درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

75/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 93 و94

 

﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللّهِ كَذِبًا أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ‌ءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ لَوْ تَري إِذِ الظّالِمُونَ في غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْديهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ﴾﴿93﴾﴿وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ﴾﴿94﴾

 

گرچه هر گناهي ظلم است ولي همان طوري كه گناهان به صغيره و كبيره و اكبر كبائر تقسيم مي‌شوند ظلمها هم به همين مراتب تقسيم مي‌شوند كه قبلاً گذشت برخي از تبهكاران كه جزء ظالم‌ترين انسانها هستند آنها را در اين قسمت از آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 93 بيان فرمود افتراي بر خدا گاهي در اسما و صفات اوست گاهي در افعال او گاهي به اثبات يك امر سلبي است گاهي به سلب يك امر اثباتي است افترا در اسما و صفات اين است كه اسمي را كه ذات اقدس الهي ندارد وصفي را كه از او منزه است كسي براي خدا اثبات كند يا اسم و وصف كمالي را كه ذات اقدس الهي داراست از خدا سلب بكند اين مي‌شود افترا در اسما و صفات در افعال هم اين‌چنين است كاري را كه خدا كرده است اگر كسي سلب بكند افترا علي الله است در فعل كاري كه خدا نكرده است به خدا اسناد بدهند افترا علي الله است در فعل كه تشريع و بدعت از همين قبيل است چيزي را جزء دين حساب كردن كه خدا نگفته است و انكار ضروري هم از همين قبيل است چيزي را انكار بكند كه خدا اثبات كرده است پس انكار ضروري دين به افترا علي الله برمي‌گردد در مقام فعل تشريع و بدعت به انكار فعل خدا برمي‌گردد كه اين هم افترا علي الله است در مقام فعل كارهايي كه وثنيين و صنميين و امثال و ذالك داشته و دارند آن هم به افتراء علي الله برمي‌گردد در مقام اسم و صفت

مطلب بعدي آن است كه جاهل يا مُفرِط است يا مُفَرِّط عده‌اي وحي الهي است را انكار كردند گفتند: ﴿ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْ‌ءٍ﴾[1] كه بحثش قبلاً گذشت جاهل يا مُفرِط است يا مُفَرِّط آنها كه اهل افراط بودند وحي الهي را كه بر انبيا نازل شده بود تكذيب كردند گفتند: ﴿ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْ‌ءٍ﴾ آنها در حقيقت اهل تفريط‌اند نه افراط آنها كه اهل افراط‌اند وحي الهي را براي خودشان هم اثبات كردند گفتند: ﴿أُوحِيَ إِلَيَّ﴾ در حالي‌كه ﴿وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ‌ءٌ﴾ پس آنكه اهل تفريط است وحي ثابت شده را انكار مي‌كند اينكه اهل افراط است وحي ثابت نشده را اثبات مي‌كند حتي براي خودش وحي ثابت مي‌كند.

مطلب بعدي آن است كه اين ﴿مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ اين دعواي ربوبيّت است حالايا استهزای ربوبيّت ولي به هر تقدير مسئلهٴ ﴿مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ غير از مسئلهٴ ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾[2] است آنها كه مي‌گويند ما مگر بخواهيم مثل قرآن كتابي مي‌آوريم يا مثل آيات و سور او آيات و سوري مي‌آوريم يعني توی پيامبر اين حرفها را ـ معاذالله ـ از خود در‌آوردي ما هم مي‌توانيم چنين كلامي بگوييم آنها هستند كه مي‌گويند ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ و اما اينها استكباراً يا استهزائاً دعواي ربوبيّت دارند نمي‌گويند ما هم مثل قرآن حرف مي‌زنيم مي‌گويند ما هم مثل قرآن نازل مي‌كنيم اين دعواي نبوت نيست اين دعواي ربوبيّت است حالا يا استكباراً يا استهزائاً.

مطلب بعدي آن است كه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و هر بينندهٴ ديگري مي‌فرمايد: ﴿وَ لَوْ تَرى إِذِ الظّالِمُونَ في غَمَراتِ الْمَوْتِ﴾ غمره، يعني شدت فرورفتگي فروبردن آن چيزي كه انسان را فرو مي‌برد غامر است و اينها در شدائد موت فرورفته‌اند فرشتگان هم دستها را براي تعذيب اينها گشوده‌اند و باز كردند چنين حالتي را اگر شما ببينيد معلوم مي‌شود كه نتيجهٴ آن استهزا و استكبار و افراط و تفريط را الآن دارند مي‌كِشند فرشتگان به آنها مي‌گويند ﴿أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ﴾ اگر منظور اين باشد كه ارواحتان را از ابدان خارج كنيد كه اين به عنوان توبيخ و تعيير و سرزنش است اين از آياتي است كه دلالت مي‌كند كه روح غير از بدن است و اما اگر منظور اين باشد ﴿أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ﴾ يعني خود را از اين غمرات شدائد برهانيد اين آيه دلالت نمي‌كند براي اينكه روح غير از بدن است براي مغايرت روح و بدن از آيات ديگر بايد استفاده كرد.

مطلب بعدي آن است كه هَوان غير از هُون است گرچه جامع مشتركي دارند اما هوان يعني آساني، هُون يعني خاري و سستي مردان الهي وقتي راه مي‌روند ﴿يَمْشُونَ عَلَى اْلأَرْضِ هَوْنًا﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آمده است هُون يعني آساني هم راه رفتن ظاهري‌شان آسان است هم خط مشي‌شان در زندگي آسان است سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آيهٴ 63 اين است ﴿وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى اْلأَرْضِ هَوْنًا﴾ هم راه رفتن آنها بي‌تكلف است هم خط سير اينها بي‌تكلف است آسان زندگي مي‌كنند و ﴿هَيِّنٌ﴾ گفتني كه ذات اقدس الهي در قرآن كريم دارد ﴿هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ﴾[3] و مانند آن از همين هُون است اما هُون به معني خاري و ذلت و رسوايي است كه اهانت از اين باب است اهانت از همين هون است هَيِّنٌ بودن از همان هُون است البته جامع مشترك اينها دارند چون چيزي كه آسان است مبتذل هست و فراوان و در نتيجه خار خواهد بود آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آمده است كه ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ ٭ يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ‌يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ﴾[4] هم ناظر به همين هون است به معناي خاري و ذلت است در جاهليت اگر كسي با‌خبر مي‌شد كه همسر او دختر زاييد اين مردد بود كه بالاخره اين را زنده به‌گور كند يا با هون و خاري و ذلت اين دختر را نگه بدارد بعد كرامت زن در اسلام تشريح شده است و در نوبت قبل ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس الهي يك عذاب ظاهري دارد كه ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ﴾[5] كه اين عذاب جسمي و حسي است يك عذاب روحي دارد كه ﴿رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ﴾[6] اين عذاب روحي البته در كنار هر عذاب جسمي هست اما يك عده به صورتي كه قرآن كريم صريحاً از آنها نام مي‌برد رسواي قيامت خواهند بود پس گذشته از اينكه تعذيب در جهنم و سوخت و سوز جهنم يك خزي و رسوايي را به همراه دارد يك عده به عذاب رسوايي روحي هم معذب‌اند غير از آن عذاب حسي و آنها كساني‌اند كه به دين استهزا مي‌كردند و در برابر ذات اقدس الهي و اسماي حسني و صفات اولياي او استكبار داشتند تحليلش در نوبت قبل به عرض رسيد كه اگر كسي متكبرانه بود و در برابر حق استكبار داشت اين بزرگي او باطل است اين مقدمهٴ اول هر باطلي يك نقطهٴ متقابل حق دارد اين دوم، آن استكبار و تكبرشان كاذبانه است هر كذبي يك صدق مقابل دارد قيامت كه ظرف ظهور حق است آنچه حق و صدق است ظاهر مي‌شود يك متكبر كبرش دروغ بود كوچكي و خاري‌اش راست عزت او باطل بود ذلت او حق قيامت كه ظرف ظهور حق و صدق است ذلت اينها كه حق و صدق است ظاهر مي‌شود اينهايي كه ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِاْلإِثْمِ﴾[7] فردا رسوا خواهند شد براي اينكه فردا يعني قيامت ظرف ظهور حق و صدق است لذا هم در اين آيهٴ محلّ بحث سورهٴ «انعام» فرمود اينها به عذاب هُون گرفتار مي‌شوند هم در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» آيهٴ بيست اين‌چنين است كه مي‌فرمايد: ﴿وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذينَ كَفَرُوا عَلَى النّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ في حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي اْلأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ﴾ همين تحليلي كه در آيهٴ محلّ بحث آمده مشابه اين تحليل از يك نظر در همان آيهٴ بيست سورهٴ مباركهٴ «احقاف» آمده اينكه مي‌فرمايد چون مستكبر بوديد امروز خار و ذليليد براي همين است يك انسان مستكبر بزرگي بيجا دارد و كوچكي بجا قيامت كه ظرف ظهور حقيقت و صدق است كوچكي و خاري و ذلت اينها ظهور مي‌كند اين تعليل نشان مي‌دهد يك وقت است كه خدا مي‌فرمايد ما يك عده را در قيامت گرفتار هوان و رسوايي خواهيم كرد اين يك اصل جامعي است كه بايد با دليل منفصل تبيين بشود يك وقتي در همين آيهٴ سورهٴ «انعام» يا آيهٴ بيست سورهٴ «احقاف» عذاب هون را معلل مي‌كند به استكبار و استهزا مي‌فرمايد چون مستكبرند رسوايند تبيينش به اين است كه اگر كسي عزيزي بي‌جهت بود بزرگي بي‌جهت بود عزت او باطل است ذلت او حق، عزت او دروغ است ذلت او صدق، بزرگي او باطل است كوچكي او حق اين يك مقدمه، قيامت ظرف ظهور حق و صدق است اين دو مقدمه، پس ذلت و رسوايي اينها در قيامت ظهور مي‌كند خب.

مطلب بعدي آن است كه جناب فخر‌رازي در ذيل اين آيه يك موعظه‌اي دارد مي‌گويد اكثر متوسمين به علم گرفتار اين دو رذيلتند يعني آنها كه در سيماي علم‌اند وسَمه، سيما، سمه، موسوم بودن يعني نشانه‌هاي علم در آنهاست مي‌گويد « تری اكثر المتوسمين بالعلم متوقلين فيه مواظبين عليه نعوذبالله منه» غالب اينها گرفتار استكبارند يعني آنچه را كه خودشان فهميده‌اند اين را حق مي‌دانند احتمال اينكه حق در فهم ديگري باشد نيست احتمال اينكه به مطلب نرسيده باشند نيست حرف حق خود را حق مي‌دانند و روي اين هم پافشاري مي‌كنند قهراً از پذيرش سخن حق ديگران سر‌باز مي‌زنند خب اين سخن سخن فرشته‌هاست كه ﴿أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ﴾ گوشه‌اي از سخنان فرشته‌ها با انسانهاي تبهكار در حين مرگ در سورهٴ مباركهٴ «نحل» هم آمده است آيهٴ 28 سورهٴ «نحل» اين است ﴿الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ تبهكاران در هنگام قبض روح به فرشتگان متوفي مي‌گويند كه ما كار بدي نكرديم اينها فرشتگان مي‌گويند چرا؟ ﴿إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ٭ فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرينَ﴾ اما آنچه كه مربوط به آيهٴ 94 است كه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ﴾ حالا اين سخن فرشته‌هاست كه دنبالهٴ سخن قبلي آنهاست يا سخن خداست به قرينه اينكه فرمود: ﴿كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ مطلب ديگري است گرچه جناب فخر‌رازي و ديگران ترجيح مي‌دهند كه اين كلام فرشتگان است براي اينكه عطف بر جمله قبل است كه آن جملهٴ قبل سخن فرشتگان بود اما شايد به قرينه ﴿كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ بشود استظهار كرد كه اين كلام خداست و اينكه خواستند استشهاد كنند كه خداوند چون در قرآن كريم فرمود با كفار در قيامت سخن نمي‌گويد معلوم مي‌شود اين سخن فرشته‌هاست با كفار اين استدلال ناتمام است براي اينكه آن تكلم تكلم تشريفي است وگرنه ذات اقدس الهي در موارد زيادي با فرشتگان سخن مي‌گويد سخن اعتراض‌آميز، توبيخ‌آميز و مانند آن خب، اينكه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى﴾ شما تنها تنها آمديد حالا يا جمع فريد است كه تنها تنها آمديد نظير «رداتا و رديد» يا جمعي ديگر بالاخره اين فردا جمع است و در مفرد او اختلاف است كه چه است تنها تنها آمديد ﴿كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ چون اينها هم به بتهايشان خيلي اعتماد داشتند هم به قبيله اعتماد داشتند هم به اعضاي خانواده اعتماد داشتند هم به مالي كه اندوختند اعتماد داشتند كه ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾[8] ذات اقدس الهي در اين بخش از قرآن به اين تبهكاران مي‌فرمايد شما با دست خالي آمديد تنها آمديد و با دست خالي نه معبود شما با شماست نه محبوب شما با شماست نه منسوب شما با شماست همه اينها شما را رها كردند معبود شما با شما نيست براي اينكه ﴿ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ﴾ محبوب شما هم با شما نيست براي اينكه ﴿تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ﴾ آن اموالي كه شما دوست داشتيد ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾[9] محبوبتون كه مالتان بود آن را پشت‌سر رها كرديد و آمديد منسوب شما كه آباء و اجداد بود يا قبيله و امثال و ذلك بود آن هم ديگر با شما نيست ﴿لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى﴾ تنها آمديد مؤمن تنها نيست كافر تنهاست اين يك مطلب، قيامت هم نظامش نظام تنهاست اين دو مطلب، بنابراين بايد بين اين دو مطلب جمع كرد يكي اينكه نظام آخرت نظام اجتماعي نيست نظام فَردي است دوم اينكه در عين حال كه نظام آخرت نظام فردي است كافر تنهاست و مؤمن تنها نيست اما اينكه نظام آخرت نظام فردي است براي اين است كه گرچه اولين و آخرين همه در قيامت كنار هم جمع‌اند لذا مي‌گويند روز حشر چه اينكه در آيهٴ 49 و 50 سورهٴ «واقعه» اين است كه ﴿قُلْ إِنَّ اْلأَوَّلينَ وَ اْلآخِرينَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ همه در آن روز جمع‌اند اما همه تنها مي‌آيند چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «طه» در پايان سورهٴ مباركهٴ «مريم» اين‌چنين است آيهٴ هشتاد سورهٴ «مريم» اين است ﴿وَ نَرِثُهُ ما يَقُولُ وَ يَأْتينا فَرْدًا﴾ و آيهٴ 95 همان سورهٴ «مريم» اين است ﴿وَ كُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْدًا﴾ بنابراين در عين حال كه اولين و آخرين در روز قيامت همه با‌همند ولي از نظر زندگي و تأمين نياز همه بي‌همند هيچ ارتباطي با‌هم ندارند نظام دنيا نظام اجتماعي است يعني داد و ستد هست رفع نيازها از راه خلت و شفاعت و بيع و صلح و عقود و ايقاعات هست چه اينكه در آيهٴ 32 سورهٴ مباركهٴ «زخرف» نظام دنيايي را اين‌چنين ترسيم فرمود كه ﴿أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا﴾ فرمود ما مردم را با شئون گوناگون آفريديم تا تسخير متقابل صورت بپذيرد هر كسي ديگري را مُسّخر كند تسخير يك جانبه نباشد كه ارباب و رعيتي باشد تسخير متقابل است هر كسي كاري دارد آن كار را در اختيار ديگري قرار مي‌دهد و ديگري هم در برابر اين كار او يك كاري براي او انجام مي‌دهد كه نظام نظام قسط و عدل است و نظام اجتماعي است نظام تسخير متقابل است نه يك جانبه خب پس در دنيا همه با هم زندگي مي‌كنند اما نظام زندگي نظام اجتماعي است، داد و ستد هست، عقد هست، عقود هست، خلت هست، روابط هست، ضوابط هست، شفاعت هست و مانند آن در آخرت در عين حال كه همه جمع‌اند نظامش نظام فردي است هر كسي كنار سفرهٴ خود نشسته است هيچ كسي به داد كسي نمي‌رسد ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ ٭ وَ أُمِّهِ وَ أَبيهِ ٭ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ﴾[10] ﴿ وَ فَصيلَتِهِ الَّتي تُؤْويهِ﴾[11] و مانند آن خب پس نظام آخرت نظام فردي است ﴿لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ﴾[12] نه روابط است نه ضوابط نه براساس ضابطه خريد و فروش و عقد و عقود و صلح و امثال و ذلك مشكل حل مي‌شود كه كسي چيزي بخرد چيزي بفروشد نه از راه دوستي ممكن است مشكلي را حل بكند و نه شفاعتي هست مگر اينكه براي افراد خاصي كه دينشان مرضي است هم مشفوع له مشخص است كيست هم شفيع مشخص است كيست؟ خب پس نظام آخرت نظام فردي است هر كسي كنار سفره خود نشسته است اگر كسي از معدوبه قرآن از مائدهٴ قرآن و دين استفاده كرده است فردا سفره‌اي دارد در كنار سفره علم و عمل صالح مي‌نشيند و اگر كسي مائده‌اي، معدوبه‌اي، غذايي فراهم نكرده است چون ﴿أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ في حَياتِكُمُ الدُّنْيا﴾[13] در حقيقت دنيا ﴿كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً﴾[14] بود آنچه را كه در دنيا فراهم كرده است در كنار همان سفره مي‌نشيند سفرهٴ او هم ﴿لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاّ مِنْ ضَريعٍ ٭ لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْني مِنْ جُوعٍ﴾[15] ﴿ضَريعٍ﴾ با «ضاد» «صاد» همان تيغ بيان است اين حيوانات بياباني نظير شتر بالاخره ضريع مي‌خورد تيغ بيابان مي‌خورد كسي كه امروز حيوانانه زندگي كرد فردا در كنار سفرهٴ ضريع مي‌نشيند همان طوري كه امروز سير نمي‌شد گرفتار تكاثر بود هميشه صداي ﴿هَلْ مِنْ مَزيدٍ﴾[16] اش بلند بود فردا هم ﴿لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْني مِنْ جُوعٍ﴾[17] گرفتارش گرفتار همان خواهد شد بالاخره هر كسي در كنار سفرهٴ خود مي‌نشيند اگر مؤمن بود در حقيقت در كنار مائده و معدوبهٴ قرآن نشسته است ﴿ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش قبلاً گذشت آيهٴ 110 سورهٴ «بقره» اين بود ﴿وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ﴾ آن‌گاه خدا هم مي‌فرمايد: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[18] اگر كسي يك سفره‌اي در كنار ذات اقدس الهي پهن كرده است خدا چندين برابر آن سفره را رنگين مي‌كند با همان ﴿وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَرابًا طَهُورًا﴾[19] آن پايان بخش پذيرايي الهي است ولي اگر كسي بر اساس ﴿وَ ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ﴾ استفاده نكرده است با دست خالي مي‌رود لذا فرمود: ﴿وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُراديٰ كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ آنجا كه به شما گفتيم ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى﴾[20] زاد و توشه تهيه نكرديد آنچه را هم كه فراهم كرديد گذاشتيد و آمديد اين در بيانات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در نهج البلاغه هست كه شما مقداري از دارايي را در راه خدا صرف بكنيد اين‌چنين نباشد كه كل مالتان را بگذاريد «فَيَكُون فَرْضاً عَلَيْكُمْ»[21] اگر كل مال را گذاشتيد «فَيَكُون فَرْضاً عَلَيْكُمْ» آن بار را بايد ببريد ولي اگر مقداري كه خود لازم داشتيد استفاده كرديد مقداري را در راه رضاي الهي صرف كرديد آن براي شما سودمند است آن ديگر كَلّ براي شما نيست فرمود اگر كُل را گذاشتيد «فَيَكُون فَرْضاً عَلَيْكُمْ» بنابراين تبهكار با دست تهي و روي سياه مي‌رود و فراداست اما مؤمن در كنار سفره ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى﴾[22] نشسته است ﴿وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَرابًا طَهُورًا﴾[23] نشسته است ﴿يُسْقَوْنَ مِنْ رَحيقٍ مَخْتُومٍ٭ خِتامُهُ مِسْكٌ وَ في ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ﴾[24] نشسته است ﴿وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُراديٰ كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ﴾ «خوله» يعني «اعطاه» يك عده بر اساس ﴿ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ﴾[25] ترك نكردند تقديم كردند اما تبهكاران ترك كردند هر چه را دارند ﴿وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ﴾ يعني «ما اعطيناكم» ﴿وَراءَ ظُهُورِكُمْ﴾ آن را پشت‌سر گذاشتيد دسترسي هم به او نداريد ﴿وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ﴾ آنهای كه شما شريك خدا اخذ كرديد مدبر و مدير شما، خداست و لاغير رازق شما، خالق شما، رب شما، معبود شما، خداست و لاغير ولي شما براي اين خدا شريك قائل شديد ربوبيّتي كه براي خداست به غير خدا داديد اولوهيتي كه براي خداست به غير خدا داديد رازقيتي كه براي خداست به غير خدا داديد معبود بودني كه براي خداست به غير خدا داديد در نوبتهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه معناي شرك اين نيست كه يك قدري خدا را عبادت مي‌كنند يك قدري غير خدا را كه اين مي‌شود ريا، شرك اين‌چنيني همان رياست مشركين كه اصلاً خدا را عبادت نمي‌كردند ذره‌اي خدا را عبادت نمي‌كردند عبادت خدا محال است معناي شرك اين نيست كه گاهي خدا را گاهي غير خدا را عبادت مي‌كنند يا يك قدري براي خدا يك قدري براي غير خدا معناي شرك اين است كه تمام عبادت اينها براي غير‌خداست منتها انسان تمام عبادتش بايد براي خدا باشد اينها آمدند معبودي در مقابل معبود راستين اتخاذ كردند عبادتي كه تمامش براي خداست لله دين واصباً خالصاً و مانند آن تمام عبادت را به بت دادند براي خدا اين‌چنين شريك قائل شدند نه اينكه ربوبيّت يك مقدار براي خداست يك مقداربراي بتها عبادت يك مقدار براي خداست يك مقدار براي بتها اين مي‌شود ريا نه شرك مصطلح خب ﴿وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ﴾ ﴿شُفَعاءَكُمُ﴾ يعني آنچه كه شما شفيع پنداشتيد مي‌گفتيد: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى﴾[26] يا ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾[27] ﴿الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ﴾ آنها را دربارهٴ خود شريك پنداشتيد گفتيد شريك دنياست و مشكلات ما را هم نزد خدا حل مي‌كند اينها شفعاي مصطلح قائل نبودند چون به قيامت قائل نبودند اينها كه مي‌گفتند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى﴾ يا ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ شفاعت مصطلح اخروي منظورشان نبود والا اينها كه مي‌گفتند: ﴿أَِذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ﴾[28] اينها منكر قيامت بودند كسي كه منكر قيامت است كه شفاعت مصطلح را قائل نيست شفاعتي كه وثنيين قائل بودند به معني وساطت امور دنيا بود يعني مشكلات دنياي ما با وساطت اين بتها حل مي‌شود ما اگر بتها را عبادت كنيم بيماري ما برطرف مي‌شود روزي ما فراوان مي‌شود مشكلات اقتصاديمان حل مي‌شود و مانند آن خب بالاخره مشكل خود را با اين بتها مي‌خواستند حل كنند امروز كه ﴿في غَمَراتِ الْمَوْتِ﴾ و مانند آن خدا مي‌فرمايد آنكه شريك من قرار داديد و شفيع خود پنداشتيد كو؟ ﴿وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ﴾ چون آنها بتها را سنگها را چوبها را شفيع مي‌پنداشتند خود سنگ كه از بين نمي‌رود خود چوب كه از بين نمي‌رود آن ربوبيّتش كه سراب است از بين خواهد رفت انسان به جايي مي‌رسد كه مي‌فهمد ربوبيّت اين سراب بود حالا آن‌گاه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[29] اين سنگهايي كه مي‌پرستيديد با شما كه عابديد براي شدت عذاب هر دو را در جهنم مي‌سوزانيم و آن سنگها هم حصبهاي جهنم خواهند بود اين سنگهايي كه معبود دروغين وثنيين اعجاز بود اين سنگها هست ربوبيّت اينها يك امر سرابي است لذا فرمود: ﴿ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ﴾[30] آنچه را كه شما افترا مي‌بستيد او گم شده است يعني شئ باطلي بود لذا مي‌فرمايد: ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً﴾[31] وقتي به سراغ آن رفتند ﴿لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا﴾ لذا مي‌فرمايد ربوبيّت اينها گم شد نه خود اينها، اينها سنگ و چوب بودند كه ﴿تَنْحِتُونَ﴾[32] همين سنگها و چوبهاي تراشيده را با تراشنده‌ها يكجا خدا مي‌سوزاند كه فرمود: ﴿إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ از اين جهت شما فرادا مي‌آييد ولي كساني كه در كنار سفرهٴ الهي نشسته‌اند در عين حال كه نظام آخرت نظام فردي است اينها با رفقاي خوب محشور مي‌شوند كه ﴿وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقًا﴾[33] اينها يك قافله‌اي هستند كه مي‌آيند آنها كه تبهكارند در عين حال كه با‌هم‌اند بي‌هم‌اند براي اينكه ﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[34] مؤمنين وارسته باهم‌اند و از با‌هم بودن هم لذت مي‌برند كه ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ﴾[35] و مانند آن فتحصل كه در آخرت اولين و آخرين جمع‌اند اين يك مطلب، نظام آخرت نظام فردي است هر كس در كنار سفرهٴ خود مي‌نشيند اين دو مطلب، روابط، ضوابط، داد و ستد، عقود، ايقاعات همه اينها منقطع است چون ﴿تَقَطَّعَتْ بِهِمُ اْلأَسْبابُ﴾[36] هست ﴿تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ﴾ است ﴿لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ﴾[37] اين هم سه مطلب، تبهكاران هيچ راهي براي نظام آخرت ندارند لذا با دست خالي مي‌آيند فرمود: ﴿وَ كُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْدًا﴾[38] اينجا فرمود: ﴿وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُراديٰ كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ اين هم يك مطلب اما مؤمنين كه در كنار سفرهٴ الهي و مائدهٴ الهي نشسته‌اند چون قبلاً براي خود از باب ﴿ما تُقَدِّمُوا ِلأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ﴾[39] و از باب ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى﴾[40] زاد و توشه تهيه كردند در كنار اين زاد و توشه با‌هم زندگي مي‌كنند همهٴ اين زاد و توشه ‌دارها با‌هم‌اند لذا فرمود: ﴿وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقًا﴾[41] .

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»

 


[1] انعام/سوره6، آیه91.
[2] انفال/سوره8، آیه31.
[3] مریم/سوره19، آیه9.
[4] نحل/سوره16، آیه58 ـ 59.
[5] نساء/سوره4، آیه56.
[6] آل عمران/سوره3، آیه192.
[7] بقره/سوره2، آیه206.
[8] همزه/سوره104، آیه3.
[9] فجر/سوره89، آیه20.
[10] عبس/سوره80، آیه34 الي 36.
[11] معارج/سوره70، آیه13.
[12] بقره/سوره2، آیه254.
[13] احقاف/سوره46، آیه20.
[14] فرقان/سوره25، آیه44.
[15] غاشیه/سوره88، آیه6 ـ 7.
[16] ق/سوره50، آیه30.
[17] غاشیه/سوره88، آیه6.
[18] انعام/سوره6، آیه160.
[19] انسان/سوره76، آیه21.
[20] بقره/سوره2، آیه197.
[21] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 203.
[22] بقره/سوره2، آیه197.
[23] انسان/سوره76، آیه21.
[24] مطففین/سوره83، آیه5 2 ـ 26.
[25] بقره/سوره2، آیه110.
[26] زمر/سوره39، آیه3.
[27] یونس/سوره10، آیه18.
[28] سجده/سوره32، آیه10.
[29] انبیاء/سوره21، آیه98.
[30] انعام/سوره6، آیه24.
[31] نور/سوره24، آیه39.
[32] صافات/سوره37، آیه95.
[33] نساء/سوره4، آیه69.
[34] اعراف/سوره7، آیه38.
[35] طور/سوره52، آیه21.
[36] بقره/سوره2، آیه166.
[37] بقره/سوره2، آیه254.
[38] مریم/سوره19، آیه95.
[39] بقره/سوره2، آیه110.
[40] بقره/سوره2، آیه197.
[41] نساء/سوره4، آیه69.