درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

75/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 108

 

﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾﴿108﴾

 

اين آيهٴ مباركه در چهار فصل سخن مي‌گويد فصل و مقام اول اين است كه مقدسات هر گروهي محترم است شما براي اثبات مدعاي خود و نفي مدعاي ديگري جز از راه برهان به هيچ وسيله‌اي ديگري متوسل نشويد چون ديني كه بر مبناي علم و عقل است يك دستور به متكلم مي‌دهد و يك دستور به مستمع دستوري كه به مستمع مي‌دهد همان آيهٴ معروف است كه فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[1] دستوري كه به متكلم و مبرهن مي‌دهد اين است كه ﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ هم به مستمع مي‌گويد شما اين مكتبهاي گوناگون را ارزيابي كنيد و بهترينش را بپذيريد البته بهترين آنها را هم در قرآن معرفي فرمود هم به گويندگان و نويسندگان دستور مي‌دهد كه شما مقدسات هيچ كسي را هتك نكنيد براي اينكه كار پيش نمي‌رود هتك كار آساني است آن طرف مقابل هم مقدس است شما را هتك مي‌كند پس ﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ﴾ يعني «لاتسبون» آن اصنام و آن اوثان و آن بتهايي كه ﴿يَدْعُونَ﴾ مشركين آنها را، شما هرگز بتهاي بت‌پرستها را سبّ نكنيد سبّ هم اصل لغتش همان سبب است چون انسان به وسيلهٴ اين متوسل مي‌شود به اينكه نام آن شيء را و آن شخص را ببرد از اين جهت او را سبّ گفتند خب بعد فرمود: ﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ﴾ ﴿الَّذينَ﴾ يعني آن بتها و آن معبود‌هاي دروغين و ﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ﴾ يعني آن معبود‌هاي دروغيني كه ﴿يَدْعُونَ﴾ مشركين آنها را كه اين مفعول محذوف است «يدعونهم» يا «يدعونها» چرا جواب اين نهي اين است كه اگر شما مقدسات مشركين را سبّ كرديد، دشنام داديد آنها هم الله را سبّ مي‌كنند ـ معاذ الله ـ ﴿فَيَسُبُّوا﴾ اين مشركين الله را و سبب سبِّ الله هم دو چيز است يكي اينكه اينها تحريك شده‌اند ... شده‌اند مقدساتشان هتك شده است اينها برآشفته مي‌شوند دوم اينكه اينها عاقل نيستند جاهل‌اند نه اينكه اينها عالم نيستند جاهل‌اند مي‌فرمود: ﴿فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ اين علم در مقابل جهل نيست اين علم در مقابل جهالت است اين علم به معناي عقل است آنجا كه فرمود: ﴿الَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ﴾[2] ان جهاله در مقابل عقل است يعني عقلي كه «عبد به الرحمن و اكتسبّ به الجنان»[3] را ندارند نه جاهل‌اند چون اگر كسي جاهل به شيء بود، دست به آن شيء زد كه معصيت نكرد مگر جاهل مقصر خب اينكه فرمود: ﴿يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ﴾ جهاله در مقابل عقل است نه در مقابل علم اينجا علم در مقابل جهالت است گاهي جهالت ذكر مي‌شود در مقابل عقل گاهي علم ذكر مي‌شود در مقابل جهالت اينكه فرمود ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ يعني «بغيرِ عقلٍ» وگرنه اگر اينها جاهل باشند و ندانند كه معصيتي نكردند كه خب در اينكه فرمود: ﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ يعني در احتجاج در دعوتها مواظب باشيد محترم و مقدس هيچ ملتي را هتك نكنيد شأن نزول اين كريمه را آن طوري كه امين‌الاسلام(رضوان الله عليه) و ديگران ذكر كردند دو چيز را بيان كردند يكي اينكه وقتي اين آيه نازل شد ﴿إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[4] عابد و معبود همه سنگ‌ريزه‌هاي جهنم‌اند آنها گفتند كه دست از اين حرفها برداريد وگرنه ما هم به خداي شما بد مي‌گوييم لذا اين آيه لازم شد كه ﴿وَ لا تَسُبُّوا﴾ اين شأن نزول ظاهراً پذيرفتنش دشوار است براي اينكه چيزي كه ذات اقدس الهي خودش نازل كرده است و بعد هم دستور مي‌دهد ﴿فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾[5] ديگر نمي‌گويد به اينكه فلان چيز را شما نخوانيد و بازگو نكنيد پذيرش اين شأن نزول آسان نيست شأن نزول ديگري كه ذكر كرده‌اند كه البته مي‌تواند مورد باشد نه شأن نزول اين است كه مؤمنين در صدر اسلام در همان مكه بتهاي بت‌پرستها را سبّ مي‌كردند بت‌پرستها هم تهديد كردند گفتند اگر شما آلههٴ ما را بد بگوييد ما هم الله را بد مي‌گوييم ـ معاذ الله ـ در چنين فضايي آيه نازل شده است كه ﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ يك وقت است انسان مي‌خواهد كار را با بدگويي و دشنام حل كند اين را قرآن منع كرده است يك وقت است قرآن خودش برهان اقامه مي‌كند در حقيقت ﴿إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[6] اين بدگويي نيست مثل اينكه قرآن از يك عده به عنوان حمار ياد مي‌كند به عنوان كلب ياد مي‌كند خب اگر دربارهٴ عده‌اي مي‌گويد ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[7] اين سبّ و بدگويي نيست اين يك بيان واقعيت است مي‌فرمايد اگر شما شك داريد وقتي پرده كنار رفت مي‌بينيد اينها انعام‌اند يا نه يك وقت بيان ملكوت اشيا است يك وقتي فحش است قرآن منزه از اين تعبيرات است كه بد بگويد به كسي يك وقتي است ملكوت هر كسي را به آن نشانش مي‌دهد مي‌فرمايد: ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ لذا در ذيل كريمهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾[8] آنجا فريقين از پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرده‌اند كه عده‌اي در قيامت به صورت حيوانات گوناگون محشور مي‌شوند پس يك بدگويي داريم يك تبيين ملكوت شيء، آن سبّ نيست و نشان هم مي‌دهند افراد را كه باطن يك عده‌اي چنين است همان امام سجاد(سلام الله عليه) كه اين آيه را مي‌خواند در عرفات به آن شخصي كه در خدمت آن حضرت بود افراد را در سرزمين عرفات نشان داد كه فرمود: «ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج»[9] خب پس مسئلهٴ سبّ غير از مسئلهٴ بيان ملكوت است اگر اين‌چنين شد ديگر ما گرفتار اين اشكال نخواهيم شد كه پس چرا خود قرآن فرمود: ﴿إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[10] اين يك مسئله است.

‌پرسش...

پاسخ: آن هم در قبال بد‌گويي او بود اين فحش نيست اين بيان خسران است يعني «هلكت» چنين كه هلاك شد اينكه فرمود هلكت يدا ابي لهب و هلك خود ابولهب يعني بيان يك واقعيتي است چه اينكه به هلاكت رسيده است يك وقت است انسان فحش مي‌گويد كه تشفي پيدا كند چنين كاري در قرآن كريم نيست يك وقتي دارد خبر مي‌دهد خب وقتي خدا فعلش را مي‌كند چرا حرفش را نزند؟ وقتي خدا كسي را به هلاكت مي‌رساند خب چرا حرفش را نزند آن فحش دادن، همان طوري كه مي‌گويند غيبت جهد عاجز است اگر كسي نتواند امر به معروف و نهي از منكر كند آن شهامت را نداشته باشد در غياب كسي بد او را مي‌گويد خب اگر شما اهل شهامت‌ايد به خودش بگوييد كه واجب است امر به معروف هست و نهي از منكر يك وقت است در غياب او مي‌گوييد براي اينكه به گوشش برسد دست از اين تبهكاري بردارد آن مصداق از مصاديق امر به معروف و نهي از غيبت است و از محرمات غيبت مستثنا است يك وقت نه كسي دسترسي به او ندارد و اين را هم نمي‌گويد براي اينكه به گوش آن شخص برسد و او دست از گناه بردارد براي اينكه قلب خودش را خنك كند اين جُهد آدم عاجز است خب چنين كاري حرام است اگر كسي بخواهد قصد اصلاح داشته باشد بخواهد اصلاح كند خب مستقيماً به خودش بگويد ذات اقدس الهي كاري را كه انجام مي‌دهد حرفش را هم مي‌زند آنجايي كه مي‌فرمايد: ﴿دَمَّرْناهُمْ تَدْميرًا﴾[11] يا ﴿ سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ ٭ هَلْ تَري لَهُمْ مِنْ باقِيَةٍ﴾[12] خب همان طوري كه كارش را مي‌كند حرفش را هم مي‌زند خدا نمي‌خواهد كه كسي را بد بگويد كه ـ معاذ الله ـ قلبش خنك بشود كه بد‌گويي كار آدمهاي عاجز است يك وقت است سخن از مبارزه است بالاتر از اين و بالاتر از اين قوي‌تر از اين را ابراهيم خليل(سلام الله عليه) را گفت و كرد دست به تبر برد و همه را هيزم كرد بعد گفت: ﴿أُفِّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾[13] يك وقت مبارزه است يك وقتي بت‌شكني است يك وقت نه در خلال بحث انسان به بتِ بت‌پرست بد بگويد مي‌گويد اگر هنرمندي خب تبر بگير بتش را بشكن آن كار، كار عاقلانه است وقتي آن مقدور نبود حالا مي‌خواهيد بد بگوييد خب او هم بد مي‌گويد اگر ابراهيم‌گونه تبر به دست و بت‌شكن بوديد او را آرام مي‌كنيد اما اگر آن هنر را نداشتيد خواستيد فحش بگوييد او هم فحش مي‌دهد ديگر بنابراين بين ارائه ملكوت با سبّ و لعن فرق است اين يك مسئلهٴ بين بت‌شكني و فحش دادن بتها فرق است اين دو مسئله،ٴ انسان يك وقتي جهاد مي‌كند خب در موقع جهاد همين آيه آن روز هم زنده بود وجود مبارك امير‌المؤمنين(صلواة الله و سلامه عليه) مأمور شده است كه اين بتها را از كعبه به دور بياندازد خب اين آيه آن روز هم بود ديگر وقتي كسي بت را از كعبه و بالاي كعبه و درون كعبه به دور مي‌اندازد او را ارباً اربا مي‌كند مثل ابراهيم خليل او داعي ندارد بد بگويد كه چرا دهان خودش را آلوده كند به سبّ خب اين بت را مي‌شكند بت‌پرست او را هم مي‌كُشد آن كار‌ها با سبّ كه كار آدمهاي عاجز است و فتنه برانگيز خيلي فرق مي‌كند بنابراين آنچه را كه خود ذات اقدس الهي بيان مي‌كند آن تبيين ملكوت كل شيء است نه سبّ و آنچه خليل حق انجام مي‌دهد آن خود احقاق حق و ابطال باطل ﴿وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيا﴾[14] است نه سبّ اگر انسان در مدار استدلال و برهان قرار گرفت موظف است كه زبانش را قلمش را آرام كند اگر او آرام نكرد ديگري هم دست و زبانش باز است پس اين مطالب مقام اول و دوم و سوم كاملاً از هم جداست تبيين ملكوت از سبّ جداست، بت‌شكني از سبّ جداست در مقام استدلال و محاوره فرهنگي سبّ و لعن ممنوع است.

‌پرسش...

پاسخ: بسيار خوب، حالا اگر فضا، فضاي اول نباشد و فضا فضاي دوم نباشد اين غريزي است كه سبّ خدا را دنبال دارد چون در ذيلش فرمود: ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ محبوب كسي را بد بگويند بر‌مي‌گردد بد مي‌گويد ديگر.

‌پرسش...

پاسخ: اگر موردي نداشت كه يك فرد غيرعادي فرض مي‌شود از بحث خارج است براي اينكه در ذيل معلل كرد فرمود: ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ اين كريمه كه فصل اولش فعلاً محلّ بحث است به انضمام فصل دوم و سوم اين مي‌تواند زندگي افراد را چه با عقايد و آرا گوناگون در يك كشور به سر مي‌برد به نحو مسالمت‌آميز تأمين كند اين از بالا شروع كرده تا پايينيها تكليفشان را بدانند از پايين شروع نكرده تا بالاييها بگويند به ما چه اين از بالا شروع كرده فرمود يك موّحد و يك ملحد مي‌توانند زندگي مسالمت‌آميز در يك كشور داشته باشند اگر برهان است اقامه كنند اگر سبّ و لعن است ممنوع است اين موّحد به آن بت بت‌پرست بد نگويد و او هم برمي‌گردد به الله ـ معاذ الله ـ بد مي‌گويد پس يك موّحد و يك مشرك مي‌توانند زندگي مسالمت‌آميز داشته باشند در مدار بحثهاي فرهنگي از آن پايين‌تر آنها كه اختلاف ديني دارند مثل مسلمانها و يهوديها و مسيحيها و زرتشتيها از اين پايين‌تر آنها كه اختلافات مذهبي دارند مثل شيعه‌ها و سنيها از اين پايين‌تر آنها كه در درون شعبه‌هاي مذهبي اختلافات گوناگون دارند چون خود اماميه و شيعه چندين فرقه‌اند آن فرقهٴ ناجيه كه ان‌شاء‌الله ما بر آن هستيم همان فرقهٴ اثنا عشريهٴ شيعه اماميه است وگرنه هر اماميه كه حق نيست و هر شيعه‌اي كه حق نيست شيعهٴ اثنا عشريه حق است شيعه هم فرقي دارد اماميه هم فرقي دارد خب پس از موّحد و ملحد گرفته تا شيعهٴ اثنا عشري و غير اثنا عشري همه مي‌توانند در يك شهري در يك كشوري زندگي مسالمت‌آميز داشته باشند اگر نوبت به جهاد رسيد آن‌گاه ابراهيم گونه انسان اقدام مي‌كند اگر بحثهاي فرهنگي و آداب و سنن ملي است همگان محترم‌اند.

‌پرسش...

پاسخ: يك وقت است كه انسان مي‌خواهد جهاد كند خب مثل ابراهيم خليل تبر دست مي‌گيرد و مي‌شكند و مي‌كشد ديگر سبّ نمي‌كند اگر سبّ است خب او هم برمي‌گردد سبّ مي‌كند.

‌پرسش...

پاسخ: واجب نيست مستحب هم نيست بسيار خوب وجوب يا استحباب هم استفاده نمي‌شود يك كاري است لغو، خب آدم ذكر خدا بگويد چرا بت را بد بگويد يك كار لغوي است اگر نه واجب است نه مستحب يك كار عادي است خب آنكه ممدوح است آنكه وارد شده است لعن غير از سبّ است نه، لعن غير از سبّ است حساب لعن شما در كتابهاي فقهي از مكاسبّ محرمات بحث سبّ از بحث لعن جداست خب بنابراين فصل اول اين است و آن شأن نزولهايي كه امين‌الاسلام نقل كرده پذيرش شأن نزول اولي مشكل است دومي تا حدودي آسان البته اين شأن نزولها قبلاً ملاحظه فرموديد از آن جهت كه يك روايت معتبري آنها را همراهي نمي‌كند اثبات اين مشكل است اين كه واقعاً چنين چيزي بوده است و نازل شد.

اما روايت ديگري كه مرحوم امين‌الاسلام نقل مي‌كند و در تفسير شريف برهان هم هست اين است كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند اينكه پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) فرمود جريان شرك در ضمير انسانها به قدري مرموز و مستور است كه مخفي‌تر از حركت مور روي سخرهٴ سمّا در ليلهٴ ظلماست اين يعني چه؟ وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در تفسير و شرح اين حديث نبوي اين‌چنين فرمود، فرمود گاهي انسان مشرك مي‌شود يا گاهي انسان رديف مشرك قرار مي‌گيرد و خودش نمي‌داند آن‌گاه اين آيه را استدلال كرد فرمود گاهي انسان بت بت‌پرست را بد مي‌گويد آن‌گاه خود بت‌پرست برمي‌گردد الله را ـ معاذ الله ـ بد مي‌گويد دشنام مي‌دهد اين موّحد كه آن ملحد و مشرك را برانگيخت و تهييج كرد سبب سبّ الله شد و شريك جرم است مثل اينكه خود او الله را ـ معاذ الله ـ سبّ كرده باشد مثل اينكه او مشرك شده باشد اين را وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در شرح آن حديث نبوي به استناد اين آيه بيان كردند كه وقتي انسان كاري مي‌كند كه ديگري مقدسات الهي را بد مي‌گويد خود انسان سبب مي‌شود كه اين سبّ و لعن پديد بيايد خودش شريك جرم است خب حالا چون مشركين الله را قبول دارند ذات اقدس الهي نمي‌گويد ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ يعني نمي‌دانند مي‌فرمايد: ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ كه اين علم به معناي عقل است يعني عاقل نيستند عاقل كسي است كه بداند و عمل بكند كسي كه نمي‌داند يا مي‌داند و عمل نمي‌كند عاقل نيست آنجا كه فرمود: ﴿يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ﴾[15] آن جهالت در برابر عقل است اينجا هم علم به معني عقل است ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ يعني «بغير عقلٍ» وگرنه مي‌دانند آنها، هر كه معصيت مي‌كند عاقل نيست خواه عالم باشد خواه نباشد مگر عالمي كه مسئله را مي‌داند و معصيت مي‌كند جاهل است يا روي جهالت اين كار را انجام مي‌دهد؟ روي جهالت انجام مي‌دهد نه روي جهل خب اينكه فرمود:﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ ما اگر صدر همين آيه بود و مذيل نبود نمي‌توانستيم از اين به اقليتهاي ديني يا اقليتهاي مذهبي يا اقليتهاي فرقه‌اي درون مذهبي تعدّي بكنيم براي اينكه نمي‌شد از اعلي به اسفل تعدي كرد ولي ذيل معلل كرده است يعني در فصل سوم اين بحث آيات دارد ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ يعني هر امتي مقدسات خودش را دوست دارد بالأخره خب اينها عصاره بحث در فصل اول است كه مربوط به نهي سبّ آلهه‌ٴ بت‌پرستان است ﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ يعني بت‌هاي بت‌پرستها را بد نگوييد.

فصل دوم بحث اين است كه ﴿فَيَسُبُّوا﴾ اين مجذوم است چون جواب نهي است آن نون‌اش محذوف شد ﴿فَيَسُبُّوا﴾ آن ﴿يَدْعُونَ﴾ آن مشركين «يسبون الله» را روي عداوت، عداوت را شما تحصيل كرديد شما او را بر انگيختيد و او بايد حساب بكند عاقل باشد كه آن مقدسات مشترك مشترك‌اند ولي عاقلانه عمل نمي‌كنند اين كلمه عَدو به معناي دشمني نيست عَدو يعني تعدّي هر كسي كه از مرزش بگذرد عادي است دشمن چون از مرزش مي‌گذرد، ظالم چون از مرزش مي‌گذرد عَدو است پس تعدّي يعني از حق گذشتن از مرز گذشتن اين عداوت است منتها اصطلاحاً اگر اين از مرز گذشتن و از حق گذشتن به صورت امر قلبي درآيد مي‌گويند عداوت، معادات و اگر از حد گذشتن در مشي و حركت عادي باشد مي‌گويند عَدو كسي كه تند مي‌دود يا تند مي‌رود مي‌گويند كه بيش از آن حدّ متعارف حركت مي‌كند مي‌گويند عدو دارد يعني گامها را سريع و تند برمي‌دارد و اگر در جريان مسايل حقوقي باشد اموال و موازين و امثال ذلك باشد آن را عُدوان مي‌گويند اينكه در كريمه ﴿تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾[16] عُدوان همين است يعني در مسائل حقوقي در مسائل ميزان و مكيان و امثال ذلك از حد نگذريد كه بيش از اندازهٴ خود بگيريد كمتر از حق ديگري به ديگري واگذار كنيد و مانند آن و سرزميني كه همسطح نيست همتا نيست بالا و پست و فراز و نشيب دارد يكسان نيست مي‌گويند ارض عدواء خب پس ريشه لغوي اين كلمه همان از حد گذشتن است اين شخص از حد خود مي‌گذرد براساس اين تعبير به عدل كرده است ﴿فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ يعني براساس جهالت اين كار را انجام مي‌دهند خب اين ‌هم عصارهٴ بحث در فصل ثاني است.

فصل سوم مهم است كه فرمود: ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ اين فصل سوم دو شعبهٴ فرعي به دو مقام فرعي بحث دارد يكي اينكه مقدسات هر ملتي پيش آنها منزه است، محبوب است يكي اينكه ذات اقدس الهي اين تحبيب و تزيين را به خود اسناد داد اما اينكه مقدسات هر ملتي پيش آن محترم است آن را از كريمه سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هم مي‌شود استفاده كرد چون در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آنجا فرمود: ﴿كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾ اين اختصاصي به مسلمانها و غير مسلمانها ندارد آيهٴ 53 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است كه ﴿فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾ اين فصل سوم اگر مضمون همان آيهٴ 53 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» را مي‌داشت فقط يك محور محلّ بحث بود و آن اين است كه مقدسات هر ملتي پيش آنها عزيز و محترم است اما ذات اقدس الهي اين تزيين و تحبيب را به خود اسناد مي‌دهد مي‌فرمود: ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ اينكه فرمود پس هر ملتي آنچه كه مي‌پرستد او را پيش او گرامي است و از او اطاعت مي‌كند منظور از اين پرستش همان اطاعت است نه حالا به صورت نماز و روزه و مانند آن اطاعت مي‌كند او را، پيش او محترم است گاهي براي او عبادت مي‌كند مثل اينكه براي بتها عبادت مي‌كردند گاهي حرف كسي را مي‌شنود مثل اينكه حرف فرعون را گوش مي‌دادند فرعون كه مي‌گفت: ﴿ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري﴾[17] يا ﴿أَنَا رَبُّكُمُ اْلأَعْلي﴾[18] معناي خالقيت را كه اراده نمي‌كرد كه مي‌گفت من بايد مطاع باشم اينكه فرمود: ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ كه مقام ثاني اين فصل ثالث از بحث است اين ناظر به آن نيست كه هر مكتبي را ذات اقدس الهي پيش پيروان آن مكتب علي السواء مزين كرده است اين‌چنين نيست چون آياتي كه به منزلهٴ محكمات قرآن كريم است روشن كرده است كه ذات اقدس الهي هرگز زشت را زيبا نشان نمي‌دهد هرگز به بدي امر نمي‌كند ﴿إِنَّ اللّهَ لاَيَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾ بلكه به خوبي امر مي‌كند ﴿أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ﴾[19] ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبي﴾[20] خدا منزه از آن است كه به بدي امر بكند اگر منزّه از آن است كه به بدي امر بكند مبّريٰ از آن است كه بدي را خوب جلوه بدهد كسي كه حرفش را نمي‌زند كارش هم نمي‌كند خب چطور خدا منزه از آن است كه به بدي امر بكند ولي ـ معاذ الله ـ همين بدي را در نهان و نهاد يك گروهي زيبا جلوه مي‌دهد آن كار، كار تكوين است كه دشوار‌تر از اين تشريع است وقتي خدا حرفش را نمي‌زند كارش هم نمي‌كند دستورش را كه نمي‌دهد خودش هم انجام نمي‌دهد پس ذات اقدس الهي بدئاً ابتدائاً بدي در را در نهان هيچ كس زيبا جلوه نمي‌دهد خداوند يك فطرتي آفريد نيكو بعد يك كار خيري و مكتب خيري را هم زينت اين فطرت نيكو آفريده قرار داد هم حدوثاً نيكو آفريد، هم بقائاً نيك مزين كرد حدوثاً نيك آفريد فرمود: ﴿الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ﴾[21] هر چه خلق كرد زيبا خلق كرد بقائاً زيبا آفريد در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ اْلإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ﴾[22] در سورهٴ مباركهٴ «شمس» فرمود من انسان را يك موجود ملهَم و آگاه خلق كردم ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[23] او مي‌داند چه چيزي بد است و چه چيزي خوب است پس هم بدي را و هم خوبي را فطرتاً تشخيص مي‌دهد آن اُمهات اوليه را، اين براي علم براي گرايش هم، هم در سورهٴ مباركهٴ «روم» آن آيهٴ فطرت يعني آيهٴ سي سورهٴ «روم» بيان كرد هم اين آيهٴ هفت سورهٴ مباركهٴ «حجرات» بيان كرد اينكه فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ اْلإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرّاشِدُونَ﴾ خب، اين كار‌ها را در نهان و نهاد انسان به عنوان گوشواره زينت گوش فطرت قرار داد پس هم فطرت را آگاه آفريد كه چه چيزي فجور است چه چيزي تقوا، هم فطرت را مزين كرد به اين گرايش فرمود من طرزي جان شما را آفريدم كه جان شما زيبا‌پسند است و ايمان زيباست و جان شما ايمان‌پسند است جان شما از زشتي منزجر است كفر و فسوق و عصيان زشت است جان شما از اين سه امر منزجر است مثل اينكه دستگاه گوارش انسان را طرزي آفريد كه از عسل لذت مي‌برد از سمّ رنج اين طور نيست كه اگر شما به كودك عسل بدهيد او را بنوشد و بخورد سم هم بدهيد آن را بنوشد و بخورد اين طور نيست عسل بدهيد لذت مي‌برد و دستگاه گوارش او را هضم مي‌كند معادل همان يك مثقال يا نيم مثقال يا يك دهم مثقال معادل آن عسل سمّ به او بدهيد مي‌رود تهوع مي‌كند اين دستگاه گوارش سمّ را قبول نمي‌كند خب همين كودكي كه اگر شما يك دهم مثقال سمّ را در دستگاه گوارش او بدهيد او برمي‌گرداند تهوع مي‌كند ممكن است كم كم، كم كم بزرگ بشود خداي ناكرده به سيگار عادت كند بعد به ترياك بعد به هروئين و در پايان امر يك لذت كاذبي از اين مواد مخدر ببرد همان طوري كه از عسل لذت مي‌برد يك لذت كاذب دربارهٴ سموم معنوي هم به‌شرح‌ايضاً ‌[همچنين] ذات اقدس الهي ايمان را محبوب و مزين كرد كفر را فسق را عصيان را مبغوض و ممقوط كرد فطرت آدمي نسبت به كفر و فسق و عصيان تهوع دارد لذا بچه در اوايل امر تا يادش ندهند دروغ نمي‌گويد طبعاً راست مي‌گويد وقتي روي تربيتهاي باطل او را به گناه عادت دادند مثل آن است كه كسي به سيگار عادت كرده باشد كم‌كم، كم‌كم، كم ﴿ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواي أَنْ كَذَّبُوا﴾[24] به جايي مي‌رسد كه از كفر لذت مي‌برد ﴿وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾[25] خب در آنجا كه انسان با سم عادت مي‌كند مي‌شود گفت كه اين شخص با سم عادت كرده است و از سم لذت نمي‌برد يا مي‌شود گفت شخص عادت كرد و از اين لذت مي‌برد منتها يك لذت، لذت كاذب است به حال دستگاه ادراكي او ملايم است چون عادت كرده اين لذت كاذب را اين زيبايي كاذب را چه كسي براي او تنظيم كرده است يك امر وجودي است بالأخره مي‌شود در عالم چيزي موجود باشد و به ذات اقدس الهي استناد پيدا نكند ممكن نيست در جريان كفرو عصيان و فسوق هم به‌شرح‌ايضاً [همچنين] يك وقت انسان به جايي مي‌رسد كه كفر و فسق و عصيان براي او محبوب است و زينت است خب اين را چه كسي كرد يك امر وجودي است بالأخره اين يقيناً به الله منتهي است اما ذات اقدس الهي در محكمات ديگر قرآن كريم فرمود من يك كار را مستقيماً مي‌كنم و كار مقابل را غير‌مستقيم آن كاري كه مستقيم مي‌كند و بدئاً مي‌كند و ابتدائاً مي‌كند اين است كه فطرت را آگاه آفريد ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[26] اين از نظر علمي، فطرت را مشتاق به ايمان آفريد ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ اْلإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ﴾[27] فرمود نه تنها من انسان را مُلهَم كرده‌ام كه او بداند بلكه او را اهل گرايش كرده‌ام كه مي‌طلبد نه تنها مي‌داند چه بد است چه خوب است بلكه در ذائقه او ايمان را لذيذ كردم در ذائقه او كفر و عصيان و فسق را كريه كردم كه بدش بيايد حالا اگر به سوء اختيار خود دست به تبهكاري دراز كرد من مهلت مي‌دهم تا توبه كند و انابه كند اگر توبه و انابه نكرد باز مهلت مي‌دهم تمديد مي‌كنم تا مدت مديدي من او را نمي‌گيرم تا اينكه توبه كند و انابه كند اما وقتي به نصاب گذشت ﴿فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾[28] از آن به بعد شيطان را بر او مسلط مي‌كند شيطان كه در نظام است در برابر الرحمن نيست ـ معاذ الله ـ او يك كلب معلّم است هيچ كاري را شيطان در نظام تكوين بدون اذن خدا نمي‌كند براي تودهٴ مردم وسوسه مي‌كند وسوسه چيز بسيار خوبي است به وسيله وسوسه است كه افراد شناخته مي‌شوند وسوسه كه اختيار را نمي‌گيرد وسوسه كه عالم را جاهل نمي‌كند وسوسه كه عاقل را جاهل نمي‌كند وسوسه دعوت است و اگر نباشد وسوسه مسئلهٴ جهاد اكبر مطرح نيست، مسئلهٴ پيروز شدن به مقام ولايت رسيدن مطرح نيست انسان همين است كه هست وسوسه چيز بسيار خوبي است هر كس هر جايي رسيده است بر اثر مبارزه با وسوسه است ديگر بدون پديد آمدن جبر و مانند آن البته اين وسوسه اوايل يك نصاب خاص دارد كم كم وقتي انسان يك قدم جلو‌تر رفت وسوسه را سركوب كرد وسوسه كم مي‌شود تا به جايي مي‌رسد كه اصلاً وسوسه دربارهٴ او راه ندارد كه اين عباد مخلص‌اند خب همين شيطان كه سمت او براي توده مردم وسوسه است به استثناي مخلصين همين شيطان كه كلب معلّم است همان طوري كه حق ندارد به حرم امن مخلصين راه پيدا كند همان طور امر دارد مأمور مي‌شود كساني كه او را وليّ خود قرار دادند و تحت ولايت شيطان رفتند ﴿إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَي الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ﴾[29] هيچ سلطاني او ندارد ﴿إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَي الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ﴾ آنها كه تحت ولايت الله به سوء اختيار درآمدند و تحت ولايت شيطان به سوء اختيار رفتند آن‌گاه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد كه ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّياطينَ عَلَي الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾[30] ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ﴾[31] از آن به بعد اين شخص تحت ولايت شيطان است شيطان مي‌شود وليّ، او مي‌شود موليّٰ عليه شيطان كارش اين است كه ايمان را زشت جلوه بدهد و كفر را زيبا لذا همين كار را هم شيطان مي‌كند ذات اقدس الهي در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾[32] اما اين شيطان مأمور الهي است دارد اينها را مي‌گزد و مي‌گيرد و اينها نمي‌فهمند لذا كار مأمور را به خود اسناد داد اين اضلال كيفري است اين تزيين كيفري است نه تزيين ابتدايي نظير اينكه فرمود: ﴿يُضِلُّ اللّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ﴾[33] ﴿وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ﴾[34] مگر شيطان كاري را در عالم بدون اذن خدا مي‌كند او مي‌شود يزدان و اهرمن ـ معاذ الله ـ كه اگر كاري را بدون اذن خدا نمي‌كند پس آن ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾ معلوم مي‌شود كه مأمور شده است بر اساس ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّياطينَ عَلَي الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾[35] آنها را بگزد تهييجشان كند يا ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ﴾[36] بنابراين اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ اگر آن عمل حسنه باشد حسن باشد ايمان باشد حدوثاً و بقائاً تزيين الهي است اگر عمل كفر و عصيان و فسوق باشد خدا كه فرمود من اينها را مكروه قرار دادم ﴿وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ﴾[37] چگونه ﴿كَرَّهَ﴾ با ﴿زَيَّنّ﴾ جمع مي‌شود پس آنچه كه با خدا اسناد دارد فطرتاً و بدائاً همان تكريه است نه تزيين آنچه كه به عنوان عقوبت به كيفر به خدا اسناد داده مي‌شود بعد از مهلت دادن به توبه و عدم توبهٴ آن تبهكاران از راه شيطان مي‌شود ﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾ آن‌گاه اسناد همين تزيين به شيطان هم معناي خاص خود را پيدا مي‌كند كه فرمود: ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾[38] .

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»

 


[1] زمر/سوره39، آیه17 ـ 18.
[2] نساء/سوره4، آیه17.
[3] ـ اصول كافي، ج1، ص11.
[4] انبیاء/سوره21، آیه98.
[5] مزمل/سوره73، آیه20.
[6] انبیاء/سوره21، آیه98.
[7] فرقان/سوره25، آیه44.
[8] نبأ/سوره78، آیه18.
[9] ـ مناقب، ج4، ص184.
[10] انبیاء/سوره21، آیه98.
[11] اسراء/سوره17، آیه16.
[12] حاقه/سوره69، آیه7 ـ 8.
[13] انبیاء/سوره21، آیه67.
[14] توبه/سوره9، آیه40.
[15] نساء/سوره4، آیه17.
[16] مائده/سوره5، آیه2.
[17] قصص/سوره28، آیه38.
[18] نازعات/سوره79، آیه24.
[19] اعراف/سوره7، آیه28 ـ 29.
[20] نحل/سوره16، آیه90.
[21] سجده/سوره32، آیه7.
[22] حجرات/سوره49، آیه7.
[23] شمس/سوره91، آیه7 ـ 8.
[24] روم/سوره30، آیه10.
[25] کهف/سوره18، آیه104.
[26] شمس/سوره91، آیه8.
[27] حجرات/سوره49، آیه7.
[28] صف/سوره61، آیه5.
[29] نحل/سوره16، آیه100.
[30] مریم/سوره19، آیه83.
[31] اعراف/سوره7، آیه27.
[32] انعام/سوره6، آیه43.
[33] مدثر/سوره74، آیه31.
[34] بقره/سوره2، آیه26.
[35] مریم/سوره19، آیه83.
[36] اعراف/سوره7، آیه27.
[37] حجرات/سوره49، آیه7.
[38] انعام/سوره6، آیه43.