74/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 110و111
﴿إِذْ قَالَ اللّهُ يَاعِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَي وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ القُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي المَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونَ طَيْراً بِإِذْنِي وَتُبْرِئ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ المَوْتَي بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُم بِالبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ﴾ (۱۱۰) ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَي الحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾ (۱۱۱)
تذکر خدا به عيسی درباره نعمتهای فراوان
در بيان شمارش نعمتهاي الهي بر عيساي مسيح (سلام الله عليه) به اين قسمت رسيديم كه اوّلاً ذات اقدس الهی به عيساي مسيح (سلام الله عليه) دستور داد كه متذكر نعمت من باش و اين نعمت گرچه به حسب ظاهر مفرد است ولي جنس اراده شده، به دليل اينكه نعمتهاي فراواني را شمرد؛ نظير اينكه فرمود: ﴿وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوها﴾. پس منظور مفرد نيست و يك فرد نيست، بلکه جنس نعمت است كه كثرت پذير است.
اعطای نعمتهای خدا به عيسی و مريم
مطلب دوم آن است كه گرچه اينجا فرمود: ﴿اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ﴾ و نوع نعمتهايي را كه به عنوان تفصيلِ بعد از اجمال شمردند نعمتهايي بود كه بر خود عيساي مسيح (سلام الله عليه) ارزاني داشته است و نعمتهايي كه بر مادرش ارزاني داشت در اينجا نيامد اما نعمتي كه بر عيساي مسيح ارزاني داشته ميشود در حقيقت نعمتي بر مادر است، چون وقتي فرزند به يك مقامي برسد پدر و مادر هم متنعم خواهند بود و از طرف ديگر خداوند براي مريم (سلام الله عليها) هم نعمتهاي فراواني را مقرر كرده است و عيساي مسيح (سلام الله عليه) كه مأمور شد که به نعمتهاي الهي متذكر باشد معنايش اين نيست كه تمام آن نعمتها را ما در همين سوره يا اين بخش ذكر كرديم، بلكه منظور آن است كه نعمتهايي كه خدا بر عيساي مسيح و بر مادر [ايشان] داد فراوان است مقداري از آن نعمت در سوره >مائده< آمده و بخش ديگر در سوره مريم مثلاً در سورهٴ مباركهٴ >مريم< است؛ از آيه 16 به بعد نعمتهايي كه خداوند براي خود مريم (سلام الله عليها) مقرر كرده ياد شد؛ فرمود: ﴿وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكانًا شَرْقِيًّا ٭ فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجابًا فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرًا سَوِيًّا﴾ كه فرشتهاي را ديد و با فرشته سخن گفت تا پايان بخش مادر شدنش، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ >آل عمران< وقتي مريم (سلام الله عليها) ميخواست مادر بشود بخشي از نعمتها را آنجا ذكر فرمود، آيه 45 سوره >آل عمران< اين است: ﴿إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهًا فِي الدُّنْيا وَ اْلآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ﴾.
بنابراين معناي اينكه خدا به عيساي مسيح فرمود: ﴿اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ﴾ اين نيست كه همه آن نعمتها همين است كه در سوره >مائده< آمده، بلكه منظور آن است كه به ياد نعمتهاي من باش كه آن نعمتها مقداري مربوط به شماست و مقداري مربوط به مادر شماست و آن نعمتهايي هم كه به مادر شما دادم به ياد آنها باش، زيرا به بركت آن نعمتها بود كه شما پرورش يافتيد و آن نعمتها بخشي در سورهٴ مباركهٴ >آل عمران< آيه 45 ذكر شد و مقداري هم در سورهٴ مباركهٴ >مريم< ذکر شد.
بيان نشانه علم غيب اوليای الهی
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿تُكَلِّمُ النّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً﴾ اين تعبير در سورهٴ مباركهٴ >آل عمران< هم آمده است. خود اين تعبير نشانه علم غيبِ اولياي الهي است؛ وقتي ملائكه به مريم (سلام الله عليها) بشارت دادند، در خلال بشارت به او گفتند که خدا به تو فرزندي ميدهد كه ﴿وَ يُكَلِّمُ النّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصّالِحينَ﴾[1] . اينكه فرمود به تو فرزند ميدهد، اوّل اين فرزند پسر خواهد بود، پس مريم (سلام الله عليها) فهميد که آنچه در رَحِم اوست پسر است و اينكه گفته شد كه كسي نميداند {ما في الارحام}[2] چيست مگر خدا؛ يعني بالذات نميداند وگرنه خداوند به وسيله فرشتهها به مريم (سلام الله عليها) خبر داد كه خدا به تو فرزند ميدهد و اين فرزند هم پسر است و اسم او مسيح است و عيسي است و مانند آن. بنابراين خود قرآن دلالت دارد بر اينكه به تعليم الهي ممكن است و بعد فرمود كه اين فرزند هم در گهواره سخن ميگويد و هم عمري ميكند تا به كهولت ميرسد كه بين جواني و پيري است که فرمود: ﴿وَ يُكَلِّمُ النّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً﴾ که اين هم يك علم غيبِ ديگری است كه به وسيله فرشتگان ذات اقدس الهی به مريم (سلام الله عليها) عطا كرده است.
ذکر خاص بودن تورات و انجيل
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجيلَ﴾ اين تورات و انجيل ميتواند از باب ذكر خاص بعد از عام باشد؛ نظير ﴿حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى﴾[3] ؛ اما آن نعمتهايي را كه مربوط به معجزات فعلي است و ميشمارد عبارت از اين است که اصل تكلّم معجزه بود و تاييد روحالقدس بود و فراگيري كتاب و حكمت و تورات و انجيل به وسيله ذات اقدس الهی معجزات علمي است و مانند آن كه اينها تاييدات غيبي است؛ اما تاييدات ديگر اين است که فرمود: ﴿وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني﴾؛ يعني شما از گِل به صورت يك پرنده درميآوريد و بعد در آن هيئت ميدميد و آن هم پرنده ميشود که همه اينها به اذن خداست.
سه تا كار است: يكي اينكه از گِل به صورت پرنده درميآوريد: ﴿وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾؛ يعني هيئتي به اين گِل ميدهيد که شبيه هيئت پرندهها است و بعد در اين هيئت ساختهات نه هيئت طير، ميدمي به اذن خدا، آنگاه اين طير روح پيدا ميكند و طائر ميشود و ميپرد به اذن خدا. ﴿وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ﴾ يعني مثل هيئت طير، ﴿فَتَنْفُخُ فيها﴾ که اين ضمير فيها به هيئت طير برنميگردد بلکه به آن كاف برميگردد؛ يعني به آن كافي كه به معناي مثل است: ﴿إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ﴾ هيئةً مثل هيئت طير، آن وقت ﴿فَتَنْفُخُ فيها﴾ يعني در آن هيئت اولا كه مِثل است نه هيئت ثاني كه مُمثِّل است، ﴿فَتَنْفُخُ فيها﴾ و اين ضميرِ فيها به آن كاف برميگردد، براي اينكه كاف در اينجا معناي اسم را دارد؛ يعني اذ تخلق هيئةً مشابهةً لهيئة الطير كه اين ضمير {فيها} به آن هيئت اوّل برميگردد نه هيئت دوم؛ چون هيئت دوم كه ساخته عيساي مسيح نبود و مخلوق او نبود و عيساي مسيح هم در آن هيئت نميدميد. ﴿فَتَنْفُخُ فيها﴾؛ يعني در آن هيئت اوّل كه مماثل است نه هيئت دوم كه ممثَّل است؛ ﴿فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ﴾ آن هيئت اوّل يعني گِلي كه به صورت هيئت طير درآوردي، {فتكون} يعني فتصير {طَيْرًا بِإِذْني}.
نظر مرحوم ملا علی حکيم درباره کيفيت نفخ روح توسط عيسی
مطلب مهم اين است كه بعضي از حكما با توجه به آيه سورهٴ مباركهٴ >آل عمران< اين چنين فرمودند كه كار عيساي مسيح (سلام الله عليه) تا بخشِ نفخِ روحش كار عادي بود؛ ولي از آن به بعد كه اين نفخ شده است و اين حيوان پريد و زنده شد اين باذن الله است، براي اينكه در سورهٴ مباركهٴ >آل عمران< آيه 49 اين چنين دارد: ﴿وَ رَسُولاً إِلى بَني إِسْرائيلَ أَنّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ که اين آيت هم نظير آن نعمت، جنس مراد است و فرد نيست، براي اينكه آيات زيادي اينجا ذكر شده است. ﴿أَنّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ که آن آيت يكي پس از ديگري شمرده ميشود. ﴿أَنّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللّهِ﴾ که اينجا يكون ضمير مذكر است و آنجا كه محل بحث بود ضمير مؤنث.
﴿فَأَنْفُخُ فيهِ﴾ ملاحظه بفرماييد كه اين ضمير، ضميرِ مذكر است و فيه به همان كاف برميگردد و اگر به هيئت برميگشت گذشته از اينكه هيئت ممثَّل است و وجود مبارك عيسي كه بر هيئت طير نميدميد؛ يعني در هيئت كبوتر يا در هيئت مرغ كه نميدميد، بلکه در آن گِلي كه به صورت هيئت طير درآورد ميدميد، لذا اين ضميرها به آن هيئت طير برنميگردد بلکه به آن كاف برميگردد و گاهي مذكر آورده ميشود؛ مثل آيه سوره >آل عمران< كه ميفرمايد: ﴿فَأَنْفُخُ فيهِ﴾ يعني در آن مثل و هيئت طير ميدمد و گاهي هم از آن جهت كه منظور از آن كاف هيئت است ضمير مؤنث ذكر ميشود.
مهم اين است كه اين چنين برداشت كردند كه از گِل به صورت هيئت طير درآوردن و دميدن اينها كار عادي نيست؛ اما فيكون طيراً غير عادي است لذا باذن الله اينجا ذكر شده است، در حالي كه به قرينه آيات محل بحثِ سوره >مائده< معلوم ميشود كه اينها از باب تنازع استغ اين {باذن الله} هم ميتواند مفعول واسطه باشد براي اَخلُقُ، هم ميتواند براي انفخ و هم براي يكون؛ يعني اين چنين خواهد شد كه >أَنّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بإِذْنِ اللّهِ فَأَنْفُخُ فيهِ< باذن الله، فيكون طيراً باذن الله< اگر ديگري خلق كند يعني از گِل يك هيئتي به صورت پرنده دربياورد و بدمد كه زنده نميشود! با دست عيساي مسيح (سلام الله عليه) بايد به صورت هيئت طير دربيايد و با دهان مطهر عيساي مسيح بايد دميده بشود تا اينكه اين به اذن خدا پرواز كند.
بنابراين اين از باب تنازع در حقيقت متعلق به هر سه است، چه اينكه در جريان حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) هم همينطور است؛ ابراهيم خليل (سلام الله عليه) كه اين چهار حيوان را گرفت و كُشت و اجزاي اينها را با هم مخلوط كرد و روي كوهها گذاشت، اگر ديگري اين كار را ميكرد و بعد به اسم آنها را ميخواند كه زنده نميشدند يا اگر ابراهيم خليل (سلام الله عليه) اين كار را ميكرد و ديگري آنها را ميخواند باز زنده نميشدند، بلکه بايد ابراهيم خليل بخواند: ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْيًا﴾[4] ؛ با خواندن ابراهيم خليل اينها زنده ميشود، چون اذن به خصوص ابراهيم خليل (سلام الله عليه) داده شد.
اين نشان ميدهد كه تمام مقاطع به اذن خداست و اين چنين نيست كه يك اذن باشد براي همه يا يك اذن باشد براي خصوصِ اخير، اينطور نيست. فرمود که دميدن هم به اذن خداست، پر كشيدن آن پرنده هم به اذن خداست. اگر خدا اذن بدهد نفخِ تو مظهر ﴿و نفخت فيه من روحي﴾ ميشود و اگر خدا اذن بدهد او هم زنده ميشود مانند ساير پرندهها كه زنده شدند. پس اذن به هر دو ميخورد، چه اينكه در آيه محل بحث يعني آيه 110 سوره >مائده< اين چنين فرمود: ﴿وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْني﴾.
نقش اساسی خدا در درمان فرد نابينا و ابرص
مطلب ديگر آن است كه ﴿وَ تُبْرِىُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ بِإِذْني﴾؛ اگر بخواهي اكمَه و اَبرَص را درمان كني؛ يعني كور مادرزاد را در قبال اَعمي که اَعمي مطلق است؛ ولي اَكمَه براي كسي است كه وُلِد اعمي؛ كسي كه نابينا به دنيا ميآيد. فرمود که اگر بخواهي اكمه و ابرص را درمان كني اين به اذن خداست و اگر تو درمان ميكني به اذن خدا است. دارو را چه كسي مؤثر قرار داد؟ با اذن خدا دارو اثر ميكند و هيچ موجودي در هيچ شيئي اثر نميكند مگر به عنايت الهي و اوست كه مسبب اسباب است و با نظم اين كارها را انجام ميدهد.
﴿وَ تُبْرِىُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني﴾؛ اخراج موتي يعني مردهها را از قبر بيرون آوردن كه كنايه از احياي موتي است. گاهي ذات اقدس الهی درباره خودش دارد كه خداوند {يحيي و يميت}[5] است و عدهاي را از قبر زنده ميكند و گاهي هم نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ >طه< آمده است درباره كار خودش هم تعبير به اخراج ميكند؛ آيه 55 سوره >طه< اين است كه ﴿مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى﴾ که ﴿مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى﴾ يعني بار ديگر ما شما را زنده ميكنيم، پس اينكه فرمود ما شما از خاك خارج ميكنيم يعني زنده ميكنيم. مشابه همين تعبير را به عيساي مسيح (سلام الله عليه) آموخت و فرمود: ﴿وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني﴾ و اين هم نشانه آن است كه اينها از جهت والايي از اعجاز برخوردار بودند كه ديگر سخن از مفرد نيست، بلکه سخن از جمع محلّي به الف و لام است؛ يعني خيلي از مردهها را به اذن خدا ميتواني زنده كني و اين چنين است که ﴿وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني﴾. حالا در تاريخ و در روايات هم است كه وجود مبارك مسيح (سلام الله عليه) اين قدرت را اِعمال كرده است و بعضي از مردهها را زنده كرد که آنها تا بيست سال هم زنده بودند و بعد مردند[6] .
اينكه فرمود: ﴿وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني﴾ نشان ميدهد كه خَلق ابتدايي يا خَلق مجدد به عنايت الهي به عيساي مسيح (سلام الله عليه) داده شد. در اينگونه از آيات براي اينكه كسي خيال نكند كه اين كار به دست خود مسيح است آن وقت پشت سر هم كلمه {باذنی} را ذكر ميكند تا كسي خيال نكند ولو يك لحظه كه مثلاً عيساي مسيح (سلام الله عليه) خالق است! فرمود که تو همه اين كارها را به اذن من انجام ميدهي. همان طوري که ملائكه به اذن خدا اين كارها را انجام ميدهند انسان كامل هم ميتواند به اذن خدا اين كارها را انجام بدهد.
بعضي از عنايتهاي الهي كه اِخبار به غيب باشد در سورهٴ مباركهٴ >آل عمران< آمده و در مائده نيامده در سوره آل عمران آيه 49 آل عمران وجود مبارك عيسي از خود ياد ميكند كه عيساي مسيح به دستور خدا به مردم ميگويد ﴿أَنّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ و آن آيه اين است ﴿أَنّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَ أُبْرِىُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللّهِ﴾. ميبينيد که در آنجا جمع بندي كرده و در آيه محل بحث سوره >مائده< كل واحد را از ديگري جدا كرده و در سوره >آل عمران< آيه 49 بعد از اينكه فرمود: ﴿وَ أُبْرِىُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى﴾ آنگاه فرمود: ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ ولي در محل بحث يعني سوره >مائده< اِحياي موتي را جداگانه ذكر كرد و فرمود باذن الله و آن اِبراء اَكمَه و اَبرَص را هم جداگانه ذكر كرد و فرمود باذن الله. اين چنين نيست كه گفته بشود: ﴿وَ أُبْرِىُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى﴾ كه اين {بِإِذْنِ اللّهِ} به خصوص احيي بخورد؛ آنجا هم از باب تنازع هم متعلق به {احيي} است و هم متعلق به {اُبري} است، اين است كه آنجا هم به همين سبك است.
در آيه 49 >آل عمران< يك معجزه ديگري را از مسيح (سلام الله عليه) نقل كرد و آن اين است كه فرمود: ﴿وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ﴾ فرمود: آن غذاهايي كه شما خورديد و آنچه كه در خانهها دِخار كرديد و ذخيره كرديد همه را من به شما گزارش ميدهم که اين علم غيب است. اينجا ديگر باذن الله را ذكر نفرمود، براي اينكه همه اين باذن الله را كه قبلاً گفتند قرينه است بر مطلب (اولاً) و در صدر قضيه خداوند به عيساي مسيح (سلام الله عليه) فرمود که به آنها بگو كه ﴿أَنّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ (ثانياً) که از همان اوّل فرمود که اين نشانهاي است از طرف ذات اقدس الهی. اگر نشانهای از طرف خداست و به عنايت الهي است در هيچ جا اگر كلمه باذن هم نگفته بود معلوم بود که به اذن خداست؛ اما براي اينكه مبادا به ذهن كسي بيايد، براي اهميت مطلب كلمه باذن الله بازگو شده است، چون در صدر قضيه گفت که من پيام آور خدايم و آيات الهي را دارم براي شما ميگويم نه آيات خودم را؛ يعني آنچه را كه از من ميبينيد آيتِ الله است نه آيتِ من و اين خدا را نشان ميدهد. اگر گفت اين آيت و علامت اوست معلوم ميشود كه به اذن اوست و اگر به اذن او نبود كه به آيتِ من بود نه آيت او.
﴿أَنّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ يعني همه اينها نشانهاي از خداست و هيچ كدام نشانه غير خدا نيست؛ منتها براي اهميت مطلب كلمه باذن الله ذكر شده است. پس اگر در ذيل آيه 49 در جريان اعلام غيبي كه فرمود: ﴿وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ﴾ اينجا اگر كلمه باذن الله ذكر نشد ضرر ندارد، بعد هم فرمود: ﴿إِنَّ في ذلِكَ َلآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾.
اگر در اين جمله پاياني كلمه اذن الله را ذكر نكرد باز كلمه آيت را ذكر فرمود و اگر آيتِ حق باشد يعني به اذن اوست و اگر او اذن ندهد و ديگري انجام بدهد كه اين آيت او نخواهد شد.
اينها معجزاتي بود كه بدئاً وجود مبارك عيساي مسيح (سلام الله عليه) آوردند و اما عنايتهاي ديگري كه به عنوان تأييد روح القدس شامل حال عيساي مسيح شد اين است كه ﴿وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبينٌ﴾.
تبيين واژه < سحر مبين>
فرمود كه به ياد اين صحنه باش كه وقتي تو آيات الهي را و معجزات را آوردي عدهاي از همين يهوديها نه تنها نپذيرفتند و گفتند سِحر مبين است بلكه قصد توطئه هم داشتند، چون ﴿وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ﴾ يعني من اينها را بازداشتم از اينكه به تو آسيب برسانند، معلوم ميشود كه آنها غير از تكذيب توطئه هم داشتند. يك وقت است كه ميگوييم آنها نپذيرفتند و عناد ورزيدند که قصدِ رساندنِ شرّ را كه نداشته باشند آنگاه چگونه ميتوان گفت که ﴿وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ﴾؛ من اينها را از تو بازداشتم و شما را از گزند آنها محفوظ نگه داشتم؟ معلوم ميشود كه آنها گذشته از نظر مسايل اعتقادي كه نپذيرفتند و گفتند که اين سحر مبين است، در صدد توطئه بودند و توطئه اينها در سورهٴ مباركهٴ >آل عمران< قبلاً گذشت.
در آيه 54 سوره >آل عمران< اين چنين است كه ﴿وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ﴾؛ آنها قصد توطئه داشتند نقشهاي داشتند و براي ايذای عيسي (سلام الله عليه)؛ ولي خدا بهترين نقشه كشنده است و بهترين كسي است كه بين شيء و اسباب آن حائل قرار ميدهد و مانند آن، از اين جهت فرمود: ﴿وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ﴾ و منظور از اين بينات يا همين آياتي است كه شمرده شده كه الف و لام ميشود عهد ذكري يا عهد ذهني و مانند آن و يا بينات ديگر هم هست: ﴿إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ﴾ آنگاه ﴿فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ﴾ از آن بني اسرائيل كه ايمان آوردند كه جاي ستايش و تقدير است و آنها كه كفر ورزيدند گفتند که اين سحر مبين است.
از آيه بعد هم معلوم ميشود كه نه تنها گفتند که سحر مبين است، قصد مبارزه هم داشتند، براي اينكه از حواريين دارد پيمان ميگيرد؛ فرمود: ﴿وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بي وَ بِرَسُولي قالُوا آمَنّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ﴾؛ خداوند به حواريون وحي فرستاد كه ظاهراً همان الهام است، به حواريونِ عيساي مسيح كه اصحاب خاص او بودند و جزو سابقين و مقربين درگاه عيساي مسيح بودند به آنها از راه الهام فهماند كه شما بايد با الله و به عيساي مسيح مجدداً پيمان ببنديد كه او را ياري كنيد و دين مرا ياري كنيد. ﴿وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بي وَ بِرَسُولي﴾ که اين ايمانِ ابتدايي نيست، براي اينكه حواريون جزء سابقون و مقربين بودند و ايمان آورده بودند، معلوم ميشود که يك توطئهاي در كار بود و عدهاي خواستند عليه عيساي مسيح (سلام الله عليه) قيام بكنند و ذات اقدس الهی به حواريين الهام فرمود كه شما وفادار باشيد و تجديد ميثاق كنيد و به الله و به رسول الله ايمان بياوريد و آنها هم گفتند: ﴿آمَنّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ﴾.
شاهد اينكه اين مربوط به ايمان ابتدايي نيست بلكه ايمان به اخذ ميثاق است آن است كه در سورهٴ مباركهٴ >آل عمران< آيه 52 اين چنين فرمود: ﴿فَلَمّا أَحَسَّ عيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ﴾ که اَحَسَّ يعني آنچه را كه دشمنانِ دين در نهان و نهادشان داشتند كم كم علني كردند و محسوس شده است كه عيسي (سلام الله عليه) از آنها احساس خطر كرد؛ يعني كار آنها از توطئههاي ذهني نزديك به عمل خارجي و عين خارجي شد و ديگر محسوس شد.
مشابه اين تعبير در پايان سورهٴ مباركهٴ >صف< هم است؛ در پايان سوره >صف< آيه 14 خدا به مسلمانها ميفرمايد: اي مسلمانها! مثل مسيحيها باشيد و همانطوري كه آنها در روز خطر عيساي مسيح را ياري كردند و قيام كردند شما هم اين چنين باشيد. حالا معلوم ميشود كه دين مسيح (سلام الله عليه) مانند اديان آسماني ديگر كه در حقيقت يك دين بيش نيست که ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾[7] ، آن هم دشمن دار بود و اهل جنگ و مبارزه بود. آيه 14 سوره >صف< اين است كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللّهِ كَما قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصاري إِلَى اللّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَني إِسْرائيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرينَ﴾ که اينها ظاهر و پيروز شدند.
بنابراين معلوم ميشود که اساس مسيحيت اين نيست كه انسان هر ظلمي را تحمل كند و بگويد به من چه! او هم جنگ دارد چه اينكه صلح دارد، او هم مبارزه دارد چه اينكه مصالحه دارد و مانند آن.از اين قرائنِ سوره >صف< و سوره >آل عمران< برميآيد که آنچه كه در آيه سوره >مائده< محل بحث است که خداوند ميفرمايد: من به حواريين از راه الهام فهماندم كه شما به خدا و پيامبرش ايمان بياوريد، يعني اين ميثاق قبلي را مجدد كنيد و محكم كنيد براي اينكه بيگانگان در صدد براندازي ديناند و شما بايد حامي دين باشيد.
«والحمدلله رب العالمين»