درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

75/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 70و71

 

﴿وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيُّ وَ لا شَفيعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها أُولئِكَ الَّذينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ وَ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ﴾﴿70﴾﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِي اْلأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمينَ﴾﴿71﴾

 

رواياتي كه در ذيل اين آيات مبارك آمده است حتماً ملاحظه فرموديد كه بخشي از آن روايات در خلال مباحث اشاره شد يكي از آن رواياتي كه در كتاب شريف برهان در ذيل اين آيه آمده است از وجود مبارك حضرت عبدالعظيم حسني(سلام الله عليه) است كه از وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) نقل مي‌كند چون حضرت طبق اين نقل فرمود: «ليس لك ان تقعد مع من شئت لأن الله تبارك تعالي يقول ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾» يا فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْري مَعَ﴾[1] انسان حق ندارد هر جايي بنشيند با هر كسي بنشيند براي اينكه اين آيه نهي كرده است از نشستن در مجلسي كه دين خدا معصيت مي‌شود و استهزا مي‌شود و همچنين فرمود: «ليس لك ان تتكلم بما شئت» هر چه خواستي بگويي اين‌چنين هم نيست براي اينكه لان الله سبحانه تعالي يقول ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ و همچنين فرمود: «ليس لك ان تسمع ما شئت لان الله عز و جل و تعالي يقول ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾»[2] از اين حديث استفاده مي‌شود كه اين آيه في الجمله اطلاق دارد شامل بعضي از مجالس گناه هم مي‌شود.

مطلب ديگر آن است كه يك وقت است در يك مجلسي گناه مي‌شود دارند مؤمني را مسخره مي‌كنند آن بر اساس روايتي كه وارد شده است ممكن است مشمول دليل باشد اما يك وقت است مؤمن را به لحاظ ايمانش مسخره مي‌كنند نه براي قيافه او حركات او سكنات او و شئون شخصي او اگر مؤمني را براي ايمان او دارند مسخره مي‌كنند البته مشمول اين حديث هست نظير همان آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه ﴿وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا﴾[3] در حقيقت گفتند تعليق حكم بر وصف مُشعرِ به عليت است مثلاً اگر كسي در اثر اختلاف مالي يك مسلمان يا مؤمني را كشت او كيفر قتل عمد دارد البته قصاص مي‌شود جهنم هم مي‌رود اما مخلد نيست ولي اگر كسي مؤمني را براي ايمانش بكشد خب اين در حقيقت يك ارتدادي دامن‌گير او شده است اگر كسي مؤمني را روي مسائل شخصي استهزا كند مشمول اين آيه نيست مگر اينكه از اطلاق ذيل كسي استفاده كند و اما اگر مؤمني را روي ايمانش مسخره بكنند در حقيقت دارند ايمان را مسخره مي‌كنند او مشمول آيه است.

مطلب بعدي كه باز جزء روايات است اين است كه

‌پرسش...

پاسخ: آن معصيت هست اما مشمول اين آيه نيست چون اين آيه ناظر به استهزاي دين است.

مطلب بعدي آن است كه اين ﴿وَ ما عَلَي الَّذينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ﴾[4] آيا منظور از ﴿يَتَّقُونَ﴾ يعني تقيه مي‌كنند يا تقوا دارند ظاهراً تقوا است چه اينكه در تفسير هم آمده روايتي كه در ذيل اين آيه آمده آن هم نشان مي‌دهد كه منظور از اين ﴿يَتَّقُونَ﴾ يعني اهل تقوي در ذيل اين آيه آن حديث آمده است كه «ليس يوخذ المتقون بحساب الذين لا يتقون»[5] نه يعني تقيه نمي‌كنند يعني اهل تقوا نيستند يعني آنها كه مردان با‌تقوا هستند اگر وارد مسجد الحرام شدند و عده‌اي مشغول استهزا دين الهي بودند بر آنها حرجي نيست ﴿وَ ما عَلَي الَّذينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ﴾ يعني بر مردان با‌تقوا حرجي نيست اگر رفتند ديدند عده‌اي در مسجد‌الحرام به استهزا مشغول‌اند.

مطلب بعدي باز روايتي است كه به عنوان تطبيق فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا﴾[6] آنها كه دربارهٴ ذات خدا دارند سخن مي‌گويند يا دربارهٴ قرآن جدال مي‌كنند آن هم مشمول اين آيه است البته آيه دربارهٴ كساني است كه دين را قبول نداشتند و مسخره مي‌كردند اما آنها كه دين را قبول دارند و باورشان آمده است ولي دربارهٴ ذات اقدس الهي سخن مي‌گويند آن را طبق اين حديث آيه را بر او تطبيق فرمود چون سخن گفتن دربارهٴ ذات اقدس الهي ممنوع است جزء حيرت چيز ديگري نمي‌آورد آنها كه عمري در اين راه كار كرده‌اند گفتند اصلاً سخن دربارهٴ كنه ذات خدا ممنوع است و عبارت آنها اين است كه «اما الذات الاهية فقد حارت الانبياء و الاوليا عليهم السلام فيها» در آنجا انبيا و اوليا متحيرند لذا در كتابهاي اهل معرفت مسئله‌اي وجود ندارد كه موضوع مسئله ذات اله باشد و محمول مسئله يك چيزي ذات خلاصه موضوع بحث نيست ولو در عرفان نظري در همهٴ آن مسائل موضوع مسئله اسمي از اسماي الهي است تعيني از تعينات الهي است وگرنه ذات الهي در تحت درك هيچ حكيمي و شهود هيچ عارفي قرار نمي‌گيرد «لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ»[7] اگر حكيمي داراي همت بلند باشد بلند‌پرواز باشد انديشهٴ بلند داشته باشد بالأخره به اوج معرفت حق نمي‌رسد و اگر عارفي غواصانه در نهان و نهاد خود فرو برود باز در درون خود و در كنه وجود خود به عمق معرفت حق نمي‌رسد چه انسان مثل حكيم پرواز كند چه مثل عارف غواصانه صيد كند كنه اله و ذات اله معقول يا مشهود كسي نخواهد بود «لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ» لذا آنها كه اهل اين كارند مي‌گويند ممنوع است سخن گفتن دربارهٴ ذات اقدس الهي لذا اين روايات هم تطبيق كرده فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا﴾[8] يعني كلام دربارهٴ ذات اقدس الهي و همچنين فرمود آنها كه دربارهٴ قرآن جدال مي‌كنند البته جدال دربارهٴ قرآن تقريباً مصداق بارز همان خوض در آيات الهي است.

‌پرسش...

پاسخ: بله آن حيرت ممدوح است حيرت ممدوح دربارهٴ اسماي حسناي حق است دربارهٴ ذات اقدس الهي اين‌چنين نيست دو تا حيرت است يك حيرت مذموم است يك حيرت ممدوح حيرت مذموم همين است كه الآن در آيهٴ بعد ﴿كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ﴾ مي‌خوانيم مثل انسان تشنه‌اي كه نه خودش راه را بلد است نه گوش به راهنمايي راه بلد مي‌دهد چنين انساني سر‌گردان است و از دامنهٴ كوهي به دامنه كوه ديگر به دنبال چشمه مي‌گردد و تشنه مي‌ميرد اين حيرت مذموم است حيرت ممدوح آن است كه كسي در اثر گوش دادن به راهنمايي راه بلد كه به او گفتند كه شما اگر اين دامنهٴ كوه را رها كنيد به سينه كوه برسيد به قله كوه راه يابيد آنجا چشمه‌هاي كوثر‌گونه فراوان است وقتي انسان تشنه‌اي خسته شده اين راه را طي كرده و بالاي كوه آمده مي‌بينيد چشمه‌هاي جوشان فراوان است آن‌گاه متحير است از كدام بنوشد اين تحير ممدوح است «رب زدني فيك تحيرا» آن نصيب هر كسي هم نيست.

‌پرسش...

پاسخ: نه براي اينكه بشريت تا آنجا راه ندارد وحي هم همين طور است وحي هم نارساست «لذا حارت الانبيا و الاوليا فيها» انبيا هم آنجا متحيرند كنه ذات حق يك چيز نامحدودي است فرا‌گير است انسان را فرو مي‌برد «لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ»[9]

مطلب بعدي آن است كه بعضي از بزرگان اهل معرفت اين ﴿وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا﴾ آن را بر مجلس اهل سما تطبيق كردند آنها كه مجلسشان را با دف و ني و سماع و موسيقي مي‌گذرانند و اين را ـ معاذ‌الله ـ به حساب دين مي‌آورند بعد ايشان تطبيق كردند بعد اين شعر را نوشتن و خواندن انشاد كردند

«ما الدين بالدف و المضمار و اللعبي     لكن و الدين بالقرآن و الادبي»

غرض آن است كه نشستن و شركت در مجلس سماع آنها كه آن را به حساب دين مي‌آورند اين هم مشمول اين آيه است كه دينشان را لهو و لعب اخذ كردند.

مطلب بعدي آن است كه آيا كسي كه حقوق واجب را نمي‌پردازد و به مستحبات اشتغال دارد آيا چنين كسي در قيامت مشمول اين آيه است يا نه ﴿لاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ﴾[10] شامل اينها مي‌شود يا نه اينها كارهاي واجب را انجام ندادند ولي مستحبات را انجام دادند صدقات واجب را انجام ندادند ولي خدمات مستحبي انجام دادند آيا اين خدمات مستحبي به جاي خدمات واجب مي‌نشيند يا نه؟ البته نمي‌نشيند ولي خب عفو الهي و رحمت خدا زياد هست لكن آيه در سياق كافران است دربارهٴ كافران و ملحدان و مشركان و امثال ذلك است نه دربارهٴ كسي كه همه مسائل را قبول دارد ولي در اثر ندانستن مسئله به جاي انجام كارهاي واجب به مستحبات بپردازد آيه دربارهٴ آنها نيست.

مطلب بعدي آن است كه اين ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا﴾[11] همان طوري كه اشاره شده است كافران و ملحدان را مي‌گيرد هر مجلس گناه را نمي‌گيرد مگر اينكه دليل خارجي بيايد توسعه بدهد.

پرسش...

پاسخ: مورد مخصّص نيست ولي لسانش هم عام نيست چون دارد ﴿الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا﴾ اگر از اول اين بود كساني كه «يعصون الله» البته موردش اگر شرك و كفر و استهزاي دين خدا باشد مورد مخصّص نيست به اطلاق وارد تمسك مي‌شود اما خود وارد محدود است دارد ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا﴾ اگر وارد اطلاق ندارد نمي‌شود بگوييم مورد مخصّص نيست مورد مخصّص نيست ولي مشكلي را حل نمي‌كند.

مطلب بعدي آن است كه اين روايت شريف تا‌كنون گذشته از مجمع البحرين مرحوم طريحي و گذشته از نهايه ابن‌اثير لسان العرب ابن‌منظور آمده كنز العمال هم آمده قوت القلوب هم اين روايت را دارد كه عده‌اي از آقايان زحمت كشيدند از قوت القلوب هم اين روايت را پيدا كردند كه «من اراد علم الاولين و والاخرين فاليثور القرآن» عده‌اي از آقايان اين زحمت را كشيده‌اند خب باز هم اگر در جوامع روايي آنها پيدا بشود جا دارد و بحثش نافع است ان‌شاء‌الله اين كار را خواهيد فرمود.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا﴾ اين يك برهان است مي‌فرمايد اصلاً شما خدا را براي چه مي‌خواهيد چرا خدا را عبادت مي‌كنيد و مي‌پرستيد براي اينكه مشكل شما را حل بكند مشكل اين است كه تقرب به او سود‌آور باشد و دوري از او درد‌آور و ضرر‌آور چيزي كه تقرب به او سود‌آور نيست دوري از او درد‌آور نيست و ضرر‌بار نيست مشكلي را حل نمي‌كند چرا اين را مي‌پرستيد ذات اقدس الهي را انسان خوفاً و طمعاً عبادت مي‌كند ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾[12] براي اينكه تقرب به او سود‌آور است هم در دنيا حسنه دارد هم در آخرت حسنه دارد دوري از ذات اقدس الهي هم در دنيا سيئه دارد هم در آخرت اما قرب و بُعد صنم و وثن كه اين‌چنين نيست نه تقرب به آنها سود‌آور است نه دوري از آنها رنج‌آور و درد‌آور بنابراين چرا اينها معبودند و چرا اينها را مي‌پرستيد؟ ﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُنا﴾ اگر به آنها نزديك بشويم ﴿وَ لا يَضُرُّنا﴾ اگر از آنها دور بشويم آيات قرآني در اين زمينه چند طبقه است يك طبقه ناظر به اين است كه اينها براي شما كاري را انجام نمي‌دهند شما كه مي‌گوييد ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلْفي﴾[13] يا مي‌گوييد ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾[14] اينها مشكل شما را حل نمي‌كنند نه تقرب به آنها سود‌آور است نه ابتعاد و دوري از اينها ضرر‌بار طبقهٴ دوم آياتي است كه مي‌گويد اينها مشكل خودشان را حل نمي‌كنند چگونه مشكل شما را حل كنند؟ اينها نه تنها مالك نفع و ضرر براي شما نيستند بلكه مالك نفع و ضرر براي خودشان هم نيستند ﴿لا يَمْلِكُونَ ِلأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لا ضَرًّا﴾ اگر اينها مالك نفع و ضرر براي خودشان نيستند چگونه مالك نفع و ضرر براي شمايند؟ آيهٴ شانزده سورهٴ مباركهٴ «رعد» اين است ﴿قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ ِلأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لا ضَرًّا﴾ كساني را غير از خدا شما به عنوان وليّ و والي و سرپرست اتخاذ مي‌كنيد كه براي خودشان مشكلي را حل نمي‌كنند چه رسد براي شما در همين زمينه آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «حج» يك مَثل روشني است در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «حج» آيهٴ 73 يك مثلي ذكر مي‌كند ﴿يا أَيُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئًا لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ﴾ فرمود اين اوثان و اصنام شما به اندازه مگس چيز خلق نكردند يك مگس نمي‌توانند بيافرينند و اگر مگس چيزي از اينها بگيرد اينها توان آن را ندارند كه از مگس استرداد كنند ﴿ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ﴾ خود اينها كه به دنبال مگس راه بيفتند كه طالباً ضعيف‌اند مگس هم كه مطلوب آنها است ولي از دست اينها بيرون مي‌رود آن هم ضعيف است خب اينها كه در برابر يك مگس عاجزند نمي‌توانند مشكل خودشان را حل بكنند چگونه مشكل شما را حل بكنند؟ اين دو بخش و در همين زمينه وجود مبارك ابراهيم خليل(سلام الله عليه) به اينها فرمود: ﴿قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَ لا يَضُرُّكُمْ﴾[15] كه اين جزء طبقه اول است ﴿أُفِّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾[16] طبقه سوم آياتي است كه دلالت مي‌كند به اينكه نه تنها تقرب به اينها نافع نيست بلكه زيان‌بار است نه تنها نزديك شدن به اينها مشكل شما را حل نمي‌كند بلكه مشكل به بار مي‌آورد آن را در سورهٴ مباركهٴ «حج» آيهٴ دوازده و سيزده اين‌چنين فرمود فرمود: ﴿يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُ﴾ اگر عبادت نكند ﴿ما لا يَنْفَعُهُ﴾ اگر عبادت بكند ﴿ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعيدُ ٭ يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلي وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ﴾ در آيهٴ دوازده همان طبق طبقهٴ اولي مي‌فرمايد شما معبودي را عبادت مي‌كنيد كه از تقرب به او سود مي‌بريد و از دوري او در وحشتيد اين معبود نه قرب به او سود‌آور است نه بعد او دردآور بعد در آيهٴ بعد مي‌فرمايد كه نه تنها قرب به او سود‌آور نيست قرب به او درد‌آور است شما هر چه بگوييد قربت «الي الصنم وثن» به آتش نزديك‌تر مي‌شويد چون كار باطلي است تقرب به باطل، باطل است ﴿يَدْعُوا لَمَنْ﴾ يعني كسي را مي‌خوانند كه ﴿ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلي وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ﴾ چه بد والي كه سوء الولايه دارد چه بد معاشر كه سوء العشره دارد شما با او معاشريد و داريد مي‌سوزيد حشر به آتش است ديگر.

پرسش...

پاسخ: نفعي ندارد كه

پرسش...

پاسخ: اين نظير ﴿ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ﴾ است اين افعل تعييني است در اين‌گونه از موارد يا اگر هم نفع باشد نفع خيالي است ﴿يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلي وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ﴾[17] چون «مولي هم النار» امروز آنها كه تحت ولايت وثن و صنم‌اند آخرت تحت ولايت نارند «مولي هم النار» خب بنابراين اين سه مرحله را ذات اقدس الهي دربارهٴ زيان‌بار بودن اوثان و اصنام ذكر فرمود: ﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا﴾ لذا در بحثهاي قبلي همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 56 فرمود: ﴿قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدينَ﴾ مشابه همين نهي درآيهٴ 66 سورهٴ مباركهٴ «غافر» قبلاً اشاره شد كه ﴿قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَمّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمين﴾.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿وَ نُرَدُّ عَلي أَعْقابِنا﴾ اين ﴿وَ نُرَدُّ عَلي أَعْقابِنا﴾ نسبت به مسلمين درست است اينها كه قبلاً در جاهليت بودند مشرك بودند بعد مسلمان شدند اگر بخواهند دوباره به وثنيت روي بياورند اين همان ارتداد هست و ارتجاع به قهقرا است اما نسبت به ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه اين‌چنين نبود اين اصلاً اهل وثن وصنم نبود كه حالا ارتداد باشد و رد به عقب باشد به عقب بر‌گشت باشد اين يا ناظر به كل مسلمين است همانهايي كه اسلام آوردند به استثناي اهل بيت(عليه السّلام) كه در فطرت متولد شدند به استثناي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا اگر شامل همه مي‌شود اين ارتداد مصطلح نيست اين همان معناي عرفي و لغوي خود را دارد كه اگر يك كسي از حق به باطل برود مي‌گويند ارتجاع نه اينكه قبلاً باطل‌گو بود باطل‌رو بود بعد محق شد دوباره بخواهد به حق بر‌گردد نظير اينكه فرمود: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾[18] خب مگر همه مؤمنين سابقهٴ كفر و شرك و عصيان فسوق داشتند كه در ظلمت بودند و خداوند آنها را از ظلمت به نور خارج كرد معناي اخراج از ظلمت يعني نمي‌گذارند كه اينها ظلماني بشوند اينجا هم معناي رّد به عقب يعني ارتجاع يعني ما موظفيم مرتجع نباشيم نه اينكه قبلاً باطل را داشتيم بعد به حق رو آورديم اگر دوباره به باطل برگرديم مي‌شود ارتجاع پس ﴿وَ نُرَدُّ عَلي أَعْقابِنا﴾ يك تعبير عرفي و فرهنگ محاوره است كه مي‌گويند ارتجاع هر كسي از حق و باطل گرايش پيدا كند مي‌شود مرتجع لازم نيست كه قبلاً باطل‌گو بود بعد هم حق را پذيرفت مرحله سوم به طرف باطل رفت تا بشود ارتجاع ﴿وَ نُرَدُّ عَلي أَعْقابِنا﴾ اما اينكه فرمود: ﴿بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللّهُ﴾ آن هم همين طور است خداي سبحان كه ما را هدايت كرده است حالا با فطرت هم هدايت كرد ما دست از هدايت الهي برداريم به طرف باطل برويم اين بَعد بَعد زماني نيست كه مثلاً يك مدتي ما قبلاً هدايت نبوديم بعد خدا ما را هدايت كرد حالا اگر به طرف بت‌پرستي برويم مي‌شود ارتجاع اين نظير همان آن آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «غافر» است كه ﴿قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَمّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ﴾[19] وقتي خدا بيّنهٴ براي ما اقامه كرده است دليلي ندارد كه ما به طرف بتها حركت كنيم اين هم همان طور است وقتي خدا برهان اقامه كرد و از راه عقل و فطرت و همچنين از راه وحي ما را هدايت كرد دليلي ندارد ما مرتجع بشويم دربارهٴ بعضي از انبيا نظير شعيب(سلام الله عليه) آمده است كه ﴿أَوْ لَتَعُودُنَّ في مِلَّتِنا﴾[20] آنجا به شعيب هشدار دادند تهديد كردند كه يا بايد دست از اين كار برداري يا اينكه تبعيدت مي‌كنيم ﴿لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في مِلَّتِنا﴾ يا بايد بر گردي به ملت ما، آنجا ندارد «لتعودن الي ملتنا» دارد ﴿‌لَتَعُودُنَّ في مِلَّتِنا﴾ يعني «لتدخلن في ملتنا» براي اينكه عود اگر سابقه فعل قبلي داشته باشد با «الي» متعدي مي‌شود اگر گفتند: «عاد الي البصره» يعني قبلاً در بصره بود الآن دو مرتبه به بصره بر‌گشت اما اگر گفتند: «عاد في البصره» يعني «ذهب» در جمع مردم بصره اينجا گفتند: ﴿لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في مِلَّتِنا﴾ نه «الي ملتنا» بالأخره اينها مولود بر فطرت توحيديند و منزه از سابقه سوءاند مثالي ذات اقدس الهي براي مردمي كه برهان اقامه شده است ولي متأسفانه ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا﴾ از برهان و فطرت گريختند و به دنبال حب نفس به هوا رفتند و گمراه شدند ذكر مي‌كند فرمود ﴿كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِي اْلأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَي الْهُدَي ائْتِنا﴾ مي‌فرمايد جريان كفار كه بيراهه مي‌روند مثل يك آدم سرگردان است اين مثل يك آدم سرگردان است نه يعني آنها متحيرند آنها راه خودشان را طي كردند تشخيص دادند يعني راه ضلالت را راه كفر را انتخاب كردند و به سوء اختيار خودشان باطل را پسنديدند ﴿وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾[21] اينها «شائوا ان يكفروا» و «كفروا» هيچ ترديدي ندارند لكن جريان زندگي اينها متحيرانه است نمي‌دانند كجا بروند يك آدم نابينايي كه به طور قاطع يك راهي را دارد مي‌رود و راهنمايي راه بلد را گوش نمي‌دهد گرچه او لدود است لجوج است عنود است راهي را مستقيم دارد مي‌رود اما متحير است كه آن راه نيست دو قدم مي‌رود بر مي‌گردد به چپ مي‌رود به راست مي‌رود و امام مي‌رود به خلف مي‌رود لذا دربارهٴ منافقيني كه بدتر از كافرين‌اند به طور قطع يك راه باطلي را طي مي‌كنند فرمود ﴿فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾[22] چنانكه يك جايي راه نباشد انسان به هر چه هم بدود متحيرانه است چون راه نيست اگر كسي درِ خروجي را آشنا نبود و در اثر نابينايي درِ خروجي يك سالن يا مسجد يا حسينيه‌اي را نديد حرف راهنما را هم گوش نداد وقتي از آن در نخواهد بيرون برود به هر طرف برود سرش به ديوار مي‌خورد فرمود: ﴿فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾ اين تردد آن رّد مكرر است رّد مكرر يعني به شرق مي‌رود بي‌نتيجه به غرب بر‌مي‌گردد به غرب مي‌رود بي‌نتيجه بر‌مي‌گردد به شمال مي‌رود بي‌نتيجه بر‌مي‌گردد به جنوب مي‌رود بي‌نتيجه بر‌مي‌گردد او مردد نيست ولي سرگردان است مثل آب حائر را كه حائر گفتند يا در جريان حائر حسيني(سلام الله عليه) آن هم از همين قبيل است كه آب آمده آب راه خاص خود را طي مي‌كند ولي راه بسته باشد بر‌مي‌گردد دور مي‌زند حائر را حائر گفتند به همين مناسبت است كه «تحير في حلمهم» خب اينها حائرند حيرانند نه يعني شك دارند اينها به خيال خام خود جزم دارند طوري است كه ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[23] و از كساني‌اند كه پيامبرشان مي‌گويند ﴿سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظين﴾[24] براي ما بي تفاوت است اما چون راه نيست و آن ﴿فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾ آن وقت در چنين فضايي مثل ذكر مي‌كند مي‌فرمايد مِثل كسي كه ﴿اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِي اْلأَرْضِ حَيْرانَ﴾ اين «استهوا» يا اين است كه شياطين ابالسه و طواغيت درون و بيرون او را به هوا‌مداري و هوا‌پرستي باز داشتند يا نه او را هوي دادند كه اين اولي است «استهوتهم» يعني اين را از بالا پرت كردند يك كسي كه از بالا پرت شده است مي‌گويند هوا وقتي يك كسي بميرد مؤمنان در برزخ از اين شخص سؤال مي‌كنند كه فلان شخص فلان دوست ما فلان رفيق ما حالش چطور است مي‌گويند سالم است سؤال مي‌كنند كه فلان شخص چطور است مي‌گويد الآن يك سال قبل از من مرده است اين مؤمنين مي‌گويند كه هوا هوا يعني اين وسطها افتاد سقوط كرد براي اينكه اگر آدم خوبي بود او را پيش ما مي‌آوردند اين هوا هوا يعني از بالا پرتش كردند افتاد و سقوط كرد اين هاوي يعني كسي كه از بالا مي‌افتد در جريان شرك فرمود: ﴿وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهوي بِهِ الرِّيحُ في مَكانٍ سَحيقٍ﴾[25] آن را در سورهٴ مباركهٴ «حج» بيان كردند كساني كه مشركانه زندگي مي‌كنند مثل كسي‌اند كه از همان آسمان پرت شدند يا در همان جا كركسها او را ربودند يا به ته دره‌ها رفتند و نرم شدند و خرد شدند ﴿وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوي بِهِ الرِّيحُ في مَكانٍ سَحيقٍ﴾ چنين كسي هاوي است كه ﴿تهوي به﴾ يعني ريح و تند باد او را سقوط مي‌دهد در ته دره‌ها و مسحوق مي‌كند و مسحوط مي‌كند مثل پودر نرم مي‌كند پس مشرك كسي است كه از بالا افتاده وقتي از بالا باشد راه را مي‌بيند همه جا تحت اشراف اوست وقتي ته دره باشد سقوط كرده جايي را نمي‌بيند كسي كه ﴿اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِي اْلأَرْضِ﴾ يعني از آسمان و از اوج معرفت او را به زمين انداختند و حيران و سرگردانند چنين كسي اصحاب معرفت او را به هدايت دعوت مي‌كنند ﴿لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَي الْهُدَي ائْتِنا﴾ چنين كسي اين‌چنين نيست كه اصحاب معرفت و هدايت نداشته باشد از درون و بيرون او را صاحبان معرفت هدايت مي‌كنند و هدايت الگويي هم دارند يك وقت است كسي راهنمايي مي‌كند سخنراني مي‌كند اين‌گونه از افراد كمتر موفق‌اند در هدايت مردم چون حرف سخنران را كه كسي گوش نمي‌دهد اين كسي كه مردم را موعظه مي‌كند مي‌گويد اين‌چنين بكنيد آنجا‌ها برويد فلان كار را انجام بدهيد اين را مردم گوش نمي‌دهند «الا شذ و ندر» اما حرف راهنما را مردم گوش مي‌دهند راهنما كسي است كه عمل مي‌كند جلو مي‌افتد به مردم مي‌گويد بياييد من رفته‌ام به همراه من بياييد چنين عالمي مؤفق است اين اصحاب هدايت و معرفت سخنراني نمي‌كنند ﴿لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَي الْهُدَي ائْتِنا﴾ نه فقط ﴿يَدْعُونَهُ إِلَي الْهُدَي﴾ خودشان مهتدي‌اند جلو افتادند به اين مي‌گويند بياييد در پيش ما چنين افرادي با اينكه رهبران الهي دارند هداة مهديه مهتدي دارند كساني‌اند كه اينها را به هدايت دعوت مي‌كنند الگوي عملي اينها هستند هدايتشان ... است نه سياقي نه اينكه از عقب برانند بلكه از جلو جَذبِه دارند با اينكه چنين هادياني آنها را راهنمايي مي‌كنند مع‌ذلك نمي‌آيند ﴿لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَي الْهُدَي ائْتِنا﴾ يعني بياييد به طرف ما ما رفتيم جلو شما بياييد چنين افرادي متحير‌اند.

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»

 


[1] انعام/سوره6، آیه68.
[2] اسراء/سوره17، آیه36؛ برهان، ج2، ص430.
[3] نساء/سوره4، آیه93.
[4] انعام/سوره6، آیه69.
[5] ـ تفسير برهان، ج2، ص230.
[6] انعام/سوره6، آیه68.
[7] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 1.
[8] انعام/سوره6، آیه68.
[9] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 1.
[10] بقره/سوره2، آیه48.
[11] انعام/سوره6، آیه68.
[12] سجده/سوره32، آیه16.
[13] زمر/سوره39، آیه3.
[14] یونس/سوره10، آیه18.
[15] انبیاء/سوره21، آیه66.
[16] انبیاء/سوره21، آیه67.
[17] حج/سوره22، آیه13.
[18] بقره/سوره2، آیه257.
[19] اعراف/سوره7، آیه66.
[20] اعراف/سوره7، آیه88.
[21] کهف/سوره18، آیه29.
[22] توبه/سوره9، آیه45.
[23] بقره/سوره2، آیه6.
[24] شعراء/سوره26، آیه136.
[25] حج/سوره22، آیه31.