درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

75/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 53 الی 55

 

﴿وَ كَذلِكَ فَتَنّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا أَ لَيْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشّاكِرينَ﴾﴿53﴾﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾﴿54﴾﴿وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ اْلآياتِ وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمينَ﴾﴿55﴾

 

در جريان امتحان از نظر قرآن كريم همهٴ اشخاص نسبت به يكديگر مورد آزمون و امتحان‌اند چه اينكه همه اشيا اعم از ملايم و غير ملايم مورد امتحان است در سورهٴ «فرقان» از امتحان اشخاص سخني به ميان آمده در آيه بيست سورهٴ «فرقان» فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً﴾ بعضيها را با بعضي مي‌آزمايند رقابتهايي كه پيش مي‌آيد ترقي و تنزلهايي كه پيش مي‌آيد درجات و عزل و نسبهايي پديد مي‌آيد براي اشخاص نسبت به يكديگر مورد آزمون‌اند در محلّ بحث هم فقراي مؤمن آزموني براي اغنياي مترف و مسرف و مستكبر بودند در خصوص مقام يعني مورد بحث نتيجهٴ امتحان نسبت به مستكبران اين بود كه حرف تلخي زدند تحقير‌آميزانه به مؤمنين اشاره كردند گفتند: ﴿أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا﴾ در موارد ديگر آثار امتحان چيز ديگر است به هر تقدير اين اصل كلي كه در آيه بيست سورهٴ «فرقان» فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً﴾ هر موردي اثر خاص خود را دارد منتها در مورد محلّ بحث اثرش اين بود كه گفتند: ﴿أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا﴾

مطلب دوم آن است كه نه تنها اشيا همهٴ اشخاص مورد امتحان‌اند و وسيله امتحان بلكه همهٴ اشيا هم وسيلهٴ آزمون الهي‌اند چه اينكه در آيه 35 سورهٴ مباركهٴ «انبياء» فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ﴾ حوادثي كه براي انسان پديد مي‌آيد بعضي ملايم است بعضي ناملايم و ناگوار هم حوادث ملايم آزمون الهي است هم حوادث ناملايم و ناگوار، چيزي در دنيا به عنوان پاداش محض نيست اگر هم كسي حسناتي داشت و ذات اقدس الهی در اثر حسنات او خيري به او مرحمت كرده است اين خير دو جنبه دارد هم مي‌تواند جزاي اعمال خير گذشته او باشد و هم يك آزموني براي آيندهٴ او، تنها نشئه‌اي كه منزه از آزمون است بهشت است لذا حوادث چه تلخ چه شيرين امتحان الهي است ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ در ذيل همين آيه 35 سورهٴ «انبياء» مرحوم امين‌الاسلام‌(رضوان الله عليه) نقل مي‌كند كه وجود مبارك اميرالمؤمنين‌(‌سلام الله عليه ) كسالتي داشتند كسي به عنوان عيادت به حضور اميرالمؤمنين‌(‌سلام الله عليه ) مشرف شد به آن حضرت عرض كردند «كيف انت»؟ فرمود «علي شرٍ» عرض كردند حال شما چطور است در چه حالتي هستيد در چه وضعي به سرمي‌بريد فرمود: «علي شر» عرض كردند شما هم تعبير به شر مي‌فرماييد؟ فرمود آري خدا در قرآن كريم فرمود: ﴿وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ گرچه در نظام الهي چيزي كه بالذات شر باشد وجود ندارد اما منظور شر قياسي و شر نسبي است بيماري براي بيمار شر است فقر براي فقير شر است هر رخداد تلخي نسبت به مصيبت‌زده شر است فرمود گرچه در نظام الهي شر نيست اما منظور شر نسبي و قياسي است و بيماري براي مريض شر است پس همه اشخاص نسبت به يكديگر مورد آزمون‌اند براساس سورهٴ «فرقان» و همه اشيا وسيهٴٴ آزمون‌اند برابر آيه سورهٴ مباركهٴ «انبياء»

پرسش...

پاسخ: بله نعمت است به‌لحاظ نظام احسن روايت مجعول است آيه كه مجهول نيست پس معلوم مي‌شود بعضي از چيزها شر است و امتحان الهي است فرق نمي‌كند از بالاتر از اميرالمؤمنين ما شر شنيده‌ايم اگر بالاتر از حديث و بالاتر از معصوم يعني ذات اقدس الهی در قرآن كريم فرمود بعضي از حوادث شر است معلوم مي‌شود شر نسبي است در عالم و خداوند هم امتحان مي‌كند ﴿وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ تا شما در اين آزمون الهي موفق به درآييد اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» تعبير اين است ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾[1] معلوم مي‌شود خدا مي‌آزمايد با اينكه در عالم چيزي شر نيست چون خداوند به عنوان نظام احسن آفريدگار عالم است فرمود: ﴿اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[2] از يك سو ﴿الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ﴾[3] از سوي ديگر اما شر نسبي و قياسي كه نسبت به انسان بعضي از حوادث ناگوار و شر است وجود دارد و اين امتحان الهي است خب اينكه فرمود: ﴿وَ كَذلِكَ فَتَنّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ﴾ روي همان اصل كلي است كه در سورهٴ «فرقان» آمده و روي آن اصل كلي است كه در سورهٴ «انبياء» آمده در سورهٴ «فرقان» آمده است كه بعض شما امتحان براي ديگران هستيد و در سورهٴ «انبياء» آمده است كه حوادث چه تلخ و چه شيرين وسيله امتحان است منتها در خصوص مقام خداوند صناديد قريش و مستكبرين و متكاثران سرمايه دار را به وسيله ايمان مؤمنيني كه به شرف راه پيدا كردند آزمود آنها تحقيرانه گفتند: ﴿أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا﴾ آن‌گاه خدا جواب مي‌فرمايد: ﴿أَ لَيْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشّاكِرينَ﴾ و اگر كسي شكر نعمت كرد ذات اقدس الهی نعمت عظمايي را هم نسبت به او افاضه مي‌كند و او را نسبت به ديگران مقدم مي‌دارد اما اينكه فرمود: ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِا‌ياتِنا﴾ فخررازي در ذيل اين آيه دارد به اينكه «و لي ههنا اشكال و هو ان الناس اتفقوا علي ان هذه السورة نزلت دفعتاً» امام رازي در ذيل اين آيه ﴿وَ كَذلِكَ فَتَنّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ﴾ و ﴿جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ﴾ دارد من يك اشكالي دارم و آن اين است كه همه مفسّرين اتفاق دارند سورهٴ مباركهٴ «انعام» دفعتاً نازل شده است مع‌ذلك براي ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ﴾ شأن نزول جدا ذكر مي‌كنند براي ﴿كَذلِكَ فَتَنّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ﴾ براي آن شأن نزول جدا ذكر مي‌كنند و مانند آن از اينجا معلوم مي‌ شود كه مسئله نزول سورهٴ مباركهٴ «انعام» يك امري است كه تنها شيعه گفته باشند يا علماي سني گفته باشند «ان الناس اتفقوا» همه متفق‌اند اما اشكال ايشان پاسخ داده مي‌شود به همان بياني كه گذشت و آن اين است كه معناي شأن نزول اين نيست كه يك حادثه‌ای اتفاق افتاده است در كنار حادثه اين آيات نازل شده است كه اين آيات ارتباط تنگاتنگ با آن حادثه داشته باشد شأن نزولي كه براي بسياري از آيات ذكر مي‌كنند نظير شأن نزول آيه مباهله نيست نظير شأن نزول آيه تطهير نيست نظير شأن نزول آيه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[4] نيست كه يك حادثه خاص باشد شأن نزولي كه ذكر مي‌كنند غالباً به اين معناست يا گاهي لااقل به اين معناست كه در چنين فضايي كه اين فكر رواج داشت آيه نازل شد به اين معناي از شأن نزول چون اين فكرها در بين جاهليتهاي كهن و جديد بود سورهٴ مباركهٴ «انعام» براي اين جاهليت‌زدايي است اين مضامين را دربر دارد نه اينكه حالا تك تك اين آيات مربوط به قصه‌ه‌اي خاص باشد اين فكر بود اين آيه ﴿إِذا جاءَكَ﴾ يا ﴿كَذلِكَ فَتَنّا﴾ كه جزءآيات سورهٴ «انعام» است در فضايي نازل شده است كه اين فكر در بين صناديد قريش رواج داشت اين سوره مضامين فراواني دارد كه برخي از آنها براي طرد چنين فكر باطل است پس اينكه امام رازي مي‌گويد «و لي ههنا اشكال» با بررسي معناي شأن نزول اين اشكالشان برطرف مي‌شود.

پرسش...

پاسخ: همان معناي شأن نزول است ديگر مي‌گويند ﴿فَأَنزَلَ﴾ يعني اين بود بعد آيه نازل شد يعني در چنين فضاي فكري اين آيات نازل شد معناي اينكه اين فكر بود و اين آيه نازل شد يعني وقتي اين آيات نازل شد كه اين افكار مسموم رواج داشت نظير اعطاي صدقه در حال ركوع نبود كه اين مخصوص به آن حضرت باشد لذا وقتي وجود مبارك پيغمبر‌(‌صلّي الله عليه و آله و سلّم ) اين آيه نازل شد سؤال كرد كدام ‌يك از شما در حال ركوع صدقه داديد همه گفتند علي‌ابن‌ابيطالب يا جريان حديث كساء باعث شد كه آيه مبارکهٴ تطهير نازل شد يا جريان وجود مبارك صديقهٴ طاهره‌(سلام الله عليها) با همراهي ساير اهل بيت در محضر پيغمبر‌(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) باعث شد كه آيه مباهله نازل شد اينها را مي‌گويند شأن نزول، اما اگر يك فكري رواج داشت و يك آياتي نازل شد معنايش اين نيست كه اين آيه جداي از آيات قبل و جداي از آيات بعد مخصوصاً براي همين حادثه آمده است ممكن است كه اين فكر بوده سوره‌اي نازل شده است كه آيه‌اي در سوره است كه ناظر به طرد چنين فكر است.

پرسش...

پاسخ: بله همين شأن نزول‌ها اينها نه روايت معتبر هست نه متواتر است نه حديث معتبر اين نه به امام مسند است نه متواتر قتاده گفته فلان كس گفته همين است ديگر

پرسش...

پاسخ: نه منظور آن است كه اينها كه شأن نزول معتبر نيست كه انسان بگويد ارتباط تنگاتنگ آيه با اين شأن نزول است كه اين معنا حق است كه اين فكر بوده اما حالا اين آيه گسيخته از قبل و بعد نازل شده اينكه در شأن نزول‌هاي اينها نيست حالا ممكن است سوره‌اي نازل شده باشد كه اين سوره اين آيه را هم دربردارد اگر يك فكري يك حادثه‌اي اتفاق افتاد سوره‌اي نازل شد كه بعضي از آيات آن سور ناظر به طرد آن حادثه است اين منافات ندارد كه اين سوره دفعتاً نازل شده باشد و اين آيه با قبل و بعدش يكجا نازل شده باشد و منقطع نباشد غرض آن است كه اين شأن نزول‌ها كه ذكر مي‌كنند منافات با نزول دفعي سورهٴ مباركهٴ «انعام» ندارد خب اما اينكه فرمود: ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا﴾ اين اختصاصي به همان چند نفر ندارد نظير سلمان و صهيب و عمّار و امثال ذلك بلكه به قرينه ﴿يُؤْمِنُونَ﴾ كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار مي‌كند مي‌توان استنباط كرد كه هر كسي كه به تدريج ايمان بياورد و به محضر پيغمبر‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي درك معارف الهي برسد مشمول اين آيه است ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا﴾ نه «اذا جاءك الذين آمنوا» اگر مربوط به همان چند نفر باشد خب مي‌فرمود:‌ «اذا جاءوا يا اذا جاءك الذين آمنوا» از اينكه ضمير جمع نيارود و از اينكه فعل ماضي ذكر نكرد از اين دو قرينه معلوم مي‌شود كه هر كسي از اين به بعد هم ايمان بيارود به محضر حضرت برسد مشمول اين آيه است.

پرسش...

پاسخ: ﴿جاءَكَ﴾ دارد ولی ندارد «جاءوك» اگر «جاءوك» بود ممكن بود ضمير به همان ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيّ﴾ برگردد يا بفرمايد: «و اذا جاءك الذين آمنوا» ممكن است كه منظور از «الذين آمنوا» همان ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ﴾[5] باشد اما وقتي اسم ظاهر مي‌آورد با فعل مضارع مي‌فرمايد: ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ﴾ خب اين ﴿يُؤْمِنُونَ﴾ فعل مضارعي است كه دلالت بر استمرار و تدريج دارد آيندگان را هم شامل مي‌شود.

‌پرسش...

پاسخ: آيندگان نسبت به همان از سلمان و صهيب و امثال ذلك كه در شان نزول آيات قبل مطرح بود كه ﴿وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم﴾ غير از آن چند نفر ديگراني كه ايمان بياورند و به محضر آن حضرت نائل بشوند مشمول آيه‌اند ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا﴾ مضمون اين آيات جمع بين تكوين و تشريع است اينها مؤمن به آيات تكويني‌اند لذا موحدند مؤمن به آيات تشريعي‌اند لذا آيات قرآني را قبول دارند وحي نبوت را مي‌پذيرند مسلمان‌اند ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ دو وجه براي ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ ذكر شده است كه جامع آنها انشا باشد يعني خودت سلام را از زبان خودت به اينها اعطا بكن يا سلام ما را به اينها ابلاغ بكن بالأخره آنها سلام را از الله دريافت ‌بكنند يا از رسول الله هر دو هم مي‌تواند حق باشد منتها اوساط از مؤمنين سلام را از پيامبر دريافت مي‌كنند اوحدي از اهل ايمان سلام را از هردو دريافت بكنند هم از پيامبر هم از ذات اقدس الهی ولي جامع اينها اين است كه اين سلام يك تحيت و درود است احتمال سوم آن است كه اين اصلاً جمله خبر باشد نه به معناي تحيت و درود ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ يعني شما از هر گزندي سالم‌ايد يك وعده سلامت مي‌دهد البته وعده هم انشاست اما اين در حقيقت اخبار است خدا خبر مي‌دهد كه اينها از هر گزندي مصون‌اند.

مطلب بعدي آن است كه اين سلام مربوط به بهشتي‌ها است هم در بهشت خداوند به بهشتي‌ها سلام ابلاغ مي‌كند هم بهشتي‌ها نسبت به يكديگر سلام ابلاغ مي‌كنند هم گروهي كه هنوز بهشت نرفته‌اند به بهشتي‌ها سلام ابلاغ مي‌كنند هم فرشتگاني كه مسئول جابه‌جايي بهشتي‌ها هستند به آنها سلام مي‌كنند اما ذات اقدس الهي به بهشتي‌ها سلام مي‌كند اين در سورهٴ مباركهٴ «يس» آيه 58 به اين صورت آمده است قبلش مربوط به أَصْحاب جَنَّةِ است يعني آيه 55 جريان ﴿أَصْحابَ الْجَنَّةِ﴾ شروع مي‌شود تا ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبِّ رَحيمٍ﴾ فرمود: ﴿إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في شُغُلٍ فاكِهُونَ ٭ هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في ظِلالٍ عَلَي اْلأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ ٭ لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ ٭ سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبِّ رَحيمٍ﴾ كه اين مبدأ سلام مشخص شد يعني پروردگاري كه رحيم است به اينها سلام مي‌فرستد البته مجراي اين فيض همان رسول اكرم‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است به وسيله آن حضرت و اهل بيت به بهشتي‌ها سلام مي‌رساند پس «سلام الله علي اصحاب الجنه» شد خود بهشتي‌ها هم طبق آيات سورهٴ مباركهٴ «يونس» به يكديگر سلام مي‌كنند اصولاً تحيت بهشتي‌ها همان سلام است آيه ده سورهٴ «يونس» اين است ﴿دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ أَللّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ كه معناي دعوا و دعوت علي حده بايد بحث بشود ولي تحيت بهشتي‌ها نسبت به يكديگر سلام است در سورهٴ مباركهٴ «نحل» و مانند آن دارد كه هنگام احتضار و قبض روح مردان الهي فرشتگان سلام مي‌كنند در بخشهاي ديگر هم آمده است فرشتگاني كه مسئول بهشت‌اند، دربانان بهشت‌اند وقتي مؤمنين را ديدند مي‌گويند ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ﴾[6] پس الله بر بهشتي‌ها سلام مي‌كند ملائكهٴ الله بر بهشتي‌ها سلام مي‌كنند خود بهشتي‌ها هم نسبت به يكديگر سلام دارند و گروهي كه در اعراف به سرمي‌برند جزء اصحاب اعراف معروف نيستند كه ﴿عَلَي اْلأَعْرافِ رِجالٌ﴾ در اعراف‌اند ولي هنوز وارد بهشت نشده‌اند به بهشتي‌ها عرض سلام مي‌كنند آيه 46 سورهٴ «اعراف» اين است ﴿وَ عَلَي اْلأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ اين گروه ﴿لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ﴾ اين گروه غير از آن ﴿وَ نادي أَصْحابُ اْلأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ﴾ كه در آيه 48 آمده است پس عده‌اي در اعراف هستند كه به بهشتي‌ها سلام مي‌كنند ملائكه‌اي كه دربانان بهشت‌اند به بهشتي‌ها سلام مي‌كنند خود بهشتي‌ها به يكديگر سلام مي‌كنند و ذات اقدس الهي هم به بهشتي‌ها سلام مي‌كند اگر نعمت خاص بهشت و بهشتي‌هان سلام است اين نعمت خاص را مردان الهي در حال حيات خود دارند قرآن كريم اوصاف بهشتي‌ها را و بهشت را ذكر مي‌كند بعد مشابه آن اوصاف را براي مردان باايمان در دنيا ذكر مي‌كند نظير آنچه كه در سورهٴ «حشر» آمده است كه مردان وارسته و متقي مي‌گويند ﴿ربّنا لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا﴾[7] ذات اقدس الهي در قرآن كريم در غير سورهٴ «حشر» مي‌فرمايد: ﴿وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِل﴾[8] فرمود بهشتي‌ها نسبت به يكديگر كينه ندارند در سورهٴ «حشر» مي‌گويد دعاي مؤمنان اين است كه به خدا عرض مي‌كنند خدايا در دلهاي ما نسبت به يكديگر كينه قرار نده معلوم مي‌شود اينها بهشتي منش‌اند اينها هم اكنون هم در بهشت‌اند راحتند اگر كسي بد كسي را نخواهد راحت است انسان هر شري كه مي‌بيند از دست خودش مي‌بيند يك جهنمي خودش مي‌افروزد و در آن جهنم مي‌سوزد خب ديگري ترقي كرده به من و تو چه؟ اين راه كه براي همه باز است اينكه حسد و مانند آن ايمان را مي‌خورند بلكه خود آدم را هم لهيبانه مشتعل مي‌كنند سرّش همين است و اگر كسي به اين آداب و سنن الهي متصف باشد در يك نشئه‌اي زندگي مي‌كند كه ﴿لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ﴾[9] بد كسي را هم نمي‌خواهد راحت هم هست خب اگر ﴿وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِل﴾[10] وصف بهشتيان است همين وصف را مردان الهي در دنيا از خدا طلب مي‌كنند ﴿لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا﴾[11] اگر تحيت بهشتيان نسبت به يكديگر سلام است و اگر خدا در بهشت به بهشتي‌ها سلام مي‌رساند ملائكهٴ خدا به بهشتي‌ها سلام مي‌رسانند براي كساني كه طالبان علوم الهي‌اند همين وصف هم است ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ خب اگر كسي عمري را در مشهد و محضر علوم معارف الهي گذراند او در بهشت بود راحت بود چون نه بد كسي را خواست و نه ديگران از او شرّي مي‌بينند چنين كسي راحت است خب چه چيزي بهتر از اين؟ مگر ما نمي‌خواهيم خوب زندگي كنيم آنكه اين نظام را آفريد و بشر را آفريد قسم خورد بشر در زحمت است ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ في كَبَدٍ﴾[12] «كبد، مكابده» يعني رنج يك عده راحتند آنها كه بهشتي‌اند انسان مي‌تواند در دنيا بهشتي گونه زندگي كند خب اگر خبر باشد نه تحيت و درود معنايش روشن است كه ذات اقدس الهی سلامت را براي اين گونه از مردان الهي كه طالبان علوم دين‌اند مقرر كرده است اگر تحيت باشد، درود باشد انشا باشد انشاي الهي خواه به زبان خود او خواه به زبان رسول او انشا بشود پيامد مثبتي را به همراه دارد.

پرسش...

پاسخ: البته انسان تا به اينجا برسد دشواري دارد مگر ممكن است به آساني انسان به جايي برسد كه بگويد ﴿لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا﴾[13] هر كسي ترقي كرد اين مي‌گويد «أنا خير منه» و ده‌ها توجيه باطل براي اين «أنا خير منه» ذكر مي‌كند خب ديگري ترقي كرده به من و تو چه؟ مگر سفرهٴ ما نشسته است يا مديرعامل اين نظام ماييم؟ خب وقتي ديگري ترقي كرد ما داريم به عنوان دخالت در كار ذات اقدس الهی خود را مي‌رنجانيم هرگز به اين بهشت راه پيدا نمي‌كنيم اگر بخواهيم به چنين بهشتی راه پيداكنيم «حفت الجنة بالمكاره»[14] از هر طرف بخواهيم سيم خاردار است بايد دست خراشيده بشود صورت، خراشيده بشود درد بكشيم اين سيم خاردار را كنار ببريم اين مكاره را كنار ببريم به مكارم برسيم «المكارم بالمكاره»[15] اين از بيانات نوراني اميرالمؤمنين‌(عليه السّلام) است مگر مي‌شود به مكرمت بدون تحمل رنج رسيد اينها كه رسيده‌اند نظير سلمان‌ها، اباذرها، صهيب‌ها اينها كساني‌اند كه خدا مي‌فرمايد: ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ و در بخش اول هم روشن شد كه اين آيه مخصوص آنها نيست نفرمود: «و اذا جاءوا يا اذا جاءك الذين آمنوا» فرمود: ﴿اذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ اين راه براي همه باز است همهٴ ما مي خواهيم راحت زندگي كنيم منتها راهش را بلد نيستيم خب.

پرسش...

پاسخ: بله اما وقتي تحمل مي‌كند فرمود: «انا مدينه الحكمة و هي الجنة و انت يا علي بابها»[16] اين از غرر رواياتي است كه مرحوم صدوق‌(رضوان الله عليه) در كتاب شريف أمالي نقل كرده فرمود علي من شهر حكمتم و حكمت بهشت است و تو در اين بهشتي من در شهر بهشت دارم زندگي مي‌كنم «انا مدينه الحكمة و هي الجنة و انت ياعلي بابها» غير از «انا مدينة العلم و انت بابها»[17] خب اينكه مرحوم صدوق درأمالی نقل كرد معنايش اين است كه من هم اكنون در بهشت‌ام ديگران بايد بميرند تا ببينند ما نمرده مي‌بينيم خب آنكه مي‌گويد «لو كشف الغطاء ماازددت يقيناً»[18] يعني ديگران بايد بميرند تا ببينند من نمرده مي‌بينم خب ديگران بايد بميرند تا سلام الله را بشنوند من نمرده مي‌شنوم ديگران بايد بميرند تا ﴿تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ﴾[19] را بشنوند من نمرده مي‌شنوم ديگران بايد بميرند تا ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ﴾[20] را از ملائكه بشنوند من نمرده مي‌شنوم ديگران بايد بميرند تا ﴿وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾[21] را بشنوند من نمرده مي‌شنوم اينكه مي‌فرمايد: «لو كشف الغطا مازددت يقيناً» يعني همه لوازم در آن مترتب است آن وقت «انا مدينه الحكمة و هي الجنه و انت ياعلي بابها» خب چطور «لو كشف الغطا ماازددت يقيناً» فقط درباره يقين و معرفت هست ولي آثارش نيست؟ اين نظير اصل است كه انسان تفكيك آثار و لازم و ملزوم و ملتزم بشود يا نه جزء امارات است اگر اين أماره همه لوازمش حجت است اگر «لو كشف الغطا مازددت يقيناً» يعني من هم اكنون حقيقت بهشت را مي‌بينم خب همهٴ لوازمش هم برای من هست به هر تقدير اينكه فرمود: ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ اين سلامت هدف نهايي نيست اين يك هدف متوسط است و بين راه است انسان كه سالم شد بي‌نقص شد بي‌عيب شد بقيه راه را بايد طي كند خود سلامت هدف نيست اگر ظرفي سالم شد يعني تميز هست نقص ندارد عيب ندارد شكسته نيست ترك خورده نيست خب ظرف سالم به چه درد مي‌خورد براي ريختن يك مظروف خوبي است لذا قلب سالم با صرف نظر از مظروف نيمي از راه را طي كردن است نه همه راه را اينكه در زيارتها دعاها تبعاً للآيات بعد از سلامت مسئلهٴ رحمت و بركت مطرح است سرّش همين است «سلام عليكم و رحمة الله و بركاته» خب حالا قلب آدم سالم بود شكسته نبود به چه درد ميخورد؟ اگر اين ظرف سالم بود ولي مظروفي نداشت بركتي نداشت رحمتي نداشت به چه درد مي‌خورد؟ لذا در تمام اين زيارتها در تمام اين عرض ادبها بعد از مسئلهٴ تسليم بركت و رحمت خواستن است «سلام عليكم و رحمة الله عليكم و بركاته عليكم» اينجا هم فرمود: ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَة﴾ حالا كه اين قلب مريض نيست جزء ﴿في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ نيست تا ﴿فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾[22] بشود جزء ﴿فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾[23] نيست جزء ﴿فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَض﴾[24] نيست اين قلب سليم است سالم است چه بهتر كه در او رحمت بريزي همان طوري كه «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»[25] درباره علوم درست است درباره اوصاف هم به شرح ايضاً ‌[همچنين] «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ» بعضی از وعاءها شكسته است به درد چيزي نمي‌خورد از هر راهي شما آب بريزيد از راه ديگر در مي‌رود فرمود هر آيه‌اي از آيات الهي به آنها نشان بدهيد آنها استكبار مي‌كنند اين مثل ظرف شكسته است شما هر آب زلالي بريزيد از آن تركش مي‌ريزد فرمود: ﴿وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ﴾[26] براي اينكه اين ظرف شكسته است نشانشان مي‌دهيد ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون﴾[27] خب سرّش اينكه اين آب زلال را شما مي‌ريزيد در ظرف شكسته از آن طرف ريخته مي‌شود فرمود آيات فراواني را ما از آسمان و زمين نشان اينها داديم ولي اينها روبرمي‌گردانند ولي اگر قلب سالم باشد اينها مستقر مي‌شود چرا فرمود: ﴿وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ﴾[28] ﴿أُذُنٌ واعِيَةٌ﴾ براي اينكه اين﴿أُذُنٌ﴾ منظور «اذن» فيزيكي كه نيست اين را هر كسي دارد آن اذن دروني وقتي «واعي» باشد، «وعاء» باشد ظرف باشد و سالم باشد اين معارف را جا مي‌دهد ﴿تَعِيَها﴾ يعني «واعي» مي‌شود «وعاء» مي‌شود نمي‌ريزد نگه مي‌دارد ﴿أُذُنٌ واعِيَةٌ﴾ اگر آن مكسور باشد، و شكسته باشد كه ظرف نيست ظرف آن است كه ظرفيت داشته باشد خب اگر اين ظرف براي علوم و معارف ظرفيت داشت «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»[29] براي اوصاف و ملكات نفساني ظرفيت داشت «إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا» گرچه در بخشهاي بعدي سخنان اميرالمؤمنين‌(سلام الله عليه) در تعليم كميل مسائل علم را ذكر كرد اما مسائل اخلاقي وفضايل انسانی را هم در كنارش اشاره كرده است پس اگر قلبي سالم بود بايد آن مظروف را خوب جذب بكند مظروفي كه می‌تواند در قلب سالم قرار بگيرد رحمت خاص الهي است در بهشت هم همين طور است اينكه گفته شد سورهٴ مباركهٴ «يس» قلب قرآن است گرچه از سيدناالاستاد مرحوم علامه‌طباطبايي سؤال كرديم كه اين به چه مناسبت اين سوره قلب قرآن است؟ ايشان فرمود ما همين سؤال را از مرحوم قاضي‌(رضوان الله عليه ) كرديم ايشان فرمودند ظاهراً به مناسبت آن دو آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ «يس» است ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾[30] ولي اين سخن هم هست كه سورهٴ مباركهٴ «يس» است براي اينكه ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبِّ رَحيمٍ﴾[31] است يا ﴿كُلَّ شَيْ‌ءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ﴾[32] است اينها منافاتي هم با هم ندارند مثبتين‌اند هردو ممكن است حق باشند حق باشند از جهاتي اين سوره قلب قرآن باشد به هر تقدير در بهشت ذات اقدس الهی كه خود سلام است سلام را به بهشتي‌ها ابلاغ مي‌كند از صبغهٴ رحمت ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبِّ رَحيمٍ﴾ يعني ﴿رَبِّ رَحيمٍ﴾ در قلب سالم اينها رحمت مي‌ريزد در آيه محلّ بحث هم فرمود: ﴿فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ حالا ظرف مي‌شود تام القابلية چون سالم است فيض از طرف فاعلي كه تام الفاعليه است قطعي الصدور است چرا براي اينكه هم كتابت آمده است و هم با ﴿عَلي﴾ ذكر شده است خود كلمه كتابت نشانه فرض است تثبيت است مسلّم بودن است اگر اين كلمه نبود كلمه ﴿عَلي﴾ بود باز نشانه تثبيت و مسلّم بودن است مجموع اين دو تا كلمه كه مفيد تأكيد است تثبيت رحمت را به نحو اكيد بيان مي‌كند ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ﴾ كذا و كذا و كذا خب بنابراين اين دعوت به توبه و انابه است حالا لازم نيست كه حتماً كسي معصيت كرده باشد رجوع از مباح به مستحب يا رجوع از مكروه به مباح اينها هم درجات توبه است فرمود: ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ﴾ اينكه فرمود: ﴿أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ﴾ ظاهراً اين سوء همان معصيت است نه کفر چون خطاب به مؤمنين است و خطاب دربارهٴ ﴿الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بآياتِنا﴾ است و مانند آن بنابراين كفر و ارتداد ـ معاذالله ـ و نظاير آن خارج از بحث است مي‌شود معصيت چون اين ﴿الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا﴾ لازم نيست كه همه اينها معصوم يا عادل باشند بالأخره مؤمن‌اند و مؤمن گاهي «تغلب عليه شقوته و شقوته» فرمود: ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ اين تخلل رب هم نشانهٴ آن است كه او شما را همچنان تدبير مي‌كند و مي‌پروراند و رحمتي كه ذات اقدس الهی بر خودش تثبيت كرده است اين است كه ﴿انه مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ﴾ اگر كسي گناهي را انجام داد روي جهالت، يك وقت است يك كسي گناهي را انجام مي‌دهد روي عناد روي عداوت اين سرانجام ـ معاذالله ـ ممكن است به تکذيب الهی منتهي بشود ولي يک وقت است كسي نه مؤمن است مسلمان است معتقد است لكن جهل او بر عقل او غالب مي‌شود منظور از جهل در اين گونه از موارد در مقابل علم نيست در مقابل عقل است در همان آيات سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَة﴾[33] اصوالاً هر كسي معصيت مي‌كند روي جهالت معصيت مي‌كند اين جهل در مقابل عقل است نه در مقابل علم همين كه بارها ملاحظه فرموديد مرحوم كليني‌(رضوان الله عليه) اين باب اول و كتاب اول جامع کافی را کتاب العقل و الجهل قرار داد عاقل همان است كه چيزي دارد كه «ما عُبِدَ به الرحمن و اكتسب به الجنان»[34] جاهل يعني چيزي كه با او خدا را عبادت بكند وبهشت را کسب بکند آن نورانيت ندارد در تقسيم اولي انسان يا عاقل است كه اهل بهشت است يا جاهل است كه گرفتار جهنم است آن‌گاه آن جاهل يا درس خوانده است يا درس نخوانده اين جهل در مقابل عقل است كه كتب عقل و الجهل در اصول كافي آمده است نه كتاب علم و الجهل علم و الجهل كه در كافي نيست آدم يا عاقل است يا جاهل جاهل يا ملّاست يا غير ملّا يا درس خوانده است يا درس نخوانده هر كسي معصيت مي‌كند گرفتار جهالت است اينكه در بيان نوراني اميرالمؤمنين‌(سلام الله عليه ) آمده است كه «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ» اين جهل در مقابل عقل است «وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لاَ يَنْفَعُهُ» خب «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لاَ يَنْفَعُهُ»[35] همين است هر كسي كه شقاي او بر سعادت او غلبه كند شهوت او بر سعادت او غلبه كند بر اساس جهالت اين كار را انجام داده است پس منظور كفر و ارتداد نيست اولاً معصيت در مقابل آنهاست و از طرفي منظور از اين جهالت در مقابل عقل است نه در مقابل علم و از طرف سوم اين جهالت است نه عناد و عداوت و امثال ذلك چنين افرادي توبهٴ اينها مقبول است ﴿أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ﴾ بعد از آن عمل سوء توبه بكنند و اين توبه‌اش را با اصلاح ترميم بكند اصلاح مثل احسان به دو وجه است يك وقتي مي‌گوييم احسن يعني «فعل فعلاً حسناً» يك وقت است مي‌گوييم احسن يعني «احسن الي الغير» در اينجا منظور از اصلاح اصلاح ديگران نيست اصلاح خودش است چون خودش آلوده شد يك وقت است مي‌گوييم اصلح مصلح است يعني بين افرادي صلاح را و مصلحت را مستقر مي‌كند يك وقتي است كه مي‌گوييم اصلح يعني «اتي بفعل صالح» احسان و اصلاح به دو معناست در اينجا اصلح يعني آنچه را که خود افسد ترميم بكند خداوند توبهٴ چنين افرادي را كه با اصلاح ترميم كرده‌اند مي‌پذيرد چون ﴿غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ است بعد فرمود اين آيات الهي را ما باز و روشن مي‌كنيم تا هم راه مؤمنين مشخص بشود و هم راه تبهكاران ﴿وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ اْلآيات﴾ كه آن معطوف ‌عليه محذوف است ﴿وَ لِتَسْتَبينَ سَبيلُ الْمُجْرِمينَ﴾ كه معطوف است مذكور است.

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»

 


[1] انبیاء/سوره21، آیه35.
[2] زمر/سوره39، آیه62.
[3] سجده/سوره32، آیه7.
[4] مائده/سوره5، آیه55.
[5] انعام/سوره6، آیه52.
[6] زمر/سوره39، آیه73.
[7] حشر/سوره59، آیه10.
[8] اعراف/سوره7، آیه43.
[9] طور/سوره52، آیه23.
[10] اعراف/سوره7، آیه43.
[11] حشر/سوره59، آیه10.
[12] بلد/سوره90، آیه4.
[13] حشر/سوره59، آیه10.
[14] ـ بحارالانوار، ج67، ص78.
[15] ـ غررالحكم، ص99.
[16] ـ الأمالي للصدوق، ص388.
[17] ـ الأمالي للصدوق، ص561.
[18] ـ بحارالانوار، ج40، ص153.
[19] یونس/سوره10، آیه10.
[20] زمر/سوره39، آیه73.
[21] اعراف/سوره7، آیه46.
[22] بقره/سوره2، آیه10.
[23] مائده/سوره5، آیه52.
[24] احزاب/سوره33، آیه32.
[25] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[26] بقره/سوره2، آیه145.
[27] یوسف/سوره12، آیه105.
[28] حاقه/سوره69، آیه12.
[29] ـ نهج البلاغه، حكمت147.
[30] یس/سوره36، آیه83.
[31] یس/سوره36، آیه58.
[32] یس/سوره36، آیه12.
[33] نساء/سوره4، آیه17.
[34] ـ اصول كافي، ج1، ص11.
[35] ـ نهج البلاغه، حكمت 107.