درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

74/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 120

 

﴿لِلّهِ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾ (۱۲۰)

ادب نبوت و رسالت عامه

در پايان سورهٴ مباركهٴ «مائده» بحثي به عنوان ادب انبيا(عليهم السلام) مطرح شد. يك بحث درباره نبوت عامه است [و] يك بحث در نبوت خاصه. آنچه به نبوت عام برمي‌گردد يك ادب مشتركي است كه همه انبيا(عليهم السلام) داراي آن مرحله هستند و آنچه به نبوت خاص برمي‌گردد، خصوصيتهاي ادبي هر كدام از انبيا(عليهم السلام) است كه در دعاهاي مخصوص آنها ظهور مي‌كند در سنتها و سيرتهاي خاص آنها ظهور دارد. قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» نام مبارك بسياري از انبيا(عليهم السلام) را ياد كرد و براي آنها فضايل فراواني را ذكر كرد كه همه اينها صالح‌اند همه اينها در مسير هدايت‌اند و همه اينها پاسداران دين الهي‌اند و به پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود تو هم راه اينها را طي كن، تابع راه اينها باش نه تابع اينها: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾.[1]

اگر همه انبيا در مسير هدايت هستند و پيغمبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) موظف است كه راه هدايت انبياء را طي كند نه راه انبيا را نفرمود «فبهم اقْتَدِهْ»، بلكه فرمود: ﴿فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ﴾، آن‌گاه معلوم مي‌شود اگر فضيلتي براي پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در قرآن كريم ذكر شده است، همان فضيلت براي انبياي ديگر هم هست. البته همان‌طوري كه نبوت درجاتي دارد رسالت مراتبي دارد، فضايل هم بشرح ايضاً. اگر ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ﴾[2] يا ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ﴾[3] كمالات آنها هم درجاتي دارد از اينجا معلوم مي‌شود آنچه را كه در پايان سورهٴ مباركهٴ «انعام» ذات اقدس الهي به پيغمبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾،[4] اين اختصاص به پيغمبر اسلام ندارد همه انبيا اين چنين بودند كه همه شئون مرگ و زندگي اينها براي خدا بود براساس اين اصل قرآني مي‌شود ادب نبوت عام و رسالت عام را استنباط كرد يعني همه انبيا در اين آداب سهيم‌اند; منتها خصوصيتهايي كه براي هر پيامبر ذكر مي‌شود براي آن حوادث و رخدادهاي خاص آنهاست وگرنه اين چنين نيست كه در اين نصاب مشترك بعضي از انبيا داراي آن فضيلت باشند و بعضي از انبياي ديگر اصلاً آن فضيلت را نداشته باشند، اين چنين نيست. اگر يك انسان كامل و معصومي همه شئون حيات او و مرگ او براي رضاي خدا بود، بنابراين او در تمام شئون مؤدب است در بحث ادب هم ملاحظه فرموديد كه ادب، ظرافت فعل است و ظرافت فعل در توحيد است. فعلي در لسان قرآن كريم ظريف است كه موحدانه انجام بگيرد. براساس اين مبنا اگر وصفي براي يكي از انبيا ثابت شد، معلوم مي‌شود براي انبياي ديگر هم هست در نبوت خاص ادب آدم(سلام الله عليه). مطرح شد ادب نوح(سلام الله عليه) مطرح شد رسيديم به ادب ابراهيم خليل(سلام الله عليه) وقتي ابراهيم(سلام الله عليه) ظهور كرد كه آثاري از جريان نوح(سلام الله عليه) نبود بسياري از آداب و سنن و مآثر و آثار نوح(سلام الله عليه) فراموش شده بود ابراهيم(سلام الله عليه) پايه‌گذار همان اساس توحيد است در مراحل بعدي.

محور توحيدي در کارهاي کليدي انجام شده توسط حضرت ابراهيم(عليه السلام)

اين انسان كامل، به اذن ذات اقدس الهي چند كار كليدي انجام داد و همه كارها را به دستور خدا و با دعا انجام داد. اولاً يك محور توحيد به عنوان مطاف و قبله ساخت كه كعبه باشد و ساختن كعبه و داشتن قبله داشتن مطاف مشكل را حل نمي‌كند، مگر كسي كه مدير عامل اين كعبه باشد اين دو تا كار اساسي را ابراهيم خليل انجام داد در سايه اين دو تا كار كارهاي ديگر را هم انجام داد. بالأخره مردم اگر بخواهند جمع بشوند بايد يك جاي عمومي داشته باشند كه نزد همه مردم مقدس و منزه باشد و از دور و نزديك در تمام حالات به او توجه كنند مرگ و زندگي مردم هم بايد به آن سمت باشد. اينكه الآن در تعبيرات ديني مي‌گوييم «والكعبة قبلتي»[5] يعني زندگي ما به طرف كعبه است مرگ ما هم به طرف كعبه است.

يك مسلمان مادامي كه زنده است نمازش و برخي از عباداتش به طرف كعبه است، نشستنهاي عادي او مستحب است به طرف كعبه باشد، كارهاي زشتش بايد حتماً به سمت كعبه نباشد و مانند آن. وقتي هم كه مي‌ميرد در حال احتضار به سمت كعبه است، بعد از اينكه مُرد مي‌خواهند نماز بخوانند با يك طرز خاصي به سمت كعبه است و بعد هم كه خواستند دفن بكنند باز به طرز خاص به سمت كعبه است; منتها حالا قبله كه بايد رعايت بشود در حال احتضار به يك نحو است در حال نماز خواندن و دفن كردن به نحو ديگر است. به هر حال زندگي ما و مرگ ما با اين خانه ارتباط مستقيم دارد شبانه روز خواه واجب خواه مستحب كه مي‌گوييم: «والكعبةُ قِبلَتي».

خب اگر چنين كاري انجام شد يك مدير عامل و مدير و مدبر و مسئولي بايد اين كعبه را اداره كند و مردمي كه به اين سمت متوجه‌اند آنها را راهنمايي كند و او پيغمبر است. لذا وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) به اذن ذات اقدس الهي كعبه ساخت و براي اينكه اين ساختمان، بي سرپرست نباشد بي بهره و مدير عامل نباشد، درخواست كرد از ذات اقدس الهي كه پيامبري مبعوث بكن كه بالأخره مردم را به اين سمت فرابخواند مردم اگر به يك سمت حركت كردند، آن‌گاه يكديگر را درك مي‌كنند بقيه كارها كارهاي فرعي است اين دو تا كار كار اصولي است و اما آن كار اول را ذات اقدس الهي به او دستور داد كه اول مأمور شد كه فرزندانش را به سرزميني در پناه خدا بسپارد كه آن سرزمين به حسب عادي، فاقد همه امكانات است كه در نوبتهاي قبل هم به اين اشاره شد كه وجود مبارك ابراهيم عرض كرد: ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾;[6] من اهل بيتم را به شما سپردم، براي اينكه هيچ امكاني از امكانات مادي اينجا نيست; نه تنها اينجا باير است، بلكه موات است، نه تنها موات است و لم يزرع بلكه ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ است.

تشريح معناي «لم يزرع» بودن زمين

﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ غير از باير است ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ غير از موات است ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ غير از لم يزرع است آن لم يزرع آن عدم ملكه است يعني مي‌شود اينجا كشت و زرع كرد ولي فعلاً ما وسايلش را نداريم; اما ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ عدم ملكه نيست اصلاً قابل زرع نيست، براي اينكه سنگلاخي بيش نيست. اگر منطقه‌اي كوهستاني بود سوزان بود سنگلاخ بود آب نداشت چشمه نداشت چاه نداشت نه از بالا باران آمد نه از پايين آبي جوشيد، مي‌شود ﴿غِيرَ ذِيْ زَرعٍ﴾ ديگر، نه لم يزرع. عرض كرد من به قدرت همه جانبه تو تكيه مي‌كنم و اينها را به تو مي‌سپارم و اينجا چون سابقه قبلي داشت، اينجا كعبه بود و از دير زمان مورد احترام انبياء بود من بچه‌هايم را اينجا گذاشتم: ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ﴾ نه «بوادٍ بائر» نه «بوادٍ ميت» نه «بوادٍ لم يزرع» [بلكه] ﴿بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾[7] و اين فرزندان هم بايد مقيم نماز باشند; هم اهل عبادت باشند هم ديگران را به عبادت دعوت كنند.

بعد از اينكه ذات اقدس الهي به او دستور داد كه كعبه را بسازيد و وجود مبارك ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) شروع به ساختن كعبه كردند، اين خانه را هم به نام و ياد خدا ساختند و با دعا بالا رفت: ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾[8] بعد از اينكه اين مرحله كعبه‌سازي تمام شد، آن‌گاه هر دو بزرگوار ـ منتها به امامت ابراهيم خليل(سلام الله عليه) عرض كردند يعني ابراهيم و اسماعيل به امامت ابراهيم(سلام الله عليه) ـ عرض كردند: ﴿رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم﴾;[9] خدايا! كساني كه در اين سرزمين زندگي مي‌كنند از بين اينها افرادي را مبعوث بكن كه آيات تو را تلاوت بكنند، مردم را به كتاب و حكمت آشنا بكنند نفوس آنها را تزكيه بكنند بعد هم عرض كرد آنها از نسل من باشند، اين چيز بسيار خوبي است. اين كار كه مزاحم ديگري نيست، اينها نظير آب و خاك نيست كه انسان براي خودش بخواهد و بگويد اين يك امر طبيعي است.

شرط فضيلت داشتن انسان

انسان فضيلتش در اين است كه از نسل آباي كرام باشد و فرزندان كرام هم او را بدرقه كنند. دعاهاي قبلي كه خوانديم اين بود كه ﴿وَاجْعَل لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الآخِرِينَ﴾،[10] آن‌گاه ذات اقدس الهي اين دعاهاي ابراهيم خليل(سلام الله عليه) را كه در شئون گوناگون ياد كرد همه اين دعاها را در قرآن كريم دارد كه مستجاب ‌شد; منتها در موارد گوناگون. يك وقت است دعاهاي يك پيغمبري يكجا ذكر مي‌شود و در كنارش پاسخ داده مي‌شود كه به همه خواسته‌هايت رسيدي و ما به همه خواسته‌هايت پاسخ داديم، نظير جريان موساي كليم(سلام الله عليه) كه سؤالات فراواني را عرض كرد آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿قَدْ أُوتيِتَ سُؤْلَكَ يَامُوسَي﴾;[11] هرچه خواستي به تو داديم.

در جريان ابراهيم خليل(سلام الله عليه) كه بسياري از جمله‌هاي دعايي آن حضرت در سورهٴ «شعرا» آمده است، بخشي از آن در سورهٴ «بقره» آمده، بخشي هم در سورهٴ «ابراهيم» آمده خداوند اين ادعيه را در موارد متفرق ياد كرد، پاسخهاي مثبت اينها را هم در موارد متفرق ياد كرد. فرمود: ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ﴾[12] او از ما خواست ﴿وَاجْعَل لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الآخِرِينَ﴾ ما هم همين كار را كرديم ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ﴾. عملاً هم الآن آنچه را كه در دنيا مي‌گذرد در تفكر توحيدي از آن ابراهيم خليل(سلام الله عليه) است يعني الآن بيش از يك ميليارد مسلمان كه اينها ملت پدرشان ابراهيم خليل را دارند و بيش از اينها مسيحيها هستند كه آنها هم ملت عيساي مسيح را دارند، مقداري هم يهوديها هستند كه ملت موساي كليم(سلام الله عليه) را دارند همه اين موحدان كه سخن از خدا و وحي و نبوت و رسالت را دارند و مي‌پذيرند، اينها فرزندان ابراهيم خليل‌اند. الآن قسمت مهم كره خاك را اين بزرگوار دارد اداره مي‌كند عرض كرد: ﴿وَاجْعَل لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الآخِرِينَ﴾،[13] آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ﴾،[14] از آن طرف فرمود: ﴿وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحينَ﴾[15] هر چه او خواست خدا به او داد چنين موجودي چون تمام شئونش براي رضاي خداست او احساس هراس نمي‌كند و هر وقت چيزي خواست محفوف به قرينه است كه آن الهي است اگر خير آخرت است نظير ﴿وَ اجْعَلْني مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعيمِ﴾[16] كه خب اين پيداست احتياجي به قرينه ندارد خودش خير محض است و اگر چيزي به مسائل دنيا برمي‌گردد از مسائل دنيايي طلب مي‌كند، فوراً قيدي در كنارش ذكر مي‌كند كه مبادا مثلاً خيال بشود كه دنيا طلب مي‌كنند يا مطلقا چه خوب چه بد. اينها اگر دنيا مي‌خواهند حسنات دنيا را مي‌خواهند; مثل اينكه ذات اقدس الهي عده‌اي را در سورهٴ مباركهٴ «بقره» ستايش كرد كه آنها مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾ حسنات دنيا را طلب مي‌كنند.

تبيين برخي مصاديق حسنات

حسنات دنيا عبارت است از آن نعمتهاي خوب دنيا كه همراه با معارف الهي است، همراه با نام و ياد خداست و مانند آن; داشتن فرزند صالح نعمت خوبي است، همسر صالحه نعمت خوبي است، پدر و مادر مومن و مومنه نعمت خوبي است، داشتن استاد خوب حسنه دنياست، شاگرد خوب حسنه دنياست، رفيق خوب حسنه دنياست جلسات خوب حسنه دنياست همسايه‌هاي خوب حسنه دنياست كسب حلال حسنه دنياست، اينها مي‌شود حسنات دنيا. اگر اينها را برداريم كه دنيا ديگر حسنه‌اي ندارد. خب ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ اينها حسنات دنياست وجود مبارك ابراهيم خليل دنيا را به عنوان حسنه دنيا طلب كرد حتي در كنار كعبه عرض كرد اينجا امنيت جزء حسنات دنياست خدايا! اين سرزمين را امن قرار بده، آن وقتي كه سرزمين به صورت آباد در نيامده بود از ذات اقدس الهي دو چيز مسئلت كرد: يكي آبادي; يكي امنيت. ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً﴾[17] كه بدون الف و لام ذكر كرد يعني اين منطقه را اين مكان را بلد قرار بده كه آبادي است و أمن قرار بده: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا﴾ يعني اين مكان را، ﴿بَلَداً آمِناً﴾.

فلسفه امنيت داشتن کعبه

بعد از اينكه دعاها مستجاب شد و چشمه زمزم جوشيد و عده‌اي آمدند و كم كم قسمت اول دعاي ابراهيم(سلام الله عليه) مستجاب شد اين سرزمين شده شهر، بار دوم همان دعا را به صورت ديگر ذكر كرد، عرض كرد: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً﴾[18] اينجا ديگر با الف و لام ذكر كرد حالا كه شهر شد آن نعمت اول را كه نعمت آبادي و عمران است اعطا فرموديد، امنيت بدهيد خداوند هم آنجا را جاي امن قرار داد تشريعاً كه كسي حق ندارد در آنجا تعدي كند، گرچه ظالمي در آنجا تعدي كرد و مي‌كند و خداوند او را كيفر خواهد كرد; اما اين چنين نيست كه كسي تكويناً حق ظلم نداشته باشد جنگهاي فراواني هم آنجا اتفاق افتاد، كشتارهاي بي‌رحمانه‌اي هم آنجا شده است اين چنين نيست كه تكويناً باشد; اما شارع مقدس آنجا را تشريعاً براي حيوانات و حتي براي آن گياهان امنيت قرار داد كه كسي وارد حرم مي‌شود گياه را و درخت را قطع نكند و مانند آن براي مُحرمين.

خب خداوند پاسخ داد كه مگر ما اينجا را محل امن قرار نداديم؟ جاي ديگر غارت مي‌شود ولي اينجا ممنوع است و مانند آن، اين كار را هم كرده. بعد براي اينكه نعمت ديگري را طلب كند، عرض كرد كه: ﴿وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾،[19] براي اينكه مبادا مطلق اهل را شامل بشود، چون ممكن است در كنار كعبه كافر هم آنجا زندگي بكند لذا فوراً عرض كرد پروردگارا: ﴿وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم﴾.

کمال ادب در دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام)

هرگز پيشنهاد مطلق نداد عرض نكرد كه هر كه در اينجا هست را متنعم بكن، اين كمال ادب است و جز حسنه چيزي طلب نمي‌كنند، اين يك نحو ادب است و به خدا راه نشان نمي‌دهند كه خدايا! از اين راه به ما چيزي بده چون اين بر خلاف ادب است. اگر كسي ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ﴾[20] است و ﴿عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾[21] است او را كه نبايد راهنمايي كرد فقط از او بايد خواست. اينكه عرض كرد: ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾[22] اين يك ادب نهايي است يعني به حسب مواد قابلي، چيزي اينجا براي قابليت كشت و زرع وجود ندارد; اما تو چون قدرتت نامحدود است هر كاري را مي‌تواني بكني، در هيچ بخشي از خواسته‌ها پيشنهاد نداد كه از فلان راه شما اين كارها را انجام بدهيد و هر وقت خواست حسنه خواست و اين كارهاي خير را انسان براي خود و فرزندان خود طلب كند خيلي اُولاست كه از خاندان ما باشد، ما اين چنين باشيم اين نظير امور مادي نيست كه خب ديگران داشته باشند چه فرقي مي‌كند، ما هم بهره مي‌بريم اين معنويت است كه هر كس تلاش و كوشش بكند كه خودش متنعم آن نعمت باشد. اين بخش بخش مسابقه است خب هر كسي كه برنده شد بهتر است، بخش سرعت است: ﴿سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ﴾،[23] اين چنين نيست كه اگر كسي از خدا بخواهد كه خدايا! فرزند مرا به فلان مقام برسان اين چيز بدي باشد، هر كس اين دعا را مي‌تواند بكند و اين راه براي همگان باز است شما در دعاي «كميل» مي‌بينيد همه مي‌توانند اين دعا را بخوانند: «واجعلني مِن أحسن عبادك نصيباً عندك و اقربهم منزلةً مِنك و أخصّهم زلفةً لديك»[24] اين مزاحم با كسي نيست، راه براي همگان هم باز است در عالم ماده است كه تزاحم وجود دارد وگرنه در معارف و در مآثر قلبي و عقلي كه تزاحم نيست، اگر همه اين راه را طي كنند هيچ جا براي تزاحم نيست. اصولاً در فضيلتها جا براي تزاحم نيست، همين كه يك تزاحم شروع مي‌شود معلوم مي‌شود كه رذيلتي راه پيدا كرده است.

‌پرسش ...

پاسخ: نه، به خدا عرض كرد: اينجا كه ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾[25] است، من بچه‌هاي خودم را اينجا آوردم، تو هر قدرتي داري مي‌تواني تأمين كني، نه اينكه اينجا را غير ذي زرع بكن، اينجا كه ﴿غَيْرِ ذِي زَرْعٍ﴾ است; نه چشمه دارد نه قنات دارد نه چاه دارد نه از بالا باران مي‌بارد نه از زمين آب مي‌جوشد و هيچ جا براي كشت نيست، من چنين جايي را انتخاب كردم بچه‌هايم را به تو سپردم تو همه قدرتها را داري نه اينكه اينجا را غير ذي زرع قرار بده.

‌پرسش ...

پاسخ: در همان دعا پيداست كه ناظر به مومنين است وگرنه در خود قرآن كريم وقتي ذات اقدس الهي فرمود ما مشركين را نمي‌آمرزيم، بعد هم فرمود پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ديگران هيچ كدام حق ندارند براي مشركين طلب مغفرت بكنند، اين محفوف به قرينه قطعي و عام است. آن كسي كه فرمود: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُوْلِي قُرْبَي﴾[26] معلوم مي‌شود كه تمام اين فرازهاي طلب مغفرت براي مؤمنين است، براي مشركين و كفار كه اصلاً طلب مغفرت نخواهد بود چون خدا فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾.[27]

بيان عوامل تجمع مسلمين

اين دو تا كار كليدي را ابراهيم خليل كرد: يكي محور كار و يكي مدير كار. الآن اين دو عامل است كه مسلمين را جمع كرده است يكي كعبه است و يكي قرآن و عترت كه محصول رسالت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)‌اند حالا نمونه‌هايي از اين آيات را قرائت بكنيم تا مشخص بشود كه ادب اين بزرگوار تا كدام درجه تبيين شده است. در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 126 اين است: ﴿وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا﴾ هنوز اينجا شهر نشده است لذا بدون الف و لام ذكر شد ﴿وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ اين بدل بعض من الكل است، عرض كرد: ﴿وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ كدام اهل؟ ﴿مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ﴾ كه اين بدل بعض من الكل است، چون اينكه فرمود: ﴿وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ﴾ ممكن است آن اهل، مطلق باشد شامل مومن و كافر بشود فوراً تبديل كرد عرض كرد: ﴿مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ﴾، آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَليلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ﴾. در هنگام ساختن كعبه، وجود مبارك ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) كه بنيانگذاران كعبه بودند با اين ادب، اين خانه را بنا كردند آيه 127 همان سورهٴ «بقره» ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ يعني در حين ساختن، بدو و ختم اين بنا با ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا﴾ آميخته شد ﴿إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ﴾ دو اسم از اسماي حسناي حق است كه سبب استجابت دعاست.

﴿رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ﴾ اين اسلام، همان انقياد است كه ايمان كامل خواهد بود ﴿وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ كيفيت عبادت، كميت عبادت، اينها را به ما نشان بدهيد تا ما امتثال كنيم و لطف شما بر ما نازل بشود و رجوع بكند، براي اينكه ﴿إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ باز دو اسم از اسماي حسناي حق را كه ضامن استجابت است ذكر كرد. خب ساختن كعبه، داشتن كعبه يك ركن كار است [ولي] عمده آن كسي است كه از كعبه استفاده كند و مردم را به طرف كعبه دعوت كند، لذا عرض كردند: ﴿رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ﴾.[28] اين عزيز حكيم، مايه بعثت و ارسال است و نازل كردن كتاب است و تزكيه نفوس، آن تواب رحيم مايه نزول رحمت و انعطاف است، آن سميع عليم هم مايه استجابت دعا.

در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» مقدار ديگري از اين ادعيه به اين صورت ياد شده است: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا البَلَدَ آمِناً﴾ حالا كه اينجا شهر شد با الف و لام ذكر مي‌كند: ﴿وَ اجْنُبْني وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ﴾، ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ﴾; اين اصنام ﴿أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي﴾; اما ﴿وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾[29] ديگر نفرين نكرد، در اينجا هم ادب را رعايت كرد. در نوبت قبل ملاحظه فرموديد اگر كسي مؤمن بود، اين از ابراهيم خليل محسوب مي‌شود، خيلي مقام والاست: ﴿فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴾ ديگر ادب را رعايت كردند و نفرين نكرد ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ المحَرَّمِ﴾; اين مطلب را عرض كرد خدايا من كه بچه‌ها را آوردم اينجا و شما همه نعمتها را دادي اينجا كه غير ذي زرع بود قابل زرع كردي اينجا كه بلد نبود بلد كردي آنجا كه دستور امنيت هم داديد; اما همه اين كارها براي اين است كه ﴿رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ﴾; دلها هم به دست توست حالا بر فرض اينها بر گِل مسلط شدند; اما سلطه بر دل فقط از دست تو برمي‌آيد دلهاي عده‌اي را هم به سمت اينها متمايل بكن: ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ﴾[30] كه آنها شاكر باشند كه محبوب دلها هستند (يك)، شاكر باشند كه از ثمرات برخوردارند (دو).

نتيجه شاکر بودن ابراهيم(عليه السلام)

اين ﴿لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ﴾ طبق قرينه‌اي كه هست به هر دو برمي‌گردد، اختصاصي به بهره برداري از نعمتهاي مادي ندارد. اگر كسي محبوب دلها شد بايد شاكر باشد، چون دل فقط در اختيار مقلب القلوب است خودش هم وعده داد، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾;[31] مودت عده‌اي كه اهل ايمان و عمل صالح باشند خداوند در دلهاي ديگران قرار مي‌دهد خب اين نعمت شكر دارد. عرض كرد: ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ﴾ اين نعمتهاي مردمي ﴿وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾ اين نعمتهاي مادي تا اينها در قبال محبتهاي مردم و روزيهاي ظاهري كه هر دو رزق شماست شاكر باشند: ﴿لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ﴾.[32] بعد هم شاكر بود كه در دوران پيري خدا به او فرزندان صالحي داد: ﴿الحَمْدُ للَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾;[33] ما دعا كرديم خدا دعاهاي ما را مستجاب كرد و به من فرزند داد اسماعيل داد اسحاق داد. حالا ذات اقدس الهي ادب اين دو بزرگوار را هم در كنار هم يكجا ذكر مي‌كند در نوبت قبل اشاره شد كه ابراهيم(سلام الله عليه) اگر براي أب ـ نه براي والد ـ طلب مغفرت كرد، وعده‌اي بود كه به او داده است چون در سورهٴ «مريم» آيهٴ 47 اين بود كه فرمود: ﴿سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيّاً﴾ بعد هم وقتي كه معلوم شد كه ديگر آن أب كه يقيناً پدر آنها بود اهل ايمان نخواهد شد، ﴿تَبَرَّأَ مِنْهُ﴾ كه اين در نوبت ديروز گذشت.

آن‌گاه در سورهٴ مباركهٴ «صافات» ادب اين پدر و پسر را ياد مي‌كند; در سورهٴ «صافات» آيهٴ 102 وقتي ابراهيم خليل(سلام الله عليه) ذات اقدس الهي به او دستور داد، او هم به فرزندش گفت: ﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَي فِي المَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَي﴾ بر پسر تحميل نكرد. پسرش هم به نام اسماعيل(سلام الله عليه) عرض كرد: ﴿يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾;[34] عرض كرد اين مأموريت خاص است هر چه به شما امر مي‌شود انجام بدهيد من هم صبر مي‌كنم; اما نگفت من صبر مي‌كنم [بلكه] فرمود اگر خدا بخواهد من صبر مي‌كنم اين رعايت ادب توحيدي است يك انسان موحد بر اساس ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه﴾[35] حركت مي‌كند.

نعمت بودن صبر

خب اگر كسي توفيقي يافت و صبور شد مي‌داند اين صبر عنايت الهي است و قرآن كريم طبق نقلي كه دارد ذات اقدس الهي وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به اين ادب الهي مودب كرد كه هرگز بدون ـ ان‌شاء‌الله ـ گزارش ندهيد، وعده ندهيد و مانند آن; بگوييد اگر خدا بخواهد: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَدا ٭ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾[36] اين ﴿إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾ را فرمود حتماً شما ملحوظ داشته باشيد; آيه 23 و 24 سورهٴ «كهف»: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَدا ٭ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾ «غد» منظور، فردا نيست يعني آينده. حالا اگر كسي خواست بگويد من بعد از ظهر اين كار را مي‌كنم نبايد بگويد ان‌شاء‌الله يا يك ساعت بعد مي‌خواهد اين كار را بكنم، نبايد بگويد ـ ان‌شاء‌الله ـ اين چنين نيست. معمولاً چون كارهاي مهم به روز بعد موكول مي‌شود از اين جهت فرمودند: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَداً ٭ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾ آنهايي كه استثنا نكردند يعني ﴿إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾ را نگفتند، خداوند از آنها به زشتي ياد كرده است; آيه سورهٴ مباركهٴ «قلم» اين است ﴿إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الجَنَّةِ﴾ جنت يعني باغ، آنها كه صاحبان باغ بودند و خواستند ميوه‌ها را دور از چشم ديگران بچينند و بكنند كه به ديگران نرسد: ﴿إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحينَ﴾; اين ميوه‌ها را مي‌كنند و قطع مي‌كنند وقتي صبح شد فردا كه وارد صبح شدند قطع مي‌كنند ﴿وَ لا يستثنون﴾ نگفتند ـ ان‌شاء‌الله ـ اينجا كه استثنا نكردند ذات اقدس الهي مذمت كرده است.

پس از يك سو خدا به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَداً﴾،[37] مگر اينكه ﴿إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾[38] را داشته باشيد از سوي ديگر كساني كه استثنا نكردند خدا آنها را مذمت كرده است، لذا وجود مبارك اسماعيل(سلام الله عليه) در آن حادثه مهم عرض مي‌كند: ﴿يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ﴾،[39] نگفت «سَتَجِدُني مِنَ الصّابِرينَ». با اين ادب، اينها وارد اين صحنه شدند و آزمايش الهي را به خوبي ايفا كردند. از اين جريان پيداست كه وجود مبارك اسماعيل، ذبيح الله است، براي اينكه قبل از اين جريان دارد كه: ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِيمٍ﴾ يعني آيهٴ 101 سورهٴ «صافات» اين است كه ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِيمٍ﴾، حالا اين جوان چه كسي بود هنوز روشن نيست آيا اسماعيل بود كه مسلمين‌ مي‌گويند يا اسحاق بود كه آنها مي‌گويند ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِيمٍ﴾.

بشارت خداوند به ابراهيم(عليه السلام)درباره امتحان الهي

﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَي فِي المَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَي قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِين ٭ فَلَمَّا أَسْلَمَا﴾[40] يعني پدر و پسر منقاد امر الهي شدند، رفتند كه ذبح بكنند ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا﴾ هم ابراهيم(سلام الله عليه) منقاد شد براي آنكه ذابح بشود هم اسماعيل(سلام الله عليه) منقاد شد، براي اينكه مذبوح بشود ﴿وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ﴾; ابراهيم(سلام الله عليه) اسماعيل را به جبين و پهلو خواباند كه جبينش روي خاك باشد ﴿وَنَادَيْنَاهُ أَن يَاإِبْرَاهِيم ٭ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا﴾;[41] ما خواستيم امتحان بكنيم ديديم همه جا حاضري ﴿إنّا كَذلِكَ نَجْزِي المُحْسِنِين ٭ إِنَّ هذَا لَهُوَ البَلاَءُ المُبِين ٭ وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيم ٭ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الآخِرِين ٭ سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيم ٭ كَذلِكَ نَجْزِي المُحْسِنِين ٭ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُؤْمِنِين ٭ وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ﴾;[42] بعد از اينكه اين جريان تمام شد، فرمود ما بشارت داديم به فرزند ديگر به نام اسحاق معلوم مي‌شود آن غلام حليمي كه قبلاً بشارت داد او مي‌شود اسماعيل. پس از قرآن به خوبي مي‌شود استنباط كرد كه آنكه ذبيح است اسماعيل است نه اسحاق چون بعد از گذشت اين جريان، مي‌فرمايد: ﴿وََبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ﴾،[43] خب اين اسحاق غير از آن غلام حليم است اين يك كس ديگر است آنكه اول فرمود: ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِيمٍ﴾.[44]

به هر تقدير، اين ادب را اين دو بزرگوار رعايت كردند; اما جريان اسحاق(سلام الله عليه) او هم به همين سبك بود و آدابش هم قرآن نقل كرد، بعد از او يعقوب(سلام الله عليه) كه نافله است براي ابراهيم كه در قرآن دارد ابراهيم(سلام الله عليه) از ما فرزند خواست و خداوند هم به او فرزند داد هم به او نافله كه ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾[45] اين ﴿نَافِلَةً﴾ وصف ﴿يَعْقُوبَ﴾ است نه وصف هردو ﴿نَافِلَةً﴾ يعني زائد; او از ما فرزند خواست ما هم به او فرزند داديم هم نوه داديم نفل يعني زائد بر آن مقداري كه او طلب مي‌كرد. حالا اين يعقوب(سلام الله عليه) دارد دعا مي‌كند طبق آنچه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» دعاي يعقوب ذكر شده است ادب او مشخص مي‌شود خب جرياني كه به فراق فرزند مبتلا شد و اشك مي‌ريزد"; اما اين اشكي كه مي‌ريزد ناله‌اي كه مي‌كند مورد اعتراض يك عده قرار گرفت گفتند به اينكه تو چرا فراموش نكردي اين فرزند را؟ چرا همچنان مي‌نالي؟ او در جواب گفت به اينكه من مي‌دانم چيزي را كه شما نمي‌دانيد و من اين اشك و ناله‌ام را متوجه خدايم دارم مي‌كنم ﴿إِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ﴾;[46] گفتند كه ﴿تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ﴾;[47] هميشه به نام يوسف(سلام الله عليه) اشك مي‌ريزي گفت كه اين چنين نيست، من مي‌دانم چيزي را كه شما نمي‌دانيد و چون حزن من و شكايت من به طرف ذات اقدس الهي است، بنابراين حسنه است. آيهٴ 85 و 86 سورهٴ مباركهٴ «يوسف» اين است ﴿قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّي تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الهَالِكِين ٭ قَالَ إِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ﴾ يك زمزمه‌اي است با خدا، اينكه بد نيست، ﴿وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ﴾; من از خدا چيزي را مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد، هم من در اين كار مجازم و هم اين كار به نوبه خود به نحوي عبادت است.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] انعام/سوره6، آیه90.
[2] اسراء/سوره17، آیه55.
[3] بقره/سوره2، آیه253.
[4] انعام/سوره6، آیه162.
[5] ـ وسائل الشيعه، ج7، ص469.
[6] ابراهیم/سوره14، آیه37.
[7] ابراهیم/سوره14، آیه37.
[8] بقره/سوره2، آیه127.
[9] بقره/سوره2، آیه129.
[10] شعراء/سوره26، آیه84.
[11] طه/سوره20، آیه36.
[12] زخرف/سوره43، آیه28.
[13] شعراء/سوره26، آیه84.
[14] زخرف/سوره43، آیه28.
[15] بقره/سوره2، آیه130.
[16] شعراء/سوره26، آیه85.
[17] بقره/سوره2، آیه126.
[18] ابراهیم/سوره14، آیه35.
[19] بقره/سوره2، آیه126.
[20] بقره/سوره2، آیه29.
[21] بقره/سوره2، آیه20.
[22] ابراهیم/سوره14، آیه37.
[23] آل عمران/سوره3، آیه133.
[24] ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[25] ابراهیم/سوره14، آیه37.
[26] توبه/سوره9، آیه113.
[27] نساء/سوره4، آیه48.
[28] بقره/سوره2، آیه129.
[29] ابراهیم/سوره14، آیه36.
[30] ابراهیم/سوره14، آیه37.
[31] مریم/سوره19، آیه96.
[32] ابراهیم/سوره14، آیه37.
[33] ابراهیم/سوره14، آیه39.
[34] صافات/سوره37، آیه102.
[35] نحل/سوره16، آیه53.
[36] کهف/سوره18، آیه23 ـ 24.
[37] کهف/سوره18، آیه23.
[38] انعام/سوره6، آیه111.
[39] صافات/سوره37، آیه102.
[40] صافات/سوره37، آیه102 ـ 103.
[41] صافات/سوره37، آیه104 ـ 105.
[42] صافات/سوره37، آیه105 ـ 112.
[43] هود/سوره11، آیه71.
[44] صافات/سوره37، آیه101.
[45] انبیاء/سوره21، آیه72.
[46] یوسف/سوره12، آیه86.
[47] یوسف/سوره12، آیه85.