75/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 68و69
﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾﴿68﴾﴿وَ ما عَلَى الَّذينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ لكِنْ ذِكْرى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾﴿69﴾
بعد از اينكه فرمود اين حق است ولي ﴿وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ﴾[1] آنگاه فرمود اينها كه آيات الهي را تكذيب ميكنند چند حالت دارند و چند بحث دربارهٴ آنها مطرح است يكي ذوات خود اينهاست كه با خود اينها چگونه رفتار بكنيم دوم اينكه در حالتي كه اينها مشغول تكذيب و خوض در باطلاند چگونه رفتار بكنيد سوم آنكه مسلمانهايي كه نميتوانند اينها را رها بكنند و در جاي ديگر حضور داشته باشند تكليف آنها چيست اين مسائل و همچنين مطالب ديگر كه زير مجموعه اين مسائل است از اين آيهٴ كريمه بايد استنباط بشود در شأن نزول اين كريمه گفته شد كه وقتي ذات اقدس الهي از شركت در مجالس آنها نهي كرد عدهاي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كردند كه ما ناچاريم مسجد برويم تردد كنيم طواف كنيم نماز بخوانيم و اينها در مسجدالحرام گرد هم ميآيند و دربارهٴ آيات الهي به استهزا ميپردازند ما چه بكنيم كه آيهٴ بعد نازل شد ﴿وَ ما عَلَى الَّذينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ اين شأن نزول را كه مرحوم طبرسي در مجمعالبيان نقل كرده است بر فرض تماميتش با آن مطلبي كه قبلاً ثابت شده است كه سورهٴ مباركهٴ «انعام» دفعتاً واحدتاً نازل شد منافاتي ندارد چون معناي شأن نزول در اين قسمت از آيات سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين نيست كه اين آيهٴ محلّ بحث جداي از آيات قبل و جداي از آيات بعد در چنين زمينه خاصي نازل شد بلكه منظور آن است كه سورهٴ مباركهٴ «انعام» در فضايي نازل شد كه اين افكار و عادات و آداب بود آنگاه بر آنها هم تطبيق ميشد نه اينكه اين آيهٴ محلّ بحث يعني ﴿وَ ما عَلَى الَّذينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ جداي از آيات ديگر دربارهٴ تعيين تكليف متقيان نازل شده باشد.
مطلب بعدي آن است كه كلمه خوض به معناي فرو رفتن و تدبر كردن و مانند آن آمده چه خوض حسي چه خوض معنوي لكن اكثر موارد استعمالش در قرآن كريم در مورد نكوهش و مذمت است كه كساني كه در امور باطل غور ميكنند تأمل ميكنند نظير ﴿وَ كُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ﴾[2] ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾[3] اينكه مشركان ميگويند ﴿وَ كُنّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ﴾ يا ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾ از اين موارد برميآيد به اينكه منظور از اين خوض تامل در امور باطل و فرورفتن در يك كارهاي قبيح و حرام است غرض آن است كه لغت تاب آن را دارد كه كلمه خوض دربارهٴ فرورفتن و فرورفتگي دربارهٴ امور صحيح هم به كار برود ولي معمولاً آنچه كه در قرآن كريم استعمال شده است در موارد محرم و قبيح و نقص و مانند آن است اينكه فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾ معلوم ميشود كه با خود اين ذوات كار ندارد نميفرمايد كساني كه در آيات الهي خوض ميكنند آيات الهي را مسخره ميكنند كلاً اينها را ترك كن بلكه ميفرمايد مجلس اينها را ترك كن تا اينها وارد مسائل ديگر بشوند معلوم ميشود كه افراد دو گونه است بعضي افرادند كه به جايي ميرسند ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾[4] دربارهٴ اينها گفته ميشود ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾[5] يك وقت است كه نه به اين مرحلهٴ از فساد و تباهي نرسيدند كه ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ﴾ گاهي در باطل خوض ميكنند و گاهي هم آمادهاند براي پذيرش حق دربارهٴ چنين گروهي دستور مقطعي صادر شده است به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود به اين مؤمنين ابلاغ بكن در مجلس تبهكاران حين اشتغال آنها به استهزا نشينند مگر اينكه آنها وضع مجلس را عوض كنند دستور كارشان عوض بشود اگر در مطالب عادي دارند سخن ميگويند يا دربارهٴ مطالب علمي و مانند آن به بحث و گفتوگو مينشينند آنگاه شركت شما مجاز است نفرمود از اين گروه رأساً صرف نظر كن فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾ البته اگر به جايي رسيدند كه دينشان را استهزا كه ميكنند به طور رسمي آنگاه آن آيهٴ هفتاد همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» دربارهٴ آنها جاري است كه ﴿وَ ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا﴾ باز تا آنجا كه اميد نجات هست آنجا هم باز دستور تذكره و مانند آن مطرح است مگر به جايي كه انسان يقين داشته باشد موعظة و تبليغ در آنها اثر نميكند وگرنه احتجاج با اينها تذكره اينها دعوت اينها به سبيل حق از راه حكمت و موعظه حسنه و جدال اَحسن همچنان به جاست.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عنهم﴾ آيا اين خطاب متوجه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است يا منظور امتاند گرچه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مكلّف است لكن اين آيه يك باري دارد كه نميشود ملتزم شد كه مخاطب اين آيه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است چون دارد كه اگر نسيان دامنگيرت شد در اثر سلطهٴ شيطان، شيطان فراموشت داد فراموش كردي مطلب را عيب ندارد ولي اگر متذكر شدي برخيز در جمع آنها ننشين اينچنين كاري براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست نشانهٴ اينكه اين آيه مربوط به پيغمبر نيست و مربوط به امت است دو تاست يكي شاهد داخلي يكي شاهد خارجي شاهد داخلي آن است كه هرگز پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مجلسي كه مردم سرگرم مسخره كردن او و دين او بودند نمينشست گرچه بعضي از رواياتي كه در كتاب شريف تفسير برهان و امثال برهان است اين ﴿يَخُوضُونَ في آياتِنا﴾ تعميم داده شد حتي مجلس غيبت و گناههاي عادي را هم شامل ميشود ولي محور اصلي آيهٴ محلّ بحث آن است كه ﴿وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ﴾[6] در چنين فضايي كه آنها مشغول تكذيب آيات الهياند نه تنها دارند غيبت ميكنند كه گناه عادي باشد بلكه به يك امر اعتقادي دارند آسيب ميرسانند خب در چنين مجلسي يقيناً پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شركت نميفرمود اين شاهد داخلي كه آنها در مجلسي كه او را دارند مسخره ميكنند خدا را مسخره ميكنند دين را مسخره ميكنند وحي را مسخره ميكنند او بنشيند دربارهٴ مسلمين عادي اين فرض دارد اما دربارهٴ خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه روا نيست شاهد خارجي همان است كه قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت در سورهٴ «نساء» آيهٴ 139 و140 اينچنين است ﴿الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا ٭ وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعًا﴾ فرمود كساني كه كافرين را به عنوان اوليا يا سرپرست يا محب و ناصر اتخاذ ميكنند و رابطهشان از مؤمنين منقطع است و به كافرين متصل است اينها چه طمع دارند اينها براي عزت رابطهشان را از مؤمنين قطع ميكنند به كفار ميپيوندند يا اهداف ديگري دارند اگر براي عزت است بدانند كه ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعًا﴾[7] هرگز عزت نزد كفار نيست تا اينها با قطع ارتباط از مؤمنين و پيوند با كفار عزيز بشوند آنگاه فرمود ما قبلاً به شما گفتيم كه در مجلس استهزا كافران ننشينيد شما در تمام قرآن كه جستجو ميكنيد ميبينيد غير از آيهٴ محلّ بحث سورهٴ مباركهٴ «انعام» اصلاً هيچ جايي خدا در قرآن نفرمود در مجلس كافران ننشينيد اينجا فرمود ما قبلاً به شما گفتيم كه در مجلس استهزا ننشينيد در حالي كه در هيچ جاي قرآن يك چنين آيهاي نيست مگر همين آيهٴ محلّ بحث كه خطاب به پيغمبر است ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾ اين است كه در آيهٴ 140 سورهٴ «مائده» به مؤمنين خطاب ميكند ميفرمايد ما قبلاً به شما گفتيم كه در مجلس استهزاي اينها ننشينيد معلوم ميشود آنچه كه در سورهٴ «انعام» آمده كه و مكه نازل شده و قبلاً نازل شده منظور مؤمنين است چرا؟ براي اينكه در سورهٴ «نساء» كه در مدينه نازل شد خدا به مؤمنين ميفرمايد كه ما قبلاً به شما گفتيم اين مطلب را خب شما در تمام آيات قرآن جستجو كنيد ببينيد كه كجا خدا به اينها فرمود بايد يا در مكه نازل شده باشد يا در مدينه قبل از نزول اين بخش از آيات سورهٴ «نساء» نازل شده باشد در حالي كه هيچ آيهاي در قرآن نيست كه دستور داده باشد كه شما در مجلس استهزاي كفار ننشينيد خب پس اينكه در آيهٴ 140 سورهٴ «نساء» كه در مدينه نازل شد ميفرمايد ما قبلاً به شما گفتيم كه در مجلس استهزاي كافران ننشينيد معلوم ميشود كه آنچه كه در مكه نازل شد يعني در سورهٴ مباركهٴ «انعام» خدا به پيغمبر ميفرمايد كه وقتي ديدي آنها دارند دين را استهزا ميكنند در مجلس آنها ننشين تا آنها وارد مسئله ديگر بشوند خطاب به پيغمبر است ولي منظور امتاند ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا﴾ كه محلّ بحث است همين را ذات اقدس الهي در آيهٴ 140سورهٴ «نساء» ميفرمايد كه به مؤمنين خطاب ميكند ما قبلاً به شما گفتيم خب قبلاً غير از اين آيهٴ سورهٴ «انعام» كه آيهٴ ديگري نيامده بود.
پرسش...
پاسخ: اگر شامل پيغمبر بشود البته پيغمبر مكلّف است همهٴ احكام الهي شامل پيغمبر هم ميشود اما صدر و ساقه اين آيه نشان ميدهد كه پيغمبر خارج است براي همان شهادت داخلي براي اينكه پيغمبر در مجلسي كه دارند او را استهزا ميكنند و دينشان را استهزا ميكنند كه نمينشيند كه به پيغمبر ميشود گفت كه تهمت نزن دروغ نگو مكلّف هست البته معصوم است اين كار را نميكند اما به او كه عاقل و فرزانه است كه دستور نميرسد كه وقتي دارد ميبيند دارند دين را مسخره ميكنند تو را مسخره ميكنند آنجا ننشين اين پيداست كه دليل از آن منصرف است.
پرسش...
پاسخ: خارجيه هم هست چرا؟ براي اينكه در ... خارجيه دارد كه ﴿إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ﴾[8] خب يعني آنكه در جمع كفار مينشيند ولو مثل آنها به حسب ظاهر دين را مسخره نميكند مثل آنهاست آنها كافرند اين هم مثل آنهاست خب پيغمبر در يك مجلسي كه دارند دين را مسخره ميكنند آنها كافرند و كساني كه عضو مجلس آنها هستند منافقاند خب يقيناً در همچنين جايي حضور پيدا نميكند.
پرسش...
پاسخ: نه اينكه تو آنها را عوض بكني اگر تو آنها را عوض بكني كه مؤعظه اثر دارد كه ﴿حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾ تا اينكه اينها برنامه را عوض بكنند وارد مسائل ديگر بشوند آنگاه شما بنشينيد دربارهٴ دين بحث بكنيد.
پرسش...
پاسخ: خب آن معلوم ميشود يك احتمال اثر دارد آنجا جايي است كه امر به معروف و نهي از منكر اثر دارد اما او مجلس را عوض ميكند اين موضوع عوض ميشود حضرت كه در مجلس استهزا نمينشيند حضرت ميرود تا مجلس استهزا را به مجلس استدلال تبديل بكند خب آن كار خوبي است ولي اينكه فرمود مجلس آنها مجلس استهزا است شما عضو مجلس اينها نباش ولو مستمع آزاد اينكه در آيهٴ 140 سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بها﴾ شما اگر ميبينيد يك مجلسي مجلس كفر به آيات الهي است ـ معاذ الله ـ مجلس استهزاي به آيات الهي است ﴿فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾ چرا؟ براي اينكه در چنان مجلسي كه جا براي امر به معروف و نهي از منكر نيست چون احتمال اثر نميدهيد وقتي برويد در جمع آنها بنشينيد نشستن در چنين مجلسي زمينه آن است كه «انك اذاً مثلهم» باشد آنگاه ميفرمايد چرا مثل آنهاييد براي اينكه ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعًا﴾[9] مثل آنهاييد يعني در باطن كافرايد ولي به حسب ظاهر مسلمانايد خب از اين كريمه معلوم ميشود كه آيهٴ محلّ بحث كه فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا﴾ متوجه پيغمبر نيست اصلاً البته پيغمبر مكلّف هست به توحيد و جميع احكام در آنگونه از موارد به عنوان قضيهٴ فرضيه است كه ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[10] خب اصل حكم به نحو مشروط صحيح است و اما اگر اين جريان كه بعد نشان ميدهد كه جزء قضاياي شخصي خارجيه است كه بعد عدهاي گفتند خب اگر ما در جمع اينها ننشينيم چه كنيم براي اينكه اينها غالباً در مسجدالحراماند ما هم براي طواف و نماز زيارت ميرويم آنجا آن وقت آيه نازل شد كه خب آنها كه متقي هستند و براي عبادت ميروند و احياناً ممكن است به گوششان برسد عيب ندارد معلوم ميشود كه مجلس آنها مجلس استهزا بود كه ميگفتند خب ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ البته آنچه كه در تفسير برهان و امثال برهان آمده است كه جايي كه امام(عليه السّلام) سب ميشود اين جزء خوض در آيات الهي است و مجلسي كه مؤمن غيبت ميشود اين هم خوض در آيات الهي است البته اين يك تطبيق مرحله نازل است وگرنه ظاهرش اينكه در آيات ما دارند خوض ميكنند اين آيات الهي را تكذيب ميكنند مسخره ميكنند نه اينكه دارند احكام ما را معصيت ميكنند بلكه آيات ما را به استهزا ميگيرند البته نشستن در بعضي از مجالس معصيت حرام است آن دليل خاص دارد اما آيه بعيد است كه آنگونه از مجالس را بگيرد ﴿وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذينَ يَخُوضُونَ في آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾.
مطلب ديگر آن است كه در آيه نفرمود برخيز فرمود از اينها اعراض بكن ممكن است كسي در همان جمع بنشيند مجلس ديگر تشكيل بدهد عمده اعراض از محفل حرام آنهاست نه قيام از آن مجلس حالا اگر پنج نفر وارد مسجدالحرام شدند در جمعي نشستند كه آنها «يخوضون في آيات الله» بر اين پنج نفر مسلمان متقي اعراض واجب است نه قيام ممكن است همانجا كنار هم كه نشستهاند يك محفل علمي تشكيل بدهند اعراض صادق است قيام از مجلس باطل آنها يكي از مصاديق اعراض است نه اينكه واقعاً قيام واجب باشد يك وقت است كه انسان ناپاك است بايد از مسجد بيرون برود خروج اين ناپاك از مسجد واجب است حالا اگر كسي برخورد كرد به يك مجلسي كه دارند در آن مجلس معصيت كلامي ميشود يعني دين الهي استهزا ميشود ـ معاذ الله ـ خروج از مسجد واجب است يا اعراض از آن خائضين واجب است اعراض از آن خائضين واجب است پس اگر خود آنها در كنار هم يك محفل علمي تشكيل بدهند بدون اينكه قيام بكنند اعراض هم كردهاند قيام هم نكردهاند ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا في حَديثٍ غَيْرِهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ يكي از نشانههايي كه اين خوض در آيات الهي اختصاصي به همان مسئلهٴ تكذيب پيغمبر يا استهزا پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مانند آن ندارد آن است كه در ذيل آيه همين محتواي صدر را به صورت يك قانون عام بيان كرد فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ اگر اين الف و لام ﴿الظّالِمينَ﴾ عهد باشد اشاره باشد يعني همينها كه ظلم كلامي دارند دربارهٴ دين دارند معصيت ميكنند ديگر اطلاق ندارد اما اگر مطلق ﴿الظّالِمينَ﴾ باشد كسي وارد يك مجلسي شده است كه اعضاي آن مجلس دارند توطئه ميكنند بر قتل كسي خب نشستن او در اينجا منهي است به همين آيه دارند توطئه ميكنند براي يك سرقتي خب اين آيه نهي ميكند نشستن در چنين مجلسي پس اينكه در ذيل آيه فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ اگر الف و لاماش عهد نباشد و ناظر به همان ﴿الظّالِمينَ﴾ مسائل كلامي نباشد به اطلاقش به عمومش ميشود تمسك كرد.
پرسش...
پاسخ: ﴿فَلا تَقْعُدْ﴾ بله اما ديگر نفرمود «فلا تقعد معهم» از اين كه اسم ظاهر آورد با جمع محلی بر الف و لام ذكر كرد معلوم ميشود كه گذشته از اينكه نشستن در جمع خائضين حرام است نشستن در جمع ظالمين هم نارواست يك وقت است كه چند نفر ظالم اينجا نشستهاند گوهر ذاتشان آدم ناصالحي است ظالمند اما مجلسشان مجلس توطئهٴ ظلم نيست اين آيه او را نهي نميكند اينكه فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ يعني ظالمين حين تلبس به ظلم و يك نفر را هم شامل نميشود براي اينكه يك نفر كه نميتواند مجلس استهزا و خوض در باطل و مانند آن تشكيل بدهد پس از اطلاق يا عموم ذيل ميتوان استفاده كرد كه اگر كسي وارد شده است ديد عدهاي دارند توطئه ميكنند يا مالي يا جاني كه يك مسلماني را از پا در بياورند خب نشستن در آن چنين جلسهاي طبق ذيل اين آيه منهي است و اما اينكه فرمود: ﴿وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى﴾ يعني نسيان از اين مطلب به شيطان منسوب است شيطان ميكوشد كه يك چنين امر مهمي را از ياد آدم ببرد فرمود اگر شيطان در شما اثر گذاشت و اين مطلبي يادتان رفته است حكم يادتان رفته يا موضوع يادتان رفته بعد از اينكه متذكر شديد يا ما شما را متذكر كرديم بالأخره به يادتان آمد حُكم و موضوع فوراً اعراض كنيد اينكه در ذيل آيه آمد ننشينيد آن صدر آيه را تقييد نميكند صدر آيه فرمود اعراض واجب است ذيل آيه ميگويد نشستن در جمع اينها حرام است اين ذيل آيه بيان بعضي از مصاديق صدر است نه اينكه نشستن حرام باشد بر خواستن واجب باشد بلكه اعراض واجب است ولو اينكه انسان همانجا بنشيند يك جمع خاصي تشكيل بدهد پس اينكه در ذيل آيه فرمود نشستن حرام است ﴿فَلا تَقْعُدْ﴾ بيان آن مصداق بارز اعراض است وگرنه اينچنين نيست كه حالا اگر آنجا بنشيند مشغول نماز بشود نظير آنچه را كه متقيان داشتند كه از مجلس اينها اعراض كرده است او را نهي نميكند.
پرسش...
پاسخ: نه چون بعضي از كارهاست كه قصدي نيست همين كه انسان در جمع يك عدهاي بنشيند از او عنوان حصر و استهزا انتزاع ميشود بعضي از عناوين عناوين قصدي است مثل اينكه كسي براي ديگري پا ميشود به قصد اينكه او مسلمان و مؤمن و عالم است خب ثواب ميبرد ياـ معاذالله ـ به قصد هتك و اهانت بر ميخيزد خب معصيت است اينجا عنوان عنوان قصدي است بعضي از امور است كه ولو انسان قصدش هم نداشته باشد از او هتك انتزاع ميشود مثل اينكه كسي خواست چيزي را از جاي بلندي بردارد حالا چند تا كتاب فقهي را زير پا بگذارد به عنوان آجر بعد بخواهد يك چيزي را جايي بگذارد يا چيزي را بر دارد بعد بگويد من كه قصد اهانت نداشتم خب همين كار حرام است خودش توهين به اين كتابهاست همان طوري كه كسي قصد كند فقه را اهانت كند اين كتابهاي ديني را اهانت كند حرام است از اينگونه از امور هم كه توهين انتزاع ميشود حرام است مگر كسي غافل محض باشد از اين مسائل اگر كسي بگويد من قصد نداشتم حالا قرآن را ـ معاذالله ـ زير پا گذاشتم كه دستم برسد بالاي چيزي او را بردارم ولو قصد اهانت نكرده اما از همين كار توهين انتزاع ميشود قصد اهانت هم نباشد نشستن در مجلسي كه دين خدا تكذيب ميشود خود همين كار توهين است چون فرمود: ﴿إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ بعد هم تهديد كرد فرمود: ﴿اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقينَ وَ الْكافِرينَ في جَهَنَّمَ جَميعًا﴾[11] خب اينكه فرمود: ﴿وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾ يعني اگر اين مسئله يادت رفته و در اثر وسوسهٴ شيطان غفلت كردي خب در حين نسيان معذوري ولي وقتي متذكر شدي بايد اعراض كني از اينجا معلوم ميشود كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رأساً خارج از محلّ بحث است براي اينكه آن دو شاهد داخلي و خارجي كه اقامه شد شامل حضرت نميشود ديگر نيازي به آن راه طولاني كه جناب امينالاسلام در مجمعالبيان و بعضي ديگر طي كردهاند كه نسيان احكام جايز نيست ولي نسيان موضوع جايز است و امثال ذلك اصلاً روا نيست گاهي يك بحث كلامي ميشود كه آيا امام و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميشود فراموش بكنند چيزي را آنها هم ميگويند اگر اينها فراموش بكنند اعتماد مردم سلب ميشود قول اينها از حجيت فعل اينها قول آنها رفتار آنها بالأخره سنت اينها از حجيت ميافتد وقتي كه ما احتمال سهو و نسيان ميدهيم احتمال ميدهيم كه اينها فراموش بكنند احتمال ميدهيم اين حكمي را كه اينجا بيان كردنند كاري كه اينجا كردند برخلاف بود منتها نسياناً انجام دادند يك وقت است كه نه از راه برهان لم گفته ميشود نه شبيه برهان اِن و آن اين است كه وقتي روح مجرد شد و منزه شد و اشراف تام نسبت به امور دارد آنجا سهو و نسيان راه ندارد و اصولاً اينها در يك منطقهاي به سر ميبرند كه شيطنت شيطان را به آن منطقه راه نيست شيطان حداكثر كارش تا سقف تجرّد خيالي و وهمي از نظر مسائل علمي از نظر مسائل عَملي و گرايشهاي عَملي تا محدودهٴ شهوت و غضب است يعني تا آنجا كه جاي شهوت است شيطان حضور و ظهور دارد آنجا كه جاي اعمال قوه غضبيه در مقابل قوه شهويه است كه اينها همتاي هماند و مادون عقل عملياند آنجا هم باز شيطان حضور دارد اما وقتي رسيد به مرحله تولي و تبري كه رقيقترين مرحله شهوت و غضب است كه كار عقل عملي است آنجا ديگر جا براي شيطنت شيطان نيست اين جذب و دفع را معادن هم دارند بالاتر از آنها گياهان هم دارند بالاتر از آنها حيوانات هم دارند به عنوان شهوت و غضب بالاتر از حيوانها انسانهاي عادي هم دارند به عنوان ارادت و كراهت عداوت و محبّت اينها را دارند اما مرحلهٴ رقيق شدهٴ اين جذب و دفع كه همان تولي عقلي و تبري عقلي است زمام اين جذب و دفع عقلي به عهدهٴ عقل عَملي است اين همان است كه «ماعبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»[12] اين وقتي عقل ناب شد جا براي حضور شيطان نيست در محدودهٴ عمل و انسان كامل چه پيغمبر چه امامان معصوم(عليهم الصلاة و عليهم السّلام) هم از نظر بخشهاي عقد نظري از محدودهٴ حس و خيال و وهم رهايي يافتند به آن عقل ناب راه يافتند هم از نظر گرايشهاي عملي از محدودهٴ شهوت و غضب جذب و دفع عادي اراده و كراهتهاي عادي عداوت و محبتّهاي عادي رهيدند به آن تولي و تبري ناب راه يافتند شيطان دربارهٴ چنين گروهي اصلاً سرمايهٴ وسوسه ندارد شيطان ميخواهد فريب بدهد به چه فريب ميدهد كار شيطان و شيطنت شيطان هميشه بدلي و جعلي ساختن است يعني بدلي شيئي را به جاي شيئي ارائه ميكند و ميفريبد يك شخصي كه به يك چيزي علاقهمند است او بدلي او را ميآفريند و از راه فريب ميگويد اين همان است كه تو ميخواهي وقتي انسان كامل به جايي رسيد كه تجرّد محض بود چه در بخش نظر چه در بخش عمل شيطان در آن محدودهٴ حضور ندارد نه حضور عِلمي نه حضور عَملي نه ميفهمد انسان كامل چه ميفهمد نه ميتواند آنچه را كه انسان كامل ميخواهد بدلي او را بسازد لذا خيلي دلش ميخواهد كه او را بفريبد ولي توان آن را ندارد چيزي در اختيار شيطان است كه زير پاي انسان كامل است آنچه مطلوب انسان كامل است ساخت بدلي او مقدور شيطان نيست بنابراين فريب ممكن نيست چون فريب ممكن نيست اين اظهار عجز ميكند ميگويد ﴿إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ﴾[13] نه اينكه نسبت به بندگان مخلص حريم بگيرد، احترام بكند، تأدب بكند نه توان آن را ندارد و ذات اقدس الهي هم فرمود بندگان مخلص من از گزند وسوسه تو مصوناند تو راه نداري خب حالا اگر يك كسي انسان كامل شد مثل اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السّلام) شيطان دسترسي ندارد تا انسا كند وقتي دسترسي نداشت اين فوق آن است كه اگر پيغمبرـ معاذ الله ـ اشتباه بكند مردم اطمينانشان سلب ميشود يك وقت است يك برهاني آدم اقامه ميكند كه جنبه مردمي قضيه مطرح است همان طوري كه در كارهاي ديگر و بناي عقلا اين است فهم عرف اين است وقتي به اوج مسائل عقلي هم برسد باز همين طور بحث ميكند ممكن است عقلي حرف بزند ولي عرفي فكر ميكند اينها را نميگويند حكيم آنكه عقلي حرف ميزند و عرفي فكر ميكند او به حكمت راه نيافت آنكه عقلي حرف ميزند و عقلي فكر ميكند براي اثبات نزاهت اهل بيت انسان كامل(عليهم الصلاة و عليهم السّلام) از سهو و نسيان اگر اين راه را طي كنيم كه اگر اينها اشتباه بكنند مردم اطمينانشان سلب ميشود خب حالا اگر واقعاً سهو اينها ممكن باشد به طوري كه مردم هيچ نفهمند شما راهي نداريد براي اثبات نزاهت اينها از سهو و اصلاً اين مسائل هم مطرح نشود و اما وقتي راه عقلي را طي كرديد بگوييد آنجا سهو ممكن نيست شيطان آنجا راه ندارد اينكه خود شيطان گفت ﴿إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ﴾ و اينكه ذات اقدس الهي هم فرمود بندگان مخلص من از گزند تو مصوناند و اين كه به صراحت عدهاي را در قرآن كريم نام برد فرمود: ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[14] معلوم ميشود شيطان در آنجا راه ندارد خب چگونه انسا كند اين ميشود شاهد ثالث اين ميشود برهان سوم و شاهد سوم كه آيه ناظر به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست لا بالخصوص و لا بالعموم گاهي ممكن است به عنوان فرض باشد البته فرض محال ممكن است يعني نظير ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[15] اما يك وقتي به عنوان فرض نيست به عنوان تكليف است تكليف جدّي متوجه كسي بشود كه يك چنين چيزي از او محال است بنابراين اگر به عنوان فرض بشود هيچ عيب ندارد چون بالاتر از اين هم فرض شد ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾ خب صدق قضيه شرطيه به همان صدق تلازم مقدم و تالي است نه تحقق مقدم يا تحقق تالي اصل قضيهاش درست است گرچه طرفينش مستحيل است نظير ﴿لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾[16] آنجا اصل قضيه حق است گرچه طرفينش محال است اينجا هم ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾ اصل قضيه حق است گرچه طرفينش محال است اما يك وقت است نه خطاب خارجي است خطاب خارجي جدّ متوجه كسي بشود كه اين كار از او محال است و شيطان اصلاً دسترسي ندارد اين نشان ميدهد كه آيه ناظر به همان امت است ﴿وَ إِمّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾.
پرسش...
پاسخ: ممكن است امور عادي شيطنت نقش نداشته باشد مثل يك اشتغال به يك مباحي انسان را از مباح ديگري ساهي كرده است اما در مسائل ديني منشأش شيطان است ديگر چون تمام تلاش و كوشش اين است كه شخص يا حكم يادش برود بلاواسطه غفلت كند يا موضوع حكم يادش برود كه معالواسطه از يك فضيلتي محروم بشود.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»