74/07/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 94 الی95
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّهُ مِن يَخَافُهُ بِالغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَي بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ (۹٤) ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُتَعَمِّدَاً فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنكُمْ هَدْياً بَالِغَ الكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِيَاماً لِيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَن عَادَ فَيَنتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَاللّهُ عَزِيرٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ (۹۵)
تبيين غوائد امتحان
يكي از فوائد امتحان اين است كه كسي در قيامت احتجاج نكند و نگويد كه خدايا! اگر فلان وصف را يا فلان كار را در اختيار ما قرار ميدادي ما هم موفق ميشديم. در موارد فراواني قرآن دو گروه را ياد ميكند كه هر دو گروه از يك وصفي يا يك حالي و فعلي برخوردار بودند ولي عدهاي به آن وصف و حال عمل كردند و عدهاي آن وصف و حال را ناديده گرفتند؛ بعضيها نقض عهد كردند و بعضي به عهد وفا كردند؛ مثلاً دو گروهاند كه هر دو پيمان ميسپارند كه نسبت به عهد الهي وفادار باشند؛ اما يك عده به عهدشان وفا ميكنند كه ﴿مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً﴾[1] و گروه ديگر با اينكه تعهد سپردند كه صحنه را ترك نكنند و فرار نكنند اما «ولّوا الادبار» و با اينكه اينها تعهد سپردند كه ﴿وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللّهَ﴾[2] . بنابراين امتحان براي آن است كه هيچ كس در قيامت احتجاج نكند كه اگر فلان وصف يا حال يا فعل نصيب ما ميشد ما هم موفق ميشديم.
خوف غيب در قرآن
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ﴾ غالب مواردي كه خوفِ غيب در قرآن مطرح است همان خوف از قيامت است و خوف از بهشت و جهنم است كه محسوس نيست و غيب است و كساني كه ايمان به غيب دارند از غيب هراسناكاند؛ ولي در بعضي از موارد كلمهٴ غيب درباره مخفي بودن در مقابل عَلَن است كه يوسف صديق(سلام الله عليه) در همان سورهٴ «يوسف» دارد كه اين را من كردم ﴿لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالغَيْبِ﴾[3] ؛ تا او بفهمد كه من در خفا خيانتي نكردهام. اين خيانتِ غيب با قرينهاي كه همراه است معلوم ميشود كه يعني در عَلَن من خيانت نكردم و در سرّ هم خيانت نكردم. گاهي ممكن است خوفِ به غيب براي بيان اسرار منافقين باشد كه منافقين در علن به اصطلاح خائفاند ولي در غياب خائف نيستند؛ ﴿إِذا خَلَوْا إِلي شَياطينِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ﴾[4] كه آنها را هم البته ميگيرد.
سر فصل بودن آيهٴ مذکور براي دو آيهٴ بعدي
مطلب بعدي آن است كه اين آيهٴ ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ سر فصل است براي دو آيهٴ بعدي كه يكي مربوط به صيد بَرّي است و يكي مربوط به صيد بحري؛ اما آيهاي كه صيد بحري را تحريم ميكند فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ﴾؛ اين قتل كه حرام است اعم از مباشرت يا تسبيب است. وقت است كه كسي تيري در دست اوست يا دشنه يا شمشيري در دست اوست كه صيد را ميكشد و يك وقت است كه كلب معلَّم را اِقراء ميكند تا صيدي را بگيرد و آن از پا در بياورد كه هر دو مصداق قتلِ صيد است؛ منتها يكي به مباشرت و ديگري به تسبيب است. بنابراين قتل صيد كه حرام است هر دو قسم را ميگيرد.
حرام بودن قتل صيد در حال احرام
مطلب بعدي آن است كه همان طوري كه ملاحظه فرموديد به معني مَصيد است يعني آن حيوان و صيد به چيزي ميگويند كه تبعاً وحشي باشد و اهلي را اگر كسي كُشت نميگويند كه صيد كرد يا اگر ذبح كرد يا نحر كرد نميگويند صيد كرد. اگر شتر اهلي را نَحر كرد يا گاو و گوسفند اهلي را ذبح كرد نميگويند كه صيد كرد. صيد آن حيوان ممتنع است، فرّار است و وحشي است كه اين معناي صيد است. قتلِ صيد حرام است؛ گاهي قتل حرام است و گاهي گذشته از اين كه قتل حرام است مقتول هم حرام است. گاهي قتل حرام است و مقتول حرام نيست؛ مثل اينكه كسي صيد ديگري را كه حلال گوشت است و در باغ ديگري است و نه در حرم است و نه خودِ شخص مُحرِم است، اين صيد را ميكشد كه اين قتل كرد و معصيت كرد؛ ولي آن مقتول كه ميته نيست. گاهي در حال احرام صيدي را ميكشد كه اينجا هم قتل حرام است و هم مقتول حرام است و آن مقتول ميشود ميته.
آن را از اين آيه نميتوان استفاده كرد، بلكه به كمك روايات بايد تبيين كرد، چون انفكاك حرمت قتل از حرمت مقتول معقول است؛ گاهي ممكن است كه مقتول حرام باشد و قتل حرام نباشد؛ مثل قتل موزي و قتل مار و عقرب كه چون حرام گوشت است در هر صورت مقتول است و يا حيوان اهلي بود كه گاهي حمله ميكند و كسي براي حفظ جان خود او را از يا در ميآورد و ذبح نميكند يا نحر نميكند، يك گاوي كه مهاجم است و دارد حمله ميكند اگر كسي براي حفظ جان خود آن را از پاي در بياورد مقتول حرام است ولي قتل حرام نيست؛ منتها بايد قيمتش را به صاحبش بپردازد و مانند آن. گاهي قتل حرام است و مقتول حرام نيست؛ مثل قتل غاصبانه؛ ولي در مسئلهٴ صيدِ مُحرِم هم قتل حرام است و هم مقتول حرام است هم اين كار خلاف شرع است و هم آن صيدي كه كشته شده ميته است و حرام ميشود هم براي صياد و قاتل و هم براي ديگران.
﴿لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و بعد فرمود: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ﴾ كه اين جزاء يا مثلي است يا قيمي؛ اگر قيمي بود كارشناس بايد قيمت كند و اگر مثلي بود يك وقت است كه اين جزاء مثل آن صيد مقتول است در تمام جهت كه هر كه بفهمد ميداند كه اين مثل اوست، اينجا ديگر ﴿يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ﴾ نميخواهد، اين ﴿يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ﴾.
تعبدي بودن حکم در آيه
يك حكم تعبدي محض نظير رمي جمره نيست كه انسان در هر جايي به كارشناس احتياج داشته باشد. اگر در مماثله خطشهاي شد و اين مطلب نظري بود و بعضي گفتند مماثل است و بعضيها گفتند كه مماثل نيست و بعضي گفتند من بعض الجهات مماثل است و من بعض الجهات مماثل نيست و مانند آن، در چنين فضايي است كه كارشناس طلب ميكند و اما اگر يك چيزي مثلي بود و بَيّنُ الرّشد بود و همگان ميدانند كه اين حيوان مثل آن حيوان است و اينها يك جفت بودند و يك جا زندگي ميكردند و شبيه هم هستند از تمام جهت، اينكه كارشناس نميخواهد.
بعضي از امور است كه تعبداً بايد محكمه برود كه آن حساب ديگري است و مربوط به حاكم است؛ بعضي از امور جنبهٴ طريقيت دارد و كارشناسي براي آن است كه اين كفاره مثل آن مقتول است. اگر اين حيوان مثلي است و امثال آن هم فراوان يافت ميشود و تشخيص آن هم سهل است و اين كار هم بَيّن الرشد است نيازي به كارشناس عادل نيست و اين ديگر تعبد محض كه نيست، بلكه اين براي پي بردن به تماثل است. آنها كه «ذو عدلٍ» قرائت كردند و گفتند منظور حاكم است[5] ، ثابت شد كه اين درست نيست. پس اينكه فرمود: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ﴾ مال جايي است كه مماثلهٴ بين اين كفاره كه فَداست و بين آن مقتول، نظري باشد اما اگر بيّن الرشد و بديهي باشد نيازي به كارشناس و كارشناسي ندارد.
بيان اطلاق حکم به شهادت
مطلب بعدي آن است كه گاهي حكم به شهادت هم اطلاق ميشود كه فرمود؛ ﴿حْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْل﴾؛ يعني «يَشهَدُ به ذوا عدل» و «يشهد به شاهدان عادلان».
ارزش داشتن برخي از امور در محکمه
مطلب بعدي آن است كه بعضي از امور است كه فقط در محكمه ارزش دارد نظير قَسَم و بعضي از امور است كه چه در محكمه و چه در غير محكمه حجيت دارد نظير شهادت. اگر كسي قَسَم ياد كرد اين چنين نيست كه مسئله ثابت بشود و بايد در نزد حاكم باشد؛ اما شهادت اين چنين نيست بلكه شهادت هم در محكمه نافذ است و حجيت دارد و هم در غير محكمه. اگر كسي در مسئلهٴ رؤيت هلال تأمّلي داشت و دو شاهد عادل به او گفتند كه ما ماه را ديديم بر او ثابت ميشود. در اين گونه از موارد هم كه نظر كارشناسي است اگر دو شاهد عادل شهادت دادند اين هم ثابت ميشود.
فرق بين نظر کارشناسي و نظر شهادت
مطلب بعدي آن است كه نظر كارشناسي غير از نظر شهادت است؛ شهادت از حِسّ است و كارشناسي از حدس است و در خصوص اين مسئله دو كارشناسِ عادل معتبر شدند. شهادت آن است كه انسان از روي محسوساتِ خود شهادت بدهد. مرحوم محقق در متن شرايع از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين روايت را نقل كرد كه به آفتاب اشاره كرد و فرمود: «بمِثلِها فَاشْهَد او دَعْ»[6] ؛ يعني اگر مطلب براي شما بَيّن و روشن است شهادت بدهيد وگرنه ترك كنيد؛ يعني مشهود بايد معلوم و محسوسِ شاهد باشد و اگر روي نظر و كارشناسي و رأي بخواهد اظهار نظر كند آن را ميگويند اهل خبره نه مسئلهٴ شهادت، شهادت بايد عن حس باشد. اينكه فرمود: ﴿يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْل﴾ شامل قول دو اهل خبرهٴ عادل خواهد بود و نيازي هم به محكمه ندارد.
طريقهٴ ذبح به سوي قبله
مطلب بعدي آن است كه اين بايد به كعبه برسد نه اينكه همان طوري كه كعبه قبله است كعبه جا براي مَذبَح يا مَنحَر بودن هَدي باشد. لازم نيست كه به كعبه برسد و لازم نيست به مسجد الحرام برسد تا انسان اين را ذبح كند يا نحر كند و خون بريزد و مسجد را آلوده كند. اينكه ميگويند: ﴿هَدْيًا بالِغَ الْكَعْبَةِ﴾ يعني به حرم برسد و به مكه برسد و نظير قبله نيست كه فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِيامًا لِلنّاسِ﴾[7] كه آن را مطاف قرار داد و قبله قرار داد كه خودِ كعبه قبله است و انسان بايد به سَمْت كعبه متوجه باشد؛ منتها توجه به كعبه براي افراد دور و نزديك يكسان نيست و در صدق يكسان نيست؛ ولي كعبه قبله است نه اينكه حرم قبله باشد يا مسجدالحرام قبله باشد، آنكه قبله است و در حال حيات و ممات كه ميگوييم كه «و الكعبةُ قِبلَتي»[8] و مرگ ما و زندگي ما با قبلهٴ ما سر و كار دارد آن كعبهٴ مطهر است؛ ولي ﴿هَدْيًا بالِغَ الْكَعْبَةِ﴾ به قرينهٴ اينكه در خود كعبه جا براي نحر و ذبح نيست و در مسجد الحرام جا براي نحر و ذبح نيست، معلوم ميشود اينكه فرمود كفاره بايد به كعبه برسد يعني بايد به حرمِ مكه برسد.
بيان تخيير براي «أو» در آيه
مطلب بعدي آن است كه گرچه در تفسير عياشي و مانند آن حديثي از معصوم (سلام الله عليه) است كه هر جا كلمهٴ «أو» در قرآن كريم آمده است براي تخيير است كه اين به صورت يك قانون عام از معصوم (عليه السلام) در تفسير عياشي نقل شده است كه هر جا «أو» در قرآن است براي تخيير است[9] ؛ اما اين عام قابل تخصيص يا اين مطلق قابل تقييد است، چه اينكه در خصوص اين مسئله كه فرمود: ﴿أَوْ كَفّارَةٌ طَعامُ مَساكينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِيامًا﴾ در بعضي از نصوص آمده است كه اين صوم مال كسي است كه نميتواند مسكين را طعام بدهد[10] . پس اگر كسي بتواند كفاره بدهد؛ يعني آن هدي و قرباني را به مكه برساند يا بتواند عدهاي را اطعام بكند، نميتواند روزه بگيرد و اگر نتوانست نوبت به روزه ميرسد: ﴿أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِيامًا﴾. همهٴ اين كارها براي آن است كه ﴿لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾.
بيان مقدس اردبيلي دربارهٴ عفو اشيا قبل از نزول آيهٴ مذکور
مرحوم مقدس اردبيلي (رضوان الله عليه) بياني دارند كه ديگران هم اين بيان را داشتهاند و دارند و آن است كه اين ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾ ناظر به اين نيست كه آن كارهايي كه قبل از نازل شدن اين آيه انجام ميشد خدا آنها را عفو كرد، بلكه ناظر به آن است كه اگر كسي عمداً كرد و با كفاره يا با توبه مشكل او حل شد، خدا ميگذرد كه ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾ و اگر چنين كسي دوباره دست به قتلِ صيد بزند خداي قهارِ منتقم او را به انتقام تهديد ميكند[11] . در خصوص اين مسئله هم دو طايفه از نصوص است: يك طايفه اين كه چنين كسي كارش با كفاره حل نميشود و نصوص ديگر آن است كه اين هم بايد كفاره بپردازد و هم گرفتار نقمت الهي است، البته در صورتي است كه توبه نكرده باشد، چون اگر توبه كرده باشد توبه همهٴ معاصي را تطهير ميكند. پس اين دو وجه براي ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾ است.
خود كفاره يك واجب شرعي و است انسان آن حكم وضعي را با كفاره دادن بر طرف ميكند؛ يعني اگر كسي قتلِ صيد كرد، اين ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ را عمل نكرد و چون اين نهي را عمل نكرد معصيت كبيرهاي را مرتكب شده است كه بر عهدهٴ اوست و يك واجب ديگري به عنوان فِدا بر او تحميل شده است و آن اين است كه ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾؛ كفاره امتثالِ اين واجب است نه ترميمِ آن حرام و ترميم آن حرام با توبه است، لذا گذشته از كفاره بايد توبه هم بكند، البته كفاره را كه داد تخفيفي در جرم او است؛ ولي آن لا تَقتُلي كه نهي بود و مرتكب شد و معصيت كرد، آن را بايد با توبه شستشو كند؛ اما بياني كه مرحوم مقدس اردبيلي (رضوان الله عليه) دارد كه آن كاري كه قبل از نزول آيه انجام شد جا براي عفو نيست[12] اين بيان ناتمام است، براي اينكه همين كه اقتضاي نهي در آن بود و اين كار مفسده داشت منتها شارع مقدس تصريح نكرد، الآن كه معلوم شد اين كار داراي مفسدهٴ ملزمه است شارع اعلام ميكند كه ما از گذشته صرف نظر كرديم خب و چيزي كه اقتضاي مواخذه در او است اگر شارع مقدس مواخذه نكند، اين عفو است.
رواياتي كه در مسئله است مختلف است؛ بعضي از روايات مربوط به آن است كه اين كفاره ترتيبي است كه اين بحث مبسوطش به كفارات و به حج بر ميگردد.
تفسير امام صادق(عليه السلام) از آيه مذکور
باب اول از ابواب كفاراتِ صيد، روايت اوّلش از حماد از حريز از امام صادق (سلام الله عليه) نقل ميكند كه حضرت ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ را تفسير ميكند، ميفرمايد كه: «في النُّعامة بَدَنَة و في حمارِ وحشٍ بقرةٌ و في الظّبيِ شاةٌ و في البقرةِ بقرةٌ»[13] ؛ چون خداوند هم وحشي آفريد و هم اهلي آفريد؛ اگر وحشي را كشت بايد اهلي را به عنوان فِدا و كفاره بپردازد و چون اينگونه از امور احياناً نظر كارشناسي ميطلبد فرمود: ﴿حْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾ كه او نميخواهد وحشي را در مقابل اين وحشي كفاره بدهد، بلكه بايد اهلي را در مقابل وحشي كفاره بدهد، لذا كارشناسي طلب ميكند.
روايت دوم اين است كه «في الظّبيِ شاةٌ و في البقرهِ بقرةٌ و في الحمارِ بدَنةٌ و في النّعامة بدَنَة»[14] عمده اين است كه اگر ما اين روايات باب اوّل را ميخوانيم براي استفادهٴ ترتيب است.
بيان روايت هفتم از امام صادق(عليه السلام) دربارهٴ چگونگي پرداخت فديه
روايت هفتم اين باب اين است كه بعد از اينكه وجود مبارك امام صادق(عليه السلام) در روايت داوود ابن سرحان فرمود: «و في الظّبيِ شاةٌ يحكمُ به ذوا عدل منكم»؛ اگر كسي آهو را كشت بايد گوسفند فديه بدهد چه دو كارشناس عادل بتوانند بگويند كه اين مثل اوست، اين جا هاست كه كارشناسي طلب ميكند و بعد فرمود: «أو صيامٌ يقول الله ﴿هَدْياً بَالِغَ الكَعْبَةِ﴾ و الصيامُ لمن لم يَجِدِ الهدْيَ»، پس معلوم ميشود كه كفاره ترتيبي است نه تخييري، «فَصيامٌ ثلاثة ايام قبل التّروية بيَومٍ و يوم التّروية و يومَ عَرفَةَ»[15] . در باب كفاره خصوصيتي كه دارد اين است كه چه جهلش، چه خطائش و چه عمدش كفاره دارد و معمولاً چيزي را كه انسان جاهلانه انجام بدهد كفاره ندارد مگر در باب صيد و اگر روي خطا و سهو و نسيان مرتكب بشود كفاره ندارد مگر در باب صيد. مسئله صيد است كه صيدِ در حال احرام چه عمدش، چه جهلش و چه سهوش كفاره دارد.
مضاعف شدن کفاره در صورت صيد در حدم
مطلب ديگر آن است كه اگر اين صيد در حرم بود فِديه و كفاره مضاعف ميشود، چون آيه دربارهٴ محرم است نه دربارهٴ حرم و اطلاقش در حال حرم را ميگيرد كه محرم اگر صيدي كرد بايد كفاره بپردازد چه در حرم و چه در خارج حرم؛ ولي اگر در حرم بود جزايش مضاعف است. حالا براي كبوتر و امثال كبوتر هم حدِّ خاصي مشخص كردند. باب مثلاً 11 اين است كه «أنّ المُحرِم اذا قَتَل حمامةً في الحرم لَزِمَه كفّارتان»[16] ؛ كبوتري را، حالا دو كفاره بودن براي اين است كه يكي براي حرم است و يكي براي احرام. غرض آن است كه كفاره اختصاصي به غير طيور ندارد و دربارهٴ طيور هم است؛ اما از اين كه كفاره در حرم مضاعف است آن هم روايات فراواني دارد كه برخي از آن روايات را در تفسير نور الثقلين ذيل همين آيهٴ محل بحث ايشان نقل كرده است.
آن روايت مبسوطي كه از وجود مبارك امام جواد (سلام الله عليه) نقل كردهاند كه در تفسير علي ابن ابراهيم است آن روايت بسياري از اين احكام را به همراه خود دارد كه به مأمون اعتراض كردند كه شما چرا محمد بن علي را وجود مبارك امام ـ جواد (صلواة الله و سلام الله عليهم) ـ به دامادي خود انتخاب كردي؟ صبر بكن كه «فلو صبرتَ عليه حتي يتادّب و يقرأ القرآن و يعرف فرضاً من سنة فقال لهم المأمون و الله انه لأفقهٌ منكم و اعلم بالله و برسوله و فرائضه و سننه و احكامه و اقرأ لكتاب الله و اعلم بمحكمه و متشابهه و خاصّه و عامه و ناسخه و منسوخه و تنزيله و تاويله منكم فاسئلوه» كه همان احتجاجات عمومي است كه مستحضريد؛
جواب امام نهم(عليه السلام) دربارهٴ سؤال يحييابناکثم
آنها سؤالي كردند و مخصوصاً يحيي ابن اكثم سؤالي كرده است كه اگر كسي اگر محرمي صيدي را مرتكب بشود چه كار بكنند؟ مأمون به يحيي گفت كه تو از ابا جعفر بپرس تا فقه او مشخص بشود! يحيي سؤال كرد كه «اصلحك الله ما تقول في محرم قتل صيدا»؟ آنگاه وجود مبارك امام جواد (سلام الله عليه) فرمود: «قلته في حلّ او في حرم عالما او جاهلا عمدا او خطئاً عبدا او حرا صغيرا او كبيرا مبدئا او معيدا»؛ بار اوّل بود يا بار دوم بود؟ «مِن ذوات الطير او مِن غيرها من صِغار الصيد او مِن كبارها مُصرّا عليه او نادماً في وكرها بالليل او بالنهارعياناً»؛ در وَكْر و آشيانه حيوان را كشت يا نه؟ «محرما للعمرة او للحج»، چون همهٴ اينها را آيه ميگيرد ولي خصوصيات اينها را آيه تعرض نفرموده است كه آيا بين احرام عمره و احرام حج فرق است يا نه؟ «فانقطع يحيي بن اكثم انقطاعا لم يَخف علي اهل المجلس»؛ همه فهميدند كه آن منفجر شد «و كثر الناس تعجبا من جوابه و نشط المامون».
آنگاه حضرت خواستند كه شما به صورت تفصيل اينها را بيان كنيد و وجود مبارك امام جواد (سلام الله عليه) فرمود كه طبق اين نقل.
«إنّ المَحرم اذا قَتل صيداً في الحلّ و الصيد مِن ذوات الطير من كبارها فعليه شاةٌٌ». پس آيه كه ميفرمايد: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ گوشهاي از احكام صيد را بيان فرمود و شرحش كه به وسيلهٴ سنت است مسئلهٴ طيور و احكام و اقسام طيور را به عهده دارد. فرمود كه اگر پرندهاي را صيد كرده است كه بزرگ بود نه كوچك: «فعليه شاةٌ». «و اذا اصابه في الحرم فعليه الجزاء مضاعفاً و اذا قتل فرخاً في الحل فعليه حمل قد فطم و ليس عليه قيمته لانه ليس في الحرم و اذا قتله في الحرم فعليه الحِمل و قيمته» نه حَمل، چون آنچه كه بر دوش است حِمل است. «و قيمته لانه في الحرم و اذا كان من الوحوش فعليه في حمار الوحش بدنه و كذلك في النعامة و ان لم يقدر فاطعام ستين مسكينا».
آن روايتي كه از وسايل خوانديم ترتيب بين صوم و غير صوم را در برداشت و اين روايت ترتيب بين اِطعام و هَدي را در بر دارد و ناگزير آن خصال ثلاث ميشود ترتيبي نه تخييري؛ يعني اوّل هدي است ﴿بَالِغَ الكَعْبَةِ﴾ نشد اطعام ستين مسكين است و نشد صوم. اين اطعام ستين مسكين هم براي آن است كه آن قيمت را بر گندم تقسيم بكنند كه مثلاً شصت چارك گندم ميشود يا معادل آن شصت مسكين را اطعام ميكنند يا كمتر و بيشتر، بعد فرمود: «فان لم يقدر فصيام ثمانية عشر يوماً». ترتيب بودن به اينكه هجده روزه است اينها را روايت بايد بيان كند. «و ان كانت ظبياً فعليه شاة» تا ميرسد به اينجا كه «و كلما أتي به المحرم بجهالةٍ فلا شيء عليه فيه الا الصيد».
اين نص اصولاً در باب حج هم است كه «ايُّ رجلٍ ركب امراً بجهالةٍ فلا شيء عليه»[17] اين معذور است و لا شيء عليه است و در خصوص حج وارد شده است؛ اما مسئله صيدِ جاهلانه از آن عموم مستثنا است؛ يعني اگر كسي يكي از تروك احرام را در حال جهل مرتكب شد كفاره ندارد مگر در مسئله صيد: «فان عليه الفداء بجهالةٍ كان او بعلمٍ و بخطئٍ كان او بعمدٍ» و بعد فرمود: «و ان كان ممّن عاد»، چون خود حضرت در سؤال فرمود كه اين «مبدئاً او معيدا» بار اوّل و تازه بود يا تكراري بود؟ حالا دارند حكم تكرار را ذكر ميكنند، فرمود: «و ان كان ممن عاد فهو ممن ينتقم الله منه ليس عليه كفارة»؛ گناه او ديگر با كفاره تخفيف پيدا نميكند و بايد حتماً انتقام بشود؛ «و نقمةُ في الآخرة» و اين تازه براي قتل بود؛ اما «و ان دلّ علي الصيد و هو محرم فقتل فعليه الفداء»[18] ؛ حالا اگر او نكشت و يك صيادي را راهنمائي كرد به صيد، آن حكم خاص خودش را دارد. بقيهٴ روايات را هم ملاحظه ميكنيد.
والحمد لله رب العالمين