75/12/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 123 و 124
﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾﴿123﴾﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتَي مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾﴿124﴾
در آيهٴ 112 همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه قبلاً بحث شد ذات اقدس الهي براي دعوت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همراهانش به استقامت و بردباري فرمود: ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً﴾ به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود تو بايد صبر و استقامت را حفظ بكني و تنها تو نيستي كه دشمنان جنّ و انس عليه دين تو توطئه ميكنند بلكه در گذشته تاريخ همواره اينچنين بود كه هر وقت پيامبري از طرف خداوند مبعوث ميشد شياطين انس و جن عليه رشد دين او توطئه ميكردند.
در اينجا هشداري است به مخالفان دين، در آن آيهٴ قبل به پيغمبر فرمود تو بايد صابر باشي براي اينكه ابتلاي به دشمنان جنّي و انسي تنها براي تو نيست انبياي سلف هم مبتلا بودند و در اثر استقامت و صبر پيروز شدند الآن در اين آيه ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا﴾ هشداري است به مخالفين، به مخالفين ميفرمايد شما هماكنون كه مخالف دين حاضريد به سرنوشت مخالفان اديان انبياي قبل مبتلا خواهيد شد آن آيه دعوت به استقامت و بردباري است، اين آيه تهديد است و هشدار به خطر به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد تو بايد صابر و بردبار باشي چه اينكه انبياي سلف صابر و بردبار بودند و اين دشمني با دين مخصوص تو نيست با دين انبياي قبل هم دشمن بودند چون همهٴ دينها يكي است، الآن هشداري هم به معاندين و مخالفين ميدهد ميفرمايد شما كه مخالف قرآنيد به سرنوشت مخالفين با كتب آسماني ديگر مبتلاييد خلاصه اين چهار امر هر دو به دو مقابل هماند يعني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مانند انبياي ديگر بايد صابر و مستقيم باشد، دشمنان پيغمبر مانند دشمنان انبياي ديگر سرانجام مكرشان عذاب الهي است و هوان است و ثغار اين مطلب اول.
در همين آيه به عنوان مطلب دوم مسئلهٴ قريه را مطرح كردند گرچه در تفسير المنار قريه به عنوان پايتخت معنا شده است ايشان دارند كه قريه در فرهنگ قرآن به منزلهٴ عاصمه است در اصطلاح روز لكن اثبات اينكه قريه معادل عاصمه باشد كار آساني نيست قريه يعني جايي كه مجتمع مردم است خواه عاصمه و پايتخت و مركز كشور باشد، خواه نباشد چون كلمهٴ قريه در بعضي از سور نظير سورهٴ مباركهٴ «يس» در قِبال مدينه ذكر شده است، خب مدينه به عنوان شهر خواهد بود، قريه به عنوان شهر باشد يا عاصمه باشد مشكل هست در همان جا مدينه را ذكر كرد و اول قريه بود بعد به عنوان مدينه يعني وقتي ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ﴾[1] وقتي نمايندگان پيغمبر آن عصر مردم را هدايت كردند آنها نپذيرفتند تعبير به قريه ميكند، اما وقتي از اطراف همين از نقطههاي دور اين منطقه مردان الهي حركت ميكنند يا يك مرد الهي حركت ميكند ديگران را تشويق ميكند به پذيرش دعوت پيامبر در همان جريان قرآن از همان منطقه به عنوان مدينه ياد ميكند ﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَي الْمَدِينَةِ﴾[2] بالأخره مدينه يا جاي دين است يا جاي تمدّن، يا از دانه است يا از مَدَنه است بالأخره يا مركز مدينيّت است يا مركز دين، غرض آن است كه اثبات سخن صاحب المنار كه قريه در قرآن به معناي عاصمه باشد كار آساني نيست.
مطلب سوم آن است كه در جريان ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا﴾ وجوهي گفته شد كه ظاهراً مناسبترين آنها همان است كه در بحث ديروز گذشت چون يكي از وجوه آن است كه اين جعل به معناي تمكين باشد ﴿جَعَلْنَا﴾ يعني «مكّنا» قهراً [ناگزير] دو مفعول طلب نميكند يك مفعول ميخواهد «مكّنا في كلّ قرية أكابر مجرميها» ما در هر محلّي آن بزرگان تبهكاران را متمكّن كرديم از هر كاري قهراً [ناگزير] بايد تصرّفي بكنيم كه جَعل را به معني «مكّن» بگيريم كه يك مفعول بگيرد، خب اين خلاف ظاهر است قرينه ميطلبد، دوم اينكه ﴿جَعَلْنَا﴾ همان معناي «سيّرنا» باشد كه دو مفعول ميگيرد منتها اين ﴿فِي كُلِّ قَرْيَةٍ﴾ يك مفعول باشد، ﴿أَكَابِرَ﴾ هم مفعول ديگر ﴿جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ﴾ نظير ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً﴾[3] ، خب.
اگر ﴿أَكَابِرَ﴾ مفعول دوم شد آنگاه مجرمين بَدل اكابر ميشود نصبش به خاطر بدليّت است ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ﴾ بدل اين ﴿أَكَابِرَ﴾ چيست؟ ﴿مُجْرِمِيهَا﴾.
راه سوم، وجه سوم كه مناسبترين وجههاست همين است كه از باب تقديم و تأخير باشد يعني «و جعلنا في كل قرية مجرميها أكابر» ما در هر محلّي آن تبهكاران را فرمانروايان آن محل قرار داديم براي اينكه با همين عمل ميخواهيم اينها را بگيريم اينها را بالا ميبريم كه از همان بالا پرتشان كنيم به زمين بزنيم نه اينكه ما اينها را ﴿أَكَابِرَ﴾ ميكنيم تا امتحان كنيم يك وقت است ذات اقدس الهي فرد عادي را يا فرد صالح را به سِمتي ميرساند اين براي آزمون است هر سِمَتي كه به افراد صالح ميدهد براي آزمون است، اما اگر يك طالحي را خدا بالا بُرد اين براي اينكه بالا ببرد كه از همانجا به زمين بكوبد نه اينكه او را بالا برد تا بيازمايد البته انسان تا در دنيا زنده است در مسير آزمون الهي است.
غرض آن است كه بعضيها به سِمت ميرسند يا به مقامي ميرسند به عنوان ابتلاي الهي است، بعضيها نِيلشان به آن مقام زمينهٴ سقوط اينهاست يك وقت است كسي را انسان ميخواهد به زمين بزند همان كه روي زمين ايستاده است او را به زمين ميزند خيلي آن مضروب آسيب نميبيند، يك وقتي را بلند ميكند به زمين ميزند خب آسيب شديدتري ميبيند اين آيه پيامش اين است كه ما مجرمين را بلند كرديم كه از همانجا به زمين بكوبيم ﴿ وَكَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا﴾ آنگاه دو عذاب دارند يكي عذاب ذلّت، يكي عذاب سوختوسوز آن عذاب ذلّت و عذاب سوختوسوز را در پايان آيه ذكر كردند آيهٴ بعد كه فرمود: ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ﴾ كه اين در آيهٴ بعد بايد خوب بازگو بشود.
مطلب بعدي آن است كه مكر اينها نبايد اثر بكند چون ذات اقدس الهي اصل كلّي را بر اين قرار داد كه فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[4] بعد فرمود ما انبياي فراواني را فرستاديم با اينها معجزات، بيّنات، ادلّهٴ ظاهر، ادلّهٴ باطن ارسال كرديم آنها را مسلّح كرديم ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ اينكه فرمود: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[5] يعني همهٴ انبيا با حجت بالغه آمدند كه ﴿فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾[6] آنگاه در كنار انبيا مجرميني مردم را دارند گمراه ميكنند و يك عدهاي هم انبيا را رها كردند، كُتب الهي را ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[7] به دنبال مجرمين افتادند اين افرادي كه انبيا را رها كردند، حجت بالغهٴ الهي را رها كردند به دنبال تباهي تبهكاران افتادند به همراه خود آن سرانِ ستم در قيامت به جهنم ميروند آنگاه در جهنم اول جدال اينها شروع ميشود ذات اقدس الهي مجادلهٴ تابع و متبوع را يعني مستضعفِ سلطهپذير و مستكبرِ سلطهگر را در چند جاي قرآن نقل ميكند بعد محاكمه و داوري ميكند اينها تخاصم دارند، متخاصماناند در جهنّم، حرفهاي طرفين را ذات اقدس الهي نقل ميكند بعد نظر نهايي خود را ميدهد.
در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» بخشي از مناظرات آنهاست، در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» بخشِ ديگر از آنهاست، در سورهٴ «احزاب» آيهٴ 67 به بعد اين است 66 و 67 اين است ﴿يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ﴾ اين تبهكارها چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً﴾[8] بعد فرمود اين كافرين روزي است در جهنم خالدند ﴿لا يَجِدُونَ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً ٭ يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَالَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ﴾ بعد ﴿قَالُوا﴾ اين ليت و لعلِ آنها كه سودي ندارد چون ﴿وَّلاَتَ حِينَ مَنَاصٍ﴾[9] اما حرف آنها، اين حرف آنها اين است ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾ ميگويند خدايا گرچه ما بد كرديم، معصيت كرديم اما ما تابع بزرگترهاي خود بوديم، تابع زمامدارانمان بوديم آنها ما را گمراه كردند آنها كه الآن در جهنماند ما هم در جهنميم پس عذاب آنها را دو برابر كن ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً﴾[10] چون در جهنم همهٴ اينها عليه يكديگر سخن ميگويند چون ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[11] اينجا ذات اقدس الهي داوري نميكند حرف اين تابعانِ سلطهپذير را اينجا ذكر ميكند.
در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» آيهٴ 31 به بعد مجادلهٴ اينها را ذكر ميكند بعد از اينكه در آيهٴ سي فرمود: ﴿قُل لَكُم ميعَادُ يَوْمٍ لَا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلاَ تَسْتَقْدِمُونَ﴾ آنگاه ميفرمايد: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا الْقُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ انبيا آمدند حرف حقّ خود را به مردم ارائه كردند گفتند ما ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[12] هستيم، كافران ميگويند نه حرف تو را ميپذيريم، نه حرف كساني كه ﴿بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ تو بودند بعد ميفرمايد: ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ الْقَوْلَ﴾ به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خطاب ميكند ميفرمايد صحنهاي در قيامت ظهور پيدا ميكند كه من آن صحنه را الآن براي تو ترسيم ميكنم ظالمين وقتي به عذاب الهي مبتلا شدند حرفها را به يكديگر برميگردانند به يكديگر اعتراض ميكنند ﴿يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ الْقَوْلَ﴾[13] خب مستضعفين چه ميگويند، مستكبران چه جواب ميدهند؟ ﴿يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ﴾ مستضعفِ سلطهپذير به مستكبرِ سلطهگر ميگويد اگر شماها نبوديد ما راه نجات را پيدا ميكرديم شما ما را گمراه كرديد.
جوابي كه مستكبرين به مستضعفين ميدهند اين است كه ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَي بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم﴾ ما شما را گمراه كرديم، حجّت بالغهٴ الهي به شما رسيده است خب ميخواستيد نپذيريد انبيا و اصحاب انبيا و اوليا و شاگردانِ اوليا شما را دعوت كردند نپذيرفتيد ما هم شما را دعوت كرديم دعوت ما را پذيرفتيد ﴿أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَي بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ﴾[14] شما هم مجرميد ما هم مجرميم شما ميخواستيد نپذيريد حرف ما را آنگاه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَروُا﴾ مستضعفان دوباره به مستضف سلطهپذير و مستكبر سلطهگر در همان فضاي عذاب الهي ميگويد چرا؟ شما اثر مهم داشتيد ﴿بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً﴾ اين نقشهٴ شبانهروزي شما ما را گرفتار كرده است، آن مكر شبانهٴ شما، مكر روزانهٴ شما ما را به اين ضلالت كشانده است ما گمراه شديم، خب اين ﴿لِيَمْكُرُوا فِيهَا﴾ ناظر به اين قسمت از حرفهاست، اما در عين حال كه مناظره دارند ﴿يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ الْقَوْلَ﴾[15] همهٴ اينها پشيماناند ﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[16] لكن طليعهٴ گناه البته براي مستكبر است و مُطرف است و مُطرِف طليعهٴ گناه اينها هستند چه اينكه در آيهٴ 34 همان سورهٴ «سبأ» ميفرمايد: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِن نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ﴾ اول كسي كه در قبال انبيا مقاومت كرد همين طبقهٴ مُطرَف و مُطرِف و مستكبر بودند و عدهاي هم به دور خود جمع كردند اما آنهايي كه به دور مستكبر جمع شدند عالماً عامداً جمع شدند بعد از اينكه ذات اقدس الهي در سورهٴ «احزاب» و در سورهٴ «سبأ» مناظرههاي اين دو گروه را در جهنم ذكر ميكند، در سورهٴ «اعراف» به آن داوري نهايي ميرسد.
در سورهٴ «اعراف» آيهٴ 38 به بعد اين است كه ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ يعني «لَعَنت مِثلها» ﴿حَتَّي إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً﴾ همهٴ تبهكاران اعم از سابقين و لاحقين وقتي در آتش جمع شدند آنگاه اينهايي كه به دنبالهٴ مستكبران حركت كرده بودند در قيامت هم به دنبالهٴ اينها به آتش ميروند اول آنها ميروند بعد اينها، در جريان فرعون هم دارد كه ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾[17] آنجا هم فرعون جلو است لكن در اين قسمت ميفرمايد: ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ اين تابعان نسبت به آن متبوعان چنين مناظرهاي دارند ميگويند ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا﴾ اين بزرگان ما، ما را گمراه كردند حالا ما هر دو به عذاب الهي گرفتار شديم لااقل عذاب آنها را دو برابر كن ﴿فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾[18] نظير آنچه كه در سورهٴ قبل گذشت كه ﴿آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾[19] آنجا ذات اقدس الهي داوري نكرد حرفهاي طرفين را نقل كرد فرمود: ﴿يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ الْقَوْلَ﴾[20] در سورهٴ «احزاب»، در سورهٴ «سبأ» فقط دارد جريان تابع و متبوع كه «كلاهما في النار» را ذكر ميكند اما در سورهٴ «اعراف» درصدد بيان داوري هر طرفين است فرمود: ﴿فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ آنگاه خودش فرمود: ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[21] هم مستكبرِ سلطهگر عذابش دوتاست، هم مستضعفِ سلطهپذير عذابش دوتاست مستكبرِ سلطهگر عذابش دوتاست براي اينكه خودش راه ضلالت را طي كرده، راه گناه و كفر را طي كرده يك و عدهاي را هم گمراه كرده دو، چون دو گناه دارد، دو عذاب دارد، مستضعفِ سلطهپذير هم دو گناه كرده، دو عذاب دارد اما يك گناه كه راه كفر و فساد را پيش گرفته، راه دوم اينكه رهبران الهي را عمداً بعد از بلوغ حجت بالغهٴ حق تنها گذاشتند و اين دو گناه است ديگر، اگر ذات اقدس الهي حجتش بالغ نباشد كه كسي را جهنم نميبرد كه فرمود: ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[22] .
مشابه همان حديثي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد كه يكي از كارگزاران دستگاه اموي بعد از دوران بازنشستگي به وسيلهٴ همسايهاش با وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) آشنا شد از كوفه به مدينه آمد و آن حرفها را زد وقتي اول چشم مبارك امام صادق(سلام الله عليه) به اين كارگزار اموي افتاد با قهر او را نگاه كرد بعد حضرت به اين شخص فرمود اگر تو و امثال تو نبوديد كه ما خانهنشين نميشديم شما رفتيد اطراف اموي را گرفتيد ما خانهنشين شديم، آن وقت عرض كرد كه الآن راهي هست يا نه، فرمود اگر من بگويم انجام ميدهي يا نه كه آن قصهاش مفصّل است كه مستحضريد، خب.
پرسش...
پاسخ: چرا، نه آن تك تك گناه در زيرمجموعهٴ يك نوع است مثلاً كسي حالا غيبت ميكند حالا صد غيبت كرده است داخل در سنخ غيبت است يك وقتي دو سنخ از گناه است البته هر گناهي يك كيفر خاصّ خود را دارد اما اينها دو سنخ گناه كردند اينكه مستضعفينِ سلطهپذير به خدا عرض ميكنند كه ﴿فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾[23] يعني يك سلسله معاصي مشترك است بين تابع و متبوع، يك سلسله از معاصي مخصوص متبوعهاست تابعين آن معصيت را ندارند لذا عذاب آنها بايد ضِعف باشد، خدا ميفرمايد نه، آنها هم داعيهٴ رهبري داشتند اين باطل بود، شما هم رهبري آنها را امضا كرديد اينهم باطل است، خب در قبالِ انبيا و اوليا اينها آمدند ادّعاي زعامت كردند ديگر.
پرسش...
پاسخ: نه، آنكه جامع است البته انسان بگويد ﴿مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ﴾[24] (سبحانه و تعالي) اين البته كلّي است جامع است اما وقتي كه تحليل ميشود ميبينيم دو سنخ گناه است يكي ضلالت است يكي اضلال اينجا هم دو گناه است يكي ضلالت است، يكي پذيرش امامت تقاط لئام دو سنخ از گناه است اينكه در سورهٴ «احزاب» آنجا گفتند كه ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾[25] عذاب آنها را دو برابر كن براي آن است كه در اصل معصيت، كفر و شركت و گناهان ديگر همه شريكايم اما آنها مُضل بودند ما فقط ضالّيم.
جوابش اين است كه نه، اگر شما آنها را به زعامت قبول نكرده بوديد كه آنها توانمند نميشدند كه شما بازوهاي آنها بوديد ديگر ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾ خب پس از يك سو انبيا آمدند ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[26] از سوي ديگر هم ﴿كَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا﴾ اين بساط نظام است و قبلاً هم ملاحظه فرموديد اصولاً انسان در بين دشمن رشد ميكند در بين دوستان صرف كه كسي ترقّي نميكند حالا اگر انتقادي كردند از آدم، انتقاد محقّقانه بود خواه آن طرف غرضِ خير داشته باشد، خواه غرضِ شر داشته باشد انسان با انتقاد ساخته ميشود اگر انتقاد باقي بشد غرض آن منتقد دخيل نيست گاهي او غرض سوء دارد اگر انتقاد، انتقاد حق و محقّقانه بود آدم ساخته ميشود يك وقت است عيبجويي بيجاست، افتراست آن سازنده نيست، يك وقتي انتقاد بهجاست اين انتقاد بهجا آدم را ميسازد معمولاً هر كه رشد كرد به وسيلهٴ انتقاد، به وسيلهٴ دشمنيِ حرف رشد كرد هيچ كس در بين دوستانش رشد نميكند جهاد هم اينچنين است جهاد ظاهر اينچنين است، جهاد باطن اينچنين است، اگر انتقاد حق بود وقتي انسان رشد ميكند كه بفهمد و بپذيرد و خودش را اصلاح كند حالا گوينده خواه غرضش الهي باشد، خواه غرضش شيطاني، انتقاد اگر بهجا باشد آدم را ميسازد.
پرسش...
پاسخ: چون آن مستضعف فراوان زير سلطه نميروند ديگر چون اگر زير سلطه ميرفتند كه مستكبران را حفظ ميكردند چون زير سلطه نميرفتند خدا ميفرمايد: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾[27] .
پرسش...
پاسخ: چرا، اگر بله، اما اكثريت عالم را كه ما حساب نكرديم كه عالم سرانجام به كجا منتهي ميشود، عالم سرانجام به حضور وليّاش منتهي ميشود كه مصلح كل است ما در اين مقطع تاريخي كه سخن ميگوييم البته ﴿إِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾[28] كه قبلاً هم خوانديم، خب.
پرسش...
پاسخ: نه مَلكات اين جدال اينجا آنجا ظهور ميكند در حقيقت ولي منظور آن است كه حرفهايي هم كه اينجا دارند آنجا به اين صورت ظهور خواهد كرد و ذات اقدس الهي داوري نهايي را در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بازگو كرد كسي خيال نكند اگر مظلوم است، مأجور است نه ممكن است كسي مظلوم باشد و موزور باشد وِزري همراه داشته باشد در بخشي از آيات همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه به خواست خدا بعداً خواهد آمد آنجا ميفرمايد: ﴿وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً﴾[29] در ذيل آن آيه حديثي است كه سنّت الهي بر اين است كه خداوند اگر ظالمي توبه نكرده است او را به وسيلهٴ ظالم ديگري كيفر ميدهد كه او بشود مظلوم، ولي مأجور نباشد ﴿وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً﴾ خب ظالمي وليّ ظالم ديگر ميشود كه او مظلوم است ولي مأجور نيست ﴿وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾ براي اينكه حالا كه ما اينها را بالا بُرديم، بالا بُرديم كه از همان بالا اينها را بيندازيم كه سقوط بكنند ولي اينها نميفهمند با دست اينها داريم اينها را ميگيريم ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتَي مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾ همين اكابر مجرمين يا داعيه نبوّت دارند ميشوند متنبّي، يا اگر مقدور خودشان نبود كه داعيهٴ نبوّت داشته باشند يك متنبّي ديگري نظير آن كذّاب معروف مُسيلمهٴ كذّاب و مانند آن او را ميپرورانند اگر او هم نشد ميگويند ما به رسالت اين رسول عصرمان ايمان نميآوريم مگر اينكه همان سِمتي كه خدا به او داد به ما هم بدهد.
اين دو گونه است يك وقت است كه به عنوان جدال است، يك وقت به عنوان استهزاست... منتها شرايط خاصّي دارد، شرايط خاصّش آن است كه وضع مالياش از ديگران بهتر باشد، زعيم قبيله باشد چنين خيال واهي در سر داشتند لذا ميگفتند اگر قرآن حق است و رسالت حق است ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾[30] اين بايد يا بر يكي از سرمايهداران مكه يا سرمايهداران طائف يا مكه و مدينه مثلاً بر اينها نازل بشود براي اينكه نظام ارزشي آنها ثروت بود و قبيله، ميگفتند نميشود كه يك بچه يتيم بشود پيغمبر، يك وقت است كه نه، مبناي آنها بر اين است كه ذات اقدس الهي كه ربّالعالمين است، ربّالارباب است ربوبيّت مقطعي براي ديگران است او ربّ ما نيست لذا ممكن نيست براي ما پيامبري بفرستد و اگر خداوند بخواهد موجودي را به سِمت رسالت اعزام كند آن موجود حتماً بايد فرشته باشد كه در اوايل همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» عُذر آنها گذشت كه آنها ميگفتند هيچ وقت كسي به سِمت رسالت نميرسد مگر اينكه پيامبر باشد ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ﴾ آيهٴ هشت همين سورهٴ «انعام» بود ﴿لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لاَ يُنْظَرُونَ ٭ وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَا يَلْبِسُونَ﴾ اگر مبنا اين است كه بشر رسول نميشود رسالت مخصوص مَلك است اين بيانهايي كه دارند اگر رسالت او حق است خب ما هم بايد كتاب بياوريم، ما هم بايد رسول بشويم اين ميشود استهزا و تهكّم ديگر جدال نيست براي اينكه يا جنبهٴ جدالي دارد بالأخره ميگويد شمايي كه ميگوييد بشر ميتواند پيامبر باشد خب ما آن بشر ماييم ما هم ببينيم ما هم كلام خدا را بشنويم، ما هم مهبط وحيِ خدا باشيم.
پس اگر كسي جِدّش اين است كه ممكن نيست بشر پيغمبر بشود اين را به صورت تهكّم و استهزا دارد و اگر معتقد است كه بشر ميتواند پيامبر بشود لكن نظام ارزشيِ او ثروت است و قبيله است و اولاد است و امثالذلك كه ﴿أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً﴾[31] و مانند آن، اگر نظام ارزشي نزد اينها اين است با پذيرش مبناي اينكه بشر ميتواند پيامبر بشود اين سخن آنها با مبناي آنها هماهنگ است يا جدال است بالأخره يا استهزا ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتَي مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ﴾ يك وقت است كه بعضي از اولياي الهي به مقام نبوّت ميرسند مأموريت آنها براي خود آنهاست سِمت رسالت ندارند، يك وقت است كه نه به سِمت رسالت ميرسند رهبري ديگران هم به عهدهٴ آنهاست اين مستكبران و اكابر مجرمين تنها خواهان مقام نبوّت نبودند، خواهان رسالت بودند گفتند: ﴿لَن نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتَي مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ﴾ اگر معجزه است ما هم داشته باشيم، اگر وحي است ما هم مهبط وحي بشويم، اگر شنيدن كلام خداست ما هم كلام اله را بشنويم و مانند آن.
مشابه همان معنايي كه در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» از اينها نقل كردهاند آيهٴ 31 سورهٴ «زخرف» ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾ يعني «لولا نزّل هذا القرآن علي رجل عظيم من القريتين» قريه حالا يا مكه است در طايف يا مكه است در مدينه كه خب اينجا قرينه تقريباً بر عاصمهٴ يك كشور هم تطبيق شده است آنگاه خدا ميفرمايد: ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً﴾[32] فرمود به اينها در جواب بگو روزيهاي ظاهري را خدا تقسيم ميكند چون شما نميدانيد كه تقسيم روزي چگونه است آنگاه به معنويّت و ولايت و امامت و رسالت و خلافت الهي كه رزق معنوي است آن را خدا به دست شما بدهد كه با پيشنهاد شما عمل كند كه هر كسي سرمايهدار است بشود پيغمبر، اگر رزق ظاهري كه نسبت به رزق باطني آن قدر بهايي ندارد تقسيمش به دست خداست ﴿نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ آنگاه رزق معنوي با آن عظمتي كه دارد نظير خليفةاللهي، رسالت الهي، امامت، نبوّت اينها را خدا به ميل شما تقسيم بكند مشابه آن اشكال و جوابي كه در سورهٴ «زخرف» آيهٴ 30 و 31 آمده همينجا در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم مطرح است ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتَي مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ﴾ آنگاه پاسخ ميدهد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ﴾ كه اين ﴿أَعْلَمُ﴾ أفعل تفضيل نيست ديگر تعيين است ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ خدا ميداند كه اين سِمتها را بايد به چه كسي بدهد خدا شما را لايق چنين مقامي نميداند، خب.
آن اكابرِ مجرمين كه هم توطئهٴ مكر زيردستها را به عهده داشتند، هم در برابر انبياي خود چنين پرخاشگرانانه و جسورانه سخن گفتند دو گناه كردند يكي داعيهٴ مقام مَني داشتند در مقابل وحي و رسالت و داعيهٴ رهبري و مطبوع بودن داشتند، يكي هم همان گناه كفر و شرك و معاصي ديگر. در برابر آن دو گناه، دو كيفر ميبينند اينها كه اكابر بودند به حسب ظاهر بزرگ بودند چون بزرگي اينها دروغ است اينها كه واقعاً بزرگ نيستند، اگر بزرگي كسي دروغ بود، كوچكي او راست است چون معنا ندارد كه هم بزرگي دروغ باشد هم كوچكي دروغ باشد هر دو كه باطل نيست اگر بزرگمنشي كسي باطل بود كوچك بودن او حق است اين يك مقدمه و قيامت ظرف ظهور همهٴ حقايق است اين دو، نتيجه آن است كه كوچكي اينها در قيامت ظهور ميكند ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللّهِ﴾ آن روز ذليلانه محشور ميشوند.
مشابه همين عذاب در بخشهاي ديگر ميفرمايد كه اينها را خدا به عذاب هون گرفتار ميكند اينها موهون ميشوند، چرا؟ چون عزّتي كه در دنيا داشتند عزّت بيجا بود ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾[33] اگر كسي عزيز بيجا باشد ذليل بهجاست ولي ذلّتش حق است، عزّتش باطل و روز قيامت كه ظرف ظهور حق است ذلّت اينها ظهور ميكند فرمود اينها عذاب هون دارند، هوان دارند، موهون ميشوند اما آن گناهاني كه ميكردند، خب سوخت و سوز جهنم براي همين كيفرهاست، كيفر همين گناهان است ديگر پس ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا﴾ همين اكابر مجرمين ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا﴾ نه مطلق مجرمين چون مطلق مجرمين كه داعيهٴ بزرگواري نداشتند تا عذاب صغار ببينند كه و مطلقِ مجرمين هم كه نميگفتند كه ﴿لَن نُؤْمِنَ حَتَّي نُؤْتَي مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ﴾ چون همهٴ تبهكارها نميگفتند ما بايد رسول الله بشويم، خب اگر همه بشوند رسول الله پس مُرسلِاليه چه كسي باشد اين شدني نيست اين گفتني هم نيست كه تك تك مردم بگويند من بايد رسول مردم باشد خب اگر تك تك مردم رسول مردم باشند ديگر مرسلاليه چه كسي است؟
پرسش...
پاسخ: بله، اما يك وقت است كسي متكبّر نيست يك آدم فاسقي است ولي متواضع است اين در قيامت همان آتش را ميبيند ديگر ذلّت را نميبيند ولي يك آدم فاسقِ متكبّر است اين فاسق سوخت و سوز دامنگيرش ميشود كه كيفر فِسق اوست، ذلّت و خواري و رسوايي را هم دارد براي اينكه ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾[34] اين عزيز بيجا بود، عزيز بيجا ذليل بهجاست ديگر ذلّتش آنجا ظهور ميكند در قبال اينگونه از افراد فرمود: ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا﴾ يعني همين أجرمويي كه اكابر مجرميناند اينها چون به حسب ظاهر اكابر بودند و به حسب باطن اَصاغر اين صِغَرشان ظهور ميكند ميشوند پست و ذليل و از آن جهت كه معصيت كردند خب از ﴿عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾.
﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ﴾ امروز اوّل ذيقعدةالحرام است و انشاءالله در جمع شما كساني هستند كه از امروز تا دهم ذيحجه يعني چهل روز را بيشتر و بهتر از روزهاي قبل مواظب خودشان باشند يك اربعيني بگيريد يا بگيريم كه بالأخره آن ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً﴾[35] گفتند از اول ماه شريف ذيقعده بود تا دهم ذيحجّه آن ليالي عشر كه دهم ذيحجه است خيلي بابركت است و تورات اگر نصيب موساي كليم(سلام الله عليه) شد محصول همين اربعين است هميشه اربعينگيري خوب است مخصوصاً اين چهل روز يعني انسان در متن جامعه باشد نه چهل روز منزوي باشد در متن زندگي باشد اما بكوشد كه براساس ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[36] عمل كنيم انشاءالله.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»