74/07/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 94 الی95
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّهُ مِن يَخَافُهُ بِالغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَي بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ (۹٤) ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُتَعَمِّدَاً فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنكُمْ هَدْياً بَالِغَ الكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِيَاماً لِيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَن عَادَ فَيَنتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَاللّهُ عَزِيرٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ (۹۵)
مراد از«يا ايها الذين آمنوا»
خطاب به ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ در اين دو آيه نظير موارد ديگر براي آن است كه مؤمنين از اين خطابها بهره ميبرند نه براي آن است كه حكم مخصوص مؤمنين است كه مشابه اين قبلاً گذشت، وگرنه قرآن كتابي است با هدايت مردمي و جهاني كه ﴿هُدًي لِلنّاسِ﴾[1] است؛ منتها چون متقيان و مؤمنان بهره ميبرند خطاب به متقيان ميشود.
فلسفه امتحان الهي
مطلب ديگر آن است كه ابتلاي به امتحان گاهي براي شكوفاييِ استعداد ممتحَن است و همچنين براي آگاهي ممتحِن، گاهي فقط براي شكوفايي استعداد ممتحَن است و ممتحِن خودش آگاه است؛ اوامر ابتلاييه و امتحانيهٴ الهي از قسم دوم است. ذات اقدس الهي به جميع اشياء قبل از خلق و بعد از خلق و حين الخلق عالم است و ابتلاء و امتحان براي خدا هيچ اثري ندارد، لكن براي شكوفايي استعداد افرادِ ممتحَن نقش مؤثري دارد و همان طوري كه ذات اقدس الهي قبل از آفرينش به كليات اشياء عالِم است به جزئيات اشياء هم عالِم است، چون همهٴ اينها در علم ازليِ ذات اقدس الهي حضور حقيقي داشته و دارند.
ابتلا آزمودن است و يك شركت اشتقاقي هم با بِلا و كهنگي دارد؛ شما اگر بخواهيد دربارهٴ كسي داوري بكنيد و بگوييد كه من او را خوب ميشناسم و از وضع او كاملاً با خبر هستم، ميگوييد من او را كهنهاش كردم؛ آدم لباسي را كه چند سال بپوشد يا مدتي بپوشد و كهنه بكند كاملاً از او با خبر است كه اين لباس رنگش آيا ثابت است يا نه؟ جنسش دوام دارد يا نه؟ و مانند آن كه ميگوييد من آن را كهنهاش كردم و بِلا يعني كهنگي و ﴿تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ﴾ از همين قبيل است و چون در ابتلا و در امتحان انسان خوب روشن ميشود و درون و بيرونش ظهور ميكند از اين جهت ميگويند كه مبتلا شده است.
اصل ابتلا يك امر دائمي و سنت مستمرِّ الهي است؛ در سورهٴ مباركهٴ «فجر» دارد كه ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَنِ﴾[2] ؛ يعني هر روز خدا دارد افراد را امتحان ميكند و كهنه ميكند؛ گاهي با دادن، گاهي با گرفتن، گاهي با نصب و گاهي با عزل و در شرايط گوناگون خدا انسان را ميآزمايد. پس امتحان كردن يك ريشهٴ اشتقاقي هم با مادهٴ بِلا و كهنگي دارد و همان طوري كه انسان فرشي را كه در زير پا كهنه كرد يا لباسي را كه كهنه كرد كاملاً از او با خبر است و از رنگ او و از جنس او با خبر است، در مورد امتحان هم اينچنين ميشود.
فلسفه بيان زمان مشخص در صيد
مطلب ديگر آن است كه گاهي ابتلا به مسئلهٴ زمانِ مشخصِ صيد است، گاهي ابتلا به مكان مشخص است، گاهي در محدودهٴ يك فعل خاص است و گاهي هم به صيد نيست بلكه به چيز ديگر است. در جريان صيد نسبت به يهوديها دارد كه خداوند آنها را به صيدِ روز شنبه امتحان كرده است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش گذشت[3] ؛ ولي در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» جريان صيد روز شنبه را به عنوان آزمون الهي ذكر كرده است؛ آيه 163 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است كه ﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِمْ﴾؛ آنها را آزمود به صيد ماهي در روز شنبه؛ حالا در جريان حال احرام يا حَرم، صيد ماهي ممنوع نيست بلكه صيد برّي ممنوع است؛ ولي بني اسرائيل را به صيد بحري امتحان كرده است و در موقع امتحان چه در جريان امتحانِ صيد بحري نسبت به اسرائيليها يا صيد برّي نسبت به مسلمين و همچنين امتحاني كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه در جريان طالوت و جالوت آيه 249 سورهٴ «بقره» اين بود: ﴿فَلَمّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّي﴾، در همهٴ اين موارد كه خدا امتحان ميكند يك حاجت مُفرطي هم بر انسان مستولي ميشود كه اين نيروي رزمي را در بين راه كه اينها خسته شدند، گرد و غبار روي سرشان يا لباسشان نشسته است و تشنه شدند، خدا اينها را به آب زلال امتحان ميكند اگر كسي از آب نگذرد و تشنگي موقّت را تحمل نكند، او در برابر تير مقاوم نيست.
فرمود كه در راه كه ميرسيد و تشنهايد و سر و صورتتان را ميخواهيد بشوييد و رفع عطش كنيد، ولي اين كار را نكنيد و خدا شما را ميآزمايد و تجربه ميكند تا ببيند كه شما اين مقدار خستگي را حاضريد تحمل بكنيد يا نه؟ كسي كه اين مقدار خستگي را تحمل نميكند و اين مقدار رنج را تحمل نميكند در برابر تير كه ايستادگي ندارد كه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنّي﴾. اصل ابتلا براي آن است كه آن استعدادها شكوفا بشود و اين وقتي است كه از درون يك نيازي را انسان احساس بكند و در فشار قرار بگيرد تا پخته شود وگرنه شخصِ نابينايي را به حرمت نگاه به نامحرم امتحان كردن دليل مقاومت او نيست. در همه اين مواردي كه امتحان است يك عطش كاذبي و يك نيازي در انسان پديد ميآيد.
تبيين طريقه امتحان بنياسرائيل در جريان نهي از صيد
در جريان ﴿إِنَّ اللّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنّي﴾.
اينها تشنه بودند و خسته راه بودند و امتحان به جا بود. در جريان نهي از صيد ماهي در برابر اسرائيليها امتحان به اين وضع بود كه اينها روز شنبه كه موظف بودند ماهي نگيرند ماهيها ميآمدند روي آب و در دسترسشان بودند و صيدش بسيار آسان بود، روز يكشنبه به بعد كه ميخواستند ماهي بگيرند ماهي در دسترسشان نبود. خدايي كه بخواهد آزمايش كند اين ماهيها كه هر موجودي زمامش به دست خداست و ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها﴾، دستور ميدهد و زمام اين ماهيها را ميگيرد و جلوتر ميآورد يا نزديك ساحل ميآورد يا نزديك دام و تورشان قرار ميدهد. بني اسرائيل ميديدند كه روز شنبه كه صيد قدغن است ماهي فراوان است و روز يكشنبه به بعد كه صيد آزاد است ماهي اين چنين نيست.
خدا اگر بخواهد بيازمايد همهٴ وسايل را در اختيار انسان قرار ميدهد، لذا در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود كه ﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْر﴾؛ فرمود از اين بندريها سؤال بكنيد و اين قريهاي را كه ﴿حَاضِرَةَ البَحْرِ﴾ است و كنار درياست از اينها سؤال بكنيد: ﴿إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا﴾؛ اين خيابانهاي عمومي را كه راه براي همگان باز است ميگويند شارع؛ اين ماهيها شارعانه و ظاهرانه روي آب فراوان بودند در روز شنبه كه صيد قدغن بود؛ اما ﴿وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِمْ﴾[4] ؛ غير شنبه اين چنين نبود كه ماهي فراوان باشد و خدا كه بخواهد بيازمايد اين چنين ميآزمايد. پس هم در ﴿إِنَّ اللّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ﴾[5] آن آزمايشش مشخص شد كه چگونه است، هم آزمايش صيد ماهيهاي دريايي مشخص شد و هم آزمايش صيد حيوانات صحرايي در اين آيه محل بحث مشخص ميشود كه ميفرمايد: ﴿تَنالُهُ أَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ﴾ كه در دسترس شماست و اگر ميخواهيد با تير شكار كنيد آسان است يا با دست بگيريد آسان است.
اين صيد نظير خَلق كه به معناي مخلوق است صيد هم به عنوان مَصيد است و معناي مصدري ندارد، معناي مصدري يعني شكار يعني آن فعل. آن فعل الآن مورد امتحان نيست، بلكه آن حيوان مورد امتحان است كه آيا شما صيد ميكنيد يا نه؟ پس خدا شما را با صيد ميآزمايد يعني با آن حيوان شكاري و به معناي مَصيد است و راه آزمايش هم اين است كه اين حيوانات كاملاً در دسترس شماست و در تيررس شماست.
وجوهي براي اين ﴿تَنالُهُ أَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ﴾.
بيان جريان آيه شريفه
مطرح است: يكي اينكه مربوط به جريان صلح حديبيه است كه در آن صلح و در آن جريان آهوها فراوان بودند كه آمدند در چادرهاي اينها و در كنار خيمهٴ اينها و چون فراوان بودند در دسترس بود و در تيررس بود[6] يا اينكه آن بچههاي صيد كه قدرت پرواز ندارند و در دسترساند خودِ آن صيدهاي بزرگ هم در تيررساند[7] كه ﴿تَنالُهُ أَيْديكُمْ وَ رِماحُكُمْ﴾ و يا شكارها مثل كبوترها چون در حرماند و انس گرفتند و كسي در حرم كاري به آنها ندارد، اينها مأنوسند و ميشود اينها را با دست گرفت، حيوانهاي خارج حرم چون وحشياند و انسي ندارند اينها با تير صيد ميشوند[8] . الآن در اين آيه مشخص نميكند كه آيا صيد حرم است يا صيد حال احرام؟ هم صيد در حرم حرام است چه شخص محرم باشد و چه شخص نباشد و هم صيد در حال احرام حرام است چه انسان در حرم باشد و يا نباشد. اين آيه مشخص نميكند كه اين صيد كه حرام است ناظر به صيد حرم است يا حالت احرام؟ و آيه بعد مشخص ميكند كه فعلاً بحث در صيد حال احرام است.
﴿لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ﴾؛ اين خوف خدا بالغيب در بسياري از آيات قرآن كريم [مثل] ﴿مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ﴾[9] و مانند آن نسبت به اين است كه انسان ايمان به غيب دارد و از بهشت و جهنم و قيامتي كه محسوس نيست و غايب است ميترسد؛
بيان احتمال عدهاي درباره تقابل غيب و علن
اما احتمالي كه برخيها دادند و گفتند: ﴿لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ﴾ اين غيب يعني در مقابل عَلَن است تا معلوم بشود كه مخفيانه گناه ميكند و چه كسي مخفيانه گناه نميكند[10] ، اين خلاف ظاهر است، چون اين صيد يك كار علني و عمومي است. ﴿فَمَنِ اعْتَدي بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَليمٌ﴾؛ اگر كسي در اين امتحان ناكام مانده است و تعدي كرده است معلوم ميشود كه مربوط به سهو و نسيان نيست و يك امري است كه تعديب و اعتدا و تهاجم و تجاوز را در بر دارد و بعد از نهيِ الهي اگر كسي تعدي كرده است عذاب اليم براي اوست، چه اينكه در ذيل آيه بعد باز به عذاب الهي تهديد كرد است. اين آيه 94 كه بود باز بعضي از احكامش ممكن است تبيين بشود.
در آيه 95 فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ كه اين خطاب هم براي اين است كه مؤمنين بهره ميبرند، نه براي آن است كه مؤمنين مخاطباند؛ ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ﴾ حالا اين مشخص كرده است كه بحث در حال احرام است نه بحث در صيد حرم و منظور از اين صيد هم مَصيد است وگرنه صيد به معناي مصدري فعل است و خودِ آن صيد قتل است و ديگر نميشود گفت كه صيد را نكش و آن چه كه در حال احرام حرام است فعلاً، قتلِ حيوان است نه ذبح حيوان، لذا حيوانهايي كه قابل تذكيه نيستند و قابل ذبح نيستند آنها هم منهياند، گرچه بعضي از حيوانات موذي احياناً بحثش جداست؛
تبيين مسئله احرام
اما الآن سخن در ذبح نيست يا تذكيه نيست تا ناظر به حلال گوشتها و امثال ذلك باش، بلكه سخن از كشتن حيوان است: ﴿لاَ تَقْتُلُوا﴾ مصيد را ﴿وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾؛ خواه در حرم باشيد و خواه نباشيد. اين حُرُم جمع حرام است و حرام هم صفت مشبهه است يعني محرِم؛ مثل اينكه حلال به معني مُحِلّ است.
بنابراين سخن از احرام است خواه اين احرام احرام حج باشد يا احرام عمره و خواه احرام واجب يا احرام مستحب باشد، چون حكم مال احرام است و آن وجه يعني وجوب يا استحباب نقشي ندارد: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾. در اوايل سورهٴ مباركهٴ «مائده» ملاحظه فرموديد كه احرام در مقابل اِحلال در اين سورهٴ «مائده» مطرح است؛ در آيه اوّلِ سورهٴ «مائده» اين بود كه ﴿غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و در آيه دوم فرمود: ﴿إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾ كه اين امر در عقيب آن حذر است؛ يعني وقتي مُحِلّ شدي ديگر صيد حرام نيست نه اينكه صيد واجب است؛ ولي در آنجا مشخص نفرمود كه صيد بَرّ است يا صيد بحر و اين آيه است كه مشخص ميكند منظور صيد بَرّ است، چون در آيه بعد داريم كه ﴿أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعًا﴾[11] پس ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾، چه اينكه در آيه اوّل همين سورهٴ «مائده» اين بود كه ﴿غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ و در آيه دوم آمده است: ﴿إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾. ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ اين دربارهٴ حكم تكليفي بود كه حرمت است.
بعد دربارهٴ كفاره فرمود: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ﴾؛ اگر كسي عمداً در حال احرام حيواني را كشت بايد كفاره بپردازد: ﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا﴾.
کم و کيف کفاره دادن در مقابل صيد حالت خطا
در باب خصوصِ صيد حالتِ خطا هم برخي از آنها كفاره دارد كه آن طبق سنت ملحق به قرآن كريم شده است وگرنه قرآن كريم متعمداً را دارد كه حالا يا اين متعمداً قيد احترازي است و در هر صورت قيدش را خارج ميكند و يا اگر قيد احترازي نيست قدر متيقن آن در حال عمد است و حالتِ خطا را شامل نميشود، لكن بعضي از روايات قسمتي از قتل صيدها را هم در حال خطا مورد كفاره ميدانند[12] . آن وقت فرقشان در حكم تكليفي است؛ يعني حرمت و عدم حرمت است.
مراد از واژه «جزاء» در آيه
﴿وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ﴾؛ بايد جزاء بپردازد، اما جزايش چيست؟ يك حكم عمومي فرمود و بعد معادلي هم براي او ذكر كرد و فرمود: ﴿فَجَزَاءٌ﴾؛ يعني فعليه جزاء كه بايد كفاره بپردازد.
اين جزاء چيست و به چه اندازه است؟ ﴿مِثْلُ مَا قَتَلَ﴾ مماثلِ آن مقتول بايد جزاء بدهد، اگر گاو وحشي است گاو اهلي بدهد، اگر گوسفند وحشي است گوسفند اهلي بدهد، اگر نِعام است شتر بدهد و مانند آن. ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾؛ از اين انعام كه گاو و گوسفند است، چون وحشي و اهلي هر دو را ميگويند نعَم و اين اَنعام را اَنعام گفتند براي اينكه اينها در موقع راه رفتن با نُعومت حركت ميكند و نعُومت يعني نرمي، اينها آثار پايشان روشن نيست و خيلي نرم حركت ميكند. چه كسي تشخيص بدهد كه اين كفاره مماثلِ اين حيوانِ مقتول است؟ ﴿يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾؛ دو عادلِ مسلمانِ كارشناس. اين ﴿مِنكُمْ﴾ گفتن البته براي تأكيد است، چون وقتي عادل بود يقيناً مسلم است؛ دو عادل كارشناس حيواني بايد نظر بدهند كه ارزش اين حيواني كه شما كشتيد به اين حيوانِ مشخص است كه بايد به عنوان كفاره بپردازيد: ﴿فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ﴾ كه اين مماثل بودن را دو كارشناس مسلمان عادل بايد نظر بدهند: ﴿يحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾ كه اين تثنيه است.
در بعضي از قرائات كه «ذوعدل»[13] است مربوط به حاكم شرع است و امام، نه مربوط به كارشناس كه نظر كارشناسي ميدهد. اگر حاكم بود حاكم لازم نيست كه دو نفر باشد؛ اما اين كارشناس است و نظير ﴿وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾[14] است كه آنجا هم در بحث طلاق و مانند آن در قرآن ﴿ذَوَيْ عَدْلٍ﴾ است يعني دو شاهد عادل نه ذوي كه اينجا هم تثنيه است؛ ﴿يحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾ و شهادت هم يك نوع حكم است در حقيقت و حكم كار شناسي است. بنابراين اصل صيد حرام است در حال احرام و اگر كسي عمداً اين كار را كرد بايد كفاره بدهد و كفارهاش هم بايد مماثل مقتول باشد و اثبات مماثله هم به وسيله دو شاهد عادل كارشناس بايد باشد.
تبيين مصرف کفاره
حالا مصرف اين كفاره چيست؟ اين را بايد به عنوان هَدي و تقديم كردن و هديه دادن كه برسد به كعبه؛ يعني اين كفاره را بايد در مكه مصرف بكند و به صرف فقراي مكه برساند و مانند آن: ﴿هَدْيًا بالِغَ الْكَعْبَةِ﴾ نه اينكه هر جايي بتواند اين هدي را مصرف بكند. ﴿مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ﴾، پس كفاره واجب است و كفاره هم بايد مماثل باشد و اثباتِ تماثل هم به نظر دو كارشناس عادل باشد و مصرفش هم اين است كه به كعبه برسد و صرف فقراي مكه بشود (اين قسم اول كفاره).
﴿أَوْ كَفّارَةٌ طَعامُ مَساكينَ﴾؛ گرچه اين خصال سه گانه با أوْ عطف شده است و أوْ مفيد تخيير است و انتخاب كفاره به عهده مجرم است؛ نظير اينكه انتخاب ديه به عهده جاني است نه مَجني عليه، لكن اثبات اينكه اين سه خصلت معادل هماند و كفاره تخيير است و نه ترتيب، كار آساني نيست و بعضي از فقها (رضوان الله عليهم) فتوا دادند كه اين كفاره قِسم سومش ترتيب است، چه اينكه از اشعارِ جملهٴ بعدِ آيه مشخص ميشود، البته معروف بين فقها در كفارهٴ صيد همان تخيير است نه ترتيب و عدهاي قائل به ترتيب شدهاند[15] .
منظور از کفاره در آيه
فرمود: ﴿أَوْ كَفّارَةٌ﴾ كه آن كفاره عبارت است از ﴿طَعَامُ مَسَاكِينَ﴾؛ اما اين مسكينها چند نفرند؟ اين را بايد سنت معين كند. فرمود ﴿طَعَامُ مَسَاكِينَ﴾ كه از اصلش معلوم ميشود كه بايد متعدد باشد و طعام مسكين كافي نيست، بلكه طعام مساكين است و حالا چند نفرند، آن را بايد كه يا معادل همان قيمت را بين مساكين تقسيم بكند كه اطعام بشوند نه صرف چيزهاي ديگر و يا خود مساكن را دعوت بكنند و به آنها غذا بدهند.
﴿أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِيامًا﴾ كه اين ﴿عَدْلُ ذلِكَ صِيامًا﴾ شايد مشعر به اين باشد كه اگر كسي آن حيوان را كه مماثل بود پيدا نكرد يا اطعام مساكين مقدورش نبود، بايد روزه بگيرد كه اين تقريباً مشعر به ترتيب است، لكن اثبات اين ترتيب مشكل است، براي اينكه همه با او عطف شده است.
مراد از «اوعدل»
﴿أَوْ عَدْلُ ذلِكَ﴾ نه عِدلُ ذلك؛ عِدل تقريباً مجانس است كه ميگويند اين حِمار، اين گوسفند اهلي عِدل آن گوسفند وحشي است، اين گاو اهلي عِدل آن گاو وحشي است؛ اما وقتي روزه است روزه عِدل آن حيوان نيست بلكه عَدل آن حيوان است؛ يعني معادل اوست از نظر قيمت و اگر كسي بخواهد آن حيوان را قيمت كند و معادل او روزهٴ اجاري بدهد و كسي اجير بشود روزه بگيرد، همين چند روز در ميآيد كه اين معادل قيمت آن است درحقيقت: ﴿أَوْ عَدْلُ ذلِكَ﴾ نه عِدلُ ذلك. گرچه برخي خواستند بگويند عَدل و عِدل هر دو به معني مثل است: ﴿أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِيامًا﴾.
هم اين احتياج به تبيين دارد كه در روايات مشخص شد و هم آن طعام مساكين؛ چند مسكين بايد باشد را بايد روايت معين كند و چند روز بايد روزه بگيرد اين را هم بايد روايت معين كند كه قرآن به منزلهٴ قانون اساسي است و حدودش را روايات معين ميكند، چون خود ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾؛ اهل بيت بايد مبيّنِ خطوط كلي و جزئي اين امور باشند به وحي الهي، ﴿أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِيامًا لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾ كه اين كار معلوم ميشود كه جنبهٴ تنبيهي هم دارد؛ وَبال يعني كيفر و اين كوبههايي كه رخت شورها در سابق با آن كوبه اين فرشها را ميكوبيدند كه آب و آن غسالههاي اين فرشها با اين كوبه از بين برود آن كوبهها را ميگفتند وبيل و عذاب قيامت كوبه است و انسان را سركوب ميكند و اصلش از آن چوب گرفته شده است، وگرنه وَبيل و وبال و امثال ذلك به معناي عذاب و نكال و عقاب و امثال ذلك است كه معني مصدري و فعلي از آنها استفاده ميشود نه اينكه اسم ذات باشد وگرنه وَبيل همان كوبه است. ﴿لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾، چون متعمداً تعدي كرده است.
آنگاه فرمود: ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾؛ اين حكم كه نازل شده است سؤال بر انگيز است كه پس آنها كه قبلاً صيد ميكردند چه؟ ميفرمايد: ﴿عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ﴾؛ خدا از گذشتهها عفو كرده است و نميفرمايد كساني كه قبل از اين هم مبتلا شدند آنها را شما تنبيه كنيد. اين نكته هم بايد مغفول عنه نباشد كه عفو در جايي است كه يك كسي تبهكاري كرده باشد و چون قبل از نزول اين آيه قتل صيد حرام نبود، اگر كسي قبلاً مرتكب ميشد معصيت نكرد و اگر معصيت نكرد جا براي عفو ندارد، لكن همين كه زمينهٴ گناه باشد و يك شيئي طبعاً اقتضاي تعدي در او نهفته باشد مصحح اطلاق عفو دارد و خدا از گذشتهها عفو كرده است. گرچه در اين سه آيه ياد شده كلمهٴ عفو به كار نرفت اما اين لسان، لسانِ امتنان است: ﴿فَلَهُ ما سَلَفَ﴾؛ يعني ما بخشيديم، معلوم ميشود كه زمينه براي كيفر بود منتها ذات اقدس الهي آن آيه را نازل نكرده است.
محرمات الهي مفسدهاي را در بر دارد كه اين مفسده تازه پيدا نشد؛ منتها حكم تازه نازل شده است و مصلحت در اين نبود كه حكم را قبلاً بيان كند وگرنه اصل كار في نفسه تباه بود.
جاهل به حكم هستند و معاقب نيستند وگرنه خود آن كار مفسده دارد؛ مثل شرب خمر كه خود كار مفسده دارد؛ منتها حكم نازل نشده است براي مصلحتي كه ذات اقدس الهي اعلم به آن مصلحت است.
بيان «عاد» در آيه شريفه
بعد فرمود ﴿وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ﴾ كه اين ﴿مَنْ عَادَ﴾ يعني اگر كسي مجدداً صيد مرتكب بشود انتقام الهي به انتظار اوست كه در آيه قبل هم در ذيلش فرمود: ﴿فَمَنِ اعْتَدي بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَليمٌ﴾. آيا اين ناظر به آن است كه ديگر اين كفاره ندارد؟ چه اينكه[16] بعضي از روايات هم اين را تاييد ميكنند[17] يا كفاره محفوظ است ولي انتقام الهي هم به انتظار اوست؟ چون اگر صيد تكرار بشود خطئاً، كفاره هم تكرار ميشود با تخلل كفارهٴ وسط؛ يعني اگر صيد كرده اشتباهاً و كفاره داد، دوباره اگر صيد كرد بايد كفاره بدهد، ولي عمداً اگر صيد كرد و كفاره داد، چگونه بار ديگر عمداً اگر صيد كرد محكوم به كفاره نباشد؟ بعضي خواستند بگويند كه كفاره براي ترميم گناه است[18] ؛ چنين شخصي گناهش قابل ترميم نيست، بلكه اين فقط به عذاب الهي بايد معذب بشود. حالا در بحث روايي روايت مشخص ميكند و اين منافات ندارد كه هم انتقام الهي و عذاب الهي به سراغ او بيايد و هم او مكلف باشد به كفاره كه اين كفاره جنبهٴ عقوبت داشته باشد و ﴿لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ﴾ باشد نه براي پوشاندن گناه.
بنابراين ﴿وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ﴾ چنين مفهومي ندارد كه ثابت بكند كه فقط انتقام است و كفاره نيست. اگر روايت آمده كه كسي بار دوم اگر تعمداً مرتكب قتل شد اين گناه ديگر با كفاره حل نميشود و با عذاب الهي بايد ترميم بشود، آنگاه معلوم ميشود كه بار دوم كفاره ندارد و فقط عذاب الهي است. ﴿وَ اللّهُ عَزيزٌ ذُو انْتِقامٍ﴾ كه اين عزيز بودن او و ذو انتقام بودن او مناسبِ با بحث كفاره و با بحث انتقام است، چه اينكه در ذيل آيه قبل هم فرمود: ﴿فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾. بنابراين تا حدودي بحثهاي فقهي و بحثهاي كلاميِ اين آيه مشخص شد. تتمهاش را روايات بايد معيّن ميكند كه به خواست خدا در بحث روايي خواهد آمد. آنگاه به دنبال صيد برّي، صيد بحري را مطرح كرد كه آيه بعد است.
«و الحمد لله رب العالمين»