74/09/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 120
﴿لِلّهِ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ (۱۲۰)
خلاصه مباحث گذشته
در پايان سورهٴ مباركهٴ «مائده» بحثي به عنوان ادب مطرح است كه بعضي از اين فصول گذشت. در نوبت قبل دعاي حضرت نوح(سلام الله عليه) مطرح شد، چون يكي از بارزترين مظاهر ادب همان دعاست; خداوند دعاي انبيا(عليهم السلام) را در قرآن ذكر كرد، نوبت به دعاي نوح(سلام الله عليه) رسيد. دعاي نوح در سورهٴ مباركهٴ «هود» و همچنين در سورهٴ مباركهٴ «نوح» خلاصه شد. دعاي نوح بعد از اينكه از ذات اقدس الهي وحياي به او رسيد كه از اين به بعد كسي به تو ايمان نميآورد تو باكت نباشد، ما ميخواهيم آنها را غرق كنيم شروع شد يعني بعد از اينكه حجت خدا بالغ شد و هيچ عذري براي تبهكاران نماند، آنگاه خداوند به نوح(سلام الله عليه) وحي فرستاد كه اينها بايد از بين بروند، براي اينكه اينها نه خودشان ايمان ميآورند و نه ميگذارند نسل آينده مؤمن بشوند. بنابراين اينها مزاحم فطرتند و مزاحم فطرت بايد دفع بشود.
بعد از دريافت اين وحي، نوح(سلام الله عليه) اجازه يافت كه نفرين كند خداوند كار را از راه علل و اسباب انجام ميدهد. نفرين نوح به اين بود كه ﴿لاَ تَذَرْ عَلَي الأرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً﴾،[1] سرّش هم اين است كه ﴿إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا إِلاّ فَاجِراً كَفَّاراً﴾[2] منشأ نفرينش هم ذكر شده است. آنگاه ذات اقدس الهي دستور داد شما كشتي بسازيد و در آن فضا كه نه دريايي بود و نه اميد جوشش آب، ساختن كشتي سؤال برانگيز بود. وقتي نوح(سلام الله عليه) مشغول ساختن كشتي بود هر وقت گروهي از قومش ميگذشتند، استهزا ميكردند و نوح(سلام الله عليه) همه اينها را تحمل ميكرد بعد ميفرمود سرانجام روشن خواهد شد. وقتي كه كشتي ساخته شد، آنگاه دستور رسيد باران تند از بالا باريد و جايي كه اميد خروش آب نبود از آنجا آب جوشيد يعني از تنور; تنور كه جاي آتش است و سابقه ندارد كه از درون تنور آب بجوشد خداوند دستور داد به تنور كه آنجا منشأ جوشش آب باشد. دامنه كوه و كنار رودخانه زير درخت و مانند آن اگر چشمهاي بجوشد خيلي غير عادي نيست; اما از تنور روستا يا شهر، وسط تنور آب بجوشد خب اين بر خلاف متعارف است، بالأخره آب طوري شد كه ديگران را داشت غرق ميكرد.
دستور الهي به حضرت نوح جهت سوار شدن به کشتي
در اين حالت ذات اقدس الهي دستور داد كه خودت سوار كشتي ميشوي و سه گروه را به همراه خودت به كشتي ميبري: اول مؤمنين; دوم اهلت، مگر آنها كه قضاي الهي بر اهلاك آنها رقم خورد; سوم گروهي از پرندگان خاكي و خشكزي كه اينها نميتوانند در آب زندگي كنند پرندهها مستثنا هستند آنها قدرت پرواز دارند حيوانات آبزي مثل ماهي و اينها مستثنا هستند براي اينكه اينها ميتوانند در آب زندگي كنند و ساير حيواناتي هم كه در آب ميتوانند زندگي كنند مستثنا هستند يا آنها كه ذو حياتيناند آنها لازم نيست، يك چند رقم حيواني كه توان آن را ندارند در آب زندگي كنند يا در هوا پرواز كنند آنها را به همراه خود حمل كن، نوح(سلام الله عليه) اين كار را كرد. در خلال اين دعوت كه اين سه گروه را به درون كشتي دعوت كرد ديد پسرش نميآيد به پسرش گفت بيا، چون پسرش فاصله گرفت. از اين نداي نوح(سلام الله عليه) معلوم شد كه پسرش فاصله گرفت ﴿وَنَادَي﴾ چون ندا حالت مثلاً فاصله است آنگاه فرمود: ﴿يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلاَ تُكُن مَعَ الْكَافِرِينَ﴾[3] آن پسر حرف اين پدر را گوش نداد اين نه تنها به حرف پدر اعتماد نكرده ايمان نياورد از اين جهت كه وجود مبارك نوح پيغمبر است و واجب الاطاعه است امر او را اطاعت نكرد خودش معصيت كبيره است و ظلم است گفت من به كوه پناه ميبرم وجود مبارك نوح فرمود امروز هيچ چيزي از قهر و فرمان خدا انسان را حفظ نميكند تنها رحم خداست كه حافظ است بعد هم در اثر طغيان آب، پسرش غرق شد و كشتي به سلامت به مقصد رسيد يعني آبها فروكش كردند و كشتي روي كوه جودي قرار گرفت.
تبيين مراد از سؤال حضرت نوح از خدا در آيه شريفه
از اين به بعد سؤال نوح مطرح است كه دعاي اولش مستجاب شد كه ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَي الأرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً﴾[4] اين سؤال هست، چون بالأخره دعاي به معني خواندن يا نفرين، اينها سؤال است يعني طلب است درخواست است. يك سؤال ديگري مطرح شده است و در زمينه آن سؤال ذات اقدس الهي حكم خاص صادر كرد و آن سؤال اين است كه نوح به خدا عرض كرد شما فرموديد مؤمنين و اهلت و گروهي از حيوانات; مؤمنين همه آمدند آن حيوانات را كه لازم بود من آنها را در كشتي جمع بكنم كردم درباره اهلت بعضي از اعضاي اهلم آمدند و محفوظ ماندند همسرش كه كافر بود آن مستثنا بود آن غرق شد و جاي سؤال هم نبود اما درباره فرزندش اين سؤال مطرح است خب اين سؤال به معناي درخواست نيست چون اين حادثه گذشت و اين فرزند غرق شد و مُرد. پس درخواست سلامت نيست يا شفاعت نيست اين بعد از غرق است، اين يكي. سؤال به معناي اعتراض نيست نظير ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[5] اين سؤال هم نيست سؤال به معناي اعتراض نيست (اين دو)، ميماند سؤال به معناي استفهام كه انسان توضيح طلب ميكند مطلب را بفهمد پس سؤال به معناي درخواست درباره آن نفريني كه كرد يا طلب مغفرتي كه كرد كه آن آيات هم خوانده ميشود اينها به جاست و به موقع است اين درخواست عذاب است براي تبهكاران درخواست مغفرت است براي مؤمنان اينها جا دارد اين سؤال به معناي درخواست است سؤال به معناي بازخواست كه ميگويند فلان كس زير سؤال رفت به اين معنا كه اصلاً درباره ذات اقدس الهي مطرح نيست ﴿لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ﴾[6] و وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) هم كه از انبياي اولواالعزم است به اين حقيقت واقف است اين دو قسم پس اين دو قسم منتفي است ميماند سؤال به معناي استفهام; اين سؤال به معناي استفهام كه قبيح نيست كه آدم توضيح طلب بكند چيزي را كه نميداند ياد بگيرد.
عدم وجود خلاف در حکم خدا در جريان غرق شدن کشتي
فرمود: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ﴾[7] قبل از اينكه اين فرمان الهي صادر بشود زمينه براي توضيح خواستن هست كه سرّش چه بود، براي اينكه خدا فرمود اهلت مستثنا هستند، آن همسرش چون كافره بود او بايد غرق ميشد درباره او سؤالي نشد; ولي درباره پسرش كه جا براي سؤال هست، چون خدا صريحاً وعده داد كه اهلت محفوظند، اين هم كه اهل اوست و از آن طرف اين دو تا مطلب براي او حق بود يكي كه اصيل است و آن است كه ﴿وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ﴾،[8] پس هيچ خلافي در حكم خدا نيست; اين هم كه فرزند اوست خدا هم كه وعده داد كه اهلت محفوظند آنگاه جا براي اين سؤال هست اين سؤال به معناي فهميدن است توضيح خواستن است كه بفهمد و اگر كسي بگويد انبيا ميدانند البته انبيا ميدانند; اما به تعليم الهي ميدانند ذات اقدس الهي درباره خاتم انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) فرمود: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾;[9] انبيا كه عالمند به تعليم الهي ميدانند; انبيا به غير خدا نيازي ندارند كه از مكتبهاي بشري و مانند آن استفاده كنند ولي بالأخره محتاج اللهاند; سؤال ميكنند و ياد ميگيرند
پرسش ...
پاسخ: حالا همين سؤال باعث شد كه ذات اقدس الهي توضيح بدهد. اگر به معناي هم عقيده بود خب داخل در ﴿مَنْ آمَنَ﴾[10] بود اين ديگر چيست چون خدا سه گروه را استثنا كرد براي هر محققي جا براي سؤال هست براي اينكه خدا فرمود مؤمنين، اهل، عدهاي از حيوانات اين سه گروه را به كشتي ببر اگر منظور اين بود كه مؤمنين يعني هر كسي كه هم عقيده است خب ذكر اهل براي چه بود چون اهل در قبال ﴿مَنْ آمَنَ﴾ جدا ذكر شد، اين زمينه سؤال را فراهم ميكند هر كسي هر محققي هم بالأخره ميخواهد چيز بفهمد.
شرح در کيفيت اهليت فرزند و زن حضرت نوح(عليه السلام)
ذات اقدس الهي به نوح فرمود كه اين سؤالي كه كردي اين اهل تو نيست، براي اينكه منظور آن است كه كسي كه اهليت اين نجات را داشته باشد; حالا ممكن است اين در رديف ساير كافران نبوده است از كافران كمتر جرم مرتكب شد در حد ظالمان بود! ولي چون پسر نوح بود بايد غرق بشود همه اينها سؤال است. ذات اقدس الهي به همسران پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود شما با زنهاي ديگر فرق داريد; اگر اهل ايمان و تقوا بوديد پاداشتان دو برابر است و اگر اهل تبهكاري و گناه بوديد كيفرتان دو برابر است، با زنهاي ديگر فرق داريد: ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ﴾[11] براي اينكه شما دو تا مسئوليت داريد يك مسئوليت از اين جهت كه مسلمان و مؤمنيد بايد به دستورات الهي عمل كنيد و خلاف نكنيد; يكي اينكه وابسته به بيت نبوت و رسالتيد بايد اين حيثيت را حفظ كنيد شما اگر اطاعت كرديد جزاي شما دو برابر است، براي اينكه هم آبروي پيغمبر را حفظ كرديد هم به دستور خدا عمل كرديد; وظيفه خودتان را انجام داديد و اگر يك معصيت كرديد كيفرتان دو برابر ديگران است، براي اينكه هم معصيت كرديد و هم حيثيت بيت رسالت را حفظ نكرديد.
خب پس معلوم ميشود گاهي يك گناه از يك شخص يك كيفر دارد همان گناه از شخص ديگر دو تا كيفر دارد آيا پسر نوح كافر بود و غرق شد و منافقانه زندگي ميكرد يا نه، كافر نبود معصيت كار بود فاسق بود، فسق هم ظلم است; منتها كفر، ظلم عظيم است شرك، ظلم عظيم است. آيا پسر نوح از اين قبيل بود آيا كافر بود يا نه اگر كافر نبود آيا فاسق بود يا نه همه اينها سؤال است ديگر خيلي روشن نيست كه اين از كافرين بود و نوح هم نگفت كه «من الكافرين» نباش، فرمود: ﴿مَعَ الْكَافِرِينَ﴾[12] نباش و خدا هم نفرمود اين از كافرين است «لانه كفر» فرمود: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾،[13] نفرمود «إنّه كفر أو كفرٌ». حالا بعضيها ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾ خواندند يعني «عمِلَ عملاً غير صالح» يا نه آنهايي كه اهل معرفتند ميگويند نه عمل چون با ذات انسان عجين ميشود و فصل مقوِّم انسان را ميسازد خود انسان ميشود عمل; در بخشهاي معرفت انسان عين انديشه است ما بقي استخوان و ريشه است در بخشهاي عمل انسان عين كار است ما بقي خود استخوان و ريشه است انسان هرچه فهميد آن فهم گوهر او را ميسازد و هرچه انجام داد آن عمل، گوهر او را ميسازد. انسان يا «علمٌ صادق و مصيب» يا «جهلٌ كاذب» يا «عملٌ صالح» يا «عملٌ غير صالح» كه خود عمل بر شخص حمل ميشود ديگر نيازي نيست كه ما بگوييم قرائت اين است «انه عمِل غير صالحٍ» يا بگوييم «انه ذو عملٍ غير صالح» اين تكلفات لازم نيست به هر تقدير، قرآن هم تصريح به كفر نكرده است. آيا پسر نوح در اثر معصيت گرفتار چنين غرق شد كه اگر ديگران اين معصيت را ميكردند غرق نميشدند; ولي او چون از بيت نبوت بود بايد غرق بشود يا نه، همه اينها جزء اسرار عالم است هنوز هم روشن نيست خب پس زمينه براي سؤال هست، سؤال استفهام.
عدم اجاره انسان به سخن گفتن در برخي مناطق
گاهي انسان موظف است هيچ حرفي نزند ولو راست، در بعضي از منطقهها و حالتها انسان حق حرف ندارد در قيامت اينطور است، البته آنجا ظرف تكليف نيست ولي منظور اين است كه خداوند به بعضيها اجازه حرف زدن هم نميدهد ولو فرشته هم باشد، با اينكه آنها ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[14] به بعضي از فرشتهها در بعضي از حالتها اجازه حرف زدن ميدهد. به بعضي از انسانها در برخي از حالتها اجازه حرف ميدهد: ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِكَةُ صَفّاً لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾،[15] درباره فرشتهها. خب پس بعضي از وقايع و قضاياست كه كسي حق حرف ندارد از اينجا معلوم ميشود كه آنچه خوب بود و مطلوب بود و منع عقلي نداشت و فطرتاً دلپذير بود نوح(سلام الله عليه) انجام داد ولي خدا فرمود الآن كه جا براي سؤال نيست چرا اين سؤال را كردي ميخواستي بفهمي بعدها بفهم الآن وقت اين حرفها نيست خدا زمينه را فراهم كرد فرمود: ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ﴾[16] نفرمود شفاعت نكن فرمود درباره غرق شده اصلاً با من حرف نزن اين است ميخواهي بفهمي بعدها بفهم اصلاً درباره اينها حرف نزن نوح(سلام الله عليه) درباره يكي از مغرقين حرف زد خدا فرمود چرا اين كار را كردي؟ ميبينيد اين تحليل كه شد معلوم ميشود كه سؤال به معناي بازخواست نبود و هرگز در دأب انبيا(عليهم السلام) نيست، اينكه خارج از بحث است سؤال به معناي شفاعت و وساطت در نجات و درخواست هم نيست، براي اينكه بعد از غرق است. ميماند سؤال به معناي استفهام كه آدم ميخواهد چيز بفهمد اينكه خيلي خوب است; ولي فرمود در اين بلوا در اين مقطع كسي حق سؤال ندارد اصلاً، حق حرف زدن ندارد. فرمود در اين باره اصلاً با من گفتگو نكن ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾، چون ذات اقدس الهي كه 950 سال مهلت داد و با دين او بد رفتاري كردند بازي كردند نبي او را به استهزا گرفتند، معجزه او را به استهزا گرفتند و مانند آن، اين «اشدّ المعاقبين» است «في موضعِ النكال والنَّقمة».[17] اگر خدا با اين نام ظهور كرد كسي حق حرف ندارد لذا به نوح(سلام الله عليه) فرمود درباره مغرقين اصلاً با من گفتگو نكن! او درباره يكي از مغرقين گفتگو كرد فرمود: ﴿فَلا تَسْئَلن مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[18] اين هم فوراً عرض كرد: ﴿إِلاّ تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْني أَكُن مِنَ الْخَاسِرِين﴾[19] ببينيد حرف خيلي اوج دارد سخن در اين نيست كه ـ معاذ الله ـ نوح(سلام الله عليه) ترك اولايي مرتكب شده است يا براساس مسئله عاطفي براي پسرش اقدام كرده است هيچ كدام از اينها نبود گاهي انسان فقط بايد ساكت باشد همين استعلام علمي، استفهام علمي كه چيز بسيار خوبي است در بعضي از جاها بد است انسان فقط بايد ساكت باشد. لذا نوح(سلام الله عليه) عرض كرد: ﴿إِلاّ تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْني أَكُن مِنَ الْخَاسِرِين﴾[20] عنايت الهي همواره شامل اولياي خودش هست كه: ﴿قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَي أُمَمٍ مِمَّن مَعَكَ﴾[21] آنگاه بر چنين پيغمبري ذات اقدس الهي آن سلامت نازل ميكند و چون او امام امت است به بركت نوح بر ديگران سلامت و بركت نازل ميكند. حالا اين بحثها كه مقداري در نوبت قبل به عرضتان رسيد و مقداري در امروز با آيات سورهٴ مباركهٴ «هود» و همچنين آيات سورهٴ مباركهٴ «نوح» تطبيق ميشود.
در سورهٴ مباركهٴ «هود» آيهٴ 36 به بعد اين است: ﴿وَأُوحِيَ إِلَي نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾ نوح(سلام الله عليه) با اميد، اين زحمت نُه قرن و نيم را تحمل كرد. آنگاه وقتي وحي آمد كه اينها هيچ كدام از اين به بعد حرف تو را قبول نميكنند يعني هيچ ايمان نميآورند همين مقداري كه ايمان آوردند بيش از اين نخواهد بود بعد هم شما خود را به زحمت نينداز لا بئس عليك هر كاري ميكنند بكنند ما هم تصميم خودمان را گرفتيم ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا﴾; كشتي بساز با كمك ما در منظر ما با مجاري امداد غيبي ما، ما ميخواهيم همه اينها را غرق كنيم الا مستثناها را ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾، نفرمود «في الذين كفروا» اين جاي سؤال است كه آيا اين مطلق ظلم است يا خصوص كفر و شرك است كه ظلم عظيم مراد است.
تبيين معناي «ظلم و کفر» در آيه شريفه
﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ﴾[22] خب هر كه ظالم باشد غرق ميشود آيا ظلم عظيم و كفر مراد است يا مطلق ظلم كه هر معصيتي ظلم است يعني اين افرادي كه نجات پيدا كردند هيچ كدام معصيت نكردند همهشان عادل بودند هيچ كدام به ديگري ستم نكردند منظور اين است يا منظور از اين ظلم كفر است همه اينها جاي سؤال است ديگر يعني عذاب الهي آمده است غير عادلها را از بين برد حالا اگر كسي حق كسي را; مالي را از كسي نسيه گرفته و به او نداده و نميدهد اين بايد غرق بشود، مرز كسي تعدي كرده مقداري زمين كسي را گرفته فرش كسي را گرفته مال كسي را عمداً غصب كرده اينها ظالمند ديگر، اينها بايد غرق بشوند آن هم با آن عذاب يا نه از اين بدتر است و كمتر از كفر يا نه، خصوص كفر است. فرمود: ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾[23] چرا؟ براي اينكه اينها مغرقند ديگر قضاي حتمي الهي شد اينها غرق ميشوند، خب همه اينها جاي سؤال است بگوييم نوح ميداند البته نوح ميداند ولي به تعليم الهي ميداند ديگر، ميخواهد از معلمش ياد بگيرد حالا نوح(سلام الله عليه) شروع كرد به كشتي سازي: ﴿وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ﴾ آن ناباوريهايي كه قبلاً داشتند با اين استهزا افزوده شد. وجود مبارك نوح فرمود: ﴿إِن تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُم كَمَا تَسْخَرُونَ﴾[24] براي اينكه اين رذيلت را ما با آن كيفر پاداش خواهيم داد، نه استهزاي لفظي; مثل ﴿يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ﴾[25] اين وصف فعل خداست ﴿فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ﴾;[26] بعد ميفهميد چه عذابي حلول ميكند و چه عدهاي را رسوا ميكند، ساختن كشتي را ادامه داد ﴿حَتَّي إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا﴾[27] ـ آن امري كه ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[28] ـ ﴿أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ﴾; تنور فوران كرد، دفعتاً ديدند تنور شده چشمه آنجايي كه تا حال آتش ميجوشيد الان آب خروشيد. بعد فرمود ما به نوح دستور داديم چهار مطلب را به او گفتيم ﴿قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾; آنهايي كه حيوانات آبزي هستند هيچ يا ذو حياتيناند هيچ يا پرندههاي هوايياند هيچ آن حيوانات خشكي نظير مرغ و اسب و گوسفند و اينطور چيزها ﴿مِن كُلِّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾ كه نسلشان قطع نشود نر و ماده اين يك گروه دوم ﴿وَأهْلَكَ﴾ اين اهل را با مطلبي اضافه كرد استثنا كرد فرمود ﴿إِلاّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ﴾[29] كه اين در حقيقت مطلب چهارم است يعني عدهاي كه قضاي الهي بر هلاكت اينهاست، نفرمود «إِلاَّ امْرَأَتَكَ» مستثنا را هم به صورت جامع ذكر كرد خب همه اينها جاي سؤال است نفرمود «الا اهلك» اهل را در سورهٴ مباركهٴ «تحريم» مشخص كرد كافر است; آيه ده سورهٴ «تحريم» اين است: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَقِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِين﴾. خب، پس ﴿وَأَهْلَكَ إِلاّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ﴾ يقيناً آن همسرش كه كافره است داخل است; اما فرزندش هم داخل است روشن نيست اين هم جاي سؤال است پس اولين گروهي كه استثنا شدند ﴿مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ﴾; دوم ﴿وَأَهْلَكَ﴾ كه اين ﴿إِلاّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ﴾ مطلب چهارم است; سومين گروهي كه استثنا فرمود: ﴿وَمَنْ آمَنَ﴾[30] است. پس مؤمنيناند اهل او هستند به استثناي ﴿إِلاّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ﴾ با حيواناتي كه بايد نسلشان محفوظ بماند، اين سه گروهاند كه اهل نجاتند. مطلب چهارم همان ﴿إِلاّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ﴾ است كه اين ﴿مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ﴾ جاي سؤال است يعني اين ايكال به علم الهي است; كسي كه قضاي الهي و قلم الهي بر اين رفته است كه او بايد از بين برود خب آيا او خصوص زن نوح است يا زن و پسر هست، همه اينها جاي سؤال هست. آنگاه شروع كردند به اجراي اين دستور.
علت آوردن کشتي در کنار کوه
وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) به اينها دستور داد كه ﴿وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْريها وَمُرْسَاهَا﴾ كه شرحش گذشت ﴿إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[31] حالا اينها سوار كشتي شدند و ﴿وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ﴾;[32] اين درياي معجزه الهي كشتي روي اين درياست اين كشتي هم سرنشينانش را در امواجي كه مثل كوه است سير ميدهد; خروشان اين دريا را ميشكافد و حركت ميكند خب اين جبال گاهي ابرهاي آسمان تشبيه به جبال ميشود گاهي امواج توفنده دريا تشبيه به جبال ميشود درباره ابرها دارد كه ما آن برف و تگرگ و مانند آن را از كوههاي آسمان براي شما نازل كرديم[33] يعني ابرهايي كه شبيه كوه است ما از آنها تگرگ غير تگرگ بارانديم براي شما. اينجا هم امواج را «كالجبال» ميداند. خب در اين حال كه فرمود: ﴿وَقَالَ ارْكَبُوا﴾;[34] كشتي شروع كرد به رفتن و آب هم دارد افزايش پيدا ميكند پسر هنوز سوار نشد بعضي از جاها دامنههاي كوه خشك است و سينههاي كوه را هنوز آب نگرفته و روي زمين و بخشي از دامنه كوه را آب فراگرفته ﴿وَنَادَي نوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ﴾; كمي فاصله داشت ﴿يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرينَ﴾;[35] بيا سوار شو آب همه جا را ميگيرد او گفت: ﴿سَآوِي إِلَي جَبَلٍ يَعْصِمُني مِنَ الْمَاءِ﴾; من به بالاي كوه ميروم و محفوظ ميمانم نوح(سلام الله عليه) براساس همان علم غيبي كه خدا به او آموخت، فرمود: ﴿لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاّ مَن رَحِمَ﴾; ﴿مَنْ رَحِمَ﴾ هم همين سه گروهاند بيا و سوار شو او گوش نداد ﴿وَ حالَ﴾ بين پدر و پسر ﴿الْمُوجُ﴾، ﴿وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقينَ﴾;[36] اين غرق شد آنگاه ﴿وَقِيلَ﴾ حالا در اين حال نوح سؤال كرد يا بعداً سؤال كرد هنوز روشن نيست. اگر آيات به همين سبكي كه نازل شده است به همين سبك وقايع اتفاق افتاده باشد نوح هنوز سؤال نكرده است: ﴿وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَماءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِي الأمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلي الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾.[37]
طرح عنوان يک مسئله از طرف حضرت نوح(عليه السلام)
حالا كه روي كوه جودي نشست و اوضاع آرام شد از اينجا نوح دارد مسئلهاي را طرح ميكند ﴿وَنَادَي نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي﴾;[38] پسر من از اهل من است اين يك مقدمه. شما هم كه دستور دادي فرمودي اهلت نجات پيدا ميكنند ﴿إِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْل﴾[39] آيا اين پسرم جزء مستثناست يا جزء مستثنا منه نيست چگونه است اين، چطور شد: ﴿وَنَادَي نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي﴾ اين يكي، از طرفي شما هم كه فرموديد: ﴿وَأَهْلَك﴾ ﴿وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقّ﴾ وعده شما كه خلاف پذير نيست اين دو، ولي ﴿وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ﴾[40] من دو تا سؤال دارم كه به لست ادري برميگردد يك علم دارم كه حكم آنچه هست كه تو بكني اين را من جزم دارم اين دو تا سؤال من اين است ﴿إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي﴾ و شما هم كه فرموديد و اهل تو وعده دادي وعده تو هم كه تخلف پذير نيست چهار تا قضيه است كه دو تا قياس را ميسازد يكي اينكه پسر من اهل من است اهل من بايد نجات پيدا كنند شما فرمودي و وعده دادي اهلت مستثنا هستند و هر چه تو وعده دادي حق است آن يك صغرا و كبرا اين هم يك صغرا و كبرا اين دو تا قياس بعضي از قضاياشان و مقدماتشان مشترك است; ولي هر چهار قضيه كه دو تا قياس را تشكيل داد براي من كه بندهام قابل طرح است و اما ﴿وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ﴾;[41] هرچه تو بكني احكم الحاكمين هستي; اعدل الحاكميني اصدق الحاكميني اتقي الحاكميني اعلم الحاكميني و جامع همه اينها هم كه أَحْكَمُ الْحاكِميني. حالا ببينيد در چنين فضايي خدا با او چه كرد قال ذات اقدس الهي ﴿يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ﴾; من گفتم اهل تو، اينكه اهل تو نيست چرا؟ براي اينكه ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾[42] هر كه عمل صالح كرد اهل توست هر كه عمل صالح نكرد اهل تو نيست.
علت عنوان نشدن اهل حضرت نوح(عليه السلام) به کافر يا منافق
حالا خدا نفرمود اين كافر است يا منافق فرمود صالح نيست شايد مثل پسر نوح كساني هم بودند كه نجات پيدا كردند; اما اين بايد صالح باشد اين اگر يك گناه هم بكند بايد غرق بشود ما چه ميدانيم. ممكن است روايات تعيين بكند كه پسر نوح كافر بود يا منافق بود يا فلان يا فلان، آن ممكن است روايات معين بكند; ولي اگر روايت ساكت بود يا روايت فقط دلالت داشت كه اين معصيت ميكرد منافات ندارد كه پسر نوح در اثر يك معصيت غرق بشود و ديگران غرق نشوند چون در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» صريحاً ذات اقدس الهي به همسران پيغمبر هشدار ،داد فرمود: ﴿يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ﴾; فرمود مواظب خودتان باشيد ﴿مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيرًا ٭ وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحًا نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقًا كَريمًا﴾;[43] براي اينكه هم اگر شما اهل اطاعت بوديد هم اطاعت خدا را حفظ كرديد هم حيثيت پيغمبر را حفظ كرديد و اگر معصيت كرديد هم خدا را نافرماني كرديد هم حيثيت پيغمبر را منكوب كرديد، اين است كه هنوز هم كه هنوز است خيلي وضع روشن نيست پسر نوح كافر بود منافق بود يا نه; ولي عمل غير صالح بود و شايد ديگران در اين حد اگر بودند معفو بودند ولي پسر نوح معفو نبود اين است.
آن وقت در چنين فضايي جا براي سؤال هست; لكن ذات اقدس الهي برابر همان آيهاي كه قبلاً قرائت شد به نوح فرمود درباره غرق شده اصلاً با من حرف نزن، ميخواهي بفهمي بعدها بفهم ﴿وَ لا تُخاطِبْني فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ﴾[44] يعني درباره غرق شدهها، نه اينكه قبل از غرق شدن درباره غرق شدهها سخن نگو فعلاً؟ بعد عرض كرد كه ﴿فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾[45] چيزي را كه نميداني با اينكه حالا تجزيه و تحليل شد سؤال به معناي درخواست كه نبود چون اين بعد از غرق است، سؤال به معناي اعتراض كه اصلاً نبود سؤال به معناي اينكه نميداني بايد ياد بگيري خب چيزي را آدم نميداند بايد ياد بگيرد جايش هست فرمود اينجا جايش نيست اين با اين بيان با آنكه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در الميزان مطرح كردند فاصله خيلي است با اينكه ايشان اقواي از همه اينها اين مسئله را تجزيه و تحليل كرده.
علت اعتراض خدا به حضرت نوح(عليه السلام)
نوح(سلام الله عليه) چه كار كرد كه خدا به او اعتراض كرد سؤال اعتراض آميز كه اصلاً نداشت سؤال به معناي درخواست هم كه نبود چون بچه غرق شد فقط ميخواست بفهمد فرمود الآن وقت اين حرفها نيست در اين جريان فقط سكوت اين هم عرض كرد كه پروردگارا! من به تو پناه ميبرم از اينكه سؤال بكنم چيزي را كه حق من نيست و شما هر امري بكنيد همان مطلوب است، خدا فرمود: ﴿فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[46] آنگاه نوح عرض كرد: ﴿رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ﴾ سؤال اعتراض آميز كه اصلاً نيست، سؤال به معناي درخواست تا از شما اجازه نگيرم درخواست نميكنم سؤال به معناي استفهام كه اينجا جايش نبود، عرض ميكند: ﴿وَإِلاّ تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْني أَكُن مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[47] خب اين ادب در حد فرشتهها هم اين چنين كم است، اين ميشود ادب انبيا ﴿وَإِلاّ تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْني أَكُن مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾، آنگاه خدا هم چنين انسان مؤدبي را چنان ستود كه احدي از انبيا را آنطور ستايش نكرد، هيچ كسي را.
در سورهٴ مباركهٴ «صافات» آيهٴ 79 اين است كه ﴿سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ﴾ از اول تا آخر قرآن اين مخصوص نوح است، براي هيچ پيغمبري خدا اينطور سلام و درود نفرستاده است ﴿سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ﴾،[48] ﴿سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ﴾[49] سَلامٌ عَلي كذا محدود است; اما ﴿سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ﴾ مخصوص نوح(سلام الله عليه) است به پاس خدمات نُه قرن و نيم او، چه اينكه همت او هم همت بلند بود فرمود: ﴿قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ﴾; در درجه اول ﴿عَلَيْكَ﴾ در درجه دوم ﴿وَعَلَي أُمَمٍ مِمَّن مَعَكَ﴾ اما آنهايي كه با تو نبودند ﴿وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[50] تتمه دعاها و خواستههاي نوح(سلام الله عليه) در سورهٴ مباركهٴ «نوح» است كه ـ انشاءالله ـ شنبه مطرح ميشود.
«التماس دعا»