٴ كريمه است.
فرمود: ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ﴾ معلوم ميشود كه فرشتگان مكلّف نيستند و مورد سؤال هم قرار نميگيرند آياتي از قبيل ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[8] نشان ميدهد كه تكليف براي جن و انس است فرشتگان اين سنخ از تكليف را ندارند.
مطلب دوم آن است كه اينكه فرمود: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ معلوم ميشود كه عقل در عين حال كه لازم است، كافي نيست در قيامت تنها به عقل احتجاج نميشود قسمت مهم محور احتجاج را وحي، رسالت انبيا، دليل نقلي و مانند آن تشكيل ميدهد. جهنميها وقتي به دوزخ ميروند دربانان دوزخ از دوزخيان سؤال ميكنند ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾[9] و مانند آن.
معلوم ميشود عقل در عين حال كه لازم است كه يكي از منابع غني و قوي دين است اما آن شرط كافي نيست چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» هم گذشت فرمود ما انبيا را براي تبشير و انذار اعزام كرديم ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[10] يعني بعد از آمدن انبيا ديگر اينها حجت نداشته باشند معلوم ميشود بشر با اينكه عقل دارد و عقل او را به بسياري از خطوط كلي راهنمايي ميكند اگر وحي نيايد بشر حجّت دارد بر قيامت به خدا عرض ميكند كه تو كه راه را به ما نشان ندادي چون عقل آن خطوط كلي را درك ميكند بسياري از امور است كه خود عقل ميفهمد كه نميفهمد و محتاج به وحي است لذا در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود كه ما انبيا را فرستاديم ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ چه اينكه در بخش پاياني سورهٴ «طه» است ظاهراً كه آنها هم كه انبيا برای آنها آمده است ذات اقدس الهي ميفرمايد ما انبيا را اعزام كرديم تا شما نگوييد كه ﴿لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَي﴾[11] اين در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «طه» است وقتي هم دوزخيان به دوزخ افكنده ميشوند دربانان جهنم ميگويند ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾[12] نه «ألم يكن لكم عقل».
اين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» هم به عنوان چهارمين مورد، دليل است بر اينكه قسمت مهم احتجاج همان وحي و رسالت است چون وحي و رسالت است كه خطوط كلي و جزئي را بازگو ميكند ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ﴾ نه «ألم يكن لكم عقل» پس عقل در عين حال كه در بخشي از موارد معيار حجت است اما قسمت مهم احكام چون به وسيله وحي و رسالت تشريح ميشود در يوم الاحتجاج رسالت است كه عنصر محوري حجت قرار ميگيرد اين مطلب اول.
مطلب دوم آن است كه فرمود: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ در آن بخشهايي كه دارد ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾[13] آنجا ندارد كه «الم يأتكم نذير منكم» دارد مگر نذير نيامده است كه شما را انذار كند اما در اينجا فرمود كه ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ از اين ﴿رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ استفاده ميشود كه يقيناً رسول مَلك نيست آن رسولي كه مباشر مردم است، مباشر مكلّفين است و احكام را ابلاغ ميكند او يقيناً فرشته نيست زيرا فرمود: ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ پس معلوم ميشود فرشته رسالت مستقيم با مكلّفين را به عهده ندارد البته ﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[14] و مانند آن آنها براي آوردن وحي مؤثّر هستند ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[15] كار آنهاست ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ٭ ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ ٭ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ﴾[16] و مانند آن كار آنها هست تا اينكه بر قلب مطهّر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل كند اما آن رسالتي كه بايد ايفا بكنند، وظيفهاي كه بايد ايفا بكنند به مردم ابلاغ بكنند اين كار فرشتهها نيست از جن و انس نبايد بيرون باشد يقيناً فرشته نخواهد بود اين روشن است ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾.
اما آيا آن رُسل حتماً بايد از جن باشد يا حتماً بايد از انس باشد يا حتماً بايد يكي از جن باشد يكي از اِنس هيچ كدام از اينها لازم نيست هر يك از اينها باشد كافي است چرا؟ چون وقتي به مجموع خطاب ميكنند از اين مجموع اگر يك نفر باشد كه حرف را به همه برساند صادق است كه بفرمايد: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ مثل اينكه مجموع زن و مرد را خطاب قرار ميدهد ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ﴾[17] اگر همه انسانها را جمع بكند اعم از مذكّر و مؤنث بفرمايد: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ اين صادق است در حالي كه رسول از جنس مرد است نه از جنس زن ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾[18] يا اگر مجموع تازي و فارسي، عرب و عجم را جمع بكنند بعد بفرمايند: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ صادق است در حالي كه رسول از عرب هست همين كه از سنخ اين مجموع باشد جواب مثبت دارد و صادق است لازم نيست از كلّ واحد از دو سنخ باشد.
پس اگر رسولي از انس بود صادق است كه خداوند از مجموع جن و انس اقرار بگيرد كه آيا از بين شما مگر رسولي نيامده آنها ميگويند بله، البته وقتي از سنخ انسان و نوع انسان بود بايد بتواند پيامش را به جن برساند آنها هم بالأخره موجودند، مكلّفاند، مسلمان دارند، كافر دارند.
در بخشي از سورهٴ مباركهٴ «احقاف» معلوم ميشود كه اينها كه ميآمدند محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) معارف را فرا ميگرفتند مأمور بودند كه به قومشان اين دستورها را ابلاغ كنند در سورهٴ «احقاف» آيهٴ 29 و 30 اين است ﴿وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا﴾ چون اين مسئله كه ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾[19] اين شامل همهٴ مكلّفين است اين گروه از جن كه به صورت يك وقت به محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمدند به يكديگر گفتند: ﴿أَنْصِتُوا﴾ ساكت باشيد ببينيم پيغمبر چه ميگويد، ﴿فَلَمَّا قُضِيَ﴾ وقتي سخنان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شنيده شد ﴿وَلَّوْ إِلَي قَوْمِهِم مُنذِرِينَ﴾[20] اينها رفتند به طرف ساير جنّيها در حالي كه انذار ميكردند يعني حرفها را فراگرفتند، ياد گرفتند به آنها ياد دادند و خطر ترك دستورات الهي را هم به آنها هشدار دادند اين ميشود حجت بالغهٴ حق بالأخره، اگر رسولي انس بود بايد پيامش ولو معالواسطه به گروه جن هم برسد چه اينكه رسيده است.
پرسش...
پاسخ: چون آخر نميبينند.
پرسش...
پاسخ: نميبينند انسانها آنها را كه فقط رسول خدا، انبيا و مرسلين(عليهم السلام) ميبينند و براي آنها هم كافي است آنها وحي را ميآورند و انبيا آنها را ميبينند، اما جن و انس اينچنين نيست البته براي جن ممكن است فرشتگاني به عنوان مأموران الهي ابلاغ كنند چون آنها ميتوانند در بين فرشتگان هم باشند چه اينكه جن، خود شيطان جن بود و در جمع فرشتگان زندگي ميكرد ﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾[21] اما انسانها اينچنين نيستند كه بتوانند فرشتگان را ببينند و حجت خدا بشود بالغ.
مطلب بعدي آن است كه انبيا كارشان تلاوت آيات الهي است، تعليم هست، تزكيه هست و مانند آن اينجا هم كه ميفرمايد: ﴿يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ﴾ قصه گفتن تنها اختصاصي به جريان داستانسرايي و مانند آن ندارد مطلبي كه متوالي هم ذكر ميشود آن را ميگويند قصّه اصولاً قصّه را كه قصّه گفتند براي اينكه مطلب در ولاي هم، در كنار هم قرار ميگيرد وقتي كه مثلاً مادر موسيٰ(سلام الله عليهما) به دخترش ميگويد ﴿قُصِّيهِ﴾[22] يعني به دنبالش برو ببين كه سرگذشت اين تابوت چيست، پس اگر كسي يك سلسله مطالب را متوالياً بازگو كند ميشود قصّه حالا اسم خاصّ اين مربوط به داستانها و جريان تاريخي است يك بحث ديگري است، پس ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[23] ميشود ﴿يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي﴾.
مطلب بعدي آن است كه در نوبتهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه انبيا(عليهم السلام) گرچه براي تبشير و انذار آمدهاند و اين دو كار وظيفهٴ آنهاست ﴿مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾[24] چه اينكه در سورهٴ «احزاب» به خود پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خطاب شده است ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً ٭ وَدَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾[25] كه بشير است و نذير اما در هيچ جاي قرآن سِمت انبيا در تبشير منحصر نشد يا هيچ پيامبري نگفت «انما انا مبشر» ولي ذات اقدس الهي جريان حصر رسالت در انذار را در چند آيه بازگو كرد گاهي به زبان خود پيامبر ﴿إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ﴾[26] گاهي خودش فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذيرٌ﴾[27] اين براي آن است كه اكثري مردم به وسيله انذار و ترس از جهنم به طرف فضيلت حركت ميكنند اكثري ما هم همين طوريم.
گاهي حالا ممكن است انسان يك سلسله مطالبي را در خلال حرفها بازگو كند ولي آنچه كه واقعاً در انسان اثر ميگذارد همين ترس از مؤاخذه الهي است لكن در بخشي از آيات نه به صورت حصر فقط ﴿بُشْرَيٰ﴾ ذكر ميشود ميفرمايد خداوند پيامبر را با قرآن فرستاد و قرآن را نازل كرد براي هدايت مسلمانها ﴿هُديً وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾[28] از اين آيه هم برميآيد هدف مهم بشارت است و انذار مقدمه است نظير اينكه تخليهٴ مقدمه تجزيه و تحليه است غبارروبي كردن و زنگار گرفتن براي آن است كه انسان به يك فيض برتري فايز بشود انذار براي آن است كه انسان دستش به آلودگي گناه آلوده نشود تا اينكه ذات اقدس الهي كه «باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ»[29] است معارف الهي را در دست او قرار بدهد.
پس بنابراين گرچه «انما انت بشير» «انما انت مبشّر» يا «انما انا بشير» «انما انا مبشّر» در قرآن نيامده ولي وقتي هدف اصلي نزول قرآن يا بعثت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ذكر ميشود به عنوان ﴿هُديً وَرَحْمَةً وَبُشْرَي لِلْمُسْلِمِينَ﴾ ذكر ميشود كه آن معلوم ميشود مهم است.
در اين آيهٴ محلّ بحث هم فرمود كه ﴿يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا﴾ نفرمود: «يبشّرونكم و ينذرونكم» اكثر اين است نمونههاي فراواني هم هست البته شما ميبينيد دربارهٴ فضايل و نوافل روايات فراوان است مخصوصاً دربارهٴ نماز شب چقدر فضيلت براي صلاةاليل هست خب غالباً از صلاةاليل محروماند ولي نماز صبح را به هر وسيله است ميخوانند براي اينكه اگر نخوانند سخن از جهنم است از ترس ميخوانند و اگر كسي واقعاً نماز را براي ﴿بُشْرَي﴾[30] بخواند خب نماز شب كه اين همه فضيلت برای اوست شب يك مقداري سبكتر غذا ميخورد، يك قدري زودتر ميخوابد، نيم ساعت زودتر بلند ميشود اگر انسان به دنبال فضيلت باشد خب هرگز نماز شب را از دست نميدهد معلوم ميشود غالباً براساس ترس است كه عبادت ميكنند نه براي آن ﴿بُشْرَي﴾ و نِيل به آن مقام.
مطلب بعدي آن است كه آيا اين ﴿رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ دليل است بر اينكه حتماً از جنيها پيغمبري هست چه اينكه از انسان هست يا نه، ميفرمايند كه ما دليل قطعي نداريم بر اينكه از هر دو گروه بايد باشند ممكن است از يك گروه باشند و تعبير هم صادق است اگر از هر دو گروه بودند كه خب من الجن بود و من الانس بود كه مشكلي پيش نميآيد ولي اگر از يك گروه بودند يعني از خصوص انسان بودند هم مصحّح محاورهاي دارد هم نظيرش در قرآن آمده مصحّح محاورهاي همان است كه قبلاً ذكر شد اگر همه مردها و زنها را خدا مخاطب قرار بدهد بعد ميفرمايد: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ اين صادق است ولي ديگر زنها نميتوانند بگويند از ما كه نيامده از اين مجموع صادق است مجموع عرب و عجم را اگر خدا مخاطب قرار بدهد بفرمايد: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ اين صادق است يعني از سنخ انسان بايد رسولي باشد. از خود اين آيه نميتوان استفاده كرد كه اين رسول مخصوص انسان است نه ممكن است از هر دو گروه باشد ولي اگر ثابت شده است كه رسولي از جنّي است فقط از انسانهاست مصحّحش اين تعبيرات عرفي است اولاً، نظيرش هم همان است كه فرمود: ﴿مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ٭ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ يَبْغِيَانِ﴾[31] آنگاه در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ﴾[32] خب لؤلؤ و مرجان كه از درياي كه آبش تلخ يا شور است به بار نميآيد ﴿مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ﴾ در بخش ديگر فرمود اين بَحران يكي بحر اُجاج است، يكي بحر شيرين و عَذب يكي ماءاش عَذب است، يكي ماءاش مالح هست و تلخ است و شور، خب.
﴿مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ٭ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ يَبْغِيَانِ﴾[33] بعد فرمود: ﴿يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ﴾[34] ﴿مِنْهُمَا﴾ يعني از هردويشان كه لؤلؤ و مرجان بيرون نميآيد از آن بحر عَذب بيرون ميآيد نه از بحر اجاج تلخ مالح ولي صادق است كه بفرمايد از اينها لؤلؤ و مرجان استخراج ميشود يعني از خصوص بحر عَذب نه از كلّ واحد.
پرسش...
پاسخ: بله، هردويشان يك نوعي از حيواناند ديگر آنها زندگي خاص خودشان را دارند اينها زندگي خاص خودشان را دارند هر دو حيواناند، هر دو درك ميكنند منتها يكي دركش بيشتر يكي دركش كمتر، يكي دركش قويتر است يكي حركتش قويتر.
پرسش...
پاسخ: نه، آخر اينها از يك سنخاند آنها از يك سنخ نيستند دركي ندارند كه مكلّف باشند اينها از نظر نوعيّت شبيه هماند آنها حيوانهاي ديگر در جنس فقط شريكاند.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا﴾ اصل قيامت را انذار كردهاند سخن از جهنم نيست چون قيامت همهٴ مراحلش بالأخره وحشتناك است كسي كه جوابي براي گفتن ندارد همهٴ مرحلهاش براي او دردناك است لذا سخن از جهنم نيست اصل قيامت است و لقاءالله.
پاسخي كه ميدهند اين است كه ﴿قَالُوا شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ شهادت ميدهيم عليه خود ما كه بله رسولي آمده، قصص الهي را گفته و آيات الهي را گفته و ما را هم انذار كرده است.
جناب زمخشري در كشّاف ميگويد در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» قبلاً گذشت كه آيهٴ 22 و 23 همين سورهٴ «انعام» قبلاً گذشت ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ ٭ ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَاللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ ٭ انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ در آن آيات اوليهٴ سورهٴ «انعام» ميفرمايد كه مشركين ميگويند ما شرك نورزيديم ما كه مشرك نبوديم در اينجا دارد ﴿شَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ اين ﴿شَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ يعني «واعترفوا و اَقرّوا» چطور قبلاً در همين سورهٴ «انعام» فرمود كه اينها منكرند، الآن فرمود اينها مقرّند.
جوابي كه خود زمخشري در كشّاف ميدهد اين است كه ممكن است اين مربوط به تعدّد موقف باشد يعني اوايل امر مسئله برايشان روشن نيست خيال ميكنند حُكم دنيا را دارد انكار ميكنند، اواخر امر كه همه مسايل برايشان حل شد خب ديگر اقرار ميكنند اين به تعدّد موقف قابل جمع است، اين يكي.
راه ديگري هم هست و آن اين است كه آنجا كه انكار ميكنند زبانشان باز است با زبان انكار ميكنند، وقتي ذات اقدس الهي ميبيند اينها زباندرازي ميكنند با زبان انكار ميكنند زبانشان را مُهر ميكند ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ﴾ آنگاه به اعضا و جوارح خطاب ميكند كه شما در اين محكمه حرف بزنيد اين اعضا و جوارح آنچه حق است اقرار ميكنند كه ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[35] روزي است كه ﴿تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[36] بعد آنها به اعضا و جوارحشان اعتراض ميكنند ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[37] پس آن انكار به زبان است و اين اقرار به ساير اعضا و جوارح پس اين دو راهحل.
يكي اينكه در آن آيات اوليه سورهٴ «انعام» كه آمده است اينها انكار ميكنند آن انكار مربوط به اوايل قيامت است موقفهاي اولي است، اين اقرار براي بخشهاي پاياني كه مسئله برايشان روشن ميشود ميبينند هيچ راهي براي انكار نيست.
با زبان انكار ميكنند وقتي دهنشان بسته شد با اعضا و جوارح خواستند سخن بگويند اعضا و جوارح اقرار ميكنند، حق ميگويند اين دو راه.
پرسش...
پاسخ: بله، قالوا، آنها هم حرف ميزنند ديگر اعضا و جوارح حرف ميزنند لذا قرآن ميفرمايد كه ﴿يَوْمَ نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾ بعد هم خود آنها وقتي به حال آمدند به اعضا و جوارح ميگويند ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا﴾ يعني اعضا و جوارح ميگويند ﴿قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾.
راه سومي هست كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اشاره كردند كه شايد لطيفتر از آن دو راه باشد و آن اين است كه آنجا كه ميگويند ﴿شَهِدْنَا﴾ دربارهٴ اصل آمدن است نه دربارهٴ فعل خودشان اين ﴿قَالُوا شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ اين دربارهٴ اصل آمدن انبيا و مرسلين است تعليم كتاب و حكمت است و انذار اين ﴿قَالُوا شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ سخن از كفر نيست سؤال اين است كه ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ كه «اتتنا رسلا منا قصوا علينا آياتك و انذرونا لقاء يوم هذا» اين معناي شهادت اول است.
عمدهٴ آن شهادت دوم است ﴿وَشَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ اگر تعارضي هست بين شهادت ثانيه با ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ است نه بين شهادت اوليٰ و ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾[38] اين يك مطلب.
مطلب ديگر آن است كه ديگران مثل امينالاسلام يا زمخشري اينها سرّ تكرار را اين دانستند كه گفتند يكجا خود آنها ميگويند ما شهادت داديم «نشهدوا علي انفسنا»، يكجا خدا به عنوان اينكه خسارتهاي اينها را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ سرّ تكرار اين است كه يكجا خود آنها ميگويند ﴿شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ يكجا خدا ميفرمايد اينها ﴿شَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ مثل اينكه ميگوييم اينها به جرمشان اقرار كردند، به جرمشان اعتراف كردند پس سرّ تكرار اين است.
مطلب بعدي آن است كه شهادت ﴿شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ چه در جمله اُوليٰ كه گفتند: ﴿شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ چه در جملهٴ دوم كه ﴿شَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ اين نكته نيامده نه در زمخشري بيان كرده، نه امينالاسلام و نه سيدناالاستاد و آن اين است كه انسان وقتي شهادت ميدهد شاهد غير از مشهودله است آنجا كه شهادت به سود است و غير از مشهودعليه است آنجا كه شهادت به زيان است و چون خود انسان با خودش مغاير نيست نه شهادت لَه فرض دارد نه شهادت عليه اينجا اقرار است نه شهادت.
آنجا كه دارد ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[39] اين جاي اقرار است، اما چگونه انسان عليه خود شهادت ميدهد وقتي انسان حرف ميزند ميگويند اقرار كرده است نه شهادت داد در شهادت تعدّد شاهد و مشهودله يا تعدّد شاهد و مشهودعليه معتبر است اين تأييد ميكند كه آنكه حرف ميزند خود انسان نيست اعضا و جوارح اوست دربارهٴ اعضا و جوارح مغايرت محفوظ است چون اعضا و جوارح كه گناه نكردند اعضا و جوارح ابزار كار است اين انسان است كه گناه ميكند اينكه فرمود: ﴿تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[40] يا ﴿تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم﴾[41] اعضاي اينها شهادت ميدهند، جوارح اينها شهادت ميدهد چون اعضا و جوارح ابزار است اينها كه مجرم نيستند مجرم خود نفس است.
پرسش...
پاسخ: اعضا و جوارح ميسوزند تا شخص عذاب ببيند وگرنه عضو كه احساس درد نميكند براي اينكه شخص را عذاب بكنند اعضا و جوارحش را ميسوزانند و چون اين اعضا و جوارح وقتي سوخته شد آن نيروي لامسه كه در همهٴ جِرم بدن مفروش است قسمت مهمّش به پوست وابسته است همهٴ اعضا احساس دارند لمسي اما پوست عهدهدار اين كار و رسالت اين لمس به عهده پوستهاست وقتي ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم﴾ شد ﴿بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾ ميشود ﴿لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾[42] نه «لتذوقوا العذاب» پوست تازه ميروياند تا كافر عذاب بچشد نه پوست وقتي انسان احساسش را بگيرند پوست را ارباً اربا بكنند كه دردي ندارد خب اينها كه در اتاق عملاند وقتي تخدير شدهاند، مدهوش شدهاند، مُغما عليهاند اين پوستها را، اين جلدها را استخوانها را قطعه قطعه ميكنند دردي آن بيچارهها ندارند كه درد براي آدم است نه براي پوست، خب.
فرمود ما اين پوستها را تازه ميكنيم ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ﴾ اين ضمير مؤنت دارد ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ﴾ همه ضميرها مؤنث است ﴿بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾ نه «لتذوق» ﴿لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾ جِلد كه عذاب نميبيند كه اين انسان است كه معذّب ميشود، خب.
اگر خود انسان سخن بگويد ميگويند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[43] اعضا و جوارح كه حرف ميزنند ميگويند شهادت ميدهند اين يك مطلب.
پرسش...
پاسخ: بله چون ابزارند بيگانهاند وقتي بيگانه حرف ميزند ميگويند شهادت ميدهد ديگر وقتي خودش شخص حرف ميزند ميگويند اقرار كرد ديگري كه حرف ميزند ميگويند شهادت داد.
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: نه، اينجا هم جسماني هست، اينجا همهٴ اين آيات سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه بحث شد همهاش دربارهٴ جسمانيت است پوست است، گوشت است.
پرسش...
پاسخ: الآن هم در دنيا هم همين طور است، در دنيا هم همين طور است در دنيا كه انسان روح تنها نيست يك جسمي دارد يك روح.
پرسش...
پاسخ: بله، مثل دنياست ديگر در دنيا انسان يك روحي دارد يك جسمي اما تمام ادراكات براي روح است دنيا چطور است دنيا كه روحِ تنها نيست كه آخرت هم همين طور است در دنيا انسان يك روحي دارد يك بدني تمام ادراكات براي روح است همينها كه در اتاق عمل ميروند چون روح الآن احساسش را گرفته است تمام اين اعضا و جوارح را ارباً اربا بكنند دردي ندارد درد را روح ميچشد اگر روح عنايت داشته باشد ﴿تَلَذُّ الْأَعْيُنُ﴾[44] ميشود ﴿تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ﴾ ميشود روح ارتباطش را قطع بكند نه لذت ميبرد، نه الم هر چه در دنياست در آخرت هم همين طور است ديگر، خب.
مطلب ديگر آن است كه اگر به اين سبك توجيه شد كه اعضا و جوارح شهادت ميدهند، سخن ميگويند اين شهادت درست است، اگر خود انسان سخن بگويد ميشود اعتراف ما ناچاريم بگوييم اينجا ﴿شَهِدُوا﴾ يعني «واعترفوا» يك راه ديگر هم هست آن راه اين است كه در ذيل آيهٴ كريمه ﴿وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَكَانَتْ أَبْوَاباً ٭ وَسُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكَانَتْ سَرَاباً﴾[45] آنجا كه فريقين از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردهاند عدهاي به صورت حيوانات درميآيند، خب اگر عدهاي به صورت حيوان درآمدند خود اين شخص دارد شهادت ميدهد شما اگر يك كَلبي را ديديد نميگوييد خودِ همين اين شخص دارد شهادت ميدهد كه درنده است يك ماري را كه ديدي چه ميگوييد؟ ميگوييد اين موجود به تمامه شهادت ميدهد كه گزنده است، خود اين شيء دارد شهادت ميدهد اين شهادت فعلي است نه ديگر شهادت لفظي، خب.
پس اين ﴿شَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ به سه وجه توجيه شد يكي اينكه اين ﴿شَهِدُوا﴾ وقتي خودش حرف ميزند يعني «اقرّوا و اعترفوا» نظير ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[46] دوم اينكه دهان اينها بسته است ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[47] چون اعضا و جوارح دارند حرف ميزنند اينجا شهادت حق است چون اعضا و جوارح غير آدماند، ابزار كارند، عليه انسان كه حرف ميزنند ميشود شهادت، اين دو.
يك وقت است كه نه برابر آنچه در ذيل ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[48] اگر بعضي ـ معاذ الله ـ به صورت حيوان محشور شدند تمام هستي اين شخص بفعله و قوله شهادت ميدهد كه درنده است يا گزنده اينها درست است، خب.
پرسش...
پاسخ: بله همان قول است ديگر «قول كل شيء بحسبه» الآن همان دهان بسته به اعضا و جوارح ميگويند ﴿قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا﴾ سراسر عالَم حرف ميزنند ﴿قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾ ﴿أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ﴾[49] به همين است در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» يا «حم» ديگر است كه ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[50] ذات اقدس الهي به آسمان و زمين فرمود: ﴿ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ اگر قول است پس به ارض هم قول، ارض قول است، زمين قول است، قول براي همه موجودات است، خب.
بنابراين اگر اصل حرف كه ميزنند صادق است، در محكمهٴ احتجاج حالا اگر كسي به صورت باطنياش دربيايد خب با همه اعضا و جوارحش دارد شهادت ميدهد اين وجوه سهگانه است ﴿قَالُوا شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ بعد ذات اقدس الهي برابر اينكه قرآن كريم نور است نه يك كتاب علمي نظير كتاب حكمت و فلسفه و كلام و فقه و اينها نيست بارها ملاحظه فرموديد اينجا حكمت نظرياش با حكمت عملياش دوخته و آميخته است چون قرآن يك كتاب علمي نيست كه به آدم چيز ياد بدهد كه قرآن نور است يعني علم را با عمل عجين ميكند يك مطلب علمي كه فرمود آن خطرش را هم ذكر ميكند آن بخشهايش مربوط به حكمت نظري بود حالا اين مربوط به حكمت عملي است خب چطور ميشود انسان به آن روز تلخ درميآيد ميفرمايد: ﴿وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا﴾ اين زندگي دنيا حالا يا از دُنو است و نزديكي است در برابر.. و پست در برابر آخرت كه شريف است اين زندگي پست اينها را فريب داد ﴿وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ نه الآن كافرند آنجا كافر شدند.
برخي خواستند بگويند سرّ تعدّد شهادت اين است كه ﴿شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ اين مربوط به آخرت است ﴿وَشَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾ اين براي دنياست تعدّد را با اين حل كردند اين هم كه راهحل نيست براي اينكه در قيامت كسي كافر نميشود در قيامت خبر ميدهد كه در دنيا كافر بود آنجا كه در قيامت ﴿شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ اگر منظور اين باشد ﴿شَهِدْنَا عَلَي أَنْفُسِنَا﴾ يعني «شهدنا علي انفسنا انا كنّا في الدنيا كافرين» پس اينچنين نيست كه آنجا در قيامت شهادت بدهند كه ما كافريم و جملهٴ دوم مربوط به شهادت آخرت باشد اين مصحّح تكرار باشد چون هر دو بالأخره به كفر دنيا شهادت ميدهند ﴿وَشَهِدُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ﴾.
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: نه، چون رُسل مخاطب نيست، رُسل مخاطب نيست همين معشر جنّ و انس مخاطباند در مقام احتجاج ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنكُمْ﴾ پاسخ را همين مخاطبين ميدهند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»