75/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 108
﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾﴿108﴾
چند فصل يا چند مقام از اين آيهٴ مباركه استفاده ميشد بحث اول و فصل اول اين بود كه ذات اقدس الهي نهي كرد فرمود آلهه و معبودهاي بتپرستها را بد نگوييد زيرا آنها هم به خداي شما بد ميگويند جناب فخررازي بعد از اينكه شأن نزول اين آيه را همان طوري كه مرحوم امينالاسلام نقل ميكند نقل كرده است و بيان كرد به اينكه برابر اين شأن نزول عدهاي خواستند استفاده كنند كه خداوند فرمود شما با آلههٴ بتپرستها بد نگوييد دشنام ندهيد آنها را براي اينكه آنها هم خداي شما را دشنام ميدهند چند تا اشكال ميكند اشكال اول اين است كه سورهٴ مباركهٴ «انعام» دفعتاً واحدةً نازل شد نميشود براي بعضي از آياتش شان نزول خاص ذكر كرد چون اين سوره يكجا نازل شد اين طور نبود كه در يك حادثهاي آيه ﴿إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[1] را عدهاي بخوانند برابر آن آيه مشركين موٴمنين را تهديد كرده باشند كه اگر شما آلههٴ ما را حَصَبِ جهنم و سنگريزهٴ جهنم ميدانيد ما هم به اله شما به الله شما بد ميگوييم تا اين آيه نازل شده باشد اشكال دوم اين است كه الله را بتپرستها قبول دارند تقديس و تكريم ميكنند و آلههٴ خود را عبادت ميكنند براي اينكه اين آلهه شُفعاي عند الله باشند يا ﴿لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلْفي﴾[2] باشند اگر الله را به عنوان خالق السموات و الارض قبول دارند و اگر بتها را شفعاي الي الله ميدانند و اگر بتها را مقرب بتپرستها به الله ميدانند ديگر محال است الله را بد بگويند تعبير استحاله دارد جناب فخررازي روي اين جهات احتمالاتي ميدهد كه آن احتمالات بتواند محمل اين آيهٴ كريمه باشد يكي از احتمالات اين است كه منظور از اينكه فرمود: ﴿لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ منظور سبّ بتپرستها نباشد بلكه سبك بتپرستها الله را سبّ كنند بلكه سبّ ملحده باشد ملاحده و منكرين مبدأ آنهايي كه مبداٴ را قبول ندارند و مادي محضاند كه ميگويند ﴿نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾[3] ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا﴾[4] ﴿ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾ و مانند آن آنها ممكن است الله را بد بگويند بنابراين شما بتها را بد نگوييد براي اينكه مبادا ماديين و ملحدين و منكرين محض الله را بد بگويند اين سخن جناب فخررازي ناصواب است براي اينكه اگر كسي اگر موٴمنين آلههٴ بتپرستان را بد بگويند خب چطور ملاحده الله را بد ميگويند اين چه تناسبي است بين مقدم و تالي بين جزا و شرط؟ آنها كه به هيچ چيزي معتقد نيستند نه به الله معتقدند نه به آلهه ظاهر آيه هم اين است كه ﴿فَيَسُبُّوا﴾ اين ضمير ﴿يَسُبُّوا﴾ ضمير «هم» به آن ضميري كه در ﴿يَدْعُونَ﴾ با آن ضمير به يك مرجع برميگردند ﴿لا تَسُبُّوا الَّذينَ﴾ يعني آن اصنام و اوثاني كه ﴿يَدْعُونَ﴾ اين بتپرستها آنها را اگر شما به اصنام و اوثان بد گفتيد اصنامي كه ﴿يَدْعُونَ﴾ اين بتپرستها آنها را ميخوانند ﴿فَيَسُبُّوا﴾ همين بتپرستها الله را، آن وقت سخن از ملاحده نيست سخن از ماديين نيست.
پرسش...
پاسخ: كفار يعني مشركين البته به چيزي معتقدند اما ملحدين نه، يك معنايي دربارهٴ دهر آمده است كه «لا تَسُبُّوا الدهر فانّ الدهر هو الله»[5] اما آنجا ديگر ندارد كه شما اگر به دهر بد گفتيد دهري هم به الله شما بد ميگويد.
پرسش...
پاسخ: كمونيستها بالأخره يك شخصي را تكريم ميكنند يك لنين را يك استالين را يك ماركس را يك انگلس را و مانند آن را ديگر سخن از الله كه نيست سخن از آلهه كه نيست و اينجا هم سخن از سب رهبران كه نيست سبّ معبودان مطرح است پس اين توجيه جناب فخررازي ناتمام است چه اينكه آن استبعاد اولشان هم ناتمام ايشان گفتند چون سورهٴ مباركهٴ «انعام» دفعتاً واحدةً نازل شده است نميشود براي بعضي آيات آن شأن نزول ذكر كرد اين سخن هم ناصواب است براي اينكه اين سورهٴ مباركهٴ «انعام» يكجا نازل شد خيلي از سُوَر آياتش مربوط به مثلاً مسايل كلي است بعضي از آياتش هم ناظر بر جريانهاي خاصي است كه اتفاق ميافتد آنگاه در شرايط نزول جريانهاي خاصي كه اتفاق افتاد در آن شرايط يك سورهٴ كلي و جامع نازل شد كه بعضي از مطالبش مربوط به آن جريان خاص است كه ميشود شأن نزول بعضياش هم عام است سوره اگر دفعتاً واحدةً نازل بشود منافاتي ندارد كه براي بعضي از آياتش شأن نزول ذكر كرد منتها سندي بايد براي شأن نزول بازگو كرد.
پرسش...
پاسخ: او ممكن است بد بگويد اما آخر تناسب صدر و ساقه محفوظ نيست صدرش اين است كه شما بتها را بد نگوييد چرا؟ براي اينكه اگر بتهاي بتپرست را بد گفتيد خود بتپرستها الله را بد ميگويند آن وقت نميشود گفت شما بتها را بد نگوييد براي اينكه يك ماركسيسم به الله شما بد ميگويد آخر اين شرط با آن جزا تناسبي ندارد كه.
پرسش...
پاسخ: نه آن ﴿الَّذينَ﴾ اول خصوص بتها است عند الکل ﴿لا تَسُبُّوا الَّذينَ﴾ منظور از اين ﴿الَّذينَ﴾ بتهاست عند الکل ﴿لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ﴾ يعني اين بتپرستها آن ﴿الَّذينَ﴾ را يعني آن بتها را آنگاه ﴿فَيَسُبُّوا﴾ همين بتپرستها الله را آن وقت ايشان ميخواهند ضمير «هم» كه در ﴿يَسُبُّوا﴾ است برگرداند به مَلاحده، آن وقت اين اتحاد شرط و جزا و مقدم و تالي هماهنگ نيست.
پرسش...
پاسخ: خب آيه اين را نميگويد آيه نميخواهد بگويد به اينكه شما بتپرستها را بد نگوييد آيه ميگويد كه ﴿الَّذِينَ يَدْعُونَ﴾ يعني چيزهايي را كه بتپرستها آنها را ميخوانند و معبود ميدانند.
مطلب بعدي آن است كه جناب فخررازي احتمال دادند كه ﴿فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ منظور سبّ الله نباشد منظور سبّ رسول الله باشد يعني شما بتهاي بتپرستها را بد نگوييد وگرنه بتپرستها به پيغمبر شما اهانت ميكنند اين سخن بعيد نيست در روايات ما هم هست در تفسير شريف برهان هم هست اما اين به عنوان بيان مرحله نازل است به عنوان تطبيق مرحله نازل است نه تفسير مفهومي براي اينكه تفسير مفهومي بايد با خود آيه هماهنگ باشد ظاهر آيه اين است كه ﴿لا تَسُبُّوا الَّذينَ﴾ يعني آن بتها و اصنام و اوثاني كه ﴿يَدْعُونَ﴾ مشركين آن اصنام و اوثان را آن وقت ﴿فَيَسُبُّوا﴾ همين مشركين الله شما را يعني شما اگر به معبودهاي آنها بد گفتيد آنها هم به معبود شما بد ميگويند آنگاه از آن جهت كه وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) خليفة الله است انسان كامل است آيهٴ عظماي حق است سبّ او هم به منزلهٴ سبّ الله خواهد بود البته، اما آيه منحصر در اين نميكند در بعضي از روايات ما هم كه آمده است از باب جَري وتطبيق است نه به عنوان تفسير مفهومي كه ﴿فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْم﴾ يعني «فيسبوا رسول الله» اينچنين نيست.
مطلب ديگر آن است كه همين جناب فخررازي استشهاد كردند به آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «احزاب» در سورهٴ «احزاب» دارد كه ﴿إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ كه منظور از ايذا در آنجا ايذا رسول است براي اينكه الله را كه نميشود آزار كرد آيهٴ 57 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين است كه ﴿انَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ اْلآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذابًا مُهينًا﴾ كه منظور از ايذا در آنجا فقط ايذا رسول است براي اينكه الله را كه نميشود ايذا كرد البته ذات اقدس الهي قابل ايذا نيست اما مسئله ايذا در مقابل مسئلهٴ مسرور كردن اينها از اوصاف فعليه خداست گاهي انسان كاري انجام ميدهد كه خدا از انسان راضي ميشود گاهي كاري انجام ميدهد كه خدا از انسان ناراضي است و سخطي دارد رضا و سخط الهي وصف فعل اوست و از مقام فعل او انتزاع ميشود و اگر منظور از ايذاء خدا ايذا رسول خدا باشد که تكرار فايده ندارد ﴿إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ وقتي انسان حكم خدا را زير پا گذاشت خدا را ناراضي كرد حكم خدا را امتثال كرد خدا را راضي كرد ﴿رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ﴾[6] وقتي پيغمبر را اهانت كرد اوامر ولايي و حكومتي او را اطاعت كرد پيغمبر را خوشحال كرد او از او راضي است اوامر ولايي و حكومتياش را اطاعت نكرد او را رنجاند يك وقت است حكم را امتثال كرد هم خدا راضي است هم پيغمبر يك وقت حكم را معصيت ميكند هم خدا ناراضي است هم پيغمبر يك وقت به شخص پيغمبر اهانت ميكند كه اينجا پيغمبر ناراضي است اولاً و ذات اقدس الهي هم سَخَط ميكند ثانياً بنابراين رضا و سَخَط خدا صفت فعل خداست و از مقام فعل انتزاع ميشود و آن آيهٴ 57 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» هم تكرار نيست ايذا خدا به ايذا رسول خدا قابل جمع هست در يكجا چه اينكه قابل تفريق هم هست يعني نه اينكه يكجا خدا ناراضي باشد پيغمبر راضي باشد نه دو امر هست منتها متحدند نه يك امر باشد آنجا كه شخص معصيت كرده است حكم خدا را زير پا گذاشت هم خدا ناراضي است هم پيغمبر يك وقت هست که حكم خدا را زير پا نميگذارد پيغمبر را ميرنجاند اين ايذايِ پيغمبر است.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ يك راهحلي است كه فخررازي از آن استحاله به درآيد چون فخررازي ميگويد محال است، مستحيل است كه بتپرست خدا را سبّ كند براي اينكه از استيحاش او كم بشود بعضي از مفسّرين اينچنين گفتند، گفتند اگر موٴمنين آلههٴ بتپرستها را سبّ كنند بتپرستها معبود موٴمنين را سبّ ميكنند ولي معبود موٴمنين آن نيست كه مشركين او را قبول دارند، مشركين اللهي را قبول دارند كه وساطت بتها را ميپذيرد مشركين اللهي را قبول دارند كه شفاعت اصنام و اوثان را ميپذيرد مشركين اللهي قبول دارند كه رسولي از بشر نميفرستد بنابراين آن اللهي كه مشركين قبول دارند غير از اللهي است كه موٴمنين قبول دارند در حقيقت اين مغايرت به اسما و صفات برميگردد مشابه اين تعبير در آن مناظرهٴ وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) در پايان كتاب شريف توحيد مرحوم صدوق هست كه با آن علماي بزرگ مسيحيت مناظره ميكرد و همچنين با علماي يهوديت، آنجا وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) فرمود من به موسي و عيسايي معتقدم كه آنها مبشران پيغمبر باشند آن عيسايي كه پيغمبر ما را قبول نداشته باشد و بشارت نداشته باشد من به او، نسبت به او كافرم آن موسايي كه چنين بشارتي نداده باشد و زمينه را فراهم نكرده باشد من نسبت به او موٴمن نيستم خب اين طرح در حقيقت گرچه برميگردد به اختلاف در اسما و صفات ولي نتيجهاش آن است كه بالاخره مشركين معبود موٴمنين را سبّ ميكنند نه چيزي كه مورد اعتقاد خودشان باشد تا فخررازي بگويد اينكه محال است البته اين هم يك وجهي است كه في الجمله بد نيست.
پرسش...
پاسخ: بله، اما موافق با آيات ديگر است آنها ميگويند ﴿ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلي بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ﴾ تو افترا بستي اصل خالقيت را قبول دارند اما ميگويند مگر ميشود يك كسي بشر باشد با خدا رابطه داشته باشد ﴿ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلي بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ﴾[7] و ميگويند تو افترا بستي و دروغ است تو هم متنبي هستي در حقيقت خب.
پرسش...
پاسخ: الله را قبول دارند اما اللهي كه پيغمبر از جنس بشر داشته باشد قبول ندارند بسيار خب حالا يك وقتي موٴمن ميگويد الله آن است كه پيغمبري از جنس بشر داشته باشد اين حرف صحيح موٴمنين است اما استحالهاي كه جناب فخررازي ميگويد محال است كه مشركين الله را بد بگويند از آن استحاله كاهش مييابد براي اينكه اينها اختلاف در وصف دارند اختلاف در اسم دارند چطور وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) طبق نقل مرحوم صدوق در آن مناظره با جاثليق فرمود من عيساي که پيغمبر من را قبول نداشته باشد من نسبت به او كافرم من آن عيسي و موسايي را قبول دارم كه مبشران پيغمبر خاتم باشند معلوم ميشود گاهي اختلاف اسم به اختلاف ذات سرايت ميكند اين توجيه، توجيه بدي نيست كه يك مقداري از آن استبعاد بكاهد بنابراين ظاهر آيه اين است كه اگر كسي آلههٴ بتپرستها را بد بگويد بتپرستها الله را بد ميگويند اگر كسي بگويد الله كه مورد باور آنهاست براي اينکه ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ﴾[8] چطور الله را بد ميگويند؟ جوابش اين است كه انساني كه به لجاجت افتاده است به مقدسات خودش هم بد ميگويد اين يك احتمال، احتمال ديگرش هم آن است كه بين معبود موٴمنين با آن اللهي كه مورد اعتراف وثنيين است از نظر اسم و وصف فرق است از اين جهت اينها ممكن است سبّ داشته باشند و مانند آن.
مطلب بعدي آن است كه از وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه يكي از معاصي كبيره را آن حضرت دشنام پدر و مادر دانسته كه فرمود دشنام شخص نسبت به پدر و مادر از معاصي كبيره است كه كسي پدر و مادرش را فحش بده از پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال كردند مگر ميشود انسان پدر و مادرش خودش را هم فحش بگويد فرمود آري براي اينكه يا بلاواسطه يا معالواسطه اگر بلاواسطه كم است معالواسطهاش زياد است که كسي پدر كسي را سبّ ميكند او هم برميگردد پدر اين را سبّ ميكند در حقيقت اين شخص اولي چون واسطه سبّ پدر شد خودش ساب پدر است كسي مادر ديگري را فحش ميدهد آن ديگري برميگردد به مادر اين بد ميگويد پس اين اولي كه واسطه و سبب سبّ مادر است در حقيقت مادر خود را دشنام داد خب طبق اين روايتي كه از وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است در تطبيق معناي سبّ والدين گاهي هم معلوم ميشود كه انسان با دست خود مقدسات خود را اهانت ميكند اين [كه] گفتند تقيه دين هست اين [كه] گفتند هر مسلوب الحريهاي بايد رأي اكثري را مراعات كند براي همين است خب اگر كسي خداي ناكرده در يكجايي به مقدسات كساني كه در بخش اقليت ديني قرار دارند بد بگويد يا اقليت مذهبي قرار دارند بد بگويد خب آنها هم برميگردند مقدسات اين را بد ميگويند اين است كه بهترين راه حفظ لسان است و جايي كه آثار سوء بر او مترتب باشد منهي است گفتند اينها محرم است البته در جايي كه اثر سوء نباشد ديگر تقيه هم در كار نيست خب اينها عصارهٴ بحث بود در فصل اول و مقام اول كه فرمود: ﴿لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ بعد فرمود: ﴿فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ كه تتمهٴ مقام اول يا خودش مقام ثاني است اما در مقام ثالث بحث كه فرمود: ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ اين معلوم ميشود اختصاصي بين اختصاص به موحد و مشرك ندارد بلكه در اقليت ديني هست در اقليتهاي مذهبي هست و در داخلهٴ فرقهٴ اماميه كه چندين شعبه و گروه هستند در داخلهٴ اماميه هست از آن پايينتر در داخلهٴ شيعه هم هست تا برسد به شيعه اثنا عشري كه فرقه ناجيهاند بنابراين اگر شيعهاي شيعهٴ ديگر را بد بگويد بالاتر از آنها امامي، امامي ديگر را بد بگويد يعني مقدسات امامي ديگر را هتك كند و از مسئلهٴ امامي گذشته امامي، غير امامي را بد بگوييد همه اينها مشمول نهي آيه كريمهاند براي اينكه وقتي سبّ بت جايز نباشد كه بتپرستي اكبر كبائر است سبّ مادونش هم به طريق اولي جايز نيست اگر از مادون بود ترقي مافوق دشوار بود اما چون از مافوق ميخواهيم تنزل بكنيم آسان است وقتي خدا ميگويد به سنگ سنگپرست بد نگو براي اينكه او الله را بد ميگويد خب اگر كسي پيش ديگري مقدس بود منزه بود خب نبايد انسان ... اهانت كند چون او هم برميگردد اهانت ميكند آنها هم همچنين است در جايي كه انسان محذوري ندارد ميخواند در جايي كه محذور دارد خب نميخواند.
مسئلهٴ بعدي جريان اين ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ است در بحث مبسوط ديروز به عرضتان رسيد اينكه ذات اقدس الهي ميفرمايد ما عمل هر كسي را براي آنها مزين كرديم اين شامل اعمال صالحان و طالحان خواهد بود اما چگونه خدا اعمال سيئهٴ طالحان را مزين ميكند با اينكه خدا از اينها منزه است آنجا اشاره شد به اينكه در نظام تكوين ذات اقدس الهي همگان را با فطرت آگاه آفريد يعني هيچ كس را جاهل خلق نكرد يعني عالم به فجور و تقوا بر اساس ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[9] آفريد البته علوم حوزوي و دانشگاهي بشري را كم و بيش بايد ياد بگيرد آن را فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئًا﴾[10] اما آنچه در سعادت و شقاوت بشر نقش دارد فرمود آن را هم به عنوان سرمايهٴ اصلي علم ما به بشر داديم ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ اين راجع به علم، راجع به بينش، راجع به گرايش و خواستن هم براساس آيهٴ هفت سورهٴ «حجرات» فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ اْلإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ﴾ چه اينكه آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «روم» آيهٴ سي سورهٴ «روم» آنهم به عنوان فطرت همتا و برابر همين را تأييد ميكند كه فطرت انسان نه تنها دينشناس است دينخواه هم هست خطوط كلي دين البته پس در نظام تكوين بر اساس ﴿لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ﴾[11] ذات اقدس الهي هرگز زشتي را زيبا جلوه نداد در نظام تشريع هم كه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبي﴾[12] بعد هم فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لا يَأْمُرُ بِالسوءوالْفَحْشاءِ﴾[13] هم عدل و احسان را اثبات كرد هم سوء فحشا را نفي كرد در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» بعد شمارش چندين معصيت از معاصي كبيره فرمود ﴿كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا﴾[14] اگر سيئّات عند الله مكروه است هرگز ذات اقدس الهي چيز زشتي را زيبا جلوه نميدهد و در بخشهاي فراوان قرآن اين سيّئات را كه پيش تبهكاران زيبا جلوه ميكند اين را به شيطان اسناد داد فرمود: ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾[15] بعد اين را باز كرد فرمود شيطان اولاً يك دشمن خونآشام آشتيناپذير است به واقع مسئله جهاد اكبر كه بسيار سخت است و خيلي دشوار است انسان از شرّ او نجات پيدا كند و غير از معصومين يا اوحدي از تاليان غيرمعصوم آنها شايد بتوانند نجات پيدا كنند بقيه به رحمت الهي بهشت ميروند نه به عدل الهي براي اينكه انسان با يك دشمن نابرابري روبروست هيچ دشمني هم به اندازهٴ شيطان دشمني ندارد يعني هيچ انسان، هيچ موجود خشمگين درندهاي مثل او نيست دربارهٴ پلنگ كه در بين اين وحشيها ميگويند از همهٴ اين درندهها درندهتر است در غضب، ميگويند آن حالت تنمر، تنمر آن حالت پلنگي است ميگويند فقط پلنگ است كه گاهي در حالت شدت و غضب و عصبانيت قطعه قطعه تكه تكه ميشود وگرنه هيچ درندهٴ ديگر اين طور نيست اين حالت تكه تكه شدن از شدت غضب را ذات اقدس الهي وصف جهنم قرار داد كه فرمود جهنم وقتي جهنميها و كفار را از دور ميبينند ﴿تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ﴾[16] مثل اينكه ميخواهد تكه تكه بشود اين حالت تنمر براي پلنگ هست و اما بالأخره پلنگ به اندازهٴ محدوده خود ميدرد و بس هيچ صدامي هيچ هيتلري هيچ درنده ديگري مثل شيطان نيست براي اينكه طبق بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين شش هزار سال خدا را در بين فرشتهها عبادت كرد «سِتَّةَ آلاَفِ سَنَة» و معلوم نيست البته براي توده انسانها است گرچه براي خود حضرت روشن است «لاَ يُدْرَى أمِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ»[17] معلوم نيست اين شش هزار سال از شش هزار سال آخرت است كه هر روزي مثلاً هزار سال است يا هر روزي پنجاه هزار سال است يا نه شش هزار سال از سالهاي دنيا كه هر روزش يعني شبانه روزش 24 ساعت است و 365 روز هم دارد ولي بالأخره كسي شش هزار سال عبادت بكند آن هم در جمع فرشتهها او خدا را قبول دارد، جهنم را قبول دارد، بهشت را قبول دارد همه چيز را قبول دارد يك موجودي كه محصول شش هزار ساله خود را عالماًُ عامداً به آتش بكشد شما سراغ نداريد اگر هيتلر و صدام و امثال ذلك دست به تنمر ميزنند اينها كه جهنم را معتقد نيستند لذا با هستي همه بازي ميكنند يك موجودي كه به جهنم معتقد باشد و جريان جهنم را خيلي بهتر از ديگران بداند و محصول شش هزار ساله خود را يكجا به آتش بكشد و گرفتار عذاب ابد بشود غير از شيطان ما سراغ نداريم پس يك همچنين آدمي، يك همچنين موجودي دشمن ماست و صف بسته، خيلي كم است كه انسان از كَمَند او بيرون بيايد اگر از كَمند او كسي بيرون آمد به رحمة الله بود نه به عدل الله چه اينكه اگر كسي غالب انسانها به بهشت هم ميروند به فضل الله است نه به عدل الله خب چنين موجودي در كمين آدم است اين موجود مهمترين كاري كه ميكند اول در مجاري ادراكي نقش دارد مجاري ادراكي چون انسان اگر بخواهد معصيت كند اول بايد چيزي را صحيح تشخيص بدهد بعد از اينكه صحيح تشخيص داد شروع به كار كند او اول در مجاري ادراكي افراد دخالت ميكند چون از راه انديشه بگيرد بايد ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اْلأَرْضِ﴾[18] من كاري ميكنم زشت را زيبا و زيبا را زشت ﴿و لأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾[19] ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اْلأَرْضِ﴾ من تمنيات در اينها ايجاد ميكنم تزيين ميكنم در مجاري فكري اينها خب شما حالا كار به اولين و آخرين نداشته باشيد الآن كه بيش از پنج ميليارد بشر روي زمين زندگي ميكنند در بين اينها حكما، علماء، عرفاء، بزرگان فراوانند افراد عادي هم كه فراوانند اين براي همه ابزار ساخت براي همه دام ساخت فيلسوف را، حكيم را، فقيه را، عارف را، به استثنا مخلَصين كه دستش به آنها نميرسد براي همه دام ساخت او ناچار است در بحثهاي فلسفي ابزار داشته باشد، در بحثهاي فقهي ابزار داشته باشد، در بحثهاي عرفاني ابزار داشته باشد، در بحثهاي كلامي ابزار داشته باشد همان طوري كه براي ندّاف و علاف ابزار دارد اين اگر بخواهد بفريبد كارش تصرف در مجاري فكري است ﴿لأُُمَنِّيَنَّهُمْ﴾ هست ﴿لأُُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اْلأَرْضِ﴾ هست ﴿أُغْوِيَنَّهُمْ﴾ هست ﴿لأُضِلَّنَّهُمْ﴾ هست اينكه مستقيماً در راه عمل دخالت نميكند كه، او با مجاري فكري انسان انسان را ميگيرد لذا ذات اقدس الهي هشدار داد فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيرًا﴾[20] خيليها را او گمراه كرده است ﴿أَضَلَّ﴾ بنابراين او همه چيز بلد است آن شش هزار سال عبادتش اينهم تجارب ساليان متماديش يك همچنين دشمني با ما روبروست و اين دشمن در برابر ذات اقدس الهي مثل كلب معلَّم است اينچنين نيست كه در برابر خدا تصميم بگيرد كاري را خدا بخواهد او نخواهد يا بالعكس اينچنين نيست اين كلب معلَّم خداست اين كلب معلَّم با همهٴ ابزار آشناست و مسلّح است ذات اقدس الهي اين كلب معلّم را اغراء ميكند براي كساني كه چندين بار خدا به آنها مهلت داد آنها برنگشتند سَحَرها داد زد «هل من مستغفر فاغفرله هل من تائب فاتوب عليه»[21] كسي نيامد روز و شب داد زدند كسي نيامد آنگاه چنين شيطاني را با چنين ابزار و سلاحي مسلط ميكند بر افراد تا در مجاري فكري آنها اثر كند لذا همين مطلب را كه در سورهٴ مباركهٴ «مومنون» در بحث ديروز گذشت خدا فرمود: ﴿كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾[22] خب اين مبداٴ قابليست چه كسي مفرح است چه كسي خواستهٴ اين حزب را پيش اعضاي اين حزب زيبا جلوه ميدهد؟ فرمود: ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾[23] آن وقت ما سؤال ميكنيم شيطان از كجا اين قدرت را پيدا كرده است ميبينيم در سورهٴ «فصلت» فرمود: ﴿قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾[24] فرمود ما اين قرين سوء را بر او مسلط كرديم در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» آيهٴ 25 اين است ﴿وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ﴾ در نهان و نهاد او يك همسايهٴ بد و همسفر بدي هست در درون پايگاه فكري او محمول را به جاي موضوع، موضوع را به جاي محمول اين ميشود مغالطه او كار را انجام بدهد مغالطه دست شيطان است ديگر وهم از ابزار كار شيطان است شما حال بخواهيد استدلال كنيد اگر موضوع عِوَض بشود محمول عوض بشود، حدّ وسط عوض بشود، يا تكرار نشود ميشود مغالطه ديگر خب چه كسي بايد اينها را رديف بچيند اينها كه جزئي است عقل که در جزئيات دخالت ندارد اين خيال و اين وهم و اين مجاري درك مادون بايد همهٴ اينها امين باشند جزئيات را هر كدام را كه عقل دستور داد اين قواي مادون جزئيات را امينانه در جاي خود قرار بدهند موضوع را در جاي خود، محمول را در جاي خود، حدّ وسط در جاي خود، تا مغالطهاي پديد نيايد شيطان اگر نتواند در حريم عقل راه پيدا كند در محدودهٴ وهم و خيال راه دارد گاهي موضوع را عوض ميكند محمول را عوض ميكند حدّ وسط را عوض ميكند ميشود مغالطه، مغالطه كار شيطان است خب اين در مجاري فكري دخالت ميكند وقتي انسان چيزي را، بدي را خوب فهميد يا خوبي را بد فهميد به دنبالش راه ميافتد ديگر فرمود: ﴿قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾[25] آنگاه انسان ﴿يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[26] و چون شيطان كلب معلّم است و اين كار را بدون اذن ذات اقدس الهي نميكند درباره همه هم نميكند درباره خيليها حق ندارد ذات اقدس الهي درباره خيلي از تبهكاران مهلت ميدهد تا توبه كنند اگر مهلت به نصابش گذشت و اين شخص برنگشت آنگاه فرمود: ﴿قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾ آنگاه همان طوري كه كار فرشتهها را خدا به خود اسناد ميدهد كار شياطين را كه كلّب معلماند به خودش اسناد ميدهند چون اين كيفر است اين كيفر است و عدل، اينكه ظلم نيست اينكه اغواي ابتدايي نيست اغواي ابتدايي محال است چون فرمود: ﴿هُدىً لِلنَّاسِ﴾[27] ما همگان را هدايت كرديم هرگز بدئاً خدا هيچ كسي را گمراه نميكند بنابراين اين انتقام است اين اضلال كيفري است و اضلال كيفري چيز خوبي است به ذات اقدس الهي اسناد دارد لذا فرمود: ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ بعد از اين مرحله ميفرمايد اين زينت آنهاست وگرنه زينت ما نيست زينت انسان نيست در بخشهاي قبلي هم به عرضتان رسيد كه ذات اقدس الهي اگر زينتي را براي آسمان يا زمين براي زمين يا آسمان هر چه قرار داد به انسان هشدار داد كه آنكه بيرون از جان شماست چه در زمين چه در آسمان زينت شما نيست اگر ستارههاست فرمود اينها زينت انسان نيستند اينها ﴿ إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾[28] نفرمود «زين الانسان» را و اگر جريان باغ و راغ است كه اين هم زينت ارض است نه زينت انسان فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْنا ما عَلَى اْلأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ﴾[29] نه «زينة لكم» حالا اگر كسي باغي داشت بوستاني داشت مزرع و مرتعي داشت آن بخش از زمين سرسبز و خرم است اين زمين است كه مزين شده نه صاحب باغ فرمود: ﴿وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعيدًا جُرُزًا﴾[30] يك روز هم اينها صعيد و جُرُز ميشوند يك روزي هم ﴿زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾ روزي ميرسد كه ﴿إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ﴾[31] هم آن زينة السماء انتثار را در پي دارد هم اين زينة الارض ﴿إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعيدًا جُرُزًا﴾ در بردارد تنها زينتي كه براي ابد ميماند همان آيهٴ هفت سورهٴ مباركهٴ «حجرات» است كه فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ اْلإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ﴾ اين را به خودش اسناد ميدهد اما اينجا كه فرمود: ﴿زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ ضمير متكلم معالغير ميآورد كه معلوم ميشود در اينجا با اعوان و انصار كار ميكند ناظر به آن است كه آن حسنات را هم بلاواسطه هم معالواسطه ذات اقدس الهي به عنوان زيور روح جلوه ميدهد سيّئات را معالواسطه به وسيلهٴ شيطان به عنوان كيفر جلوه ميدهد اينهم بحث فصل مربوط به ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ اما در بخش پاياني كه فصل چهارم است فرمود: ﴿ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين هشدار است به اينكه يك قيامتي هست كه اينها رجوع ميكنند در قيامت به الله آنجا هم حساب و كتابي هست اينها به جاي اينكه بگويند ﴿إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾ از باب ﴿اَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا﴾[32] في الارض ميگويند ﴿رَبِّ ارْجِعُون﴾[33] ﴿رَبِّ ارْجِعُون﴾ خب به ما گفتند اگر مصيبتي به شما رسيد بگوييد ﴿إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾ او چون اهل تذكر نيست ميگويد ﴿رَبِّ ارْجِعُون﴾ ﴿رَبِّ ارْجِعُون﴾ فرق نميكند يك وقتي حادثهٴ تلخي پيش ميآيد خب ﴿الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾[34] ديگري تماشاگر اين حادثهٴ تلخ است نه عبرتگير او هم اكنون هم ميگويد ﴿رَبِّ ارْجِعُون﴾ ﴿رَبِّ ارْجِعُون﴾ لازم نيست حال احتضار برسد كه اين ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ شعار تبهكارهاست آن ﴿إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾ شعار صالحان است هر مصيبتي كه برسد مؤمن ميگويد ﴿إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾ اين طلب رجوع الي الله دارد آنكه اهل آخرت نيست هميشه سخنش اين است ﴿رَبِّ ارْجِعُون﴾ ﴿رَبِّ ارْجِعُون﴾ مدام ميخواهد به دنيا برگردد اين «اليه مرجعكم» يعني مقصد و هدف نهايي شما آنجاست آنجا هم ذات اقدس الهي شما را باخبر ميكند يكي از بهترين و مهمترين دليل براي مسئلهٴ معاد اين است كه بالأخره در دنيا روشن نخواهد شد حق با كيست حالا نه تنها جنگ 72 ملت در بين حكيمان و متكلمان است در بين عارفان هم هست اينچنين نيست كه جنگ 72 ملّت در بين اهل نظر باشد و در بين اهل بصر نباشد هست فقط بين انبيا اختلافي نيست بالأخره يك صحنهاي بايد باشد كه معلوم بشود كه حق با كدام مكتب است يا نه در دنيا كه ممكن نيست ذات اقدس الهي يكي از براهيني كه براي ضرورت معاد اقامه ميكند ميفرمايد بشر يك نشئهاي را در پيش دارد كه حق براي او روشن ميشود و آن نشئه، نشئهٴ شهود است با نشئهٴ علم حصولي تا انسان هست اختلاف فكري هست لذا ميفرمايد كه چون خدا حق است و ميخواهد به اختلافات خاتمه بدهد معاد را اقامه ميكند در بخشي از آيات قرآن كريم برهان ظهور حق را دليل بر حقانيت معاد ميآورند اينجا ميفرمايد بازگشت همهٴ شما به طرف ذات اقدس الهي است آنجا هم معلوم ميشود كدام يكي از اين مذاهب حق بود، ديگر ﴿كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾[35] نيست، ديگر ﴿زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ نيست هم معلوم ميشود كه كدام مكتب حق است و هم معلوم ميشود پاداش حق چيست و كيفر باطل چيست؟
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»