75/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 63 الی65
﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرينَ﴾﴿63﴾﴿قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كلِّ كرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ﴾﴿64﴾﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ اْلآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ﴾﴿65﴾
يكي از براهيني كه در اين سورهٴ مباركهٴ «انعام» بر توحيد اقامه شد همان آيهٴ محلّ بحث ديروز بود كه فرمود: ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ مضمون اين آيه نسبت به مشركين جدال اَحسن است زيرا مشرك اصل ذات اقدس الهي را به عنوان واجب ميپذيرد و ذات اقدس الهي را به عنوان خالق ميپذيرد و ذات اقدس الهي را به عنوان ﴿رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ كه رب الارباب است ميپذيرد منتها ربوبيّتهاي جزئي ... را به غير خدا اسناد ميدهد كه قائل به ارباب متفرقون است در اينگونه از موارد ذات اقدس الهي با جدال احسن با اين مشركين چنين احتجاج ميكند به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد به اينها بگو شما در تاريكيهاي دريا و صحرا خطرهاي گوناگون خطر راهزني خطر گم كردن راه خطر تهاجم حيوان و غير حيوان در آن حال به غير خدا پناه نميبريد نه به خودتان نه به امثالتان نه به اوثان و اصنامتان چون همهٴ اينها از شما فاصله دارند آن بتهايي كه در بتكدههاي شهر شماست عالم غيب نيست و قادر هم نيست نه در اينجا حضور دارد و از درد شما باخبر است و توان آن را دارد كه دريا را مهار كند و يا مشكلات خشكي شما را برطرف كند در اينگونه از موارد يك جدال اَحسني است براي اينكه مقدمات اين قياس هم معقول است و هم مقبول اما اين آيه چون هدايت همهٴ مردم را به همراه دارد نسبت به آن مشركيني كه به اين وضع مبتلا نشدند چگونه تقرير ميشود و نسبت به ملحديني كه ذات اقدس الهي را به عنوان واجب و خالق و رب الارباب نميپذيرند چگونه قابل تقرير است براي اين دو طايفه و دو گروه اين قرآن بايد حجت بالغه باشد اين آيه اما نسبت به مشركيني كه مبتلا به سفرها و ظلمتهاي دريا و صحرا نشدند كه البته اين كم اتفاق ميافتد نسبت به اينها آن ضابطه عامي كه در ذيل آيه است فرمود: ﴿مِنْ كُلِّ كَرْبٍ﴾ شامل آنها ميشود بالأخره هر كدام از اين مشركين در دوران زندگي مشكلاتي داشتند چه از نظر مالي چه از نظر بيماري چه از نظر مسائل رواني چه از نظر اخلاقي چه از نظر اجتماعي بالأخره يك مشكلي داشتند در هر مشكلي از اين مشكلات ولو ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ نباشد بالأخره ديدند كه از غير خدا كاري ساخته نيست پس اطلاق آيه و ضابطه عامي كه در ذيل دارد اين براي هر مشرك جدال احسن خواهد بود ولو به ظلمات دريا و صحرا مبتلا نشده باشد اما نسبت به ملحدي كه اصلاً مادي ميانديشد و خدا را ـ معاذ الله ـ قبول ندارد نه اينكه مشرك در ربوبيّت باشد او مُلحد است چنين شخصي هم بالأخره يا ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ﴾ داشت يا «ظلمات بحر» داشت يا كربهاي ديگر در اين حال ذات اقدس الهي به يك انسان مُلحد ميگويد كه شما در حال خطر به چه كسي متوسل ميشويد يا به يك وهم مثل شانس يا به يك برهان بايد تكيه كنيد مسئلهٴ شانس و بخت و اتفاق كه ميدانيد يك امر موهوم است شانس كه وجودي ندارد بخت كه امر موجودي نيست يك امر وهمي است يك امر خرافاتي است خب شما كه مسئله بخت و شانس و امثال ذلك را ناچاريد بگوييد افسانه و خرافات است بايد به يك جايي تكيه كنيد كه توان آن را داشته باشد كه مشكل شما را حل كند يا بايد بگوييد اين تضرع و اضطراب و التجاي ما لغو است يا اگر اضطراب و التجا لغو نيست پس يك جايگاهي هست كه ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾[1] است و ﴿عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ﴾[2] است و همان خداست پس نسبت به مُلحد سه حرف است به مُلحد گفته ميشود يا شما در اين حال به شانس و بخت و امثال ذلك تكيه ميكنيد كه اين افسانه و خرافات است شانس يعني چه؟ بخت يعني چه؟ موجود است يا معدوم عالم به حال شماست يا نه «قادر بكل شيء» است يا نه شما به چه كسي متكي ميشويد اگر چيزي است موجود كه به درد همهٴ دردمندان و به راز همهٴ رازداران باخبر است آن چنين حقيقتي «عالم بكل غيب» است اين ديگر شانس نيست بعد از علم آيا توان آن را دارد كه مشكل هر كسي در هر كربي و دردي را حل كند يا نه چون مثل شما ديگران در عالم زيادند كيست كه هر روز مشكل و كرب و مانند آن نداشته باشد حالا ابتلاي به ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ هر روزه و همگاني نيست اما كرب و درد و رنج و مشكلاتي كه دامنگير بشر ميشود براي همه در همهٴ حالات هست خب كسي كه مشكل همه را بداند و بتواند حل كند او شانس است كه امر خرافاتي است يا يك امر موجود و حقيقي است؟ يقيناً يك امر موجود حقيقي است آن امر موجود حقيقي بايد به تمام اين رازها عالم باشد يا نه چون تنها زيد شرقي يا عمر غربي يا بَكر جنوبي يا خالد شمالي كه نيست كه هر كسي در هر گوشهاي بالأخره به يك حقيقت تكيه ميكند آن حقيقت بايد به همهٴ اين غيوب آگاه باشد و بايد توان آن را داشته باشد كه مشكل همه را هم حل كند يك موجودي كه «بكل غيب» عالم است و «بكل شيء» قدير است ميشود خدا خب حالا آن مطلب ديگر ميماند پس يك مطلب اين است كه اينها به شانس متكياند كه شانس يك امر خرافات و افسانه و چيز باطلي است آنها هم ناچارند كه شانس را طرد كنند بخت و اتفاق و شانس و اينها افسانه است به يك حقيقتي كه ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾[3] است و ﴿عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ﴾[4] است به او تكيه ميكنند حالا چه دليل براي اينكه حالا ما كه تكيه كرديم به يك همچنين موجودي چنين چيزي هم در عالم هست اين مطلب سوم است بايد به او گفت شما عالم را بالأخره منظم ميدانيد يا در عالم چيزهاي باطل هم ممكن است راه پيدا كند در نظام تكوين چيزهاي باطل هم ممكن است راه پيدا كند يا نه در نظام تكوين چيز باطل راه ندارد هر چه هست حق است يك وقت است يك كسي باطل انديش است آرزوي خام دارد خب اين آرزوي خام محور برهان نيست اما يك وقت است كه يك امري است همگاني ممكن است كه همهٴ مردم در عالم تشنه باشند و آب در عالم نباشد يعني چنين عالمي ميشود لغو كه عطش در نهان انساني باشد و آب در عالم نباشد همهٴ گياهان تشنه آب هستند و آب در عالم نباشد خب اين عالم عالم منظمي نيست آن انسان مُلحد بالأخره نظم عالم را قبول دارد منتها ميگويد طبيعت است كه منظماً حركت ميكند چيزي در عالم ياوه و بيهوده نيست آنگاه ما سؤال ميكنيم اينكه انسانها در آن حال التجا دارد اين يك آرزوي خام است يا اميد پخته است؟ يك وقت است يك كسي آرزو دارد در دوران جواني «يا ليت الشباب يعود يوماً» اين آرزوي خام است كه «اياكم والمنا فانها وضاع النوكا» يك وقت است كه نه يك اميد پخته است نه آرزوي خام همه اين اميد را دارند يعني تمام انسانها در تمام خطرهاي مالي بدني روحي اجتماعي به يك جايي تكيه ميكنند كه آن ميداند مشكل او چيست و ميتواند مشكل او را حل كند خب همچنين موجودي خداست ديگر چيزي كه موجود هست به همهٴ غيوب عالم است بر همه چيز هم تواناست خب ميشود خدا اينكه در بعضي از احاديث در احتجاج مرحومطبرسي و در جاهاي ديگر هم هست كه كسي آمده بود حضور مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در حضور مبارك امام عسگري(سلام الله عليه) به طور مختلف هم نقل شده است از وجود مبارك امام عسگري(سلام الله عليه) يا از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال شده است كه «دلني علي معبودي»[5] به چه دليل خدا هست مرا راهنمايي كن دلالت كن حضرت فرمود مسافرت كردي عرض كرد آري سوار كشتي شدي عرض كرد آري آيا شد كشتي شما بشكند عرض كرد آري آيا فرمود در دريا غرق شدي و از خود نااميد شدي از ديگران نااميد شدي آيا به جايي تكيه كردي و اميدوار بودي عرض كرد آري فرمود همان خداي توست كه اين را به فطرت او ارجاع داده است اگر كسي بگويد همهٴ مردم عاطل و باطل در نهان خود آرزو دارند اين معنايش اين است كه عالم عالم باطلي است براي اينكه اين را كسي تلقين نكرده در آن حال كه اگر تمام مردم در نهانشان اين تكيهگاه هست و اين يك چيز لغوي است پس عالم عالم لغو است براي اينكه همهٴ مردم گرفتار آرزوي خاماند يا نه در نهان همهٴ مردم يك اميد پخته است يك رجاي واسق است اگر اين اميد است و رجا است نه آرزوي خام معلوم ميشود كه متعلّقش در عالم موجود است و آن خداست پس سه امر را بايد دربارهٴ ملحدان بازگو كرد اگر مخاطب اين آيه مشرك باشد مضمون اين آيه جدال اَحسن است چون مقدماتش هم معقول است و هم مقبول چون مقبول است از جهت مسلّم بودن و مقبول بودن مقدمه استدلال قرار گرفت ميشود جدال كه فرمود: ﴿وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ﴾[6] و اما اگر مخاطبين اين يا مشمول خطاب ملحدان بودند كه اصلاً خدا را ـ معاذ الله ـ قبول نداشتند ميگفتند: ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا﴾[7] ﴿نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾[8] و مانند آن، آنگاه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمود كه شما در اين ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ آيا آرزوي خام داريد ميگوييد اي كاش يا واقعاً ميطلبيد يك وقت است انسان آرزوي خام دارد تلاش دروني نيست اين انبعاث دروني نيست اين طلب نيست اين خواستن نيست يك وهم باطلي است آيا شما ﴿في ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾[9] آرزوي خام داريد يا اميد پخته خواهند گفت ما اميد داريم به آنها گفته ميشود اين تنها شماييد يا همهٴ مردم در همه شرايطاند ميگويند همهٴ مردم در همهٴ شرايطاند اختصاصي به ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ﴾ ندارد اختصاصي به «ظلمات البحر» ندارد پس ﴿مِنْ كُلِّ كَرْبٍ﴾ هست بعد به اينها مطلب سوم گفته ميشود كه آيا در نهان همهٴ مردم يك چيز لغوي است كه همهٴ مردم خواهان يك شيء باطلياند يا در جهان موجودي هست كه به همهٴ اين رازها و رمزها عالم باشد و حل هر مشكلي هم به دست او باشد لابد خواهند گفت در جهان يك چنين كسي هست و او همان خداست لذا ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ را در طليعه چون يك امر روشني بود اول ذكر فرمود بعد ﴿وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ﴾ را ذكر كرد تا هم از نظر سعهٴ مخاطبين مشرك و ملحد هر دو را بگيرد و هم از نظر كساني كه مبتلا شدند به سير دريا و صحرا و هم كساني كه مبتلا نشدند آنها را بگيرد ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ... ٭ قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ﴾ در حقيقت.
پرسش...
پاسخ: آنها در آن موجوداتي كه مثال ميزنند ميگويند هدفش براي ما مشخص نيست نه ما احراز كرديم بيهدفند حداكثر «لا ادري» است خيلي از اسرار عالم است كه بعدها حل ميشود.
پرسش...
پاسخ: به اعتقاد آنها آيا در عالم يك چيز لغوي است؟ پس عالم منظم نيست اگر عالم منظم نيست هيچ علمي هم در عالم پيدا نميشود شما به چه دليل علوم تجربي داريد گياهشناسيتان از دريا شناسيتان تا آسمان شناسيتان از زيردرياشناسيتان تا فوق آسمان شناسيتان همهٴ علم است ديگر علم روي نظم است ديگر اگر نظمي در عالم نباشد كه قياس و استدلال تشكيل نميشود به چه دليل شما ميگوييد ميتوان با اين فرمولها زيردريايي ساخت يا فوق سمائي ساخت شايد اوضاع برگردد شايد طور ديگر باشد شايد امروز اين طور است فردا طور ديگر باشد ميگويند نه عالم منظم است ديگر الآن كه روي صدم و هزارم ثانيه هم حسابرسي ميكنند معلوم ميشود به نظم معتقدند پس در عالم يك چيز ياوهاي نيست آنگاه برميگرديم به نهان انسانها كه الآن بيش از پنج ميليارد بشر در روي زمين زندگي ميكنند همه در مشكلات به يك جايي تكيه ميكنند كه هر مشكلي را بداند و حلالّ هر مشكلي هم باشد به كسي كه در دورترين نقطه خاوري زندگي ميكند با كسي كه در دورترين نقطه باختري به سر ميبرد به او بگويند خب تو اگر مشكلي داري الآن اگر آن مبدأ مشكل تو را حل كند ديگر فرصت ندارد كه مشكل باختري را حل كند ميگويند نه مشكل او را هم حل بكند معلوم ميشود كه او به كسي به موجودي معتقد است كه ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[10] است و ﴿عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[11] خب اين ﴿هُوَ اللَّهُ﴾[12] است ديگر آيا كسي كه در عمق دريا گرفتار ﴿ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ است به او بگويند اگر كسي سوار آپولو شد سوار سفينه فضايي شد و در عمق آسمانها الآن خطري دامنگير او شد او الآن به خدا به همان مبدأ متكي است خود آن مبدأ برود كار او را انجام بدهد الآن نميرسد كار تو را انجام بدهد او باور ميكند؟ ميگويد نه يك حقيقتي در عالم هست كه هم مشكل من كه در «تحت البحر» گرفتارم ميداند هم مشكل او كه «فوق السماء» گرفتار است ميداند اين همان كسي است كه ﴿وَهُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[13] اين همان خداست.
پرسش...
پاسخ: اين براي آن است كه معاد را منكر است اين تجرد روح را منكر است اين خيال ميكند وقتي كه مُرد خاك ميشود اين نميداند وقتي كه مُرد هجرت ميكند اول حيات اوست او مشكل بعث دارد نه مشكل مبدأ اينكه دست به انتحار ميزند خيال ميكند ميگويد من الآن چون درك دارم رنج ميبرم ميخواهم اين درك را كه حيات من است مبدأ درك كه حيات است او را از بين ببرم تا نفهمم و راحت باشم ميشود خاك خاك رنجي نميبرد از ظلم روزگار من ميخواهم خاك بشوم و نفهمم او نميداند كه وقتي مُرد تازه حيات جديد او جلوه ميكند اين در بعث و برزخ مشكل دارد اين اول عذاب او شروع ميشود وگرنه در مبدأ او مشكلي ندارد خب.
پرسش...
پاسخ: بله اما برهان عام است نه مورد مخصص است نه خطاب منحصراً شامل وثنيين حجاز ملحدين را هم شامل ميشود خب قرآني كه از يك عده نقل ميكند كه آنها ميگويند ﴿وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾[14] اين دهري است اين ماركسيست است اما قرآن ميخواهد براي هدايت او برهان اقامه كند يا نه.
پرسش...
پاسخ: نه، غرض آن است كه ﴿وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ﴾ شامل او هم خواهد شد اين ﴿قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ﴾ شامل مُلحد هم ميشود با طي آن سه مرحله او ممكن است اول بگويد خوششانسي يا بدشانسي ولي وقتي تحليل كرد ميبيند شانس افسانه است وقتي به او بگويند شما حالا دريا نرفتي يا فوق سما سفينهٴ سمائي سوار نشدي بالأخره تو در خاور دوري ديگري در باختر دور يكي هم در قطب است يكي هم در استوا اين چهار نفر كه در چهار نقطهٴ عالم به سر ميبرند هر چهار نفر مشكلي دارند آيا ميشود به او گفت آن كسي كه شما الآن او را ميخواهي كه مشكل تو را حل كند ديگري در خاور دور يا باختر دور مشكل دارد و آن مبدأ دارد مشكل او را حل ميكند الآن نوبت تو نيست؟ يا ميگويد نه يا همين شخص اگر دور آسمان را الآن كه كل كره زمين در حد يك دهكده شد قابل سير چند روزه است اگر همين شخص در خاور بود در باختر بود در قطب بود در استوا بود در هر چهار جا چهار مشكل براي او پيش آمد در هر چهار جا به يك مبدأ تكيه ميكند آيا ميتوان به او گفت آن كسي كه تكيهگاه اميد توست در خاور است در غرب باختر نيست او بالعكس يا ميگويد نه من به حقيقتي متكي ميشوم كه به همه چيز عالم است و همه جا هست خب اين همان خداست اين است كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود اگر سفر دريا كرديد كشتي شكست به كسي متوسل شديد همان خداست حالا اين دريا چه اقيانوس كبير باشد چه اقيانوس اطلس خب بنابراين آيه با اين تقريب ميتواند شامل ملحدان هم بشود از اين به بعد ميشود برهان ديگر جدال احسن نيست پس ﴿ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ﴾ از همين كريمه برميآيد ﴿وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ﴾[15] هم باز از اين كريمه برميآيد بعد از اين مسئله نجات را كه ذكر فرمود چون اين ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود تو هم مبشري هم منذر در مسائل موعظة گاهي تبشير است گاهي انذار همين تبشير و انذار به صورت دو بخش از مقدمات براي يك قياس يا يك برهان يا يك جدال احسن درميآيد گاهي مسئله اينكه خدا منجي است در قياسها مطرح است گاهي مسئلهاي كه خدا مهلك است در قياسها مطرح است گاهي به عنوان الرحمان و الرحيم نتيجه ميگيرند گاهي به عنوان القهار المنتقم نتيجه ميگيرند حالا در آيهٴ بعد اينچنين ميفرمايد: ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ اْلآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ﴾ برهان اقامه ميكند بعد در پايان ميفرمايد نگاه كن ما از چند راه آيات را متنبه ميكنيم متحول ميكنيم عبارتها را تقريرها را تقريبها را مقدمات را روشها را تا اينها بفهمند گاهي حكمت، گاهي موعظه، گاهي برهان، گاهي قهر، گاهي مهر، گاهي تبشير، گاهي انذار تا اينها بفهمند ﴿انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ اْلآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ﴾ خب فرمود: ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ﴾ ذات اقدس الهي آن توان را دارد كه بر شما عذاب را از بالا بر شما نازل كند از پايين براي شما عذاب را برانگيزد يا عذاب بالا و پايين نباشد عذاب دروني باشد كه آن عذاب دروني همان اختلاف است و درگيري داخلي است و مانند آن آنكه قادر است بر شما عذابي را از بالا برانگيزد خواه بالاي حسي باشد نظير اينكه صواعقي آمده است ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ﴾[16] يا ﴿رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ﴾[17] و مانند آن يا طوفانها بادي است كه ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ﴾[18] و مانند آن يا عذابي است «مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِ» از زير پا نظير آنچه كه دامنگير قارون شده است كه ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ اْلأَرْضَ﴾[19] يا ﴿فَأَتَى اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ﴾[20] فرمود كه عدهاي در خانه امن نشستند و خدا ذات اقدس الهي از سقف يا از ديوار ويران نميكند از پايه ويران ميكند و بعد سقف روي آنها ميريزد ﴿فَأَتَى اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ نه «من السقوف والجدران» خب گاهي اينچنين است گاهي آنچنان گاهي «من فوق» است گاهي «مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِ» يا ممكن است عذابهايي كه الآن مصاديقش پيدا شده است به وسيله بمبهايي كه از بالا ريخته ميشود اين است يا به وسيله انفجارهايي كه به وسيله زير دريايي پديد ميآيد يك كشتي را در دريا به وسيلهٴ زير دريا غرق ميكند خب اين «مِنْ تَحْتِ» است همه اينها مصاديق من فوق و تحت است هر مصداقي هم كه بعداً ظهور و بروز پيدا كند زير مجموعه اين مفهوم است اين مفهوم آن گنجايش را دارد كه اين مصاديق را در بر بگيرد يا نه عذابهايي كه به تعبير امينالاسلام و ديگر مفسّران(رضوان الله عليهم) كساني كه مافوق شما هستند بر شما ظلم بكنند يا نه كساني كه تحت امر شما هستند عليه شما بشورند بالأخره يا از زير دست يا از زبر دست شما عذاب ببينيد اين «من فوق» است و «مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِ» يا نه عذابهاي حسي يا معنوي از بالا يا پايين نباشد ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا﴾ «لبِس، يلبِس» است نه «لبَس، يلبَس» اين «لبس، يلبس» يعني «خلط، يخلط» مخلوطتان كند اولاً شما را گروه گروه كند بعد به جان هم بيندازد اول اختلاف سليقه است بعد اختلاف نظر است بعد «كل يجر النار الي قرصه» است بعد ﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[21] است خب اين اختلاف و درگيري داخلي كه الآن متاسفانه دامنگير افغان و برادران مسلمان افغان شد از همين قبيل است ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ كه شما را به جان هم بيندازد اين سه عذاب هر سه ميتواند حسي باشد هر سه ميتواند غير حسي باشد بعضيها ميتواند حسي باشد بعضي ميتواند غير حسي باشد اينكه فرمود: ﴿ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ اين چهار تا عذاب نيست براي اينكه اين ﴿يُذيقَ﴾ با «واو» عطف شد نه با «او» آنها هر كدام با «او» عطف شده است ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا﴾ اين ﴿وَ يُذيقَ﴾ متمم همان اختلاف است اين اختلاف دروني در حد صاعقه است اگر بدتر نباشد در حد سيل و زلزله است اگر بدتر نباشد سيل و زلزله بالأخره بدن را مال را از بين ميبرد دين را كه از بين نميبرد كه اما اختلاف داخلي گذشته از اينكه بدن و مال را از بين ميبرد دين را هم از بين ميبرد اين حديث نوراني در جوامع روايي هست از بيانات رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است از بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) است كه «اياكم والبغضاء فانها الحالقة لدينكم» فرمود از بغضاء و عداوت و كينه و اختلاف بپرهيزيد براي اينكه اين عداوت و بغضاء يك مشكلي مالي دارد كه حالا بر فرض نظير سيل و زلزله و آتش سوزي و اينهاست كه خانه را ويران كند يك مشكل ديني هم دارد كه اين عداوت و بغضاء دينتان را تيغ ميكند «فانها الحالقة لدينكم» خب دو نفر اگر اختلاف داشتند اين سعي ميكند او را متهم كند او را رجم كند او را تفسيق كند او را تكفير كند و بالعكس چيزي براي دين طرفين نميماند فرمود اختلاف يك تيغ تيزي است به دست دو طرف و هر روز دارند دينشان را تيغ ميكنند آن دين تيغ شده كه ديگر نميرويد كه ديديد كسي كه در منا سرش را حالا صروره بود و حلق كرد اين تا مدتها سرش بيمو است حالا اگر هر روز تيغ دستش باشد سر را تيغ كند ديگر مويي روئيده نميشود كه اگر دو نفر با هم اختلاف دارند سعي ميكنند كه تفسيق كنند رجم كنند متهم كنند تكفير كنند تا او را از ميدان به در ببرند خب اگر سوء الظن از گناهان است چه رسد ﴿إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ﴾[22] چه رسد به تهمت و غيبت و افترا و امثال ذلك چه رسد ـ معاذالله ـ به اينكه روي هم اسلحه بكشند نظير مسلمانان عزيز افغان فرمود: ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ اين هر سه خطر را قرآن پيش بيني كرد در قبالش سه نعمت را هم پيش بيني كرد در سورهٴ مباركهٴ «مائده» گذشت در سورهٴ «اعراف» هم ميآيد در اين بخشها آمده است كه ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾[23] خب اگر يك عدهاي مؤمن باشند اهل تقوي باشند بركات آسماني بركات زميني هست در قبالش اگر كسي اهل ايمان و تقوا نباشد عذاب آسماني عذاب زميني هست آن دو رحمت در قبال اين دو قهر و عذاب آنجا فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾[24] بركات سما و ارض را همان طوري كه اينجا دو قسمت حسي و غير حسي آنجا هم به شرح ايضاً [همچنين] ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾[25] اين به آيهٴ ديگر فرمود اگر مسيحيها يهوديها اينها به تورات و انجيلشان عمل بكنند و ﴿ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ﴾ كه وحي الهي و قرآن كريم است عمل بكنند روزيهاي بالا و پايين رزق بالا و پايين حسي و معنوي از بالا و پايين نصيبشان ميشود خب پس مهر الهي گاهي از بالا گاهي از پايين قهر الهي هم بشرح ايضاً [همچنين] گاهي از بالا گاهي از پايين اما اختلاف در قبال اتفاق اين هم يك مِهر و قهر الهي است در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه قبلاً بحثش گذشت آنجا فرمود آيهٴ 103 سورهٴ «آل عمران» فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ﴾ اين نعمت الهي را متذكر باشيد شما اوس و خزرج و مانند آن دشمن يكديگر بوديد خونريزي داشتيد شمشير به دست بوديد اما ﴿فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ آن روز ﴿يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ بود در اثر بتپرستيتان امروز ﴿وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ﴾ است براي اينكه ﴿كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ امروز شديد بر اثر مِهر الهي برادر يكديگر خب امروز در كنار سفرهٴ مهر يكديگر مينشستيد ديروز از شمشير قهر ديگري خون ميريختيد اين ﴿يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ قبل بود ﴿اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا﴾ امروز هست و خطر ديگري كه احياناً از اين كريمه استفاده ميشود آن است كه اگر ما خواستيم بگوييم اين آيه سير صعودي دارد «من الخفيف الي الشديد الي الاشد» حركت كرده است چه خواهد شد يعني عذاب گاهي ضعيف است گاهي متوسط و گاهي شديد عذاب شديد در سوم ذكر شده است يك وقت است ميگوييم اين سه عذاب در عرض هم هستند هيچ كدام شديدتر از ديگري نيست يك وقتي خواهيم گفت كه نه اين عذابها از ضعيف به شديد و از شديد به اَشّد رفته است ﴿هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ شيعه را هم شيعه گفتند براي اينكه هر كسي دنبال يك عده راه ميافتد و مايهٴ شيوع فكر و روش او خواهد شد اين معني لغوي شيعه است خب اگر عدهاي از زيد تبعيت كردند فكر زيد شايع ميشود اينها مايه شيوع فكر زيد در بين مردماند از اين جهت ميشود شيعه لذا اتباع را ميگويند شيعه البته شيعه، الشيعه با اين نام اصطلاحاً اسم كساني است كه پيرو وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه افضل صلوات المصلين) است خب اگر بتوان از اين كريمه استفاده كرد كه عذاب از ضعيف به متوسط و از متوسط به شديد يا اَشّد رفته است اين اختلاف داخلي از همه بدتر است اگر هم ما از آيه نتوانيم سير صعودي را استفاده كنيم از آنكه آن بغضا حالق دين است دين را حلق ميكند و تيغ ميكند هم كاملاً ميشود استفاده كرد كه اختلاف از هر نظري بدتر است در بعضي از آيات نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده است فرمود با اختلاف شما حيثيتتان را از دست ميدهيد و آن شوكت و شكوهتان را از خود جدا ميكنيد آيهٴ 46 سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين است ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴾ فرمود مطيع خدا و پيامبرش باشيد با هم نزاع نكنيد چون نزاع يعني طرفين هر دو اتفاق دارند در سلب قدرت. زيد كه با عمر درگير است عمر كه با زيد درگير است اينها يك اتحاد دارند يك اتفاق دارند بر تضعيف زيرا زيد ميكوشد كه عمر را از صحنه بيرون كند چه ميكند با اين تلاش و كوشش خود قدرت خود را نزع ميكند تا قدرت او را بكند بالأخره قدرت صرف ميكند ديگر پس زيد دو تا كار كرد هم قدرت خود را كم كرد هم بخشي از قدرت عمر را كاهش دارد عمر هم به شرح ايضاً [همچنين] او هم تلاش و كوشش كرد با تلاش و كوشش مقداري از قدرت خود را نزغ كرد و مقداري از قدرت عمر كاهش داد چرا آنهايي كه در صحنه مسابقه كشتي دادند آخر هر دو خستهاند و بيقدرت براي اينكه هر دو اتفاق كردند بر تضعيف خب اتفاق اثر دارد اين دو رقيب هر كدام سعي ميكنند ديگري را به خاك بمالند خب وقتي كه سعي ميكند خودش نيرو صرف ميكند با صرف نيرو مقداري از توان ديگري ميگيرد و ميكاهد آن يكي هم به شرح ايضاً [همچنين] آن هم از قدرت خود ميكاهد تا از قدرت رقيب بكاهد پس اينها اتفاق دارند بر تضعيف كه سرانجام پيروز ميشوند يعني هر دو ضعيف خواهند بود و اتفاق اين اثر را دارد آخر هر دو به نَفَس ميافتند خاصيت رقابت اينچنين است لذا فرمود اولاً شما نزاع نكنيد كه هر كدام از قدرت خود بكاهد و از قدرت رقيب هم بكاهد براي اينكه اين كار مايهٴ فشل و ضعف ميشود وقتي فشل و ضعف آمد آن شوكتتان آن گويتان و به تعبير عادي آن بادتان در ميرود و ﴿تَذْهَبَ ريحُكُمْ﴾[26] خب اين يك عذاب داخلي است فرمود: ﴿أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ بعد هم در بخش ديگر فرمود انسان اين قدرت را كه دارد قدرت اختلاف قدرت درگيري قدرت مبارزه چه خوب است كه دربارهٴ دشمنان پياده كند كه بشود قهر الهي نسبت به بيگانه خب نسبت به خودتان ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ باشيد نسبت به ديگران ﴿أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ﴾[27] باشيد كه بشود رحمت بعد همين جريان را كه دربارهٴ يهوديها و مسيحيها و مسلمين فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾[28] يا فرمود: ﴿و لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ لكن ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ﴾[29] دربارهٴ همين يهوديها و مسيحيها فرمود: ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾ كه اين دو بخش در سورهٴ مباركهٴ «مائده» قبلاً گذشت در سورهٴ «مائده» قبلاً گذشت كه چه دربارهٴ يهوديها چه دربارهٴ مسيحيها ما القا كرديم منتها درباره يهوديها القا است درباره مسيحيها اغراء است در آيهٴ 64 سورهٴ «مائده» دربارهٴ يهوديها فرمود: ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾ و در همان سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ چهارده دربارهٴ مسيحيها فرمود: ﴿فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾ يكي اغراء است كه خفيفتر است يكي القاست كه شديدتر است خب پس همه عذابها را ذات اقدس الهي ارائه كرده است هم عذابي كه بالا باشد هم عذابي كه پايين باشد هم عذابهاي اجتماعي هم نعمتهايي كه بالا باشد هم نعمتهاي پايين هم نعمتهاي اجتماعي سه نمونه از آن طرف ذكر كرد سه نمونه از اين طرف.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»