75/12/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 118 الی 121
﴿فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ إِن كُنتُم بِآيَاتِهِ مُؤْمِنِينَ﴾﴿118﴾﴿وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُم مَاحَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ﴾﴿119﴾﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمِ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ﴾﴿120﴾﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾﴿121﴾
سؤالاتي كه مربوط به آيهٴ 114 بود بخشي قبلاً در خلال آن بحثها بازگو شد و بخشي هم امروز مطرح ميشود و آن اين است كه يكي از سؤالاتي كه مربوط به آيه ﴿أَفَغَيْرَ اللّهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلاً﴾ اين بود كه اين آيهٴ كريمهٴ 114 سورهٴ مباركهٴ «انعام» دارد كه ﴿أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلاً﴾ نفرمود: «انزل اليّ» فرمود: ﴿أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ﴾ پاسخش در خلال بحث روشن شد كه ذات اقدس الهي قرآن كريم را به وسيله فرشتگان به قلب مطهّر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل كرد تا از زبان آن حضرت به امّت اسلامي و انساني برسد لذا در يك آيه بين هر دو جمع كرد فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[1] پس قرآن مسير آخرش و خطّ آخر قرآن قلب مطهّر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست بلكه قلبِ مبارك آن حضرت بين راه است يعني آنچه از لبان مطهّر حضرت شنيده ميشود آن هم وحي است فرمود: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي﴾[2] آن وحي تا قلب مطهّر آن حضرت به وسيله فرشتگان نازل ميشود و از قلب مطهّر آن حضرت به زبان آن حضرت به بركت خودِ آن حضرت به امت انساني و اسلامي ميرسد وقتي به امت انساني و اسلامي رسيد حجّت خدا بالغ شد از آن به بعد هر كسي خواست بپذيرد و هر كسي نخواست نپذيرد و مانند آن.
پس اين كتاب هم به طرف پيامبر نازل شده است و هم از پيامبر به امت منتقل ميشود و در اين آيه ذات اقدس الهي استدلال كرد فرمود در اين كتاب هم دعوت پيغمبر و هم دعواي پيغمبر ثابت ميشود و اين كتابي است مفصّل، مبيّن، محرّر به طرف شما رسيده است شما ميتوانيد هم به دعوت او بنگريد ميبينيد بر طبق عقل است، هم دعواي او را كه دعوي نبوت و اعجاز دارد بنگريد ميبينيد هيچ كسي مثل او نميتواند بياورد چون مفسّر هست مُجمل نيست، مُبهم نيست تا بگوييد ما نميفهميم.
و اما اينكه فرمود اهل كتاب اين را ميدانند فرمود: ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِن رَبِّكَ بِالْحَقِّ﴾[3] اهل كتاب ميدانند براي آن است كه اگر خواستيد استشهاد كنيد شاهدي طلب بكنيد آنها شاهدند در بخشهاي ديگر قرآن فرمود: ﴿أَوَ لَمْ يَكُن لَهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾[4] فرمود علمايِ بنياسرائيل معارف را ميدانند بعد هم فرمود: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾[5] گرچه بارِ صريح مصداق اهل ذكر اهلبيت(عليهم السلام)اند ولي براي مشركين يكي از مصاديق اهل ذكر همان علماي كتاباند فرمود از آنها هم سؤال كنيد آنها هم كاملاً ميدانند.
در نتيجه اگر خواستيد استشهاد كنيد آنها شاهد خوبياند، خواستيد استخبار كنيد آنها گزارشگر خوبياند و اين جمله ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِن رَبِّكَ بِالْحَقِّ﴾[6] خطاب به پيغمبر است البته ولي بيان نقش علماي يهود و نصاراست چون آنها عالم به حقانيت اين كتاباند بنابراين شما ميتوانيد از آنها استشهاد كنيد در نتيجه اين آيهٴ 114 سورهٴ مباركهٴ «انعام» ميتواند مطابق با آيهٴ پاياني سورهٴ مباركهٴ «رعد» باشد در آنجا هم استشهاد شده است كه كفار ميگويند تو پيامبر نيستي در حالي كه هم خدا شهادت ميدهد، هم اهل كتاب ﴿وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[7] خدا شهادت ميدهد كه من رسول او هستم براي اينكه كتابش و كلامش به دست من است و اگر شما ترديد داريد كه پيام خدا و كلام و كتاب خدا به دست من است اين كلام خدا نيست، خب مثل او بياوريد.
و اما اهل كتاب شهادت ميدهند براي اينكه آنها جريان ما را كاملاً ميدانند و همان طوري كه فرزندانشان برايشان روشن شناخته ميشوند و فرزندان خود را به او ميشناسند رسالت من و نبوت من هم كاملاً ميشناسند.
سؤال بعدي اين بود كه آيا ذات اقدس الهي انسان را به نحو مطلق در نظام تكوين رها كرده يا نه؟
هرگز انسان را يا غير انسان را در نظام تكوين رها نكرده چون تفويض محال است يك موجودي كه ذاتاً فقيد الي الله است هرگز ممكن نيست ذات اقدس الهي او را رها بكند يعني بشود تفويض، منتها همواره ذات اقدس الهي تكويناً و تشريعاً انسان را هدايت ميكند تكويناً هدايت كرده است براي اينكه ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[8] و آيه فطرت هم نشان ميدهد كه انسان براساس هدايت الهي مفطور و مخلوق است تشريعاً هم انسانها را هدايت كرده است فرمود همان كتاب كه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ﴾[9] همهٴ مردم را اين قرآن ميتواند هدايت كند اين هدايت تشريعي آن هم هدايت تكويني.
مطلب بعدي آن است كه هر كار خيري از انسان نشئت ميگيرد محفوف به دو كار خير از ذات اقدس الهي است گرچه اين بحث از سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در الميزان در بحث توبه اعطا [و] مرحمت كردند و بيان فرمودند ولي در ساير موارد هم استفاده ميشود و از ساير موارد هم استنباط ميشود كه هر كار خيري كه از انسان صادر ميشود محفوف به دو كار خير از طرف خداست براساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[10] اگر كسي توفيق تحصيل علم يا عمل صالح را پيدا كرد حالا لازم نيست گناه بكند تا توبه بكند هر كسي كار خيري نصيب او شده است مسبوق به دو خير و دو فضيلت از طرف خداست، فضيلت اول همان ريزش فضل و فيض الهي است كه شخص خوابيده را بيدار ميكند يا غافل را هوشيار ميكند و مانند آن.
آن بيدار كردن الهي، تنبيه الهي، ايقاظ الهي باعث ميشود اين شخص از خواب به يقضه و بيداري درميآيد، از غفلت به تذكر منتقل ميشود و قدر آن بيداري و تذكر را ميداند و كارهاي خير را انجام ميدهد وقتي كارهاي خير را انجام داد خداوند يكي را ده برابر پاداش ميدهد، پس اول با تنبيه و ايقاظ الهي خوابيده بيدار ميشود، غافل متذكّر ميشود بعد يك كار مثبتي را انجام ميدهد و كار مثبتي را كه انجام داد آنگاه بار ديگر خداوند يكي را ده برابر يا بيش از ده برابر پاداش ميدهد هر كار خيري از انسان صادر بشود محفوف به دو كار خير از ذات اقدس الهي است اختصاصي به توبه ندارد، منتها افراد تبهكار چندين بار فيض خدا را كه از درون و بيرون نصيب اينها شده است اينها ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[11] اين طور نيست كه خداوند فيضش را تبعيض كرده باشد آنجا كه نصاب احتجاج بايد حاصل بشود خداوند به اندازه نصاب حجّت همگان را بيدار كرد، تنبيه كرد، متذكّر كرد، متنبّه كرد تكويناً و تشريعاً، البته زائد بر آن مقدار آن ديگر ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾[12] ولي آن مقداري كه احتجاج بر آن مقدار متوقف است و به او تكيه ميكند خداوند آن نصاب لازم را به همگان داده است منتها يك عده «نَبَذُوا كتاب الله وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ» يك عده هم به استقبال كتاب الهي رفتند اينچنين نيست كه خداوند تبهكاران را مشمول فيض خود قرار نداده باشد.
اما آيهٴ محلّ بحث آنچه را كه مرحوم امينالاسلام(رضوان الله عليه) در مجمع البيان ذكر فرمودند مسبوق است به فرمايشات مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان همهٴ آن ادلهاي كه مرحوم امينالاسلام در مجمعالبيان دارند و مورد نقد قرار گرفت اين نقدها بر فرمايش مرحوم شيخ طوسي در تبيان هم وارد است.
مطلب ديگر آن است كه اين ﴿فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ اين آيه و آيهٴ بعد پيامش اين است كه آنچه را كه مشركين به عنوان شبهه القا كردند گفتند كه اگر شما حيواني كه با حتف انفه مُرده است نميخوريد چيزي را هم كه خودتان كُشتيد نبايد بخوريد.
دو حرف زدند يكي اينكه اگر شما مُردار را نميخوريد كه به مرگ طبيعي مُرد آنچه را هم كه خودتان ذبح و نحر كرديد نبايد بخوريد براي اينكه اگر خدا چيزي را كُشت، حيواني را كُشت بر شما حرام است، خب آنچه را كه خودتان كُشتيد بايد بر شما حرام باشد اين قياس در بُعد نفي، منفي قياس در بُعد مثبت اين است كه اگر شما آنچه را كه خودتان ذبح و نحر كرديد ميخوريد آنچه را هم كه خدا كُشت بايد بخوريد.
دربارهٴ ابطال آن قياسِ منفي لسان آيات تحليل است، اباحه است، يعني آنچه را كه شما كُشتيد و نام خدا را بر او بُرديد آن براي شما حلال است. در قياس مثبت لسان قرآن تحريم است بنابراين آنها دو قياس كردند قرآن هم دو پاسخ ميدهد قياس اول آنها قياس منفي است گفتند همان طوري كه ميته را كه خدا كُشت نميخوريد، ذبيحه را كه خودتان كُشتيد نبايد بخوريد اين قياس منفي را قرآن نفي كرد فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ اين ﴿كُلُوا﴾ براي تحليل است، اباحه است، امر نيست نه واجب است و نه مستحب امري كه براي رفع هذر باشد قدر متقيناش اباحه است لذا اين ﴿كُلُوا﴾ نه دلالت بر وجوب دارد، نه دلالت بر استحباب براي رفع هذر است نظير ﴿وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا﴾[13] خب آن نه دلالت ميكند بر وجوب صيد، نه دلالت ميكند بر استحباب صيد چون در مقام رفع هذر است يعني صيد در حال احرام حرام بود آن صيدي كه در حال احرام حرام بود الآن ديگر آن حُرمت برداشته شد نه وجوب از آن استفاده ميشود، نه استحباب اينجا هم كه فرمود: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ ﴿وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ﴾ اين براي ابطال قياس منفي است و براي تحليل و اباحه ذبيحه است.
اما براي ابطال آن قياس مثبتشان كه ميگفتند اگر ذبيحهٴ خود را ميخوريد آنچه را كه خودتان كُشتيد ميخوريد آنچه را كه خدا كُشت آن را هم بايد بخوريد براي ابطال چنين قياس مثبتي ميفرمايد: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ يا ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ﴾[14] و مانند آن.
پس يك قياس منفي داشتند قرآن آن را با تحليل و اباحه ذبيحه رد كرد، يك قياس مثبت داشتند كه قرآن آن را با تحريم ميته رد كرد منشأ همهٴ اينها را هم القاي شيطاني ميداند ميفرمايد كه شياطين به يكديگر ميگويند تا به گوش ما برسد شياطين انس به يكديگر ميگويند، شياطين جن به يكديگر ميگويند تا بالأخره اين شبهه را در ذهن شما القا كنند كه خب چطور شما چيزي را كه خودتان كُشتيد ميخوريد، چيزي را كه خدا كُشت نميخوريد.
به تعبير بعضي از مفسّران نظير قُرطبي در جامع ميگويد خب شايد فرقش اين باشد كه خون حرام است، خوردن خون حرام است اين حيوان وقتي ذبح شد، نحر شد قالب خونش از بهترين مجراي ريزش خون ميريزد آنجا كه بيشترين راه براي ريزش خون است آن خون ميريزد آن دَم متخلّف چون اندك است حلال است يعني نجس نيست گرچه خوردن او هم حرام است دَم متخلّف در ذبيحه يعني اگر حيواني ذبح شد گوشتش وقتي كه انسان ترقيق ميكند در لابهلاي گوشتش يك مقدار خون مانده اين دَم متخلّف از ذبيحه از نظر نجاست استثنا شد ولي از نظر حرمت كه استثنا نشد همچنان حرام است، مگر به قدري اندك باشد كه در خود گوشت مستهلك بشود وگرنه آن لخته خوني كه در گوشت است خب البته جزء محرّمات است ديگر و ﴿حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ﴾[15] اين را شاملش ميشود دَم از حيواني كه نفس سائله دارد خوردنش حرام است و خودش هم نجس، دَم متخلّف در مذبوح و منحور نجاستش استثنا شد وگرنه حرمتش كه باقي است كه.
پرسش...
پاسخ: نه، ﴿دَماً مَسْفُوحاً﴾[16] در بعضي از نصوص است در بعضي از نصوص ديگر و فراوان كه آمده است كه مسفوح ندارد عرب جاهلي وقتي تشنهاش ميشد يا مشكل ديگري داشت همان خنجر و دشنهاي كه دستش بود به پاي شتر فرو ميكرد و همان خون را ميآورد دَم مسفوح بود و ميريخت و ميخورد اما اينكه فرمود دَم براي شما حرام است كه مطلق دماء است آنكه نميتواند مقيّد چنين اطلاقات فراواني باشد كه، خب اگر دَم مسفوح نشد، حرمتش هست گرچه نجاستش نيست.
به هر تقدير اينها گفتند چرا آنچه را كه ذبح كرديد براي شما حلال است، آنچه كه خدا كُشت حرام است، خب شايد سرّش اين باشد ما چه ميدانيم البته اين مفسّر بزرگوار هم به صورت جزم نگفت و هرگز هم نميشود گفت تنها علتش اين باشد ميگوييم شايد علتش اين باشد ما كه از اسرار تعبّدي اله خبري نداريم كه جزئيات دين را كه عقل دسترسي ندارد اگر جزئيات دين را كه عقل دسترسي ميداشت كه ما نيازي به پيغمبر نداشتيم عقل ميفهمد كه بسياري از چيزها را نميفهمد و در اين فهم هم معصوم است و خود را معصوم ميداند آن عقلِ مستدلِّ مبرهن هيچ احتمال اشتباه در اين عجز نميدهد براي عقل ناب و عقلي كه بالأخره به هوا و هوس مشوب نباشد مثل دو دو تا چهار تا روشن است كه خيلي از چيزها را نميفهمد و خدايي كه حكيم علي الاطلاق است و از انسان سؤال ميكند كه چرا فلان كار را كردي، چرا فلان كار را نكردي اين عقلِ جاهل كه ميفهمد كه نميفهمد ميگويد من راهنما ميخواهم.
يكي از متقنترين دليل ضرورت وحي و نبوت همين است كه عقل ميفهمد كه خيلي از چيزها را نميفهمد و در اين فهم هم هرگز احتمال اشتباه نميدهد براي او روشن است چون براي او روشن است كه بسياري از چيزها را نميفهمد براي او روشن است كه در هدايت به بسياري از چيزها احتياج به پيامبر دارد آن چيزها را هم كه ميفهمد انبيا ميآيند تكميل ميكنند، آن چيزهايي كه نميفهمند انبيا ميآيند تعليم ميدهند، خب.
بنابراين اگر كسي بخواهد يك قياس مثبتي ارائه كند بگويد همان طوري كه مذبوح و منحور خودتان را ميخوريد بايد ميته را هم كه خدا كُشت بخوريد، شايد جوابش اين باشد كه نه آن مذبوح و منحور، آن دَم حرام را ريخته و آن حيواني كه به حتف انف مُرده آن را نريخته شايد اسرارش اين باشد و ما كه نميدانيم اسرارش چيست شايد احياناً اين نقش داشته باشد.
قرآن كريم دو لسان دارد براي اثبات اين دو مطلب در آيهاي كه فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ براي ابطال آن قياس منفي است كه آنها گفتند اگر شما مردار را نميخوريد آنچه را كه خودتان ذبح كرديد يا نحر كرديد آن را هم نبايد بخوريد، خدا ميفرمايد نه تفاوتش خيلي است آن مُرده بدون نام خدا اين كُشته شده با ذكر اسم الله و همين مسئله را به صورت باز در آيهٴ ديگر با تعجّب و با استفهام تعجّبي ذكر كرد فرمود: ﴿وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ چرا خيال ميكنيد مذبوح و منحور هم مثل ميته است اين خونش ريخته شده، نام خدا بر او بُرده شده، آن ميته و مردار نام خدا بر او بُرده نشده عندالموت و خون او ريخته نشده ﴿وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُم مَاحَرَّمَ عَلَيْكُمْ﴾.
مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان احتمال ميدهند كه اين ﴿قَدْ فَصَّلَ﴾ همان جريان سورهٴ «مائده» باشد، مرحوم امينالاسلام در مجمعالبيان براساس تأدّبي كه دارند بدون اينكه نام ببرند و نقد كنند ميفرمايند اينكه نميتواند تام باشد براي اينكه سورهٴ «مائده» در مدينه نازل شد همين سخن را قرطبي در جامع هم دارد اما بالأخره آن راهحل را بيان نكردند چون راهحل را بيان نكردند احتمال دادند كه اين ﴿فَصَّلَ﴾ كه فعل ماضي است به معناي يفصّل كه فعل مضارع است باشد ميفرمايد خداوند بعداً به طور تفصيل براي شما بيان ميكند كه مقداري از تفصيلهاي آينده در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» است و مقدار مبسوطش هم در سورهٴ مباركهٴ «مائده».
اما احتمالي كه استاد(رضوان الله عليه) در الميزان دادند كه ميتواند كليد حل باشد و آن اين است كه سورهٴ «نحل» در مكه نازل شده و نه در مدينه و آن سوره قبل از سورهٴ «انعام» است و ميتواند اين ﴿فَصَّلَ﴾ ناظر باشد به همان چه كه در سورهٴ «نحل» گفته شده و فعل ماضي باشد منتها اين را بايد زحمت بكشيد چون بعضيها بر اين باورند كه گرچه سورهٴ «نحل» در مكه نازل شده مانند سورهٴ «انعام»، ولي «انعام» قبل از «نحل» است.
يك بحثي قبلاً بود كه ما كيفيت نزول سور را احياناً از خود قرآن ميشود استفاده كرد چون يك ترتيب نزول آيات است، ترتيب نزول سور است، يك طبقات نزول اين طبقات نزول از مسايل علوم قرآني است كه رويش كمتر كار شده طبقات نزول يعني آنچه را كه مثلاً در مكه نازل شد گرچه مقدم است بر چيزي كه در مدينه نازل شد، اما سور مكّي چند طبقهاند طبقه اولش كدام [است]، دومش كدام [است]، سومش كدام [است]، چهارمش كدام [است] اين مشخص بشود و همچنين طبقات سور مدني اگر ما به متن سورهٴ «نحل» مراجعه كرديم ديديم در سورهٴ «نحل» يك سلسله مضاميني آمده كه در سورهٴ «انعام» ميفرمايد ما اينها را قبلاً براي شما گفتيم معلوم ميشود سورهٴ «نحل» قبل از سورهٴ «انعام» است فعلاً بعضي از ترتيب نزول نويسندهها سورهٴ مباركهٴ «انعام» را قبل از «نحل» ميدانند اگر سورهٴ «انعام» قبل از سورهٴ «نحل» باشد اين اشكال همچنان لاينحل هست كه فرمود ما قبلاً براي شما بيان كرديم يا انسان ناچار است بگويد ما اصلاً نميفهميم اين ﴿فَصَّلَ﴾ يعني چه؟ يا يك توجيهي بايد بكند كه بايد ﴿فَصَّلَ﴾ كه فعل ماضي است به معناي «يفصل» است كه هر دو بعيد است، بلكه به وسيله همين ﴿فَصَّلَ﴾ ميتوان تشخيص داد كه سورهٴ «نحل» قبل از سورهٴ «انعام» آمده چون در اينجا ميفرمايد ما قبلاً براي شما بيان كرديم ما اگر به دليل قطعي براي ما ثابت شده باشد كه سورهٴ «نحل» بعد از سورهٴ «انعام» است و هيچ راه نداشته باشيم آنگاه ميگوييم اين ﴿فَصَّلَ﴾ كه فعل ماضي است به معناي «يفصل» است يا نه ﴿فَصَّلَ﴾ يعني مثلاً آنچه را كه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از راه الهام از ما گرفت و به شما گفت كه هر دوي اينها خلاف ظاهر است.
با اين بيان ميشود نتيجه گرفت كه سورهٴ «نحل» قبل از سورهٴ «انعام» هست اگر يك دليل قطعي اقامه شده است كه «انعام» قبل از سورهٴ «نحل» است بايد يك راهحل ديگري انتخاب بشود.
اما اينكه فرمود در موارد اضطرار، خب غير مضطر ﴿إِلَّا مَااضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ﴾ هم آنجا استثنا شده است ﴿وَإِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ﴾ مهمترين بحثي كه درباره حليّت ذبايح اهل كتاب آمده بود همان بحثهاي مبسوطي بود كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «مائده» گذشت از آن آيات به خوبي استفاده ميشود كه ذبايح اهل كتاب حلال است در صورتي كه آن كتابي همهٴ شرايط ذبح و نحر را رعايت بكند اگر استقبال است استقبال را رعايت بكند، اگر حديد بودن ابزار نحر و ذبح است بايد رعايت بكند، اگر تسميه است بايد رعايت بكند صِرف اينكه ذابح يهودي يا مسيحي است ضرر ندارد در صورتي كه همهٴ شرايط را رعايت بكند.
و از آيهٴ پنج سورهٴ مباركهٴ «مائده» آنجا مبسوطاً استفاده شد ميفرمايد: ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوْتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ﴾ اينكه ميفرمايد: ﴿الْيَوْمَ﴾ يك خبر جديد است ميفرمايد: ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ﴾ معلوم ميشود يك چيز جديد است.
فرمود طعام كفّار امروز بر شما حلال شد، خب طعام كفار چه چيزي بود در بعضي از روايات دارد كه منظور گندم و جو و اينها بود خب گندم و جو كه از ديرزمان حلال بود در همان مكه و يا سورهٴ مباركهٴ «انسان» كه خب قبل از «مائده» نازل شد «مائده» در حجةالوداع و امثال ذلك نازل شد كه جريان ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾[17] در اوست ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾[18] در اوست، خب قبل از جريان «مائده» وجود مبارك حضرت امير بالأخره از يهودي و غير يهودي به آنها طعام ميدادند از آنها طعام ميگرفتند يعني گندم و جو ميدادند، گندم و جو ميگرفتند هم جريان ﴿هَلْ أَتَي﴾[19] كه بالأخره ... از آنها جو و گندم گرفتن ديگر مسلميني كه در مدينه بودند مرتب روابط تجاري با هم داشتند اينچنين نبود كه گندم و جو آنها بر مسلمين حرام باشد كه اينكه در آيهٴ پنج ميفرمايد امروز طعام كفار براي شما حلال شد معلوم ميشود خبر جديد است گرچه بعضي از نصوص دارد كه منظور از طعام همان حبوبات است، لكن ادلّهٴ ديگري اطلاق را تثبيت ميكند و نمودار از تقيه در اينها هم هست و در آن بحث آيهٴ پنج سورهٴ مباركهٴ «مائده» روايات بحث تزكيه و تسميه هم مفصّل خوانده شد كه الآن ديگر آنها را تكرار نميكنيم فقط اشاره ميكنيم دو مسئله است كه بايد به طور اشاره رد بشويم.
يكي اينكه تسميه لازم هست و اگر رُكن حليّت ذبيحه نيست كه خلاصه چه سهواً ترك بشود، چه عمداً ترك بشود آن ذبيحه بشود مردار اگر كسي عالماً عامداً ترك كرده است البته آن مردار است اما اگر ناسياً ترك كرده است آن ديگر مردار نيست و حلال است روايتي كه يا رواياتي كه دارد اگر ناسياً كسي تذكيه يادش رفته باشد در باب پانزده از ابواب ذبايح از كتاب صيد و ذبايح آمده است آن باب پانزده باب اشتراط تسميه عند التذكيه است باب پانزده از ابواب ذبايح.
روايت اولش هم كه معتبر است مضمون همان آيهٴ قرآني است كه ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ﴾ اما درباره نسيان اينچنين آمده است روايت چهارم آن باب اين است كه از محمدبنمسلم از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال ميكند «الرجل ذبح و لم يسمّ» مردي است كه هنگام ذبح نام خدا را نبُرد حضرت فرمود: «ان كان ناسياً فليسمّ حين يذكر»[20] اگر در اثنا يادش آمده بگويد «بسم الله من اوله الي آخره».
اما در روايت بعد هم دارد كه اگر، در روايتهاي ديگر دارد كه اگر يادش رفته و عمداً نبود عيب ندارد روايت سوم همان باب پانزده اين است كه روايتش هم معتبر است همّال از حلبي نقل ميكند از امام صادق(سلام الله عليه) كه «سئل ... عن الرجل يذبح فينسي أن يسمّي أتوكل ذبيحته» كسي ذبح ميكند يادش ميرود نام الله را ببرد «و قال نعم اذا كان لا يُتَّهم»[21] اگر متّهم بر تعمّد نيست، بله عيب ندارد لذا فتواي آقايان هم بر اين است كه اگر كسي يادش رفته نام خدا را ببرد عيب ندارد.
مطلب بعدي آن است كه اين نام خدا نظير نماز نيست كه عربيّت شرط باشد بگويد بسم الله اگر بگويد به نام خدا هم كافي است قرآن هم دارد نام خدا ندارد عربيّت شرط است كه حالا يهودي، مسيحي نام الله را به زبان خودش ببرد اينجا تازي و فارسي يكسان است اگر نظير نماز بود عربيّت شرط بود چون «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب»[22] و فاتحة الكتاب هم عربي است و مانند آن، اما نام خدا اگر برده شد ميگويند هر كاري كه ميكنيد بگوييد به نام خدا «كل امر ذي بالٍ لا يذكر بسم الله فيه فهو ابتر»[23] حالا لازم نيست انسان وقتي كه كار خيري را شروع ميكند بگويد «بسم الله الرحمن الرحيم» بگويد به نام خدا كافي است، البته بسم الله افضل است نام خدا را بردن كافي است، هم اطلاق ذكر اسم الله را شامل ميشود، هم تعليلي كه در روايت اول باب شانزده از ابواب ذبايح كه سيّئه هم هست شاملش خواهد شد.
مرحوم كليني عنمحمدبنيحيي عن احمدبن محمد عن حسنبن محبوب عن العلاءبنرزين عن محمدبن مسلم كه اين سند صحيح است و معتبر «قال سألتهُ عن رجل ذبح فسبّح أو كبّر أو هلّل او حمد الله» كسي در هنگام ذبح يا تسبيح ميگويد يا تكبير ميگويد يا «لا اله الا الله» ميگويد يا حمد ميكند حضرت فرمود: «هذا كله من اسماء الله لا بأس به»[24] همهٴ اينها اسماي خداست ﴿ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ﴾ هست، خب.
خود اين تعليل است اشاره به اطلاق كريمه است معلوم ميشود هر چيزي كه نام خدا بر او صادق شد كافي است چه فارسي باشد چه عربي، چه الله باشد چه ﴿الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ﴾[25] اي كه در اواخر سورهٴ مباركهٴ «حشر» است و مانند آن.
اما رواياتي كه مربوط به حليّت ذبايح اهل كتاب هست در همين ابواب ذبايح باب مخاص خود را كه دارد باب 26 از ابواب ذبايح آنجا دارد كه خيلي از روايات آن باب سؤال ميكنند كه ما از ذبيحهٴ اهل كتاب استفاده كنيم؟ حضرت فرمود كه نه، براي اينكه نام خدا بايد برده بشود و جز مسلمان كسي در امان نيست اين معنايش اين است كه ما اطمينان نداريم آنها نام خدا را ببرند فرمود: «لا يؤمن علي الاسم الا المسلم»[26] .
از اين سنخ روايات فراوان است اما آنچه كه دلالت ميكند بر جواز اكل ذبيحه كفار اين است كه فرمود آنها مشكلشان اين است كه اسم مسيح را ميبرند ميگويند به نام مسيح، معلوم ميشود اگر به نام مسيح نگويند به نام الله بگويند عيب ندارد در بعضي از نصوص هم ميفرمايد كه آن هم عيب ندارد براي اينكه منظورشان از مسيح همان الله است منتها در لفظ اشتباه ميكنند.
مرحوم صاحب وسايل الشيعه البته اينها را حمل بر تقيه كرده كه اين محملش تام نيست غالب اين نصوص نشان ميدهد كه چون «لا يؤمن علي الاسم الا المسلم»[27] از اين جهت گفتند كه نخوريد چون در امان نيستيم اما اگر بدانيم كه آنها مثلاً اين نام را ميبرند هيچ عيب ندارد.
پرسش...
پاسخ: حالا فرض در حالت احراز صاحب شرايط است اگر ما ديديم رو به قبله بود با حديد بود بسم الله هم گفت يك وقت انسان شك دارد، خب فعل مسلم را حمل بر صحّت ميكند آيا غير مسلم هم فعلش محمول بر صحّت است يا نه آن مسئله ديگر است در بعضي از نصوص همين باب دارد كه اگر حضور شما بود و مشكل داشتيد نخوريد، اگر در غياب شما آن كار را كردند بخوريد، وگرنه بحث در اين است كه بحث فقهي است در صورت علم نه شك كه آيا اسلام ذابح شرط است گذشته از آن شرايط ابزار ذبح و استقبال و تسميه يا اسلام ذابح شرط اعلاي شرط نيست تسميه لازم است، استقبال لازم است،حديد بودن لازم است و مانند آن.
مسئلهٴ اضحيه هم حُكم خاص خود را دارد چه اينكه ولايت را هم عدهاي شرط كردند گفتند غير وليّ خدا، غير وليّ اهلبيت(عليهم السلام) اگر قربانيِ حاجي در حجّ تمتّع مثلاً يا مانند آن ذبح بكند يا نحر بكند مجزي نيست آن معيار نيست كه آنجا حتي ولايت را هم شرط كردند بعضي از نصوص اين باب اين است كه «لا يذبح لك اليهودي و لا النصراني اُضحيتك»[28] آن ممكن است حق باشد كاري مربوط به مسئلهٴ ما نداشته باشد آن بايد نيّت باشد نيّت از او متمشّي نيست، نه قصد قربت به عنوان اينكه ذبيحهٴ اسلام است و امثال ذلك به اين چيزها معتقد نيست باور هم نميكند يا اگر هم باور بكند ممكن است تعبداً در خصوص اُضحيه استثناء شده باشد.
اما در جريان اكل ذبيحه ميفرمايد بله «اذا سمّوا» عيب ندارد اگر نام خدا را تسميه كردند عيب ندارد روايت هفده باب شانزده همين است يعني شما در اين وسايلي كه طبع مؤسسه آلالبيت است جلد 24 در صفحه 49 و 55 و 56 و 57 و 61 و 62 و 63 و 65 و 66 مراجعه بفرماييد كاملاً از اين نصوص برميآيد به اينكه روال نصوص بر تحريم ذبيحهٴ اهل كتاب نيست اگر آنها تسميه كردند به نام خدا گفتند شرايط ديگر را البته بايد رعايت بكنند اگر آنها شرايط را رعايت نكردند مثل مسلماني است كه شرايط را رعايت نكرده اگر همهٴ شرايط جمع بود آن ذبيحه حلال است و مشكلي از اين جهت ندارد، خب.
پرسش...
پاسخ: نه اگر با يك كارد دارد همه را ، اگر با دو قتل است اگر با دو ذبح است تعدد لازم است اما اگر با ذبح واحد كسي ابزار تيزي تهيه كرده كه با ذبح واحد صدها يا هزارها مرغ يا گوسفند را يكجا ذبح ميشود و آن تسميه واحده كافي است.
پرسش...
پاسخ: با دستگاه همين ديگر اگر آن رو به قبله باشد، آن مشكل حديد حل شده باشد، همهٴ اينها تعين شده باشد با يك بسم الله كافي است ديگر.
پرسش...
پاسخ: بله.
پرسش...
پاسخ: مشرك، نه ديگر جدش متمشّي نميشود او فقط لقلقهٴ لسان است مُلحد يك كمونيست، يك مشرك، يك ملحد اينكه بگويد خداحافظ خداحافظ يك لقلقه لسان است... معتقد نيست.
پرسش...
پاسخ: بله
پرسش...
پاسخ: نه در مسئله وجوب كه آيا اين اُضحيه واجب است يا شرط است در روز دهم در مسئله حج اعتقاد به الله اگر لازم نباشد تسميه جدّي متمشّي نميشود مثل افراد غير موحّد كه ميگويند خداحافظ اين خداحافظ يك لقلقه لساني است كه عادت كردند ولي نسبت به موحّد، خب چرا اين به الله معتقد است اگر نام الله را برد اينچنين است همان طوري كه در بين مسلمين يك عده فسقه هستند يك عده مؤمنين در بين آنها هم قرآن عدهاي را ستوده و ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللّهِ﴾[29] حالا فرض كنيد همانهايي كه قرآن از آنها به نيكي ياد كرد و نام برد آنها نام الله را بُردند دليلي بر حرمت ذبيحه نيست براي اينكه ميفرمايد آن آيه گرچه بعضي از نصوص آن آيه را تطبيق كرد بر حبوبات ولي طبق بحث مبسوطي كه در ذيل همان آيهٴ پنج سورهٴ مباركهٴ «مائده» شد ثابت شد كه اين نميتواند مقيّد باشد براي اينكه قرآن دارد به عنوان يك امتنان ميفرمايد امروز طعام كفّار بر شما حلال شد، خب اگر جو و گندم بود كه سالهاي قبل حلال بود كه امروز چه پيام جديدي را آورد.
پرسش...
پاسخ: چرا معللّ است به اينكه «لا يومن علي الاسم الا المسلم»[30] معلوم ميشود در مقام اثبات گير است معللّ است غالب آن نصوصي كه دارد شما ذبيحه اهل كتاب را نخوريد فرمود براي اينكه ما اطمينان نداريم آنها نام خدا را گفته باشند معلوم ميشود اگر گفته باشند محذوري ندارد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»