درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

75/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 118 الی 121

 

﴿فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ إِن كُنتُم بِآيَاتِهِ مُؤْمِنِينَ﴾﴿118﴾﴿وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُم مَاحَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ﴾﴿119﴾﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمِ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ﴾﴿120﴾﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾﴿121﴾

 

آنچه در جاهليت رواج داشت يكي حليّت أَكل ميته بود كه مُردار را مي‌خوردند و دوم اينكه اگر چيزي را ذبح يا نحر مي‌كردند به اسم اصنام و اوثانشان نحر مي‌كردند، سوم اينكه بعضي از حيوانات را بر اساس بدعتي كه گذاشته بودند تحريم كرده بودند تحريم و تشريع برخي از حيوانات در سورهٴ مباركهٴ «مائده» و امثال‌ذلك گذشت، اما آنچه كه فعلاً محلّ بحث است همين دو محور است كه آنها مُردار را مي‌خوردند و آنچه را كه به نام بُت سر مي‌بُريدند آن را هم مي‌خوردند اسلام آمد هر دو كار را تحريم كرد يعني هم أكل ميته را تحريم كرد و هم خوردن چيزي كه به نام غير خدا سر بريده شد آن را هم تحريم كرد.

در چنين فضايي مشركين در اثر وسوسه شياطين به ساده‌انديشان مسلمين چنين القا كردند كه چطور شما آنچه را كه خدا كُشت نمي‌خوريد آنچه را كه خودتان كشتيد مي‌خوريد و برابر آياتي كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» است گرچه حُكمش از نظر قرآني هنوز نيامده بود ممكن بود به وسيلهٴ خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي مردم تشريع شده باشد كه اگر چيزي را شكارچي به وسيله باز شكاري يا حيوان شكاري در هنگام اغراي اينها نام خدا را بُرد صيد كردند آنها حلال است، وقتي حليّت آن صيد شده را مشركين شنيدند بر اغواي اينها افزوده شد گفتند چيزي را كه سگ مي‌كُشد يا چيزي را كه باز شكاري مي‌كُشد، خفه مي‌كند مي‌خوريد چيزي را كه خدا كُشت نمي‌خوريد؟

براي انسان زودباور ساده‌انديش اين شبهات بي‌اثر نيست چون آنچه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ چهارم گذشت اين بود كه ﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ﴾[1] كه اگر شكارچي در هنگام فرستادن بازِ شكاري يا سگِ شكاري نام خدا را ببرد و حيوان حلال‌ گوشتي را هدف قرار بدهد و اين صيدها به وسيله اين حيوانها جان بدهند ولو سر بُريده نشوند حلال است، البته جايي كه سگ دهان گذاشت آن نجاست‌اش محفوظ است آن را بايد شست ولي احتياجي به سر بُريدن ندارد، احتياجي به نحر ندارد و ذبح ندارد و مانند آن، خب اگر يك طائر حلال گوشتي را در فضا باز شكاري خفه كرد حلال است يك حيوان زميني نظير غزال و امثال‌ذلك را سگِ شكاري گرفت و خفه كرد حلال است چطور اينها حلال است و اگر چيزي را خدا كُشت به عنوان ميته حرام است.

چنين قياس مشئومي انسانهاي زودباور را فريب مي‌دهد در چنين فضايي چند قسمت از اين آيات براي تحليل و تجويز أكل ذبيحه نازل شده است فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ اين امر گرچه قبلاً گفته شد در مقام توهّم هذر است ولي اصرار اين امر و همچنين نهي از مقابل او براي آن است كه هيچ كسي باور نكند وسوسه اين شياطين انس به پايگاه عِلمي مرتبط است اين حرفِ غير عالمانه است فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ شما نمي‌دانيد آنچه را كه تسميه الهي اثر مي‌گذارد چيست هرگز پرهيز نكنيد، خودداري نكنيد از اينكه ذبيحه را بخوريد چون ذبيحه حلال است، لكن اينكه فرمود: ﴿إِن كُنتُم بِآيَاتِهِ مُؤْمِنِينَ﴾ اين نشان مي‌دهد كه اگر كسي مؤمن باشد از ذبيحه مي‌خورد.

اين قيد براي چيست؟ چون ذبيحه حلال است براي غير مؤمنين هم حلال است حالا اگر كسي كافر بود، مشرك بود، مُلحد بود ذبيحه مسلم كه براي او حلال است چون همه اينها مكلّف به فروع‌اند همان طوري كه مكلّف به اصول‌اند چه مؤمن، چه غير مؤمن أكل ذبيحه مسلم با تسميه حلال است اينكه فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ إِن كُنتُم بِآيَاتِهِ مُؤْمِنِينَ﴾ در ذيل اين قيد و شرط را ياد فرمود براي يكي از دو نكته است يا براي آن است كه آن مسلمانهاي ساده‌انديشِ زودباور كه در اثر القاي شياطين انس مي‌گفتند اگر شما ميته را نمي‌خوريد كه خدا كُشت، پس ذبيحه انسانها را هم نبايد بخوريد براي اينكه ذبيحه انسان بدتر از چيزي است كه خدا كُشت اينها شايد امساك مي‌كردند و پرهيز مي‌كردند و باور مي‌كردند چنين شبهه‌اي را، خدا فرمود، نه اگر مؤمنيد اين را بخوريد اين حلال است.

نكته دوم آن است كه اين آيه چون در مقام تهديد است مفيد حصر است يعني اگر مؤمنيد فقط از اين استفاده كنيد آنچه را كه ميته است استفاده نكنيد آنچه را كه ديگران به نام اصنام و اوثانشان سر مي‌بُردند استفاده نكنيد ﴿فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ إِن كُنتُم بِآيَاتِهِ مُؤْمِنِينَ﴾ اين چون در مقام تهديد است با احتفاف به قرائن قبل و بعد مفيد حصر است يعني اگر مؤمنيد فقط از اين استفاده كنيد.

اما اينكه در نقطه مقابلش نهي آمده است فرمود: ﴿وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ اين براي آن است كه وسوسه به القاي شبههٴ برخي از مشركين در برخي از افراد ساده‌لوح اثر گذاشت آنها شايد فكر مي‌كردند كه آري اينها حق مي‌گويند اگر ميته حرام است، خب ذبيحه انسان هم حرام است آن‌گاه خدا مي‌فرمايد نه چرا از اين پرهيز مي‌كنيد ﴿وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا﴾ چرا اين‌چنين نيست كه پرهيز مي‌كنيد و آنچه را كه نام خدا بر او بُرده شد اين را نمي‌خوريد، نه اين حلال است آنها حرام، خب.

مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿وَقَدْ فَصَّلَ لَكُم مَاحَرَّمَ عَلَيْكُمْ﴾ اين ﴿فَصَّلَ﴾ كه فعل ماضي است ظاهر در اين است كه قبل از اين آيه جريان حُرمت محرّمات از قبيل ميته و لَحم خنزير و دَم و دَم مسفوح و مذبوحِ لغير اسم الله و امثال‌ذلك به طور تفصيل بيان شد. در اينكه آن آيه‌اي كه قبل از اين بخش سورهٴ «انعام» به طور مفصّل و روشن محرّمات را بازگو كرد بين مفسرّين اختلاف است.

مرحوم شيخ طوسي در تبيان جريان سورهٴ «مائده» را اشاره كرد كه مرحوم امين‌الاسلام مؤدبانه بدون اينكه نام ببرد اين را نقد كرد كه سورهٴ «مائده» نمي‌تواند مورد اشاره باشد براي اينكه سورهٴ «مائده» در مدينه نازل شد و سالها بعد از سورهٴ «انعام» آمده. همين اشكال را قرطبي در جامع ذكر كرده ولي پاسخي نداد كه بالأخره روشن بكند كه اين ﴿فَصَّلَ﴾ كجاست.

سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در الميزان فرمودند منظور از اين ﴿فَصَّلَ﴾ سورهٴ «مائده» نمي‌تواند باشد براي اينكه سورهٴ «مائده» بعدها نازل شده است در مدينه نازل شد در حالي كه سورهٴ «انعام» در مكه نازل شد و احتمال دادند كه منظور سورهٴ مباركهٴ «نحل» باشد چون در سورهٴ «نحل» خداوند برخي از محرّمات را به صورت باز روشن كرد آيهٴ 115 سورهٴ «نحل» اين است كه ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ﴾ بعد در ذيل همين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» فرمودند اين نشان مي‌دهد كه سورهٴ «نحل» قبل از سورهٴ «انعام» نازل شده است، لكن در سورهٴ «نحل» ذيل آيهٴ 118 سورهٴ «انعام» نظر شريفشان بر مي‌گردد آيهٴ 118 سورهٴ «نحل» اين است مي‌فرمايد: ﴿وَعَلَي الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِن قَبْلُ﴾ يعني بر يهوديها چيزهايي را حرام كرديم كه قبلاً قصه‌اش را براي شما گفتيم اين آيهٴ 118 سورهٴ «نحل» نشان مي‌دهد كه قبلاً آنچه بر يهوديها حرام شده بود براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تشريح شد و چيزي كه بر يهوديها حرام شده بود همان است كه در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 146 به صورت باز ذكر مي‌كند مي‌فرمايد آيهٴ 146 سورهٴ «انعام» كه به خواست خدا بعداً خواهد آمد اين است فرمود: ﴿وَعَلَي الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلَّا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ﴾.

مرحوم علامه طباطبايي(رضوان الله عليه) در ذيل تفسير آيهٴ 118 سورهٴ «نحل» مي‌فرمايد خدايي كه در سورهٴ «نحل» فرمود ما آنچه بر يهوديها تحريم كرديم قبلاً براي شما بازگو كرديم اين ناظر به آيهٴ 146 سورهٴ «انعام» است، بنابراين تعبير ايشان در ذيل آيهٴ 118 سورهٴ «نحل» اين است كه «فهي» يعني سورهٴ «انعام» «نزلت قبل سورة النحل بلا اشكالٍ» در آنجا مي‌فرمايند بدون ترديد سورهٴ «انعام» قبل از سورهٴ «نحل» نازل شد بر اساس همين استشهاد داخلي، اما اينجا هنوز به آن سورهٴ مباركهٴ «نحل» نرسيده بودند كه از اينجا استنباط مي‌كنند كه سورهٴ مباركهٴ «نحل» قبل از سورهٴ «انعام» است، البته كاري كه يك نفر انجام بدهد بدون لجنه و گروه، اين اشتباهات احياناً پيش مي‌آيد ولي راه‌ حل يكي از دو امر است.

يكي اينكه تقديم و تأخير سوره تعيين كننده سبق و لحوق آيه نيست ممكن است سوره‌اي بعداً نازل شده باشد ولي يك آيه از آيات آن سوره قبلاً نازل شده باشد، اگر ثابت شد كه سورهٴ «نحل» يكجا نازل شد يا تمام آيات سورهٴ «نحل» بعد از سورهٴ «انعام» صادر شد آن‌گاه مي‌توان گفت سورهٴ «نحل» بلااشكال قبل از سورهٴ «انعام» است الآن بحث در دو آيهٴ دو سوره است بحث در خود سورتين نيست ممكن است در عين حال كه سورهٴ «انعام» قبل از سورهٴ «نحل» است آن آيهٴ 118 سورهٴ «نحل» قبل از اين بخش از سورهٴ «انعام» نازل شده باشد اگر اين راه هم بسته بود راهي است كه نمي‌شود آن راه را طي كرد راهِ ديگر مي‌ماند و آن همان راهي است كه قبلاً نقل شده است كه ممكن است اصل حرمت را ذات اقدس الهي به وسيله الهام به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرموده باشد و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از راه حديث به مسلمانها ابلاغ كرده باشد كه ميته و دَم و امثال‌ذلك حرام است آن‌گاه خدا در اين بخش از سورهٴ «انعام» مي‌فرمايد ما قبلاً براي شما گفتيم.

راه ديگري را امام رازي طي مي‌كند و آن راه اين است كه چون سورهٴ «انعام» دفعتاً واحدتاً نازل شد و در همين سوره به فاصلهٴ كم جريان حرمت ميته و ﴿ممَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ به صورت باز آمده است خدا همين مستقبل محقّق و قريب‌الوقوع، مستقبل محقّق و قريب‌الوقوع را در حُكم ماضي مي‌داند و فرمود كه ما قبلاً براي شما گفتيم چون در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 145 اين است ﴿قُل لَا أَجِدُ فِي مَاأُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَي طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ﴾ لكن اين‌هم خلاف ظاهر است زيرا گرچه مستقبلِ محقّق‌الوقوع و يا قريب‌الوقوع در حُكم ماضي است ولي اگر ما احراز كرديم كه اين فعل ماضي نسبت به آينده استعمال شد اگر سؤال كرديم چطور اين فعل ماضي نسبت به آينده استعمال شد آن‌گاه جواب مي‌دهند كه مستقبلِ محقّق‌الوقوع در حُكم ماضي است يعني بعد از احراز استعمال مصحّح‌اش همين است نه چون چنين مصحّحي ما في‌الجمله داريم اگر يك فعل ماضي را ديديم و نمي‌دانيم كه به معناي خودش است يا معناي مستقبل، بگوييم چون مستقبلِ محقّق‌الوقوع در حُكم ماضي است پس اين فعل ماضي را هم حَمل بر مضارع مي‌كنيم اين خيلي فرق است بين دو قاعده نظير آن دو قاعده‌اي كه مي‌گويند اصلِ در استعمال حقيقت است و اينكه مي‌گويند استعمال اعم از حقيقت و مجاز است آنكه مي‌گويد اصل در استعمال حقيقت است يعني اگر متكلّم لفظي را گفت و ما نمي‌دانيم معناي مجازي را اراده كرد يا معناي حقيقي را، اگر مراد متكلّم معلوم نيست، معناي حقيقي لفظ معلوم است، معناي مجازي لفظ معلوم است اين اصلِ لفظي كه از اصول عقلايي است در فرهنگ محاوره مي‌گويد اصالة الحقيقه يعني بگو منظور متكلّم معناي حقيقي است نه مجازي، اين اصل در استعمال حقيقت است اين است، اين اصالة الحقيقه.

اما آنجا كه مي‌گويند استعمال اعم از حقيقت و مجاز است در موردي است كه به عكس اين باشد يعني لفظي است كه متكلّم استعمال كرده ما مراد متكلّم را هم مي‌دانيم كه اين لفظ را در آن معنا استعمال كرده منظورش را هم مي‌دانيم اما نمي‌دانيم اين معنايي كه مراد متكلّم است موضوع‌له هم هست يا نه، اينجاست كه مي‌گويند استعمال اعم از حقيقت و مجاز است يعني متكلّم لفظي را در يك معنا استعمال كرده شما هم مراد او را مي‌دانيد از اينكه او استعمال كرده شما پي ببريد كه اين مراد او موضوع‌له هم هست، معني حقيقي است اين را نمي‌شود استعمال كرد چون استعمال اعم از حقيقت و مجاز است مشابه همين دو قانون در استعمال لفظ ماضي در مضارع هم هست يك وقت است كه ما مي‌دانيم متكلّم اين لفظ ماضي را كه به كار برد معناي آينده را اراده كرد مي‌گوييم اين معنا، معناي مجازي اوست و مصحّح‌اش اين است كه محقق‌الوقوع در حُكم ماضي است اما يك وقت متكلّم يك لفظ ماضي را اطلاق كرده ما نمي‌دانيم معنايِ حقيقي خود را اراده كرد يا نه معناي مجازي خود را كه مستقبل است اراده كرد بر اساس همان مصحّحي كه محقق‌الوقوع در حُكم ماضي است اينجاست كه ما نمي‌توانيم بگوييم حتماً مضارع مراد است اينجاست كه لفظ را بر معني حقيقي‌اش حمل مي‌كنيم الآن ما نمي‌دانيم اين ﴿فَصَّلَ﴾ منظور آينده است و به علاقه اينكه محقق‌الوقوع در حُكم ماضي است اين فعل ماضي در مضارع استعمال شد يا نه معناي حقيقي خود، چون نمي‌دانيم كه آينده مراد است يا گذشته اصل حقيقت است يعني هر فعل ماضي را ما بر گذشته حمل مي‌كنيم اگر فهميديم كه متكلّم از اين ماضي مضارع را اراده كرده است آن‌گاه مي‌گوييم مصحّح چنين استعمالي آن است كه مستقبل محقق‌الوقوع در حُكم ماضي است.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ﴾ آن مضطرّ هم از آن مسئله باقي و عادي استثنا شد كه نمونه بحثش در سورهٴ مباركهٴ «مائده» گذشت. آيا مُكره هم در حُكم مضطرّ هست يا نه؟ شايد بتوان مُكره را به مضطرّ ملحق كرد آنجا كه تهديد به جان است كه در حكم اضطرار است.

مطلب بعدي فرمود: ﴿وَإِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم﴾ خيلي از انسانهاي تبهكار هم كه بر اساس هويٰ مردم را گمراه مي‌كنند در نوبتهاي قبل اشاره شد كه يك انسان موحّد به خدا معتقد است بر اساس براهين حكمت و كلام از طرف خدا وحي و نبوّت معتقد است و آينده‌اي به نام معاد معتقد است، اما اگر كسي ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[2] اين الهِ او براي او كتاب ديني تدوين مي‌كند و هر چه هوايِ او تدوين كرد همان دين اوست وحي و نبوت او هم برابر تنظيم شدهٴ هواي اوست، بهشت و دوزخ او هم برابر ميل و كراهت هواي اوست، اگر كسي ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[3] فروعات زيرمجموعه اين اتّخاذ را هم ملتزم مي‌شود لذا مي‌بينيد فرعون مجموعه قوانيني كه خود تدوين كرده است آن را دين مردم مصر مي‌داند كه گفت: ﴿إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾[4] و مانند آن.

در جاهليت هوا، اله اينها بود برابر اين هويٰ يك قانون تشريعي داشتند كه خودشان بدعت گذاشته بودند آن‌گاه ذات اقدس الهي در اين بخش از سورهٴ «انعام» مي‌فرمايد: ﴿وَإِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ﴾ مردم را، به وسيله هوايشان بدون علم اينكه فرمود هوايشان بدون علم گاهي ممكن است انسان عالمانه سخن بگويد، اما هوامدارانه حرف بزند اين عالمِ بي‌عمل است اينها كه مستأكل بالعلم‌اند، اما اگر كسي برابر با هويٰ بنا شد حركت كند حرف او مطابق با عقل نيست گاهي ممكن است مطابق با علم باشد چون علم را در خدمت هويٰ پياده مي‌كند اين همين است كه فرمود: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ»[5] پس كسي كه ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ يا جاهل است يا عالِم و علي كلا التقدير عاقل نيست هم خود ضالّ است، هم ديگران را به ضلالت مي‌كشاند ﴿وَإِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ﴾ خدا مي‌داند كه چه گروه‌اي حق‌مدارند و چه گروهي از حق تعدّي و تجاوز كردند آن‌گاه در اين زمينه براي اينكه بعضيها بهانه نگيرند اين مُردارها را و آن چيزي كه نام اصنام و اوثان بر آنها برده شد در خفا نخورند فرمود: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ اين ظاهر اسم و باطن اسم معنايش اين نيست كه گناه يك ظاهري دارد، يك باطني دارد گناه، گناه است پشت و رويش يكي است اين نظير لباس نيست كه انسان بگويد ابريِ لباس و آستر لباس، ظاهر گناه و باطن گناه قهراً [ناگزير] اضافهٴ وصف به موصوف است يعني «الإثم الظاهر الإثم الباطن» يعني «الإثم ظاهراً،الإثم باطناً» اگر «الإثم في السرّ و العلن» يعني چه در خفا، چه در علن گناه نكنيد چون خفاي شما نزد خدا علن است «وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ، وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ»[6] آنچه كه شما خلوت كرديد جلوت حق است و آنچه را هم كه در نهان داريد آن‌هم مثل علن براي خدا روشن است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾[7] ، خب.

پس گناه چه با اعضا و جوارح باشد، چه با قلب و علي أيّ تقدير [به هر حال] چه سرّ باشد، چه علن معلوم خداست وقتي معلوم خدا بود خدا حساب مي‌كند از اين جهت فرمود: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ اين اختصاصي به اين گناهان أكل ميته و امثال‌ذلك ندارد اين يك اصل كلي است شامل همه موارد مي‌شود منتها در مورد خود نصّ است به استناد چنين عمومي برخي از فقهاي عامّه از آيهٴ بعد يك امر فقهيِ عامي را استنباط كردند كه او ناتمام است.

عموم محلّ بحث اين است كه فرمود: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمِ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ﴾ آنها كه سرمايه عمر مي‌دهند و گناه كسب مي‌كنند در حقيقت خسارت ديده‌اند خداوند يقيناً اينها را اين «سين» تحقيق است نه «سين» تسويف، تحقيقاً خدا اينها را به آنچه اقتراف كردند، اكتساب كردند جزا مي‌دهد حالا يا زود يا دير، يا در دنيا يا در آخرت، گاهي در آخرت است، گاهي در دنياست جزاي الهي ممكن است در دنيا هم دامنگير تبهكاران بشود، خب.

اينكه فرمود: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ باعث شده است كه بعضي از فقهاي عامّه نظير عطا آن طوري كه جناب فخررازي نقل مي‌كنند استفاده كردند گفتند: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ مي‌گويد چون اين عام است يا مطلق هر طعام يا آبي كه نام خدا بر او برده نشد خوردنش حرام است، خب اين خيلي افراط است پيداست صدر و ساقه اين بخشِ از آيات ناظر به ذبيحه و مذبوح و منحور و امثال‌ذلك است حالا اگر كسي يك غذايي را بدون نام خدا فراهم كرد اين مي‌شود حرام؟ يا آبي را بدون نام خدا حاضر كرد اين مي‌شود حرام؟ يا غذايي را بدون بسم الله يا آبي را بدون بسم الله نوشيد و خورد مي‌شود حرام؟

فخررازي بعد از نقل اين فتواي افراطي از عطا آن‌گاه مي‌گويد كه ساير فقها اجماع كردند كه اين حرام نيست آنچه كه در اين آيه نهي شده است ناظر به ذبيحه و حيوانات مذبوح و منحور و امثال‌ذلك است ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ﴾ چون دأب عرب جاهلي اين بود چيزي را كه مي‌خواست سر ببرد به نام بُت سر مي‌بريد اين را قرآن فسق مي‌داند فسقِ مصطلحِ خاصِّ قرآني از اين قبيل است در برابر فسق عام اين‌گونه از موارد چون محفوف به قرينه است منظور از فسق آن مذبوح و منحوري است كه به نام اصنام و اوثان سر بُريده شد اين را مي‌فرمايد: «فسق» در سورهٴ «مائده» همين معنا گذشت در سورهٴ «نحل» به خواست خدا كه خواهد آمد آن‌هم باز به همين معناست چون آن را مي‌گويند ﴿وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾[8] كه آن ﴿مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ را مي‌گويند «فسق» چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه بعداً در پيش داريم مي‌فرمايد آيهٴ 145 سورهٴ «انعام» مي‌فرمايد: ﴿قُل لَا أَجِدُ فِي مَاأُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَي طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ﴾ فسق را به چيزي تفسير مي‌كند كه عبارت از آن است كه انسان در هنگام سر بريدن آن نام غير خدا را ببرد اين مي‌شود فسق ﴿أَوْ فِسْقاً﴾ كه ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ﴾ در اين آيهٴ محلّ بحث يعني آيهٴ 121 سورهٴٴ «انعام» كه فرمود: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ﴾ نشان مي‌دهد كه فتواي عطا افراطي است و تام نيست چون فسق، فسقِ مصطلحِ قرآني كه در باب اطعمه و اشربه گفته مي‌شود همان مذبوح و منحوري است كه ﴿أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ﴾ پس مطلق طعام و مطلق آب را شامل نمي‌شود، پس آن فتوا سند فقهي ندارد لذا فخررازي گفت كه اجماعِ فقها برخلاف حرف عطاست كه هر طعام و شرابي كه نام خدا برده نشود حرام باشد اين نيست به سه نكته.

يكي ﴿وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ﴾ هست كه اين مخصوص ذبيحه است، دوم اينكه ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ آنكه درباره مطلق طعام و شراب نبود كه، هرگز چنين وسوسه‌اي در جاهليت القا نشده بود به مسلمانها نگفتند كه شما غذايي كه، ناني كه، آبي كه نام خدا برده نشد چرا مي‌خوريد كه، آنچه را كه شياطين جاهلي القا كرده بودند اين بود كه اگر شما ميته را نمي‌خوريد كه خدا كُشت، خب چرا ذبيحه را نمي‌خوريد آن را هم بايد نخوريد يا اگر چيزي را خدا كُشت آنچه را كه حيوانات كُشتند مي‌خوريد آنچه را كه ما كُشتيم نمي‌خوريد اينها را به عنوان وسوسه القا مي‌كردند و ايهام مي‌كردند آن‌گاه خدا مي‌فرمايد كه چيزي كه نام خدا برده نشد نخوريد، آنجا هم اگر كَلب و صغر اغرا مي‌شوند نام خدا برده نشود آن‌هم ميته است و خوراكي نيست، خب پس اين‌هم قرينه دوم كه منظور از ﴿لاَ تَأْكُلُوا﴾ مطلق نيست ﴿لاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ﴾ او مطلق طعام و شراب نيست براي اينكه خصوص مذبوح و منحور است.

پرسش...

پاسخ: بله آن اشاره شد كه به عنوان حكمت بود، نه به عنوان علت آن را جناب قرطبي در جامع به عنوان حكمت ذكر شده از او، نه به عنوان علت، گفتيم اسرار فراواني شايد يكي‌اش آن باشد ما كه نمي‌دانيم كه عمده همين نام خدا بردن است لذا هنگام اغراي كَلب و صَغر اگر نام خدا برده نشود ميته است خون هم اگر بيايد كسي نام خدا را نبرد خون هم بيايد باز هم آن ميته است، پس معلوم مي‌شود تسميه مُحلّل است، خب.

نكته سومي كه جناب امام رازي ذكر مي‌كنند اين است كه فرمود: ﴿وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾ خب آنچه را كه مشركين جاهلي داشتند در باب خصوص ذبيحه و منحور بود درباره طعام و شراب كه نبود آنها مي‌گفتند اگر ميته را نمي‌خوريد مذبوح و منحور آدمي را هم نبايد بخوريد خدا مي‌فرمايد اگر اين وسوسه در شما اثر كرده است و شما هم به اين نتيجه رسيديد كه ذبيحه مثل ميته است يا ميته مثل ذبيحه است مشرك‌ايد، اگر هم‌عقيده شديد با آنها اين كفر اعتقادي است براي اينكه يك حلال بيّني را كه خدا تصريح كرده است حرام مي‌دانيد و يك حرام بيّني را كه خدا تصريح كرده است حلال مي‌دانيد خب اين كار ضروري دين است ديگر وقتي به صورت روشن خدا ميته را تحريم كرد شما بگوييد ميته هم كه كُشتهٴ خداست نظير كُشتهٴ انساني است اين حلال است چيزي كه قرآن بالصراحه بيان كرد خب انكار كرديد و اگر از آن طرف برگشتيد گفتيد ذبيحه انساني كه نام خدا بر او برده شد اين‌هم مثل ميته است، حرام است اين چيزي كه قرآن بالصراحه حلال كرد كسي منكر او بشود، خب مي‌شود كفر اعتقادي.

و اگر در مقام اعتقاد نباشد، در مقام عمل روش باطل اعراب جاهلي را طي كند مي‌شود كفر عملي، نه كفر اعتقادي نظير آنچه كه در ذيل آيهٴ «حج» آمده است كه ﴿وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ﴾[9] خب اگر كسي مستطيع بود و مكه نرفت، كفر اعتقادي كه ندارد ـ معاذ الله ـ كفر عَملي است هر معصيتي كفر عَملي است به هر تقدير اين‌هم قرينه سوم است كه ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ ناظر به مطلق طعام و شراب نيست بلكه خصوص مذبوح و منحور است.

اما مطلب نهايي كه خود فخررازي ذكر كرده است اين است كه مي‌گويد فقهاي ما اختلاف كردند گفتند اگر كسي عمداً تسميه را ترك كرد اين ﴿مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ است و حرام، ولي سهواً و نسياناً اگر ترك كرد اين حلال است «لكن اوليٰ بالمسلّم» اين است كه اگر حيواني عندالذبح او النحر نام خدا بر او برده نشد چه عمداً، چه سهواً و نسياناً و چه جهلاً او را نخورد براي اطلاق آيه، خب.

اگر ما بوديم و اطلاق آيه همين راهي كه جناب فخررازي طي كرد مي‌پيموديم، اما ماييم و قرآن و عترت، قرآن كه تنها نيست هرگز نگفتيم و نمي‌گوييم «حسبنا كتاب الله» مي‌گوييم «حسبنا الثقلان» چون در رواياتي كه قبلاً خوانده شد اهل‌بيت(عليهم السلام) فرمودند اگر كسي يادش رفته است تسميه كند اين حلال است آن نصوص مقيّد اطلاق اين آيه‌اند آيه كه مي‌گويد ﴿مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ را نخوريد مخصوص به حال عمد است آن‌گاه مسئلهٴ فسق و پذيرش وسوسه و ايها‌ي شيطان و داخل در زُمره مشركين شدن كه سه نكته بود آن را هم تأييد مي‌كند.

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»

 


[1] مائده/سوره5، آیه4.
[2] جاثیه/سوره45، آیه23.
[3] جاثیه/سوره45، آیه23.
[4] غافر/سوره40، آیه26.
[5] ـ نهج البلاغه، حكمت107.
[6] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ199.
[7] بقره/سوره2، آیه235.
[8] مائده/سوره5، آیه3.
[9] عنکبوت/سوره29، آیه6.