75/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 62 الی64
﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبينَ﴾﴿62﴾﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرينَ﴾﴿63﴾﴿قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كلِّ كرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ﴾﴿64﴾
دربارهٴ سرعت حساب ذات اقدس الهي بحث مبسوطي فخررازي در تفسيرشان مطرح كردند عصاره آن بحث اين است كه اعمال انسان ملكاتي در انسان ايجاد ميكند و آثاري در بدن او و در شئون هستي او ظاهر ميكند و همهٴ اينها مظاهر حساب الهي است و همهٴ اينها مظاهر ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبينَ﴾ بودن حق است اين بحث مبسوطي را كه با چند مقدمه و بعضي از نتايج ايشان در تفسير ذكر ميكنند در مسئلهٴ شهادت اعضا و جوارح ذكر شده است اينكه ذات اقدس الهي در قرآن كريم فرمود عدهاي اعضا و جوارح آنها در قيامت شهادت ميدهند شهادت اعضا و جوارح چند گونه است يكي اينكه خود اعضا و جوارح سخن بگويند و صاحبان اعضا و جوارح به اين اعضا اعتراض بكنند كه ﴿لمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذي أَنْطَقَ كلَّ شَيْءٍ﴾[1] اين معناي ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[2] يا ﴿جُلُودِهِمْ﴾ و مانند آن يك نحوهاي از شهادت اعضا و جوارح اين است وقتي انسانها به صورت حيوانات درآمدند اعضا و جوارح آن حيوان شهادت ميدهد كه اين شخص در دنيا چه كاره بود يعني اگر كسي ـ معاذ الله ـ به صورت يك كلب درآمده است همهٴ اعضا و جوارح او شهادت ميدهد كه او در دنيا يك موجود درندهاي بود يا اگر به صورت مار و عقرب درآمده است اعضا و جوارح او شهادت تكويني ميدهند كه او در دنيا يك موجود گزندهاي بود و يا اگر در قيامت به صورت مور درآمده است همهٴ اعضا و جوارح او شهادت ميدهند كه موجود پر طمع و آزمندي بود اين معناي ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾[3] چه اينكه جوارح آنها هم شهادت ميدهند ﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ﴾ هست يا ﴿جُلُودِهِمْ﴾ هست كه ﴿قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذي أَنْطَقَ كلَّ شَيْءٍ﴾[4] آنجا كه حرف ميزنند كه حكمش روشن است اما آنجا كه شهادت عملي ميدهند معنايش همين است در باب شهادت اين حرف را گفتند و حالا جناب فخررازي اين را در باب حساب آورده است اين هم البته درست است يعني اگر كسي در اثر ملكات سيئه به صورت يك حيوان محشور شده است برابر آنچه كه فريقين از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ذيل آيهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْواجًا﴾[5] نقل كردند كه انسانها در قيامت فوج فوج محشور ميشوند به صورتهاي گوناگون ظهور ميكنند برخي به صورت حيوانات درميآيند در آنجا نحوه شهادت بازگو شده است پس دو گونه شهادت است يك شهادت قولي است يك شهادت فعلي اگر مسئلهٴ شهادت به دو قسم است مسئلهٴ حساب هم به دو قسم است قهراً [ناگزير] انسان حسيب خود خواهد بود و از اين جهت در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» ذات اقدس الهي انسان را به عنوان حسيب و حسابگر خود كافي دانست كه فرمود ما در قيامت ﴿نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِكتابًا يَلْقاهُ مَنْشُورًا﴾[6] بعد به او ميگوييم ﴿اقْرَأْ كتابَكَ كفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبًا﴾[7] اينكه در قيامت ذات اقدس الهي به انسانها ميگويد شما براي حسابرسي خودتان كافي هستيد براي همين جهت است و ﴿ كلَّ إِنسانٍ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ سيزده و چهارده ﴿وَكلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِكتابًا يَلْقاهُ مَنْشُورًا ٭ اقْرَأْ كتابَكَ كفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبًا﴾ آن روز روز نَشر است و دنيا روز لَف است لفيفهاي امروز منشورهاي فردايند آنچه كه در دنيا پيچيده است و بسته است در قيامت گسترده و باز است كه ميشود «يوم النشور» در «يوم النشور» كتاب انسان را كه به انسان به صورت منشور ارائه كردهاند به او ميگويند ﴿اقْرَأ ْكتابَكَ كفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبًا﴾ خب پس انسان در حسابرسي خود كافي است يعني هم علم دارد هم نميتواند تخطي كند و چنين انساني در قيامت مظهر حسيب بودن خداست زيرا ذات اقدس الهي در آيهٴ شش سورهٴ مباركهٴ «نساء» خود را به عنوان حسابرس كافي معرفي كرد و فرمود: ﴿فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكفى بِاللّهِ حَسيبًا﴾ اين ﴿كَفى بِاللّهِ حَسيبًا﴾ يا ﴿كفى بِنا حاسِبينَ﴾[8] در قرآن كريم كم نيست مع ذلك خدا كه خود را به عنوان حسيب كافي ميداند انسان را ميگويد تو حسيب كافي هستي تو براي حسابرسي خود كافي هستي يعني حسابرسي انسان را به دست خود انسان انجام ميدهد كه ديگر هيچ گونه او احتمال تخطي ندهد در بيان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در نهج البلاغه آمده است كه فرمود: «اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ»[9] فرمود بندگان خدا بدانيد يك عدهاي را ذات اقدس الهي مأمور حفظ شما قرار داد كه رقم نفسهاي شما را ميشمارد كه شما چند تا نفس كشيديد خب گاهي ميبينيد اين نفس معصيت است گاهي اين نَفََس عبادت است نحوهٴ نَفَس كشيدن دم برآوردن گاهي انسان براي اينكه كسي را باخبر بكند گاهي طرزي نفس ميكشد كه بوي نامحرم را استشمام كند «اي ما امراةٍ مرت علي قومٍ كتعطرت و مرت علي قومٍ ليجدوا ريحهها و هي زانيه» خب آن نامحرمي كه اين بو را استشمام ميكند به همان قصد و «هو زانٍ» خب گاهي انسان بو ميكشد بوي نامحرمي كه «تعطرت و مرت علي قوم ليجدوا ريحها» اين ميشود گناه اگر رقم نَفَس و كيفيت نَفَس را ميدانند معلوم ميشود به اينكه از نيّتها هم باخبرند كه در بحث ديروز گذشت فرمود: «اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ»[10] آنگاه فرمود بدانيد كه «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ، وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ»[11] و مانند آن اعضا و جوارح شما سربازان الهياند اگر ذات اقدس الهي دستور ميدهد به مأموران خود كه اعمال و عقايد و اخلاق انسان را بنگارند يكي از مأمورات الهي همان شئون خود انساناند كه درست مينگارند چون انسان كه مالك اعضا و جوارح خود نيست اينها امانات الهياند لذا اگر يك وقتي خدا خواست كسي را بگيرد او را با زبان او ميگيرد چون زبان انسان سرباز خداست «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ» لذا اگر كسي مورد بيمهري حق قرار گرفت و خدا خواست او را بگيرد ديگر لازم نيست كه از جاي ديگر سرباز بياورد فرمود: «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ، وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ» اگر اعضا و جوارح انسان سربازان الهي است تمرد در برابر خدا ممكن نيست گاهي انسان يك حرفي ميزند، سقوط ميكند، يك امضايي ميكند، سقوط ميكند، يك جايي ميرود، سقوط ميكند، يك شهادتي ميدهد، سقوط ميكند خب اگر اعضا و جوارح انسان سربازان الهياند مأموران ضبط اعمال و اقوال و عقايد و كردار و رفتار و گفتاراند همينها هم در قيامت براي حسابرسي كافي است لذا در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿اقْرَأْ كتابَكَ كفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبًا﴾[12] با اينكه در آيهٴ شش سورهٴ مباركهٴ «نساء» هم فرمود: ﴿كَفى بِاللّهِ حَسيبًا﴾ يا ﴿إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَكفى بِنا حاسِبينَ﴾[13] همين خدايي كه در حسابرسي كافي است همين حسابرسي را با دست خود انسان انجام ميدهد چون انسان جوارح اوست اگر اعضا و جوارح انسان ابزار اوست و خود ذات اقدس الهي است و خدا با ابزار دارد كار ميكند پس كار را به خدا ميتوان اسناد داد بنابراين آن راه مبسوطي را كه جناب فخررازي در تفسيرشان طي كردند راه طولاني است آن راه علمي است راهي است كه في الجمله درست است نه بالجمله و او را البته در بحث شهادت گفتند اما اينكه خدا ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبينَ﴾ است براي اينكه ﴿عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ﴾[14] پس احتياج ندارد در بررسي كردن و عالم شدن كه معطل بشود و چون كليد ﴿لَهُ مَقاليدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ كليد آسمانها و زمين هم به دست اوست ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ قدير﴾[15] است احتياج ندارد در اجراي اين حسابها وقتي را بگذراند لذا ميشود ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبينَ﴾ بعد از آن مطلب يك برهان جدلي را اقامه ميكند اين جدل، جدل اَحسن است براي اينكه مقدمات او هم معقول است و هم مقبول فرمود: ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ چون سورهٴ مباركهٴ «انعام» همان طوري كه ملاحظه فرموديد به صورت سورهٴ احتجاج شبيهتر است چون چندين حجت در اين سوره بازگو شد فرمود از اين مشركين سؤال بكنيد در حال خطر شما به چه كسي مراجعه ميكنيد بالأخره يكي از دو حالتان درست است و يكي از دو حالتان باطل است شما هم مشركايد هم موحد در آن حال موحديد در اين حال مشرك يكي از حالهايتان درست است بالأخره ديگر شما در حالت درد موحديد و راست ميگوييد و در حال رفاه و نشاط مشركايد يكي از اين دو حال درست است براي اينكه شرك و توحيد ناظر به جهان خارج است بالأخره در جهان خارج يا الله شريك دارد يا ندارد يا ﴿لَيْسَ كمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[16] است يا ﴿مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرى﴾[17] هست ـ معاذ الله ـ ديگر اينچنين نيست كه هم شرك صحيح باشد هم توحيد شما در حال عادي مشركايد در حال خطر موحديد و توحيد حال خطرتان هم توحيد با اخلاص است فرمود يكي از اين حالهايتان درست است بررسي كنيد ببينيد كدام درست است يا در آن حال دروغ ميگوييد يا در اين حال چون اينها كه مربوط به خصوصيتهاي شخصي نيست كه هر دو در جاي خود درست باشد انسان تابستان احساس با حرارت ميكند زمستان احساس برودت ميكند و در هر دو حال احساسش درست است چون حالات شخصي است اين مربوط به كيفيت يافت خود اوست اما يك وقت است دربارهٴ خارج نظر ميدهد كه در جهان خارج يك رب است يا چند رب اگر توحيد حق است پس شرك باطل است اگر شرك باطل است توحيد حق است آنگاه در اين آيه ميفرمايد شما در حال اضطرار موحديد در حال عادي مشركايد كدام يك از حالاتتان درست است آيا شما در حال خطر به يك كسي متوجه ميشويد متوسل ميشويد يا نه يقيناً متوسل ميشويد آن بت هست يا الله است؟ آن يقيناً الله است براي اينكه بتهاي شما كه ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[18] نيستند كه در دريا هستند در صحرا هستند وقتي راه گم كرديد احساس خطر كرديد از رهزن احساس خطر ميكنيد از تاريكي در هراسيد در اين حالتهاي گوناگون كه ترس شما را فراگرفته است قدرت غيبي لايزال تكيه ميكنيد نه به آن بتي كه در بتكده شهر شماست آنكه با شما نيست خب پس شما در حال خطر به يك شخصي مراجعه ميكنيد آن شخص هم بت نيست و چهار مطلب را هم در اين حال داريد اولاً اهل دعاييد در اين حال ساكت نمينشينيد ميخوانيد ثانياً اين دعاي شما نظير ذكرها و وردهاي عادي نيست با تضرع و ابتهال و ناله و لابه همراه است سوم اينكه اين يك امر تصنعي نيست كه در علن داشته باشيد بلكه در نهان و درونتان اين حالت آرميده است يعني از درون ميترسيد چهارم اينكه تعهد ميسپاريد كه اگر مشكلتان حل شد اين حال توحيدي را همچنان ادامه بدهيد اين چهار تا حال را داريد ولي وقتي حالتتان برگشت همهٴ اين امور چهارگانه رخت ميبندد هم آن دعايتان هم آن تضرعتان هم آن درد خفيه و سرّيتان و هم آن شكرگذاريتان به جاي شكرگذاري باز شرك ميورزيد اين حالتان را معالجه كنيد يا آن وقت دروغ ميگوييد يا الآن دروغ ميگوييد ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرينَ﴾ اين جدال معقولِ مقبول است گاهي ملحدان ميگويند خدا مخلوق ترس بشر است يعني بشر در حال ترس به خدا متوجه است ـ معاذ الله ـ خدايي نيست انسان هراسناك چون وسيلهاي ندارد به افسانهٴ خدا معتقد ميشود غافل از اينكه فكر توحيدي را كساني در عالم منتشر كردند كه نترسترين مردمان روي زمين بودند اين افكار توحيدي را علوم و معارف توحيدي را انبيا آوردند هيچ كس به اندازه انبيا سلحشور و نترس نبود اينها را به آتش سوزاندند صبر كردند اره كردند صبر كردند چه قتل و چه ظلمي نسبت به انبيا روا نداشتند كه آنها تحمل نكنند اگر بنا بشود در عالم چند نفر آدم نترس پيدا بشوند همين انبيايند هيچ خطري نبود كه اينها را به آن خطر تهديد نكنند و اينها هيچ نلرزيدند و كاملاً مقاومت كردند گفتند ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾[19] ديدند ابراهيم تكان نخورد جريان زكريا به آن وضع پيش آمد ديدند تكان نخورده ارباً اربا كردند خيلي از انبيا را ديدند تكان نميخورند پس اگر چند آدم نترس در عالم پيدا بشود همينها هستند پس مسئلهٴ اعتقاد به خدا مخلوق ترس نيست اين ترس يك نعمت خوبي است كه غبارروبي ميكند آدم در حال عادي به زيد و عمرو متوسل است به قدرت خود تكيه ميكند به ميز و پست و مقام خود متكي است در حال خطر كه همهٴ اينها از او گرفته شد معلوم ميشود كه اينها منشأ قدرت نيستند به جايي تكيه ميكند كه منشأ قدرت است اين حال خطر يك حالت بسيار خوب و آموزندهاي است منتها مردان الهي كه دائماً در نمازند دائماً در خطرند اين نماز همان حال خطر را احساس ميكنند ميگويند الان سراسر عالم كه ما احساس امنيت ميكنيم همهٴ مأموران الهياند او اگر نخواهد ﴿وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ﴾[20] گاهي انسان از همان مأمن گاهش تير ميخورد خب بنابراين اين حال خطر اين نورانيت را دارد كه غبارروبي ميكند آدم از روي ترس ميگويد خدا هست يا در حال ترس آن اوهامش ميريزد واقع را ميبيند چون ميبيند ميگويد خداست اين چيه؟ پس آن مطلبي را كه ملحدان گفتند كه خدا مخلوق ترس است انسان در حال ترس افسانهٴ خدايي را قبول دارد اين سخن باطل است براي اينكه افكار توحيدي را خداپرستي را مرداني در عالم منتشر كردند كه نترسترين انسانهاي روي زمين بودند براي اينكه با دست خالي با همهٴ طغيانگرها درافتادند شما سرگذشت انبيا را كه در قرآن كريم ميخوانيد ميبينيد همين است ديگر آن فرعون ﴿ذِي الْأَوْتَادِ﴾[21] ميبينيد كه كسي با چوب دستي وارد ميشود و او را تحقير ميكند مگر مقدور كسي بود كه به كاخ فرعون برود با او احتجاج كند يا كسي جلو دريا پشت سر شمشير در بين دو خطر بگويد من امنم در امانم خب وقتي بنياسرائيل به موساي كليم(سلام الله عليه) گفتند اينجا چه جايي بود كه ما را آوردي خب جلو كه درياست پشت سر هم فرعونيها رسيدند ما را بين دو مرگ محصور كردي فرمود: ﴿كَلاّ إِنَّ مَعي رَبّي سَيَهْدينِ﴾[22] اگر دستور باشد به دريا برويم، دريا ميرويم، برگرديم برميگرديم، خب نترسترين مردان عالم اين حرفها را آوردند اين آن مطلب را كاملاً ابطال ميكند اما انسانها در حال ترس روي لاعلاجي موحد ميشوند يا در حال ترس غبارروبي ميشود گردگيري ميشود همهٴ اوهام ميريزد همهٴ قدرتها از دست آدم گرفته ميشود هم قدرت خود آدم هم قدرتي كه ديگران داشتند انسان به اميد آنها زنده بود همهٴ اينها فروميريزد و حق ظهور ميكند آنها كه خيلي اهل دلاند با شهود اول ميفهمند مييابند بعد ميگويند يا الله بعد ميخواهند مثل آدمي كه اول آبشار زلال را ميبيند بعد آب ميطلبد اگر به آنجا نرسيدند كه اول خدا را ببينند بعد بگويند يا الله لااقل اول خدا را ميفهمند بعد ميگويند يا الله روي همان قضاياي فطري كه قياسات و اوهام ... روي همان بديهيات سرمايهگذاري ميكنند كه اگر خود من مقتدر بودم يا اين بتها مقتدر بودند يا ستارهها مقتدر بودند بايد قدرت اينها مستمر باشد اينجا كه قدرت اينها حضور ندارد خود آنها حضور ندارند اينجا پس اينها هيچ كدام قادر نيستند يك قدرت قهّاري هست كه بتواند اين دريا را رام بكند «في ظلمات البحر» و همچنين ﴿فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ﴾ خب بر اساس آن قضايايي كه قياسها ... معها كه بشود فطرية القياس انسان اول حق را ميفهمد وقتي فهميد الله حق است بعد ميگويد يا الله ﴿تَدْعُونَهُ﴾[23] بعد از تعرفونه است تَضرعاً بعد از تعرفون است خُفية بعد از تعرفون است آن تعهد ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرينَ﴾ بعد از تعرفون است اول معرفت است بعد خواندن، ناله كردن، اشك ريختن، تعهد سپردن خب يا انسان به آن درجهٴ اوليا ميرسد كه شهود ميكند، اول ميبيند با جان ذاتي را كه «لاَ تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ، وَ لكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمانِ»[24] اول ميبيند بعد ميخواند ميطلبد يا اگر به آن مقام منيع نرسيد اول ميفهمد بعد ميخواهد ميفهمد خدايي هست بعد او را ميطلبد اين ميشود جدال اَحسن فرمود: ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ البته در حال عادي كه انسان روز دارد حركت ميكند نميداند به اينكه فرقي بين شب و روز نيست فرقي بين ظلمات و اَنوار نيست فرقي بين اَمن و خطر نيست در همهٴ حالات يك نفر است كه انسان را حفظ ميكند ﴿قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾[25] از حوادثي كه زمامدارش ذات اقدس رحمن است جز رحمان كسي شما را حفظ نميكند چه كسي ﴿يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ از الله چه كسي شما را حفظ ميكند غير از الله خب در ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ﴾ گاهي انسان شب است تاريك است، راه گم كرده، احساس ناامني ميكند، احساس قطاع الطريق و رهزن ميكند و مانند آن احساس گم شدن ميكند ميبيند در اينجا راهنمايي نيست راه بلدي نيست آن بتها و اوثان و اصنام و اوهامي كه معبود او بودند نيستند ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ﴾[26] همهٴ اينها گم شدند به يك حقيقتي كه همه جا هست به همه چيز عالم است بر همه چيز تواناست به او تكيه ميكند او را ميشناسد «ظلمات البحر» هم همين طور است گاهي در درياست سوار كشتي شده شب است تاريك است آن ناوخدا به اصطلاح يعني نگهدار اين ناو كه اصطلاحاً ميگويند ناخدا ناخدا اين ناو خدا است يعني مسئول نگهداري اين ناو است اين ناوخدا راه را گم كرده، ظلمات ليل هم هست، تيره هم هست، ابر هم هست و خطر رهزني قطّاع الطريق دريا هم هست در چنين حالي به كسي مراجعه ميكنند كه قدرت همهٴ امور در اختيار اوست ﴿مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ آنگاه فرمود تو در جواب بگو كسي كه شما او را ﴿تَدْعُونَهُ﴾ ميخوانيد آن ﴿مَنْ يُنَجِّيكُمْ﴾ را ميخوانيد تَضرعاً ميخوانيد ﴿خُفيةً﴾ ميخوانيد منتها گرچه به حسب ظاهر اول خُفيه است بعد تضرع يعني اول سرّ است بعد وقتي درد شديد شد انسان علناً مينالد لكن از يك نظر سير از قوي به اقوا است يعني آن تضرع علني قوي است و تضرع دروني اقوا است از اين جهت خُفيه را در قبال اين تضرع قرار داد نه ﴿خُفيةً﴾ يعني مخفيانه از حضور ديگران بلكه «خفيةً» يعني سراً در مقابل تضرع خب پس دعوتي هست كه خدا را ميخوانيد با ناله و ابتهال و زاري ميخوانيد با سوز درون ميخوانيد تعهد هم ميسپاريد كه ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرينَ﴾ آنگاه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه شما در جواب اينها بگو به اينها بگوييد آن كسي كه شما را نجات ميدهد از همه اين خطرها الله است ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ كه ﴿تَدْعُونَهُ﴾ اولاً، تضرعاً با اين قيد ثانياً، و ﴿خُفيةً﴾ يعني با راز دروني و سرّ نهاني ثالثاً ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرينَ﴾ كه تعهد شكر است رابعاً، كيست آن؟ ﴿قُلِ اللَّهُ﴾ است او الله است كه ﴿يُنَجِّيكُمْ مِنْها﴾ از اين ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ نجات ميدهد نه تنها از اين ظلمات از ظلمتهاي عادي از كرب و درد و رنجهاي عادي هم هست سه گونه عذاب است و درد و رنج است كه ذات اقدس الهي حل ميكند يكي همين عذابها و دردها و خطرهاي ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ است كه انسان ميداند قسم دوم رنج و درد و حوادث تلخي است در حالتهاي عادي كه باز انسان ميفهمد و ميبيند و به خدا پناه ميبرد قسم سوم حوادث تلخي است كه انسان نميداند كه اين بلاها از ناحيه او دفع شده است «وَكَمْ مِنْ عِثارٍ وَقَيْتَهُ، وَكَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ»[27] كه انسان خب نميداند خيلي از اين حوادث را بعدها ميفهمد كه بسياري از درد و بلا بود كه از او دور شده است پس نه تنها مشكلات ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ را خدا حل ميكند نه تنها «كل كربي» را كه معلوم و مشهود است خدا حل ميكند بلكه «وَكَمْ مِنْ عِثارٍ وَقَيْتَهُ» خدا واقي است «وَكَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ» خدا دافع است و مانند آن براي يك موحد فرقي بين اين حالات سهگانه نيست چه اينكه در مقابل گاهي نعمتهاي حقير به او ميرسد گاهي نعمتهاي عظيم به او ميرسد همهٴ نعمتها از ناحيه الله است و براي يك موحد فرقي بين عظيم و حقير نيست فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كلِّ كرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ﴾ به جاي شكر شرك ميورزيد به جاي اينكه به تعهدتان عمل كنيد كه گفتيد ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرينَ﴾ فرمود: ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ﴾ مطلب مهم آن است كه اينها روي ترس نميگويند خدا با اخلاص ميگويند خدا يك وقت است انسان در حال ترس روي دروغ ميگويد خدا اگر دعوتي دارد دعايي دارد دروغ است ولي خدا امضا كرده كه اينها موحداً خالصاً مخلصاً الله را ميطلبند كه ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ﴾[28] در سورهٴ مباركهٴ «لقمان» اين آيه هست كه اينها با اخلاص از ذات اقدس الهي چيز ميطلبند آيهٴ٣١ و ٣2 سورهٴ «لقمان» اين است كه ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكُورٍ ٭ وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كالظُّلَلِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ باِياتِنا إِلاّكلُّ خَتّارٍكفُورٍ﴾ اينچنين نيست كه ايمان آنها در آن حال با اخلاص نباشد در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آيهٴ ٦٥ اين چنين فرموده است ﴿فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾ اين اخلاصشان يا محصول آن شهود است يا محصول اين تعقل است يا بالأخره اين غبارها كنار ميرود آن فطرت شكوفا ميشود حق را با چشم دل ميبينند كه «تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمانِ»[29] روي آن شهود اول مشاهده ميكنند و بعد ميطلبند يا نه اول روي همان قضاياي فطري حق را ميفهمند تعقل ميكنند و بعد ميطلبند بالأخره يا معقولشان هست يا مشهودشان اگر روي علوم عقلي باشد صحيح است و روي شهود باشد هم صحيح است خواستن آنها هم با اخلاص است همهٴ اينها را قرآن صحه گذاشته فرمود: ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ﴾[30] با اخلاص ميطلبند نه ترس منشأ كاذبانه اينچنين نيست در بخشي از سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هم مشابه اين معنا را ذكر كرده است در آيه ٴ٦٧ سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اينچنين فرمود: ﴿وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِيّاهُ﴾ اگر به قدرت خود تكيه داشتيد ميبينيد الآن از شما گرفته شده به قدرت ديگران وابسته بوديد ميبيند شما را همراهي نكردند به قدرت ارباب و اوثان و اصنام متكي بوديد ديديد كه با شما نيستند كسي كه ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[31] با شما باشد خداست ﴿ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِيّاهُ فَلَمّا نَجّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكانَ اْلإِنْسانُ كفُورًا ٭ أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِبًا ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ وَكيلاً﴾[32] خب پس اين يك جدال اَحسني است كه هم مقدماتش معقول است هم مقدماتش مقبول و برهاني است تام ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ كه ﴿تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرينَ﴾ در بحثهاي روايي اين آيه ٴمبارك آمده است كه از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است بهترين دعا «خير الرزق مايكفي خير الذكر ما يخفي»[33] بهترين دعا آن است كه مخفي باشد و بهترين رزق آن است كه كافي باشد انسان را كفايت كند نه اينكه انسان انباردار ديگري باشد در ذيل اين آيه كه ﴿ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْيَةً﴾[34] مخفيانه بخوان بعد دارد ﴿وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ﴾[35] بعضي از مفسّرين خواستند استفاده كنند كه با صداي بلند دعا كردن تعدي است و اين تعدي باعث ميشود كه داعي متعدي محبوب خدا نباشد حديث ديگري كه از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است اين است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عبور ميكرد ديد يك عدهاي با صداي بلند دارند دعا ميكنند فرمود آرامتر شما كه با خدايي گفتگو نميكنيد كه او ـ معاذ الله ـ ناشنوا باشد يا دور او هم شنواست هم نزديك شما كه «لا تدعون اصم و لا بعيداً» نه كسي كه عصم است و ناشنواست و نه كسي كه دور است او را دعا ميكنيد كسي كه با شماست و نزديك هم هست ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾[36] است و «بِكُلِّ شَيْءٍ سميع» است و گذشته از اينكه «بِكُلِّ شَيْء سميع» است سميع الدعا هم هست اين سميع الدعا بودن ذات اقدس الهي نه يعني دعا را ميشنود او همه چيز را ميشنود او غيبت و تهمت را هم ميشنود چه اينكه دعا را و ثنا را هم ميشنود معناي سميع الدعا اين نيست كه او دعا را ميشنود معنايش اين است كه او گوش به دعا ميدهد ما اگر از كسي چيزي خواستيم او به حرف ما عمل نكرد ميگوييم گوش به حرفمان نداد و اگر به كسي پيشنهاد داديم پيشنهاد ما را قبول كرد ميگوييم حرفمان را گوش داد اين گوش دادن شنيدن يعني ترتيب اثر عملي دادن اينكه در بعضي از آيات هست و همچنين در پايان بعضي از ادعيه هست كه تو سميع الدعايي نه يعني اين است كه دعا را ميشنوي يعني خدايا تو كرم و جودت اين است كه ترتيب اثر به حرف داعي ميدهي و حرف داعي را گوش ميدهي و خواستهٴ او را برآورده ميكني تو كه كرمت و جودت اين است كه به خواستههاي داعيان اثر مثبت ميبخشي به خواسته ما هم اثر مثبت ببخش او به دو وجه سميع الدعاست هم ميشنود چون «بِكُلِّ شَيْءٍ سميع» است هم ترتيب اثر ميدهد چون جواد و سخي است به هر تقدير در ذيل اين كريمه آمده است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود يكي از آداب دعا آن است كه شما آرام و آهسته دعا كنيد خب ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِتَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرينَ﴾ اگر آنها نميتوانند در برابر اين سؤال پاسخ مثبت بدهند تو پاسخ بده ﴿قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها﴾ بعد فرمود اين حالا از باب اهميّت مورد است ما ذكر كرديم وگرنه اينچنين نيست كه شما باز بگوييد در دريا خدا و در «ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» خدا و در حال عادي وثن و صنم اينچنين نيست كه بياييد كارها را تقسيم بكنيد بلكه ﴿قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْها وَ مِنْ كلِّ كرْبٍ﴾ در هر حادثهٴ تلخي مشكلتان را خدا حل ميكند از اين بتها كاري ساخته نيست ﴿ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ﴾ شركتان مستمر است آنگاه در آيهٴ٦٥ به بحث بعدي ميپردازد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»