درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

75/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 60و62

 

﴿وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فيهِ لِيُقْضي أَجَلٌ مُسَمًّي ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾﴿60﴾﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتّي إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ﴾﴿61﴾﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبينَ﴾﴿62﴾

نكات ديگري كه در اين آيات مبارك مانده است اين است كه اين ﴿وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾ يك نحوه تنبّهي است به مسئله معاد و احتجاجي است بر امكان بعث مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در بحث بعث وافي اين دو روايت را از كافي نقل مي‌كند كه انبياي اولي به انسانهاي اولي مي‌گفتند شما اگر به دستورات الهي عمل بكنيد بعد از مرگ آثارش را مي‌بينيد آنها چون بعد از مرگ را نابودي محض مي‌دانستند انكار آنها بيشتر مي‌شد تا اينكه خداوند رؤيا را نصيب بشرهاي اولي كرد آنها اول چيزي در عالم خواب نصيبشان نمي‌شد مي‌خوابيدند ولي خواب نمي‌ديدند تا اينكه رؤيا نصيب آنها شد يعني در عالم خواب چيزهايي را مي‌ديدند آن‌گاه به انبيايشان مراجعه مي‌كردند كه ما در خواب چيزهايي را مي‌بينيم اينها چيست؟ انبيا به اينها مي‌فرمودند از سنخ چيزهايي است كه ما به شما خبر مي‌دهيم وعده مي‌دهيم يعني ما مي‌گوييم بعد از مرگ خبري هست يا رنج هست يا نشاط بالأخره يا پاداش است يا كيفر و آنچه را كه شما در عالم رؤيا مي‌بينيد از سنخ چيزهايي است كه ما به شما خبر مي‌دهيم خيال نكنيد كه دوباره انسان مرده به دنيا برمي‌گردد و پاداش يا كيفر مي‌بيند اين وارد برزخ ميشود و نمونهٴ برزخ همين رؤيايي است كه شما مي‌بينيد اين دو روايت بسيار لطيف است در پايان بحث بعث يعني جريان قيامت مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در وافي از كتاب شريف كافي نقل كرده است كه رؤيا سابقه نداشت و بعد خداوند اين را براي اينكه جريان برزخ را براي بشر تشريح كند نصيب انسانها كرد بسيار اين دو روايت لطيف است بنابراين انسان كه مي‌خوابد يك مرگ موقتي است وقتي هم كه بيدار مي‌شود يك بَعث موقت اگر كسي اين مرگ و بيداري را مي‌بيند ديگر نمي‌تواند دربارهٴ بَعث شك كند كه چگونه خدا دوباره مرده‌ها را زنده مي‌كند اين يك مطلب.

مطلب دوم آن است كه در جريان كتابت و نوشتن اعمال همان طوري كه توفي گاهي به خدا اسناد دارد گاهي به فرشتگان دربارهٴ كتابت هم به شرح ايضاً [همچنين] گاهي خداوند كتابت اعمال را به فرشتگان اسناد مي‌دهد گاهي هم به خودش اما آنجا كه به فرشتگان اسناد مي‌دهد نظير همان آيهٴ سورهٴ «انفطار» كه ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِرامًا كاتِبينَ ٭ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾[1] كه فرشتگاني كه موكل بر شمايند مي‌دانند شما چه مي‌كنيد اعمال شما را عالمانه مي‌نويسند و اما آياتي كه كتابت اعمال را به خود خدا اسناد مي‌دهد نظير آنچه كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «يس» آمده است كه ﴿إِنّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتي وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ﴾[2] يا در بخشهاي ديگر ذات اقدس الهي فرمود: ﴿سَنَكْتُبُ ما يَقُولُ﴾[3] آنچه را كه اينها مي‌گويند ما مي‌نگاريم خب و همچنين در آيات ديگر خداوند كتابت اعمال را به خود اسناد داد همان طوري كه توفي گاهي به خدا اسناد دارد گاهي به ملائكه كتابت هم گاهي به خدا اسناد دارد گاهي به ملائكه و همان طوري كه در بخشهاي ديگر روشن شد كه فرشتگان مظاهر كار الهي‌اند و آيات اسماي الهي‌اند در اينجا هم روشن مي‌شود كه كرام كاتب مظهر كتابت ذات اقدس الهي است .

مطلب بعدي آن است كه اگر در پايان سورهٴ مباركهٴ «شوري» خداوند تكلم را به سه قسم تقسيم كرد در خيلي از موارد اين تثليث راه دارد يعني در آيهٴ ٥١ سورهٴ مباركهٴ «شوري» اين‌چنين آمده است ﴿وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْيًا أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيُّ حَكيمٌ﴾ خدا هرگز با بشري حرف نمي‌زند مگر سه راه يا از راه وحي كه نشانه‌اش آن است كه بدون واسطه است يا ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ است يا از راه رسول اين از راه رسول بايد بر جاي خود روشن بشود كه منظور از اين رسول خصوص فرشتگان الهي‌اند يا مرسلين را هم شامل مي‌شود؟ اگر منظور خصوص فرشتگان باشد اين ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ﴾ اين رابطهٴ بين فرشتگان و انبيا(عليه السّلام) است كه قسم سوم كه ارسال رسول است آن است كه خداوند به وسيلهٴ فرستادن فرشتگان با انبياي خود سخن مي‌گويد و اگر منظور از اين رسول اعم از فرشته و پيامبر باشد ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ﴾ آن‌گاه شامل ماها هم كه افراد عادي هستيم خواهد شد خدا با ما از راه رسول خود سخن مي‌گويد گاهي با رسولش كه فرشته است با پيغمبر سخن مي‌گويد گاهي با ما از راه پيغمبر سخن مي‌گويد ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ﴾ كه اين سومي شامل ماها كه افراد عادي هستيم خواهد شد يعني خداوند پيامبرش را مي‌فرستد آن‌گاه اين پيامبر وحي الهي را به اذن خدا براي ما تبيين مي‌كند به ما مي‌رساند وقتي كه به ما رساند ما مي‌شويم مخاطب و مستمع كلام الله و خدا با فرستادن پيك خاص خود با ما سخن مي‌گويد و ظاهراً بشود از اين كريمه تعميم را استفاده كرد خب.

‌پرسش...

پاسخ: همان سومي است ديگر ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ﴾ حالا وحي‌هايي كه براي غير پيغمبر است وحي تشريعي نيست اخبار غيب هست تعليم هست و مانند آن وحي تشريعي مخصوص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اين سه نوع رابطهٴ تكلم برقرار كردن دربارهٴ توفي هم راه دارد در بابه كتابت اعمال هم راه دارد گاهي خداوند كتابت اعمال را به وسيلهٴ خود گاهي به وسيلهٴ فرشته‌ها گاهي هم ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾[4] از غير فرشته‌ها ترسيم مي‌كنند توفي اين‌چنين است حفظ هم اين‌چنين است كه ﴿يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً﴾ اين‌چنين است ﴿فَاللّهُ خَيْرٌ حافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمينَ﴾[5] هم حفظ خود را به عهده مي‌گيرد هم خدا ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ حفظ مي‌كند هم با فرستادن پيك حفظ مي‌كند هم شخصاً حافظ است ارسال حَفََظه اين طور است كتابت اعمال اين طور است توفي اين طور است تكلم اين طور است و مانند آن خب حالا اينكه فرمود: ﴿يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً﴾ كه اينها حافظان‌اند در حفظ تكويني هم اين سه نوع است در حفظ اعمال هم اين سه نوع يعني هم خداوند ممكن است شخصي را ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ حفظ كند يا با پيك خاص خود حفظ كند يا بلاواسطه حفظ كند اعمال او را هم كه ضبط و حفظ مي‌كند گاهي با وسيله پيك حفظ مي‌كند گاهي ﴿مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ حفظ مي‌كند گاهي هم بلاواسطه حفظ مي‌كند اعمال او را پس حفظ خود شخص و شئون هستي او كه يك كار تكويني است از سه راه ممكن است حفظ قواعد تشريعي او يعني حفظ عقايد او و اوصاف و اخلاق او و اعمال و رفتار او هم از سه راه ممكن است در همهٴ موارد كار خدا مع‌الواسطه است و اما گاهي خود شخص طوري است كه واسطه را نخواهد ديد وگرنه اين‌چنين نيست كه طفره راه داشته باشد و واسطه‌اي اصلاً در كار نباشد البته در بعضي از موارد واسطه‌ها ممكن است بي‌خبر باشند كه آن راه را به خواست خدا در بحث علم غيب فرشتگان الآن اشاره مي‌شود.

پرسش...

پاسخ: بقيه‌اش همين آيات سه‌گانه است همين توفي را به سه‌گونه اسناد داد تكلم را سه‌گانه اسناد داد كتابت را به سه‌گونه اسناد داد اين همين آيات سه طايفه بودند معمولاً در بحثهاي قبل سه طايفه آيات شمرده شده خب.

مطلب بعدي آن است كه آيا اين فرشته‌ها اقوال را حفظ مي‌كنند و آيا اين فرشته‌ها افعال را حفظ مي‌كنند؟ يا گذشته از اقوال و افعال آن اخلاق را آن ملكات نفساني را و آن عقايد و علوم و معارف قلبي را هم حفظ مي‌كنند؟ شايد برخي از مفسّران در اثر اينكه ظاهر آيهٴ سورهٴ «ق» دارد كه ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾[6] و سورهٴ «انفطار» دارد كه ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ ٭ كِرامًا كاتِبينَ ٭ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ﴾[7] يكجا علم به فعل است يكجا علم به قول آنها خواستند بگويند كه فرشتگان عالم به اَسرار نيستند اَسرار را خود خدا حفظ مي‌كند وگرنه اينها فقط اقوال و افعال را مي‌نگارند اين استنباط ظاهراً ناتمام است براي اينكه منظور از ﴿قَوْلٍ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ«ق» كه فرمود: ﴿ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ﴾ مطلق كار است چه كار قلبي چه كار قالبي چه جارحه‌اي چه جانحه‌اي چه اينكه خصوص قول هم مراد نيست منتها چون كار مهم بيشترين كار انسان با قول خود انجام مي‌دهد و با قول قرار مي‌گذارد و پيوند برقرار مي‌كند از اين جهت به قول اسناد داده شد نظير همين مواردي كه مكرر بازگو شد در تعبيرات عرفي هم هست در آيات قرآني كه فرمود: ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾[8] كه منظور نهي از خصوص اكل نيست يا در تعبيرات عرفي كه مي‌گويند مال مردم خوردن حرام است منظور خوردن مال مردم به نحو حصر نيست اگر كسي روي زمين غصبي روي فرش غصبي در خانه غصبي مي‌نشيند او مال مردم خورده است خوردن يعني مطلق تصرف چون اكل مهمترين تصرف است از اين جهت به اكل اسناد داده شد حرف هم همين طور است گفتن هم همين طور است اينكه فرمود هيچ وقت هيچ حرفي نمي‌زنند مگر اينكه ملائكه مي‌نويسند يعني هيچ كاري نمي‌كنند بنابراين اين‌چنين نيست كه قولي كه در سورهٴ «ق» است فعل را شامل نشود يا فعلي كه در سورهٴ «انفطار» است ﴿قَوْلٍ﴾ را شامل نشود اينها هردو يكديگر را در برمي‌گيرند عمده آن است كه اينها فقط ظاهر اقوال و افعال را مي‌نويسند يا نه از ضمير انسان هم باخبرند ﴿و إِنْ تُبْدُوا ما في أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللّهُ﴾[9] چون ظاهر قول و ظاهر فعل هيچ نشان نمي‌دهد كه واجب است يا حرام خوب است يا بد بر اساس «انما الاعمال بالنيات»[10] «لامري امرء ما نوي»[11] هر عملي روح او نيّت است خب حالا اين شخص نماز خواند يا نخواند؟ اينها فقط الفاظ را مي‌نويسند خب در حالي كه يكي از مهمترين شرايط نماز همان نيّت او است اگر از نيّت باخبر نباشند كه نمي‌توانند بنويسند فلان شخص نماز خواند روزه گرفت چون اينها امر عبادي‌اند و متقوم نيّتند بعضي از امور گذشته از اينكه عبادي‌اند متقوم به قصد عنوان‌اند بعضي از امور امر توسلي‌اند ولي متقوم به قصد عنوان‌اند مِثل اداي دين خب اگر اينها از نيّت باخبر نباشند از كجا مي‌فهمند كه فلان شخص دين مردم را داد يا نداد؟ اين يك كاري را مي‌بيند ايمان و كفر به آن نيّت وابسته است منافق و غير منافق هر دو در مسجد شركت مي‌كردند آنها از كجا مي‌فهميدند كه يكي منافق است و ديگري مؤمن اگر از نيّت باخبر نباشند؟ پس اين‌چنين نيست كه آنها فقط بدنه اقوال و افعال را مي‌نگردند و مي‌نويسند و از ضمير و درون و جوانح و قلوب بي‌خبرند اين يك استنباط استنباط ديگر ظاهر آياتي است كه دلالت مي‌كند بر اينكه اينها از درون هم باخبرند براي اينكه در بخشي از آيات مي‌فرمايد كه اينها هر سرّي دارند هر نجوايي كه دارند خدا مي‌داند بدليل اينكه فرشتگان او مي‌نويسند آيهٴ ٧٩ و ٨٠ سورهٴ «زخرف» اين است ﴿أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنّا مُبْرِمُونَ ٭ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ﴾ اينها فكر مي‌كنند ما از سرّ و علن آنها آگاه نيستيم ﴿بَلي وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ﴾ نه تنها ما از سرّ و علن اينها آگاهيم مأموران ما هم آگاه هستند براي اينكه مأموران ما سرّ و علن اينها را مي‌نگارند خب اگر فرشتگان الهي از اَسرار باخبر نباشند چيزي را نمي‌نگارند پس اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفي﴾[12] علم سرّ را به فرشتگان خود هم اسناد مي‌دهد فرمود اينها خيال مي‌كنند كه ﴿أَمْ يَحْسَبُونَ أَنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلي وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ﴾ حالا آن حرفهايي كه مي‌زنند با آن قصدهايي كه دارند همراه است چه رازهايي كه در درون دارند چه رازهايي كه گفتارهاي آرامي كه با ديگران در ميان مي‌گذارند چه بگويند، چه نگويند، چه سرّ باشد و چه حمد چه نجوا باشد چه ندا همه را فرشتگان ما مي‌نويسند پس نه تنها ما مي‌دانيم فرشتگان ما هم مي‌دانند.

‌پرسش...

پاسخ: بله؟ حالا آن را عرض مي‌كنم خب در سورهٴ مباركهٴ «يونس» آيهٴ ٢١ اين است ﴿وَ إِذا أَذَقْنَا النّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَكْرٌ في آياتِنا قُلِ اللّهُ أَسْرَعُ مَكْرًا إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ﴾ فرمود آن مكري كه شما انجام مي‌دهيد ذات اقدس الهي بيش از آن هم قدرتش را دارد هم علمش را و مأموران الهي مَكرهاي شما را مي‌نويسند اصولاً مكر يك كار مرموز است كه ظاهرش غير از باطن است درونش را خود آن مَكار مي‌داند كاري مي‌كند كه حائل مي‌شود بين انسان و هدف او كاري است كه با نيّت و قصد آميخته است اگر فرشته نداند كه اين مكر است چگونه مي‌نويسد چون ظاهرش كه با ساير كارها فرقي ندارد خدعه مكر فريب اينها يك امور قصدي‌اند وگرنه ظاهر عمل با خيلي از كارها شبيه هم‌ است پس اينكه فرمود فرستادگان ما مكر شما را مي‌دانند و مي‌نگارند معلوم مي‌شود اينها از ضماير افراد هم باخبرند اما آيا از همهٴ ضماير باخبرند يا نه؟ از اين آيات شايد استفاده نشود يا اگر از اين آيات استفاده بشود از اَدلهٴ ديگر تقييد و تخصيص آنها استفاده خواهد شد نظير آنچه در دعاي نوراني كميل هست كه عرض مي‌كند خدايا بعضي از كارهاي مرا تو اجازه نمي‌دهي فرشتگان هم بنويسند باخبر بشوند «و كنت انت الرقيب علي من ورائهم و الشاهد لما خفي عنهم و برحمتك اخفيته و بفضلك سترته»[13] ممكن است گذشته از آن كارهاي سرّي كارهاي علن را هم نگذارد كاري كه انسان كرده است در خارج يك فعل خارجي است انجام داد خودش مي‌داند و خداي او حتي ممكن است خدا نگذارد فرشتگان آن كار را ببينند تا بنگارند با اينكه فعل خارجي است بنابراين گاهي ذات اقدس الهي آن علمش را افاضه نمي‌كند كه فرشته‌اي كه مأمور است بنويسد تا آبروي اين شخص پيش او برود دربارهٴ ديگران هم همينطور است مگر كساني كه مظهر ستار العيوب باشند آن انسانهاي كامل كه مظهر ستار العيوب‌اند آنها طرزي علم پيدا مي‌كنند كه خود اين بزهكار و مجرم نمي‌فهمد وقتي نفهمد او هم به رخ اين نكشد شرمنده نخواهد شد انسان اگر يك خلافي كرد و نداند كه ديگري مي‌داند كه شرمنده نيست اگر ديگري هم به رخش نكشد كه او منفعل نمي‌شود انسان كامل مي‌تواند مظهر علّام الغيوب بشود از يك سوي ستار العيوب بشود از سوي ديگر لذا چنان علمي ضرر ندارد به ستار بودن براي اينكه اين بنده شرمنده نيست اين ممكن است كه اهل بيت(عليهم السّلام) كه اعمال براي آنها عرضه مي‌شود اينها را بدانند كه مظهر علّام الغيوب باشند چون مظهر ستار العيوب‌اند و برخي از فرشتگان اين سعه را ندارند به هر تقدير در دعاي كميل آمده است كه تو برخي از اعمال مرا اجازه نمي‌دهي كه فرشتگان با اينكه كرام‌اند و براي ضبط اعمال مأموريت دارند اجازه نمي‌دهي آنها باخبر بشوند تا بنگارند اين‌چنين نيست كه هر موجودي ولو فرشته باشد او ذاتاً عالم باشد بالأخره يك معلّم مي‌طلبد در همهٴ موارد همان طوري كه هستي اينها به اِفاضه حق تعالي است علم آنها هم به تعليم الهي است گاهي ذات اقدس الهي علمي را به يك موجودي افاضه نمي‌كند بنابراين در اينكه آنها عالم اَسرارند عالم ضمايرند نيّات را مي‌نگارند از آيات استفاده مي‌شود و از روايات ديگر اما اين‌چنين نيست كه همهٴ غيوب و عيوب ما را اينها بدانند.

مطلب بعدي آن است كه در رواياتي دارد كه اگر كسي قصد كار خير كرد قصد كرد حسنه‌اي انجام بدهد فرشته‌ها مي‌نويسند قصد كرد سيّئه‌اي مرتكب بشود مثلاً نمي‌نويسند خب اگر آنها از همت و قصد باخبر نباشند چگونه مي‌نگارند معلوم مي‌شود همت حسنات همين اهتمام و قصد كردن نيكي را فرشتگان مي‌دانند و مي‌نويسند درجات اخلاص را آنها مي‌دانند و مي‌نويسند

مطلب بعدي آن است كه آيا اين فرشتگان هر روز عوض مي‌شوند يا نه فرشتگاني كه حافظ اشخاص يا حافظ اعمالند شبانه ‌روز عوض مي‌شوند يا عوض نمي‌شوند؟ اينها يك فروعات جزئي است كه روايات بايد حل كند اصل آيه ثابت مي‌كند كه براي انسان معقباتي هست حفظه‌اي هست هم حفظهٴ تكويني هست هم حفظه‌اي است كه عقايد و افعال و اخلاق آنها را مي‌نويسند اما هر روز عوض مي‌شوند هر شب عوض مي‌شوند فرشتگان شب غير از فرشتگان روز‌اند اينها را بايد روايات معين كنند ولي از سورهٴ مباركهٴ «ق» استفاده مي‌شود كه فرشتگان از دو طرف محيط‌اند كه فرمود: ﴿عَنِ الْيَمينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعيدٌ﴾[14] اينها كمين كرده‌اند نشسته‌اند طرف راست و طرف چپ خب اگر انسان نباشد راست و چپي معنا ندارد اينها از راست مي‌آيند از چپ مي‌آيند خب اگر يك كسي به نام انسان نباشد يمين و شمالي بر او فرض نشود كه يمين و شمال مسير مشخص نخواهد شد از اين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «ق» تعدد استفاده مي‌شود يك عده‌اي طرف راست‌اند يك عده‌اي طرف چپ‌اند اما حالا هر روز عوض مي‌شوند يا نه شبانه روز عوض مي‌شوند يا نه؟ از اين آيات استفاده نخواهد شد ممكن است روايات تعيين بكند.

مطلب ديگر آن است كه چپ و راست منظور ظاهراً دست راست و دست چپ و اينها نباشد كساني كه اهل يمن و بركت و ﴿أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ﴾[15] ‌اند اينها دو طرفشان راست است كساني كه اهل بزهكاري و تباهي و انحراف‌اند اينها دو طرفشان چپ است اينها اصلاً دست راست ندارند كسي كه ﴿أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ﴾[16] است ﴿أَصْحَابُ الشِّمَالِ﴾[17] است اصحاب شئامت و زشتي است با دست راست معصيت مي‌كند همان طوري كه با دست چپ معصيت مي‌كند كسي كه جزء اصحاب يمين و يمن و ميمنت و بركت است با دست چپ اطاعت مي‌كند همان طوري كه با دست راست اطاعت مي‌كند چون مؤمن «كلتا يديه يمين»[18] چون جزء اصحاب ميمنت است و از طرفي هم منافق و كافر «كلتا يديه الشمال» چون جزء ﴿أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ﴾[19] است و از اينجا شايد بتواند گفت آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «ق» كه دارد ﴿عَنِ الْيَمينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعيدٌ﴾[20] يعني يك عده براي ميمنة يك عده براي مشئمة يك عده براي تنظيم و ثبت و تدوين كارهاي خير و يمن يك عده براي تنظيم و ثبت و تدوين كارهاي مشئوم و قبيح .

مطلب بعدي آن است كه اينكه ذات اقدس الهي فرمود ما مي‌نگاريم آنها هم مي‌نگارند يعني دو تا دفتر هست يا ما مي‌نگاريم و كتابت آنها مظهر كتابت ماست؟ نظير توفي كه دو توفي نيست يك توفي است و فرشتگان مظهر توفي حق‌اند تفاوت در آن متوفيٰ است كه گاهي فرشتگان مادون را مي‌بيند گاهي ملك الموت(سلام الله عليه) را مي‌بيند گاهي هم رُخش ببيند و تسليم وي كند اين البته نصيب اوحدي از انسانهاست همه به اينجا نمي‌رسند كه ﴿اللّهُ يَتَوَفَّي اْلأَنْفُسَ﴾[21] بشوند غالباً يا جزء ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾ است يا ﴿يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[22] است همه به آنجا برسند اين‌چنين نيست.

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَي اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ﴾ مولي تنها مولي فقط ذات اقدس الهي است او والي است او مولي است او وليّ است كه همهٴ موجودات زير تدبير ذات اقدس الهي اداره مي‌شوند كه آن رب است مولاي به معناي محبّ مولاي به معناي ناصر مولاي به معناي وليّ خاص كه سرپرستي مخصوص موليّ عليه را به عهده بگيرد اين عمومي است همان طوري كه ذات اقدس الهي سميع بودن و بصير بودن و متكلم بودن را و گاهي به نحو عموم اسناد مي‌دهد كه خداوند ﴿بِكُلِّ شَي‌ءٍ بَصِيرٌ﴾[23] است ﴿عَلَى كُلِّ شَي‌ءٍ شَهِيدٌ﴾[24] و «بكل شيء شهيد» است همه چيز را مي‌بيند ولي مع ذلك فرمود خدا يك عده را نگاه نمي‌كند ﴿لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[25] بعد در مسئلهٴ تكلم هم با اينكه فرمود سراسر جهان كلمات الهي‌اند و خداوند متكلم اين كلمات است كه ﴿وَ لَوْ أَنَّ ما فِي اْلأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللّهِ﴾[26] سراسر جهان كلمات الهي‌اند و متكلم اين كلمات الهي هم ذات اقدس الهي است و لاغير اما مع‌ ذلك فرمود خدا با يك عده حرف نمي‌زند ﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[27] اين تكلم همان كلام تشريفي است با اينكه به اينها مي‌گويد ﴿قالَ اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُونِ﴾[28] «اِخسئي» كه به كَلب مي‌گويند خدا به همين اهل دوزخ مي‌گويد به همين دوزخياني كه خدا مي‌فرمايد: ﴿اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُونِ﴾ مي‌فرمايد من با اينها حرف نمي‌زنم معلوم مي‌شود يك تكلم تشريفي است وگرنه همهٴ اينها كلام است ديگر هم «اخسئ» مي‌گويد هم مي‌گويد ﴿لا تُكَلِّمُونِ﴾ يعني «لا تكلموني» خب اينها همه كلام است ديگر اما مع‌ذلك فرمود: ﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[29] اين تكلم تكلم تشريفي است بنابراين در عين حال كه خدا «بكل شيء متكلم» است در عين حال كه خدا ﴿بِكُلِّ شَي‌ءٍ بَصِيرٌ﴾[30] است و در عين حال كه خدا «بكل شي‌ء شهيد» است در عين حال يك عده را نگاه مي‌كند يك عده را نگاه نمي‌كند يعني نگاه تشريفي و لطف با يك عده حرف مي‌زند با يك عده حرف نمي‌زند يعني كلام تشريفي و لطف در مسئلهٴ ولايت هم به شرح ايضاً [همچنين] خدا مولاي كل است آيات فراواني است كه ولايت او والي بودن او مولاي او را به نحو مطلق نسبت به مؤمن و كافر اثبات مي‌كند كه يكي از آن آيات همين آيهٴ محلّ بحث است كه ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَي اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ﴾ خدا مولاي مؤمن و كافر است والي آنهاست اما آيات ديگري است كه آن ولايت تشريفي آن لطف را مخصوص مؤمنين مي‌داند مي‌فرمايد: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ﴾[31] گاهي مي‌فرمايد ﴿اللّهِ مَوْلالهُمُ﴾ خداوند مولاي مؤمنين است ﴿وَ أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلي لَهُمْ﴾[32] يا در سورهٴ «حديد» فرمود: ﴿النّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ﴾[33] شما در تحت ولايت آتش‌ايد آنكه ﴿فَأُمُّهُ هاوِيَة ٭ وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ ٭ نارٌ حامِيَةٌ﴾[34] اين فرزند نار است «ابن النار» تحت ولايت نار است «مولاهم النار» چون ﴿فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ﴾ اگر فرزند در تحت تدبير مادر به سرمي‌برد اين هم در تحت تدبير آتش به سرمي‌برد ﴿النّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ﴾[35] خب آنجا كه فرمود: ﴿أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلي لَهُمْ﴾ يا «مولي هم النار» ﴿فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ ٭ وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ ٭ نارٌ حامِيَةٌ﴾[36] اين نشان مي‌دهد كه آن ولايت خاص به معناي محبّت به معناي نصرت به معناي لطف و تشريف براي اينها نيست فتحصل كه مولا به معناي عام نسبت به كافر و مؤمن علي السواء كه خدا مولاي كُل است در همين آيه فرمود: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَي اللّهِ﴾ كه الله ﴿مَوْلاهُمُ الْحَقِّ﴾ با قسط و عدل هم عمل مي‌كند در بخشهاي ديگر كه فرمود: ﴿أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلي لَهُمْ﴾ همان مولايي كه انسانها را از ظلمت به نور خارج كند كه در آية‌الكرسي آمده براي كافران نيست همان مولاي به معناي حبيب براي كافران نيست همان مولاي به معناي ناصر براي كافران نيست پس اين مطلق با آن مقيّدها منافاتي ندارد اينجا فرمود: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَي اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ﴾ اين مولاي حقيقي با كافران به قسط و عدل رفتار مي‌كند و با مؤمنان هم به قسط و عدل رفتار مي‌كند البته آنها گذشته از قسط و عدل با احسان هم رفتار مي‌كنند ولي در سورهٴ مباركهٴ «حديد» و مانند آن مولويت را منحصر كرده است براي مؤمنين يا در سورهٴ مباركهٴ 47 كه به نام مبارك پيغمبر(عليه آلاء التحيه و الثناء) است آنجا هم مي‌فرمايد آيهٴ ١١ سورهٴ 47 اين است كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ مَوْلَي الَّذينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلي لَهُمْ﴾ مشابه همين مضمون در سورهٴ مباركهٴ «حديد» هم هست كه ﴿النّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ﴾[37] خب اگر مولاي اينها نار است و ﴿بِئْسَ الْمَصيرُ﴾ در حقيقت اين كافريني كه الله مولاي اينها نيست نار مولاي اينهاست خب ﴿النّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» است يا ﴿أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلي لَهُمْ﴾ ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ مَوْلَي الَّذينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلي لَهُمْ﴾[38] كه در سورهٴ مباركهٴ 47 است خب اينها مطلق و مقيدي است كه قابل جمع است نظير تكلم و نظير ابصار ومانند آن.

مطلب بعدي آن است كه ﴿أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبينَ﴾ اين ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبينَ﴾ «اسرع المتوفين» است «اسرع الكاتبين» است «اسرع المتكلمين» است «اسرع الناظرين» است همهٴ كارهاي او به سرعت انجام مي‌گيرد براي اينكه او «يفعل لا بالحركة»[39] است طبق اين بيان نوراني حضرت امير المومنين(سلام الله عليه) كه در نهج البلاغه آمده است خداوند «يفعل لا بالحركة» هيچ معطلي ندارد يك وقت است كه كسي مشكل علمي دارد براي اينكه يك كاري را مي‌خواهد انجام بدهد بايد مقدمه‌چيني كند صدر و ساقهٴ مطلب را بررسي كند تا بفهمد چه حق است اگر تمام اشيا ﴿لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ﴾[40] او براي اصل عالم شدن معطل نيست و اگر براي كار بخواهد يك كاري انجام بدهد ابزار و ادوات نياز داشته باشد معطل ابزار و ادوات است اما اگر كسي «يفعل لا بالحركة» اگر يك موجودي فاعل بالاراده بود نه بالحركه مِثل بر اساس ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[41] او معطل چيزي نيست ما اگر خواستيم در فضاي نفسمان چيزي را با اراده ايجاد كنيم معطل چيزي نيستيم چه دور چه نزديك به ما بگويند كهكشان را تصور بكن يا بگويند همين ديوار همسايه خانه‌تان را تصور بكن يك جا تصور مي‌كنيم اين‌چنين نيست كه قُرب جدار همسايه و بُعد كهكشان مانع اراده و درك باشد كه بنابراين اگر يك موجودي بالاراده كاري مي‌كند نه بالحركه او در هر كاري سريع است لذا اگر خواست حسابرسي كند ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبينَ﴾ است چه اينكه اگر خواست توفي كند يا حفظ كند هم ﴿أَسْرَعُ الْحاسِبينَ﴾ است.

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»


[1] انفطار/سوره82، آیه10 الي 12.
[2] یس/سوره36، آیه12.
[3] مریم/سوره19، آیه79.
[4] شوری/سوره42، آیه51.
[5] یوسف/سوره12، آیه64.
[6] ق/سوره50، آیه18.
[7] انفطار/سوره82، آیه10 الي12.
[8] بقره/سوره2، آیه188.
[9] بقره/سوره2، آیه284.
[10] ـ التهذيب، ج1، ص83.
[11] ـ التهذيب، ج1، ص84.
[12] طه/سوره20، آیه7.
[13] ـ مصباح المتهجد، ص849.
[14] ق/سوره50، آیه17.
[15] واقعه/سوره56، آیه8.
[16] واقعه/سوره56، آیه9.
[17] واقعه/سوره56، آیه41.
[18] ـ كافي، ج2، ص126.
[19] واقعه/سوره56، آیه9.
[20] ق/سوره50، آیه17.
[21] زمر/سوره39، آیه42.
[22] سجده/سوره32، آیه11.
[23] ملک/سوره67، آیه19.
[24] مائده/سوره5، آیه117.
[25] آل عمران/سوره3، آیه77.
[26] لقمان/سوره31، آیه27.
[27] بقره/سوره2، آیه174.
[28] مؤمنون/سوره23، آیه108.
[29] بقره/سوره2، آیه174.
[30] ملک/سوره67، آیه19.
[31] بقره/سوره2، آیه257.
[32] محمد/سوره47، آیه11.
[33] حدید/سوره57، آیه15.
[34] قارعه/سوره101، آیه9 الي 11.
[35] حدید/سوره57، آیه15.
[36] قارعه/سوره101، آیه9 الي 11.
[37] حدید/سوره57، آیه15.
[38] محمد/سوره47، آیه11.
[39] ـ شرح نهج البلاغه، ج1، ص78.
[40] سبأ/سوره34، آیه3.
[41] یس/سوره36، آیه82.