75/09/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 100
﴿وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يَصِفُونَ﴾﴿100﴾
در اول همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آفرينش آسمانها و زمين و جعل ظلمات و نور را ذكر فرمود بعد به صورت مبسوط و مشروح در اثنا اين سوره پيدايش ستارهها پيدايش شمس و قمر كيفيت سير زمين و پيدايش شب و روز پيدايش ماه و سال را ذكر فرمود آياتي كه اين روزها محلّ بحث بود تقريباً به منزلهٴ شرح آيهٴ اولاي همين سورهٴ «انعام» است كه فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ﴾ كيفيت حركت زمين به دور خود و به دور شمس پيدايش شب و روز پيدايش ماه و سال اينها به منزله شرح اين آيهٴ اولاي سورهٴ مباركهٴ «انعام» است مطلب دوم آن است كه جناب فخررازي ذيل اين جمله ﴿فَأَنّى تُؤْفَكُونَ﴾ كه ﴿إِنَّ اللّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللّهُ فَأَنّى تُؤْفَكُونَ﴾[1] ذيل اين كريمه از صاحبابنعباد نقل ميكند كه از اين آيه ميشود بطلان جبر را استنباط كرد براي اينكه اگر انسان در كارهاي خود مجبور باشد و با قهر يك راهي را طي كند نميشود او را مورد عتاب و خطاب تحقيرآميز و سرزنشآميز قرار داد و به او گفت: ﴿أَنّى تُؤْفَكُونَ﴾ يعنی «اني تصرفون» بعد خود فخررازي ميگويد پاسخ صاحبابنعباد در اين آيه و ساير آيات يك اصل كلي است و آن اين است كه ممكن چون نسبتش به وجود و عدم علي السواست مرجح ميخواهد آن مرجِح هم اگر ممكن باشد نيازمند به ممكن ديگر است تا امر به واجب منتهي بشود و اين يك اصل كلي است كه جبر را اثبات ميكند در غالب موارد سخنان جناب فخررازي همين است البته پاسخ غالب همهٴ اين موارد در اين است كه ايشان خلط كرده بين جبر علي و جبر در مقابل تفويض كه از شئون انساني محسوب ميشود جبر علّي حق است يعني «الشيء ما لم يجب لم يوجد» حق است شيء تا به حدّ ضرورت نرسد يافت نميشود و همهٴ ممكنات نسبتشان به وجود و عدم علي السواست و سلسله ممكنات بالاخره بايد به واجد منتهي ميشوند اين جبر علّي است و حق است لكن يكي از مبادي علّي و مبادي صدور فعل در انسان همان اراده و اختيار اوست كار انسان صدورش روي ارادهٴ او قهري است نه صدور كار قهري است چه بخواهد چه نخواهد اراده هم از مبادي علل اوست يعني انسان فاعل بالاختيار است نه مختار بالاختيار انسان طوري خلق شد كه وقتي ميخواهد كاري را انجام بدهد اول ميانديشد فكر ميكند بعد يك راهي را انتخاب بكند و طرزي بايد جبر را ابطال كرد كه تفويض لازم نيايد چون خطر تفويض بالاتر از مَفسدهٴ جبر است همين كه انسان صدور فعل قبل از تصميم بالامكان است بعد از تصميم ضروري ميشود ميتواند زمينهٴ بحث الامر بين الامرين را تبيين كند البته تبيين امر بين الامرين در مباحث گذشته بازگو شد غرض آن است كه جناب فخررازي در ذيل اين جمله ﴿فَأَنّى تُؤْفَكُونَ﴾ اشكالي كه از صاحبابنعباد نقل ميكند آن اشكال وارد است پاسخي كه ميدهد وارد نيست تفصيل بطلان پاسخ او در بحث جبر و تفويض گذشت مطلب سوم آن است كه در تفسير شريف نورالثقلين و مانند آن رواياتي در ذيل اين آيهٴ ﴿إِنَّ اللّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى﴾[2] و مانند آن آمده است كه اين به جري و تطبيق شبيه است نه تفسير كه حَبّ نشانه آن است كه طينت محبان و محبوبان الهي مطرح است نَويٰ از نأيٰ ونأیَ و بَعُدَ است كه راجع به طينت كفار و بدانديشان مطرح است و مانند آن خب مستحضريد استفادهٴ چنين مطالبي از اين آيات خب خيلي دشوار است ميتواند به عنوان بيان مصداق باشد و مانند آن چه اينكه در ذيل اين جمله ﴿لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ﴾[3] روابطي كه بين امويها هست آنها را منقطع ميداند روابطي كه بين اهل بيت(عليهم السلام) و شيعيان آنهاست آنها را متّصل ميداند اينها به جَري و تطبيق شبيهتر است تا جريان تفسير از آيه با مضامين لفظي اينگونه از مطالب را استفاده كردند كه مفهوم اين آيات گوياي چنين مطالبي باشد دشوار است.
پرسش...
پاسخ: چون آخر حَب و حُب و اينها يك جامع مشتركي دارند آن طوري كه مقاليس و امثال مقاليس درآنند اين لغات يك جهت مشتركي دارند اين طور نيست كه متباين محض باشند بالاخره حَب و حُب و امثال و ذلك با نأيٰ و نبات و امثال و ذلك يك فرقي دارند آنها با يكديگر يك جامع مشتركي دارند اينها هم با يكديگر يك جامع مشتركي دارند.
پرسش...
پاسخ: غرض آن است كه بيگانه نيستند ميشود با جَري اين مسئله را حل كرد البته اگر معصوم نفرمايد حجت نيست اگر روايات معتبر باشد و از معصوم(سلام الله عليه) رسيده باشد در حد ّتطبيق قابل قبول است وگرنه در حد ّتطبيق هم قابل قبول نيست خب بحث مبسوط بين فرق بين انواع و اقسام ميوهها در اوايل سورهٴ مباركهٴ «رعد» هست كه خداوند ميفرمايد: ﴿وَ فِي اْلأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ﴾[4] در يك زمين ممكن است كه چندين قطعه كنار هم قرار داشته باشد آب يكي هوا يكي، باغبان يكي، تابش آفتاب يكي، پذيرايي يكي و رعايت آن مواد كشاورزي اصول كشاورزي يكي اما ميوههاي رنگارنگ و گوناگون از يك قطعه خاك رشد ميكند كه اين يك برهاني است كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «رعد» بر توحيد ربوبي اقامه ميكنند كه بحثش آنجا مطرح ميشود بعد از اقامهٴ اين همه براهين بر توحيد آنگاه ميفرمايد براي خداوند جن را شريك قرار دادند ﴿وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ﴾ كه اين جنّ يا عهد المفعولين است براي جعل يا بدل است يعني ﴿جَعَلُوا لِلّهِ الْجِنَّ شُرَكاء﴾ كه بشود يكي از دو مفعول جعل يا ﴿وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ﴾ كه بدل اين شركا جنّ است جنّ را شريك خدا قرار دادند ملل و نحل كه مراجعه ميكنيد ميبينيد اينگونه از افكار و آراء باطل قبلاً بود براي رفع تعجب اگر سفري به سرزمين هند بكنيد ميبينيد الآن هم با اينكه عصر عصر علم است يك سلسله آراء و عقايدي بتپرستها دارند كه به هيچ وجه براي شما قابل قبول نيست انواع و اقسام بتهايي كه آنها تكريم ميكنند نه تنها گاو را تكريم و تقديس ميكنند بتهايي را تقديس و تكريم ميكنند كه به هيچ وجه انسان حاضر نيست براي آنها حرمت قائل بشود بشر را روي بيديني نميشود نگه داشت روي بد ديني ميشود نگه داشت بيديني ميپاشد اما بد ديني يك مدتي ميماند براي اينكه در تطبيق خطا دارد قبل از پيروزي انقلاب اين فكر در ذهنها بود كه چون جريان بتپرستي در عصر كنوني رواج داشت در آن وقت هم رواج داشت و الحاد و كمونيستي هم رواج داشت مرامهاي الهي كه همان اسلام است و دين الهي است به صورت اسلام و مسيحيت و يهوديت هم رواج داشت قبل از انقلاب اين خطر تهديد ميكرد به اين فكر انسان فرو ميرفت كه بتپرستي با پيشرفت علم رخت برميبندد الآن ميليونها مردم در هند، چين، ژاپن و مانند آن هستند كه بتها را تكريم ميكنند بتهايي كه تقريباً قبيحتر و وقيحتر از بتهاي جاهليت است اين در هند اليوم هم هست خب آنوقت اين خطر به ذهن ميآمد كه اين مثلث يعني اسلام هم دين الهي بالأخره اسلام و يهوديت و مسيحيت از يك سو الحاد و كمونيستي چين دارد اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي سابق داشت در بعضي از كشورهاي كمونيستي هم دارد اين دو قطب و بتپرستي هم قطب سوم آن خطري كه قبل از انقلاب پيشبيني ميشد اين است كه با پيشرفت علم بتپرستي سقوط ميكند و از رواج ميافتد آنها بالأخره ناچارند يك مرامي را انتخاب بكنند اگر اسلام به معناي جامع اعم از مسيحيت و يهوديت و آنچه كه مسلمين فعلي در خدمت آن هستند اين نتواند خود را عرضه كند آن ميليونها نفر كه دست از بتپرستي برميدارند به الحاد و كمونيستي روي ميآورند كفهٴ الحاد سنگينتر ميشود كفهٴ توحيد سبك ميشود اين توازن به هم ميخورد آنها غالب خواهند شد اين خطر پيشبيني ميشد ولي ديديد و ديديم به اينكه بد ديني مانده است يعني هيچ تحولي در كساني كه بتپرستند اعم از بتپرستاني كه به صورت وسيع در هند زندگي ميكنند مقداري از آنها در چين زندگي ميكنند مقداري هم در ژاپن زندگي ميكنند و در گوشه و كنارهاي عالم هستند در مكتب آنها هيچ تحولي پديد نيامد اما اين اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي با آن قدرت كه جزء قطب اول بود فرو ريخت اين هيچ پيشبيني نميشد يعني ماها اصلاً تو ذهنمان نبود ماها همهاش به اين فكر بوديم چه كنيم كه اگر بتپرستي سقوط كرد كفهٴ الحاد سنگين نشود آنوقت فكر ما اين بود ديديم به عكس يعني بيديني سقوط كرد ولي بدديني سقوط نكرد بالاخره بشر به يكجايي بايد معتقد باشد عجز خودش و عجز ديگران را درك ميكند به يكجايي بايد سر بسپارد اگر موحدان عالم بتوانند اينهايي كه تكيهگاه ميطلبند آنها را توجيه كنند كه ﴿وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾[5] آنگاه آنها به الله راستين سر ميسپارند گرچه يكي از همين بتپرستان هند بوداييها ميگفتند همان چيزي را كه شما الله ميدانيد ما به عنوان برهما ميدانيم اينها را الله نميدانيم ولي به هر تقدير اين بتها را تكريم ميكنند نظير آنچه كه در جاهليت بود اگر اين رسالت را حوزههاي اسلامي اعم از مسيحيت و يهوديت و اسلام بالمعني الاخص مخصوصاً اسلام بالمعني الاخص بالاخص حوزههاي علمي بتوانند اين معنا را براي مردم وسيع هند، چين، ژاپن تشريح كنند كه آنكه معبود است همان است كه هستي عين ذات اوست و آفريدگار كل نظام است و بشر اجل و اشرف از آن است كه در برابر غير خدا خضوع كند چه اينكه نظام در برابر غير خدا خضوع نخواهد كرد اگر اين رسالت را بتواند ايفا كند ميليونها نفر را از بتپرستي جاهلي جديد نجات ميدهد الآن وقتي انسان اين آيهٴ صد سورهٴ مباركهٴ «انعام» را بررسي ميكند شايد به ذهنش نيايد كه چطور يك عده جن را شريك خدا قرار دادند ولي وقتي سفري ميكند به هند آن بتهاي مستقبح را ميبيند آنگاه باور ميكند كه آنچه را ملل و نحل نقل كرده است بر ظاهر قرآن كريم برميآيد كه عدهاي براي خدا شريك قائل شده بودند درست است يعني اين نقل درست است گرچه منقول باطل است.
مطلب بعدي آن است كه شركت جن به چه معناست كه براي خدا جن را شريك قرار دادند اين يا به آن است كه اهرمن را در مقابل يزدان قرار دادند قائل بودند كه شروع واقعاً مبدأ وجودي ميطلبد و فكر نميكردند كه شروع اعداء من مبدأ بالذات نميطلبد شروع را موجودي ميدانستند يك، و تناسب بين صادر و مصدر را معتقد بودند دو، ميگفتند اين شروع كه صادر است بايد از يك مصدر شرّير صادر بشود سه، آن مبدأ شرور و شرّير همان شيطان است چهار، كه جن است لذا قائل به يزدان و اهرمن بودند بر اساس مكتب توحيدي اهرمن وجود دارد اما نظير كلب معلّم مأمور و مقهور ذات اقدس الهي است اينچنين نيست كه در برابر خدا كار بكند خداوند اگر بخواهد كسي را تنبيه بكند با اينگونه از مأموران ضلالت و غوايت آن اشخاص را ميگيرد آن هم به عنوان كيفر پس يزدان و اهرمن به آن معنا كه در برخي از نحل بود در اسلام اصلاً نيست.
مطلب ديگر كه ممكن است جن را شريك الله قرار داده باشند اين است كه گفتند خداوند ـ معاذاللهـ با جن مصاهره و نكاح كرده و از آنجا فرزنداني به بار آوردهاند كه اينگونه از فرشتگان فرزندان اللهاند ـ معاذاللهـ در اثر نكاح با جنّها ذات اقدس الهي را قرآن كريم تنزيه ميكند كه ﴿مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَدًا﴾[6] او صاحبهاي ندارد همه مخلوق اويند وقتي صاحبه نداشت يقيناً ولد هم نخواهد داشت اين يك اينكه در سورهٴ مباركهٴ «صافات» و مانند آن آمده است كه ﴿وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا﴾ بين ذات اقدس الهي و بين جنة يعني جنها نسبتي قائل شدند همين است كه برخي قائل شدند به مصاهره آيهٴ 158 سورهٴ «صافات» اين است ﴿وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ﴾ خود جنيها هم ميدانند كه اينها بنده خدا هستند مخلوق خدا هستند و بايد حساب پس بدهند و در قيامت احضار ميشوند براي محاكمه و حساب پس دادن اما جاهليت اين كار را كرده است عدهاي براي ذات اقدس الهي پسر قائل شدند عدهاي هم دختر و همهٴ آنها را هم جزء فرشتگان ميدانستند و جِنَة به اين معنا كه مستور و مخفي الخلقه است بر فرشته اطلاق ميشود نه اينكه منظور از اين جن، جني باشد در مقابل انسان و فرشته شايد منظور از اين جن همان ملائكه باشد ذات اقدس الهي ميفرمايد ملائكه هم مخلوق خدايند بندگان خدا هستند در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» فرمود: ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[7] يعني فرشتگان بندگان مكرم الهياند، تابع امر الهياند هرگز بدون امر الهي كاري انجام نميدهند بعد ميفرمايد عدهاي براي ذات اقدس الهي فقط دختر قائل بودند اين فرشتگان را هم مؤنث ميدانستند خدا ميفرمايد در سورهٴ مباركهٴ «صافات» آيهٴ 153 ﴿أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنينَ﴾ يعني خداوند دخترها را بر پسرها ترجيح داد براي خود دختر انتخاب كرد و فرزندي به نام پسر ندارد مثلاً در حالي كه اصلاً فرزند محال است و چيزي را كه شما براي خود نقص ميدانيد چرا به خدا اسناد ميدهيد آنهايي كه گفتند: ﴿قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا﴾[8] خدا ـ معاذالله ـ ولدي اتخاذ كرده است برخي توضيح دادند كه گفتند اين ولد عيساي مسيح است ـ معاذالله ـ بعضي گفتند عُزير است كه ابن الله است ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «توحيد» اصل ولادت را نفي كرده است فرمود: ﴿لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ﴾ در بخشهاي ديگر هم اصل اتخاذ صاحبه را نفي كرده فرمود: ﴿مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً﴾ بعد فرمود: ﴿وَ لا وَلَدًا﴾[9] و اگر صاحبه نداشت يقيناً ولد هم ندارد چون مرد كه مادر نخواهد شد اگر فرزندي به بار بيايد بايد از مادر باشد نه از پدر پس يك بخش از آيات قرآن اين است كه ﴿وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا﴾ آنگاه اصل ولادت را قرآن كريم در چند مورد نفي ميكند يكي سورهٴ «توحيد» است يكي هم همين بخشهاست كه خداوند ﴿مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَدًا﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نحل» ميفرمايد شما براي خودتان پسر قائلايد و اين نقص را براي خودتان به زعم خود نميپسنديد و اين را دختر داشتن را نقض ميدانيد و براي خدا روا ميداريد آيهٴ 56، 57، 58 سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است ﴿وَ يَجْعَلُونَ لِلّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ ٭ وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ ٭ يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ﴾ اگر به خود يكي از اين اعراب جاهلي بشارت ميدادند كه شما صاحب دختر شدي خدا به شما دختري داد چهرهاش سياه ميشد و اين را ننگ تلقي ميكرد اما معذلك براي ذات اقدس الهي دختر قائلاند پس هم اصل اتخاذ صاحبه را قرآن نفي ميكند هم اتخاذ ولد را اما در آيهٴ محلّ بحث فرمود اين گروه كسانياند كه جن را شريك ذات اقدس الهي قرار دادند ﴿وَ خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ﴾ فرق بنين مثل اِفك بنين، اختلاق بنين يعني افسانهگويي بنين و بنات، بنات دربارهٴ همين جريان ملائكه است ﴿وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثًا﴾[10] اولاً اين ملائكه را مؤنث دانستند بعد گفتند اينها بنات اللهاند در حالي كه اينها منزه از ذكورت و انوثتند نه مذكرند نه مؤنث چون مجردند و در حالي كه ذات اقدس الهي منزه از اتخاذ صاحبه است فضلاً از اتخاذ ولد اما دربارهٴ پسر داشتن آيهٴ سورهٴ «توبه» يعني آيهٴ 30 سورهٴ مباركهٴ «توبه» همين معنا را تفهيم ميكند در آيهٴ سي سورهٴ «توبه» اين است كه ﴿وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللّهِ﴾ اينكه فرمود: ﴿وَ خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ﴾ اگر به معناي جامع يهود و مسيحي و مشركين باشد معناي خاص خود را دارد و اما اگر كسي گفته بشود در مدينه سخن از يهوديت و مسيحيت نبود كه اين آيه هم در مكه نازل شد و ناظر به سنتهاي باطل مشركين مكه است معلوم ميشود در خود مكه اين افكار بود يك عده قائل بودند كه خدا ـ معاذالله ـ پسر دارد يك عده قائل بودند ـ معاذالله ـ خدا دختر دارد كه فرمود: ﴿وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ﴾ يعني ﴿جَعَلُوا لِلّهِ﴾ الجن را ﴿شُرَكاءَ﴾ يا ﴿وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ﴾ ﴿الجن﴾ بدلش شركا باشد در حالي كه ﴿وَ خَلَقَهُمْ﴾ برهاني هم اقامه نشده است كه اين ﴿خَلَقَهُمْ﴾ در اينجا نميتواند جمله حاليه باشد ميفرمايد در حالي كه خدا هر دو گروه را خلق كرده است يعني هم بتپرست را هم بتها را نه ﴿خَلَقَهُمْ﴾ ضمير فقط به جن برگردد ميفرمايد شما مخلوق را شريك خالق قرار ميدهيد اين يك و اصولاً چرا جن را تقديس ميكنيد چرا فرشته را تقديس نميكنيد آنها كاري براي شما انجام ندادند خدا شما را خلق كرده پس اين ﴿وَ خَلَقَهُمْ﴾ كه ضمير ميتواند به هر دو برگردد دو تا برهان را به همراه دارد برهان اول است كه آنها چون مخلوقند نميتوانند شريك الخالق باشند دوم چون شما مخلوق خداييد بايد بندهٴ خدا باشيد نه بندهٴ ديگري هستي شما را خدا تأمين كرد آن وقت در كنار سفرهٴ خدا نشستيد او را معصيت ميكنيد چون همهٴ شما مخلوق خداييد با اين تهديد دو برهان به دست ميآيد يكي راجع به نفي صلاحيت آن شركا براي شركت، يكي نفي كار شما و ابطال كار شما كه شما حق نداريد غير خدا را شريك خدا قرار بدهيد براي اينكه شما مخلوق اللهايد كه مخلوق اللهايد بايد خالقتان را عبادت بكنيد نه غير خالق را ﴿وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ﴾ در حالي كه خدا همهٴ اينها را خلق كرد يعني خود مشركين را و خود شركا را همه را خلق كرد ﴿وَ خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ﴾ اين خَرقَ نظير خَرق، نظير اِفك نظير، اِختلاق يعني افسانه بافتن فرمود شما افسانهاي سخن ميگوييد براي ذات اقدس الهي پسران و دختراني قائل شديد ﴿بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ يك حرف جاهلانه ميزنيد اين حرفتان جاهلانه است براي اينكه برهان توحيد هم قبل نقل شد هم در همين آيه ذات اقدس الهي خالق است و غير او خالق نيست شما هم باور داريد كه ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ﴾[11] خب اگر غير خدا آفرينشي در دست او نيست چه سمتي دارد براي معبود بودن و ربوبيّت لذا فرمود كارتان جاهلانه است بعد ذات اقدس الهي را از شرك تنزيه ميكند ﴿سُبْحانَهُ وَ تَعالى﴾ او منزه از شريك داشتن است متعالي از بنين و بنات داشتن است ﴿سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يَصِفُونَ﴾ آنها خدا را موصوف كردند به اينكه شريك دارد، بنين دارد، بنات دارد هم مصاهره كرده است، نكاح كرده است هم فرزند به بار آورد و هم آن فرزند يك مقدارش پسر است يك مقدارش دختر الآن در فضاي توحيد شايد اين حرفها قابل طرح نباشد ولي همان طوري كه عرض شد وقتي شما به سراغ هند و چين و ژاپن و بخشي از ديگر كشورهاي بتپرست نشين ميرسيد، ميرويد ميبينيد ميليونها نفر بتهايي را تقديس ميكنند كه انسان از بردن نام آنها شرم ميبرد بشر را به هر سبكي ميشود نگه داشت تا به كدام سمت تبليغ كنند و بروند الآن كه ديگر عصر حجر نيست الآن عصري است كه شما ميبينيد هيچ كرهاي نيست مگر اينكه الآن به فكر كشف او و فرستادن سفينه با سرنشين يا بيسرنشين به آن سمت است خب همين بشري كه از نظر صنعت به آنجا رسيده است بخشي از اين صنعتهاي مهم هم براي همان كشورهاي بتپرست نشين است از نظر عقيده و معارف اين قدر پليد است نميداند به كجا سر بسپارد اين را باور كنيد همان طوري كه بخشي از انسانها در صنعت پيشرفت كردند در معارف تهيدستند و بعضي هم در معارف خيلي قوياند از نظر صنعت تهيدستند پس ميشود كسي در يك رشتهاي پيشرفت بكند و در رشتهٴ ديگر عقب بماند الآن بهترين رسالت حوزه نشر همان توحيد است سفر كردنها مخصوصاً ماه مبارك رمضان آن هم به سرزمينهاي دور ﴿وَ خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يَصِفُونَ﴾ در در بخشي از آيات ذات اقدس الهي جريان نسبت به جن را بالكل نفي ميكند كه هيچ ارتباطي جن با ذات اقدس الهي ندارند براي اينكه خودشان محضرند چه اينكه اين انتخابي كه شما كرديد انتخاب بيجايي است كه بعضي گفتند خدا داراي دختر است و پسر نيست در سورهٴ مباركهٴ «طور» ميفرمايد آيهٴ 39 ﴿أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ﴾ اين ﴿وَ خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ﴾ معلوم ميشود كه يك عده بنين قائل بودند يك عده بنات اما در اين بخش از سورهٴ «طور» كه فرمود: ﴿أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ﴾ مشابه آيات سورهٴ «صافات» كه ﴿أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنينَ﴾[12] معلوم ميشود مخاطبين اين آيات كساني بودند كه فرشته را مؤنث ميدانستند و دختران خدا گروهي ديگر فرشته را هم مذكر ميپنداشتند و پسران خدا حالا يا اين ﴿لَكُمُ الْبَنُونَ﴾ اين ﴿خَرَقُوا لَهُ بَنينَ وَ بَناتٍ﴾ يا مخصوص فرشتههاست يا اگر نه شامل عيسيٰ و عُزير ميشود يهوديها و مسيحيها را هم دربردارد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»