درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

75/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 124 و 125

 

﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتَي مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾﴿124﴾﴿فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾﴿125﴾

 

در شأن نزول اين آيه نقل كردند كه وليد و همچنين اباجهل اينها منتظر بودند كه وحي بر آنها نازل بشود مي‌گفتند ما با بني‌هاشم در جاهليت همتاي هم بوديم الآن اينها بر ما تطوّقي پيدا كردند و اين تطوّق روا نيست، اگر نبوّت حق است بر انساني سِمت رسالت نازل مي‌شود ما اوليٰ به اين كاريم يا لااقل در حدّ آنهاييم.

اين مي‌تواند به عنوان يكي از مصاديق تمنّيات باطل مشركين حجاز باشد اما منحصراً شأن نزول اين باشد مقداري مشكل است با توجه به اينكه سورهٴ مباركهٴ «انعام» يكجا نازل شده است البته ممكن است در ظرفي كه اين‌گونه از افراد چنين داعيه باطلي داشتند اين آيه به آن داعيه‌هاي باطل اينها و امثال اينها خاتمه داده باشد.

مطلب دوم آن است كه قبل از آمدن آيه و نشانه الهي آنها مي‌گويند چرا معجزه نمي‌آيد، وقتي معجزه بيايد مي‌گويند چرا بر ما نازل نشده است قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 109 چنين گذشت كه ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللّهِ وَمَايُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ آن دربارهٴ آيات اقتراحي و پيشنهادي بود اما اينجا مي‌فرمايد كه وقتي آيه‌اي از آيات الهي به آنها برسد ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتَي مِثْلَ مَاأُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ﴾ اگر آيتي نازل بشود مي‌گويند همان طوري كه انبيا مهبط وحي‌اند ما هم بايد مهبط وحي باشيم مخاطب الهي‌اند كه خدا با آنها سخن مي‌گويد ما هم بايد مخاطب الهي باشيم به دست انبيا مُرده‌اي زنده مي‌شود يا درخت پژمرده‌اي سرسبز مي‌شود بايد به دست ما هم اين كرامتها ظهور كند.

بخشي از اين تمنيّات باطل قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 118 چنين گذشت ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ﴾ چرا خدا با ما سخن نمي‌گويد يا معجزه‌اي به دست ما ظاهر نمي‌شود، آيت و علامتي از علامتهاي غيبي بر ما ظهور و براي ما ظهور نمي‌كند.

در آنجا فرمود: ﴿كَذلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ در بخشي از آياتي كه در مكّه نازل شد جزء عتايق سور هم بود آنجا هم چنين تمنّي باطل را از گروهي از صناديد قريش نقل كرده است در سورهٴ مباركهٴ «مدّثر» آيهٴ 52 به بعد اين است كه ﴿بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَي صُحُفاً مُنَشَّرَةً﴾ هر كدام از اين صناديد قريش تمنّي دارند كه يك مُصحفي جداگانه بر آنها نازل بشود اگر بر پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قرآن نازل شد بر تك تك آنها هم يك صحيفه الهي نازل بشود.

در پاسخ همهٴ اين تمنّيات باطل مي‌فرمايد: ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ يك روحِ طيّب و طاهري مي‌طلبد تا مهبط وحي باشد خدا مي‌داند كه وحي را در چه جايگاهي قرار بدهد هر قلبي كه مهبط وحي نيست، هر انساني كه مخاطب ذات اقدس الهي نيست، وحي يك امينِ وحي مي‌طلبد ممكن نيست يك انسان فاسقي مخاطب خدا باشد و امين خدا باشد و بعد با دين خدا بازي كند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ﴾ اينها دو عذاب دارند يكي عذاب روحي دارند كه به ذلّت و خواري مبتلا مي‌شوند، يكي هم عذابي است كه به عنوان عذاب جهنّم و مانند آن معهود است.

چون هر دو فريق نام و يادشان گذشت يعني مؤمنين و كافرين، صالحان و طالحان حُكمشان گذشت آن‌گاه به صورت مبسوط دربارهٴ هر دو گروه بياني دارد مي‌فرمايد: ﴿فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾ شرح صدر عبارت از باز شدن سينه است منظور از اين سينه همان قلب حقيقي است كه انسانيت انسان است نه اين سينه‌اي كه چه كافر، چه مؤمن هر دو داراي آن هستند و نه قلبي كه مؤمن و كافر هر دو داراي آن هستند كه مركز پالايش خون است قلب، فؤاد و مانند آن همان روح انساني و حقيقت انساني است.

اين گاهي در مسايل خير باز است، گاهي در مسايل شر باز است شرح صدر يعني باز بودن، مطلبي را كه يك ماتن به صورت بسته بيان مي‌كند شارح او را باز مي‌كند اين قصّاب كه گوشت را تكّه‌تكّه مي‌كند مي‌گويند شرحه شرحه كرده است آ‌نكه مي‌گويد فراق

«سينه ‌خواهم شرحه شرحه از فراق»[1]

يعني باز باشد تا جاگير باشد، وسيع باشد مشروح يعني مبسوط، شرح صدر يعني قلب باز، اين قلب به وسيله آن مظروف باز مي‌شود با ظرفهاي ديگر فرق مي‌كند هر ظرفي از ظروف عالَم طبيعت به وسيله مظروف بسته مي‌شود يعني هر اندازه كه مظروف به ظرف داده شد از ظرفيتِ ظرف مي‌كاهد اگر يك ظرفي ظرفيت ده ليتر آب داشت شما وقتي پنج ليتر آب در اين ظرف ريختيد به مقدار پنج ليتر ظرفيت او بسته شد ديگر اين ظرف ظرفيت ده ليتر را ندارد ظرفيت پنج ليتر را دارد كه خالي است اين خاصيت ظرف و مظروف طبيعي است.

اما ظرف و مظروف ماوراي طبيعي نسبتشان به عكس است يعني وقتي مظروف وارد ظرف مي‌شود ظرف را توسعه مي‌دهد نه تضعيف كند حالا مظروف از هر سنخي باشد مظروف وقتي وارد ظرف شد اين ظرف را كم ‌كم توسعه مي‌دهد اين از بيانات نوراني است كه در بخش پاياني نهج‌البلاغه از اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) به عنوان تجرّد روح و تجرّد نفس ذكر شده است حضرت در آن سخن نوراني مي‌فرمايد: «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ»[2] هر ظرفي از ظروف عالَم طبيعت با آمدن مظروف ظرفيتش كم مي‌شود مگر ظرف دانش كه هر اندازه انسان علم به قلب بدهد اين قلب براي درك معارف برتر و علوم بيشتر آماده‌تر مي‌شود وقتي ده مسئله شما به اين قلب داديد اين قلب هم‌اكنون آماده است براي درك صد مسئله يك كودك دركش براي مطالب قوي نيست وقتي روزانه شما او را مي‌پرورانيد نوسال مي‌شود، جوان مي‌شود، كاهل مي‌شود تا شيخوخيت برسد و مانند آن هر چه بالاتر مي‌آيد هر اندازه بيشتر مسايل علمي را به او تلقين كنيد، تعليم كنيد ظرفيتش براي فراگيري علوم برتر و بيشتر بهتر مي‌شود اين مظروف به ظرف توسعه مي‌دهد راهِ او را نمي‌بندد راه ديگران را هم نمي‌بندد اين تزاحم در عالَم ماده است و يك موجود مادي وقتي يكجايي رفت راه ديگران را مي‌بندد مي‌گويد من اين را تصاحب كردم جا براي شما نيست، ولي يك موجود معنوي و روحاني وقتي جايي رفت نه تنها ديگران را جاه نمي‌دهد، بلكه براي ديگران جا باز مي‌كند خاصيت معنويت اين است، خب «إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ».

پرسش...

پاسخ: نه آثاري كه بعدها پيدا مي‌كند دو قِسم است وگرنه خودِ گناه يك امر مجرّدي است منتها تجارت وهمي و خيالي دارد نه تجارب عقلي، خب.

وقتي يك مطلب علمي وارد صحنهٴ نفس شد اين روح را، اين صدر و قلب و فؤاد را شرحه شرحه مي‌كند و روح قبل از ورود مطالب به منزله متن است، مطالب كه وارد صحنه دل مي‌شود به منزله شرح اين روح است اين روح را شرحه شرحه مي‌كند، تشريح مي‌كند، باز مي‌كند تا ظرفيتش براي مطالب بيشتر آماده‌تر باشد، اگر اين روح معارفِ حقّه در او وارد شد اين مشروح مي‌شود چنين شخصي داراي شرح صدر است براي معارف حقّه، اما نسبت به مطالب باطل و گناه بسته است انسان احساس انزجار مي‌كند و اگر به عكس مطالبي كه وارد صحنه روح شد مطالب ضلالت و غوايت و انحرافي بود روح را در بخشهاي انحرافي شرحه شرحه مي‌كند، مشروح مي‌كند، باز مي‌كند نسبت به مطالب معنوي و حقيقي بسته است احساس انزجار مي‌كند.

هر دو گروه مشروح‌الصدرند خواه علوم باطل، خواه علوم حق اين قلب را باز مي‌كنند منتها علوم حق در بخش عقل و وحي قلب را باز مي‌كند، علوم باطل در بخش وهم و خيال باز مي‌كند گناهان هم همين طور است، اعمال هم همين طور است، آثار عمل هم در روح چنين اثري دارد ظهوري دارد.

فرمود: ﴿فمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ﴾ روايات فراواني در تفسير برهان ذيل همين اين آيه آمده است كه ائمه(عليهم السلام) شرح صدر مسلمان و مؤمن را به عنوان نور و نكته نوراني ذكر كردند كه يك نكته روشني در قلب انسان پديد مي‌آيد، بعد مسامع قلب و عيون قلب باز مي‌شود يعني گوشِ دل و چشم دل براي شنيدن و ديدن مطالب الهي باز مي‌شود همان دلي كه در سورهٴ مباركهٴ «حج» فرمود: ﴿لاَ تَعْمَي الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[3] آن وقتي باز شد چشمهاي آنها و گوشهاي آنها باز مي‌شود خيلي از مطالب را دريافت مي‌كند، اگر از بيرون يك مطلبي برسد او كاملاً ضبط مي‌كند، از درون برسد كاملاً جمع مي‌كند، از درون و بيرون باهم برسد چون مظهر «لا يشغله شيء عن شيء»[4] شد باز كاملاً جمع مي‌كند اين مي‌شود شرح صدر چه اينكه اگر كسي راه باطل را طي كرد علوم و دانشهاي وهمي و خيالي را در قلبش ريخت قلبش براي كفر و ضلالت مشروح مي‌شود كه آن شرح صدرِ كافران را در سورهٴ مباركهٴ «نحل» بيان كرده كه ﴿وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً﴾ در سورهٴ «نحل» آنهايي هم كه از راه گناه مشروح شده‌اند به اين صورت بيان شده‌اند ﴿وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ كه آيهٴ 106 سورهٴ مباركهٴ «نحل» است، خب.

خاصيت روح اين است و خاصيت علم آن است چون هر دو مجرّدند منتها علوم حقّه تجرّد عقلي دارند و روحِ عالِمِ متديّن تجرّد عقلي دارد، علوم باطل تجرّد وهمي دارند و روح انسان باطل‌گرا تجرّد وهمي در حدّ شيطنت و در حدّ آن تجرّد عقلي نمي‌رسد براي آنكه در آن مرحلهٴ مجرّد تام جا براي انحراف و ضلالت و غوايت نيست، خب.

پس خداوند اگر كسي را بخواهد هدايت كند يا بخواهد گمراه كند نقطهٴ آغازين اثر ارادهٴ حق‌تعالي قلب انسان است چون يك موجود متفكّرِ عاقل بعد از گذشت تصميم از مهبط وحي و قلب حركت مي‌كند اين‌چنين نيست كه اول دست و پا حركت بكند بعد قلب تصميم بگيرد كه بلكه اول قلب و دل تصميم مي‌گيرد بعد دست و پا حركت مي‌كند.

مطلب بعدي آن است كه اينجا اراده را در هر دو حال به ذات اقدس الهي اسناد داد فرمود كه قصهٴ كافران و مؤمنان گذشت، قصهٴ صالحان و طالحان گذشت عده‌اي مشروح‌الصدر اسلام‌اند، عده‌اي مشروح‌الصدر كفرند و شرح صدر هر دو هم به دست خداست اما يكي به عنوان پاداش، يكي هم به عنوان كيفر فرمود: ﴿فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ﴾ هر كه را خدا بخواهد هدايت كند خداوند با ارادهٴ تشريعي خواسته است كه همگان هدايت بشوند در اوايل سورهٴ مباركهٴ «مائده» گذشت كه خداوند اين احكام را نازل كرده است ﴿يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ﴾[5] ﴿يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾ و مانند آن يا دربارهٴ هدف نزول قرآن فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[6] همهٴ اين رهاوردهاي عام را براي هدايت مردم به نحو عموم ياد مي‌كند پس هيچ كس را ذات اقدس الهي با آن ارادهٴ بدئي و اولي نمي‌خواهد گمراه بشوند همگان را به سلف اراده دارد كه به طرف حق حركت كنند.

اين ارادهٴ الهي هم به صورت دعوت است، هم به صورت امر است ولي به صورت اجبار نيست لكن در بخش پاياني راهِ مؤمنان اين ارادهٴ الهي به صورت هدايت تكويني ظهور مي‌كند يعني شما چهار امر را كه بررسي مي‌كنيد مي‌بينيد كه سه امر ممكن است يك امر مستحيل اراده حق‌تعالي براي هدايت مردم گاهي به صورت دعوت به خير است، ترغيب است، وعده است، بشارت است، تشويق است و مانند آن گاهي بالاتر از آن به صورت امر است كه اگر كسي امتثال نكند كيفر مي‌بيند اينها حق است و در قرآن و سنّت نمونه‌هايش فراوانند.

سومي اينكه جبر باشد اختيار را از انسان بگيرد چون جبر كمال نيست و از طرفي هم برهان عقلي بر استحالهٴ جبر اقامه شده است هرگز ذات اقدس الهي براساس جبر اراده هدايت كسي را نخواهد داشت.

قسم چهارم اين است كه به عنوان هدايت پاداشي قلب انسان را نوراني مي‌كند تكويناً كه چنين انساني به خوبي و به آساني به طرف درك معارف و عمل به احكام و آشنايي به حِكم حركت مي‌كند خيلي براي او سهل است كه ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾[7] خيلي به آساني شب برمي‌خيزد اگر گفتند اول ذيقعده تا دهم ذيحجه اين چهل روز از ساير روزها فرق دارد، جداست اين به آساني اربعين مي‌گيرد اين چهل روز را، اين چهل شب را به آساني در مشهد و محضر خداست خيلي به او سخت نمي‌گذرد اين فيضِ خاصّ تكويني البته نصيب هر كس نخواهد شد اين مسبوق به آن است كه مراحل دعوت را انسان با طوع و رغبت اجابت كند، مراحل امر را با طوع و رغبت امتثال كند در آزمون الهي سرافراز به در آيد آن‌گاه مشمول مهر خاصّ خدا باشد كه مي‌فرمايد: ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾.

دربارهٴ تبهكاران يك ارادهٴ عمومي دارد فرمود: ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[8] اما دعوت به شرّ مستحيل است از خدا، امر به شرّ مستحيل است چه اينكه اجبار به شرّ هم متسحيل است، اما آن امر چهارمي كه گرايش به طرف شرور باشد آن را گاهي به عنوان كيفر انجام مي‌دهد، اما اين گرايش به طرف شرّ به اين معنا نيست كه خداوند چيزي را به عنوان يك امر وجودي در قلب اين كسي كه مشروح‌الصدر بالكفر است افاضه كرده است بلكه بازگشتش به عدم ملكه است يعني لطف خاص خود را خدا از او گرفت و او را به حال خود رها كرد وقتي انسان به حال خود رها بشود هم نفس مسوّله او را مي‌گزد و گاز مي‌گيرد، هم نفس امّاره او را به دام خود مي‌كشد، هم شهوت و غضب ابزار بدي‌اند، هم شيطان بيرون، اگر كسي به حال خود رها شد اين‌چنين به سَمت شر علاقه پيدا مي‌كند، خب.

پرسش...

پاسخ: اما ابزار را مي‌دهد ديگر ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾[9] چه تبهكاران را، چه مؤمنان را ابزار مي‌دهد اين‌چنين نيست كه اگر كسي خواست كار خير انجام بدهد خدا وسيله‌اش را فراهم نكند و اين‌چنين هم نيست كه اگر كسي خواست كار شرّ انجام بدهد خدا وسيله‌اش را فراهم نكند حالا اگر كسي خواست مثلاً ـ معاذ الله ـ ربا بگيرد، خب اين‌چنين نيست كه خدا او را نيازمايد پول در اختيارش قرار ندهد، نه پول در اختيارش قرار مي‌دهد او را مي‌آزمايد، ببيند ربا مي‌گيرد، رشوه مي‌دهد، مي‌گيرد يا نه، اين‌چنين نيست كه خدا از يك سو بفرمايد: ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[10] از يك طرفي نامحرمان را از كنار چشمِ اين جوان عبور ندهد اينكه كمال نشد راه كمال اين است كه خدا بيازمايد تا ببيند انسان اينكه نامحرم از كنار ديدگانش مي‌گذرد به ﴿يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ عمل مي‌كند يا نمي‌كند، خب.

مؤمنين وقتي ترغيب الهي را شنيدند، دعوت الهي را شنيدند گفتند لبيك، امر الهي را شنيدند امتثال كردند گفتند: ﴿أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَي آمَنَّا بِهِ﴾[11] يا ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا﴾[12] خب مناديان الهي وقتي دعوت به ايمان بكنند اينها مي‌گويند لبيك، هاديان الهي وقتي امر به خير مي‌كنند مي‌گويند لبيك، حرفشان اين است ﴿أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَي آمَنَّا بِهِ﴾ نظير آنچه كه در آيهٴ سيزده سورهٴ مباركهٴ «جن» از آنها نقل كردند ﴿أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَي آمَنَّا بِهِ﴾ و در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» از مؤمنين شب‌زنده‌دار اين آيات را نقل كرده است كه آيهٴ 193 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين است ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا﴾، خب.

اينها كساني‌اند كه دعوت را اجابت مي‌كنند، امر را امتثال مي‌كنند وقتي اين‌چنين شد هدايت الهي را پذيرفتند آن‌گاه خداوند به عنوان پاداش هم اينها را در صراط مستقيم حفظ مي‌كند كه تثبيت قدم است، هم در مرحلهٴ بقا هدايتي روي هدايت اينها مي‌افزايد و هم قلب اينها را گرايش خاص مي‌دهد براي درك معارف برتر و احكام بيشتر در سورهٴ مباركهٴ 47 كه به نام پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آنجا به اين صورت زيادت هدايت را ذكر مي‌كند آيهٴ هفده آن سورهٴ 47 اين است ﴿وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُديً وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ اين را كه اول خدا به آنها نداد اول فرمود: ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[13] آنها كه مؤمن بودند گفتند: ﴿لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَي آمَنَّا بِهِ﴾ يا ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا﴾، خب.

پس ارادهٴ ذات اقدس الهي نسبت به امور خير چهار صورت فرض دارد كه سه صورتش ممكن است، يك صورتش مستحيل، نسبت به امور شرّ چهار صورت فرض دارد كه سه صورتش مستحيل است يك صورتش با توجيه قابل قبول است يعني نسبت به معاصي و شرور هرگز تشويق ندارد بلكه توبيخ دارد، امر ندارد بلكه نهي دارد، جبر ندارد براي اينكه انسان را آزاد گذشت، اما اين اضلال كيفري را دارد كه فرمود: ﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِين﴾[14] اما اضلال يك امر وجودي نيست ضلالت و هدايت مَلكه و عدمند، هدايت و اضلال هم به شرح ايضاً [همچنين] خدا وقتي هدايت مي‌كند نوري در قلب مؤمن ايجاد مي‌شود او روشن‌دل است و روشن‌ضمير است كه فرمود: ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ آيهٴ 22 سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين است ﴿أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ گاهي تعبير قرآن اين است كه ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾[15] گاهي مي‌فرمايد: ﴿فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ آنجا كه انسان تابع نور است بالأخره اين‌چنين نيست كه هر جا بخواهد نور را ببرد بلكه هر جا نور مي‌رود او حركت مي‌كند آن تعبير ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً﴾ است، اما آنجا كه انسان تابع نور نيست بلكه نور تابع اوست چون خودش نيّر است نظير عيساي مسيح(سلام الله عليه) كه فرمود: ﴿جَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ﴾[16] من هرجا باشم پربركتم خداوند مرا طرزي قرار داد كه هرجا قدم بنهم خيرمقدم است اين ﴿فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ است كه نور مَركب اوست، نه نور پيشاپيش او رهبر او باشد، خب.

اگر انسان به جايي برسد كه خودش نور بدهد مي‌شود ﴿عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ كه اين با شرح صدر نوراني آميخته است، اگر به آن پايگاه رفيع نرسد بالأخره ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ است به هر تقدير كسي كه مشروح‌الصدر است نوراني است اين چند روايتي را كه صاحب تفسير شريف برهان نقل كرد حتماً ملاحظه بفرماييد كه فرمود در قلب آدم نوري پيدا مي‌شود اين روايت را امين‌الاسلام(رضوان الله عليه) در مجمع‌البيان نقل كرد كه از وجود مبارك معصوم(سلام الله عليه) چه از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و از ائمه(عليهم السلام) هم رسيده است گاهي به صورت دعا، گاهي به صورت حديث كه هر دو حديث است.

سؤال كردند كه شرح صدر چيست؟ فرمودند نوري در قلب انسان ظهور مي‌كند كه اين روح باز مي‌شود براي پذيرش معارف تنگ‌حوصله نيست و سرمايه خوبي هم هست شرح صدر آن‌گاه عرض كردند «هل لذلك من علامة» آيا شرح صدر و نوراني بودن دل نشانه‌اي دارد؟ فرمودند آري «التجافي عن دارالغرور و الانابة الي دارالخلود و الاعداد للموت قبل نزول الموت»[17] آنكه مرحوم امين‌الاسلام نقل كرد به اين سبك است، آنكه در دعاي مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) در شب 27 ماه مبارك رمضان كه تا صبح آن دعا را ادامه مي‌دادند ظاهراً «التجافي عن دار الغرور» اول است «الانابة الي دارالخلود» دوم است و «الاستعداد للموت» مرحله سوم.

اگر كسي مي‌بيند كه «اخلَد الي الارض» اين احساس خطر كند كه شرح صدر للاسلام نصيبش نشده، اگر وقتي نه مي‌بيند گرايش دارد «الي دار الخلود» يعني خدا را شاكر باشد كه صدرش مشكور للاسلام است چون علامتش «الانابة الي دار الخلود» است «و التجافي عن دار الغرور» است اين «التجافي عن دار الغرور» نشانه شرح صدر است نه «تجافي عن الامة، عن الناس» انسان تا زنده است بايد در بين مردم باشد اگر ان‌شاءالله اهل خير است نور بدهد انزواي از امت اسلامي چيز مذمومي است ممدوح نيست اما «التجافي عن دار الغرور»[18] رحمت است نه «تجافي عن الناس» تجافي همين است كه گاهي مي‌بينيد مي‌گويند مأموم مسبوق تجافي مي‌كند يك وقت است مأموم و امام باهم نماز جماعت را شروع مي‌كنند اينها باهم ركوع مي‌روند، باهم سجود دارند، باهم تشهد مي‌خوانند، باهم مي‌نشينند با هم هم برمي‌خيزند، يك وقت مأموم مسبوق به امام است يعني امام ركعت اول را خوانده مأموم در ركعت دوم به امام رسيده چنين مأمومي را مي‌گويند مأموم مسبوق اين مأموم مسبوق در ركعت دوم امام و ركعت اول خود در هنگام تشهّد برخي گفتند تجافي كند، تجافي كند يعني دستها را روي زمين بگذارد، زانوها را از زمين بردارد، حالت دورخيز و نيم‌خيز و آماده براي حركت باشد اين را مي‌گويند تجافي يعني جا خالي كردن بالأخره كه آماده است براي رفتن.

وجود مبارك امام سجاد در شب 27 ماه مبارك رمضان تا صبح از خدا خواست خدايا! طرزي به من توفيق عطا كن كه من نسبت به دنيا هميشه آماده پرش باشم كه از دنيا پرواز كنم اين را مي‌گويند «التجافي عن دار الغرور» نه «تجافي عن الناس».

پرسش...

پاسخ: از بدان چيز كنيد وگرنه گفتند اگر كسي همسايهٴ مسجد است نمازش را در مسجد نخواند دستور دادند خانه‌هاي او را آتش بزنند حتي اين طور، اگر كسي سه بار، سه هفته در نماز جمعه شركت نكند خطر نفاق هست از اين تعبيرات فراوان است عيادت مرضيٰ را گفتند، ﴿تَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوَي﴾[19] را گفتند، «من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم»[20] را گفتند حالا اگر اين روايات همان طوري كه ساير روايتهاي فقهي به صورت بحث عميق در حوزه‌ها مطرح است اين بخش از روايت هم مطرح بشود آن‌گاه وظيفه و مسئوليت ماها روشن خواهد شد ما تا توانستيم گفتيم اينها بحثهاي اخلاقي است، بسيار خب بحثهاي اخلاقي است اخلاق هم كه به اين صورت اخلاق مستدل در حوزه نيست قهراً [ناگزير] اين روايات نسياً منسيا شده اين نمي‌گويد اگر مسلماني از شما كمك خواست به كمك او بشتاب كه مي‌گويد اگر مردي خواه مسلمان، خواه كافر «من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم» حالا اگر اين بحثها، بحثهاي فقهي بشود معلوم مي‌شود كه اين‌گونه از پاسخ دادن به نداي مستضعف و محروم واجب است نه حُكم اخلاقي باشد تعبيرات خيلي تُندي دارد اگر روايتي وعيد به عذاب داد، وعده به جهنم داد خب حُكم فقهي از آن استفاده مي‌شود.

به هر تقدير فاصله گرفتن از مردم به هيچ وجه صحيح نيست مگر اينكه مردم آدم را ترك كنند تا آنجا كه ممكن است انسان در بين مردم باشد وظيفه تجافي از مردم نيست، اما عمده تجافي «عن دار الغرور» است و همچنين براي مرگ آماده بودن يك وقت است كسي قبري تهيه مي‌كند كفن و كَفَني و هنوطي، همه چيز را تهيه مي‌كند اما آمادهٴ مُردن نيست براي اينكه اكنون اگر بميرد زير سؤال قرار مي‌گيرد، اما يك عده نه، گذشته از اينكه آن سخن را انجام دادند كَفَن و كَفن و هنوط و امثال‌ذلك را فراهم كردند هر لحظه‌اي آماده براي رفتن‌اند چون زير سؤال نيستند سبك‌بارند اينها راحت مي‌ميرند اين آماده بودن براي مرگ يكي از نشانه‌هاي شرح صدر است زيرا اين براي اسلام مشروح‌الصدر شد يعني براي استسلام الهي، براي انقياد الهي اسلامِ به اين معنا يعني انقياد لله تعالي همهٴ عوامل و پرهيز از نواهي را به همراه دارد چنين شخصي به آساني معارف الهي را مي‌فهمد و به آساني تصميم مي‌گيرد مثلاً در چنين جاي وسيعي اگر ده نفر، بيست نفر، صد نفر، هزار نفر هم بخواهند بنشينند به آساني مي‌نشينند چون جا باز است صد مطلب، ده مطلب يا صد غصّه، ده غصّه يا صد بدگويي يا ده بدگويي به اين قلب بريزد اصلاً اين قلب تكان نمي‌خورد چون خيلي وسيع است اما يك جاي بستهٴ تنگ يك حرفي كه برسد مي‌بينيد او عصباني مي‌شود يا يك مقام مختصري به او دادند خودش را گُم مي‌كند سرّش اين است كه اين ظرف بسته است.

مؤمنين قلبشان مشروح‌الصدر است للاسلام، كافران قلبشان چون مشروح‌الصدر للكفر است نسبت به معارف الهي و معالي دين مضيّق است، بسته است چون ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ﴾[21] انسان كه داراي دو قلب نيست يك قلب است حقيقت هر كسي را روح تشكيل مي‌دهد اگر روح او براي پذيرش كفر وسيع بود، پس جا براي اسلام نيست لذا مي‌فرمايد كه ﴿وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً﴾ يعني ضيّقاً للاسلام و مشروحاً للكفر به دليل همان آيهٴ سورهٴ «نحل» كه ﴿وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ﴾[22] خب چطور به راحتي دروغ مي‌گويد، به راحتي گناه مي‌كند، دهها گناه را يك روز به راحتي انجام مي‌دهد ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي﴾[23] نسبت به كار خير كه مي‌رسد مي‌بينيد بسته است اگر انسان داراي دو روح بود ممكن بود هر كدامش مشروح باشند براي يكي از اين دو فضيلت و رذيلت، اما چون ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ﴾[24] اگر قلب يكي است و اگر قلب مشروح است للكفر پس مضيّق است للاسلام جا براي نصيحت نيست لذا مي‌فرمايد كه اصلاً حرف در گوششان فرو نمي‌رود، حرف در گوششان فرو نمي‌رود نه يعني نمي‌شنوند يعني دل جا براي چنين حرفي نيست براي اينكه همهٴ صحنه دل را باطل پُر كرده است جا براي چنين حرفي نيست لذا درك نمي‌كنند، حوصله‌شان به سر مي‌آيد، خب مثل اينكه بخواهد بدون وسيله بالا برود خب نَفَسش مي‌گيرد اگر كسي بدون وسيله بخواهد به آسمان برود خب مقدورش نيست نفسش مي‌گيرد اين‌هم اگر بخواهد حرف انبيا را گوش بدهد كه مي‌فرمايند: «تَعَالَوْا» بالا بياييد، بالا بياييد اين نفسش مي‌گيرد، مقدورش نيست، چرا؟ چون تمام صحنهٴ دل را گناه پُر كرد جا براي فضيلت نيست آن‌گاه يك مطلب خير بخواهد در اين دل جا پيدا كند در فشار قرار مي‌گيرد همهٴ مزاحمان او را بيرون مي‌كنند مثل اينكه مؤمني اگر بخواهد به ديار كفر سفر كند همه او را رجم مي‌كنند، رَمل مي‌كنند جا براي او نيست جا براي كفار است نه جا براي مؤمنين در صحنه قلب هم به شرح ايضاً [همچنين] اگر مطالب صحنه قلب را پُر كرد جا براي حرف حق نيست همهٴ اين مهاجمان باطل و كُفر اين يك مطلب حق را با فشار بيرون مي‌كنند لذا اين شخص ديگر ياد نمي‌گيرد يا اگر ياد گرفته زود از يادش مي‌رود يا اگر هم به يادش مانده به عمل نمي‌نشيند براي اينكه نوبت به او نمي‌رسد تا او دستور بدهد و مركز تصميم‌گيري تصميم بگيرد لذا يا زود ياد نمي‌گيرد يا اگر ياد گرفت يادش مي‌رود يا اگر ياد گرفت و يادش نرفت به عمل نمي‌نشيند براي اينكه نوبت به او نمي‌رسد اين قدر ستاد و سپاه كفر فراوان‌اند كه روي مركز تصميم‌گيري آنها اثر مي‌گذارند نه اين يك مطلب خير بالأخره انسان كه تصميم مي‌گيرد، اهل عزم مي‌شود بعد از جزم است يعني بعد از اينكه به يك مطلبي جزم پيدا كرده براساس مسايل نظر، در مسايل عمل اهل عزم مي‌شود اگر آنها كه زمامداران عزم‌اند جزمهاي باطل باشند 99 تا جزم باطل هم كه عزم او را كنترل مي‌كنند يك دانه جزم حق اگر در كنار آن 99 تا باشد نوبت به او نمي‌رسد كه زمام عزم را به دست بگيرد، پس در هر سه مرحله اين محكوم است يا ياد نمي‌گيرد مثل اينكه به شعيب(سلام الله عليه) گفتند: ﴿مَا نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ﴾[25] ما خيلي از چيزهايي كه تو مي‌گويي نمي‌فهميم يا ياد مي‌گيرد فوراً از دلشان رخت بر مي‌بندد كه فراموششان مي‌شود يا نه ياد گرفتند، فراموششان هم نشده، اما اين عِلم كه جزم نظري است بخواهد به عزم عَملي برسد نوبت به او نمي‌رسد اين قدر جزمهاي باطل در صحنه نفس به انتظار رهبري عزم نشسته‌اند كه نوبت به اين يك جزم حق نمي‌رسد لذا فرمود اين قلبش بسته است ﴿كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ﴾ مثل اينكه بخواهد به آسمان برود يك عمل ممتنع را مثل اينكه مي‌خواهد انجام بدهد.

پرسش...

پاسخ: البته فرق مي‌كند اما نصاب لازم احتجاج را همگان يكسان دارند هيچ كسي را ذات اقدس الهي فاقد آن نصاب لازم خلق نكرد فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[26] اين از آن نكره‌هايي است كه در سياق مثبت است و مفيد عموم برخلاف نكره‌هاي ديگر چون نكره در سياق نفي كه باشد مفيد عموم است اما بعضي از نكره‌ها در سياق مثبت باشند براساس آن قراين حافه مفيد عموم‌اند مثل ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾[27] ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ﴾ يعني «علمت كل نفس» نه اينكه يكي يا دو تا و امثال‌ذلك اينجا هم براساس ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[28] ذات اقدس الهي همهٴ نفوس انساني و نفوس همهٴ انسانها را از جهت نصاب لازم مُلهم كرده است به فجور و تقوا البته بعضيها بيشتر، بعضيها كمتر از آن مرزگذشته ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾[29] اما اصل نصاب لازم را ذات اقدس الهي به همگان داده است.

آن‌گاه در پايان آيه براي اينكه دست افرادي مثل اشاعره و متفكّران جبري را ببندد فرمود اينكه، خدا فرمود يك عده را دلبسته مي‌كند اينها كساني‌اند كه اهل ايمان نبودند نه تنها ايمان نياوردند ايمان بياور نيستند رِجس خدا بر كساني مي‌بارد كه اهل ايمان نيستند ﴿كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ﴾ اين بسته شدن دل معلوم مي‌شود رجس است ﴿كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ نه «لم يؤمنون» ممكن است يك عده‌اي در گذشته نزديك يا دور راهي به ايمان نداشتند اما اميد اينكه در آينده خوب بشود هست، فرمود نه ما باز به آنها مهلت مي‌دهيم راه توبه، راه انابه براي كساني كه «لم يؤمنون» همچنان باز است اما ﴿الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ هرگز ايمان نمي‌آورند ذات اقدس الهي مي‌داند چندين بار اينها را آزمود به اينها مهلت داد اينها به جايي رسيدند كه صريحاً به پيغمبرشان مي‌گويند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[30] ﴿فَانظُرْ كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ﴾[31] چنين گروهي جايِ نزول رجس‌اند اين بسته شدن درِ دل رِجس است كه ﴿عَلَي الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾ هست، نه ساير مردم و اين معنا هم كه معناي اضلال است بسته شدن در است نه به اين معناست كه ذات اقدس الهي يك امر وجودي در قلب تبهكاران ايجاد مي‌كند به عنوان رجس يا بستن دل يا بستن در اين‌چنين نيست براي اينكه او را به حال خودش رها مي‌كند آن آيه سورهٴ «فاطر» شارح همهٴ اينهاست كه فرمود: ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾[32] خدا براي يك عده‌اي به عنوان پاداش درِ رحمت را باز مي‌كند، يك عده را به عنوان كيفر درِ رحمت را باز نمي‌كند چيزي به آنها نمي‌دهد آنها را به حال خودشان رها مي‌كند نه اينكه چيزي به آنها مي‌دهد به عنوان ضلالت و غوايت و مانند آن، آنها را به حال خودشان رها مي‌كند وقتي به حال خودشان رها كرد آنها مي‌مانند و شهوت و غضبشان و نفس مسوّله و نفس امّاره در درون، شيطان انس و جن از بيرون آن وقت به آن صورت در مي‌آيند «اعاذنا الله من شرور انفسنا و الحمد لله رب العالمين»


[1] ـ مثنوي معنوي.
[2] ـ نهج البلاغه، حكمت 205.
[3] حج/سوره22، آیه46.
[4] ـ كافي، ج2، ص593.
[5] مائده/سوره5، آیه6.
[6] بقره/سوره2، آیه185.
[7] لیل/سوره92، آیه7.
[8] بقره/سوره2، آیه185.
[9] اسراء/سوره17، آیه20.
[10] نور/سوره24، آیه30.
[11] جن/سوره72، آیه13.
[12] آل عمران/سوره3، آیه193.
[13] کهف/سوره18، آیه29.
[14] بقره/سوره2، آیه26.
[15] انعام/سوره6، آیه122.
[16] مریم/سوره19، آیه31.
[17] ـ تفسير مجمع البيان، ج10، ص770.
[18] ـ تفسير مجمع البيان، ج10، ص770.
[19] مائده/سوره5، آیه2.
[20] ـ كافي، ج2، ص164.
[21] احزاب/سوره33، آیه4.
[22] نحل/سوره16، آیه106.
[23] لیل/سوره92، آیه10.
[24] احزاب/سوره33، آیه4.
[25] هود/سوره11، آیه91.
[26] شمس/سوره91، آیه7 ـ 8.
[27] تکویر/سوره81، آیه14.
[28] روم/سوره30، آیه30.
[29] مائده/سوره5، آیه54.
[30] شعراء/سوره26، آیه136.
[31] صافات/سوره37، آیه73.
[32] فاطر/سوره35، آیه2.