درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

75/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 122 و 123

 

﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾﴿122﴾﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾﴿123﴾

 

همان طوري كه بدن گاهي زنده است و گاهي مرده و بدن زنده گاهي در عين حال كه چشم دارد نوري در كار نيست كه او ببيند ولي گاهي نوري هست كه با آن نور راه را ببيند روح هم همين شرايط را داراست گاهي روح مرده است، گاهي زنده، مرگ روح به كفر و جهل و فسق و امثال‌ذلك است و حيات روح به علم و ايمان و عدل و امثال‌ذلك است.

در اينجا دو تشبيه است يكي اينكه مؤمن به منزلهٴ زنده است و كافر به منزلهٴ مرده، بلكه در حقيقت كافر از نظر روح مرده است و مؤمن از نظر روح زنده اين تشبيه و تنزيه اول يا واقعيت اول بدون تشبيه كه ﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ﴾ با آن كسي كه ميّت بود و حيات ما را نپذيرفت يكسان نيستند، اين يك بيان.

بيان ديگر اينكه كافر در ظلمت است و مؤمن نوراني است ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ﴾ در مطلب اول، اول مرگ كافر را ذكر كردند بعد حيات مؤمن را، در مطلب دوم نوراني بودن مؤمن را اول ذكر كردند و ظلماني بودن كافر را دوم.

غرض اينكه، اينها چهار مطلب است هر دو به دو رو در روي همند يكي جريان مرگ و حيات است، يكي جريان نور و ظلمت در جريان مرگ و حيات اول جريان مرگ را ذكر مي‌كند بعد حيات را، در جريان نور و ظلمت اول نور را ذكر مي‌كند بعد ظلمت را اينكه فرمود: ﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ﴾ يعني اين با كسي كه مرده بود و حيات ما را نپذيرفت يكسان نيستند بعد آنكه حيات ما را پذيرفت با نورِ الهي حركت مي‌كند و آنكه حيات ما را نپذيرفت در تاريكي متراكم فرو رفته است كه راهي براي نجات او نيست ﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ ... كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾ در حقيقت از باب و حذف ما يُعلَم منه جائز آن جريان مرده بودن كافر را بالصراحه ذكر نكرد يعني «أومن كان ميتاً فأحييناه كمن مثله كان ميتاً و لم نحيه» يا «لم يقبل الحياة» اين يك تمثيل ﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ﴾ اين دو تمثيل، يعني كافر مرده است مؤمن زنده، كافر در تيرگي و تاريكيست مؤمن در نور و روشنايي.

مطلب بعدي آن است كه در قرآن كلمهٴ نور تثنيه و جمع ندارد هميشه مفرد است اما ظلمت جمع بسته مي‌شود براي آن است كه بالأخره راههاي باطل فراوان است و راه حق جز يكي بيش نيست لكن درجاتي براي نور و حق هست لذا در سورهٴ مباركهٴ «نور» مي‌فرمايد: ﴿نُّورٌ عَلَي نُورٍ﴾[1] ﴿نُّورٌ عَلَي نُورٍ﴾ درجات نور هست تركّب نور نيست تأكيد نور هست كثرت به معناي پراكندگي نيست كثرت به معناي شدت هست، اما در همان سورهٴ مباركهٴ «نور» جريان ظلمات را مي‌فرمايد: ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾[2] در اينكه آنجا هم ﴿بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ هست يكسان است اما باز جمع ذكر مي‌كند نمي‌فرمايد: «ظلمة علي ظلمة» مي‌فرمايد: ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾[3] اينجا هم ظلمات را جمع ذكر كرد براي اينكه پراكندگي زياد است نظير ﴿وَ أَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ﴾[4] كه آنجا راههاي ضلالت و غوايت متعدّد است جمع بسته مي‌شود، اما راه هدايت كه صراط مستقيم است نه تثنيه دارد، نه جمع.

پرسش...

پاسخ: اين البته تطبيق است نور بر قرآن كريم تطبيق شده است چه اينكه روايات متعدّدي در تفسير شريف برهان و مانند آن نور به ولايت، نور به امامت و مانند آن‌هم تطبيق شده است ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ﴾ يعني «جعلنا له اماماً يقتدي به» كه اين يكي از مصاديق بارز نور هست البته اينها تطبيق است نه تفسير چند روايت در تفسير برهان كه بعضي از آنها از مرحوم كليني(رضوان الله عليه) هست نور را تطبيق كرده است به امام(عليه السلام) و همچنين به مقام ولايت، خب.

﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً﴾ كه ﴿يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ معلوم مي‌شود اگر كسي نوراني شد وظيفه او اين است كه با اين نور خطّ‌مشي خود را و ديگران را در جامعه ترسيم كند نظير اينكه اگر كسي به مقام فقاهت رسيده است مسئوليتش اين است كه ﴿لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ﴾[5] هست اين‌چنين نيست كه در يك گوشه‌اي بگيرد و بيارمد خاصيّت نور آن است كه ديگران را هم روشن كند اگر كسي از نور الهي بهره‌اي برده است بايد با اين نور در بين مردم حركت كند يعني جامعه را روشن كند هم خطّ‌مشي خود او نوراني باشد، هم خطّ‌مشي جامعه را ترسيم بكند لذا نفرمود: «و جعلنا له نورا» بلكه ﴿نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ باشد.

پرسش...

پاسخ: خب ﴿يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ اگر كسي چراغ دستش هست در مردم حركت مي‌كند دارد به مردم نور مي‌دهد هم راه خود را مي‌بيند، هم راه ديگران را نمي‌بندد نه اينكه يك نوري است در گوشه‌اي افتاده است بگويد «جهاني است بنشسته در گوشه‌اي» اين «جهاني است بنشسته در گوشه‌اي»

﴿يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ نشد نفرمود راه خود را مي‌بيند نه خطّ‌مشي جامعه را هم ترسيم مي‌كند آن كسي كه نور الهي را گرفته است براي اينكه مردم را نور بدهد ديگر

پرسش...

پاسخ: ﴿يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾

پرسش...

پاسخ: بله اما او همه جا مي‌رود شما الآن ترسيم بكنيد يك امتي بي‌چراغند كسي چراغ دستش هست در مردم راه مي‌رود، خب وقتي چراغ دستشان هست مردم راه خودشان را مي‌بينند ديگر اين‌چنين نيست كه علي حده در بيابانها حركت كند كه خب «يمشي به في البيداء» نيست «يمشي به في الصحرا» نيست «يمشي به في البيت والدار» نيست ﴿يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ است بايد اين كار را بكند.

پرسش...

پاسخ: خب بله صراط مستقيم بيش از يكي نيست ﴿الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ﴾[6] «الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ»[7] اما حالا جاده كدام است، يمين و شمال كدام است اين را نور مي‌خواهد حالا يك انساني زنده است ولي كور، يا زنده است و بيناست و بي‌چراغ خب بالأخره صراط را از سبيلِ غي تشخيص نمي‌دهد ولي كسي كه در بين مردم با نور دارد حركت مي‌كند اين راه را به مردم نشان مي‌دهد، خب مردم راه او را پيدا مي‌كنند لذا تطبيق شده است به عنوان ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً﴾ «أي جعلنا له اماماً يقتدي به» خب اين يك تطبيق كاملي است گرچه تفسير نيست ولي خب بالأخره تطبيق خطّ‌مشي تفسير را نشان مي‌دهد منحصر نيست نايبان امام را هم شامل مي‌شود، عالِمان علوم الهي را، اصحاب ائمه را، سلمان و اباذر را و ساير مؤمنين وارسته را هم شامل مي‌شود، اما اين تطبيق راه نشان مي‌دهد يعني آن نوري كه انسان با آن نور در بين مردم حركت مي‌كند بايد كار امامت را، ولايت را، رهبري را، ارشاد را به عهده بگيرد.

پرسش...

پاسخ: بله، اما صراط تثنيه و جمع ندارد سُبل چون اعم از سبيل‌الغي و سبيل‌الحق است تثنيه‌پذير است، جمع‌پذير است هم سبل غي جمع‌پذير است ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ﴾[8] كه آن سُبل غي و ضلالت است كه جمع دارد هم ﴿يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ﴾[9] اما اين صراط است كه تثنيه و جمع ندارد، خب.

پرسش...

پاسخ: خب ذات اقدس الهي حايل هست همان ذيل آيه‌اي است كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[10] اين دين انسان را زنده مي‌كند و اگر كسي خداي ناكرده از نور الهي و حيات الهي عمداً طرفي نبست بايد بداند كه بين خود او و خودِ او قدرت خدا حايل است حالا در آيهٴ بعد روشن مي‌شود كه اگر خدا خواست كسي را بگيرد طرزي مي‌گيرد كه خود طرف اصلاً نمي‌فهمد براي اينكه بين او و خود او فاصله است.

پرسش...

پاسخ: حالا اينها خيلي از مفسّرين ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾[11] را برابر بعضي از رواياتي كه هست اين‌چنين تفسير مي‌كنند يعني علم خدا مانع است بين انسان و قلب انسان گاهي انسان مي‌خواهد چيزي را تصميم بگيرد خدا او را منصرف مي‌كند البته حق است اما علم عين ذات اوست اگر علم حايل بين‌المرء و قلب اوست پس الله حايل است بين‌المرء و قلب آنجا كه علم هست خود الله هم هست.

به هر تقدير در اين كلمه نفرمود آنكه زنده است فقط خانه خود را روشن مي‌كند نه جامعه را هم نور مي‌دهد ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً﴾ اين نور تنوينش هم تنوين تفخيم است بعضي از جاهاست كه آن نكره بودن تنوين براي تحقير است، بعضي از جاها براي تفخيم است يك نور پربركتي داريم كه ﴿يَمْشِي بِهِ﴾ به اين نور ﴿فِي النَّاسِ﴾ با اين نور در مردم حركت مي‌كند.

پرسش...

پاسخ: يعني اين‌چنين نيست كه دو صراط داشته باشيم اين صراط مستقيم از مراحل اول شروع مي‌شود از واجبات و مستحبّات شروع مي‌شود قبلش از پرهيز از مكروهات و محرّمات شروع مي‌شود تا لقاءالله هر كدام كه به مرتبه بالاتر هستند نسبت به مرحله پايين‌تر احساس كمال مي‌كنند و هر كه پايين‌تر است نسبت به مرحله بالاتر احساس نقص مي‌كند اينها كه پايين‌ترند در حدّ ابرارند حسنات اينها سيّئه براي مقرّبين است براي اينكه درجات اينها نسبت به آنها ناقص است و آنها اگر يك وقتي غفلت بكنند ممكن است هبوط بكنند به درجات ابرار برسند وگرنه همهٴ اينها در صراط مستقيم‌اند، خب.

اينكه فرمود: ﴿كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾ يعني جريان آنها مثل جريان كساني است كه در تاريكيها فرو رفته‌اند در سورهٴ مباركهٴ «نور» مثال را به صورت باز ذكر فرمود، فرمود كه كافر مَثَلش مثل اين است كه در درياي عميق لُجّي غرق بشود، خب دلِ آب در آن قسمتهاي عميق دريا اين ظلمت است، روي دريا را هم امواج بگيرد اين‌هم ظلمت است، روي امواج را ابر بگيرد اين‌هم ظلمت است، مجموعاً در شب اتفاق بيفتد اين‌هم ظلمتِ فوق ظلمت است اينها را ترسيم مي‌كند در آيهٴ چهل سورهٴ مباركهٴ «نور» اين‌چنين مي‌فرمايد بعد از اينكه در آيهٴ قبل فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾[12] در آيهٴ چهل سورهٴ «نور» مي‌فرمايد: ﴿أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ﴾ كه ﴿يَغْشَاهُ﴾ اين بحر عميق را ﴿مَوْجٌ﴾ كه ﴿مِّن فَوْقِهِ﴾ اين موج، موج ديگري است كه ﴿مِّن فَوْقِهِ﴾ آن موج ديگر ابر است ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ چنين آدمي ﴿إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا﴾ انسان بالأخره دستِ او كاملاً در اختيار او و سلطهٴ اوست بالا مي‌برد، پايين مي‌آورد، نزديك مي‌كند، دور مي‌كند، قبض و بسط دارد، زير و رو دارد دست بالأخره در اختيار آدم است.

در اين كريمه فرمود در چنين حالتي آن كافر اگر دست خود را بيرون بياورد نه تنها دست خود را نمي‌بيند «لا يراها» بلكه ﴿لَمْ يَكَدْ يَراهَا﴾ نزديكِ ديدن هم نيست يعني خود را نمي‌بيند خب چنين كسي خود را گُم مي‌كند وقتي خود را نديد خود را گُم مي‌كند ديگر ﴿لَمْ يَكَدْ يَراهَا﴾ يعني نزديك ديدن دست هم نيست در قِبال آن مؤمنين كه ﴿نُّورٌ عَلَي نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ﴾[13] خب.

پرسش...

پاسخ: بله اينكه فرمود: ﴿ظُلُمَاتٌ﴾ و نكره است ﴿بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ بعضيها را ذكر كرده است اگر روشن باشد، روز باشد بالأخره فوق سحاب روشن است اين مي‌خواهد بگويد اصلاً راهي براي نوراني بودن او نيست، خب.

در اين آيه كه فرمود: ﴿كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾ اين ﴿لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾ كار نفي جنس را مي‌كند يعني اين بيرون بياد نيست نه خارج نمي‌شود اصلاً اين خارج شدني نيست براي اينكه راهي براي خروج ندارد او وقتي خود را نمي‌بيند، دست خود را نمي‌بيند خب به كدام سَمت حركت كند ﴿لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾ اصلاً بيرون بياد نيست.

﴿كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اول اينها مستحبّات را ترك كردند، بعد ـ معاذ الله ـ واجبات را ترك كردند، به دام گناهان صغيره و كبيره افتادند ﴿ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءي﴾[14] و همهٴ اين سيّئات براي او حَسنه تلقّي مي‌شد و زيبا تلقّي مي‌كرد، چون زيبا تلقّي مي‌كرد داعي نداشت دست از اينها بردارد ﴿زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ قبلاً هم به عنوان تزيين كيفري در همين بخش سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه خدا فرمود در ذيل آيه ﴿لاَتَسُبُّوا الَّذِينَ﴾ آنجا فرمود: ﴿كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾[15] هر كسي راهي را انتخاب كرده است ما سعي مي‌كنيم او را هدايت بكنيم اگر راه خوب را انتخاب كرد برابر عقل و فطرت و عقل و نقل حركت كرد ما اين راه طيّب و طاهر را براي او زيبا جلوه مي‌دهيم كه او زيبا مي‌بيند و اگر راه تباهي را طي كرد ما هدايتش مي‌كنيم، صبر مي‌كنيم، مهلت مي‌دهيم، راه توبه را باز مي‌كنيم، اين راه را با نفس لوّامه عليه او معرّفي مي‌كنيم كه خود را سرزنش كند، ديگران سرزنشش كنند اين كار را تقبيح مي‌كنيم، ديگران تقبيح مي‌كنند اگر در دراز مدت اين شخص متنبّه نشد از آن به بعد به عنوان كيفر راه زشت را براي او زيبا جلوه مي‌دهيم به عنوان تزيين كيفري، اينجا هم فرمود: ﴿زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ فاعل اين ﴿زُيِّنَ﴾ در اوايل امر مشخص هست كيست، در اواخر امر هم مشخص هست كيست آنجا كه به عنوان تزيين كيفري گرفتار زينت‌شناسي شدند به وسيله شيطان اين كار انجام مي‌گيرد كه ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾[16] منتها شيطان به عنوان كلب معلَّم مأمور الهي است كه اينها را بِگزد و گاز بگيرد، خب.

پرسش...

پاسخ: نه خب البته يعني آنهايي كه ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾[17] هستند يك عده هم احياناً ممكن است كه توبه‌ هم شامل حال آنها بشود، خب.

بعد فرمودند كه همان طوري كه كفار قبلي اين‌چنين بودند و كفّار عصر تو هم اين‌چنين‌اند فَسَقهٴ هر شهر و روستايي هم همين طورند ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا﴾ فرمود همان طوري كه كفّار عملشان براي آنها مزيّن است، فَسقه و مجرمين هم عملشان برايشان مزيّن است بعد در آخر جمع‌بندي مي‌كند مي‌فرمايد ما هم كفار را مؤاخذه مي‌كنيم و مي‌گيريم، هم مجرمين و فاسقان را كيفر مي‌دهيم ولي يك مدّت مديدي مهلت مي‌دهيم تا بلكه برگردند.

فرمود آنها كه كافر بودند در برابر انبيا مي‌ايستادند سرنوشت تلخشان اين است كه ﴿زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اما آنها كه راه ستم را، راه ظلم را، راه تحقير مؤمنين را طي كردند و حرف انبيا و اولياي الهي در آنها اثر نكرد ما به اينها يك مدتي ميدان مي‌دهيم، مهلت مي‌دهيم اينها اگر در يك شهري زندگي مي‌كنند ما اينها را جزء بزرگان ظاهري آن شهر قرار مي‌دهيم، اگر در روستا زندگي مي‌كنند ما اينها را جزء بزرگان ظاهري آن روستا قرار مي‌دهيم تا در اثر اين بزرگ‌بيني و اين قدرت مكرهايشان را بكنند ولي ما مي‌خواهيم با همين مكر اينها را بگيريم اينها نه مبدأ فاعلي اين مكر را مي‌بينند، نه مبدأ قابلي اين مكر را مي‌بينند، نه مي‌دانند چه كسي دارد نقشه مي‌كشد، نه مي‌فهمند اين نقشه به زيان چه كسي است، ﴿كَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا﴾ اين ﴿أَكَابِرَ﴾ مفعول دوم جعل است، مفهوم اول جعل آن مجرمين است با ارجاع تقديم و تأخير به آن جايگاه اصلي‌اش به اين صورت در مي‌آيد «و كذلك جعلنا في كل قرية مجرميها اكابر» يعني مجرمينِ آن قريه را دهبان و دهدار و رئيس و زعيم قرار مي‌دهيم، فاسقين هر منطقه‌اي را جزء مقتدرين آن منطقه قرار مي‌دهيم «و كذلك جعلنا في كل قرية مجرميها اكابر» يعني مجرمين آن قريه را جزء بزرگان آن روستا و قريه و شهر قرار مي‌دهيم، چرا؟ تا قدرت پيدا كنند و حيله كنند، خب.

ما داريم اكابر را يعني مجرمين را بر مردم مسلّط مي‌كنيم؟ نه، ما مي‌خواهيم اينها را بگيريم اينها نمي‌فهمند اينها را مي‌خواهيم با دست اينها بگيريم ديگر فرشته‌اي نازل بكنيم، طير ابابيلي نازل بكنيم يا تندبادي، طوفاني، زلزله‌اي نازل بكنيم يا بر اينها تحميل بكنيم نيست اينها را با دست خود اينها مي‌خواهيم بگيريم «و كذلك جعلنا في كل قرية مجرميها اكابر» چرا؟ ﴿لِيَمْكُرُوا﴾ اين ﴿لِيَمْكُرُوا﴾ لام، لام عاقبت است نه لام، لام غايت تا اينكه اينها مكر كنند مكر را هم آن طوري كه در فقه‌اللغه‌ها معنا كردند آن فتل و تاب دادن است، خب يك نخ اگر بخواهد بگسلد و پاره بشود با تاب دادن شديد پاره مي‌شود فرمود ما اينها را قدرت داديم تا اينها مكرّر تاب بدهند، چه چيزي را تاب بدهند، چه كسي را تاب بدهند، خودشان را بتابانند، خودشان را مفتول كنند، خودشان را بپيچانند تا با دست خودشان گرفتار بشوند نه مي‌فهمند كه فاعل اصلي كيست چه كسي دارد نقشه مي‌كشد، نه مي‌فهمند قابل اصلي كيست چه كسي دارد تاب مي‌خورد و تاب بگسلد نمي‌فهمند.

ما اين كارها را كرديم ﴿لِيَمْكُرُوا﴾ در آن منطقه اما ﴿وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾ اينها دارند خودشان را تاب مي‌دهند تا پاره بشوند ولي نمي‌فهمند مگر انسان ابزار دست خدا نيست «وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ»[18] ، خب نه تنها ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[19] كه انسان مشمول آن نباشد نه، ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ شامل انسان هم مي‌شود انسان هم يكي از ستاديان، سپاهيان، سربازان ذات اقدس الهي است، خب اگر انسان سرباز خدا بود خدا انساني را نعمتهاي فراواني دارد بارها بيراهه رفت خدا صبر كرد، مهلت داد، راه توبه، راه انابه را گشود اين از همهٴ اين حسنات الهي سوء استفاده كرد بعد خدا او را بخواهد بگيرد گاهي از باب ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[20] مي‌گيرد، گاهي از باب ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾[21] مي‌گيرد، گاهي از باب ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴾[22] مي‌گيرد، گاهي نه همين سرباز را به دست خود همين سرباز مي‌گيرد ديگر لازم نيست از خارج مايه بگذارد كه فرمود ما اين را مي‌خواهيم پاره‌اش كنيم چه كار بكنيم؟ به دست او مي‌گوييم خودت را تاب بده وقتي تاباند، تاباند، تاباند خب اين پاره مي‌شود نه او مي‌فهمد چه كسي دارد تاب مي‌دهد، نه مي‌فهمند چه چيزي دارد پاره مي‌شود.

﴿وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾ اينها نمي‌فهمند مشابه اين در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه ﴿يُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾[23] اينها دارند با خدعه و نيرنگ زندگي مي‌كنند اما نمي‌فهمند چه كسي دارد اينها را بازي مي‌دهد و چه كسي دارد نقشه مي‌كشد آيهٴ نه سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود كه ﴿يُخادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾[24] يعني منافقين دينِ خدا و پيروانِ دين خدا را به بازي گرفتند، اما ﴿وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ﴾ اين حصر است اينها دارند خودشان را فريب مي‌دهند ﴿وَمَا يَشْعُرُونَ﴾.

پرسش...

پاسخ: بله از آن طرف عدهٴ زيادي را هم انبيا، اوليا راه دارند نشان مي‌دهند خدا عذاب اين مستضعفين سلطه‌پذير را هم مثل همين مستكبرين مي‌كند در قرآن.

پرسش...

پاسخ: نه

پرسش...

پاسخ: حكومت بعد از اينكه ذات اقدس الهي فطرت و قلب را از درون، انبيا و راهنمايان و ائمه(عليهم السلام) از بيرون، كسي با داشتن اين همه انبيا و اوليا راههاي باطل بگويد ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾[25] در قيامت، در جهنم مي‌فرمايد نه عذاب هر دو، دو برابر است هم مستضعفين سلطه‌پذير هم مستكبرين سلطه‌طلب.

پرسش...

پاسخ: اگر مستضعف آگاه نباشد كه اصلاً معذّب نيست ذات اقدس الهي حجت را تمام مي‌كند بر آنها.

پرسش...

پاسخ: آنجا معلوم شد چه چيزي جرم است، چه چيزي جرم نيست در فضايي كه معلوم است چه چيزي گناه هست، چه چيزي گناه نيست آنجا دين هست، امام هست، روحاني هست، عقل هست، فطرت هست اينها آيه مفروق گرفته كه چه چيزي جرم است، چه چيزي جرم نيست، خب.

پرسش...

پاسخ: بله، مردم را گمراه مي‌كنند.

پرسش...

پاسخ: بله درست است خب اين دارد همين كار را مي‌كند مي‌گويد من بايد باشم تا مردم حق را بفهمند اگر حالا آن نبود بله، اگر ديني نباشد، اگر رهبري نباشد، اگر يك عقل و فطرتي نباشد آن مستضعفين، مستضعفين فكري‌اند ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ آنها كه معذّب نيستند اصلاً ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ﴾[26] و سبق رحمت و غضب ايجاب مي‌كند كه ذات اقدس الهي از آنها مي‌گذرد مستضعفين قاصر را، اما اينجا فرض در اين است كه جرم مشخص شده است خداوند دو مستضعف را در قرآن بازگو مي‌كند آنهايي كه مستضعفيني بودند كه «يستضعفهم» مثلاً ﴿آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ﴾[27] آن گروه را مشمول رحمت خاصه خود مي‌داند، اما يك عده‌اي كه سلطه‌پذيرند كه تابع ساده و كُبَرا هستند در جهنم مي‌گويند ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾[28] خدايا عذاب اين مستكبران را دو برابر بكن براي اينكه اينها مرا گمراه كردند ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾[29] شما هم دو عذاب داريد، مستكبرين هم دو عذاب دارند ﴿وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما تحليل نكرديد عذاب مستضعفِ سلطه‌پذير مگر كمتر از عذاب مستكبرِ سلطه‌گر است تحليل قرآن اين است كه ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما هم عذابتان دو برابر ديگران است، مستكبرين هم عذابشان دو برابر است.

مستكبر عذابش دو برابر است براي اينكه هم گناه كرد، هم گناه را ترويج كرد دو گناه كرد مستضعفِ سلطه‌پذير عذابش دو برابر است براي اينكه هم اصلِ گناه را مرتكب شد، هم رهبري اينها را پذيرفت فرمود ما با داشتن اين همه انبيا و اوليا رهبران هم شما اينها را كه خانه‌نشين كرديد همين كه انسان مي‌ترسد، همين كه انسان محافظه‌كار است، همين كه انسان مجامله‌كار است، همين كه انسان اهل تسامح است، همين كه مداهنه‌كار است، خب مگر جهنم براي همينهاست ديگر اگر كسي با داشتن راهِ حق بگويد به من چه، به تو چه خب او جهنم نرود پس چه كسي برود.

مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان بحث امر به معروف و نهي از منكر نقل مي‌كند كه دو فرشته از طرف ذات اقدس الهي مأمور شدند كه يك منطقه‌اي را زير و رو كنند، تدمير كنند اين دو فرشته وقتي نزديك محلّ مأموريت رسيدند يكي ديد كه يك پيرمردِ سالمندِ... مشغول شب ‌زنده‌داري است گفت من چنين منطقه‌اي را عذاب نمي‌كنم براي اينكه در آن عابدان و زاهدان به سر مي‌برند، آن يكي گفت من مأمورم و اين كار را مي‌كنم اين يكي گفت پس من كسب تكليف بكنم طبق نقل مرحوم كليني(رضوان الله عليه) حالا فرشته چگونه نازل مي‌شود، چگونه بر مي‌گردد، چگونه تكليف دارد، چگونه كسب تكليف مي‌كند سؤالاتي است مربوط به بحث خودش، آن فرشته‌اي كه شك و ترديد داشت از مركز فرماندهي سؤال كرد كه در اين منطقه‌اي كه زاهد و عابد هستند اينها را هم ما عذاب بكنيم؟ دستور رسيد آري براي اينكه اينها ساكت بودند اينها اگر حرف مي‌زدند خب عده‌اي گمراه نمي‌شدند اينها چون امر به معروف نكردند، نهي از منكر نكردند فقط فكر اينكه خودشان را دريابند بودند اين فساد دامنگير مردم شد، خب.

پرسش...

پاسخ: بله مي‌رسد اما كدام مسلمان، كدام مسلمان، آن مسلمان سلطه‌پذير اين‌هم مثل مستكبر عذابش دو برابر است حالا ان‌شاءالله اگر به آن آيه رسيديم روشن مي‌شود كه وقتي اينها مي‌گويند ﴿رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾[30] خدايا عذاب مستكبران را دو برابر بكن براي اينكه اينها ﴿فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾[31] خدا مي‌فرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾ هم عذاب شما دو برابر است هم عذاب آنها، مستكبر را مستضعف مستكبر كرده است اينكه ساكت بود، اينكه ترسيد، اين گفت به من چه، او گفت به تو چه همين طور شد ديگر فرمود: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[32] خب مي‌بينيد چه تحليل عميقي دارد قرآن، قرآن دين عقل است نه دين عاطفه يكجا فرمان قساوت مي‌دهد مي‌گويد ﴿لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[33] خب اينها دارند جزأ مي‌كنند اين مستضعفين مي‌گويند خدايا حالا كه ما و مستكبرين هر دو به جهنم افتاديم لااقل عذاب آنها را بيشتر كن، مي‌گويد نه عذاب همه يكسان است براي اينكه شما رفتيد دنبال اولي و دومي و سومي و مانند آن شما آنها را تنها گذاشتيد خب البته عذاب مستضعف و مستكبر يكسان خواهد بود ديگر، به هر تقدير.

اينكه فرمود: ﴿وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ﴾ اين در يك فضايي است كه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾[34] اما در اينجا مي‌فرمايد اينها كه دارند نقشه مي‌كشند نمي‌دانند كه با چه كسي دارند بازي مي‌كنند اينها دارند خودشان را تاب مي‌دهند كه يك وقتي بتركند هيچ ممكن نيست كسي نسبت به ديگري ستم بكند اين عقلاً محال است ممكن است يك فعلي، يك كار تلخي، يك سيّئه‌اي از جان انسان سر بزند هم در بخش اعتقاد، هم در بخش تصميم‌گيري كه اراده و عزم و امثال‌ذلك است اين روح را آلوده نكند هر تصميم و نيّت پليد سمّي اول روح را مسموم مي‌كند بعد اعضا و جوارح را مسموم مي‌كند بعد آثار تلخ اين سمّ نسبت به آن مظلوم مي‌رسد، خب مظلوم چه مي‌شود؟ كشته مي‌شود، كشته مي‌شود يعني چه؟ يعني حيات زودگذر دنيايي از او گرفته مي‌شود اما روحش به ابد مي‌پيوندد كه ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾[35] آنچه به اين مقتول رسيده است چه چيزي بود؟ ترشّحي از اين سمّ بود، آ‌نچه دامنگير خودِ قاتل است چه چيزي است؟ عذاب و جهنم است «يوم المظلوم علي الظالم أشدّ من يوم الظالم علي المظلوم»[36] اين از غرر روايات ماست، خب.

اگر كسي هم نسبت به ديگري احسان كرده، براي كسي مسكن ساخته، براي كسي مستشفيٰ ساخته، براي كسي مدرسه ساخته اين‌هم در حقيقت روح خود را طيّب و طاهر كرد، روح خود را به چندين درجه بالا برد بعد نسيمي از اين كار خير و حسنه به ديگري رسيده است مثل كسي در باغ خود درخت سيب و گلابي بكارد كه سايه‌اش آن رهگذر كوي و برزن را برخوردار مي‌كند در اينجا هم فرمود: ﴿وَمَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ﴾ اين حصر است ﴿وَمَا يَشْعُرُونَ﴾ اصلاً نمي‌فهمند دارند چه كار مي‌كنند.

اصل اين مسئله به عنوان استدراج

پرسش...

پاسخ: بله اين در صورتي كه انبيا نباشند ذات اقدس الهي در قرآن كريم فرمود تا حجّت خدا بالغ نباشد ما كسي را عذاب نمي‌كنيم ﴿مَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ﴾[37] مگر اينكه حجت خدا بر آنها تعريف شده است ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[38] آنها كه مستضعف فكري‌اند هرگز عذاب نمي‌بينند نه عذاب دنيا، نه عذاب آخرت، اما بحث در جايي است كه حجّت خدا بالغ شده است اولاً اصل مسئله را در محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ترسيم كرده پيغمبري هست، حجّت بالغه هست، معجزه هست، كفّار در برابر پيغمبر صف كشيدند وقتي اين مسئله را گفت آن‌گاه فرمود: ﴿وَكَذلِكَ﴾ اين‌چنين ﴿جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا﴾ يعني همان طوري كه تو هستي و پيغمبري هست و حجت بالغه‌اي هست و مردم را روشن كردي ولي عده‌اي مع‌ذلك تو را تنها گذاشتند در بعضي از شهرها و روستاها هم اين‌چنين است حجّتي هست، روحاني هست، كتاب و سنّتي هست، عقل و فطرتي هست، يك دهباني، يك كدخدايي، يك خاني، يك كسي ظلم مي‌كند ﴿وَكَذلِكَ﴾ يعني اين‌چنين نه اينكه حالا اگر كسي در روستاهاي دورافتادهٴ منطقه كفرنشين و كافرنشين او را هم خدا عذاب كند او را كه فرمود: ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[39] اند كه، اين‌گونه از مستضعفين را، حالا مستضعفين مكه عذابشان مگر كمتر از عذاب ابوسفيان است اينها ﴿آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ﴾[40] مسجدالحرام را، پيغمبر را، وحي را ديده بودند ديگر دربارهٴ اينها مي‌فرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[41] شما وقتي بررسي كنيد مي‌بينيد عذاب اين مستضعف سلطه‌پذير كمتر از آن مستكبر نيست.

حالا اصلش در آياتي نظير آيهٴ 44 به بعد سورهٴ مباركهٴ «قلم» هست كه فرمود: ﴿فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لاَيَعْلَمُونَ﴾ اين ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُم﴾ به منزلهٴ «سنستدركهم» يعني ما كم‌ كم داريم زير پايش را خالي مي‌كنيم با دست خودش املاء مي‌كنيم، امهال داريم، مَلي كرديم او را، مهلت به او داديم تا كيدش تمام بشود، تا بيش از ديگران زير خانه خود را خالي كند مي‌بينيد در بخشهاي ديگر گويا سورهٴ مباركهٴ «نحل» است مي‌فرمايد وقتي ما مي‌خواهيم اينها را بگيريم مگر چه كار مي‌كنيم، اينها يك كاخي مي‌سازند ما به اينها مهلت مي‌دهيم يك كارهايي مي‌كنيم كه با دست خود اينها زير اين خانه‌ها خالي بشود نهري، كانالي، تونلي زير اين خانه زده بشود اينها در كمال أمن در اتاقها به سر مي‌برند ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم﴾ اما نه «من السقف و الجدران» ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾ يعني از قاعده‌ها، از پايه‌ها اينها در كمال أمن به سر مي‌برند ما سقفشان را خراب نمي‌كنيم كه اينها فرار كنند، ديوار را شروع به خراب كردن نمي‌كنيم كه فرار كنند، پايه را خراب مي‌كنيم كه اينها زير آوار دفن بشوند، ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾ نه «من السقف و الجدار» ﴿مِنَ الْقَوَاعِدِ﴾ آن‌گاه ﴿فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيثُ لاَ يَشْعُرُونَ﴾[42] اين، اين‌چنين مي‌گيرد خدا.

گاهي به انسان مهلت مي‌دهد يك مقامي دارد، يك پُستي دارد، يك سلام و صلواتي دارد ديگر نمي‌فهمد خدا مي‌خواهد او را با همين سلام و صلوات كه تاب دادن اوست او را بگيرد در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» جريان مكر را به اين صورت بازگو كرد آيهٴ 42 سورهٴ مباركهٴ «فاطر» اين است كه ﴿مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً ٭ اسْتِكْبَاراً فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ اين حصر است ﴿فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ﴾ بعضيها كه بالأخره بر اساس مكر و سياست تزويري كار نمي‌كنند ممكن است با سيل و طوفان خدا آنها را بگيرد، بعضي كه مزوّرانه به جامعه آسيب مي‌رساند همين تزوير تاب دادن آ‌نهاست يك وقتي مي‌بينيد كه مسلوب‌الحيثيه شده است اين حصر نشان مي‌دهد كه اهل نقشهٴ تزويري دارند عليه خود تاب مي‌دهند اين طناب را ﴿وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾[43] .

در سورهٴ مباركهٴ «نمل» آيهٴ 48 و 49 جريان ﴿وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ يُصْلِحُونَ﴾ را ذكر مي‌كند بعد اينها هم‌قَسم شدند گفتند ما اين پيامبر را در جريان صالح به قوم ثمود است فرمود اينها هم‌قسم شدند ﴿تَقَاسَمُوا﴾ سوگند ياد كردند ﴿لَنُبَيِّتَنَّهُ﴾ ما شبيخون مي‌زنيم شبانه او را مي‌كُشيم تبييت مي‌كنيم، شبيخون مي‌زنيم او را مي‌كُشيم ﴿لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ﴾ او و اعضاي خانواده‌اش را مي‌كُشيم ﴿ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ﴾ به بازماندگان اين وليّ كه وليّ دم‌اند مي‌گوييم ﴿مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ﴾ ما نمي‌دانيم چه كسي كُشت، ما نمي‌دانيم چطور شد مُردند فرمود اينها هم‌قَسم شدند اين كار را بكنند بعد فرمود: ﴿وَمَكَرُوا مَكْراً وَمَكَرْنَا مَكْراً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾ آنها يك نقشه كشيدند ما هم نقشه كشيدم نقشه ما همان نقشه اينهاست ما خواستيم اينها را با نقشه خود اينها بگيريم مگر اينها سربازان ما نيستند مگر سرباز خدا عليه خودِ خود نمي‌تواند حركت كند ـ معاذ الله ـ مستقل است يعني اگر كسي سرباز خدا شد براي ديگران سرباز است يا سرباز خداست كه خودش را هم مي‌تواند بگيرد فرمود: «وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ»[44] دست و پاي انسان سربازان خداست، گاهي انسان يك حرفي مي‌زند سلب حيثيت مي‌شود، اينجا يك امضا مي‌كند سلب حيثيت مي‌شود، با پاي خود جايي مي‌رود مسلوب‌الحيثيه مي‌شود اين‌چنين نيست كه خدا اگر بخواهد بگيرد بايد از سرباز ديگري اين سرباز را بگيرد كه ﴿وَمَكَرُوا مَكْراً وَمَكَرْنَا مَكْراً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ﴾[45] اين ﴿لاَ يَشْعُرُونَ﴾ يك معناي ظاهري‌اش اين است كه خداوند دستور داده به نسيمي كه از ميليونها فرسخ فاصله دارد، يك كيلومتر فاصله دارد كه اين نسيم كم‌كم حركت بكند به صورت طوفان دربيايد، گردباد بشود، بيايد، بيايد، بيايد تا يك بخش وسيعي از منطقه ظالم‌نشين را ويران كند، خب. اين يك مكر بيروني است كه از دير زمان حركت كرده تا بيايد اين شخص پيش‌بيني نمي‌كرد يك وقتي است نه با اعضا و جوارح خود انسان، انسان به خدا مي‌گيرد نظير آن طوري كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه فرمود اينها مكر مي‌كنند و امّا ﴿وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ﴾[46] اينجا هم كه فرمود: ﴿وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾[47] خب اين مكر سيّئه اگر اينها را مي‌گيرد عذاب هست يا نه؟ معذّب اين عذاب چه كسي است خودشان خودشان را تعذيب كردند يا اين عذاب الله است و معذّب‌اش الله است يقيناً وقتي منافق و غيرمنافق ممكور مي‌شود ماكرش خداست چون هيچ معذبي بدون تعذيب الهي عذاب نمي‌شود خداوند كه ماكر است گاهي به دست طوفان و باد و امثال مي‌گيرد گاهي به دست «و اعملوا عباد الله ان جواركم جنوده» مي‌گيرد لذا در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ شانزده مشابه همين بحثي كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه محلّ بحث است بازگو مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً﴾ نفرمود ما مي‌خواهيم فقط آن خانه‌ها را از بين ببريم مي‌خواهيم اهل اين محل را از بين ببريم براي اينكه علمايشان گفتند اين ظلم است اين خان است اين غاصب است اينها گوش ندادند دين گفت، عقل گفت، فطرت گفت، اينها حرام است گوش ندادند ما مي‌خواهيم اين محل را از بين ببريم نه فقط ظالمين آن محل را.

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»

 


[1] نور/سوره24، آیه35.
[2] نور/سوره24، آیه40.
[3] نور/سوره24، آیه40.
[4] انعام/سوره6، آیه153.
[5] توبه/سوره9، آیه122.
[6] ق/سوره50، آیه17.
[7] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 16.
[8] انعام/سوره6، آیه153.
[9] مائده/سوره5، آیه16.
[10] انفال/سوره8، آیه24.
[11] انفال/سوره8، آیه24.
[12] نور/سوره24، آیه39.
[13] نور/سوره24، آیه35.
[14] روم/سوره30، آیه10.
[15] انعام/سوره6، آیه108.
[16] انفال/سوره8، آیه48.
[17] نور/سوره24، آیه40.
[18] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 199.
[19] فتح/سوره48، آیه4.
[20] حاقه/سوره69، آیه7.
[21] قصص/سوره28، آیه81.
[22] طه/سوره20، آیه78.
[23] بقره/سوره2، آیه9.
[24] بقره/سوره2، آیه9.
[25] احزاب/سوره33، آیه67.
[26] توبه/سوره9، آیه106.
[27] بقره/سوره2، آیه49.
[28] احزاب/سوره33، آیه68.
[29] اعراف/سوره7، آیه38.
[30] احزاب/سوره33، آیه68.
[31] احزاب/سوره33، آیه67.
[32] اعراف/سوره7، آیه38.
[33] نور/سوره24، آیه2.
[34] مجادله/سوره58، آیه21.
[35] آل عمران/سوره3، آیه169.
[36] ـ مستدرك الوسايل، ج12، ص97.
[37] انفال/سوره8، آیه33.
[38] اسراء/سوره17، آیه15.
[39] توبه/سوره9، آیه106.
[40] طه/سوره20، آیه130.
[41] اعراف/سوره7، آیه38.
[42] نحل/سوره16، آیه26.
[43] فاطر/سوره35، آیه43.
[44] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 199.
[45] نمل/سوره27، آیه50.
[46] بقره/سوره2، آیه9.
[47] فاطر/سوره35، آیه43.