درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

75/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 120 الی 122

 

﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمِ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ﴾﴿120﴾﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾﴿121﴾﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾﴿122﴾

 

خلاصهٴ بحث درباره حيواني كه گوشتش حرام است اين بود كه اگر ميته بود گوشتش حرام است و اگر ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾[1] بود يعني به نام غير خداوند ذبح شد يا نحر شد حرام است و اگر به نام خدا عمداً ذبح نشود ولو به غير نام خدا هم ذبح نشده باشد اين‌هم حرام است و اگر سهواً نام خدا برده نشد نه ميته بود، نه ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ بود اين حلال است.

در اين زمينه همان طوري كه از جناب فخررازي نقل شده است يعني از ايشان نقل كرديم كه اين اختصاصي به حيوان ندارد هر غذايي كه نام خدا بر او برده نشد يا احتياط لزومي است يا احتياط غير لزومي مشابه اين اطلاق را هم زمخشري در كشّاف دارد چون به اطلاق ﴿لاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ تمسّك كردند اگر غذايي بدون نام و ياد خدا طبخ شده است آنها احتياط مي‌كنند مي‌گويند براي اينكه اطلاق شامل آن قِسم هم مي‌شود ولي ثابت شد كه محفوف به قرينه است و دلالت مي‌كند كه مخصوص به حيواني است كه ذبح نشده به نام خدا يا نحر نشده به نام خدا.

مطلب ديگر اينكه قرطبي در جامع‌الاحكام نقل مي‌كند اين است كه مي‌گويد بعضيها حيواني كه هنگام ذبح يا نحر نام خدا بر آنها برده نشد حلال مي‌دانند به اين دليل مي‌گويند نام خدا در جايي برده مي‌شود كه آن عمل قُربي باشد ذبح يا نحر قُربي نيست، چون ذبح يا نحر قُربي نيست لذا نام خدا در آنجا نقشي ندارد اين استدلال امام‌الحرمين است از او تعجّب كردند كه اين اجتهاد در مقابل نصّ است براي اينكه قرآن به صراحت دلالت مي‌كند روايتي كه از خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است دلالت مي‌كند بر اينكه اگر چيزي مذبوح يا منحور بود و نام خدا بر او برده نشد اين حرام است اين اجتهاد امام‌الحرمين در مقابل نصّ است.

مطلب ديگر آن است كه عده‌اي گفتند اگر نام خدا با زبان برده نشد ولي آن ذابح يا ناحر نام خدا را در قلب دارد و در قلبش به نام خداست اين كافي است و استدلال آنها هم اين است كه مي‌گويند قرآن فرمود چيزي كه ذكر خدا در هنگام ذبح يا نحر او حاصل نشد آن ميته است يا حرام گوشت است ذكر در مقابل نسيان است نسيان وصف قلب است پس ذكر هم وصف قلب است ذكر زباني لازم نيست.

اين‌هم يك اجتهادي است باز در مقابل نصّ منتها نه به حدّ اول براي اينكه، اينكه فرمود: ﴿فكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾[2] يا ﴿لاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ اين در مقابل آن چيزي است كه هنگام ذبح يا نحر نام غير خدا را مي‌بردند آنها در جريان ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ هنگام ذبح يا نحر نام غير خدا را مي‌گفتند، مي‌گفتند به نام فلان بت چه اينكه برخيها هم مي‌گويند به نام نامي فلان طاغي، خب در هنگام سر بريدن اگر نام غير خدا را مي‌بردند اين تنها به قلب نبود به لسان هم بود در قبال اين ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾[3] قرآن فرمود كه تنها «اُهل لله» بايد باشد ﴿ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾[4] باشد، بنابراين اين ذكر در مقابل نسيان نيست آن ذُكر است كه در مقابل نسيان است وگرنه ذِكر هم اين تذكّر لفظي است.

در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» كه دارد ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾[5] آنجا ذِكر را در مقابل فكر قرار دادند كه يك امر قلبي است. اين شواهد نشان مي‌دهد كه منظور ذِكر زباني و لساني است پس ذِكر قلبي كافي نيست اين دو مطلب.

مطلب بعدي آن است كه آن طوري كه قرطبي در جامع‌الاحكام نقل مي‌كند بعضي از فقهاي سنّت به حديث نبوي استشهاد كردند كه برابر آن حديث نبوي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه اگر حيواني هنگام ذبح يا نحر نام خدا بر او برده نشد از او استفاده كنيد اين حلال است.

پاسخي كه به استدلال آن حديث داده شده است اين است كه اولاً در خود آن حديث امر شده است كه شما نام خدا را ببريد چون در ذيل همان حديث دارد كه «سمُّ الله علي ما تأكلُ»[6] يعني شما نام خدا را ببريد و بخوريد و اصل قضيه هم اين است كه از حضرت سؤال كردند عده‌اي حيواناتي را ذبح مي‌كنند يا نحر مي‌كنند ما نمي‌دانيم تسميه شده يا نشده در آنجا حضرت فرمود: «سمّ الله علي ما تأكلُ» يعني چيزي را كه شما نمي‌دانيد براي شما مثلاً حلال است از طرفي هم ما ظرف نزول اين حديث را نمي‌دانيم همان طوري كه در بررسيهاي آيات بايد مشخص بشود اين آيه در مكه نازل شد يا در مدينه نازل شد، چون در هر فضايي حُكم خاص خود را دارد ما آن حديث را نمي‌دانيم در چه زماني نازل شد شايد قبل از نزول آيات تحريم اكل ميته و تحريم ﴿مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾[7] نازل شده باشد در اوايل بعثت باشد چون در طليعه بعثت جزء عتايق احكام الهي مسئله حرمت ميته و ﴿مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ﴾ نيست بعد از گذشت مدتي آيات سورهٴ «نحل»، آيات سورهٴ «انعام» و مانند آن نازل شد بعد فرمود: ﴿لاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ﴾ پس اگر چنين حديثي از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است اولاً ذيل همان حديث دستور تسميه مي‌دهد، ثانياً معلوم نيست كه در چه فضايي نازل شده است شايد قبل از نزول آيات تحريم اين را گفته است.

مطلب بعدي آن است كه سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) به همهٴ اين جوانب الحمد لله احاطه داشتند اين مشكل را ديگران يعني مشكلي كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» بود همين آيات محلّ بحث ديگران بالأخره نتوانستند حل كنند چون در اين آيهٴ محلّ بحث اين بود كه ﴿وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُم مَاحَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَااضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ﴾ يعني در آيهٴ 119 همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» خداوند فرمود چرا شما آن مذبوح يا منحوري كه نام خدا بر او برده شد او را نمي‌خوريد براي اينكه خدا محرّمات را به طور تفصيل براي شما گفته، خب.

مرحوم شيخ طوسي ملاحظه فرموديد به سورهٴ «مائده» استشهاد كرد كه مرحوم امين‌الاسلام در كمال تعدد بدون اينكه نام ببرد اين را رد كرد ديگران هم البته رد كردند كه سورهٴ «مائده» گرچه اين مسئله را به طور تفصيل دارد ولي «مائده» در مدينه نازل شد و در اينجا در سورهٴ «انعام» به صورت فعل ماضي مي‌فرمايد خداوند قبلاً به طور تفصيل براي شما بيان كرده معلوم مي‌شود منظور سورهٴ «مائده» نيست چه اينكه در بين تفاسير اهل‌سنّت جامع قرطبي هم اين را رد كرده كه اين نمي‌تواند اشاره به سورهٴ «مائده» باشد اما سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) كه فرمودند اين ظاهراً اشاره به سورهٴ «نحل» است در سورهٴ «نحل» دو بحث دارند يكي ذيل همان آيهٴ تحريم، يكي در اوايل سورهٴ «نحل» دو بحث دارند يكي ذيل آيهٴ 118 سورهٴ «نحل» است ﴿وَعَلَي الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ مي‌فرمايند آيهٴ 118 سورهٴ «نحل» مي‌گويد بر يهوديها آنچه را كه ما قبلاً قصه‌اش را براي شما گفتيم تحريم كرديم قصهٴ چيزي كه بر يهوديها تحريم شده است در سورهٴ مباركهٴ «انعام» است لذا ايشان در ذيل آيهٴ 118 سورهٴ «نحل» مي‌فرمايد كه برابر اين آيه معلوم مي‌شود كه سورهٴ «انعام» قبل از سورهٴ «نحل» نازل شده است آن‌گاه نقل مي‌كند كه «قيل» يعني اين‌چنين گفته شد كه سورهٴ «انعام» قبل از سورهٴ «نحل» نازل شده است بلااشكالٍ اين را از ديگران نقل مي‌كند نه اينكه خودشان بفرمايد بلااشكالٍ قبل از اين بود.

لكن در طليعهٴ سورهٴ «انعام» كه معمولاً ايشان در آغاز هر سوره بحث مي‌كنند كه آيا اين سوره در مكه نازل شد يا مدينه، يك بحث مبسوطي دارند كه مي‌فرمايند احياناً اين سوره ملفّق است از بعضي از آياتي كه در بخش پاياني وجود مبارك حضرت در مكّه بود و بخشي از اين آيات مربوط به اوايل هجرت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مدينه است كه بعضي از آياتي كه جريان هجرت را بازگو مي‌كند اين در مدينه نازل شده است يعني اوايل ورود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مدينه اين آيات نازل شد كه جريان مهاجرت و مهاجرين و امثال‌ذلك را بازگو مي‌كند كه ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا﴾[8] حُكمشان چيست در همان اوايل سورهٴ مباركهٴ «نحل» اختلاف خودشان را با ساير مفسّرين بازگو مي‌كنند مي‌فرمايند گرچه به نظر ساير مفسّرين سورهٴ «انعام» به طور قطع قبل از سورهٴ «نحل» آمده است ولي براي ما روشن نيست ما احتمال مي‌دهيم بخشي از سورهٴ «نحل» قبل از اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «انعام» نازل شده باشد.

قهراً [ناگزير] بحث از سورتين به آيتين بايد تبديل بشود يعني ممكن است سورهٴ «انعام» قبل از سورهٴ «نحل» نازل شده باشد، اما آيا تمام آيات سورهٴ «انعام» قبل از تمام آيات سورهٴ «نحل» بود يا نه؟ اين بحثِ جدايي دارد ممكن است طليعهٴ سوره يا قسمت مهم يك سوره‌اي قبل از سوره ديگر باشد، اما بخشي از سورهٴ ديگر آيه‌اي از آيات آن سورهٴ لاحِق قبل از بخشي از بخشهاي آيات سورهٴ سابق قرار بگيرد، اگر ما نتوانستيم از آيات ديگر كه در مكّه نازل شدند مسئله حرمت ميته و ﴿مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾[9] و امثال‌ذلك را استنباط كنيم و اگر نتوانستيم حرمت آنها را از احاديث نبوي استشهاد كنيم ظاهراً احتمالي كه ايشان دادند يعني سيدناالاستاد دادند يكي از احتمالاتي است كه مي‌تواند توجيه‌گر تقدّم بخشي از آيات سورهٴ «نحل» بر اين قسمت از سورهٴ مباركهٴ «انعام» باشد.

مطلب ديگر آن است كه اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ معمولاً مفسّرين اين اسم ظاهر و اسم باطن را به همان گناه ظاهري و گناه باطني معنا كردند حالا يا مربوط به جاهليت بود كه بعضي از امور را اگر عَلَن باشد گناه مي‌دانستند، اگر سرّ باشد گناه نمي‌دانستند و اسلام مي‌فرمايد هتك حرمت ديگران، هتك حرمت نامحرم چه در علن باشد، چه در خفا اِثم است ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ يا اين است يا ناظر به اصل كلي است يعني گناهان را هر چه گناه بود چه در خفا، چه در خلوت، چه در جلوت نكنيد يا ناظر به آن است كه گناهي كه با جوارح است و گناهي كه با جوانح است همه را ترك كنيد گناه جارحه همين گناهي كه دست و پا مي‌كند، گناه جانحه همين گناهي كه قلب مي‌كند نظير آنچه كه در بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» آمده است كه اگر در مَحكمه عدل شاهدي شهادت را عمداً كتمان كند قلبش معصيت‌كار است ﴿وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾[10] يعني در حقيقت دلِ او يعني روحِ او در نهان و نهادش معصيتي را مرتكب شده است.

اما سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) يك احتمال ديگري مي‌دهد كه اين احتمال در ساير تفاسير به چشم نخورد و آن اين است كه مي‌فرمايند: ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ به شهادت سياق منظور اين است كه چيزي كه گناه بودنِ او روشن است او را ترك كنيد، چيزي كه خداوند او را گناه مي‌داند ولي به فكر شما گناه بودن او ثابت نشده و گناه بودن او روشن نيست او را هم ترك كنيد، ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ يعني ﴿ذَرُوا﴾ ترك كنيد چيزي را كه گناه بودن او ظاهر است نظير قتل، نظير سرقت، نظير شرك و مانند آن و همچنين ترك كنيد چيزي كه گناه بودنش براي شما باطن است و مجهول است و مخفي است و خداوند اين باطن را براي شما علن كرده است ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ يعني ﴿ذَرُوا﴾ چيزي را كه اسمش ظاهر است، گناه بودن او ظاهر است و شما مي‌دانيد و همچنين ترك كنيد چيزي كه گناه بودنش مخفي و مجهول است و شما گناه بودن او را نمي‌دانيد.

مي‌فرمايند اين را ما از سياق استنباط مي‌كنيد براي اينكه از سياق اين‌چنين بر مي‌آيد آنها مي‌گفتند اگر چيزي مُردار شد يعني خدا او را كُشت شما او را نمي‌خوريد، پس چيزي كه خودتان كُشتيد هم نبايد بخوريد و اگر چيزي خودتان كُشتيد مي‌خوريد، چيزي هم كه خدا كُشت آن را هم بايد بخوريد آن‌گاه ذات اقدس الهي در اين فضا مي‌فرمايد فرق است بين چيزي كه مردار بشود و چيزي كه انسان با تسميه الهي بكُشد، اگر چيزي را انسان با تسميه الهي كُشت اين نه اسم ظاهر است، نه اسم باطن گناهي نيست، اما چيزي كه مي‌ميرد مردار مي‌شود خوردن او گناه است و شما نمي‌دانيد چرا گناه است نظير ﴿عَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾[11] است گناه بودن او براي شما باطن است و مخفي است لذا قياس كرديد شما گفتيد اگر چيزي را كه انسان خودش با دست خود مي‌كُشد حلال است، چيزي را هم كه خدا كُشت بايد حلال باشد در حالي كه شما نمي‌دانيد اين مَفسده دارد، اين گناه است منتها گناهش باطن است و براي شما مشهود نيست.

اين البته يك لطيفه‌اي است بسيار خوب است ولي اين مي‌تواند يك توجيهي براي تحريم ميته باشد، اما ظاهر اينكه فرمود: ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ مشابه آنچه كه در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» خواهد آمد يا در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» مي‌آيد اين ناظر به گناه ظاهر و باطن است مثل اينكه فرمود: ﴿ذَرُوا﴾ شما ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾[12] مثال اين ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ مثال همان چيزي است كه در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» بعداً خواهد آمد كه ﴿لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ كه اين اختصاصي به جريان ميته و امثال‌ذلك ندارد آيهٴ 151 همين سورهٴ «انعام» اين است ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ مشابه همين مضمون در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم آمده است آيهٴ 33 سورهٴ «اعراف» اين است ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾.

بنابراين ظاهر ﴿ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ همان است كه در آيهٴ 151 سورهٴ «انعام» خواهد آمد و همچنين آيهٴ 33 سورهٴ مباركهٴ «اعراف»، اما آنچه كه در آن بخش پاياني فرمود: ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ اين جدال يا از ماده اَجدَل است كه اجدل آن طاير قوي نظير كركس و شاهين و امثال‌ذلك است كه با منقال مي‌گيرد و طرف را سركوب مي‌كند چون اصل مجادله يعني با حجّت طرف را منكوب كردن، ميخكوب كردن، به زمين زدن، ساكت كردن اين يا از اجدل گرفته شد كه آن طاير قوي است يا از جداله است به معناي زمين زدن و زمين‌كوب كردن يا از جَدل است به معني تابيدن انسان يك بَند را، يك طناب را آن قدر مي‌تابد تا پاره بشود، آن شدّت تاب اين را مي‌گسلاند از هر كدام از اينها مشتق باشد بالأخره به اين معناست كه طرف را با دليل بالأخره انسان ساكت و قانع بكند اگر اين واقعاً دليل باشد جدال، جدال احسن است، اگر براي احقاق باطل يا ابطال حق باشد جدالِ محرّم است.

در اينجا ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ آنها مي‌خواهند بالأخره شما را زمين‌گير كنند خيلي از افرادند كه اينها مي‌انديشند بعد خيال مي‌كنند فكر آنها به اينجا رسيده است در حالي كه اين‌گونه از القائات اغوايي محصول كار شيطان است همان طوري كه مؤمنين اگر مستقيم باشند فرشتگان رحمت بر آنها نازل مي‌شوند و مطالبي را در قلب آنها القا مي‌كنند اين مؤمن هرگز نمي‌گويد يا نبايد بگويد من خودم فكر كردم به اين مطلب رسيده‌ام زيرا فكر كردن يعني زمينه را براي دريافت علوم آماده كردن مبدأ قابلي است، نه مبدأ فاعلي، آنكه مبدأ فاعلي است آن است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾[13] در طرف مقابل هم اگر كسي راه خباثت را طي كرد زمينه را آماده مي‌كند براي نزول شياطين آن‌گاه همين شياطين در قلب او مطالبي را القا مي‌كنند به اين شخص خيال مي‌كند به فكر خودش رسيده است.

در بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ «شعراء» يعني آيهٴ 222 به بعد دارد كه ﴿هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَي مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ٭ تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ﴾ هر انسان دروغ‌پردازِ معصيت‌كاري مهبط شياطين است با اينكه شياطين خيلي اوج ندارند جاي متوسّطي هستند اما قلبش منزل شياطين است ﴿تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ﴾ معناي ﴿أَفَّاكٍ﴾ هم اين نيست كه پُردروغ باشد يا پيشه‌اش دروغ باشد گاهي كلمه فعّال براي حرفه مي‌آيد مثل كسي كه مي‌گويند بنّاست، بزّاز است، بقّال است و امثال‌ذلك كه پيشه و حرفهٴ آنها اين است يا نه، تنها پيشه و حرفه نيست براي مبالغه است نظير علّام و امثال‌ذلك، گاهي نه براي مبالغه است و نه براي پيشه و حرفه گاهي انسان يك عمل انجام مي‌دهد اين يك كار به قدري است كه درباره او اين كلمه را استعمال مي‌كنند يك دروغ مهم مي‌زند مي‌شود كذّاب حالا جعفر كذّاب اين‌چنين نبود كه مرتّب پيشه او دروغ‌گويي بود يا پُردروغ بود يا كثيرالكذب بود گاهي يك آدم عادي بگويد من امامم همين يك دانه كافي است كه او بشود كذّاب، گاهي يك عمل انسان را ﴿أَفَّاكٍ أَثِيمٍ﴾ مي‌كند چون دروغ اگر خيلي مهم باشد مي‌شود ﴿أَفَّاكٍ﴾.

به هر تقدير اگر كسي حرفه‌اش اِفك باشد يا كثيرالإفك باشد اين مي‌شود ﴿أَفَّاكٍ﴾ يا اگر حرفه او اِفك و افترا نبود كثير الفريه و الكذب هم نبود اما يك دفعه يك خطر مهمّي را مرتكب شده است چنين آدمي هم ﴿أَفَّاكٍ﴾ است بر چنين آدمي شيطان فرود مي‌آيد ﴿تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ﴾[14] ، خب.

پس بِنا براين آنچه كه در دل افراد اغواگرِ جامعه قرار مي‌گيرد اين در اثر وسوسه و القا شيطان است همان آن شعور مرموز را به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) وحي مي‌گويند منتها حالا غلبه وحي در كارهاي خير شد وگرنه هر چه كه به طور رمزي در نهان انسان ظهور و حضور پيدا كرد وحي اوست هم ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ هست و هم ﴿وَأَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ﴾[15] هست ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي﴾[16] هست و مانند آن.

گاهي انسان بايد از اين خطر بپرهيزد هر چه كه در خاطرهٴ او رُخ داده است اين را فوراً بر كتاب و سنّت عرضه كند كه اگر الهي بود خدا را شكر بكند و اگر شيطاني بود استعاذه كند ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[17] ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ كه آن اوليا، اولياي شياطين با شما مجادله كنند در اينجا مشركين جزء كساني‌اند كه تحت ولايت شياطين‌اند آن شياطين اين امرِ قياسِ باطل را در قلب مشركين القا كردند كه هيچ فرقي نيست بين آنچه را كه خدا كُشت با آنچه كه مردم مي‌كُشند اگر حلال است هر دو حلال، اگر حرام است هر دو حرام، اين قياس باطل را شيطان در قلب مشركين القا كرده است.

بعد فرمود: ﴿وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾ گرچه زمينه، زمينهٴ ميته و ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ و امثال‌ذلك است اما ﴿وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾ اطلاق دارد و اطلاقش همهٴ موارد را شامل مي‌شود يعني در هر مطلبي اگر انسان تابع مشركين بود به منزلهٴ مشرك است، اگر واقعاً آن مطلب را بر اساس عقيده قبول كرد كه مي‌شود ارتداد و شرك قلبي و اگر بر اساس عقيده قبول نكرد، بر اساس عمل قبول كرد مي‌شود كفر عملي ﴿وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾ نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» قبلاً گذشت كه آنجا بحث ولايت را بازگو فرمودند، فرمودند در آيهٴ 51 سورهٴ «مائده» اين بود ﴿وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ اگر كسي گرايش با يهوديها داشت، گرايش با مسيحيها داشت بر اساس همان جهات باطل‌شان كه انكار نبوّت خاصّه است فرمود اگر كسي تحت ولاي آنها قرار بگيرد ﴿فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ اين يك اصل كلي است.

پس اين آيه گرچه در مورد ميته و ﴿مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ﴾[18] و امثال‌ذلك آمده است و اما اطلاقش همچنان محفوظ است ﴿وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾ اگر مطيع آنها شديد يعني تحت ولاي آنها درآمديد حرف آنها را، منطق آنها را پذيرفتيد، خب ﴿مَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ پس آيهٴ 51 سورهٴ مباركهٴ «مائده» هم مي‌تواند اطلاق همين را تأييد كند، آن‌گاه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد مشركين به منزله مرده‌اند يا به منزله كساني‌اند كه در تيرگي و تاريكي حركت مي‌كنند، مؤمنين زنده‌اند و در فضاي باز و روشن زندگي مي‌كنند ﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾[19] در بخشهاي فراوان قرآن كريم كافر را مرده مي‌داند، مشرك را مرده مي‌داند و مؤمن را زنده مي‌داند زيرا ديگران يا حيات گياهي دارند يا حيات حيواني، آن حيات گياهي يا حيات حيواني معيار زنده بودن انساني نيست در سورهٴ مباركهٴ «يس» كه كافر را در مقابل زنده قرار مي‌دهد معلوم مي‌شود كه مؤمن زنده است و كافر مرده ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾[20] نفرمود «و يحق القول علي الاموات» فرمود انسان يا زنده است يا كافر، يعني يا زنده است يا مرده ديگر ﴿لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ يعني مؤمن زنده است و كافر مرده است اينجا هم كه مي‌فرمايد: ﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً﴾ كسي قبل از وحي يك حيات گياهي داشت يا حداكثر حيات حيواني، آنچه كه بشر را به حيات انساني‌اش مي‌رساند و از مرحلهٴ حيوانيت نجات مي‌دهد همان وحي و ايمان است، خب يك عده تمام تلاش و كوششان اين است كه غذاي خوب تأمين كنند، خوب بخورند، فربه بشوند، خوب خرامان خرامان حركت بكنند اينها هنوز هم كه هنوز است به حيات حيواني راه پيدا نكردند اين يك گياه خوبي‌اند، يك درخت خوبي‌اند، يك نهال خوبي‌اند، خوب غذا مي‌خورند، خوب پرورش پيدا مي‌كنند، خوب مي‌خرامند همين، برخي از اين حيات گياهي بالا آمدند گذشته از تغذيه و نمو و امثال‌ذلك يك سلسله عواطف وهمي و خيالي هم دارند عاطفه دارند اما رهبري عاطفه را وهم و خيال به عهده مي‌گيرد نه عقل، اينها داراي حيات حيواني‌اند از رياست لذت مي‌برند، از داشتن لذت مي‌برند، از قدرت لذت مي‌برند كم نيستند حيوانات جنگلي كه اينها را داشته باشند.

اين سلطان جنگل به نام شير از آن سلطنتش لذت مي‌برد يك عده از روقان و به انحاي گوناگون درآمدن و بازيگري كردن لذت مي‌برند، تقليد ديگران درآوردن لذت مي‌برند كم نيستند حيواناتي كه كارشان اين‌گونه از امور است و اگر كسي از زيردستان خود حمايت مي‌كند تازه حيوان خوبي است به تعبير مرحوم بوعلي در همان بخشهاي نمط نهم شرح اشارات مي‌فرمود خب حالا شما همين مرغ خانگي كه از اعضاي همان منزل حريم مي‌گيرد و فرار مي‌كرد همين كه چند تا تخم‌مرغ كنار پَرش گذاشتند او يك مدتي روي تخم‌مرغها قرار گرفت و گرم كرد و او را در فضاي خاصي قرار داد و كم ‌كم جوجه از اين تخم‌مرغها به درآمدند همين مرغ خانگي كه از همين مي‌ترسيد هم‌اكنون از اعضا حمايت مي‌كند از بچه‌هايش دفاع مي‌كند هرگز اجازه نمي‌دهد كه بچه‌هاي او رنجي از اعضاي منزل ببينند، خب دفاع از حوزه استحفاظي خود براي اين حيوان خانگي هم هست.

و اگر كسي امين بود يعني در محدوده كارش خيانت نكرد اين تازه حيوان خوبي است انسانيت مقام ديگري دارد، خليفةاللهي مقام ديگري دارد، خب بسياري از حيوانات تربيت‌شده‌اند كه امين‌اند ايشان مي‌فرمايند اين سگ شكاري خب اگر كسي كبوتري را، كبكي را كه خوش طعم و گوارا هم هست صيد كرد يا آهويي را صيد كرد بالأخره اين مكلّبين اين حيوانات شكاري آن صغر، آن شاهين، آن كركس تربيت شده، آن كركس مردارخوار تربيت شده، اين باز تربيت شده، اين سگ تربيت شده، خب همهٴ اينها با تلاش و كوشش از سنگلاخ اين كوهستانها مي‌گذرند آن غزال صيد شده، آن كبك صيد شده را مي‌گيرند به دندان مي‌كشند، به دهان مي‌كشند با كمال لذت كه من اَمينانه اين جسارت را انجام دادم نزد شكارچي مي‌آورند و دُم مي‌جنبانند و از اين كار لذت مي‌برند آن شكارچي گوشتش را مي‌خورد استخوانش را به اين مي‌دهد.

اگر كسي در محدوده كارش در اداره‌اش ندزديد يك حيوان تربيت‌شده است انسانيت فاصله فراواني دارد، اگر كسي براي آبروي خود ندزديد اينكه انسان نيست چون ما خيلي نازل‌ايم اينها را آدمهاي خوبي مي‌دانيم تازه اينها حيوانهاي تربيت شده‌اند اگر كسي گفت: «إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[21] در خلوت و جلوت خدا را ديد گفت چون خدا مي‌بيند اين كار را نمي‌كنم، چون خدا حاضر است اين كار را نمي‌كنم اين را با ابديت خود مرتبط كرد اين شده انسان و اگر كسي طبق تعبير قرآن كريم خيانت كرد اضلّ از حيوانات است براي همين است ديگر براي اينكه خب حيوانات تربيت شده كه خيانت نمي‌كنند در امانت كه، مگر مي‌شود به حيوان تربيت شده رشوه داد، مگر مي‌شود حيوان تربيت شده را وادار به سرقت كرد هرگز رشوه نمي‌گيرد، هرگز دزدي هم نمي‌كند، هرگز خيانت هم نمي‌كند، خب اينها حيوانات معلَّم‌اند ديگر اينكه در همان اوايل آيهٴ چهار و پنج سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه گذشت فرمود: ﴿تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ﴾[22] همين بود ديگر، خب اين كركس مردارخوار را، اين باز مردارخوار را آدم به گونه‌اي تربيت مي‌كند كه حرام نخورد حالا قرآن حق دارد كه بگويد اگر كسي رشوه گرفت يا خيانت در امانت كرد او از حيوانات پست‌تر است.

غرض آن است كه مقام انسانيت فاصله فراواني دارد انسان يك حساب ديگري دارد و اگر كسي انسان محشور شد اگر احياناً چهار مشكل داشته باشد اهل‌بيت شفاعت مي‌كنند فرمودند شما انسان محشور بشويد ما از شما شفاعت مي‌كنيد قسمت مهم اين است حالا معلوم مي‌شود چطور قرآن كريم فرمود بعضي مُرده‌اند ما آنها را زنده كرديم بعضي حيات گياهي داشتند قرآن آنها را بالا آورد، بعضي حيات حيواني داشتند قرآن آنها را بالا آورد فرمود: ﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾[23] .

بنابراين اگر ما محور را حيات انساني قرار بدهيم و معناي انسان را بدانيم يك مقدار هم حيوان‌شناس باشيم، يك مقداري هم همين گربه تربيت شده، همين سگ تربيت شده، همان آن باز تربيت شده، همان كركس و شاهين تربيت شده را ببينيم آن‌گاه معلوم مي‌شود حيات انساني چيز ديگر است حيات انساني همين است كه انسان با نور الهي «اتقوا فراسة المؤمن فانه ينظر بنور الله»[24] زندگي كند ﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا﴾ بخشي از افراد كه در ظلمات فرو رفته‌اند اعضا و جوارح خودشان هم نمي‌بينند كه ﴿إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا﴾[25] كه اين در سورهٴ مباركهٴ «نور» است و اگر مناسبتي با اين آيه داشت ممكن است آن آيهٴ كريمه هم مطرح بشود.

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»

 


[1] مائده/سوره5، آیه3.
[2] انعام/سوره6، آیه118.
[3] مائده/سوره5، آیه3.
[4] انعام/سوره6، آیه119.
[5] آل عمران/سوره3، آیه191.
[6] ـ وسائل الشيعه، ج14، ص154.
[7] مائده/سوره5، آیه3.
[8] نحل/سوره16، آیه41.
[9] مائده/سوره5، آیه3.
[10] بقره/سوره2، آیه283.
[11] بقره/سوره2، آیه216.
[12] انعام/سوره6، آیه151.
[13] فصلت/سوره41، آیه30.
[14] شعراء/سوره26، آیه223.
[15] نحل/سوره16، آیه68.
[16] اعراف/سوره7، آیه117.
[17] اعراف/سوره7، آیه200.
[18] مائده/سوره5، آیه3.
[19] انعام/سوره6، آیه122.
[20] یس/سوره36، آیه70.
[21] انعام/سوره6، آیه162.
[22] مائده/سوره5، آیه4.
[23] انعام/سوره6، آیه122.
[24] ـ اصول كافي، ج1، ص218.
[25] نور/سوره24، آیه40.