75/09/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 84 الی 90
﴿وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحًا هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرّيَّتِهِ داوُودَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾﴿84﴾﴿وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيي وَ عيسي وَ إِلْياسَ كُلُّ مِنَ الصّالِحينَ﴾﴿85﴾﴿وَ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطًا وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَي الْعالَمينَ﴾﴿86﴾﴿وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾﴿87﴾﴿ذلِكَ هُدَي اللّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾﴿88﴾﴿أُولئِكَ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْمًا لَيْسُوا بِها بِكافِرينَ﴾﴿89﴾﴿أُولئِكَ الَّذينَ هَدَي اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاّ ذِكْري لِلْعالَمينَ﴾﴿90﴾
بعد از نقل ارائه ملكوت و تبيين احتجاجات خليل حق(سلام الله عليه)فرمود ما براي حفظ مكتب او، به او فرزندان صالح داديم كه ادامه دهندگان جريان نبوت و رسالت اويند به او اسحاق اعطا كرديم كه اين هبة الله است نوه به او داديم كه يعقوب اين هم هبة الله است كه فرمود: ﴿وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ﴾ دربارهٴ بسياري از انبيا ذات اقدس الهي نام هبه را ياد ميكند به وجود مبارك موساي كليم به او ميفرمايد ما برادرت را به تو هبه كردهايم اينها هبهٴ خاص الهياند همان طوري كه هدايت الهي دو قسم است يك هدايت عام و هدايت خاص هبهٴ ذات اقدس الهي هم دو قسم است كه يك هبهٴ عام است كه همه نعمتهاي الهي مواهب الهياند هبههاي حقاند كه رايگان است در مقابل چيزي نيست يك هبهٴ خاص است كه معارف الهي هبهٴ خاص است «اِلهى هَبْ لى كَمالَ الإِنْقِطاعِ اِلَيْكَ»[1] اين « كَمالَ الإِنْقِطاعِ » هبهٴ خاص است داشتن فرزند خوب، برادر خوب، پدر خوب، استاد خوب، شاگرد خوب، هم بحث خوب اينها هم هبهٴ الهي است كه فرمود: ﴿وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ﴾ اين ﴿كُلّاً﴾ به خصوص اسحاق و يعقوب برنميگردد به حضرت ابراهيم هم ميتواند برميگردد يعني كل واحد از ابراهيم و فرزندان او را ما هدايت كرديم اين هدايت، هدايت خاصّه است نه هدايت عام بعد فرمود: ﴿وَ نُوحًا هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ﴾ ما نوح را قبل از اينها هدايت كرديم كه اين هم هدايت خاص است نه هدايت عام، آن هدايت عام براساس ﴿هُدىً لِلنَّاسِ﴾[2] عام است و شامل انبيا و اوليا و افراد عادي هم ميشود بعضيها ميپذيرند، بعضي نميپذيرند آن هدايت عام مستلزم سعادت نيست آن هدايت خاص است كه سعادت را به همراه دارد آن هدايت عام تماميّت حجت را به همراه دارد علم ميآورد ولي سعادت آوردن او قطعي نيست مربوط به پذيرش خود آدم است گاهي ممكن است بعد از هدايت يعني بعد از اينكه انسان راه حق را تشخيص داد و عالم شد به يك راهي كه آن راه، راه حق است عالماً عامداً بيراهه برود اين است كه خدا درباره يك عده فرمود: ﴿أَضَلَّهُ اللّهُ عَلي عِلْمٍ﴾[3] يعني با اينكه مسئله براي او روشن شد عالم شد به تكليف شرعي معذلك گمراهي را انتخاب كرده است اين هم كه فرمود: ﴿أَضَلَّهُ اللّهُ عَلي عِلْمٍ﴾ چون در جاي ديگر فرمود: ﴿وَ ما كانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتّي يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ﴾[4] هرگز خدا كسي را گمراه نميكند مگر اينكه مسئله براي آنها به نصاب كامل برسد از آن به بعد لطف خاص خود را از اينها ميگيرد خب اينكه دربارهٴ ابراهيم و اسحاق و يعقوب(عليهم السلام) از يك سو فرمود: ﴿كُلاًّ هَدَيْنا﴾ و اين هم كه دربارهٴ نوح(سلام الله عليه) فرمود: ﴿وَ نُوحًا هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ﴾ آن هدايت خاصّه است غير از آن هدايت عامهاي كه ﴿هُدىً لِلنَّاسِ﴾[5] است و فراگير ﴿وَ مِنْ ذُرّيَّتِهِ داوُودَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ﴾ اين ضمير ﴿ذُرّيَّتِهِ﴾ هم ميتواند به نوح برگردد هم ميتواند به ابراهيم(سلام الله عليه) آن مسئلهاي كه انشاءالله بعداً به خواست خدا مطرح خواهد شد به هر دو تقرير قابل استفاده است و آن اين است كه چه ضمير ﴿ذُرّيَّتِهِ﴾ به نوح برگردد چه ضمير به ابراهيم برگردد در بين اين انبياي عظام وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) است عيسي هم جزء ذريّهٴ نوح ميتواند باشد هم جزء ذريّهٴ ابراهيم خليل به هر تقدير از راه مادر ذريّه شده است نه از راه پدر آن احتجاجي كه اصحاب اميرالمؤمنين ميكردند و حتي وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) كرد براي اينكه حسنين(سلام الله عليهما) فرزندان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)اند به اين آيه استدلال كرد كه خدا همان طوري كه عيسي را ذريّه و فرزند ابراهيم ميداند يا فرزند نوح ميداند درحالي كه عيسي پدر نداشت فقط از راه مادر به ابراهيم نوح مرتبط است لذا وجود مبارك امام حسن و امام حسين(عليهم الصلاة و عليهم السّلام) هم فرزندان پيغمبرند به هر تقرير و به هر نحوي كه ضمير برگردد اين احتجاج تام است حالا به خواست خدا سخن فخررازي و احتجاجهايي كه در اين زمينه شده در نوبت بعد انشاءالله بازگو ميشود ﴿وَ مِنْ ذُرّيَّتِهِ داوُودَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي وَ هارُونَ﴾ تقريباً هيجده نفر از اولياي الهي و انبياي الهي و اصفياي الهي(عليهم السلام) در اين دو سه آيه بازگو شده است دربارهٴ اين گروه فرمود: ﴿وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾ خب هدايت را به عنوان هدايت خاصّه براي اينها مقرر كرد فرمود: ﴿كُلاًّ هَدَيْنا﴾ احسان را هم برای آنها تثبيت كرد فرمود: ﴿وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾ اينها چون اهل احسان بودند ما به اينها پاداش مثبتي داديم پس هدايت خاصّه يك وصف، احسان مخصوص كه بالاتر از عدل است وصف ديگر چون در سورهٴ «نحل» خدا احسان را بالاتر از عدل ياد كرد كه ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ﴾[6] گرچه به فاي تفريع ذكر نفرمود ولي اين تدّرج مراتب كمالي را نشان ميدهد انسان اولاً عادل ميشود كه به حق كسي تعدي نميكند بعد احسان ميشود به مرحله احسان ميرسد كه از حق خودش ميگذرد اگر كسي به آدم ظلمي كرد در حوزهٴ اسلامي انسان ميتواند برابر ﴿مَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ﴾[7] عادلانه انتقام بگيرد ولي اگر روي بزرگواري صرفنظر كرد، گذشت كرد، صبر كرد اين را ميگويند احسان ﴿وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ﴾[8] خب، گاهي عدل است گاهي بالاتر از عدل احسان اين را هم كه فرمود: ﴿وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾ اينها گذشته از آن عدل بالاتر از عدل هم داشتند هم احسان داشتند يعني كار خوب انجام ميدادند هم احسان داشتند به اين معنا كه نسبت به غير كار خير انجام ميدادند احسان يعني انجام كار خوب اين «اَحسنَ» ديگر متعدي نيست يك احساني است كه متعدي است يعني نسبت به غير آدم كار خير انجام بدهد اينها جامع هر دو كمال بودند بعد فرمود: ﴿وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيي وَ عيسي وَ إِلْياسَ كُلُّ مِنَ الصّالِحينَ﴾ خب، اين صلاح، آن احسان، آن هدايت اينها جزء كمالات برجسته و مكارم اخلاقي است كه ذات اقدس الهي براي اين انبيا ثابت كرد بعد فرمود: ﴿وَ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطًا وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَي الْعالَمينَ﴾ اين فضيلت بر مردم عصر خود را هم براي اينها ثابت كرد اين حتماً فضيلت نسبي است نه نفسي و مطلق فضيلت نسبي است مطلق نيست به دليل كثرت ممكن نيست همه افضل مطلق باشند مثل اينكه نميشود چند نفر اَعلم مطلق باشند اگر خدا فرمود همهٴ اينها را ما بر عالمين فضيلت داديم يعني هر كدام نسبت به مردم عصر خود افضل بودند افضل علمي و افضل عملي وگرنه همه كه نميتوانند نسبت به كل جهان افضل باشند براي اينكه لازمهاش اين است كه اينها هم فاضل باشند هم مفضول از اينكه فرمود: ﴿وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَي الْعالَمينَ﴾ اين فضيلت نسبي است نه فضيلت مطلق يعني هركدام از اينها را نسبت به مردم عصرشان اَفضل قرار داديم مگر آنكه انسان كاملِ مطلق است و خليفة اللهِ مطلق است كه آن در پايان همين بخش از آيات كه ﴿إِنْ هُوَ إِلاّ ذِكْري لِلْعالَمينَ﴾ كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است او سيدِ انبيا و مرسلين است ديگران سيدِ امماند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سيدِ انبيا و اوليا و مرسلين و هداةِ مهديين است خب، پس اين فضيلت، آن صلاحيت، آن صلاح، آن احسان، آن هدايت اينها چهار عنصر محوري بود كه تاكنون ذكر فرمودند بعد فرمود: ﴿وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ اين هم يك عنصر محوري پنجم و آن اجتباست اينها گذشته از اينكه صالحاند، محسناند، مهدياند و فاضلاند مجتبيٰ هم هستند «جِبايه» يعني برچين شده، برچين كردن وقتي انسان در يك طبق ميوهاي آن درشتها و شادابها را انتخاب ميكند برچين ميكند اين را ميگويند «جِبايه» مجتبي از بعضي از جهات شبيه مصطفي است كه اينها صفوهاند انتخاب شدهاند خب، اينها مجتباي الهياند كه خدا اينها را برچين كرد پس اينها مجتباي الهياند و جمع شده هم هستند البته آن «جِبايه» به معني مطلق جمع هم آمده لذا مأموران أخذ زكات را ميگويند «جُبات» اينها جابياند يعني براي جمع زكات حركت ميكنند «جِبايه» همان جمعآوري است وقتي خدا اينها را جمعآوري ميكند معلوم ميشود يك عناصر محوري مشترك دارند گذشته از اينكه «جِبايه» به معني برچين كردن هم آمده كه اينجا همان برچين شده منظور است ﴿وَ اجْتَبَيْناهُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ هَدَيْناهُمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ كه اين غير از ارائه طريق است بلكه ايصال به مطلوب است، ايجاد گرايش است در بخشي از آيات قرآن ذات اقدس الهي فرمود: ﴿أَمّا مَنْ أَعْطي وَ اتَّقي ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْني ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري﴾[9] ما بعضيها را براي انجام كارهاي خير خيلي سهل قرار ميدهيم كه به آساني چيز ميفهمند، به آساني كار خير انجام ميدهند، به آساني دست از گناه برميدارند، به آساني به نوافل و فرائضشان ميرسند كه خيلي برايشان آسان است ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري﴾ اينها روي علاقه است و اين گرايشها همان هدايت خاصّه است فراهم كردن اسباب همان هدايت خاصّه است رفع موانع همان هدايت خاصّه است ﴿وَ هَدَيْناهُمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ خب، بعد از اينكه اسامي اينگونه از انبيا و مرسلين(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را ذكر فرمود آنگاه ميفرمايد: ﴿ذلِكَ هُدَي اللّهِ﴾ اين كمال جامع هدايت خاصّه الهي است كه ﴿يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ﴾ اين هدايت خاص و جامع و كامل نصيب همگان نميشود آنها كه هدايت عام الهي را شنيدند به او پاسخ مثبت دادند و راه عبادت را طي كردند راه صلاح را، راه فلاح را، راه احسان را پيمودند از آن به بعد خدا به آنها پاداش ميدهد پاداشي كه خدا به آنها مرحمت ميكند اين است كه به آساني اين بقيه راه را طي ميكنند مثل اينكه مجذوباند مثل اينكه اينها را ميبرند خب، يك وقت است كه تازه يك عده را راه ميدهد يك عده را ميبرد يك وقت است كه دربارهٴ انبياي ديگر ميفرمايد كه ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾[10] يا دربارهٴ موساي كليم و هارون(سلام الله عليهما) دستوري داد كه برويد اين راه را طي كنيد يا دربارهٴ ابراهيم ميفرمايد كه ﴿قالَ إِنّي مُهاجِرٌ إِلي رَبّي﴾[11] يا ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾[12] يك وقت است دربارهٴ پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نميفرمايد اين به طرف خدا رفت يا به پيش ما آمد ميفرمايد خدا اين را برد ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْريٰ بِعَبْدِهِ لَيْلاً﴾[13] خب خيلي فرق است يك وقت است كسي به لقاء الله ميرود يك وقت خدا او را به لقاي خود ميبرد خيلي آسانتر از رفتن است بردن خيلي آسانتر از رفتن است اينها هدايتهاي خاصهاي است كه نصيب كساني ميشود كه هدايت عام را بفهمند اولاً، بپذيرند ثانياً، برابر آن فهم و اين ايمان و پذيرش عمل بكنند ثالثاً، آنگاه ذات اقدس الهي اينها را از هدايت خاصّه خود بهرهمند ميكند رابعاً فرمود: ﴿ذلِكَ هُدَي اللّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ﴾ اين تمام شد آنگاه اين نكته پرخطر را هم گوشزد ميكند كه اين انبيا و اوليا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) در عين حال كه داراي هدايت خاصهاند داراي احساناند، داراي صلاحاند، داراي فضيلت بر همهٴ مردم عصر خود هستند بالأخره مكلفاند اگر لحظهاي از تكليف الهي بازبمانند به همان مقدار محروماند و اگر ـ معاذاللهـ شرك بورزند هر كارهايي كه بعداً انجام خواهند داد باطل خواهد بود ﴿وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ همه كارهايي كه ميكنند باطل است اين هم جزء خطوط كلي است كه ذات اقدس الهي درباره همه فرمود اختصاصي به اين هجده پيامبر ندارد در سورهٴ مباركهٴ «زمر» به پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد ما اين حرف را به همه انبياي قبلي گفتيم در آيهٴ 65 سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين است كه ﴿وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾ ما به تك تك اينها گفتيم اين ضمير ﴿أَشْرَكْتَ﴾ اختصاصي به پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد فرمود به انبياي قبل از تو و به تو وحي فرستاده شد به تك تك پيامبران گفتيم ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾ پس جزء سنن مطلق انبياست ﴿وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ ٭ بَلِ اللّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشّاكِرينَ﴾[14] خب پس اينكه فرمود: ﴿وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ يك خطر و هشدار مشتركي است خدا به همهٴ انبيا داده اين براي آن است كه يك نقاط محوري مشترك مثبتي قبلاً ذكر شد اينجا هم بعضي از نقاط محوري مشترك منفي ذكر شد تا از مجموع آن مثبتها و اين منفيها سنن انبيا مشخص بشود بعد معلوم ميشود راهي كه انسان موظف است طي كند چه راهي است ﴿وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾ ما اين انبيايي كه نامشان برده شد به آنها كتاب داديم اين كتاب چون جنس است جمع نياورد نفرمود: «آتيناهم الكتب» چون جنس مراد است حكم داديم يا حكمت به آنها داديم يا قضا و داوري بين مردم، بين متخاصمين داديم يا حكومت و ادارهٴ امور مردم را به آنها واگذار كرديم ﴿آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾ اينها همهشان داراي نبوت بودند و همهشان داراي كتاب نبودند مگر به اين معنا كه بعضيها مستقيماً كتاب آوردند بعضي حافظ كتاب و شريعت ديگري بودند مثلاً وجود مبارك يحيي(سلام الله عليه) كتاب مستقلي نياورد اما بالأخره حافظ همان انجيل بود و انبياي ابراهيمي همهٴ اينها اولوالعزم نبودند كه كتاب و شريعت بياورند وجود مبارك ابراهيم بود موسيٰ(عليه السلام) بود عيسيٰ(عليه السلام) بود و مانند آن اما همهٴ اينها يعني اين هجده نفري كه اينجا اسامي شريفشان برده شد جزء اولوالعزم باشند، كتاب داشته باشند، اينچنين نيست نبوت داشتند حكم به معناي داوري بين المتخاصمين عند الامكان داشتند صلاحيت حكومت و تدبير امور مردم را داشتند كتاب انبياي قبلي و كسي كه از اولوالعزم بود او را هم داشتند و اگر خودشان از اولوالعزم بودند كه مستقيماً كتاب ميآوردند پس اين مجموع براي آن مجموع است نه جميع براي جميع اينچنين نيست كه ما به اين هجده نفر به همهشان كتاب داديم، نبوت داديم، حكومت داديم بلكه اين مجموع براي آن مجموع است اگر آنها جزء انبياي اولوالعزم بودند خب هم كتاب داشتند هم حكم داشتند هم نبوت اگر جزء اولوالعزم نبودند حافظ كتاب نبي قبلي بودند لوط(سلام الله عليه) حافظ كتاب ابراهيم بود چون به خود ابراهيم(سلام الله عليه) ايمان آورد ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ﴾[15] كه لوط پيامبر به ابراهيم پيامبر(عليهم الصلاة و عليهم السّلام) ايمان آوردند ﴿أُولئِكَ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ﴾ بعد فرمود: ﴿فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْمًا لَيْسُوا بِها بِكافِرينَ﴾ به عنوان نمونه چهار گروه را در جريان ابراهيم خليل(سلام الله عليه) ذكر كرد عدهاي تماثيل ميپرستيدند، عدهاي كوكب ستارهٴ خاص ميپرستيدند، عدهاي ماه و عدهاي آفتاب خب، اينگونه از وثنيين، صنميين، مشركين، صابئين اينها در برابر ابراهيم خليل بودند در برابر انبياي ديگر هم كه مستحضرايد خدا نام ميبرد فرمود اگر آن گروه به دين خدا كفر ورزيدند خدا وكلايي دارد، خلفايي دارد كه اين وكلاي الهي، اين خلفاي الهي حافظ دين اويند ﴿فَإِنْ يَكْفُرْ بِها﴾ به اين حقايق و معارف يعني به اين كتاب آسماني، به اين حكم، به اين نبوت يعني به اين هدايت الهي اگر آن گروه وثنيين و صنميين و كفار و مشركين كفر ورزيدند ﴿فَقَدْ وَكَّلْنا﴾ به اين معارف الهي و به اين حقايق ديني كساني را ما وكيل كرديم كه به اين معارف كفر نميورزند خب اين يك اصل جامعي است اختصاصي به گذشته ندارد اينچنين نيست كه در گذشته اگر كسي به حقايق الهي كفر ميورزيد خدا وكلا و خلفايي نصب ميكرد ولي الآن اينچنين نباشد به اين كريمه استشهاد كردند كه تا روز قيامت دين حق باقي است و خلفاي الهي و وكلاي الهي هستند بارزترين خليفه و بارزترين وكيل آن انسان معصوم است نظير الآن وجود مبارك حضرت(سلام الله عليه و عجل الله و تعالي فرجه شريف) بعد هم شاگردان او دست پروردههاي او اينها خلفاي الهياند، وكلاي الهياند البته در درجهٴ اول انبيا و مرسلين و ائمهٴ معصوم(عليهم السلام) بعد هم شاگردان اينها كه حافظان مكتب اينها هستند راهيان كوي اينها هستند مدافعان طريقهٴ اينها هستند و مانند آن اين وكلا اختصاصي به انبيا و مرسلين ندارد البته مصداق كاملش اينها هستند ﴿فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها﴾ به اين معارف قومي را كه ﴿لَيْسُوا﴾ به اين معارف ﴿بِكافِرينَ﴾ چه اينكه در مسائل مالي هم يك تهديدي ذات اقدس الهي در سورهٴ 47 كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است بيان كرد در آيهٴ 38 سورهٴ مباركهٴ پيامبر يعني سورهٴ 47 آنجا فرمود: ﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا في سَبيلِ اللّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ﴾ فرمود شما همانهايي هستيد كه خدا شما را دعوت ميكند كه در راه دين كمك بكنيد انفاق بكنيد ولي متأسفانه انفاق نميكنيد و اگر كسي انفاق كرد به سود خود اقدام كرد و اگر كسي بخل ورزيد عليه خود بخل ورزيد براي اينكه خدا بينياز است شما نيازمنديد براي رفع نيازتان ناچاريد انفاق بكنيد بعد اين اصل كلي را ذكر فرمود كه ﴿إِنْ تَتَوَلَّوْا﴾ اگر شما روبرگردانديد اينچنين نيست كه ذات اقدس الهي دست از دين و مكتب خود بردارد يك عدهٴ ديگر ميآورد كه مثل شما نيستند ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ﴾ شما نشد ديگري حالا خدا خواست لطف خودش را شامل حال شما بكند يك اصل كلي را ذات اقدس الهي اعلام كرد كه مرتب اوست كه ﴿يُحْيِي وَيُمِيتُ﴾[16] ولي گاهي در موقع خطر هشدار ميدهد فرمود: ﴿إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ﴾[17] شما نشد ديگري اين ﴿إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ﴾ نميخواهد از قدرت خدا سخن بگويد خب قدرت خدا دائماً يك نسلي را احيا ميكند يك نسلي را اماته ميكند هر روز زايشگاهها خبر ميآورند كه كودكان و نوزاد به دنيا آمدند و گورستانها خبر ميدهند يك عدهاي را دفن كردند اين وحي نميخواست كه اين چيز بيّن الرشدي است همهٴ ما ميبينيم يك عده ميميرند يك عده به دنيا ميآيند اين آيه نميخواهد يك وقت است كه خدا ميفرمايد كه ﴿يُحْيِي وَيُمِيتُ﴾ بله اين آيه ميخواهد كه احيا و اماته به دست اوست اين بخشي از آيات هم فراوان است اما يك وقت خدا آيه نازل ميكند كه اگر او بخواهد يك عده را ميميراند يك عده را زنده ميكند اين معلوم ميشود يك پيام جديدي است نه اينكه بخواهد خبر بدهد كه خدا يك عده را ميميراند يك عده را زنده ميكند خب آن را همهٴ ما ميبينيم و مكرر هم اين آيات را خدا فرمود كه ﴿يُحْيِي وَيُمِيتُ﴾ ﴿أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ في بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ﴾[18] بعد شما را متولد كرد يك عدهاي را هم كم كم ﴿ثُمَّ يَتَوَفّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلي أَرْذَلِ الْعُمُرِ﴾[19] مكرر بيان كرد اما اينكه ميفرمايد: ﴿إِنْ يَشَأ﴾ اگر بخواهد شما را ميبرد يك عدهٴ ديگر ميآورد اين يك هشداري است يعني اگر شما بيراهه رفتيد شما را ميبرد يك عدهٴ ديگر را ميآورد كه مثل شما نباشند نظير همين آيهٴ 38 سورهٴ 47 ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ﴾ گرچه اين در ذيل بحث انفاق مالي است ولي يك اصل جامع و كلي است اين هم كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «اوتيت جوامع الكلم»[20] براي آن است كه در غالب مسائل جزئي يك اصل كلي كنار او، او را همراهي ميكند اين جزء جوامع الكلم است اختصاصي ندارد به خصوص مسائل مالي حالا مسائل فرهنگي، فكري چطور؟ مسائل نظامي، سياسی چطور؟ آن هم همين طور ﴿إِنْ تَتَوَلَّوْا﴾ اگر شما صحنه را خالي كرديد، دين را ياري نكرديد ﴿يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ﴾[21] خب اينجا هم همان اصل كلي را در آيهٴ محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «انعام» بيان ميكند ميفرمايد: ﴿فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْمًا﴾ ﴿وَكَّلْنا﴾ «نوكل» «خلفنا، نستخلف» ماضي مضارع كار ماست بعضي از امور هست كه منسلخ از ماضي است پيداست كه اين بيان سنت خداست اختصاصي به گذشته ندارد آينده هم همين طور است ﴿فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْمًا﴾ كه ﴿لَيْسُوا بِها بِكافِرينَ﴾ خب حالا خطوط كلي نبوت مشخص شد هدايت خاصّه است، احسان هست، صلاح هست، فضيلت بر مردم عصر هست، فضيلت علمي و عملي مجتبيٰ هست برچين شده خدا هست در مسير مستقيم هست از شرك منزهاند، خليفة اللهاند، وكيل اللهاند اينها خطوط كلي حالا كه خطوط كلي مشخص شد صفات ثبوتي مشخص شد صفات سلبي زيرمجموعهٴ ﴿وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ مشخص شد آنگاه ميفرمايد: ﴿أُولئِكَ الَّذينَ هَدَي اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾ به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد كه اين مردان الهي اين انبيا و مرسلين اينها كسانياند كه در مسير هدايت خاصهاند خب خطوط كلي فضائل اينها مشخص شد نزاهت اينها از شرك هم مشخص شد مسئوليت اينها در دينداري و دين باوري و نشر دين و احتجاج هم مشخص شد براي اينكه كسي كه وكيل خداست كسي كه خليفه خداست بايد همين كارها را انجام بدهد و بعد از جريان ابراهيم خليل و ذكر ارائه ملكوت و احتجاج هم اين جريان نشان ميدهد كه يكي از بارزترين همان ادامه صراط مستقيم حمايت فكري و فرهنگي از معارف الهي خب اين هم مشخص شد بعد فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذينَ هَدَي اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾ حالا خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه برابر آيهٴ سورهٴ «احزاب» اسوهٴ ماست، قدوه ماست ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[22] الآن براي پيغمبر قدوه معين كرد اسوه معين كرد كه پيغمبر هم بايد اقتدا كند اما به چه كسي به هيچ كس نفرمود: «بهم اقتده» او به هيچ احدي اقتدا نميكند او چون انسان كل است ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾[23] است اول مطلق فرمود: ﴿فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾ نه «بهم اقتده» نفرمود: «لقد كان لك فيهم اسوة حسنه» به هيچ احدي اقتدا نكن آنها از تو مدد ميگيرند تو شاهد آنهايي اما اين ديني كه من به آنها دادم و خطوط كلياش مشخص شد نقاط ثباتي مشخص شد، صفات سلبياش مشخص شد به اين دين اقتدا بكن ﴿فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾ نه «بهم اقتدا» به همان مكتب اقتدا بكن ﴿أُولئِكَ الَّذينَ هَدَي اللّهُ﴾ نفرمود: «فبهم اقتده» ﴿فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾ حالا همه اين خطوط كلي مشخص شد پس مسئله اوليٰ در بخش اقتدا اين است كه پيغمبر به احدي اقتدا نميكند اين يك، و به هيچ شريعت و منهاجي هم اقتدا نميكند اين دو، اما نسبت به اولي براي اينكه نفرمود: «بهم اقتده» فرمود: ﴿فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾ اما راجع به شريعت و منهاج همهٴ آنها كه با شريعت اسلام نسخ شده است كه شريعت و منهاج هر پيغمبري محدود است ﴿لِكُلِّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجًا﴾[24] يكي نمازش به سمت غرب است، يكي نمازش به سمت شرق است يكي ركعات نمازش محدود است و ماندن آن چون ﴿لِكُلِّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجًا﴾[25] شريعت منسوخ كه مقتدا نيست شريعت منسوخ كه اسوهٴ نيست پس مسئله اوليٰ مطلب اول آن است كه پيغمبر به هيچ يك از انبيا اقتدا نكرده يك، دوم اين است كه به هيچ شريعتي و به هيچ منهاجي از مناهج گذشته اقتدا نكرده دو، چون آنها نسخ شدند سوم به آن اصل دين كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾[26] معارف الهي حق است ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[27] قابل نسخ نيست خطوط كلي اخلاق و حقوق عبادات حق است ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ قابل نسخ نيست آنها اصل ديناند به اين اقتدا بكن اين ميشود مطلب سوم پس آن شرعه و منهاجي كه منسوخ است براي هر پيامبري يك روش خاصي است به او اقتدا نكن به همين خطوط كلي كه ما گفتيم آنگاه بخشي از اين خطوط كلي را در نقل احتجاجات خليل حق(سلام الله عليه) بيان كرد بخشي از اين خطوط كلي را در حين شمارش اين هجده پيامبر ذكر كرد هدايت خاصّه است احسان است فضيلت است صلاحيت است جِبايه و مجتبيٰ و برچين شدن خداست نزاهت از شرك است خليفة اللهي وكالت اللهي اينهاست بعد از اينكه اين امور را مشخص كرد آنگاه فرمود يك كار ديگر هم بايد بكني و آن اينكه ما به همهٴ آنها گفتيم رايگان تبليغ كن تو هم بايد رايگان تبليغ كني همهٴ آنها آمدند گفتند: ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا﴾ تو هم بايد اين را اعلام بكني اين را هم در كنار آن خطوط كلي ذكر كرد فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذينَ هَدَي اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾ آنگاه از باب ذكر خاص بعد از عام اين مسئله را ذكر كرد اينكه فرمود: ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا﴾ اين هم جزو راههاي آنهاست خطوط كلي آنهاست نه چون آنها گفتند تو بگو چون در اسلام چنين چيزي هست و آنها به اسلام اقتدا كردند تو هم به همين دين اقتدا بكن تو هم بگو من اجر طلب نميكنم شما از بسياري از انبيا اين جمله نوراني را شنيديد جمع بندي اينها در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» است تقريباً در سورهٴ شعراء آيهٴ 109 ﴿وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلي رَبِّ الْعالَمينَ﴾ از زبان نوح پيغمبر است آيهٴ 127 بعد از جريان نوح از هود پيغمبر سخني به ميان آورده آيهٴ 127 همان سورهٴ «شعراء» ﴿ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلي رَبِّ الْعالَمينَ﴾ باز در همان سورهٴ مباركهٴ «شعراء» آيهٴ 145 از انبياي ديگر از قوم ثمود كه نام ميبرد از زبان صالح پيغمبر نقل ميكند كه او فرمود: ﴿وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلي رَبِّ الْعالَمينَ﴾ همين طور انبياي ديگر را كه ميشمارد از لوط پيامبر سخن به ميان ميآورد در آيهٴ 164 ﴿وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلي رَبِّ الْعالَمينَ﴾ از شعيب پيامبر سخن به ميان ميآورد در آيهٴ 180 سورهٴ «شعراء» ﴿وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلي رَبِّ الْعالَمينَ﴾ اين ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا﴾ اين هم جزء خطوط كلي است كه انبيا آن راه را طي كردند تو هم بايد همان هدايتي را كه انبيا مهتدي شدند طي كني به اضافهٴ اين نكته ﴿إِنْ هُوَ إِلاّ ذِكْري لِلْعالَمينَ﴾ نه تنها تو مقتدي نيستي تو مقتدايي برای اينكه تو حرف جهاني را آوردي كه اين نكته انشاءالله براي روز بعد انشاءالله.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»